در این زمان اخبار جنگ میان ترکیه و روسیه (1877م.) توجه او را جلب کرده و موجب علاقهمندی او به تاریخ و زبان مردم ترک شد. بنابراین، ضمن تحصیل در رشتهی پزشکی، به آموختن زبان ترکی پرداخت و در تابستان 1882م. به استانبول سفر کرد.
آشنایی او با زبان و ادبیات ترکی وی را به آموختن زبان فارسی و مطالعهی شعر و ادب این زبان سوق داد و از آن پس در دوران تحصیل و پس از آن، اوقات او بیشتر به خواندن کتابهای فارسی، به خصوص شعر و تاریخ و معاشرت با ایرانیان میگذشت. در 1887م. دورهی پزشکی را به پایان رساند و جراح بیمارستان شد، ولی هرگز به آن دل نبست. یک سال پس از اتمام تحصیلات، در سال 1888م. ظاهراً به قصد سیاحت، مطالعه و تحقیق به ایران سفر کرد.
اقامت براون در ایران یک سال به طول انجامید سپس به کشورش بازگشت و در دانشگاه کمبریج به تدریس زبان، تاریخ و ادبیات فارسی پرداخت و در همین حین به تحقیق در مورد تاریخ، ادبیات و جریانهای فکری، سیاسی و فرقههای مذهبی ایران اشتغال داشت. حاصل تحقیقات وی تألیف و تدوین کتب و مقالات متعددی در خصوص فرهنگ، تاریخ، ادبیات، جریانهای فکری، فرقههای مذهبی و ... در مورد ایران بود. از میان آثار براون، در این مقال به نقد و بررسی کتاب «انقلاب مشروطیت ایران»میپردازیم.
کتاب «انقلاب مشروطیت ایران»[1] در یازده فصل به علاوهی پیشگفتار، 25 یادداشت و قسمتی با عنوان «احوالات میرزا رضا کرمانی»، با ترجمهی «مهری قزوینی» از سوی انتشارات کویر منتشر شده است. عناوین فصول یازده گانه به این شرح است:
فصل اول) سید جمال الدین، پیشوای اتحاد اسلام؛ فصل دوم) امتیاز تنباکو و نتایج آن؛ فصل سوم) ترور ناصرالدینشاه؛ فصل چهارم) اعطای مشروطیت توسط مظفرالدینشاه؛ فصل پنجم) محمدعلی شاه و مشروطیت؛ فصل ششم) موافقتنامهی روس و انگلیس از دیدگاه ایران؛ فصل هفتم) کودتای 23 ژوئن 1908م. و انهدام نخستین مجلس؛ فصل هشتم) دفاع تبریز؛ فصل نهم) سقوط تبریز و قیام ایالات؛ فصل دهم) پیروزی ملیون، کنارهگیری محمدعلیشاه و اعادهی مشروطیت و فصل یازدهم) جلوس سلطان احمدشاه و دعوت از مجلس دوم.
از نظر علم تاریخ، اثری موثق، مورد اعتماد و قابل استناد به شمار میرود که در نگارش آن، عناصر و عواملی لحاظ شده باشد؛ رعایت انصاف، دخالت ندادن نگرشها، ارزشها و تعصبهای شخصی، قومی یا گروهی در اثر، لحاظ جنبههای مختلف واقعه و عدم یکجانبهنگری، رعایت توازن در استفاده از منابع، استفاده از اسناد و مدارک مستدل و متقن، حضور مؤلف در بطن حوادث یا قرابت زمان نگارش اثر با زمان وقوع واقعه و ... از جملهی این عناصر و عوامل به شمار میروند.
واقعیت این است که در اثر ادوارد براون دربارهی انقلاب مشروطهی ایران، اکثر عناصر یاد شده لحاظ نگردیده است. در مورد این اثر شاید مهمترین ـ اگر نگوییم تنهاترین ـ عنصر از میان عناصر مورد اشاره در بالا، نزدیکی زمان نگارش اثر به زمان وقوع واقعهی قابل اشاره میباشد. ناگفته پیداست قرابت زمانی اثر با واقعه و حتی حضور نگارنده در متن و بطن حوادث بدون لحاظ سایر عوامل و عناصر نه تنها حسن محسوب نگشته و موجب سندیت و اتقان اثر نمیگردد، بلکه بالعکس از موارد ضعف آن به شمار میرود.
