پیامبرانی که در عهد قدیم سفر یا کتاب دارند، همانهایند که در روزگار خودشان یا زمانهای بعد اخبار مربوط به پیامبری آنها نگهداری و تدوین شده است، اما کسانی که اخبار نبوتشان جمع آوری و مدون نشده و به صورت شفاهی مانده است در عهد قدیم سفر یا کتابی ندارند. و برای مثال نبوت الیاس(1) تدوین نشده است. این پیامبر در قرن نهم ق. م. در مملکت شمالی می زیست و با اخاب(2) هم روزگار بود. وی اخاب را بدترین ملوک اسرائیل خوانده است. این پادشاه همسری داشت به نام ایزابل(3) که دختر اتبعل،(4) پسر حیرام(5) پادشاه صور و از کاهنان عشتروت،(6) بود. ایزابل پرستش بعل را در کشور رواج داد و سپاهی مرکب از صدها «پیامبر دروغین» یا «انبیاء البعل» در اختیار داشت.
یهودیان چهار پیامبر «بزرگ» و دوازده پیامبر «کوچک» دارند و اینها همان افرادی هستند که نبوتهایشان تدوین و حفظ شده است. بنابراین، «کوچکی» و «بزرگی» هر یک از این پیامبران به معنای بلند بودن یا کوتاه بودن نبوت مدون (یا اسفار) آنهاست.
اسفار تورات کلاً پس از بازگشت از اسارت گردآوری شد. دانشمندان می گویند که این اسفار بتدریج جایگاه تقدس یافتند و به صورت به اصطلاح «اسفار قانونی» درآمدند. در ابتدا کتابهای پنجگانه ی موسی بود و سپس کتابهای انبیا و شعر به آنها اضافه شد.
اسفار انبیا به لحاظ کوتاهی و بلندی با هم فرق می کنند. مثلاً سفر اشعیا طولانی ترین اسفار است و شامل شصت و شش اصحاح یا فصل(7) می شود. از سفر مزامیر(زبور) که بگذریم، در تورات کتابی طولانی تر از سفر اشعیا وجود ندارد. در حالی که اسفار دوازده پیامبر- از هوشع تا ملاکی- مجموع فصول یا اصحاحهای آنها شصت و هفت تاست. یکی از این دوازده پیامبر عوبدیاست که سفر او از یک فصل، شامل یک صفحه و نیم، فراتر نمی رود و مشتمل است بر نفرینهای داغ و مصرانه برای ویرانی ادوم. ادوم همچون سامی (8) دشمن اسرائیل بود. این نفرینها در پی تخریب اورشلیم صورت گرفت. اورشلیم بارها ویران گشت و به احتمال زیاد تخریبی که عوبدیا شاهد آن بوده همان است که در اواخر قرن ششم ق. م. به دست نبوکد نصر صورت پذیرفت. در سفر عوبدیا مطلبی است که توجه خواننده را به خود جلب می کند. کشیش سیکل سیل، نویسنده ی المرشد الی الکتاب المقدس به زبان عربی(بیروت 1985)، در صفحه ی یازده به بعد این کتاب پیرامون موضع مسیحیت در برابر عهد قدیم می نویسد: ممکن است بگویید: مگر نه این که تورات کتابی مخصوص بنی اسرائیل است؟ پس ما را چه به بنی اسرائیل و کتابهای آنها؟ جواب این است که: بله، خداوند به وسیله ی تعدادی از افراد صالح قوم اسرائیل با این ملت صحبت کرد و هر آنچه این پیامبران گفته اند از جانب خداوند است نه از خود آنها. وانگهی خداوند وحی خود را به بنی اسرائیل منحصر نکرده است. برای مثال، خداوند در یکی از اسفار عهد قدیم با ایوب سخن گفته است و ایوب- چنان که اعتقاد بر این است- سامی بود و نه از بنی اسرائیل. در جای دیگری از تورات فرشته ی پروردگار با هاجر درباره ی اسماعیل سخن می گوید و اسماعیل کسی است که بعدها پدر قبایل عدنان، معد، نزار و ربیعه می شود و اینها قبایلی کاملاً عرب هستند. پیامبر دیگر یونس است که سرنوشت نینوا، پایتخت آشوریان، را پیشگویی می کند. نیز عوبدیای نبی از آینده ی ادوم خبر می دهد و اعتقاد بر این که پیشگویی او اشاره به فتح سرزمین ادومیان به دست عربها دارد».
