تأثیر فرامکانی اندیشه‌های سید جمال

سید جمال‌الدین اسدآبادی از جمله مشاهیر جهان اسلام است که دایره‌‌ی نفوذ تفکراتش در بخش عمده‌‌ای از قلمرو دنیای اسلام، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، گسترش یافت. در عین حال ریشه‌ی بسیاری از تحولات فعلی
چهارشنبه، 13 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر فرامکانی اندیشه‌های سید جمال
تأثیر فرامکانی اندیشه‌های سید جمال

نویسنده: سید مرتضی حسینی




 
سید جمال‌الدین اسدآبادی از جمله مشاهیر جهان اسلام است که دایره‌‌ی نفوذ تفکراتش در بخش عمده‌‌ای از قلمرو دنیای اسلام، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، گسترش یافت. در عین حال ریشه‌ی بسیاری از تحولات فعلی کشورهای اسلامی را نیز می‌‌توان در اندیشه‌های او یافت.
سید جمال برای روشنگری در باب نجات جوامع اسلامی از استبداد و عقب‌ماندگی و ترویج افکار خویش، رنج سفر به شهرهای مهم و استراتژیک جهان اسلام را به تن خرید. همچنین برای گسترش فعالیت مطبوعاتی و فرهنگی خود و رساندن صدای جوامع اسلامی به دنیای غرب در شهرهای بزرگ و معتبر اروپا همچون لندن و پاریس نیز رحل اقامت افکند و با اندیشمندان آن دیار نیز مراوده داشت. در خلال همین سفرها و برقراری محافل علمی بود که نفس گرم و قلم گیرای او بر بسیاری از شنوندگان مسلمان و غیرمسلمان اثر گذاشت. سید جمال به پرورش شاگردانی همت گماشت که در آینده‌ای نه چندان دور سرمنشأ تحول در جوامع خود شدند.
در مصر شیخ محمد عبده، سعد زغلول، شیخ ابراهیم هبلاوی، یعقوب صنوع، شبلی شمیل، ادیب اسحاق و سلیم عنجوری، در ایران محمدظاهر تبریزی (صاحب امتیاز روزنامه‌ی اختر)، عبدالحسین میرزا، شیخ‌الرئیس میرزا و در سوریه رشید رضا (صاحب مجله‌ی المنار) و امیرشکیب ارسلان چهره‌هایی هستند که به صورت مستقیم یا با واسطه از آرای سید بهره‌مند شدند. در این نوشتار به شکلی مختصر با دو تن از چهره‌های مطرح که در محضر سید جمال بودند و افکار او بر اندیشه‌های آنان تأثیر فراوان داشت، آشنا خواهیم شد

