او در سال 1891م. نیز ظاهراً به عنوان سیاح به ایران آمد و به مدت یک سال به سیر و سیاحت و مطالعه در مورد اوضاع سیاسی و فرهنگ جامعهی ایران پرداخت که پس از بازگشت به انگلیس خاطراتش را بلافاصله منتشر کرد که در ایران با عنوان «یک سال در میان ایرانیان» ترجمه و منتشر شده است.
نکتهی قابل توجه در این کتاب، بازگویی تاریخ ممنوعهی تحولات و تفکرات فرقهی بابیه و بهاییت بود که به صورت مشروح مورد بررسی قرار گرفته و از رهبران و پیروان آن فرقهها بهشدت دفاع شده تا به حدی که از کشتههای بابیه به عنوان قهرمان و افراد آزادیخواه نامبرده و از ناصرالدینشاه قاجار به دلیل برخورد با فعالیت بابیها و بهاییها اظهار تنفر نموده است.[2]
براون در اثر مهم دیگرش به نام «انقلاب ایران» که از منابع خارجی مهم تاریخ نهضت مشروطیت است، ضمن بازگویی و بررسی این نهضت، در همگامی با سیاست مقطعی دولت انگلیس به دفاع از مشروطیت پرداخته و از اقدامهای مستبدانهی محمدعلی شاه قاجار و روسیه که در ضدیت با نهضت مشروطهی ایران بود، بهشدت انتقاد کرده است.[3]
براون هر جا که ردپایی از رنگ و بوی استعمار روسیه در ایران پیدا میشد، اظهار مخالفت کرده و آن را محکوم نموده است. نمونهی بارز آن مخالفت با به توپ بستن مجلس شورای ملی در سال 1326ق، قرارداد 1907م. و اولتیماتوم به ایران در سال 1911م. بود. در مورد مواضع براون در مورد برخی رخدادهای مهم تاریخ ایران، ثبات نظر و موضع حمایتش تا جایی تداوم یافته که با سیاستها و منافع دولت متبوعش در تضاد و تناقض نباشد.
مهمترین و محکمترین سند این ادعا، مخالفت او با قرارداد استعماری 1907م. به دلیل اینکه وی و برخی از همفکرانش مثل «لرد کرزن» آن را به سود روسیه و ضرر انگلیس میدانستند و همچنین سکوت و تأیید ضمنی قرارداد استعماری 1919م. به دلیل گره خوردن آن با منافع انگلیس و عدم مشارکت روسیه در آن بود. در ضمن، طراح و مجری قرارداد 1919م. یعنی لرد جرج کرزن استعمار پیشه بود که یکی از دوستان و همفکران وی بود. در این مقاله مواضع براون در مورد دو قرارداد استعماری 1907 و 1919م. مورد بررسی مستند و مقایسه قرار میگیرند.
قضاوت و موضعگیری براون در مورد قرارداد 1907میلادی
همانطور که اشاره شد، ادوارد براون در رابطه با تحولات تاریخ معاصر ایران مواضع متفاوت و متناقضی داشته است. از جمله موارد تناقض مواضع او در قبال قراردادهای استعماری 1907 و 1919م. است که علیرغم استعماری بودن هر دو قرارداد با اولی مخالفت ولی در قبال دومی یعنی 1919م. سکوت اختیار میکند و بهطور ضمنی آن را تأیید میکند.وقتی مواضع تند و صریح وی در حمایت از نهضت مشروطه را نیز در کنار اینها قرار میدهیم، موضوع بیش از پیش پیچدهتر میشود. براساس قرارداد 1907م. روسیه و انگلیس در قبال ایران رقابت دیرین خود را کنار گذاشتند و با هم مصالحه کردند و کشورمان را بین خود تقسیم کردند.
