تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (63)

با نگاهی گذرا به تاریخ به درستی می توان دریافت که عالمان شیعی و حوزه های دینی، استوارترین سد و سنگر در برابر زورمداران و استعمارگران بوده و در راه رویارویی با ستم ستمگران درون مرزی و فزونخواهی فزونخواهان برون
يکشنبه، 3 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (63)
 تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری(63)

نویسنده: دکتر سید حمید روحانی(1)




 

دادگاه های ویژه، زنگ خطر برای خیانتکاران
با نگاهی گذرا به تاریخ به درستی می توان دریافت که عالمان شیعی و حوزه های دینی، استوارترین سد و سنگر در برابر زورمداران و استعمارگران بوده و در راه رویارویی با ستم ستمگران درون مرزی و فزونخواهی فزونخواهان برون مرزی از هیچ تلاشی باز نایستاده و هر گونه خطری را پذیرا شده اند و حتی در آن دوران سیاه خفقان باری که شیعه به صورت یک اقلیت پراکنده، زیر فشار بود، از تسلیم و سازش با حکومت های ستم پیشه سر باز زدند و می توان گفت برخی از کشمکش های خونین حاکمان سنی با عالمان شیعه در گذشته، ریشه دراندیشه ظلم ستیزی این دلاوران داشت که موجب تعقیب و سرکوب آنان از سوی آن
حاکمان متعصب می گردید. برخلاف علمای مذهب سنی که حاکمان را «اولی الامر»و واجب الاطاعه می دانستند و در برابر آنان تسلیم بودند.
دردوران شاهان صفوی که آزادی نسبی برای پیروان مکتب شیعه پدید آمد نیز می بینیم که علما و روحانیان آکاه و وارسته، رسالت مبارزه با ستمگران و خودکامگان را کنار نگذاشته و از خرده گیری ها و راهنمایی ها نسبت به حاکمان زشت کردار باز نماندند، تا آنجا که شاه عباس،
آن به اصطلاح «کلب آستان علی»!از خرده گیری های پیوشته عالمان دینی و پیشوایان اسلامی به تنگ آمد و اعلام کرد که بیش از این«اگر مرا دردسر دهند همگی را خواهم کشت و خواهم گفت که بر اجسادشان نیز صد شلاق بزنند»!(2)که نشان از مظلومیت شیعه در درازای تاریخ دارد.
دردوره های دیگرکه آگاهی توده های شیعه تا پایه ای بالا رفت و مردم دیدگاه ها و دستورات دینی علمای خویش را بهتر و ریشه ای تر برمی تافتند و به کار می بستند، می بینیم که شکل مبارزه عالمان وارسته با زورمندان ستم پیشه نیز با گذشته تفاوت فاحشی یافت و در دوره های شاهان قاجار و پهلوی، رویارویی و مبارزه علما با خودکامگان حاکم و ابرقدرت های ناسالم به شکل نهضت و جنبش درآمد و سرانجام به انقلاب اسلامی کشیده شد.
استعمارگران ـ به ویژه ابر قدرت انگلیس ـ که ابر قدرت مردمی عالمان اسلامی در طی اعصار، ضربه های سنگینی خوردند و زخم های عمیقی برپشت داشتند، بر آن شدند این سد استوار را از سرراه آزاستعمارس خود بردارند و از کازشکنی های و سنگ اندازی های پیشوایان روحانی و حوزه های دینی برهند، از این رو، در گام نخست، جاسوسانی را در حوزه نجف در کنار علما گماردند و کوشیدند که با زمزمه های ناامیدکننده و وسوسه های شیطانی، آنان را از سیاست دور کنند. این گماشته های مرموز در پی شکست نهضت آزادی عدالتخواهی و شهادت شیخ فضل اللّه نوری و سید عبداللّه بهبهانی و مرگ نابهنگام آخوند خراسانی، کوشیدند این پندار
نادرست و بی پایه را به حوزه نجف بباورانند که «دخالت در سیاست، جز آلت دست بیگانگان شدن برایندی ندارد و راه به جایی نمی برد»! و با این ترفند توانستند بسیاری از روحانیان را از حوزه سیاست دور سازند و به بی خبری مطلق بکشانند. استعمارگران در گام دوم، با یورش به کشورهای اسلامی درجنگ جهانی اول و اشغال عراق،انتقام سختی از علمای اسلام گرفتند. در جریان اشغال عراق توسط انگلستان، با اینکه میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای ثانی)حکم دفاع د ادند و بسیاری از علمای بزرگ و روحانیان برجسته مانند سیدکاظم یزدی، سید محمدتقی خوانساری، سید مصطفی کاشانی، سید ابوالقاسم کاشانی و... به جبهه رفتند و ضد نیروی بیگانه به نبرد پرداختند و برخی از آن بزرگواران مانند سید مصطفی کاشانی به شهادت رسیدند، شماری نیزدستگیر و به زندان های انگلیسی ها در مراکز مختلف گسیل شدند وبه رغم مقاومت سرسختانه مردم عراق ـ به ویژه عشایر سلحشورنجف ـ تجاوزگران تبهکار، آن کشور را اشغال کردند و آسیب های سنگین و جبران ناپذیری بر آن کشور وارد ساختند.
