اثر دیوید مورگان (1)
ترجمه سید محمود هاشمی
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی محلات
ترجمه سید محمود هاشمی
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی محلات
چکیده
تارخی نگاری و حتی ذهنیت تاریخی در تمام بخش های قاره آسیا به یک اندازه اهمیت نداشته است. بارزترین جامعه ای که به نظر می رسد علاقه کافی به تاریخ نداشته، حداقل بدانگونه که در غرب تصور می شود، کشور هندوستان قبل از پیروزی مسلمانان در اواسط قرون وسطی است. یکی از مورخین معاصر هندی گفته است:«تاریخ نگاری یکی از توسعه نیافته ترین عرصه ها در هند باستان بوده است. اگر چه بخری از متون اسطوره ای نظیر پوراناها فهرستی از سلسله ها را در خود داشت که شامل برخی مطالبی ابتدایی از تاریخ سیاسی می شد. معدودی متون هندو متعلق به قرون وسطی نیز به ثبت دستاوردای برخی پادشاهان یا سلسله های محلی می پرداختند. ولی می توان گفت ثبت منظم وقایع تاریخی، بویژه جنگها، فتوحات، جانشینی سلسله ها و از این قبیل مسائل در واقع با وقایع نگاری مسلمانان آغاز شد.»
دو سنت کاملاً مستقل تارخی نگاری در دوران پیش مدرن در آسیا حکمفرما بوده است. سنت اسلامی و سنت چینی این نوشته به این دو سنت تاریخ نگاری توجه دارد. سنت چینی بسیار قدیمی تر از سنت اسلامی است. بنا بر تعریف، تاریخ نگاری اسلامی با ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی آغاز می شود؛ اگر چه ریشه های قدیمی تری دارد. در حالی که تاریخ نگاری چین تاریخی مداوم دارد و منشاء آن حداقل به زمان کنفوسیوس (حدود سالهای 551 تا 497 ق.م) می رسد. همانگونه که خواهیم دید، اگرچه این دو سنت از همه جهات اساساً با هم متفاوتند، اما تا جایی که به نحوه آغاز آنها مربوط می شود چیزهای مشترکی دارند. کنفوسیوس علاقمند بود که خاطره و میراث گذشته یعنی زمانی را که او به عنوان جامعه آرمانی چین می دید حفظ کند. موضوع اصلی در ثبت جزئیات این جامعه تسهیل بازآفرینی آن جامعه آرمانی بود. آغاز تاریخ نگاری اسلامی نیز مربوط به دوره ای می شود که از آن به عنوان جامعه آرمانی یاد میشود: یعنی جامعه اسلامی در عصر حضرت محمد (ص) و جانشینان بلافصل او. این دوره نیز یک عصر طلایی محسوب میشود که بسیاری از مسلمانان همیشه خود را ملزم به تلاش در جهت بازیابی آن می دانسته اند. هرچند ممکن است از نظر بسیاری وجود چنین اعصار طلایی در حقیقت بعید به نظر آید، اما این برداشتی از گذشته است که به نظر میرسد که انسانها به آن تمایل دارند، تمایلی که تقریباً جهانی است؛ البته اگر این برداشت به عنوان انگیزه ای برای نگاشتن تاریخ بوده باشد باید از آن سپاسگزار باشیم.
با پذیرش ای مسئله که محمد (ص) آخرین و بزرگترین پیامبری بود که از طرف خداوند برای هدایت بشر به راه حقیقت فرستاده شده بود، و زندگی او الگویی بود که هر مسلمان واقعی باید تلاش کند که از آن تقلید کند، در این صورت چگونه جامعه مسلمین می توانست در مورد جزئیات آن دانش لازم را کسب کند؟ این مسئله ظاهراً بسیار مهم بود. البته قرآن وجود داشت، کتاب مقدسی که مسلمانان اعتقاد دارند که کلام خداوند است و چون خود خداوند جاودانه خواهد بود. اما به طور خاص اطلاعات تاریخی در قرآن نسبتاً اندک است. در حالی که اسلام نیز مانند مسیحیت و یهودیت یقیناً یک دین تاریخی است که ریشه در حوادثی دارد که واقعاً در زمان و مکان مشخصی اتفاق افتاده اند. مسائل اصلی مطروحه در قرآن تاریخی نیستند و از آن گونه مطالبی که در انجیل و تورات وجود دارد بسیار کمتر می توان یافت. درحقیقت بسیاری از اشارات تاریخی آنرا می توان تنها در رابطه با منابع دیگر و احتمالاً منابع بعدی فهمید.