برای روشن شدن بیشتر موضوع قرارداد ابتدا به معرفی مختصر آن میپردازیم، سپس مواضع ادوارد براون را دربارهی آن مورد ارزیابی قرار میدهیم. این قرارداد در زمان حکومت محمدعلی شاه قاجار به پیشنهاد «جرج کلمانسو»، نخستوزیر وقت فرانسه بین روسیه و انگلیس در 30 اوت 1907م. منعقد گردید.[4]
در مورد علل و زمینههای انعقاد آن میتوان گفت که از آغازین سالهای قرن بیستم بار دیگر توجه روسیه به سوی ایران معطوف شد و سیاست نفوذ به سوی جنوب از راه ایران را در پیش گرفت. در این دوره سیاست روسها تصرف کامل و تدریجی ایران بود. انگلیسیها نیز از این موضوع کاملاً آگاه بودند.[5] اما انگلیس علاوه بر این که از جانب روسیه در معرض تهدید بود، از سوی آلمان نیز مورد تهدید بود.
همچنین آن کشور درگیر نبرد ترانسوال در آفریقای جنوبی بود که مشکلاتش را مضاعف میکرد. از این رو، به منظور کاستن از نفوذ فزایندهی سیاسی و اقتصادی روسیه در ایران و عقب نماندن از رقیب، متمایل به تقسیم ایران به دو منطقهی نفوذ خود و روسیه شد. این در حالی بود که امکان انضمام شمال ایران به روسیه هر روز قوت میگرفت و انگلیسیها توان مقابله با آن را نداشتند.[6]
توسعه قدرت نظامی و صنعتی آلمان در اروپا از اوایل قرن بیستم به بعد و ضعف نسبی روسیه در آسیا در پی شکست تاریخی از ژاپن در سال 1904م. و همچنین رقابت اقتصادی و سیاسی انگلیس و آلمان در شئون اقتصادی و سیاسی و تمایل انگلستان به سد کردن راه هندوستان بر روسها را نیز باید به دلایل ذکر شده افزود.[7]
انگلیسیها برای رسیدن به توافق با روسیه، یک دیپلماسی فعال را توسط سفیر خود در این کشور به نام «آرتور نیکلسن»، در پیش گرفتند و با تحریک اشتهای توسعهطلبی ارضی آن کشور، بهویژه واگذاری استانبول و تنگههای بسفر و داردانل به روسیه، آنها را متقاعد به همکاری مثبت با خود کردند. با تمامی اینها، مذاکرههای دو کشور تا رسیدن به توافق و امضای قرارداد 1907م. بالغ بر 15ماه به طول انجامید و در نهایت در تاریخ 31 اوت 1907م. در پطرزبورگ به امضای نمایندگان دو کشور رسید و در تاریخ 23 سپتامبر 1907م. مجلس عوام انگلیس آن را تصویب کرد.[8]
نکتهی مهم این است که دولت انگلیس از این بابت واهمه داشت که تهران و بقیهی شمال ایران عملاً در چنگال روسها قرار داشت. وزارت خارجهی انگلیس که نگران توسعهطلبی آن کشور به سوی جنوب بود از دست یافتن به توافقی که روسها را به شمال محدود میکرد، بسیار خوشحال بود.[9]
تحلیل انگلیسیها درست بود، زیرا روسها از لحظهای که قرارداد به امضا رسید، منطقهی نفوذ خود را آشکارا در حکم قسمتی از قلمرو ارضی کشور خود تلقی کردند و ترتیباتی به معرض اجرا گذاشتند که هر صاحبنظری هدف و مقصد نهایی آن را که الحاق کامل این منطقه به روسیه در فرصتی نه چندان دور بود، آشکارا تشخیص میداد. در حالی که دو کشور عاقد قرارداد تنها مناطق نفوذ اقتصادی خود را مشخص کرده بودند.[10]
متن کامل قرارداد 1907م.، بازتابهای داخلی و بینالمللی و پیامدهای آن در منابع گوناگون آمده است که در این جا نیازی به تکرار آن نیست.[11] دو کشور در تکمیل این قرارداد، در سال 1915م. نیز قراردادی را با هم امضا کردند. «جواد شیخالاسلام» در تحلیل آن قرارداد میگوید:
