هنر تمایز اصول از فروع در کشورداری

در این مبحث می خواهم با تمسک به بیان مولای متقیان علی(ع)در این مقطع تاریخی به یکی از رسالت ها و وظایف مهم اشاره کنم. این وظیفه یکی از پیام های حادثه عاشورا و کربلا نیز می باشد.
پنجشنبه، 14 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنر تمایز اصول از فروع در کشورداری
 هنر تمایز اصول از فروع در کشورداری

نویسنده: دکتر حسن روحانی




 

«قال (1) علی(ع): یستدل علی ادبار الدول باربع تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل»(2). در این مبحث می خواهم با تمسک به بیان مولای متقیان علی(ع)در این مقطع تاریخی به یکی از رسالت ها و وظایف مهم اشاره کنم. این وظیفه یکی از پیام های حادثه عاشورا و کربلا نیز می باشد. بزرگ ترین پیام حادثه کربلا و عاشورا، حراست و حفاظت از آرمان های مقدس یک مکتب است و مقدم داشتن ارزش های یک جامعه و اهداف مقدس مکتب و دین بر زندگی شخصی و خانوادگی است. بالاترین پیام کربلا این است که برای حفظ دین و تشکیل و حفظ نظام اسلامی، ‌هر سرمایه بزرگی کم ارزش است. بالاترین سرمایه ها برای حراست از نظام اسلامی و مکتب ارزش چندانی نخواهد داشت. امروز هم، حراست و حفاظت نظام اسلامی به عنوان بزرگ ترین رسالت و مسئولیت هم ماست. حراست و پاسداری از یک نظام در برابر توطئه ها و دشمنان آشکار، کار پیچیده ای نیست. ممکن است کار مشکلی باشد، ولی پیچیده نیست. شناخت دشمن آشکار خارجی و داخلی و همچنین توطئه های آشکار و مبارزه با آنها اگرچه مشکل است، اما پیچیده نیست. برخی از خطرات برای نظام ما وجود دارد که حتی در ذهن بسیاری از افراد به عنوان یک خطر، خطور نمی کند. گاهی در ظاهر، بسیار زیباست، حتی شاید برخی از تحرکات و حرکت ها، با حسن نیت هم باشد و شکل ظاهری آن هم حمایت از نظام باشد، اما درواقع، خطر بزرگی برای بقای یک نظام محسوب شود.

انتظارات نابجا از دین

به عنوان مثال، اگر کسی بگوید چون نظام ما یک نظام اسلامی و دینی است و فقه اسلامی، فقهی است که در آن، همه معضلات فردی و جمعی موردارزیابی قرار گرفته و راه حل آنها نیز به ما ارائه شده است، پس برای هر معضل اجتماعی تنها باید به سراغ فقه برویم- دقت بفرمایید نه اینکه بگوید سراغ فقه برویم، بلکه بگوید تنها به سراغ فقه برویم- بنابراین اگر مشکلی در جامعه وجود دارد قبل از هر چیز باید به سوی فقه بشتابیم. گرچه سراغ فقه رفتن راه صحیح و درستی است، اما اگر کسی بگوید تنها راه، فقه است و همه چیز در فقه وجود دارد و سراغ غیرفقه رفتن خطاست، سخنی است که به ظاهر حمایت از فقه، ولی در واقع ضربه به نظام دینی است. اگر بحث ترافیک هم مطرح است، باید به کتب فقهی مراجعه کنیم! اگر روایت یا آیه ای وجود داشت که حکم فقهی بر مبنای آنها صادر می شود، بر طبق آن عمل می کنیم، ولی اگر نیست، نمی توانیم جلوی مردم را بگیریم و با قانون، محدودیت برای زندگی مردم ایجاد کنیم و مثلاً به فردی بگوییم ماشین را اینجا پارک نکن یا در این مسیر حق ورود نداری و خیابان یک طرفه است و امثال اینها! فقط احکامی می تواند در جامعه نافذ باشد که منشأ آن شروع و از جانب خداوند باشد. مگر این گونه نیست که حکومت ما چون یک حکومت دینی است، بنابراین در همه امور فقط باید به سراغ فقه برویم!
شبیه همین انحرافات فکری در سال 1359 که قرار شد دانشگاه، اسلامی شود، ‌به وجود آمد. بعضی می خواستند متون درسی را که مربوط به علومی برای شناخت طبیعت و جهان است، با مراجعه به متون دینی تدوین کنند؛ با این استدلال که دین همه چیز را برای ما تبیین و تشریح کرده است. بنابراین اگر در زمینه فیزیک هم می خواهیم کتابی بنویسیم، باید از متون دینی استخراج کنیم. شاید ظاهر این حرف ها خیلی بد نباشد که برای هر کاری باید به در خانه فقه مراجعه کرد و سراغ منابع دیگر نرویم، اما این گونه تفکرات با ظاهر زیبا، بزرگ ترین خطر برای نظام اسلامی است. البته جزو خطرات ناشناخته و جزو خطراتی که از القای دشمن و یا ناشی از عدم تعمق دوستان در دین می باشد.
اگر گفته شود برای معضلات اقتصادی جامعه، فقه هم اصولی دارد و یا اسلام در مباحث اقتصادی، اهدافی را مشخص کرده و احکام فراوانی دارد، این سخن منطقی است. ولی اگر کسی بگوید اگر مشکل تورم دارید، باید به کتب فقهی مراجعه کنید تا ببینید برای تورم چه باید کرد! اگر مشکل نقدینگی دارید، ‌رساله را باز کنید ببینید برای نقدینگی چه باید کرد! بدیهی است این سخن با معیارهای دینی و عقلی ناسازگار است. سخنی از گالیله نقل می شود- گرچه این سخن ممکن است خیلی دقیق نباشد، اما جمله قشنگی است- گالیله می گوید: دین آمده تا ما را از زمین به آسمان برساند. دین نیامده تا زمین و آسمان را به ما بشناساند. ما از طریق علم باید زمین و آسمان را بشناسیم، اما آن ایدئولوژی که بتواند ما را از زمین به آسمان هدایت کند، دین است. اساس سخن گالیله منطقی است. او در تعبیر دیگری می گوید: دین نیامده تا مدار کرات را به ما نشان دهد، بلکه دین آمده است تا راه بهشت را به ما نشان بدهد.