پاسخ ساده و دلیل روشن این مدعا نیز آن است که نگارنده به دلیل حب، بغضها و تعصبهای شخصی، نقشی وارونه از آن چه رخ نموده، به تصویر کشیده است. در چنین حالتی نه تنها راه رسیدن به حقیقت و واقعیت واقعه مسدود میگردد، بلکه خواننده از مسیر اصلی منحرف شده ره به بیراهه میبرد.
با مطالعهی عمیق کتاب انقلاب مشروطیت ایران دو نکتهی اساسی در تاریخ نگاری ادوارد براون هویدا میگردد که به مثابه دو پایهی اساسی این اثر نقش آفرینی نموده است. نکتهی اول که واضح، مبرهن و آشکار بوده و نیازی به توضیح و تفسیر ندارد، انگلیسی بودن براون است؛ اما نکتهی دوم مربوط به منابع و دادههایی است که از سوی نویسنده مورد استفاده قرار گرفته و همانها اساس نگارش و نگرش تاریخی نویسنده قرار میگیرد. توضیح فزونتر در این باره، اعترافی است که نویسنده در پیشگفتار کتاب درج نموده است:
به سهولت معترفم که از امتیاز حضور عینی و مشاهدهی رخدادهایی که در این جا توصیف میشوند، بهرهمند نبودهام و این نقص عدم قابلیت (عدم صلاحیت) به حساب میآید. اما، از دیگر سوی، من شمار بسیاری از عاملان اصلی این رویدادها را دیده و با آنان گفتوگو کردهام، در عین حالی که بسیاری از دوستان مکاتبهای من در ایران، چه ایرانی و چه اروپایی ... اطلاعات وافری در اختیارم گذاردند.
بنابراین، با لحاظ دو پایهی اصلی یاد شده در تاریخ نگاری ادوارد بروان، بسیاری از نارساییها، یکسویه نگریها، تحلیلهای ناقص و غرضورزانه در این کتاب قابل فهم مینماید. در زیر به تشریح این موضوع، پرداخته خواهد شد.
ادوارد براون به عنوان مستشرقی انگلیسی که در قامت یک علاقهمند به تاریخ و فرهنگ ایران ظاهر شده و میشود، آشکارا تمایلات وطن پرستانهی خود را در نگارش تاریخ مشروطیت ایران به نمایش گذارده است. این تمایلات به گونهای است که خوانندهی این کتاب نه تنها نقش منفی انگلستان و به طور مشخص سفارت این کشور در تهران را در وقایع مشروطیت درک نمینماید، بلکه سفارت بریتانیا در تهران حامی مردم ایران، حافظ استقلال و خواستار پیشرفت و تعالی ملت ایران جلوهگر میگردد.[2]
در صفحههای 171 و 172 کتاب موارد جالبی از جایگاه انگلیسیها در ذهن ایرانیان مطرح شده است؛ براون در این قسمت مینویسد: «بریتانیای کبیر به یمن پناهی که سفارتخانهاش در تابستان 1906م. به 14 یا 15 هزار تن از پناهندگان داده و متعاقب آن مظفرالدین شاه مشروطیت را اعطا کرده بود از محبوبیت بیحدی در بین حزب اصلاحطلب برخودار بوده ...
در مورد این ادعای براون و مطالبی که در ادامهی این ادعا طرح مینماید که حاصل آن مربوط دانستن ریشهی نفرت ایرانیان از انگلیسیها به ماجرای مذاکرههای روسیه و انگلستان در سال 1907م. است، میبایست نکاتی چند را یادآور شد:
اول، در نظر مورخین بیغرض، پناهندگی عدهای از معترضین به سفارت انگلستان در جریان انقلاب مشروطیت نه تنها حسن به شمار نمیرود، بلکه این رخداد به مثابه سرآغاز انحرافی است که در مسیر نهضت رخ نموده و راه نهضت کنندگان به مقصد عدالتخانه را به سوی مشروطهای ناقص کج مینماید.[3]
دوم، نظر عدهای انگلوفیل که از سوی براون «حزب اصلاحطلب» خوانده میشود به هیچ روی نماینده و نشانگر نظر ملت ایران نیست.