«به موجب این قول و قرارها (مورخ 20 مارس 1915م.) دولت انگلستان قبول کرده بود بندر قسطنطنیه (استانبول) و بغازهای بسفر و داردانل، پس از خاتمهی جنگ به تصرف روسیه درآیند و روسیه هم متقابلاً رضایت داده بود که منطقهی بیطرف ایران پس از خاتمهی جنگ رسماً به منطقهی نفوذ بریتانیا ملحق گردد. دولت انگلستان در عین حال آزادی عمل کامل روسها را در منطقه نفوذشان تصدیق کرده بود. مفهوم امتیاز اخیر، به زبان دیپلماسی این بود که روسها پس از پایان جنگ میتوانند شهرها و ایالاتی را که به موجب قرارداد 1907م. منطقهی نفوذ آنها شناخته شده بود، رسماً به خاک امپراطوری روسیه ملحق سازند».[12]
ادوارد براون، هم نظر خود را بهطور صریح و مستقیم در مورد قرارداد 1907م. ابراز کرده و هم نظرات موافقان مخالفان انگلیسی قرارداد را مورد نقد و بررسی قرارداده است. وی در نقد نظر مخالفان قرارداد میگوید: «با آنکه امضای قرارداد 1907م. در انگلستان مانند پیروزی درخشانی از ناحیهی مردان سیاسی استقبال و حتی از طرف رهبران حزب مخالف تأیید گردید، ولی از ناحیهی پارهای از سیاسیون مانند لرد کرزن و مستر لینچ که به خوبی از اوضاع ایران آگاه بودند، با خشونت انتقاد شد.
اما این از آن رو که چرا مستقیماً برضد سرنوشت ایران که ظاهراً بدون اعتنا به احساسات یا بدون مشورت با آن صورت گرفته و برخلاف شئون او میان دو همسایهی قوی تقسیم شد و سایهی شوم خود را به رویش گسترده نبود، این قرارداد روی اصول منافی اخلاق حسنه انتقاد نمیگردید بلکه روی زمینهی اینکه در این معامله انگلستان موقعیت بدتری به خود گرفته بوده است. آقای لینچ میتوانست سخنرانی فصیح خود را در 14 فوریهی 1908م. در مجلس مبعوثان کاملاً ادا نماید.
ولی بعدها (ماه آپریل) که در مجلهی انجمن آسیایی امپراطوری مقالهی او را روی دو اصل تماماً انتشار یافت (دوباره کار خودش در ایران) چنین بود: من و دوستانم سه راه در ایران ساختهایم که شامل صدها میل است و فقره از آنها را که دوستان محترم گرامی من ساخته و بر من مقدم هستند یکی از تهران به قم با حق ادامهی آن به اصفهان، دوم از قم به سلطانآباد (اراک) است و اما سومین راهی است از اهواز به اصفهان، در کنارهی کارون و دامنهی کوههای بختیاری که به اصفهان منتهی میگردید. سپس برای هرگون تسهیلاتی در منطقه، این راه صنعتی و گذرگاههای بازرگانی ناگزیر خواهیم بود که از حکومت روسیه یا با رضایت آنها متوقع باشیم.»[13]
براون تحلیل و نظر خود را نیز در مورد قرارداد 1907م. چنین بیان میکند: «غیر ممکن است که بتوان اهمیت این مدرک را تنزل داد؛ زیرا در این مورد نه تنها بریتانیای کبیر به توسط وزیران مختار خود احتراز از دخالت در شئون داخلی ایران را پیوسته اعلام کرده بلکه روسیه را نیز از چنین قصدی مبرا دانسته است. هیچ چیز از بیان و اظهارات هدف دو دولت همپیمان در این قرارداد صریحتر از این نکته نیست که نه تنها خود از هرگونه بهانهجویی برای مداخله احتراز خواهند کرد، بلکه بههیچوجه به طرف دیگر هم اجازت نخواهند داد تا به عذر و بهانه حفظ منافع و مصالح خود در ایران دخالت کند.