روایات تاریخی منسجم اولین بار در قرن نهم میلادی به رشته تحریر درآمدند. این روایات در مورد زندگی حضرت محمد (ص) اساساً بر احادیث یعنی داستانهایی که در رابطه با اعمال و گفتار ایشان در شرایطی خاص گفته شده اند استناد می کردند. این داستانها یا (روایات بدانگونه که نامیده می شوند) بنظر می رسد که در ابتدا شفاهاً منتشر می شده اند، زیرا نوعی مخالفت در مورد نوشته شدن آنها وجود دشته است (اگرچه گفته می شود که برخی از این مطالب در حقیقت پیش از آن که فکر می شود نوشته شده اند). در مورد صداقت حفظ مطالب در سنت شفاهی هر ادعایی بتوان کرد. میتوان گفت این موقعیت میبایست استعداد بالایی جهت جعل حدیث به منظور انطباق با برخی نقطه نظراتی که نیازمند حمایت بوده اند یا برخورد قاطع با برخی مسائل جدید و یا شاید یک سوال شرعی مطرح شده، که قرآن اشاره صریحی به پاسخ آن نکرده است داشته باشد. مسلمانان به خوبی از این خطر آگاه بودند و بدین منظور علم نقد حدیث را بطور استادانه ای بسط دادند. این علم بر اسناد یعنی زنجیره ای از افراد معتبر و موثق مبتنی بود: فرد الف از ب شنید که او از ج و او از د که او از پیامبر شنیده بود که ... نوع سوالاتی که می بایست
پرسیده شوند چنین بود: آیا ب و ج معاصر بودند؟ آیا در نزدیکی همدگیر زندگی می کردند؟ با توجه به سوابقشان آیا افراد معتبر و قابل اعتمادی بودند؟ و غیره. با استفاده از این روشها تعداد بسیاری از احادیث به عنوان حدیث جعلی رد می شوند. هرچند این سیستم مصون از خطا نبود: بدیهی است که جعل کنندگان حدیث که می خواستند در کار خود موفق باشند تحقیقات دقیقی انجام می دادند تا اطمینان یابند که اسناد آنان توان پایداری در برابر تحقیق و بررسی را دارد. فرهنگ زندگی نامه ها که یک ژانر (نوع) ادبی عربی و فارسی است و اطلاعات ارزشمندی برای مورخین فراهم میکند، خاستگاه خود را مدیون ضرورت وجود اطلاعاتی مفصل و قابل اتکا در مورد زندگی ناقلان حدیث است.
مسئله تعیین تاریخ و اعتبار مجموعه حدیث هنوز در میان محققین مطالعات اسلامی بحثی جالب توجه است. طیف نظرات از محافظه کارانی که معتقدند اخبار در مجموع صحیح بوده و می توان بر گفته های ناقلان اخبار در کل اعتماد کرد تا نظرات بسیار رادیکال که هر چیز را که به دو سده اول از تاریخ اسلام مربوط می شود کم اعتبار می داند متفاوت است. البته دیدگاه اخیر معمولاً مورد قبول پژوهشگران مسلمان نیست. در حال حضار دیدگاه غالب در بین دانشوران غربی احتمالاً موضع جوزف شاخت (joseph Sachacht) است که معتقد است هیچ یک از اخبار شرعی سده اول اسلام (نیمه اول قرن هشتم میلادی) مربوط نمی شود. این نظر دال بر این است که تمام روایاتی که به شخصی پیامبر نسبت داده می شوند احتمالاً ساختگی اند. البته باید متذکر شد که شیوه تاریخ نگاری شاخت با یک علامت سؤال بزرگ مواجه شده است (کوک 1992) (2).
البته هیچ یک از این مسائل برای اولین نسل از مورخین اسلامی اهمیت نداشت. بنظر آنها شیوه های نقد حدیث که توسط علمای جامعه ایجاد شده بود برای افشای اخبار جعلی کفایت می کرد و به مرور زمان مجموعه هایی از احادیث شکل می گرفت (بخاری و مسلم مشهورترین آنهاست) که از آن به بعد معتبر و موثق محسوب می شوند. قدم بعدی در گردآوری و مطالعه حدیث، سیره یعنی شیوه زندگی پیامبر است که عمدتاً مبتنی بر اخبار می باشد. تعدادی از اینها باقی مانده که معروفترین آنه متعلق به ابن اسحاق (متوفی به سال 151 ق / 678 هجری) است که در قرن نهم میلادی توسط ابن هشام اصلاح و تجدید چاپ شد. (Uillauma 1995) .(3)
قرن نهم و دهم میلادی نیز شاهد اولین مجموعه از تاریخ فتوحات مسلمین و سپس توسعه و گسترش جامعه اسلامی بود: این تاریخ ها نیز شدیداً تحت تأثیر تفکری بودند که می توان آنرا تفکر یا اندیشه حدیث نامید. شاید می باید متذکر شد که در حالیکه دوره پیامبر و چهار خلیفه جانشین او به عنوان عصر طلائی محسوب شده است، منابع اولیه عرب به هیچ وجه چنین نظری را در مورد خلفای اموی (40 - 132ق / 750 - 661 م) که حاکمانشان به مجموعه ای از کژ رفتاری ها و بویژه تلاش جهت تبدیل خلافت اسلامی به نوعی سلطنت عرفی متهم می شوند ندارند. چیزی که این مسئله به ما می گوید الزاماً بیسشتر در مورد کیفیت یا اخلافیات خلفای عباسی نیست، بلکه بیشتر این است که تمامی اسناد تاریخی موجود به بعد از سال 750 میلادی مربوط می شود، زمانی که امویان توسط خلفای عباسی سرنگون شده بودند مورد ناسزاگویی قرار گرفته، و تا حد امکان قتل عام شدند. برجسته ترین مورخ این دوره طبری (923 - 839 م) بود. او که یک ایرانی بود مانند تمام علمای ایرانی این دوره به زبان عربی می نوشت و کتاب او به نام تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ پیامبران و پادشاهان) به عنوان مهمترین منبع در مورد سه قرن اول تاریخ
اسلام محسوب می شود. این کتاب که یک اثر تاریخی عظیم است با خلقت جهان آغاز می شود: چاپ عربی این کتاب مشتمل بر سیزده جلد (7778 صفحه) و ترجمه جدید انگلیسی آن بیست و هشت جلد میباشد. ارزش ویژه تاریخ طبری در آن چیزی است که حفظ می کند. بسیاری از نسخه های اولیه تاریخ اسلام از بین رفته اند، اما طبری خلاصه بسیاری از این آثار را بازسازی می کند. این احادیث با زنیجره ای از استنادات تکمیل شده اند. طبری مؤلف تفسیر قرآن هم بود. این کتاب که به تفسیر طبری معروف است حتی از کتاب دیگر او یعنی تاریخ طبری قطورتر و دارای احترام بیشتری است. طبری با شیوه های نقد حدیث کاملاً آشنا بود. او سعی نکرد تا تناقضات یا مشکلات دیگر را برطرف کند و نظر شخصی خود را به میزان زیادی دخالت نداد. در حالیکه بسیار خوش بینانه خواهد بود اگر بگوییم که طبری مطالب را دقیقاً به همان گونه که نوشته شده بودند نقل می کند. اما به هر حال طبری اطلاعات زیادی در مورد این مطالب به ما می دهد. گفته می شود که کتاب طبری شمه ای از تاریخ اسلام را در سه قرن اول هجری ارائه می دهد (هاوتینگ 1988: 401) (4).
