"من غریب الواقع ان حملة العلوم فی الملة الاسلامیة اکثرهم العجم، و ان کان منهم العربی فی نسبته فهو عجمی فی لغته و مرباه و مشیخته مع ان الملة عزبیة و صاحب شریعتها عربی فکان صاحب صناعة النحو سیبویه و الفارسی و الزجاج من بعده و کلهم عجم فی انسابهم و انما ربوا فی اللسان العربی و مخالطة العرب و صیروه قانونا" و فنالمن بعدهم و کذا حمله الحدیث الذین حفظوه من اهل اسلام اکثرهم عجم او مستعجمون و کان علماء اصول الفقه کلهم من العجم و کذا حمله علم الکلام و کذا اکثر المفسرین" (2)
جای بسی شگفتی است که اکثر پرچمداران علوم اسلامی ایرانی هستند و اگر هم از آنان کسی به عرب نژاد برد ولی زبان او فارسی است و مرکز پرورش و تربیت او و موطن استادانش سرزمین ایران است با اینکه آئین اسلام مدون بزبان عربی است و صاحب شریعت از نژاد عرب می باشد بنیانگزاران علم نحو چون سیبویه و ابوعلی الفارسی و زجاج همه ایرانی هستند ولی در محیط عرب زبانان پرورش یافتند و نحو را برای دیگران بصورت قاعده و ضابطه درآوردند و محدثین که حدیث را از اهل اسلام حفظ و نقل نمودند اکثر آنان ایرانی بودند یا اصالت ایرانی داشتند، سپس ابن خلدون برای تأیید نظریه خود حدیثی از رسول اکرم(ص) نقل کرده میگوید "لو تعلق العلم باءکناف السماء لناله قوم من فارس"، چنانچه دانش بر فراز آسمان جای داشتی مردمی از سرزمین ایران بر آن دست یافتی، و صرفنظر از صحت و سقم حدیث مزبور واقع تاریخی خود مؤید گفته ابن خلدون است و باید گفت که دید جهان بینی اسلام بود که استعداد ایرانیان را شکوفا ساخت و به مشارکت در نشر فرهنگ و معارف اسلامی تشویق و ترغیب کرد و در نتیجه همین مشارکت بود که دامنه بحث و پژوهش در جامعه اسلامی گسترش یافت و ره آورد کوشش ذهنی مسلمانان به ویژه
ایرانیان مسلمان فرهنگ بارور عظیمی بود که جامعه بشریت تا به امروز بدان ارج می نهد و در برابر آن سر تکریم و تجلیل فرود می آورد.
و شایان توجه آنکه خصلت دانش پروری از خصائص ذاتی ایرانیان است که در عصر نخستین خلافت عباسیان در برخی از خانواده های اصیل ایرانی بشکل موروثی نیز تجلی کرده است که از آنجمله میتوان دو خاندان مشهور برمک و نوبخت را نام برد، افراد این دو خاندان شریف و اصیل ایرانی که همگی در عصر عباسیان می زیسته اند خدماتی ارزنده به نشر فرهنگ و معارف اسلامی کردند و بدون اغراق می توان گفت که شکوفایی زبان و فرهنگ عربی تا حد زیادی مرهون سعی و کوشش بی دریغ این دو خاندان بزرگ ایرانی است که در مقام فضل و دانش پروری از نوادر ایام و نوابغ روزگار بودند و صیت شهرتشان همه آفاق را فراگرفته بود این دو خانواده بزرگ ایرانی در شکوفا ساختن علوم اسلامی نقش موثر و سازنده داشتند ابن طقطقی پیرامون نقش برامکه در ترویج علوم و تشویق دانشمندان و محققان که اغلب خود ایرانی بوده اند مطالب قابل توجهی نقل کرده - از آن جمله می نویسد که جعفر برمکی کتب و رسائلی را که به اشاره وی تدوین یا ترجمه میشد به بهای گزاف می خرید و غالباً به مؤلف یا مترجمن آنها در برابر وزن هر نسخه طلا می داد (3)، مورخان اسلامی عصر خاندان برمک را از درخشان ترین عصر نهضت فرهنگی بشمار می آورده و دوره نخستین خلافت عباسیان را در تاریخ ادبیات عرب همانگونه که اشاره شد عصر طلائی نامیده اند یحیی پدر جعفر و سردودمان برمک در نزد هارون الرشید مقامی والا داشت و هارون وی را بپاس استادی و سمت مربی دوران کودکی خود پدر خطاب میکرد ولی متاسفانه این تجلیل و احترام دیری نپائید که سرانجام شوم یافت و پس ازفاجعه برمکیان در زندان آنقدر بماند تا جان سپرد (4).