پس انگلستان به قید شرف متعهد شده است که نه تنها در نحوهی سلوک و مشی خود، بلکه حتی در روش روسیه نیز قبول تعهد بنماید. بدیهی است که آن طور که میتوان اندیشید این تعهد ناسنجیده بوده است؛ زیرا اگر روسیه قول خود را محترم نمیشمرد و در ایران دخالت میکرد، انگلستان چه میتوانست بکند؟
یک واقعهی غیرمترقبه (مثلاً اگر به تاریخ و سوابق اقدامات روسیه در آسیای مرکزی توجه شود) که نمیتوان آن را غیرممکن دانست، انگلستان محققاً نمیتواند یا به دشواری خواهد توانست، به خاطر تخلف طرف خود از یک قرارداد، وارد جنگ گردد، بهخصوص اینکه قرارداد مزبور برای تأمین صلح منعقد شده باشد و چه بسا یگانه روش آن دولت این خواهد بود که باز هم مدعی شود که روسیه مانند خود او قرارداد را با کمال صداقت و امانت رعایت میکند و البته این تا زمانی میتواند ادامه یابد که عملیات طرف را بتوان نادیده گرفت.
در غیر این صورت مجبور میشود اعلام بدارد که نمیتوان بیشتر از این خود را پایبند قراردادی بداند که همپیمان آن بدان پایبند نیست، در اینجاست که قرارداد کان لم یکن تلقی خواهد شد. ولی در خلال این مدت، روسیه چه بسا خارج از حد وضع خود در آسیای مرکزی تحکیم کرده باشد (و شاید به طور کلی نتوان تصور کرد که تا چه پایه) به نحوی که در مورد ایران (تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد)...»[14]
آنچه بیش از هر موضوع دیگری از دیدگاه و نظر براون بیشتر از سایر موضوعات خودنمایی میکند مواضع ضدروسی وی و حمایتش از ایران و استقلال آن در رابطه با روسیه است. به عبارت دیگر، همهی تحلیلها و برداشتهایش از ضدیت با روسیه نشأت میگیرد؛ چرا که در مورد قرارداد 1919م. ایران و انگلیس خواهیم دید که چون روسیه در آن مطرح نیست به هیچ وجه اقدام انگلیس برای تحتالحمایگی ایران را با دیدهی نقد نمیبیند بلکه آن را حتی شانسی برای ایران مطرح میکند.
عباس نصر در تحقیقی که در زمینهی ادوارد براون و رابطهاش با ایران انجام داده معتقد است که بخشی از حمایت وی از ایران واقعاً ناشی از ایراندوستی او و بخش مهم دیگر ناشی از نظرات و دیدگاه سیاسی اوست. بر این مبنا عمدهترین انگیزههای ادوارد براون در حمایت از ایران در رابطه با قرارداد 1907م. را بر حول سه محور بیان میکند:
1ـ متنفر کردن اروپا و بهخصوص اهالی انگلیس از اعمال روسها؛
2ـ بدبین کردن مردم انگلیس به سیاست ادوارد گری و ترجیح شیوهی سیاسی افراد مقابل او مثل لرد جرج کرزن؛
3ـ نگهداری نیروهای ایرانی طرفدار انگلیس و جلوگیری از برانگیخته شدن آنها برضد اتحاد انگلیس و روس.[15]
نکتهی مهم دیگری که در تحلیل مواضع براون در قبال قرارداد 1907م. وجود دارد و بعدها در رابطه با قرارداد 1919م. نیز خودش را نشان میدهد، همگامی و همفکری او با دوستش لرد کرزن است. این نکته نیز برای همه روشن است که کرزن از سرشناسترین رجال و دولتمردان انگلیسی استعمار پیشه، به ویژه در رابطه با ایران است که حاصل سیاست شرقی و ایرانیاش قرارداد 1919م. برای تحتالحمایگی ایران بود که در صفحات آینده بدان اشاره خواهد شد.