اگرچه آن چیزی را که امروزه در دست داریم بسیار مختصرتر از نسخه اصلی است، اما تاریخ طبری کتابی بسیار قطور و جامع است. این کتاب منشأ کتاب دیگری هر چند بسیار مختصرتر یعنی اولین کتاب تاریخ در فارسی نوین و اولین اثر ادبی فارسی شد که بعد از حمله اعراب به ایران منتشر شد، کتابی که تا حدودی به شکل متون عربی نوشته شده و لغات عربی بسیار در آن بکار رفته است. این همان کتاب ترجمه تاریخ طبری است که توسط بلعمی نوشئه شده است. نویسنده این کتاب یکی از وزرای دربار سامانیان بود که در ماوراء النهر (تقریباً ازبکستان امروزی) حکومت می کردند. بلعمی در سال 352ق / 963 میلادی مأمور شد تا یک نسخه فارسی از تاریخ طبری آماده کند. شاید بدلیل عنوان خود یعنی ترجمه، این کتاب به آن چه سزاوارش بود نرسید. این کتاب فراتر از یک ترجمه خلاصه شده است و در واقع یک اثر مستقل تاریخی است، اگرچه تاحدودی زیادی برگرفته از تاریخ طبری است، اما این یک شیوه رایج بود، تاریخ نگاران مسلمان مایل بودند که تا حد امکان آثار مورخین برجسته پیش از خود را نسخه برداری کرده و یا خلاصه نویسی کنند تا اینکه با اتکا به دانش و تحقیقات خود آنها را تکمیل کنند. بلعمی زنجیره صاحب نظران و شرح متناوب رویدادها را رها کرده و مطالب بیشتری را بویژه در مورد رویدادهای ایران از خود اضافه می کند. در حالیکه بلعمی بطور قاطع میان مورخین اسلامی جای می گیرد، اما او همچنین خالق یک اثر تاریخی برجست و ممتاز است.
در همین حال، تاریخ در حال بیرون آمدن از محیط حدیث و جای گرفتن در یک جهان فرهنگی وسیعتر به نام ادب بود (چیزی که به طور نامناسبی به عنوان ادبیات ترجمه شده است). بعنوان مثال، یعقوبی (تقریباً متوفی به سال 282ق / 897 میلادی) مؤلف اولین اثر عربی درباره تاریخ جهانی بود: این اثر را نمی توان در چهارچوب حدیث گنجاند، زیرا زنجیره لازمه استنادات به اشخاص معتبر را که از ویژگی های حدیث است ندارد. چهره برجسته تر در این زمینه مورخ قرن دهم میلادی بنام مسعودی است، یک نویسنده پر کار که دو جلد از آثر باقیمانده است و معروفترین آنها کتابی است به نام مروج الذهب. اگر چه مسعودی اجمالاً با پیروی از الگویی یعقوبی به نقل تاریخ کتاب مقدس اعراب قبل از اسلام و ملل باستانی دیگر نظیر ایرانیان، یونانیان و هندیان، تاریخ زندگی پیامبر و خلفای جانشین او پرداخت، اما دلبستگی او با عرف معمول بسیار متفاوت بود.
یکی از محققین ابتکار و استقلال ذهنی او را به نگذراندن یک دوره تحصیلی جامع و مستمر نسبت داده است. اگرهم چنین باشد، مسعودی ادعاهایی را در مورد تاریخ به عنوان یک رشته می کند که حتی سر جفری التون (Geoffrey Elton بیش از حد کافی می داند:
«برتری تاریخ بر تمامی علوم دیگر روشن است. بلندی جایگاه تاریخ بر هر انسان هوشمندی مشخص است. هیچ کس نمی تواند در این زمینه استاد شده یا در مورد اینکه تاریخ چه مطالبی را شامل می شود یا دریافت می کند و یا انتقال می دهد به یقین برسد، مگر اینکه عمر خود را وقف این دانش کرده، ثمراتش را بچشد، عظمت آن را احساس کرده و لذتی ر اکه ارزانی می دارد تجربه کرده باشد».