محمد عبده

شیخ محمد عبده در سال1850م. (1266هـ.ق.) در مصر به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی خود را در «جامع‌الاحمدی» آغاز کرد و سپس به توصیه‌ی استادش «شیخ درویش»، که دایی پدرش نیز محسوب می‌شد، به «الازهر» رفت. در این ایام در جلسات سخنرانی و تدریس سید جمال‌‌الدین اسدآبادی شرکت کرد و به ایده‌های او علاقه‌مند شد. به توصیه‌ی سید جمال، به مطالعه‌ی علوم عقلی پرداخت و مدتی نیز به عنوان معلم در مدارس تازه‌تأسیس قاهره به تدریس پرداخت. پس از سفر سید جمال به پاریس، عبده نیز دعوت او را لبیک گفت و به او پیوست. در پاریس با چاپ مقالات خود در نشریه‌ی «عروه‌الوثقی» یاریگر سید بود. این نشریه‌‌ی پرطرفدار در چندین کشور آسیایی و آفریقایی توزیع می‌شد و پس از انتشار 18 شماره متوقف گردید.
عبده با اینکه شاگرد سید جمال بود و هر دو به قوت دین و بازسازی فهم شریعت، خرافه‌زدایی از دیانت و بازگشت عزت و شکوه به مسلمانان می‌اندیشیدند، اما در شیوه‌ها و رویکردها متفاوت بودند. اول اینکه سید انقلابی فکر می‌کرد و عبده طرفدار اصلاح تدریجی بود. دیگر اینکه سید مبارزه با استبداد واستعمار را در رأس برنامه‌های خود قرار داده بود، ولی عبده بر این اعتقاد بود که تربیت دینی جامعه بر فعالیت‌های سیاسی تقدم دارد.
او شاگردان زیادی تربیت نمود که از آن جمله می‌توان به رشید رضا، سعد زغلول، طه حسین، عبدالقادر مغربی و مصطفی عبدالرازق اشاره کرد. عبده عضو حزب وطنی مصر هم بود. وی همچنین به پیشنهاد ریاض پاشا، وزیر خدیو پاشا، به سردبیری روزنامه‌ی دولتی «وقایع مصریه» منصوب شد. در سال 1899م. خدیو مصر، عبده را به مقام مفتی اعظم منصوب کرد که تا پایان عمرش در سال 1905 این مسند را در اختیار داشت.
لقب عبده با عنوان «الاستاذ الامام» نشان‌دهنده‌‌ی تأثیر او در احیای اندیشه‌ی دینی در جهان عرب است. حضور پررنگ عبده در سپهر سیاسی و اجتماعی مصر تا حد زیادی متأثر از سید جمال‌الدین اسدآبادی است. آشنایی او با علوم جدید و فعالیت‌های مطبوعاتی و روزنامه‌نگاری را می‌توان از جمله‌ی تأثیرپذیری‌های وی از سید جمال دانست. عبده روح و زندگی معنوی خود را مدیون سید جمال می‌دانست.[1]خرافه‌زدایی از دیانت و بازگشت عزت و شکوه به مسلمانان می‌اندیشیدند، اما در شیوه‌ها و رویکردها متفاوت بودند. او تا پایان عمر تلاش خود را صرف اصلاح فکری و تربیتی در مصر کرد و سعی داشت از اصطکاک سیاسی با حکومت مورد حمایت انگلیس در مصر پرهیز کند. همین نکته منشأ اختلاف نظر بین او و سید جمال بود؛ چرا که سید جمال به خصوص در اواخر عمرش نظر بدبینانه‌ای نسبت به دولت انگلیس داشت. عبده با اینکه شاگرد سید جمال بود و هر دو به قوت دین و بازسازی فهم شریعت، «عبده در دو جهت با سید جمال اختلاف نظر داشت. اول اینکه سید انقلابی فکر می‌کرد و عبده طرفدار اصلاح تدریجی بود. دیگر اینکه سید مبارزه با استبداد واستعمار را در رأس برنامه‌های خود قرار داده بود و معتقد بود اول می‌بایست ریشه‌ی این ام‌الفساد را کند و دور انداخت، ولی عبده لااقل در اواخر عمر و پس از بازگشت به مصر بر این اعتقاد بود که تربیت دینی جامعه بر فعالیت‌های سیاسی تقدم دارد. [2]
عبده معتقد بود در اسلام، بر خلاف مسیحیت قرون وسطی، سلطه‌ی دینی وجود ندارد.سلطه‌ی موعظه‌ی حسنه و دعوت به خیر و بر حذر داشتن از شر، در اسلام اولویت دارد و این چیزی نیست که مخصوص افراد خاصی به عنوان سلاطین دینی باشد، بلکه خداوند برای پایین‌ترین افراد جامعه هم این سلطه را نسبت به بالاترین فرد جامعه قائل است. سلطه‌ی دینی از نظر او حجیت و شرعی بودن گفتار و رفتاری است که از حاکم اسلامی سر می‌زند. در واقع ایمان ابزاری در دست اوست تا دل‌ها را به خضوع و عقل‌ها را به قبول وادارد. سلطه‌ی مدنی، قدرت و حکومتی است که امت به حاکم می‌دهد و حاکم باید مجتهد باشد تا بتواند احکام مورد نیاز حکومت را از کتاب و سنت استنباط نماید، اما او از لحاظ فهم کتاب و سنت مثل سایر مجتهدان است و مزیتی ندارد.[3]
باور عبده این بود که برای بیداری مشرق‌زمین رویکرد انقلابی پاسخ‌گو نیست، بلکه باید رویکردی اصلاحی از طریق آموزش و تعلیم و تربیت را در پیش گرفت.او معتقد بود مردم تا زمانی که با مجلس شورا، جمهوریت،آزادی، انتخابات و امثال آن آشنا نشوند، وادار کردن آن‌ها به این امور موجب مفسده است. بنابراین مهم‌ترین سنگ بنای پیشرفت، تعلیم و تربیت همگانی است. لزوم تعلیم و تربیت زنان و مشارکت اجتماعی آنان و اصلاح قانون طلاق و تعدد زوجات نیز برای او حائز اهمیت بود. عبده کتاب «تربیت» هربرت اسپنسر را ترجمه کرد و از افکار او در نوسازی نظام آموزشی مصر بهره برد. همچنین سید جمال و عبده اندیشه‌های «فرانسوا پیرگیوم گیزو» را در کتاب «تاریخ تمدن اروپا»، برای فهم عوامل پیشرفت اروپاییان و عقب‌ماندگی مسلمانان، مفید می‌دانستند.
عبده از بُعد استعماری غرب آگاه بود. تلقی او از تمدن غرب مشابه سید جمال بود؛ یعنی با حذف جنبه‌ی استعماری و اصول منافی اسلام و ارزش‌های دینی، غرب دارای تمدنی پیشرفته و قابل الگوبرداری است. علی‌رغم قرابت فکری عبده و استادش، او مسائلی را مطرح نمود که سید جمال به آن‌ها نپرداخت؛ از جمله فقه مقارن از مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفی حقوق در اجتهاد، ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخ‌گوی مسائل روز باشد و تمایز قائل شدن میان عبادات (امور معنوی) ومعاملات (امور دنیوی).[4]