قضاوت و موضعگیری براون در مورد قرارداد 1919میلادی
برای روشن شدن ابعاد و ماهیت قرارداد 1919م. ابتدا به صورت مختصر آن را معرفی میکنیم و سپس قضاوت و مواضع ادوارد براون را در مورد آن بازگو میکنیم. در دورهی پس از جنگ جهانی اول به دلیل شکست آلمان و عثمانی و وقوع انقلاب کمونیستی در شوروی، آن کشورها از صحنهی سیاست ایران بیرون رفتند و انگلیس که از جنگ جهانی اول نیز پیروز بیرون آمده بود، یکهتاز میدان شد.در این زمان از سوی دولت انگلیس دستکم دو دیدگاه متفاوت در مورد ایران مطرح شد؛ برخی به دلیل هزینههای سنگین جنگ و نیاز به هزینههای زیاد برای ادامهی حضور در ایران، معتقد بودند که بایستی ایران را ترک کرد و آن را به حال خود رها نمود.[16] نظر دیگر این بود که با توجه به شرایط پدید آمدهی ناشی از انقلاب بلشویکی در شوروی، بایستی تسلط کامل و نفوذ انگلیس در ایران برقرار شود و ایران تبدیل به تحتالحمایه آن کشور شود.[17]
لرد کرزن و سر پرسی کاکس در رأس موافقان و حامیان نظریهی سلطهی کامل انگلیس بر ایران بودند. حتی سر پرسی کاکس از کنفرانس صلح پاریس تقاضای قیمومت انگلیس بر ایران را مطرح کرد که به دلیل مخالفت دولت انگلیسی هند از دستور کار کنفرانس خارج شد.[18]
انتصاب لرد کرزن به وزارت امور خارجهی انگلیس در 24 اکتبر 1919م. نقطهی عطف تحولات مربوط به قرارداد 1919م. است. وی بلادرنگ سیاست خود در مورد ایران را به مرحلهی اجرا گذاشت. او که قبل از این به کمیتهی ایران ـ شعبهای از کمیتهی وزارت امور خارجهی انگلیس ـ دستور داده بود سیاست جدید انگلیس در ایران را تدوین کند، اکنون فرصت ایدهآلی یافته بود تا سیاست مستعمرهسازی ایران را عملی کند.[19]
مهمترین اولویت وی در ایران، مسئلهی نفت بود که یکی از مؤلفههای مهم برای بازسازی اقتصاد جنگی بریتانیا به شمار میرفت.[20] اولویت دیگر، ایجاد زنجیرهای از کشورهای حائل و دولتهای سرسپردهای بود که روسیه را از هند جدا کند و از امکان دسترسی مستقیم یا آسان بدان بازدارد و در ضمن هیچکدام تحت نفوذ روسیه نباشند. به نظر وی، ایران مهمترین و در عین حال ضعیفترین حلقهی زنجیرهی دفاع از هند را تشکیل میداد که میبایستی از خطر تعرض هر متجاوزی مصون باشد.[21]
بایستی یادآوری کرد که زمینههایی برای دستیابی به آن هدف، مثل نظم و امنیت در داخل ایران و دولتی متمایل به انگلیس لازم بود که هر دو زمینه در این مقطع تاریخی وجود داشت. انگلیسیها در این تاریخ موفق شده بودند با حمایت و ایجاد بسترهای مناسب، «حسن وثوق»، معروف به «وثوقالوله» را به ریاست دولت ایران برسانند. در روی کار آمدن وثوقالدوله، سر پرسی کاکس، وزیر مختار وقت انگلیس در ایران، نقش غیرقابل انکاری داشته است.[22] کاکس قبل از وزیری مختاری به مدت 10سال نمایندهی مقیم انگلیس در خلیج فارس بوده و با سیاست کرزن همفکری و هماهنگی داشت و بر این مبنا بهترین گزینه برای پیگیری و انعقاد قرارداد 1919م. بود.[23]