(به نقل از خالدی 1994 :133 ) (5)
آثار مسعودی به گونه ای عجیب ترکیبی است از تاریخ و تاریخ طبیعی، و سرشار از اطلاعات عمیق و پچیده در مورد موضوعات گسترده ای که مورد علاقه اش بوده، به عنوان مثال، کسانی که گمان می کنند «استانبول» یک اسم ترکی برای شهر کنستانتین پُل است باید به اظهارات مسعودی که در سال 974 میلادی یعنی قرنها قبل از عثمانیها بیان شده توجه داشته باشند. او می گویند که یونانیان (اهالی بیزانس در قرن دهم میلادی) آنرا polin به معنی شهر می نامیدند و چون عربی فاقد حرف پ است آن را معرب کرده و پ را به ب تبدیل کرده یعنی پولین را به بولین (bolin) تبدیل کرده اند. اعراب که می خواستند بر عظمت این شهر که پایتخت امپراطوری بود تأکید کنند آنرا استان بولین (Istan Bulin)می نامیدند. در واقع این اعراب بودند که سبب تغییرنام کنستانتین پُل به استانبول شدند (دانلوپ 1971) (6)
با گذر زمان، تاریخ در سرزمینهای اسلامی به شاخه های متنوعی تقسیم شد. تاریخ های محلی، تاریخ یک شهر یا منطقه، بویژه در ایران به تعداد بسیار زیادی ظهور یافت. با افول قدرت خلفا در بغداد، و پیدایش سلسله های مستقل در بخشهای مختلف جهان اسلام، تاریخ سلسله های فردی و معمولاً به امید دریافت مزد و انعام نوشته شد. به همین گونه، شرح حال زندگی مدیحه آمیز حاکمان متداول شد. هم زندگی صلاح الدین (مرگ 1139 م) و هم پسرش (مرگ 1277 م) حاکم بعدی مصر و سوریه موضوع چند تا از این نوع تاریخ نگاری ها شد. الگوهای قدیمی تر نیز مورد تقلید قرار می گرفتند. یکی از طرف داران برجسته این روش ابن اثیر (555 - 630ق / 1233 - 1160م) بود که مهمترین اثر او یعنی الکامل که متن عربی آن مشتمل بر دوازده جلد است تاریخ بشر را از زمان خلفت تا کمی پیش از مرگ خود او شامل می شود. ام ابن اثیر تاریخ سلسله زنگی که بر موصل حکومت می کردند را نیز به تحریر درآورد. باز ماندگان این سلسله، حکومت موروثی خود در مصر و سوریه را به صلاح الدین حاکم مصر باختند.
تا دوره سلجوقیان (قرون یازدهم و دوازدهم میلادی) اکثر آثار تاریخی در خاورمیانه اسلامی به زبان عربی نوشته می شد. این مسئله حتی در مورد تاریخ ایران هم صدق می کرد، اگرچه مورخین معروف از شیوه بلعمی یعنی تاریخ نگاری به زبان فارسی پیروی می کردند. یکی از برجسته ترین این افراد بیهقی بود که تاریخ مسعودی را نوشت. مسعود (مرگ 433 ق / 1041م) یکی از سلاطین غزنوی بود که بر بیشتر نواحی شرقی ایران، افغانستان و شمال هندوستان حکومت می کرد و امپراطوری او عمدتاًبه دست سلجوقیان افتاد. بشتر آثار بیقهی از بین رفته است. اما آن چیزی که باقی مانده با زبان زیبا و شیوای فارسی و به طور خارق العاده ای زنده و مفصل اقدامات حکومت غزنوی را ذکر می کند.
با ورود مغولها به جهان اسلام در سال 616 ق / 1129م، بسیاری از چیزها تغییر کرد، و تاریخ نگاری نیز تاثیر این تهاجم و انضمام بیشتر بخشهای خاورمیانه به این امپراطوری که از کشور کره تا مجارستان امتداد داشت را احساس کرد. در ایران اگرچه این تهاجم از بسیاری جهات فاجعه آمیز بود، اما باعث شکل گیری چیزی شد که از آن به عنوان بهترین دوران تاریخ نگاری فارسی یاد می شود. و این تاریخ نگاری عمدتاً به زبان فارسی انجام میشد. عربی به عنوان زبانی که حاکمان غیرمسلمان جدید جهان توجه چندانی به آن نشان نمی دادند به جز ر مورد قوانین اسلامی و الهیات در رده دوم قرار گرفت. میزان علاقه ای که مورخین پارسی عصر مغول از خود نشان دادند بسیار بیشتر از آن چیزی است که میتوان از تکامل معمول تاریخ نگاری انتظار داشت: در نتیجه آثار برخی از این مورخان از زمره مهمترین منابع موجود در مورد تاریخ امپراطوری مغول در مجموع و نه صرفاً بخشهای ایران یا اسلامی آن می باشند دو تن از این مورخین را میتوان به عنوان نمونه ذکر کرد: جوینی و رشید الدین. هر دو این افراد در رده های بالا دربار مغول خدمت می کردند. جوینی (622 - 681ق / 1283 - 1226م) حاکم بغداد بود، و تاریخ
فتوحات چنگیز خان و توسعه دولت مغول را نوشت. او برای کسب اطلاعات به مغولستان سفر کرد، و با سبک متعالی زبان فارسی چیزهای زیادی را در مورد جهان پهناور مغول بیان می کند که مورد تحسین بسیار است. رشید الدین (645 - 718 ق 1318 - 1247م) برجسته تر از جوینی بود. عازان خان (مرگ 1304م)، حاکم تازه مسلمان شده مغول او را مأمور کرد تا تاریخ مغول را بنگارد، و حاصل کار کتاب جامع التواریخ بود که موجود است و مهم ترین منبع در مورد تاریخ عصر مغول محسوب می شود. پس از آ ن رشیدالدین تاریخی در مورد تمام مردمانی که مغولان با آنها در ارتباط بودند یعنی هندی ها، چینی ها، ترک ها، یهودیان، وحتی فرانک ها، مردمی از اروپائیان نوشت، اروپائیان که در واپس ماندگی قرون وسطایی خود هیچگاه توجه نویسندگان مسلمانان را به خود جلب نمی کردند.