سوم، نفرت مردم ایران از انگلیس آن گونه که براون مینویسد، نه به آن دلیل است که انگلستان با دشمن ایران یعنی روسیه طرح دوستی میریزد بلکه ریشهی این نفرت را میبایست در سیاستهای استعماری انگلستان در ایران جستوجو کرد که برجستهترین نمونهی آن، واقعهی «تنباکو» بود.
اما شِق ثانی و دومین پایهی تاریخ نگاری براون در کتاب انقلاب مشروطیت ایران شاید اهمیتی بیشتر را دارا باشد. همان گونه که اشاره شد، براون خود معترف است که حاضر و ناظر رخدادهای انقلاب مشروطیت ایران نبوده است. در حالی که به اصطلاح «اعتراف» نویسنده به کاستی و نقص موجود در اثر به همین جا ختم نمیگردد.
اتفاقاً اعتراف اصلی در ادامه ذکر گردیده است: «... من شمار بسیاری از عاملان اصلی این رویدادها را دیده و با آنان گفتوگو کردهام، در عین حالی که بسیاری از دوستان مکاتبهای من در ایران ...»، نگارش این مطلب در ادامهی «اعتراف صادقانهی!» نویسنده، در واقع نقطهی قوت و اتکایی است که مستشرق انگلیسی برای جبران نواقص کار خویش به آنها اشاره مینماید. اما همین نقاط قوت و اتکا و این جبران نقص ناخواسته، نویسنده را به ارایهی «عذری بدتر از گناه» وا داشته است.
این عذر بدتر از گناه نویسندهی کتاب انقلاب مشروطیت ایران زمانی چهره مینماید که منابع مورد استفادهی ادوارد براون برای نگارش کتاب شناسایی شوند. بیشترین ارجاعات براون به روزنامهی «تایمز» چاپ لندن و پس از آن به دوستانی است که وی حضوری یا به صورت مکاتبهای با آنها در ارتباط بوده است.
در مورد روزنامهی تایمز و سمت و سوی این نشریهی انگلیسی، موضوع روشن و مشخص است. از نظر تاریخ نگاری، روزنامهی تایمز به عنوان نشریهای که انعکاس دهندهی مطالبی در راستای منافع دولت بریتانیا است به هیچ وجه نمیتواند قابل اعتنا و اعتماد باشد. ضمن این که تمام نواقص مربوط به منابع ژورنالیستی را داراست. اما در مورد دوستان بروان تأمل و دقت بیشتری باید به کار گرفته شود.
ادوارد براون به واسطهی یک سال حضور در ایران، دوستانی ایرانی برای خود برگزیده بود که پس از بازگشت به انگلستان نیز با آنها ارتباط داشت. وی به طور مشخص از دوستان ایرانی خود نامی نمیبرد اما آن چه مسلم است این که اکثریت کسانی که براون با آنها مراوده داشته، «بابی» و «بهایی» بودهاند. با این وجود در میان این دوستان نام شخصیتی جلب توجه مینماید که میتواند کلید گشایش مسأله باشد.