در این زمان که امکان استیلا یا تحتالحمایگی مستقیم و برقراری نظام قیمومیت انگلیس بر ایران ممکن نبود، آن کشور انعقاد قرارداد 1919م. را که ناظر بر برقراری نظام مستشاری بود به عنوان روشی جایگزین برگزید. بنابراین نظام مستشاری مورد نظر کرزن در ایران را «رژیم تحتالحمایگی مستور یا سلطهی نامرئی انگلیس» نامیدند.[24]
در صورت تحقق مفاد قرارداد، دولت مرکزی ایران سایهای از انگلیسیهایی میشد که امور مالی، اقتصادی و نظامی ایران را در اختیار میگرفتند و ضعیف یا قوی بودن دولت مرکزی تفاوت چندانی نداشت. بدین ترتیب، دستورات و خواستههای دولت انگلیس به سفارت آن کشور در تهران ابلاغ و توسط مستشاران انگلیسی در ایران به اجرا در میآمد. وزیران ایرانی در وزارتخانههای خود مستشارانی بالای سر و بالاتر از خود داشتند که ضمن سلب اختیار از ایرانیان، مأموران ایرانی امکان سرپیچی از دستورات آنها را نداشتند.
انگلیسیها که مبدع و مبتکر رشوه به دولتمردان ایرانی از زمان فتحعلیشاه در ایران بودند، در جریان عقد قرارداد 1919م. نیز از آن ابزار کثیف برای تسهیل انعقاد قرارداد و حمایت از آن استفاده کردند و به نخستوزیر(حسن وثوقالدوله)، وزیر امور خارجه (فیروز میرزا نصرتالدوله) و وزیر دارایی (اکبر میرزا صارم الدوله) که عاقدان ایرانی قرارداد بودند، رشوه دادند. «احمد» شاه نیز برای حمایت از قرارداد دو درخواست مطرح کرد: «ادامهی پرداخت مقرری ویژهاش به مأخذ 15هزار تومان در ماه به صورتمادامالعمر و تضمین سلطنت وی و اعقابش در ایران.» انگلیسیها سلطنت احمدشاه و جانشینان وی را تا زمانی که بر وفق سیاست و صوابدید مقامهای انگلیسی در ایران عمل کنند، پذیرفتند. اما درخواست دوم وی پذیرفته نشد. [25]
در مورد متن، بازتابها و پیامدهای قرارداد 1919م. در منابع گوناگون مطالب کافی آمده است که در اینجا به دلیل محدودیت گنجایش مقاله، از ذکر آنها خودداری میکنیم.[26] قرارداد 1919م. ایران و انگلیس تجلی نقطهی اوج سیاست لرد کرزن در ایران بود. در زمان انعقاد این قرارداد دیگر تهدید روسیه از میان رفته بود و انقلاب بلشویکی 1917م. این کشور تومار سیاستهای توسعهطلبانه و تعرضی تزارها را در هم پیچیده بود.
این رخداد میتوانست به فرصت مناسب تاریخی برای ایران جهت بازیابی اقتدار و استقلالش بدل شود، اما سیاست کرزنی، نسخهی تحتالحمایگی برای آن پیچید. ادوارد براون برخلاف تمام مواضع قبلی خود که بهشدت دم از ایراندوستی و عشق به ایران زده بود با مطرح شدن قرارداد 1919 م. در قبال آن سکوت کرد و هیچ واکنشی از خود نشان نداد و سکوت وی این ذهنیت را بیش از پیش تقویت کرد که مواضع وی در قبال انقلاب مشروطیت و قراردادهای 1907 و 1915م. نیز تابعی از سیاست انگلیس در ایران بود ولی چون در زمان عقد قرارداد 1919م. دیگر روسیه از بازیگران میدان نبود؛ از این رو، با سکوتش در برابر سیاست استعماری انگلیس بر آن صحه گذاشت.