شاید بیجا نباشد که برخی رشید الدین را اولین مورخ جهان نامیده اند. تهاجم مغولان باعث شکل گیری دوره ای از سلطه فرهنگ ایرانی شد. اگرچه شرح وقایع تاریخی در مصر و سوریه که به امپراطوری مغول منضم نشده بودند به زبان عربی نوشته می شد. می توان استدلال کرد که آخرین شرح وقایع اسلامی در قرون وسطی در اواخر قرن دوازدهم / هجدهم در مصر نوشته شد: این اثر که توسط جبرتی نوشته شد درمورد فتوحات ناپلئون بود. اما درجاهای دیگر، حتی تا مدتی طولانی در امپراطوری عثمانی زبان فارسی غالب بود. در شمال هندوستان، یعنی جایی که حاکمیت مسلمان در قرن سیزدهم پایه گذاری شد، تاریخ نگاری به زبان فارسی انجام میشد. و از هنجارهای ایرانی پیروی می شد؛ در حقیقت، تاریخ سلطنت قبل از مغول که در دهلی یکی از عرصه های معدود تاریخ نگاری است که می توان گفت از شرح وقایع قرون وسطی تا به امروز زنده مانده است. باید مطالبی را هم در مورد ابن خلدون (732 - 808 ق / 1406 - 1332م) که اهل شمال آفریقا بود ذکر کرد. شاید او را بتوان تنها مورخ اسلامی دانست که انتظار می رود یک مورخ غربی با او آشنا باشد. این سخن منصفانه است: او اصیل ترین و مبتکرترین متفکر تاریخی بود که در قرون
وسطی در جهان اسلام ظاهر شد. شهرتی که او با نوشتن کتاب تاریخ جهان خود به نام کتاب العبر به دست آورد شاید به آن اندازه نباشد که از نوشتن مقدمه ای بر آن به نام مقدمه بدست آورد. او در این مقدمه با بررسی تأثیر محیط فیزیکی، دولت سازی، قدرت جامعه قبیله ای با احساسات گروهی و انزوای طبیعی آن (عصبیه) مذهب و تأثیرات مخرب تمدن و رفاه، با زوال متعاقب آن و غیره به کاوش در مورد علت های تغییر می پردازد. ابن خلدون در زمان خود تاثیر محدودی به جای گذاشت، اگرچه پرماجرایی را سپری کرد (به عنوان مثال او با تیمور فاتح در دمشق ملاقات کرد و شرحی که در مورد مذاکرات خود با او نقل کرد)، ایده های ابن خلدون در قرن هفدهم توسط متفکران عثمانی بسیار مورد بحث قرار گرفت و امروزه تاثیر قابل ملاحظه ای در جهان اسلام دارند.
در مورد چین گفته شده است که این کشور یک ادبیات تاریخی تولید دارد که از نظر امتیازات و محدودیت ها به ویژه از نظر میزان برونداد و طول و استمرار آن منحصر به فرد بوده است (بزلی و پلی بلنک 91961) (7). تاریخ پیوسته تاریخ نگاری چین حداقل به زمان کنفوسیوس می رسد، و بشکل سنتی آن به اندازه امپراطوری چین یعنی تا اوایل قرن بیستم باقی می ماند. تاریخ چین چندان مورد توجه دانشجویان تاریخ نگاری در غرب قرار نگرفته است. بدون شک این مسئله تا حدودی به دلیل مشکل شدید دستیابی به آن می باشد. چینی زبان ساده ای نیست، و بعید است که کسی صرفاً به خاطر بررسی سنت تاریخ نگاری چین مایل باشد زبان چینی را بیاموزد. ضمناً مطالب زیادی از منابع چینی به زبانهای اروپایی ترجمه نشده است. حتی بیشتر مطالبی که ترجمه شده اند بدون آشنایی قبلی خواننده با تاریخ و فرهنگ چین نامفهوم اند. در هر حال، سنت تاریخ نگاری چین تا حد زیادی از دو سنت عظیم تاریخ نگاری جهان یعنی تاریخ نگاری غربی و تاریخ نگاری اسلامی به فرهنگ وابسته تر است. بنظرمی رسد که تاریخ نگاری چین تحت تأثیر تاریخ نگرای غربی و تاریخ نگاری اسلامی قرار نگرفته است؛ و به میزان زیادی هم بر آنها تأثیر
نگذاشته است. تأثیر سنت تاریخ نگاری چین عمدتاً به شرق اسیا محدود می شود: سنت تاریخ نگاری در کره، ژاپن و ویتنام اگرچه متأثر از فرهنگ خود این کشورهاست، اما به میزان زیادی به عنوان مستعمره تمدن چین محسوب می شوند.