فرهنگ و معارف اسلامی در آغاز خلافت عباسیان از سه منبع اساسی سرچشمه گرفته است.
1- فرهنگ و اداب پهلوی.2- فرهنگ یونانی - سریانی - رومی.
3- فرهنگ هندی (سانسکریت).
میتوان گفت که فرهنگ پهلوی از مهمترین عناصر علوم و معارف اسلامی است که بیشتر از راه نقل و ترجمه به زبان عربی راه یافته و ابن الندیم در کتاب "الفهرست" فصل مشبعی به بررسی آثار مترجمین ایرانی اختصاص داده و ما در این مقاله به پاره ای از این آثار اشاره خواهیم کرد.
و باید اضافه نمود که برخی از معارف یونانی از زبان پهلوی به زبان عربی راه یافت بنابراین نباید سهم ایرانیان را در نقل فرهنگ یونانی بزبان عربی نادیده گرفت. بهر حال ممارست به کار نقل و ترجمه موجب گردید که دانشمندان ایرانی در دستگاه خلافت عباسیان در نگارش به زبان عربی تبحر یافته و بدین ترتیب کلیه مناصب دیوانی که از مهمترین مناصب آن عصر بشمار می آمد اشغال نمایند، و در فنون علم بلاغت سرآمد اقران خود گردند، و شاید این برتری نیز نتیجه خصائصی بوده که در زبان پهلوی وجود داشته که بهنگام نقل به زبان عربی در نوشته های آنان منعکس شده است چنانکه در نوشته های دو نویسنده بزرگ ایرانی نژاد عبدالحمید کاتب و عبدالله بن المقفع یک نوع سلامت و روانی آمیخته با جنبه های بلاغی به چشم میخورد که نظیر آنرا در نویسندگان عرب معاصر این دو دانشمند عالیمقام ایرانی نمی یابیم، عبدالحمید کاتب که از اهالی قریه انبار از توابع شیراز و منشی و کاتب محمد بن مروان آخرین خلیفه دودمان بنی امیه می باشد با جماع ادبای عرب از نویسندگان و منشیان درجه اول زبان عربی است و مرحوم دکتر طه حسین درباره وی میگوید، بهترین نویسنده زبان عربی است و چه بسا استاد و پیشرو
سایر نویسندگان عرب بویژه جاحظ می باشد. جاحظ که خود از بلغا و نویسندگان بزرگ زبان عربی است در مقام تجلیل از شیوه نگارش و بلاغت ایرانیان قدیم چنین میگوید، "من احب ان یبلغ فی صدناعه البلاغه و یعرف الغریب و یتبحر فی اللغه فلیقرا کاتب کاروند و من احتاج الی العقل و الادب بالمراتب و العبرو المثلات و الالفاظ الکریمه و المعانی الشریفه فلینظر الی سیرالملوک فهذه فی الفرس و رسائلها و خطبها و الفاظها و معانیها". (5)
کسی که بخواهد در فن بلاغت بمرتبه کمال رسد و غریب کلام را بشناسد و در زبان عربی تبحر حاصل کند باید کتاب "کاروند" را بخواند کسی که بعقل و آئین و آداب و مراتب پند و اندرزهای نمونه و الفاظ خوش و معانی عالی نیازمند گردد باید کتاب "سیرالملوک" را ملاحظه کند اینانند مردم سرزمین ایران و این است رسائل و نوشته های آنان با چنین الفاظ و معانی.