به عبارت دیگر، براون با زیر سلطهی روسیه رفتن ایران مخالف بود ولی با زیر سلطه رفتن و تحتالحمایگی انگلیس مخالفتی نداشته است و این به معنای کامل کلمه، همگامی با سیاست استعماری کشورش بود. نکتهی مهم این است که در این میان نظر و موضع مردم ایران که اکثریت قریب به اتفاقشان به شکلها و صور گوناگون مخالفت خود را با قرارداد 1919م. نشان میدادند برای وی اهمیتی نداشته است.
براون نظرش را دربارهی این قرارداد در پاسخ به سؤال فردی به نام «هالدن اکفرد» در تاریخ 20 سپتامبر 1919م. چنین بیان میکند: «پنجشنبه و جمعهی اخیر من به لندن رفته بودم و در مهمانی مجللی که به افتخار شاهزاده ف.م (فیروز میرزا) وزیر خارجهی ایران از طرف دولت بریتانیا و همچنین ناهاری که دیروز در سفارت ایران داده بودند، حضور داشتم. در هر دو مهمیانی (لرد کرزن) دربارهی قرارداد جدید انگلیس و ایران صحبت کرد و من تصور کردم که سخن او خیلی اطمینان دهنده است.
چیزی که بدان وزن بیشتری میداد این بود که وی (لرد کرزن) مدافع استقلال ایران و مخالف قرارداد انگلیس و روس(1907م.) بود.... من (براون) تصور میکنم که فرصت مساعدی برای ایران است که در این موقع باریک که روسیه درهم ریخته است و لرد کرزن وزیر خارجه است و ایران یک شانس تازهای یافته است. بهطوری که من امیدوارتر از آنم که بودم... .»[27](*)
پی نوشت ها :
[1] . برای آگاهی از عناوین و مشخصات آثار ادوارد براون در مورد ایران، رک: ادوارد براون، نامههایی از تبریز، ترجمهی حسن جوادی، تهران، خوارزمی، چ سوم، 1387، صص 23 ـ 9؛ ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان، ترجمهی مانی صالحی علامه، تهران، نشر اختران، چ چهارم، 1387، صص 24 ـ 12
[2] . ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان، ترجمهی مانی صالحی علامه، تهران، نشر اختران، چ چهارم، 1387
[3] . اداوارد براون، انقلاب ایران، ترجمهی احمد پژوه، تهران، کانون معرفت، چ دوم، 1338
[4]. محمدرضا تبریزی شیرازی، زندگانی سیاسی، اجتماعی سید ضیاءالدین طباطبایی، تهران، مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1379، ص 65
[5]. محمدجواد شیخالاسلامی، سیمای احمد شاه، جلد 1، تهران، نشر گفتار، چاپ دوم، 1372، صص 51 ـ 49
[6]. ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ 1925 ـ 1900، تهران، پاژنگ، 1368، صص40 ـ39
[7] . محمود افشار یزدی، سیاست اروپا در ایران، ترجمهی ضیاء الدین دهشیری، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1358، ص 290
[8] . محمدجواد شیخالاسلامی، جلد1، همان، صص 56 ـ 53
[9]. هوشنگ صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ترجمهی پروانه ستاری، تهران، نشر گفتار، 1379، ص 279
[10]. اسناد محرمانهی وزارت خارجه بریتانیا درباره قرارداد 1919 ایران و انگلیس، جلد اول، ترجمهی محمدجواد شیخالاسلامی، تهران، کیهان، چاپ دوم ، 1368، صص 65، 9 ـ 8