در سنت تاریخ نگاری چین هیچ چیز شدیداً مذهبی وجود ندارد. داستانهای نقل شده در این روایت چیزی درباره یامبران، ماوراء الطبیعه، جادو و یا معجزه به ما نمی گویند. هرچند این سنت به آیین کنفوسیوس که ایدئولوژی و نه مذهب مقامات حکومتی و افراد دیوانی وابستگی شدیدی دارد. این مقامات حکومت یو افرد دانشمند - دیوانی بودند که تاریخ را می نوشتند و می خواندند. آیین کنفوسیوس که به مراسم و آیین های سنتی و با استمرار خانواده و غیره دلبستگی شدیدی داشت، ناچاراً به گذشته و پیشینه ای که خود ارائه می داد بسیار علاقه مند بود. گفته شده است که برای یک فرد معتقد به آیین کنفوسیوس، تاریخ از برخی جهات به جای نوشته های مقدس را که برای فرهنگ های دیگر بسیار با اهمیّت هستند گرفت. اما منشأ تاریخ نگاری به قبل از کنفوسیوس مربوط می شود. تاریخ پرستش اجداد به پیش از دوره حکیم کبیر (کنفوسیوس) مربوط می شود و مستلزم حداقل حفظ شجره شناسی و بویژه در مورد خانواده های سلطنتی بود. بسیاری از ایالتها قبل از اینکه در زمان امپراطور اول در سال 221 قبل از میلاد متحد شوند شرح وقایعی را برای خود حفظ می کردند.
یکی از این شرح وقایع ها متعلق به ایالت لو (LU) بود که به سالنامه بهار و پائیز معروف بود و به طور رسمی آغاز سنت تاریخ نگاری پیوسته را نشان می دهد. این مسئله نه به خاطر اهمیت این ایالت یا به خاطر اطلعاتی که این شرح وقایع ارائه می داد، بلکه به دلیل این اعتقاد بود که این اثر توسط شخص کنفوسیوس ویرایش شده و در نتیجه مدلی را ارائه می داد که نمی توانست نادیده گرفته شود. این شرح وقایع سالهای 722 تا 481 قبل از میلاد را شامل می شود و صرفاً به ثبت حوادث عمده از جمله تشریفات مذهبی می پردازد. موضوع واقعاً مهم این بود که گمان می شد کنفوسیوس در جریان ویرایش این اثر با انتخاب دقیق واژگان و اصطلاحات یک مقیاس اسمی برای ستایش و سرزنش مطرح ساخته است. یافتن این مقیاس برای همه کس حتی در چین هم آسان نیست، و یک اعتقاد قدیمی وجود دارد مبنی بر اینکه در حقیقت کنفوسیوس از سالنامه ها به عنوان کتاب درسی استفاه می کرد: یعنی این که، تفسیرها و توضیحات کنفوسیوس شفاهی بود و در کتاب یافت نمی شد.
اگر هم چنین باشد، یکی از میراث های این اعتقاد درباره فعالیت کنفوسیوس به عنوان یک مورخ این مفهوم است که توزیع متناسب ستایش و سرزنش یکی از وظایف مهم مورخین بود - حتی اگر چه بسیاری از مورخین در عمل نسبت به اینکه خود را با کنفوسیوس در یک سطح قرار دهند بی میل بودند.
بدون شک درک صحیح پیام کنفوسیوس در کتاب سالنامه بهار و پاییز چنان مشکل بود که باعث بوجود آمدن تفسیرهای بسیاری می شد. تاریخ این تفسیرها به چند قرن پس از کنفوسیوس یعنی دوران هان (206 قبل از میلاد تا 220 میلادی) مربوط می شود. تاریخ دیگری که با این تاریخ نسبتاً متفاوت است چیزی است که به عنوان تسوچوان (tso - chuan) یا سنت تسو شناخته می شود. این اثر بسیار کاملتر از سالنامه هاست و دوره طولانی تری را در برمیگیرد. این تاریخ بسیار کمتر از تفسیرهای دیگر به دادن پندهای اخلاقی می پردازد و تنها حوادث را به شیوه ای زنده و با روح نقل می کند. این اثر به عنوان اولین شاهکار عظیم نثر چینی محسوب می شود: اگرچه کاملاً واضح نیست که آیا باید این اثر را صرفاً به عنوان یک اثر تاریخی در نظر گرفت یا خیر: بخش زیادی از این اثر مبتنی بر داستانهای افسانه ای یا نیمه افسانه ای درباره چهره های برجسته گذشته های دور است.
پیشرفت عظیم تاریخ نگاری در چین با سسو - ماچین (ssu - machien) پدید آمد. سسو ماچین کارهای پدرش را ادامه داده و کامل کرد. هر دو آنها یکی پس از دیگری شغل کاتب اعظم یا مورخ اعظم را در چین متحد در زمان سلسله هان به عهده داشتند. طرح آنها تجمیع تمامی مطالب و سنت های موجود در مورد تاریخ چین از دوره های گذشته تا زمان خود در یک اثر واحد بود. به این منظور آنها یک الگوی سیاسی طرح کردند که با اصلاحات و تعدیل هایی تا پایان عمر امپراطوری چین در سال 1911 م توسط مورخین رسمی پیروی می شد. این الگو یک رویکرد چسب و قیچی بود. در این رویکرد مطالب از منابع مختلف گردآوری شده و به استثنای اختصار یا در مواردی از نظر شخصی نویسنده به طور کامل و مستقل ضبط میشدند. البته رأی مورخ در مورد انتخاب قطعه های منتخب نقش داشت و بنابراین احتساب یک چنین کتابی به عنوان یک منبع دست اول ساده انگاری خواهد بود؛ اگر چه چنین اثری ممکن است از اثر دیگری که کاملاً به زبان خود نویسنده نوشته شده است به اثر اولیه نزدیک تر باشد. این رویکرد قرابت هایی با رویکرد طبری در تاریخ نگاری دارد. برخی مطالب که به گذشته های دور مربوط می شود شاید دارای سندیت و اعتبار کافی
نباشند. اما در مورد حوادث تاریخی اخیر، می شود به آرشیوهای رسمی دولتی با تمامی مزایا و مشکلاتی که هبه همراه دارند مراجعه کرد.