به علاوه، همین گونه ادبا نقل بلاغت و خصائص آنرا از زبانی به زبان دیگر امری امکان پذیر می دانند، ابوهلال عسکری گوید. "و من عرف ترتیب المعانی و استعمال الالفاظ علی وجوهها بلغة من اللغات ثم انتقل الی لغة اخری تهیاء فیها من صنعه الکلام ما تهیاء له فی اءولی .... ان عبدالحمید الکاتب استخرج اء مثله الکتابة التی رسمها لمن بعده من اللسان الفارسی اء لاتری فحولها الی اللسان العربی". (6) کسی که ترتیب معانی و استعمال همه قسم الفاظرا بزبانی از زبانها بداند بعد بزبان دیگر برگردد از صنعت کلام آنچه را که در زبان اول فراهم داشته در این زبان جدید هم برای او فراهم میشود چنانکه عبدالحمید کاتب نمونه های کتابت خود را که برای آیندگان ترتیب داد از زبان فارسی استخراج کرد و بزبان عربی برگرداند. و بگفته این دانشمند که در سده چهار هجری می زیسته در 395 هجری وفات کرده و نیز بگفته اصطخری در کتاب المسالک و الممالک ص 145 عبدالحمید کاتب از اهالی قریه انبار بوده است، بنابراین در ایرانی بودن وی جای هیچگونه تردیدی نیست و برخی از نویسندگان عرب بیهوده سعی می کنند که نامبرده را غیرایرانی معرفی کنند، و کتاب سیرالملوک جاحظ از آن بوجه خاص نام می برد
به ظن غالب همان کتاب "خدا ینامک" است که عبدالله بن المقفع - داد به پسر داد گشنسب - یکی دیگر از فرزندان اصیل این آب و خاک بمنظور تجلیل و بزرگداشت مقام شامخ تمدن ایران باستان و معرفی آن به جامعه نوین اسلام و باالخره برای نگهداشت آن از گزند ایام و تصاریف روزگار از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانید هرچند متاسفانه متن عربی این رساله چون اکثر آثار ارزنده این دانشمند عالیمقام ایرانی نژاد از دستبرد حوادث مصون نماند ولی خوشبختانه دیگران که خود ایرانی بودند بوی تاءسی جسته و به اقتباس و یا نقل و ترجمه مجدد سیرالملوک پرداختند و نام عبدالله بن المقفع را بلند آوازه ساختند. حمزه اصفهانی از هفت رساله سیرالملوک علاوه بر سیرالملوک ابن المقفع نام می برد که غالب آنها تهذیب و اقتباس از ترجمه عربی ابن المقفع است و اصل این کتاب در زبان پهلوی خداینامک نام داشته که در زمان یزدگرد سوم (10 - 36 ه) آخرین پادشاه دودمان سلطنت ساسانی گردآوری شده و مشتمل بر کارنامه شاهان ایران باستان از عهد کیومرث و سلسله پیشدادیان تا زمان خسروپرویز آمیخته با افسانه های ملی و داستانهای پهلوانی می باشد و ابن المقفع هنگام ترجمه این کتاب واژه "ملک" را بعنوان
معادل واژه "خدا" که در اصل لقب پادشاهان پیشدادی بوده است، ابومنصور ثعالبی از زبان کیخسرو گوید. سنت پیشینیان براین بوده که دودمان ما را خدایان نامند چه رفتار آنان که برعدل و داد استوار است به افعال خداوند جهان ماند بنابراین الوهیت ربوبیت آسمانی است و پادشاهی ربوبیت زمین. (7) ولی در عصر اسلامی این واژه فقط به ایزد یکتا اختصاص یافت و کسانیکه به ابن المقفع اقتدا نموده و به تدوین و ترجمه سیرالملوک پرداخته اند عبارتند از:
1- کتاب سیرالملوک الفرس ترجمه محمد فرزند الجهم برمکی.
2- کتاب سیرالملوک الفرس ترجمه زادویه پسر شاهویه اصفهانی.
3- کتاب تاریخ الملوک الفرس المستخرج من خزانه العامون. (این رساله در بیت - الحکمه مأمون تهیه گشته و نویسنده و یا نویسندگان آن گمنامند).
4- کتاب سیرالملوک الفرس تهذیب محمد پسر بهرام پسر مطیار اصفهانی.
5- کتاب تاریخ بنی ساسان تلخیص هشام پسر قاسم اصفهانی.
6- کتاب ملوک بنی ساسان تلخیص بهرام پسر مردانشاه.
7- کتاب تاریخ بنی ساسان تهذیب موسی پسر عیسی کسروی. (8)
و به حق باید گفت چنانچه ابن المقفع کتاب خداینامه را بعربی برنمی گردانید بسیاری از مفاخر تاریخی ما ایرانیان بدست فراموشی سپرده میشد، و دیگر از آثار برجسته ابن المقفع که از زبان پهلوی به عربی ترجمه گردیده "آئین نامک" و "کلیله و دمنه" و "قاطیغوریاس" و "باری ارمیناس" و "آنالوطیقا" در فلسفه و "تنسرنامه" که بررسی هر یک از آنها نیاز به بحث مستقلی دارد لذا تنها به ذکر کتاب "سیرالملوک" اکتفا کردیم و ناگفته نماند که این مترجمان همان هدفی را از ترجمه کتاب "سیرالملوک" و یا زندگینامه پادشاهان ساسانی دنبال می کردند که ابن مقفع به هنگام ترجمه آثار پهلوی به زبان عربی دنبال می کرد چه با این کار ارزنده خود از یک سو فرهنگ و معارف اسلامی را بارور ساختند و از سوی دیگر فرهنگ ایران باستان را کسوت جاودانی پوشیدند.