شخصیتی که در حوادث انقلاب مشروطیت حضور داشته و حتی به عنوان نمایندهی تبریز در مجلس اول و دوم حاضر بوده است؛ «سید حسن تقی زاده» دوست صمیمی ادوارد براون انگلیسی که براون علاقهای ویژه به او داشت. علاقهی براون به تقیزاده به حدی است که در مورد وی راه مبالغه را پیموده و در همین کتاب از او به عنوان «نمایندهی شجاع و درستکار تبریز» یاد میکند[4] و مینویسد:
«وی به عنوان مردی برجسته به خاطر بیغرضی ناشی از افکار بلندش، صداقتش، راستگوییاش و شجاعتش مرا تکان داد ... حتی آن دسته از اظهارات وی که در ابتدا به نظر میرسید غیر معتبر است، فکر میکنم بعداً حقیقتی تمامی آنها از طریق منابع مستقل به اثبات رسید.»[5]
هر چند، این قلم قصد تطویل ندارد اما در مقابل توصیفات یاد شده در مورد سید حسن تقیزاده، ذکر مختصری از زندگی سیاسی «نمایندهی شجاع و درستکار تبریز»! ضروری به نظر میرسد. ضرورت گریزی به گوشههایی از زندگی سید حسن تقیزاده در این مقال از آن روی اهمیت دارد که نام برده یکی از منابع مورد وثوق براون در نگارش کتاب انقلاب مشروطه بوده است.
به گواهی تاریخ، سید حسن تقیزاده که در آغاز مشروطیت در سلک روحانیت بود، به زودی سلک و مسلک روحانیت را به کناری نهاده؛ کت، شلوار و کراوات بر تن نموده و زنی آلمانی اختیار میکند. تقیزاده، دوست «شجاع و درستکار» براون آنگاه که در جریان به توپ بستن مجلس عرصه را بر خود تنگ دید به سفارت انگلستان پناهنده شد و با وساطت دوستان انگلیسی خود از کشور خارج گردید و تا آبها از آسیاب نیفتاد، به کشور باز نگشت.
وی همان فردی است که در مجلس دوم، علمای نجف با صدور فتوایی حکم به فساد مسلک سیاسیاش نمودند و خواستار اخراج وی از کشور شدند. تقیزاده همان فراماسونی است که تا مقام استاد اعظمی «لژ بیداری ایران» ارتقا مییابد. نمایندهی «شجاع آذربایجان» همان عاقد قرارداد ننگین 1933م. است و نهایت این که سید حسن تقیزاده آن شخصیت وطن پرست! و درستکاری! است که تئوری معروفش «فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سر» بود.[6]
بدیهی است ادوارد براون، به عنوان نویسندهی کتابی تاریخی با منابعی که ذکر آن رفت و چنین دوستانی که وی ارجاع به آنان را از نقاط قوت کار خویش میداند، نمیتواند اثری مستند و قابل اعتماد پدید آورد.
نتیجهی چنین رویکردی، ارایهی تاریخی گزینشی از واقعهی مشروطیت است که از نقاط برجستهی آن یکسو نگری و جانبداری از طیف یا گروهی خاص و تقبیح فرد یا گروهی دیگری است. توضیح این که مستشرق انگلیسی خواسته یا ناخواسته از منابعی استفاده نموده است که انقلاب مشروطیت ایران را حاصل تلاش و کوشش روشنفکران غربزدهای معرفی میکند که براون آنان را «ملیون» میخواند.
طبیعی است در اثری که عمدهترین منابع آن روشنفکران غربزدهای نظیر تقیزاده، روزنامهی تایمز ـ چاپ انگلستان ـ و دوستانی که شواهد و قراین حکایت از گرایشهای بابیگری و بهاییگری آنها دارد، باشد؛ برخی از رهبران اصلی مشروطیت یعنی علما و روحانیون، مانند سیدین (طباطبایی و بهبهانی) بسیار کمرنگتر از نقش واقعی به تصویر کشیده شده و برخی دیگر از آنها مثل «شیخ فضل الله نوری» مورد بیمهری و حتی وهن نویسنده قرار میگیرند.
در پایان این مقال نمونههایی از سیاهنماییهایی که از سوی براون در کتاب انقلاب مشروطیت ایران در مورد شیخ فضلالله نوری به کار گرفته شده، ذکر خواهد شد تا مشتی باشد نمونه از خروار.