عقل و دین دو طریق اصلی شناخت

اگر کسی مرز عقل و دین را تفکیک نکند و مرز دقیق آنها را نشناسد و جایگاه تجربه و تحقیق را نداند و بگوید در همه امور باید به فقه و دین مراجعه کرد، بسیار خطرناک است. این همان تبلیغی است که ضد تبلیغ است. این همان راهنمایی است که در او گمراهی است. این به آن مفهوم است که کاری را که خداوند به ما واگذار کرده است، به گردن دین بیندازیم. همان بحثی که در روانشناسی اجتماعی تحت عنوان «جا به جا کردن» مطرح است. یعنی وظیفه ای که به دوش ماست، به جای اینکه به وظیفه خود عمل کنیم، آن را به گردن دین بیندازیم و بگوییم در دین همه چیز هست، بنابراین هر دانشی را هم باید از متن دین بیاموزیم. اگر بگوییم دین راه صحیح تحصیل دانش را به ما آموخته، یا دین علوم فراوانی را به ما معرفی کرده و راه شناخت آنها را به ما آموخته و یا دین اولویت در فراگیری علوم مختلف را به ما معرفی کرده، این حرف منطقی است. اما اگر بگوییم دین باید جای علم و یا جای عقل بنشیند، این حرف غیرمنطقی است.
موسی بن جعفر(ع)فرمود خداوند دو حجت و راهنما برای شما قرار داده است: انبیا، رسل و پیامبران به عنوان حجت ظاهری، و عقل خودتان که راهنمای باطنی شماست. «ان الله علی الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه، فأمّا الظاهره فالرسل و الانبیاء‌ و الائمه(ع) و امّا الباطنه فالعقول»(3) چرا امام فرمود دو حجت برای شماست؟ اگر دین کافی است، پس چرا دین به ما می گوید بروید علم بیاموزید؟ چرا طلب علم را بر ما واجب کرده است؟ مگر «اطلبوا العلم و لو بالصین»(4) دستور پیامبر نیست؟ مگر «طلب العلم فریضه علی کل مسلم»(5) پیام دین نیست؟ اگر نیازی به علم و تحقیق نبود، دین به ما نمی گفت دنبال تحقیق و علم بروید. شما ممکن است بگویید مقصود از این دستورات، فراگیری علم دین است نه سایر علوم؛ این سخن درست نیست، چه اینکه در روایات ما تقسیم بندی علوم مختلف ذکر شده است. البته اشرف علوم، علم دین است، اما بقیه علوم مفید و لازم نیز از دیدگاه دین به عنوان فریضه و واجب کفایی مطرح است. در این بحث، نکته مهم این است که گاهی بعضی از خطرات، نظام ما را تهدید می کند که چهره واقعی آن آشکار نیست. امریکا نیست که به عنوان یک دشمن خارجی نظام برای همه شناخته شده باشد. دشمنِ آشکار داخلی هم نیست که ما آن را بشناسیم و شناخت آن آسان باشد و مبارزه با آن هم مشکل نباشد.گاهی خطراتی وجود دارد که ظاهر آنها حمایت از نظام، دین و فقه است، اما باطن آنها، ضدفقه و نظام است. مثلاً گفته می شود که لزومی ندارد از علم و تخصص و دانش و تجربه بشری استفاده کنیم، بلکه همه چیز در متن اسناد دینی وجود دارد! در حالی که می دانیم دین در برخی از بخش های زندگی اجتماعی و فردی عمدتاً اصول و اهداف را به ما معرفی کرده است. دین آرمان را به ما معرفی کرده، احکامی را نیز برای عمل به ما فرمان داده، ولی برنامه و کار تخصصی را در بسیاری از مسائل اجتماعی با توجه به نیاز جامعه که آن نیاز هم با تخصص به دست خواهد آمد، به عقل و دانش و تجربه بشر واگذار نموده است.