عصر ابن المقفع مقارن نهضت ترجمه در زبان عربی است و مورخان این دانشمند بزرگ ایرانی نژاد را از پیشروان این نهضت بشمار می آورند، از آن جمله ابن الندیم فهرستی از مترجمان و نویسندگان بنام عصر اول عباسی در کتاب خود الفهرست آورده و نام ابن المقفع را در صدر این فهرست قرار داده است بهر حال باید دانست که از زمان فرمانروائی ابوجعفر منصور دومین خلیفه عباسی کار نقل ترجمه رونق یافت چه این خلیفه خود شخصاً به فرهنگ و دانش علاقه خاص نشان میداد بویژه در ترجمه کتابهای علوم فلکی و پزشکی و فلسفه عنایت تام میورزید، و بنا به گفته مورخان، خالد بن یزید اموی (م - 85 ه) نخستین کسی است که تعدادی از کتابهای نجومی و طب و شیمی را به عربی برگردانید. (9) و بنا بگفته مسعودی نخستین ترجمه عربی از زبان پهلوی بسال (113 ه) در عهد هشام بن عبدالملک بن مروان صورت گرفته است. (10)
و نیز ناگفته نماند که علم پزشکی در دوره عباسیان بدست اطبای ایرانی نژاد رونقی بسزا یافت و برمکیان در عهد خلافت هارون الرشید (م 193 ه) چندین بیمارستان در بغداد بنا نهادند و به تقلید از بیمارستان خسرو انوشیروان عده ای از اطبای عصر خود را در آنها بکار گماشتند و از پزشکان ایرانی دوره عباسی ابوبکر رازی (م 321 ه) صاحب کتاب "الحاوی" است که مدتی ریاست مارستان ری و سپس مارستان مقتدر را در بغداد بعهده داشت و دیگر از اطبای ماهر ایرانی نژاد عصر عباسی علی بن عباس مجوسی (م 383 ه) صاحب کتاب "المکی" یا "کامل الصناعه الطبیه" می باشد، و سرآمد پزشکان ایرانی نژاد عصر عباسی که از بزرگترین اطبای عصر اسلامی بشمار می آید ابن سینا (م 428 ه) است که کتاب قانون را در طب تاءلیف کرده است بهر حال بررسی آثار و احوال پزشکان دوره عباسی که خود تخمه ایرانی داشته اند نیاز به گفتاری مستقل دارد و نکته شایان توجه آنکه علم پزشکی در دوره بنی امیه پیشرفت چندانی نداشت و تنها نام دو پزشک معروف این دوره بنام ابوالحکم دمشقی و ابن آثال که هر د ونصرانی و از پزشکان خصوصی معاویه بوده اند در کتابهای تاریخ ضبط شده است ولی در دوره عباسیان در اثر سعی و کوشش
ایرانیان بود که علم پزشکی پیشرفت قابل ملاحظه کرد و به تقلید از روش پزشکی دوره ساسانیان رساله های ارزنده در این زمینه نوشته شد بدین ترتیب دانشمندان و مترجمان ایرانی در آغاز خلافت عباسیان در نقل فرهنگ و معارف پهلوی بزبان عربی نقش مهمی داشتند و وجود همین بزرگان بود که نظر خلفای عباسی را به تکریم و تجلیل از بزرگان ایرانی معطوف ساخت بویژه خاندان اصیل برمکیان در این راه از هیچ کوششی دریغ نکردند و در نتیجه همین کوشش بود که مامون در بغداد مؤسسه برای تربیت مترجمین تاءسیس کرد و این مرکز وابسته به بیت الحکمه بود که درزمان هارون بنا گردید و ماءمون سرپرستی این مؤسسه را به یکی از فرزندان نیک نهاد ایران سهل بن هارون واگذار کرد، در همین زمان بود که کلمات قصار خسرو انوشیروان و بزرگمهر و خسرو پرویز و شاپور پسر اردشیر به زبان عربی راه یافت و در همین دوره نیز کتاب های بسیاری از زبان پهلوی به زبان عربی ترجمه شد که از آن جمله می توان کتابهای زیر را نام برد.