دولت انگلستان در پی اشغال عراق، حدود 30 تن از علما و مراجع حوزه نجف مانند سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالکریم حایری یزدی، میرزا حسین نائینی، سید حسین طباطبایی قمی، حاج آقا جواد صاحب جواهر و خالصی را دستگیر و به حجاز و ایران تبعید کردند و حوزه نجف را تا مرز فروپاشی درهم کوبیدند؛ به گونه ای که آن حوزه انقلابی که روزگاری
همانند کوه آتشفشان می غرید و عرصه را بر سلطه طلبان و زورمداران تنگ می کرد، گام به گام از صحنه سیاست کنار رفت و در دهه های واپسین، آن گونه که باید و شاید از حوزه نجف خروش و خیزشی دیده نشد. از این رو، می بینیم که پس از رویارویی علما با امتیازنامه رژی، در دوره های دیگر که بیگانگان امتیازهایی گرفتند، از حوزه نجف صدای اعتراض به گوش نرسید و واکنشی دیده نشد و شاید از جریان های سیاسی و آنچه بر کشورهای اسلامی آن روز می رفت، اصولا بی خبر ماند. البته کسانی از مقامات روحانی در حوزه نجف، در مقاطع مخاطره آمیز و بحرانی، به خشم و خروش برخاستند و با فتوای تاریخی، کشور عراق را از ورطه سقوط در دامان کفر، الحاد، گنداب فساد و استبداد رهانیدند، چنانکه آیت اللّه حاج سید محسن حکیم در آن برهه خطرناکی که عوامل شوروی با تاخت و تاز بر مقدسات اسلامی بر آن بودند که عراق را از دامان اسلام جدا کنند و حکومتی مارکسیستی و ضد اسلامی در آن کشور برپا دارند، به رویارویی برخاست و با فتوای تاریخی «الشیوعیه کفر و الحاد»عراق را از آن ورطه خطرناک رهانید و نیز آن روزی که مزدوران انگلیسی و امریکایی زیر پوشش «حزب بعث»بازیگر صحنه شدند، به رویارویی با آنان برخاست و به مقاومت پرداخت، هرچند آن گونه که انتظار می رفت به خیزشی همه جانبه ضد بعثی ها دست نزد و در راه کوتاه کردن دست بیگانه پرستان از سرنوشت عراق به صحنه نیامد؛ این مجامله و مسامحه مایه چیرگی بعثی ها بر عراق گردید، جنایات وحشیانه آنان عراق را به حمام خون بدل کرد و حوزه نجف را به مرز فروپاشی کشانید.