در این جا دو مطلب وجود دارد: اول، پیشگویی عوبدیا، که اسرائیلی است، از ویرانی ادوم، دشمن اسرائیل. و دیدیم که چگونه بعدها حوادث به وقوع پیوست: پس از تخریب بیت المقدس و هیکل به دست نبوکد نصر و به دنبال پیش آمدن اسارت، خداوند ادومیان را وارث مملکت جنوبی یهودا- از الخیل تا بئرالسبع و ادامه ی آن در شرق تا وادی عربه که به مرزهای ادوم متصل می شود- قرار داد. اینان حدود چهار قرن وارث این سرزمین بودند. هیرودیس کبیر یکی از همین ادومیان است، از میان ادومیان شاهانی سربرداشتند که نزدیک به صد سال بر اسرائیل یا یهود فرمان راندند. آری، زمانی که مکابیان در قرن دوم و اول پیش از میلاد موقتاً متحد شدند، در حالی که محاط در دشمنان خود بودند، بر ادومیان چیره گشتند و آنها به اطاعت خویش در آوردند و به پیروی از رسم ختنه وادارشان کردند. لیکن دیری نپایید که تازیانه های عذاب و شکنجه ی رومیان بر سر مکابیان فرود آمد و آنها را نابود و متلاشی کرد و به جرگه ی بقایای همنژاد خود پیوستند. مکابیان پراکنده شدند، و از آن پس هرگز برای آنها حسابی باز نشد. مقصود از تمام مطالبی که در اینجا می آوریم، ارائه ی دلایل برگرفته از قوانین و نوامیس هستی است بر این که «اسرائیل» هر اندازه هم اظهار وجود کند و بخواهد دولتکی به وجود آورد، سرانجامش همان سرانجامی است که تاریخ یهود آن را توضیح می دهد.
مطلب دوم، گفته ی نویسنده ی المرشد الی الکتاب المقدس است که: عوبدیا از آینده ی ادوم و از چیزی خبر می دهد که اعتقاد بر این است پیشگویی او اشاره به فتح سرزمین آنها به دست عربها دارد؛ زیرا عربهای انباط نخستین کسانی بودند که پیشگویی عوبدیا را تحقق بخشیدند. انباط از قرن پنجم پیش از میلاد میراث ادومیان را در اختیار گرفتند و بتدریج قدرت یافتند تا جایی که در قرن دوم قبل از میلاد تا سده ی دوم پس از میلاد به اوج رسیدند. نام اغلب پادشاهان انباط «حارث» بود چندان که به صورت لقبی برای آنها درآمد مثل لقب «اذواء» در یمن. در قرن هفتم فتح جاودانه ی عربی- اسلامی آغاز شد.
عبارتی که در سفر عوبدیا آمده و نشان از فتح ادوم به دست عربها دارد به این موضوع تصریح ندارد، بلکه به صورت رمز و تأویل آمده است. شاید آن عبارت این جمله باشد: «و جنوب، وارث جبل عیسو می شود». (9) جبل عیسو همان سرزمین ادوم است. این عبارت رمز آلود تأویل و توجیه معقولی ندارد مگر آن که اشاره ی عوبدیا به امت آن سوی مرزهای ادوم، یعنی امت عرب و از جمله انباط، باشد.