میرزا رضا کرمانی

میرزا رضا، فرزند ملا حسین عقدائی، متولد کرمان بود و در همان شهر هم تربیت یافت. پدرش خسته از ظلم و ستم والی کرمان، ترک مایملک خویش کرد و به دیار دیگری مهاجرت نمود. وی نخست به یزد مهاجرت کرد و پس از مدتی عازم تهران شد. میرزا در سنین کودکی یتیم شد و ناگزیر از ترک تحصیل، به دست‌فروشی پرداخت.[5] وی با تلاش و سخت‌کوشی فراوان، در میان مردم اعتبار و آبرو کسب کرد و در بین افراد سرشناس جایی برای خود باز نمود، اما به ظلم و ستم شاهی گرفتار شد.
میرزای کرمانی، پس از آنکه 7 ماه و نیم در زندان «قجری» به سر برد، با تن مجروح به خارج از کشور و استانبول رفت و در آنجا تحت مراقبت سید جمال قرار گرفت. سید ضمن گوش دادن به حرف‌های او و ظلم‌هایی که به وی شده بود، او را به خاطر قبول ظلم، مورد ملامت قرار داد.[6] کرد و در دوم شوال همان سال وارد شهر ری شد و به دیدار «شیخ هادی نجم‌آبادی» شتافت. وی در این زمان شاه را، که مشغول تدارک برای برگزاری جشن‌های پنجاهمین سال سلطنت خود بود، در مرقد حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به ‌ضرب 5 گلوله از پای درآورد و خود نیز به دست عمال شاه دستگیر شد. سرانجام میرزا رضا کرمانی در روز پنجشنبه، دوم ربیع‌الاول 1314هـ.ق. به دست حکومت قاجاریه در میدان توپخانه به دار آویخته شد.[7] میرزا در تاریخ بیست‌وششم رجب 1313هـ.ق. از ترکیه به طرف ایران حرکت میرزا از شاگردان سید جمال‌الدین اسدآبادی بود و بر اثر مجالست با سید، مریدی وی را برگزیده بود؛ چنان که همسر میرزا در این باره می‌گوید:
از لحاظ فکری میرزا رضا تحت تأثیر سید جمال قرار داشت. نمود عینی این تأثیر را باید در ترور ناصرالدین‌شاه مشاهده کرد. وی انگیزه‌ی خود را در ترور شاه، خشکاندن درخت ظلم و ستم، یعنی شخص پادشاه، توصیف می‌کند؛ چرا که در اثر آموزه‌های سید جمال، علل و بانی عقب‌افتادگی مردم را پادشاه می‌دانست.
هر چه با این مرد کرد، سید کرد. من نمی‌دانم این عاشق سید بود، چه بود؟ که از همان‌ زمان که سید را بردند، شب و روز گریه می‌کرد و مثل دیوانه‌ها شده بود. [8]
میرزا نگرش و دید اصلاحی خود و نگاه جدید مردم را متأثر از آموزه‌های سید جمال می‌داند و در این باره همه را مستفید و شیفته‌ی مقالات وی می‌داند که تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب آن‌ها پاشیده است.[9] از لحاظ فکری، میرزا رضا تحت تأثیر سید جمال قرار داشت. نمود عینی این تأثیر را باید در ترور ناصرالدین‌شاه مشاهده کرد. وی انگیزه‌ی خود را در ترور شاه، خشکاندن درخت ظلم و ستم، یعنی شخص پادشاه، توصیف می‌کند؛ چرا که در اثر آموزه‌های سید جمال، علل و بانی عقب‌افتادگی مردم را پادشاه می‌دانست.[10]به همین جهت در پاسخ چرایی ترور شاه در بازجویی می‌گوید:
پادشاهی که 50 سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباهی به عرض او برسانند و... چنین شجری را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. [11]
بنابراین در راستای مبارزه با ظلم و ستم و اجرای عدالت و به قصد خیرخواهی و کمک به مردم، اصل نظام قاجار، یعنی شاه، را نشانه گرفت. همچنین میرزا، علاوه بر اینکه کار خود، یعنی ترور شاه را خواسته و حرف دل مردم عنوان می‌کند، به مشورت با سید در این باره نیز اشاره کرده است:
حالا همه کس با من هم عقیده است، ولی به خدای قادر و متعال، که خالق سید جمال‌الدین و مردم است،‌ قسم، که هیچ کس از خیال من و نیت کشتن شاه، احدی غیر از خودم و سید اطلاع نداشت. سید هم در اسلامبول (استانبول) است و هر کاری هم می‌توانید با او بکنید. [12]
علاوه بر استبدادستیزی، عدالت عنصر دیگری بود که در اندیشه‌ی میرزا رضا کرمانی برجسته بود. وی عنصر «عدالت» را گمشده‌ی جامعه‌ی ایرانی می‌دانست که به دلیل قرار گرفتن شاه مستبد در رأس و هرم جامعه، غیرممکن شده است. بنابراین پادشاه بعدی را به عدالت فرامی‌خواند تا به سرمنزل مقصود برسد. از نظر وی، اگر پادشاه بعدی بنای سلطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند، ‌البته تمام خلق فدوی (فدای) ایشان می‌شوند و نام نیکشان در صفحه‌ی روزگار باقی خواهد ماند و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد. اما اگر ایشان هم، همان مسلک و شیوه را پیش گیرند، بار کج به منزل نمی‌رسد. [13]
در مجموع، میرزا رضا کرمانی با ترور شاه تجسم عینی تفکر استبدادستیزی خویش را آشکار کرد و عدالت و ظلم‌ستیزی خویش را همچون عدالت‌باوری‌اش، تحت تأثیر سید جمال، به یکدیگر پیوند زد. وی عمل‌گرایی را در این باره پیشه ساخت و اقدام به ترور شاه را در مسیر پیشرفت ایرانی مؤثر دانست.