ضرورت تدوین برنامه در اجرای احکام اجتماعی اسلام

در چارچوب اهدافی که اسلام برای ما مشخص کرده است، برای رسیدن به این اهداف و حتی اجرای احکام فقهی مربوط به مسائل اجتماعی، به تخصص علمی احتیاج داریم. برای کمّی کردن بسیاری از مسائل کیفی دین نیز احتیاج به دانش و تخصص داریم. حتی برای رسیدن به بخش بزرگی از آرمان های دینی، احتیاج به دانش، تخصص، تجربه و برنامه داریم. اگر اسلام به ما گفته رشوه خواری ممنوع است، اگرچه این دستور یک حکم فقهی و اخلاقی است، ولی برای اجرای آن در سطح وسیع و در یک کشور باید راه صحیح مبارزه با رشوه را بیابیم. اگر بنا باشد در یک نظام، فقط به موعظه و نصیحت اکتفا کنیم، قطعاً به وظیفه حکومتی عمل نکرده ایم. مدیریت یک جامعه و اداره یک حکومت قطعاً با نصیحت امکان پذیر نیست.
توصیه به مردم در جهت ممنوعیت رشوه خواری، موعظه کردن، حکم اخلاقی و فقهی اسلام را بیان کردن شرط لازم است، اما شرط کافی نیست. علاوه بر نصیحت، ده ها برنامه و فعالیت دیگر نیاز است تا این فساد ریشه کن شود. باید دلیل وجود و ریشه های این انحراف را بیابیم و با عوامل، زمینه ها و ریشه های آن مبارزه کنیم. برای مثال یکی از زمینه های رشوه نحوه تماس مراجعه کننده با مسئولین اداری است. سیستم نادرست اداری ما این چنین است که فرد مراجعه کننده باید به همه طبقات ساختمان یک اداره برود و با همه کارمندان تماس بگیرد. درواقع مراجعه کننده باید از آغاز تا پایان کارش، دنبال پرونده خود بدود.
باید رابطه مردم با کارمندان اداری را به حداقل برسانیم. این کار در بسیاری از موارد امکان پذیر است. در این زمینه، دین به ما نمی گوید چه کنیم و چگونه عمل کنیم، بلکه عقل و تجربه به ما می گوید چه کنیم. مثلاً به جای اینکه مراجعه کننده به ده نفر مراجعه کند، باید بتواند مدارک را پُست کند و پاسخ را هم از طریق پست دریافت کند. یا مراجعه کننده همه مدارک را در یک اداره به یک نفر کارمند تحویل دهد و نتیجه نهایی را هم از او بگیرد. یعنی مراجعه کننده به جای تماس با ده ها نفر کارمند، فقط با یک نفر کارمند رو به رو باشد. از این طریق می توانیم رشوه را محدود کنیم و یا از بین ببریم.
اگر کسی بگوید برای رسیدن به اهداف دینی، تنها فقه کافی است و نیازی به استفاده از عقل، علم و تجارب بشری نیست، این اعتقاد ضربه بزرگی به نظام خواهد بود. مرزها را باید مشخص کنیم. مرز عقل و علم و دین را باید بدانیم. یکی از مباحث مهم این است که محدوده اینها را مشخص کنیم. مسئله مرز عقل و دین یکی از این موارد است. بنابراین در یک نظام اسلامی خطراتی برای یک نظام وجود دارد که حتی معرفی آنها به عنوان یک خطر برای بسیاری از مردم با تعجب همراه خواهد بود و حتی برای برخی از مردم باورنکردنی است. دشمن گاهی چهره دوست دارد، گاهی هم دوست نادان کار دشمن را انجام می دهد؛ به ویژه مواردی که ظاهر آنها حمایت از نظام و دین محسوب شود.