[11]. در مورد متن قرارداد رک به: ویلهلم لیتن، ایران از نفوذ مسالمتآمیز تا تحتالحمایگی(1919ـ1860)، ترجمهی مریم میراحمدی، تهران، معین ، 1367، صص 327 ـ 326 ؛ بازتابهای بینالمللی آن رک به: قرارداد هزار و نهصد و هفت به روایت اسناد وزارت امور خارجهی ایران، ج1، به کوشش محمد حسننیا و علی ططری، تهران، خانهی کتاب، 1387 ، صص 51 ـ 49 و در مورد پیامدهای آن رک به: اسناد محرمانهی وزارت خارجهی بریتانیا دربارهی قرارداد 1919م. ایران و انگلیس، جلد اول، همان، صص 76 ـ 65
[12]. محمدجواد شیخالاسلامی، ج 1، همان، ص 9
[13]. ادوارد براون، انقلاب ایران، همان، صص 175ـ 174
[14]. محمود افشار یزدی، همان، صص302 ـ 301
[15]. عباس نصر، نقش سیاسی ادوارد براون در ایران، اصفهان، ناظر، 1379، صص 233 ـ 232
[16]. محمدعلی(همایون) کاتوزیان، «مبارزه با قرارداد 1919م. ایران و انگلیس»، ماهنامهی اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شمارههای پی در پی پنجم و ششم(بهمن و اسفند 1377)، ص6
[17]. ایرج ذوقی، همان، ص 277
[18]. محمدعلی(همایون) کاتوزیان، تضاد دولت و ملت در ایران؛ نظریهی تاریخ و سیاست در ایران، ترجمهی علیرضا طیب، تهران، نشر نی، چ دوم، 1381، ص129
[19]. حقانی، موسی، «ایران از قرارداد 1919م. تا کودتای سوم اسفند1299 به روایت اسناد»، فصلنامهی تاریخ معاصر ایران، شمارههای پی در پی 15 و 16(پاییز و زمستان 1379)، ص 298
[20]. حسین آبادیان، ایران؛ از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، صص 494 ـ 491
[21]. دنیس رایت، انگلیسیان در ایران، ترجمهی غلامحسین صدری افشار، تهران، نشر اختران، ج دوم، 1385، ص 243
[22]. حسین آبادیان، همان، ص 500
[23]. جلال فرهمند، «مستشاران مالیه؛ اسناد سیدنی آرمیتاژ اسمیت»، فصلنامهی تاریخ معاصر ایران، ش 40(زمستان 1385)، ص 213
[24]. جواد شیخالاسلامی، همان، صص1/118 ـ 117
[25]. اسناد محرمانهی وزارت خارجهی بریتانیا دربارهی قرارداد 1919م. ایران و انگلیس، ج1، همان، صص 19 ـ 18
[26] . برای آگاهی بیشتر در این زمینه رک :محمدتقی بهار، ج1، ص 36؛ محمدقلی مجد، از قاجاریه به پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجهی آمریکا1298 ـ 1309ش/ 1919 ـ 1930م، ترجمهی رضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، صص 66 ـ 62؛ ابراهیم خواجهنوری، بازیگران عصر طلایی، بیوگرافی سید حسن مدرس، تهران، جاویدان، 1358، صص 10 ـ 9؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران؛ دورهی اول مشروطه، تهران، دفترمطالعات سیاسی و بینالمللی، 1370، ص 63؛
محمدعلی همایون کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، همان، صص 324ـ 319؛ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورهی قاجاریه، ج3، تهران، زوار، چ پنجم، 1384، صص 118 ـ 11؛ ایوانویچ میروشنیکف، توسعهطلبی انگلیس و اشغال ایران 1920 ـ 1914م، ترجمهی محمد نایبپور ، تهران، مؤسسهی تحقیقات و توسعهی علوم انسانی، 1388، ص 208
[27]. محمود افشار یزدی، همان، صص 405 ـ 402