از روزگار اسارت به بعد تا اندکی پیش از دوره ی مسیحی، کتابهای دینی چندی نوشته شد، اما این نوشته ها به مجموعه ی اسفار عهد قدیم راه نیافتند، بلکه بعدها راه خود را به سوی تلمود باز کردند و از مجموع آنها معجون عجیب و غریبی پدید آمد و یهودیان آن را شریعت شفاهی موسی خواندند که وی به برادرش هارون و او نیز به کاهنان آموخته بود. یوسفوس، مورخ نامدار یهود که در قرن اول میلادی (37-95 میلادی) می زیسته است، می گوید: «اسفاری که نزد ماست از بیست و دو سفر بیشتر نیست. این اسفار شامل اخبار همه ی روزگاران و در بردارنده ی کتبی است که آسمانی به شمار می آیند. از میان این کتابها پنج تای آنها اسفار موسی است که شرایع او و روایات مأثوری را که از آغاز نوع بشر و تیه (سرگردانی یهود) تا زمان درگذشت موسی سخن می گویند، در بر می گیرد. از آن به بعد تا روزگار اردشیر دراز دست (ارتحششتا؛ 465-423ق. م.) پیروانی که بعد از موسی آمدند دست به نوشتن تاریخ حوادث زمان خود زدند که در سیزده سفر آمده است. پس، مجموعاً هیجده کتاب می شود. چهار کتاب دیگر شامل سرود و ستایش و قوانین رفتار و سلوک است. از زمان اردشیر تا این زمان ما تمام رویدادها و حوادث تدوین شده اند؛ اما این نو نوشته ها در مرتبه ی پایین تری از نوشته های سابق قرار فاصله ی زمانی بود (و در نتیجه اسفار آنها طی چند مرحله تدوین شد). روشن است که ما تورات را مقدس می شماریم و از همین رو با وجود آن که از زمان سپری شدن دوره ی انبیا تا زمان ما روزگار درازی می گذرد، هیچ کس مطلقاً نتوانسته است حتی یک حرف به اسفار تورات اضافه کند و یا از آنها بکاهد و یا کلمه ای را تغییر دهد. تا جایی که این مطلب به صورت یک باور غریزی و فطری برای ما درآمده است که یک یهودی با این اعتقاد زاده می شود که تورات از جانب خداوند است و او باید احکام آن را رعایت و اطاعت کند، و بلکه اگر لازم شد در راه دفاع از آن از نثار خون خود نیز دریغ نورزد». (10)
پی نوشت ها :
1- زمخشری در الکشاف در تفسیر آیه ی شریفه ی «و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصابرین»- 85/ انبیاء، می نویسد: «به قولی ذوالکفل همان الیاس است و به قولی زکریا و به قولی دیگر یوشع بن نون. شاید از این رو ذوالکفل نام گرفت که از جانب خداوند بهره مند و حقیقهً نیکبخت بود. گفته شده است که او در زمان خود دو چندان کار پیامبران کار کرد و ثوابش دو برابر آنها بود. گفته می شود که پنج تن از پیامبران دو اسمه بودند: اسرائیل= یعقوب، الیاس= ذوالکفل، عیسی= مسیح، یونس= ذوالنون، محمد= احمد».
2- Ahab
3- Jezebel
4- Ethbaal
5- Hiram
6- Ashtraroth
7- ترجمه ی پرتستانی، واژه ی «اصحاح» را به کار برده است و ترجمه ی یسوعی واژه ی «فصل» را.
8- رهبرى بنى اسرائیل پس از یوشع (ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایى رسیدند. به گفته منابع یهود این داوران 16 نفر بودند که چهار نفر آنان ریاست داشتند:1- گدعون، 2- یفتاح، 3- شمتنون، 4- شموئیل، و 5- بانوئى به نام دبوره. دوره داوران با دو ویژگى شناخته مى شود، این دو ویژگى را پیوسته در طول تاریخ با بنى اسرائیل مشاهده مى کنیم. یکى انحراف آنان از خط پیامبران (ع): و دیگرى مسلط کردن خداوند کسانى را که عذاب دردناکى به آنان بچشانند، همچنان که در قرآن از آن یاد شده است.
9- کتاب عوبد یای نبی، 1 /19.
10- هالی، ص 357. هالی چکیده ی شرح حال یوسفوس را آورده است و می گوید: «یوسفوس به سال 37 م خانواده ای اشرافی در بیت المقدس دیده به جهان گشود. از سرچشمه ی فرهنگ یهودی و یونانی سیراب شد. فرماندار «الجلیل» و فرمانده ی نظامی جنگهای یهود با روم بود. در زمان تخریب بیت المقدس به دست رومیها در سال 70 م حضور داشت که به اسارت درآمد و به روم برده شد. در آن جا به مطالعه روی آورد و چهار کتاب به رشته ی تحریر کشید: جنگهای یهودیان، آثار یهود، بر ضد آپیون( Against Apion) و کتاب چهارم شرح حال خود اوست. فرازی که در بالا از یوسفوس آوردیم فراز مشهوری است که بسیاری از مورخان آن را ذکر کرده اند و از بر ضد آپیون نقل شده است. ترجمه ی آن از خود ماست.