خطر جایگزینی فروع به جای اصول

یکی از خطراتی که می تواند یک نظام اسلامی را تهدید کند و شناخت آن آسان نیست و باید دقت کنیم و به مردم هشدار و توجه بدهیم، موردی است که در بیان مولای متقیان علی(ع) آمده است. فرمود: «یستدل علی ادبار الدّول باربع، تضییع الاصول و التمسک بالفروع» لازم است روی این جمله امیرالمؤمنین دقت بیشتری کنیم. مسئله بسیار مهمی است. در یک نظام اسلامی و یک جامعه اسلامی در هر مقطعی ما باید اصل و فرع را به خوبی بشناسیم. اصول کدام است و فروع کدام است؟ گاهی توجه بیش از حد به یک فرع و به صورتی اصل کردن آن می تواند اصل یا اصولی را از بین ببرد.
اگر مریض خطرناکی را نزد شما بیاورند که قبل از هر چیز نیاز به یک عمل جراحی بر روی قلبش دارد تا از مرگ نجات یابد، ضمناً دستش هم مقداری ورم کرده است، شما اگر قلب را رها کنید و دنبال درمان ورم دست بروید و بگویید اول باید عکسی از دستش بگیریم تا ببینیم علت ورم چیست‌، این عمل شما چگونه تفسیر می شود؟ ظاهر این عمل ممکن است خدمت باشد، ولی از لحاظ پزشکی قطعاً یک عمل مجرمانه است. در اولویت اول، باید به مسئله و خطری رسید که جان بیمار را تهدید می کند. دست بیمار حتی اگر شکسته باشد، برای درمان آن فرصت و زمان هست، ولی خطر قلبی به گونه ای است که اگر فوری درمان نشود، ممکن است بیمار را از پای درآورد. بنابراین توجه به دست بیمار اگرچه در زمان خودش ضروری است، ولی اولویت دادن به آن و نپرداختن به قلب، خیانت است ولو اینکه به ظاهر، رسیدگی به دست بیمار هم کمک به بیمار محسوب می شود. متأسفانه در جامعه ما بسیاری از افراد یا از روی نادانی یا به عنوان دشمن دانا- البته غالباً از روی نادانی- به فروع می پردازند و اصول را رها کرده اند.

راه قدس از کربلا می گذرد

در این زمینه به مثالی اشاره کنم، می دانید که اسرائیل در سال 1982 جنوب لبنان را اشغال کرد، یکی از اهداف اعلام شده ما هم مبارزه با اسرائیل بود و اسرائیل دشمن ما بود، لذا زمانی که با متجاوزین عراقی می جنگیدیم، بلافاصله این بحث در همه جا مطرح شد که عراق یک کشور اسلامی است و ارتش عراق هرچه باشد به ظاهر مسلمان است، جنگ اصلی ما جنگ با صهیونیسم و اسرائیل است، بنابراین باید به جنوب لبنان برویم و با اسرائیل درگیر شویم. ظاهر این کلام، حرف بدی نبود. حتی چند لشکر برای اعزام آماده شدند و پیش قراولان برای اعزام لشکرها به جنوب لبنان رفتند. وقتی خبر به امام رسید، امام فرمود راه قدس از کربلا می گذرد. همه مباحث در یک جمله خلاصه شده بود و این جمله زیبا و قشنگ، راه و استراتژی را مشخص کرد.
دشمن در خاک ماست. امروز دفاع از وطن اسلامی ایران،‌اولویت اول و اصل است. مبارزه با اسرائیل در جنوب لبنان گرچه کار درستی است، اما نسبت به این اصل مهم، فرع است. از طرف دیگر تمرکز قوا، اصل است. تقسیم نیرو و فرستادن بخشی به لبنان به مفهوم تفرق قوا و در نتیجه شکست ما در جنگ و دفاع مقدس بود. بعثی ها خیلی خوشحال بودند که ما به دام افتاده ایم. اگر به لبنان می رفتیم، هم در آنجا از استکبار ضربه می خوردیم و هم در جبهه عراق دچار مشکل و احتمالاً دچار شکست می شدیم.
امیرالمؤمنین(ع)فرمود عاقل آن نیست که خیر را از شر تشخیص دهد، عاقل آن است که بین دو شر قادر باشد، آنچه شرش کمتر است، انتخاب کند: «و لیس العاقل من یعرف الخیر من الشرّ و لکن العاقل من یعرف خیرالشرین»(6)هر فردی، قادر است بین خیر و شر، خیر را انتخاب کند. عاقل کسی است که بتواند بین دو شر آنچه شر آن کمتر است، انتخاب کند. عاقل آن است که بین افسد و فاسد، فاسد را بشناسد و دفع کند افسد را با فاسد. عاقل آن است که بین بد و بدتر، بد را بشناسد و آن را بر بدتر ترجیح دهد.