جنبه دیگری که سسوماس (ssu - mas) الگویی را بنا نهاد شیوه سازماندهی مطالب بر اساس موضوع بود. شی چی (Shih - chi) (اسناد تاریخی) به پنج دسته اصلی تقسیم می شدند. اولین دسته سالنامه های اصلی (Pen - chi) بود، که به شرح حوادث اصلی زندگی و حکومت امپراطوران می پرداخت. دومین دسته فهرست ها (Piao) بودند: این فهرست ها تعیین القاب و عناوین افراد اصیل و همچنین شرح وقایع سلسله های مستقل قبل از دوره امپراطوری هان را شامل می شد. سومین دسته تک نگاشتها (shu) بودند که به جنبه های حکومتی از قبیل تقویم، مراسم و موسیقی می پرداختند. چهارمین دسته خانه های خاندان های موروثی (shih - chia) بودند که تاریخ سلسله های مستقل قبل از امپراطوری هان را ذکر می کردند: این مقوله ای بود که جانشینان سسوماس در هنگام تاریخ نگاری چین متحد غیرضروری می دانستند. آخرین و طولانی ترین قسمت زندگی نامه ها (lieh - chuan) بود که در لغت به معنی سنت های گردآوری شده می باشد و یک مقوله فراگیر بود که اگرچه عمدتاً مشتمل بر زندگی نامه افراد برجسته بود، اما همچنین مواردی از قبیل روابط با کشورهای خارجی را شامل می شد که هیچ جای مناسب دیگری برای آن یافت نشده بود.
زندگی نامه ها به مرور بطور فزاینده ای بخش عمده ی از تاریخ های رسمی را به خود اختصاص دادند؛ اما این زندگی نامه ها هیچ شباهتی با زندگی نامه ها به مفهوم امروزی رایج در غرب نداشتند. موضوعات آنها نه به دلیل اهمیت خود موضوع بلکه بیشتر به دلیل تعلق آنها به گروه یا طبقه ای بود که در دولت چین نقش مهمی ایفا می کردند و مهم شمرده می شدند.
تمامی این موارد ممکن است سبب ایجاد یک تأثیر خشک مکانیکی شود؛ و در حقیقت در برخی تاریخ های بعدی دقیقاً چنین تاثیری حاصل می شد. اما با مطالعه ترجمه ریموند داوسن (1994) Raymon Dawson(8) از بخشهای مربوط به اولین امپراطور چین به وضوح در می یابیم که چنین مسئله ای در مورد تاریخ سسوماچین صدق نمی کند. این اثر مطالب را بسیار زنده و جالب ارائه می دهد.
پان کو (Panku) (92 - 32 م) مسئول مرحله بعدی تکامل در تاریخ نگاری رسمی چین محسوب می شود. تاریخ او به عنوان یک اقدام شخصی آغاز شده و اگرچه بعداً جایگاه و حمایت رسمی را بدست آورد، اما مهم است بدانیم که با وجود تسلط تاریخ های دولتی، نوشتن تاریخ های خصوصی هم در چین ادامه داشت. پان کو در اثر خود به بررسی تاریخ سلسله هان (Han shu) می پردازد: از این جنبه، یعنی اختصاصاً پرداختن به تاریخ یک سلسله، او از الگوی بنا شده توسط ساسو ماچین دور شد؛ و این الگوی پان کو بود که از آن پس مورد تقلید قرار گرفت. مورخین چین بطور قطع مایل بودند که تاریخ کشور خود را در چارچوب یک سلسله مشاهده کنند (در این مورد دانشوران غری عمدتاً از چینی ها پیروی کردند).
پس از سلسله هان، سلسه مهم دیگری که بر چین حکومت کرد سلسله تانگ (tong) (618 - 907) بود. در این هنگام دولت یک دفتر تاریخ تاسیس کرد که وظیفه آن گردآوری و آماده سازی مطالب در مورد تاریخ سلسله تانگ بود. در فواصلی که (در پایان حکومت هر حاکمی) این مطالب در شرح وقایع هایی گنجانده می شدند که به عنوان اسناد واقعی (shih - lu) شناخته می شدند. اسناد واقعی به این منظور نوشته می شدند تا برای مراجعه مقامات حکومتی به مطالبی در مورد پیشینیان خود مورد استفاده قرار گیرند. چین سنتی عمیقاً، همچون سنت کمبریج در آغاز قرن بیستم، معتقد بود که هیچ کاری نباید برای اولین بار انجام شود. سرانجام چنین معمول شد که هر سلسله تازه تاسیس باید جلوس خود به قدرت را با نوشتن تاریخ رسمی سلسله قبل از خود مشخص کند: این مسئله را می توان از اسناد واقعی استنباط کرد. برای چند قرن تاریخ های رسمی تنها چیزی بودند که هنوز وجود داند اما تاریخ در سلسله آخر یعنی مینگ (ming) (1368 - 1644) و چینگ (ching) (1911 - 1644) موجود است، بنابراین می توان دید که مقامات دفتر تاریخ چگونه از اسناد واقعی به عنوان پایه ای برای تاریخ رسمی استفاده می کردند.