ادوارد براون با موضعگیری تند برضد شیخ فضل الله نوری از وی شخصیتی منفی تصویر مینماید. تصویری که شیخ را عامل دسیسه و تخریب مشروطه و وابسته به شاه معرفی میکند.[7]همچنین، در بحث رهبری مشروطه سعی میکند نقش شیخ فضل الله را در رهبری به نوعی کمرنگ جلوه دهد تا مخالفت ثانوی شیخ با مشروطه را به زعم خود توجیه نماید.[8]
جالب توجه این که شیخ فضل الله نوری، مجتهد طراز اول تهران که خود براون به برتری علمی وی معترف است این گونه معرفی میشود: «یک روحانی به نام شیخ فضل الله که بعدها مشهور گردید»[9] سیاه نماییها در مورد شیخ فضل الله به این جا ختم نمیشود، بلکه در این اثرِ مستشرق شهیر انگلیسی، تمامی حرکات شیخ، نفرت انگیز و منفی جلوه داده میشود.
به عنوان نمونه در مورد اعتراضهای شیخ به انحرافهایی که در جنبش عدالتخواه و مردمی، پس از پیروزی انقلاب به وجود آمد و منجر به تحصن شیخ در حرم حضرت عبدالعظیم گردید، مینویسد: «[شیخ فضل الله نوری] یک سری تبلیغات ارتجاعی را آغازید و رهبران مردم را به مثابه ملحد، بابی و امثالهم تکفیر کرد...»[10]
نویسندهی انگلیسی کتاب انقلاب مشروطیت ایران به جریان اعدام شیخ فضل الله نیز اشاره مینماید. جالب توجه این که بر خلاف اظهار نظر قبلی در مورد جایگاه شیخ که از وی شخصیتی گمنام را تصویر کرده بود، در جایی که به اعدام وی می پردازد، ناخواسته جایگاه والای علمی شیخ فضل الله را مورد تأیید قرار میدهد. وی در این رابطه مینویسد: «محاکمه و اعدام مرتجع برجسته مجتهد شیخ فضل الله مردی صاحب دانش و توانای عظیم که خواه به دلیل اعتقاد ناب یا به دلیل حسادت به سید محمد و سید عبدالله از جان و دل مرتجع شده بود هیجان عظیمتری را برانگیخت.»
براون با اشاره به داستانی دروغین مبنی بر بوسیدن طناب دار از سوی شیخ فضل الله این اقدام را نشانگر پذیرش عدالت مجازات از سوی شیخ میداند.[11] در صورتی که این واقعه از اساس دروغ بوده و چنین اقدامی از سوی شیخ فضل الله نوری صورت نگرفته است.[12](*)
پینوشتها:
[1]. نسخهی مورد استفاده در این مقاله مربوط به چاپ دوم کتاب است که در سال 1380، از سوی انتشارات کویر منتشر گردیده است.
[2]. ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمهی مهری قزوینی، انتشارات کویر، چاپ دوم، تهران، 1380، ص 105.
[3]. به عنوان نمونه ن. ک به: صفایی، نهضت مشروطه بر پایهی اسناد وزارت امور خارجه، صص 101 و 134، احمد کسروی، تاریخ مشروطهی ایران، انتشارات میلاد، تهران، 1385، ص 77 و محمدعلی، همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمهی حسن افشار، نشر مرکز، تهران 1380، ص 129.
[4]. براون، همان ص 314.
[5] . پیشین، صص 315 ـ 314
[6]. برای مطالعهی بیشتر در خصوص زندگی سیاسی و فعالیتهای سید حسن تقیزاده ن. ک. به سید حسن تقیزاده، زندگانی طوفانی (خاطرات سیدحسن تقیزاده) به کوشش ایرج افشار، رهبران مشروطه، ابراهم صفایی، انتشارات جاویدان، ج 2.احمد ساجدی، مشاهیر سیاسی قرن بیستم، انتشارات محراب قلم و سید حسن تقیزاده به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[7]. براون، همان، ص 151.
[8]. پیشین، ص 118.
[9]. همان.
[10]. براون، همان، ص 151.
[11]. پیشین، ص 312.
[12]. ن. ک به یادداشت شمارهی 24 (در مورد اعدام شیخ فضل الله)، مندرج در کتاب انقلاب مشروطیت ایران، ص 376.
/ج