1- کتاب رستم و اسفندیار نام دو قهرمان شاهنامه ابوالقاسم فردوسی.
2- کتاب بهرام و نرسی.
3- کتاب شهرزاد با پرویز و کلمه "شهرزاد محرف" شهربراز" است و اصل کتاب نام "شهربراز با پرویز" بوده.
4- کتاب کارنامه اردشیر بابکان که در کتاب الفهرست باشتباه نام انوشیروان بجای اردشیر ضبط شده است ولی در موارد دیگر از همین کتاب "اردشیر" آمده که خود مؤید این احتمال است. (11)
5- کتاب دارا و بت طلا.
6- کتاب تاج در سیرت انوشیروان.
7- کتاب آئین نامه.
8- کتاب بهرام شوش که احتمالاً همان کتاب قصه بهرام چوبین است.
9- کتاب خداینامک از اردشیر بابکان.
10- کتاب انوشیروان. (12)
و برخی دیگر از مؤرخین مانند مسعودی علاوه بر این کتابها چند کتاب دیگر را نام می برد که از زبان پهلوی بزبان عربی ترجمه شده است. (13)
اما نویسندگان نامور ایرانی عصر عباسی که دست اندرکاران نقل و ترجمه بودند عبارتند از.
1- عبدالله بن المقفع که به آثار مشهوری اجمالاً اشاره شد.
2- آل نوبخت.
3- موسی و یوسف فرزندان خالد بن برمک که در خدمت داود بن عبدالله بن حمید بن قحطبه بودند و برای او از پهلوی به عربی ترجمه میکردند.
4- ابوالحسن علی بن زیاد ملقب به تمیمی بسیاری از کتاب های پهلوی را بعربی برگردانید که از آن جمله زیج شهریار است.
5- حسن بن سهل.
6- احمد بن یحیی بلاذری صاحب کتاب فتوح البلدان که کتاب عهددار شیر را از پهلوی به عربی برگدانید.
7- جبله بن سالم مترجم کتاب رستم و اسفندیار و بهرام شوش.
8- اسحاق بن زید مترجم کتاب سیره الفرس معروف به اختیارنامه. (14)
9- محمد بن جهم برمکی.
10- هشام بن قاسم.
11- موسی بن عیسی کسروی. (15)
12- داود بن شاهویه اصفهانی.
13- محمد بن بهرام بن مطیار اصفهانی.
14- بهرام بن مروان شاه.
15- عمربن فرخان.
16- سلم حرانی، وی با سهل بن هارون در بیت الحکمه همکاری میکرده است.
17- اسحاق بن علی بن سلیمان.
18- فضل بن سهل وزیر مامون.
19- زادان فرخ پسر پیری کسکری.
20- محمد بن مرزبان ملقب به ابوالعباس دمیری مؤلف کتاب الحیوان وی بیش از پنجاه کتاب پهلوی را به عربی برگردانیده است.
علاوه بر این گروه از مترجمان ایرانی عده دیگری در عصر نخستین عباسی از مدارس مرو و بلخ و سغد برخاستند و در علوم و معارف اسلامی آنروز بویژه در نجوم و ریاضیات شهرتی بسزا یافتند از آن جمله اند ماشاالله بن اثری معاصر ابوجعفر منصور که از بزرگترین منجمان و مشاهیر علمای مرو و ربّن طبری یکی از دبیران معروف و مترجمین کتابهای ریاضی شهر مرو بود پدر علی بن ربّن طبری طبیب معروف قرن سوم هجری است. (16) این بود شمه از نقش ایرانیان در نهضت ترجمه در عصر اول عباسی به آن مقدار که بضاعت مزجات اجازه داد بحضور خوانندگان گرای مجله معارف اسلامی معروض افتاد.
(والسلام من اتبع الهدی)
پی نوشت ها :
1- مقر خلافت عباسیان در عراق نخست شهر هاشمیه در نزدیکی کوفه بوده است سپس شهر بغداد بدستور ابوجعفر منصور دومین فرمانروای عباسی بنا گردید و بین سالهای 137، 139 ه رسما دارالخلافه شد.
2- عصر زمامداری دودمان عباسی که بیش از شش قرن بطول انجامید از لحاظ اوضاع سیاسی و اجتماعی به چهار دوره تقسیم می شود.