امروز توحید در خطر است

نمونه دیگر در این زمینه، قطعه ای از تاریخ قبل از انقلاب است. در سال های 1345 و 1346 یک بحث عجیب و غریبی در تهران، قم و همه جا شایع شد و آن بحثِ حمایت از ولایت بود. بحث های مختلفی که نمی خواهم فعلاً به آنها بپردازم، به عنوان دفاع از ولایت، دفاع از امیرالمؤمنین، دفاع از امام حسین و ائمه اطهار(ع)مطرح شد. عده ای به عنوان ولایی ها و طرفداران علم غیب ائمه اطهار(ع) و گروهی دیگر به ضدیت با ولایت و ائمه اطهار(ع) متهم شدند. هر دو گروه علیه یکدیگر مرتب سخنرانی می کردند و همدیگر را متهم به بی دینی می کردند. این یکی آن گروه را جاهل و اهل غلوّ و آن یکی این گروه را ضد ولایت، روشنفکر و حتی وهّابی معرفی می کرد. در آن مقطع، امام(ره) در نجف مشرف بودند و دوران تبعید امام(ره)بود. امام از نجف برای علما و برای بعضی از مبارزین که وارد این صحنه شده بودند، پیغام دادند که: امروز توحید در خطر است، بحث ولایت را کنار بگذارید.
اگر در مقطعی اساس اسلام در خطر است، اساس توحید در خطر است و در پی دعوای ما در بحث ولایت، توحید و اساس اسلام را از دست می دهیم، جای بحث ولایت نیست. امروز، روز مبارزه با شرک و کفر است، امروز روز دعوای ولایتی و غیرولایتی نیست.(تعبیر ولایتی و ضد ولایتی تعبیری بود که آن روزها در مجامع مذهبی و حوزوی شایع شده بود) امام فرمود: امروز روز دعوای ولایت نیست، امروز توحید در خطر است، این بحث را رها کنید. درواقع این همان فرعی است که به اصل لطمه خواهد زد و باید آن را مسکوت گذاشت.