فرجام سخن

ظرفیت فکری و اندیشه‌ای سید جمال بر مقیاس گسترده‌ای از جهان اسلام اثرگذار گردید. شیخ محمد عبده از شخصیت‌های عربی و میرزا رضای شیرازی از شخصیت‌های سیاسی عهد ناصری در ایران، 2 نمونه از این اثرگذاری فکری و اندیشه‌ای سید جمال هستند. پیدایش صورت مسئله‌ی استبداد و استعمار تحت تأثیر اندیشه‌ی سید جمال در ذهن این متفکران نقش بست، اما چگونگی مقابله با این مسائل، رویکردهای اصلاحی تا انقلابی را شامل می‌شد. اگر عبده به رویکردی اصلاحی از طریق آموزش و تعلیم و تربیت باور داشت، میرزا رضا کرمانی اقدامی عملی و نابودی شاه را برگزید.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله‌ی اخیر، صدرا، 1368، ص 40.
[2]همان، ص 42.
[3]نصرالله آقاجانی، پیشگامان بیداری اسلامی در مصر، مجله‌ی معرفت، شماره‌ی 151، تیر 1389، ص 97.
[4]مرتضی مطهری، همان، ص 41.
[5]حسین شیدا، گلوله برای شاه، تهران، فرهنگستان یادواره، 1379، صص 44 و 45.
[6]ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران با همکاری لوح و آگاه، 1357، ص 98.
[7]همان، ص 123.
[8]روزنامه‌ی صور اسرافیل، شماره‌ی 11، ص 5.
[9]میرزا رضا کرمانی، روزنامه‌ی صور اسرافیل، شماره‌ی 9.
[10]ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 97.
[11]ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه‌ی مهری قزوینی، تهران، انتشارات کویر، 1376، ص 79.
[12]همان، ص 84.
[13]حسین شیدا، گلوله برای شاه، صص 241 و 242.

منبع:برهان



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.