الف- عصر نخست از سال 132 تا زمامداری متوکل 232 ه.
ب- عصر دوم از زمامداری متوکل تا حکومت آل بویه در بغداد 334 ه.
ج- عصر سوم از فرمانروائی آل بویه تا ورود سلجوقیان به بغداد 477ه.
د- عصر چهارم از دوره سلجوقیان تا سقوط بغداد بدست هلاکوخان مغول و انقراض خلافت عباسیان 656 ه.
(2) مقدمه ص 543 - 544 چاپ کشاف، بیروت.
(3) الفخری فی الاداب السلطانیه ص 145 چاپ قاهره و وفیات الاعیان، ابن خلکان ج 1ص 201 چاپ قاهره.
(4) برای آشنائی بیشتر با زندگینامه آل برمک و آل نوبخت به کتابهای زیر مراجعه نمائید.
الف- خاندان نوبخت تالیف استاد عباس اقبال آشتیانی.
ب- برمکیان تاءلیف مستشرق فرانسوی لوسین بووا ترجمه عبدالحسین میکده.
ج- تاریخ برامکه (ترجمه از عربی) تحقیق استاد عبدالعظیم قریب.
(5) البیان و التبیین ج 3 ص 5 - 6 چاپ قاهره 1332 ه.
(6) الصناعتین ص 52 چاپ استانبول سال 1320 ه.
(7) غرر اخبار ملوک الفرس ص 239 چاپ قاهره و این لقب بنا بگفته حمزه اصفهانی در کتاب "تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء" (ص 7) تا اواخر عهد ساسانی معروف و متداول بوده و مردم مرو خانواده ماهویه قاتل یزدگرد سوم را خداکشان لقب داده بودند و نرشخی در کتاب تاریخ بخاری (ص 6) و ابوریحان بیرونی در کتاب آلاثار الباقیه ص 102 گویند مردم بخاری پادشاهان خود را بخاری خدا می نامیده اند و در زبان فارسی دری عصر اسلام نام این کتاب بمنظور احتراز از التباس با نام خدا بمعنی خالق و آفریدگار جهان به شاهنامه مبدل گردید.
(8) کسروی در کتاب "الفهرست" ابن الندیم "کردی" ضبط شده ولی مرحوم استاد ملک الشعرای بهار در کتاب "سبک شناسی" معتقد است که این کلمه محرف "کسروی" است. این هفت رساله باضافه رساله ابن المقفع مجموعاً "هشت نسخه میشود که حمزه اصفهانی خود بدان تصریح میکند ولی فقط نام هفت رساله در کتاب وی آمده و گویا رساله هشتم که همان رساله اخیر باشد سقط گردیده و گویا این اشتباه از طرف ناسخان رخ داده است ابوحمزه اصفهانی گوید " ولم یکن لن فی حکایه ما یقتضی هذا الباب ملجاء الاالی جمیع النسخ المختلفه ... فانفق لی ثمانی نسخ".
(9) الفهرست ابن الندیم ص 497، البیان و التبیین جاحظ ج 1 ص 213 و تاریخ الفلسفه فی الاسلام ازدی بور ترجمه ابوریده، ص 21 چاپ قاهره.
(10) التنبیه و الاشراف مسعودی ص 10 چاپ قاهره.
(11) فهرست ابن الندیم ص 119، 126 چاپ لیپزیک.
(12) فهرست ابن الندیم ص 305، برای اطلاع بیشتر از کتابهای نامبرده به کتاب "الفیل و الترجمه عن الفارسیه" تاءلیف استاد دکتر محمد محمدی مراجعه کنید.
(13) مروج الذهب ج 2 ص 44 و التنبیه و الاشراف ص 106 چاپ قاهره.
(14) این کلمه شاید محرف خدای نامه یا بختیارنامه است (بیست مقاله علامه محمد بن عبدالوهاب قزوینی ج 2 ص 60 و سبک شناسی ملک الشعراء بهار، ج 1، ص 153).
(15) در الفهرست ابن الندیم کردی ضبط شده ولی گویا محرف کسروی است که در تاریخ حمزه اصفهانی و مجمع التوایخ - مؤلف گمنام - آمده است و اما در مقدمه شاهنامه بایسنقرو مقدمه تاریخ طبری خسروی باخای معجمه نقل شده است (بیست مقاله علامه قزوینی ج 2 ص 60).