مبارزه با تحجّر

در اینجا به بعضی نکات بسیار مهمی که امام(ره) در اواخر عمرشان بیان فرمودند، اشاره می کنم. اهمیت این نکات برای علما و محققین بیشتر روشن است. ممکن است مردم عادی اهمیت آن را خیلی لمس نکنند. شاید عده ای فکر کنند شهامت و شجاعت امام فقط در این بود که در برابر امریکا ایستاد و گفت امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. ایستادگی امام در برابر جهان کفر و استکبار و امریکا کار بسیار مهمی بود و قطعاً یکی از اقدامات شجاعانه امام بود، ولی از اینها مهم تر، شجاعت و شهامت امام در اظهار و بیان نظراتی بود که در سال های آخر عمرشان اعلام نمودند. در برابر تحجّر ایستادن، شهامت بالاتری می خواهد. امام اصل زمان و مکان در فقه را مطرح فرمودند و در بحث موسیقی، شطرنج، فیلم، معادن و بسیاری از احکام اجتماعی اسلام نظرات نوینی را بیان کردند. اعلام این موارد، به شهامت فوق العاده ای نیاز داشت. در دنیای فقه، حوزه و مقدسین، ‌طرح این گونه مسائل فوق العاده کار مشکلی است. غیر از امام، هیچ کس نمی توانست این نظرات را بیان کند و هیچ کس جز امام نمی توانست این راه و مسیر را برای آیندگان باز کند.
امام در نامه صریح و تند به یکی از شاگردان خود فرمود، طبق بیان و تعبیرات شما در یک جامعه اسلامی فقط زکات بر مردم واجب است و هرگونه مالیاتی غیرمشروع است. طبق بیان شما، چون جنگل جزو انفال است و انفال برای شیعیان مباح شده است، پس هرکس می تواند هر مقدار از جنگل را که بخواهد تخریب کند. طبق بیان شما، حفظ محیط زیست که سلامت و جان انسان ها به آن بستگی دارد، ضرورت ندارد. طبق بیان شما، اگر ساخت یک خیابانی برای رفع مشکل مردم و برای حل مشکل ترافیک لازم است که از مسجدی عبور می کند، آن مسجد نباید خراب شود و اگر خانه مردم در مسیر واقع می شود و صاحب خانه راضی نباشد، نباید آن خانه تخریب شود(7). امام به این شاگرد فاضل خود حمله می کند، برای اینکه می داند فقه غیرحکومتی چه خطرات را به بار می آورد. خانه مردم احترام دارد، ولی اگر دولت می خواهد اتوبانی ایجاد کند و صاحب خانه ای که ملکش وسط اتوبان واقع می شود، بگوید من راضی نیستم و هرچه قدر هم به من پول بدهید، من راضی نمی شوم، چه باید کرد؟ خیابان را کج کرد! وسط اتوبان خانه باقی بماند! چون احترام به مالکیت افراد واجب است! و احترام به مالکیت افراد جزو فقه است! اگر من خمس و زکات می دهم، دیگر مالیات نپردازم، چون مالیات به صورت فعلی در متن فقه نیست؟!
امام فرمود طبق سخنان شما، اسلام نمی تواند در دنیای امروز جامعه را اداره کند. این همان اصل مهم است که باید همه فرع های فقهی را فدای آن کنیم. در جامعه امروز، اصل این است که اسلام به عنوان یک نظام حاکم باشد. به عنوان دینی مطرح باشد که قدرت مدیریت جامعه را دارد. همه تلاش دشمن هم برای این است که این اصل مهم را بشکند و به مردم بگوید اسلام قادر نیست در دنیای امروز، جامعه را اداره کند. دین قادر نیست مدیریت جامعه را برعهده گیرد. دوران دین سپری شده است و امروز دوران دین نیست. امروز دوران فقه نیست. دوران عرفان و اصول نیست. همه حرف دشمن، این است. امام چرا به این عالم و مدرس عالی مقام حمله می کند؟ چرا با لحن تند سخن می گوید؟ در واقع امام خطر فدا کردن اصول به خاطر فروع را می بیند.