یک چنین سیستم تاریخ نگاری رسمی در ارائه اسناد پیوسته و مفصل در مورد گذشته منحصر به فرد بود. هرچند این سیستم بواسطه ماهیت خود در زمینه توسعه تحقیقات تاریخی و تاریخ نگاری به عنوان یک رشته علمی زیاد رسا نبود. در واقع بسیاری از متفکرین چینی از این الگوی تاریخ نگاری ناراضی بودند. برخی از متفکرین درباره ی نقایص این سیستم و سیستمی را که می توان جای گزین آن کرد و یا به آن ضمیمه کرد مطالبی نوشتند؛ برخی دیگر تلاش کردند که خودشان کاری در این زمینه انجام دهند. قابل توجه ترین پدیده اخیر در زمان سلسله سونگ (sung) (1279 - 960) روی داد. سوسا - ماکونگ اثر خود بنام tzu - chih tung - chien (آیینه ای کامل برای کمک به دولت) را در سال 1805 کامل کرد. این اثر تمامی دوره ای از پایان سالنامه پاییز و بهار تا جلوس سلسله سونگ به حکومت یعنی از 403 قبل از میلاد تا 959 را شامل می شد. نویسنده این اثر یکی از مقامات عالی رتبه حکومتی بود، بنابراین به سختی می توان گفت که این اثر خارج از سنت بورو کراتیک حکومتی اصالتی داشت. در حقیقت این اثر مورد تایید و حمایت رسمی مقامات حکومت بود. آن چیزی که در مورد این اثر غیرعادی بود شکل و سازماندهی آن نبود،
بلکه بیشتر گستره زمانی بود که این اثر به آن می پرداخت و فردی بود که به تنهایی آن را می نوشت: مسئله ای که تا جایی که به تاریخ رسمی سلسله ها مربوط می شد مدت مدیدی نمونه ای از آن یافت نمی شود. و سسو - ماکوانگ در انتشار عقاید خود هیچ تردیدی نداشت و بر گنجاندن جزئیات حوادثی که اتفاق افتاده بودند مصر بود هر چند ممکن بود این حوادث از نظر اخلاقی چندان موجه نباشند. یک مورخ بعدی به نام چو هوسی (chu Hse) یک خلاصه ای از اثر سوما کوانگ به نا کانگ مو (kong mu) فراهم کرد که عنصر ستایش و سرزنش بسیار بیشتری داشت و با نظرات کنفوسیوس در مورد اخلاقیات سیاسی بیتشر منطبق بود. متاسفانه این خلاصه بود که بیشتر از نسخه اصلی مطالعه شده و مستند شمرده می شد. محققی که تصور می شد از مفهوم سنتی تاریخ نگاری در چین بسیار فاصله گرفت در زمان سلسله چینگ (ching) می زیست چنگ هسوا چینگ (chang hsueh cheng) (1801 - 1738) استدلال می کرد که تاریخ نگاری چین بسیار بیش از حد لازم به جزئیات می پرداخت، واین مسئله باعث می شد که از مسائل اصلی غفلت شود. او مایل بود دیدگاهی وسیع در رابطه با ماهیت و هدف تاریخ در پیش گرفته شود، برخی او را با گیام با تسیتا ویکو
مقایسه کرده اند و شاید بی جا نباشد که او را با لرد اکتون مقایسه کرد، فردی با تفکر ژرف تاریخی که علی رغم داشتن مقاصد عالی مفوق نشد آنها را عملی سازد. چنگ در زمان خود تاثیر کمی بر جای گذارد و سریعاً فراموش شد: او توانست تنها یک کتاب را منتشر کند، اما این کتاب در زمره 2136 کتاب تاریخی نبود که در سال 1782 در کتابخانه سلطنتی وجود داشت. اندیشه های او در زمانهای اخیر تا حدودی دوباره احیا شده اند، زمانی که متفکران چینی در جستوجوی سنت روشنفکری خود برای نشانه هائی از تفکر مدرن بودند.
پی نوشت ها :
1. ری چاردوری 205: 1988
1- این مطالعه ترجمه ایست که از یکی از سخنرانی های دیوید مورگان که در فاصله سالهای 1998 - 1995 در دانشکده مطالعات شرقی در دانشگاه لندن ایراد شده است. و در مجموعه ای با این ویژگی ها منتشر شده است.
1.Raychaudhuri , t. (1988) , Indian historiography in J.cannon et al.The Blackwell Dictionary of Historiaons , oxford .
2.cook , M. A. (1992) Eschatiology and the dating of traditions. princeton papers in Near Eastern studies 1:23 - 47.
3. Guillaume , A. (tr.) (1955) Ibn Ishaq: The Life of Muhammad , London.
4. Hawting , F. M. (1988) Tabari , Muhammad ibn Jarir in J.cannon et al (eds) The Blackwell Dictionary of Historian , oxford
5. khalidi , T .(1994) Arabic Historical Thought in the classical period , cambridge ,
6. Dunlop , D. M. (1971) Arabic Historical Thougth in the classical period , cambridge ,
7. Beasley , w. G. and pulleyblank , E. G. (eds)(1961) Historians of china and Japan , London
8. Dawso , R. (tr.) (1994) sima Qian : Historial Ricords , oxford
منبع: تاریخ پژوهی، سال ششم، شماره 18، بهار 1383، صص 136-150.