درآن برهه که استعمار انگلیس در پی جنگ جهانی اول و اشغال عراق، سرگرم ضربه زدن بر حوزه نجف و انتقام گیری از علما و مراجع آن حوزه و تاخت و تاز بر مراکز شیعه در آن کشور بود، حوزه قم به دست توانای حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی ـ یکی از کسانی که به دست انگلیسی ها ازعراق تبعید شده بود ـ پایه گذاری گردید. به صورت کانون علم، فرهنگ و اندیشه اسلامی درآمد که مایه نگرانی استعمارگران و مهره های درون مرزی آنان گردید. از این رو، رضاخان به دستور اربابان برای درهم کوبیدن آن حوزه نوپا، همه نیروهای خود را به
کارگرفت و با وحشیگری ها و کینه توزی ها بی حد و مرز، آن حوزه را زیر فشار قرار داد و عرصه را بر روحانیان و طلاب تنگ کرد؛ لیکن با مقاومت جانانه و سرسختانه عالمان اسلامی، مقامات روحانی و طلاب مظلوم علوم اسلامی، آن توطئه ها راه به جایی نبرد. حوزه قم دربرابرآن ضربه های توانفرسا و شکننده، استوار و پایدار به اه خود ادامه داد و ازرسالت اسلامی باز نماند و جوش و خروش علمی و سیاسی علمی و سیاسی این حوزه حتی پیش از آغاز نهضت امام، مایه نگرانی عوامل و کارشناسان رژیم شاه گردید و آنان را به چاره جویی واداشت، چنانکه سرهنگ قلقسه (یکی از مأموران مرموز دستگاه های جاسوسی)در گزارش خود در سال (1335)،به خطر حوزه قم برای نظام شاه چنین اشاره می کند:
... طلاب قم در دوران تحصیل ازافکار نادرستی که درآن حوزه علیه حکومت و دولت وجود دارد، تأثیرمی گیرند و در ماه های محرم و صفرو رمضان که برای تبلیغ به اطراف واکناف کشور پراکنده می شوند،آن افکارانحرافی را دربین مردم نقاط مختلف ایران منتشرمی سازند که می تواند خطرناک باشد. خوبست دولت در این زمینه فکری کند و در تهران، در مدرسه سپهسالار، طلابی را تربیت کند با خوش بینی به حکومت ایران، و از این راه به تدریج در ماه های مذکور کمتر احتیاجی به طلاب قم جهت تبلیغ در شهرستان های اطراف باشد... (3)
با آغاز نهضت امام و اوج مبارزه در حوزه قم، استکبار جهانی، سازمان های جاسوسی و زورمداران حاکم بر ایران، به شدت نگران و اندیشناک شدند و به وحشت افتادند. ار این رو، بار دیگر همه نیروی خود را به کار گرفتند که حوزه قم را ساقط کنند و استقلال عالمان وارسته شیعه را به کلی سلب کنند و طلاب علوم اسلامی را در خدمت هیئت حاکمه و دربار قرا ر دهند. بنیاد دارالتبلیغ و دارالترویج، کشاندن طلاب به سربازخانه ها، فشار مضاعف به حوزه قم برای امتحان طلاب توسط دولت، از ترفندها و توطئه هایی بود که در راه رویارویی با استقلال عالمان وارسته شیعی و حوزه های علمی به کار گرفته شد، نیز طرح بنیاد دانشگاه اسلامی، توسط دربار و شخص شاه، نقشه شیطانی دیگری در همین راستا بود که زیرکانه دنبال می شد، لیکن با هوشیاری، آگاهی و تیزبینی امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی این توطئه ها و ترفندها، نقشه ها و نیرنگ ها، با شکست حتمی روبه رو گردید و خنثی شد و نتوانست آرزوی دیرینه استکبار جهانی را بار بنشاند و جامعه روحانیت شیعه ا به تسلیم، سازش، کرنش و وابستگی بکشاند.
با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام، بزرگ ترین و بی مانند ترین دگرگونی قرن در ایران پدید آمد و نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی که به مدرن ترین و پیشرفته ترین سلاح ها ی روز مجهز و مسلح بود و از سوی ابرقدرت های غرب و شرق پشتیبانی می شد، به دست
ملت ایران، با سلاح ایمان و بدون دراختیار داشتن اسلحه و تجهیزات نظامی و جنگی، واژگون شد و دست جهانخواران از سرنوشت ایران قطع گردید. این دگرگونی ژرف و بی مانند که همه معادلات جهانی و محاسبات بین المللی را برهم زد، زنگ خطری را درگوش استعمارگران و دست نشاندگانشان در سراسر جهان به صدا درآورد و نقش ژرف اسلام و عالمان اسلامی را در رویارویی با آز استعماری، بیش از پیش آشکار ساخت.