سنن الهی، قوانین عام اجتماعی

در هر مقطع زمانی، اگر ما نتوانیم اصل و فرع را مشخص کنیم و فرع را فدای اصل کنیم و اصل را فدای فرع نکنیم، طبق بیان امیرالمؤمنین(ع) نظام را در معرض خطر قرار داده ایم. امیرالمؤمنین فرمود هر حکومتی این چنین است، نه فقط حکومت اسلامی. این اصول، اصول عام است. قوانینی که خداوند برای پیشرفت جامعه و انحطاط جامعه دارد، قوانین عام است. فرق نمی کند که جامعه اسلامی یا غیراسلامی باشد.
قوانین عام طبیعت برای همه مساوی است. مگر ارگان فعال بدن ما بین بدن مسلمان و غیرمسلمان فرق می کند. مگر فعالیت سلول های کافر و مؤمن فرق می کند. همان طور که طبیعت خداوند دارای قوانین عام است،‌برای جامعه هم قوانین عام وجود دارد. زمین خوب، بذرِ خوب، کیفیت درست برای پرورش بذر، محصول خوب به ما می دهد، ولو اینکه در زمین غصبی باشد. شما اگر روی زمین خوب با بذر اصلاح شده با ابزار و وسایل مناسب و مراعات مقررات لازم به کشاورزی بپردازید، محصول خوب برداشت می کنید. چه نماز بخوانید و چه نخوانید. اگر بذر نکارید یا بذر خوب نباشد یا آب نباشد یا زمین شوره زار باشد، هرچه هم نماز بخوانید، این بذر سبز نمی شود. این، قانون خداست. البته یک موارد استثنایی وجود دارد که ما آن را معجزه می خوانیم که آن هم قانون و شرایط خاص خود را دارد.
در روایات و آیات قرآن مجید وقتی بحث انحطاط یک جامعه یا بحث رشد یک جامعه مطرح می شود، قوانین به صورت عام بیان می شود. قرآن می فرماید:« و لکلّ امه اجل فاذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون»(8). امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید:« و انی و الله لاظن ان هولاء القوم سیدالون منکم، باجتماعهم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم، و بمعصیتکم امامهم فی الباطل، و بادائهم الامانة الی صاحبهم و خیانتکم و بصلاحهم فی بلادهم و فسادکم. فلو ائتمنت احدکم علی قعب لخشیت ان یذهب بعلاقته»(9).
می فرماید: «قسم به خداوند گمان می برم اینها(شامیان) به زودی بر شما مسلط خواهند شد، زیرا آنان بر راه باطل خودشان متحدند، ولی شما در راه حق خود متفرق هستید؛ شما در مسیر حق از پیشوای خود نافرمانی می کنید و آنها در مسیر باطل خود از پیشوای خویش اطاعت می کنند، آنها نسبت به رهبر خود ادای امانت می کنند و شما خیانت می کنید، آنها در شهرهای خود به اصلاح امور مشغول اند و شما به فساد. اگر من قدحی را به عنوان امانت به یکی از شما بسپارم، بیم دارم که بند آن را بدزدد».
فرمود اینها بر شما پیروز می شوند. معاویه بر شما پیروز می شود. من این طور می بینم. معاویه چه زمانی بر اینها پیروز شد؟ در دوران امام حسن(ع) بعد از جنگ مداین. ولی امیرالمؤمنین آن روز فرمود می بینم مردم شام بر شما پیروز می شوند با اینکه شما حقّ اید و آنها باطل. فرمود به دلیل این اصول:
1.«اجتماعهم علی باطلهم»، گرچه آنها باطل اند، اما وحدت دارند. اتحاد و وحدت، یک جامعه را پیروز می کند، هر هدفی مدّنظر باشد که ممکن است هدفِ باطل باشد. « و تفرقکم عن حقکم» گرچه راه شما حق است، ولی وحدت ندارید، با هم دشمن اید. به جان هم افتاده اید، لذا پیروز نمی شوید.
2. « و طاعتهم امامهم بالباطل» درست است که آنها امام باطل دارند و فردی مثل معاویه بر آنها حاکم است، اما در برابر امام باطل و رهبر ناحق خود مطیع اند، ولی شما در برابر امام حق خود مطیع نیستید. هر جامعه ای که از رهبر اطاعت کند، پیروز است. این قانون عام خداوند است که امیرالمؤمنین(ع)بیان می کند و مرحوم سیدرضی آن را در نهج البلاغه ثبت کرده است.
3. آنها ادای امانت می کنند و شما خیانت می کنید، آنها مسئولیت را به فرد لایق واگذار می کنند، ولی شما نمی گذارید مسئولیت ها به افراد لایق واگذار شود. در هر جامعه ای که افراد لایق گوشه نشین باشند و افراد نالایق در رأس امور باشند، آن جامعه پیروز نخواهد شد.
در بیان قبلی مولای متقیان علی(ع) هم دیدید که بعد از تضییع اصول و تمسک به فروع فرمود: « و تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل» هر کجا دیدید افراد پست، کم دانش و کم تجربه، در رأس امور قرار گرفته اند، و افراد فهمیده، دانا و دانشمند گوشه گیر شده اند، آن جامعه پیروز نمی شود. اگر پیروز شود، خلاف عدالت خداوند و خلاف قوانین عام الهی است.