استکبارجهانی و دررأس آن، شیطان بزرگ، به درستی دریافت که به رغم سده ای تلاش و توطئه درراه چیرگی برشخصیت های برجسته شیعی و حوزه های دینی، شناخت آنان از رهبران و پیشوایان مکتب تشیع نارسا، سطحی و بی پایه بوده است، ازاین رو، نتوانستند ازطرح ها و برنامه های روحانیان در راه انگیختن توده ها بر ضد جهانخواران و زورمداران، از پیش آگاهی یابند و از انقلاب پیشگیری کنند. از این رو، سازمان های جاسوسی و کارشناسان غربی بار دیگر با بودجه کلان و امکانات فراوان برای شناخت راه رخنه و نفوذ در میان عالمان شیعی و بزرگان روحانی و کنترل آنان، به بررسی و مطالعه نشستند و در گام نخست کوشیدند که به نقاط ضعف و قوت مقامات روحانی شناخت پیدا کنند و با بهره گیری از کاستی ها و نادرستی های اشخاص، زمینه آلت دست قرار دادن آنان را فراهم سازند، برآنان چیره شوند، به دست آنان برمقامات
برجسته و وارسته روحانی و رهبران اسلامی بتازند و قدرت و صلابت و اقتدار و استقلال علمای شیعه را درهم بشکنند. آنها به درستی دریافتند که عالمان اسلامی وپیشوایان روحانی را تنها به دست مهره ها و چهره های روحانی می توان به چالش کشید و به شکست کشانید و به گفته امام «سنگ را با سنگ باید شکست». (4)
استعمارگران با آزمون فراوان از خروش ها و خیزش های مردمی در جهان و در راستای مقابله با آن، به این نکته رسیده بودند که انقلاب را به دست انقلابی نماها می توان درهم شکست؛ اگر انقلاب اسلامی با رهبری مقامات بلندپایه روحانی و عالمان برجسته اسلامی به پیروزی رسید، بی تردید شکست آن نیز به دست روحانیان ناشایسته و یا روحانی نماهای وابسته که شهوت جاه و مقام کور و کرشان کرده است و یا ساده اندیشانی که به آسانی آلت دست قرار می گیرند، امکان پذیر خواهد بود. استکبار جهانی به دست انور سادات، یکی از یاران دیرینه جمال عبد الناصر و همراه و همسنگر او در مبارزات ضدصیهونیستی مردم مصر، توانست همه آرمان های انقلابی و ملی رهبر مصر بر باد دهد و آن کشور را ـ که روزی پناهگاه آزادیخواهان منطقه به شمار می رفت ـ به پایگاه امپریالیسم و صهیونیسم بدل سازد. این آزمون نکبت بار و تلخ، به امریکا و صهیونیستها این نوید را می داد که می توانند در هر نقطه ای از جهان به دست خودی ها و به اصطلاح «خواص»که از شهوت جاه و مقام، کور و کر شده اند و یا از روی ساده لوحی و لادگی به آسانی فریب می خورند با حرکت ها و خیزش ها و انقلاب های مردکی رویارویی کننند و راه ملت ها را به بن بست بکشانند. از این رو، در پی پیروزی انقلاب اسلامی استکبار جهانی در نخستین گام به بررسی و ارزیابی مقامات روحانی و چهره های انقلابی پرداخت و روی نقاط قوت و ضعف آنان مطالعه دامنه دار و ریشه ای را آغاز کرد و کوشید که به مدد روحانیان ناشایسته و مسئله دار به رویارویی با انقلاب اسلامی بپردازد و این انقلاب را به چالش بکشد.
سید کاظم شریعتمداری ازنخستین مهره ها و چهره هایی بود که مورد طمع سازمان های جاسوسی بین المللی قرار گرفت، پیشینه سیاه او در همراهی پشت پرده با رژیم شاه و رویارویی های مرموزانه او با امام و انقلاب اسلامی مایه امید و نوید برای دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی به شمارمی آمد. او با راهبری عناصر مرموزی از گروهک ها که ارتباط نزدیکی با سازمان سیا و موساد داشتند و با پیروزی انقلاب اسلامی منافع گروهی، باندی و شخصی خود را در خطر می دیدند، به کارشکنی های گام به گام ضد انقلاب اسلامی منافع گروهی، باندی و شخصی خود را در خطر می دیدند، به کارشکنی های گام به گام ضد نظام نوپا برخاست. او در نخستین گام همصدا با جهانخواران غربی و صهیونیسم بین المللی، ضد دادگاه های انقلاب و کیفر جنایتکاران رژیم پادشاهی موضع کیری کرد و اعلامیه داد. نکته در خور توجه اینکه، صدور اعلامیه شریعتمداری علیه دادگاه های انقلاب اسلامی، اندکی پس از اعلامیه سناتورهای امریکایی علیه این دادگاه بود. سناتورهای امریکایی به اتفاق آرا، قاضی عا و دستگاه قضایی ایران را مورد نقد و ناسزا قرار دادند و محکوم کردند؛ عوامل آنان نیز که می دیدند با برپایی دادگاه های انقلاب و اجرای عدالت به وسیله این دادگاه ها دیری نپاید که نوبت آنان برسد که در چنگال عدالت گرفتار آیند و به کیفر کردارهای زشت خود برسند، جاروجنجال های شدیدی ضد دادگاه های انقلاب به راه انداختند و کوشیدند به اصطلاح، افکار جهانی و سازمان های هوادار حقوق بشر را ضد این دادگاه ها برانگیزند. همنوایی و همراهی آقای شریعتمداری باشیطان بزرگ، رژیم صهیونیستی و دیگر فزونخواهان غربی تنها در مورد دادگاه های انقلاب نبود، او در بیشتر توطئه هایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی علیه نظام جمهوری اسلامی صورت می گرفت، دخالت داشت یا دست کم بی خبر نبود، که بررسی آن از مجال این مقاله بیرون است. لیکن درآن روز معلوم و مشخص بود که استکبارجهانی برای رویارویی با انقلاب اسلامی و پیشبرد توطئه های استعماری خود تنها به آقای شریعتمداری بسنده نمی کند و برای نفوذ و رخنه در نهاد روحانیت و به کارگیری مهره ها و چهره های معیوب، دامنه تلاش ها و توطئه های خود را بیش ازگذشته گسترش می دهد. از یک سو، می کوشد که جاسوس هایی را در حوزه های علمیه و مراکز روحانی پرورش دهد و به کار گیرد و ازسوی دیگر، در راه
بهره گیری از چهره ها و شخصیت هایی که از بیماری خودبرتربینی، جاه طلبی و ساده لوحی رنج می برند، نقشه ها و نیرنگ هایی را دنبال کند. نگارنده با آگاهی از این توطئه خطرناک استعماری در آن روز، در کتاب «شریعتمداری در دادگاه تاریخ»چنین هشدار داد:
... باید دانست که شریعتمداری یک فرد نیست که یک جریان است، اگر خط و جریان او از متن جامعه کنار زده نشود، این درخت نامیمون و «شجره ملعونه »ازنقطه دیگر و با پوشش دیگری جوانه می زند و به حیات ننگ بار خود ادامه می دهد... جریان شریعتمداری هشدار بزرگی است برای حوزه های علمیه، مجتهدان و عالمان متعهد که نیک بنگرند و راه های نفوذ دشمن ا خوب خوب بشناسند، به ویژه در این روزگاران که روحانیت اسلام به رهبری امام خمینی عظیم ترین دگرگونی و تحول قرن را پدید آورد و گردونه زمان را به سود مستضعفان این مرز و بوم و سراسر جهان چرخاند که تاریخ را، انسان و اندیشمندان جهان را به شگفی واداشت و اکنون پس از این رویداد عظیم تاریخ و با توجه به خبری که بارها خبرگزاری ها منتشر کردند که «C. I. A »برای بررسی مجدد اسلام و وضعیت کشورهای اسلامی بودجه کلانی اختصاص داده است و با توجه به مجموع این قرائن و شواهد زنده، پس از این، به طور وسیع و گسترده ای در اندیشه نفوذ در صفوف روحانیت هستند، آن هم در خط اول و مقدم جبهه، یعنی در کادرهای بالا، در میان مجتهدان و فقها، البته از قبل ها هم بیکار نبوده اند، اکنون ژرف نگری بیشتری لازم است و جدا کردن ناخالصی ها و خائن های خادم نما از هر روزدیگری ضروری تراست. آنانی که شناخته شده اند و خط فکر و عملشان در عینیت دیده شده است، باید هرچه زود تر کنار گذاشته شوند و به جامعه معرفی گردند تا در آینده، شریعتمداری هایی مدرن تر نداشته باشیم و نیروهای انقلاب هر روز درگیر مسائل داخلی نباشند. مبادا وضعیت اشخاص، پایه علمی و دربرداشتن کسوت مقدس روحانی و سابقه مبارزاتی، مانع شناخت و بررسی درست و بی طرفانه گردد و مجامله و مسامحه ه همراه آورد. باید این سخن آسمانی حضرت علی(ع)را همواره در نظر داشت که «دین خدا با معیار شخصیت ها شناخته نمی شود، بلکه با شناخت آیه های حق
شناخته می شود، حق را بشناس،اهل حق را خواهی شناخت. ان دین اللّه لایعرف بالرجال بل بآیه الحق فاعرف الحق تعرف اهله». (5)و(6)
دیری نپایید که دیدیم این پیش بینی به وقوع پیوست و سازمان های جاسوسی با مطالعه روی چهره ها و شخصیت های روحانی، برخی از عناصری را که اسیر قدرت و شهرت و یا ساده اندیش و زودباور بودند و به آسانی آلت دست شیادان و سیاست بازان قرار می گرفتند، شناسایی کردند و به دام انداختند و تلاش کردند به دست آنها به انقلاب اسلامی آسیب برسانند و جامعه متحد اسلامی را به اختلاف و افتراق دچارسازند.