ضربه به اصول برای حفظ فروع

امروز در جامعه ما خطراتی برای رشد، توسعه، ترقی، پیشرفت، تکامل و بالاخره اِقبال دولت به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) وجود دارد که بعضی از این خطرات را نمی شناسیم. باید این خطرات را شناخت و برای دفع آن تلاش نمود. «تضییع الاصول و التمسک بالفروع» اصل را رها کردن و به فرع چسبیدن، اهم را رها کردن و به مهم چسبیدن، یکی از این خطرات است. الان در بخش اقتصاد، همه مردم خوشحال اند که مشغول قیمت گذاری هستیم، گرانفروش را دستگیر می کنیم، کالاهای احتکارشده را از انبار خارج می کنیم. البته شاید در این مقطع، چاره ای جز این نباشد. ممکن است گاهی در شرایطی انسان دست به اعمالی بزند که چاره ای جز آن ندارد، ولی برای یک مقطع کوتاه و در یک وضعیت بحرانی و نه برای همیشه. اگر فکر کنیم راه حلْ این امورِ موقت و اضطراری است، اشتباه کرده ایم. اینها راه حل نیست. اینها داروی مسکن است. بیماری تب کرده است، فعلاً باید تب را پایین بیاوریم و پاشویه کنیم. اینکه فکر کنیم تا آخر عمر باید پایش را با آب سرد شست، اشتباه است. اگر تب تمام شد، برای چه پاشویی کنیم. اگر فکر کنیم راه زندگی، پاشویه کردن است، راه درستی انتخاب نکرده ایم.
برادران عزیز! راه نجات ما در اقتصاد این است که از اتکا به نفت رها شویم. سه مسئله در نفت وجود دارد که باید به آن توجه کنیم: اول آنکه قیمت نفت بسیار پایین است و قیمت واقعی نیست. درواقع، ما منبع ارزشمند و سرمایه مهم کشور را با قیمت غیرواقعی و بسیار ارزان می فروشیم. نکته دوم آنکه اگر نفت را فروختیم، نباید از پول آن برای کالای یکبارمصرف استفاده شود، بلکه باید قیمت نفت را تبدیل به سرمایه ماندگار کنیم، چون این نفت سرمایه فرا نسلی است و مربوط به نسل های آینده هم می باشد. سوم آنکه این نفت دائمی نیست و بعد از برهه ای از زمان این ذخایر تمام خواهد شد و در آن مقطع باید نفت را به قیمت بسیار گزافی از دیگران بخریم. بنابراین باید اتکای کشور را از نفت برداریم، به ویژه برای خرید کالاهای مصرفی، و به عنوان یک اصل مهم باید به صادرات غیرنفتی روی آوریم. اگر دنبال صادرات غیرنفتی رفتیم، فروع را باید تحمل کنیم. یک روز جنسی صادر می شود، قیمت آن در داخل بالا و پایین می شود، داد همه ما در می آید و جلویش را می گیریم، ولو اینکه سه سال کار شده تا بازار برای این کالا در خارج درست شده است. چون اصول و فروع را قاطی کرده ایم.
اگر اصول را بشناسیم و این اصول معرفی شود و برای مردم توضیح داده شود تا مردم بتوانند تشخیص دهند که این اصول کدام است و ما بتوانیم برای مردم تشریح کنیم، آن موقع تحمل مشکلات برای مردم آسان خواهد بود؛ اگر مردم متوجه شوند که افق آینده چگونه خواهد بود، برای آنها بهای لازم را پرداخت می کنند.
اصول در بخش اقتصاد ما کدام است؟ صادرات غیرنفتی و امنیت در سرمایه دو اصل بسیار مهم است. اگر مسئله امنیت سرمایه گذاری را اصل بدانیم، برای منافع جزئی که از فرع هم فرع تر است، امنیت سرمایه گذاری را برهم نمی زنیم. برخی فکر می کنند اگر امنیت سرمایه گذاری را از بین ببرند و سرمایه یک نفر را مصادره کنند، به نفع مستضعفین است. در حالی که با مصادره بی حساب و کتاب، بزرگ ترین خیانت به مستضعف شده است. چون اگر امنیت سرمایه از بین رفت، شغل و کار برای مستضعفین نخواهد بود، تولید کم و کالا گران می شود و به ضرر مستضعف خواهد بود. ارزش پول نیز کاهش پیدا می کند و به ضرر مستضعفین خواهد بود. درواقع برای دستمال، قیصریه را آتش زدن است. اگر ما امنیت لازم به وجود آوریم و سرمایه روی زمین مستقر شود، تبدیل به تولید می شود، بعد کالا ارزان می شود، رقابت ایجاد می شود و کیفیت کالا بالا می رود. متأسفانه امنیت را از بین برده ایم و پول ها عمدتاً در مسیر دلالی است.
اینها همان اهمّی است که ما از دست داده ایم. اینها همان اصولی است که ما فراموش کرده ایم و به فروع تمسک کرده ایم. خلاصه بیان امیرالمؤمنین این بود که در زندگی هوشیار باشد، اصل و فرع را بشناسیم و نگذاریم اصل فدای فرع شود.«تضییع الاصول، و التمسک بالفروع» اگر اصل تضییع شد و به فرع چسبیدیم، این باعث ادبار دولت و سقوط یک نظام خواهد شد.

پی نوشت ها :

1. سخنرانی دهه دوم ماه محرم، در حضور اعضای انجمن اسلامی پزشکان، تهران، 8 تیر 1374.
2. آمدی، غررالحکم، ص 864.
3.کلینی، اصول کافی، ج1، ص 16.
4. بحارالانوار، ج1، صص 177 و 180.
5. همان، ص 30.
6.همان، ج75، ص 6.
7.صحیفه نور، ج21، ص 34.
8.قرآن مجید، سوره اعراف، آیه 34.
9. نهج البلاغه، خطبه 25.

منبع :روحانی، حسن (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد اول: مبانی نظری) تهران: کمیل، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.