شیخ علی تهرانی ازچهره هایی بود که به رغم پیشینه مبارزاتی،ازبیماری جاه طلبی، مقام پرستی و نیز از ساده لوحی فوق العاده رنج می برد و استعمار با کشف این بیماری در او، توانست او را به رویارویی با نظام و انقلاب وادارد و به دست او آب به آسیاب دشمن بریزد. گروهک های درون مرزی نیز که سایه به سایه جاسوس های بین المللی حرکت می کردند (و حرکت می کنند)به او روی آوردند و به او روحانی آزادیخواه!مترقی!متفکر اسلامی، و اسلام شناس راستین، لقب دادند!و از لادگی و بی خردی او بهره ها گرفتند و از او چماقی ساختند و برسر انقلاب اسلامی و نظام جمهوری کوبیدند. او تا آن پایه آلت دست بیگانگان و یگانه پرستان قرار گرفت که بر ضد نظام جمهوری اسلامی اعلام جنگ کرد، از
ایران گریخت و بر سفره شراب صدام نشست و همراه با زشت ترین و رکیک ترین ناسزاها به امام و ملت ایران، رسما و صریحا از صدام خواست که کشور ایران ـ به ویژه شهر مقدس قم ـ را به تل خاکستر تبدیل کند و برای اینکه دست صدام را در بمباران شهر قم و ویران کردن آن کاملا باز بگذارد، ادعا کرد که مرقد حضرت فاطمه معصومه(ع)در قم قرار ندارد، بلکه مرقد او در ساوه است!از این رو، ویران کردن قم و تبدیل کردن آن به تل خاکستر اشکالی ندارد!!
از دیگر مهره هایی که کارشناسان غربی و جاسوسان بین المللی کشف کردند و برای رویارویی با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، مناسب دیدند، آقای منتظری بود. در پی پیروزی انقلاب اسلامی، در آن روزهایی که مأموران زبردست سازمان سیا در به در به دنبال شکار روحانیانی بودند (البته هنوز هم هستند)که به بیماری خطرناک جاه طلبی و یا ساده لوحی و بی خردی دچار باشند، به سراغ آقای منتظری به عنوان رئیس مجلس خبرگان(7)رفتند و در همان نخستین دیدار و گفتگو با او، دریافتند که نامبرده عنصری است ساده، پیاده و بی اراده که می توان او را به آسانی آلت دست کرد و از او، انور ساداتی برای نظام جمهوری اسلامی ساخت!کارشناس سیا پس از دیدار، دیدگاه خود را درباره آقای منتظری چنین بیان کرده است:
... علی رغم اینکه در گردهمایی بزرگ و همچنین در تلویزیون دارای ظواهری است... با توجه به ملاقات کوتاه مدت، ما چنین احساس می کنیم که وی یک متفکر سیاسی متبحرنبوده واکثرمطالبی کهبه وی استناد[منتسب]می شودیا برایش نوشته شده و یا توسط دیگران در دهانش گذاشته اند... (8)
بدین گونه، کارشناس سفارت امریکا، آقای منتظری را برای طرح ها و توطئه های خود مناسب یافتند. از این رو، از همان روزها، جاسوسان امریکا و دیگر مهره های درون مرزی سیا و دیگر عناصر مرموز و مشکوک گرداگرد آقای منتظری حلقه زدند و او را در میان گرفتند، با
این گمان و پندار که به دست او بتوانند انقلاب اسلامی و آرمان های انقلابی ملت ایران را گام به گام به بیراهه ببرند و از درون تهی سازند.

پی نوشت ها :

1-مورخ انقلاب اسلامی.
2-نصراللّه فلسفی، زندگی شاه عباس، ج5، ص 89 .
3-آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر.
4-سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی؛ دفتر اول (تهران:موسسه چاپ و نشر عروج، 1381)، ص 119.
5-بحار الانوار، 68/120.
6-سید حمید روحانی، شریعتمداری در دادگاه تاریخ (قم:دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1361، چ3)، ص 14-12.
7-برای آگاهی بیشتردر مورد این دیدار نک:فصلنامه 15 خرداد، ش 15 (بهار 1387)، ص 228.
8-اسناد لانه جاسوسی امریکا، کتاب دهم، بخش دوم (تهران:مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی)، ص 708.

منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.