اخلاق در نظر مکتب فرانکفورت

فیلسوفان مکتب فرانکفورت با صورت بندی احکام عام یا هنجارهای انتزاعی که بی چون و چرا تحمیل شود، مخالفت نشان می دادند. به علاوه، گفتمان های اخلاقیِ از لحاظ تاریخی معین و مشخص از دید آنان توهماتی است که فقط
يکشنبه، 17 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخلاق در نظر مکتب فرانکفورت
اخلاق در نظر مکتب فرانکفورت

نویسندگان: ایوکوسه و استفن آبه
مترجم: افشین جهاندیده



 

 

Morale

* فیلسوفان مکتب فرانکفورت با صورت بندی احکام عام یا هنجارهای انتزاعی که بی چون و چرا تحمیل شود، مخالفت نشان می دادند. به علاوه، گفتمان های اخلاقیِ از لحاظ تاریخی معین و مشخص از دید آنان توهماتی است که فقط ناتوانی در مواجهه با مسائل اجتماعی- تاریخیِ زمان حال را نشان می دهد. پس در ابتدا به نظر می رسد که باید از اخلاقی که بی فایده و دروغین است فراتر رفت و این اخلاق را با هدف جامعه ی عادلانه تحقق بخشید. «برای پشت سر گذاشتن ویژگی اتوپیاییِ ایده ی کانتی قانون کامل، نظریه ای ماتریالیستی از جامعه لازم است»(نظریّه ی سنّتی و نظریّه ی انتقادی، ص95).
با این حال، فقدان اعتماد به این معنا از تاریخ که تاریخ به خودی خود انسانیت را به آزادی و نیکبختی رهنمون می شود، نظریه پردازان فرانکفورت را برانگیخت تا از این دیدگاه دست بکشند و در نهایت دوباره به تجربه ی اخلاقی در آن چه در این تجربه غیر قابل تقلیل است، معنابخشند. پس از جنگ روشن شد که نظریه ی انتقادی بدون آن که در معنای دقیق کلمه بر تجربه ی اخلاقی تکیه کند یا بخواهد آن را توجیه عقلانی کند، اندیشه ای هنجارگذار را بازتاب می دهد که بسته به تأکیدات اش، یا بیانگر اخلاقی خیرخواهی و ترحم است، یا بیانگر اخلاقی آزادی و برابری انسان ها.
** «در وضعیت نبود آزادی، هیتلر به انسان ها حکمی قطعی و جدید را تحمیل کرد: به گونه ای بیندیشید و عمل کنید که آشویتس تکرار نشود و مشابه آن روی ندهد. این حکم به همان اندازه در بنیان اش نافرمان است که حکم کانتی این چنین بود. حرمت شکنی است که این حکم را به شیوه ای گفتمانی مطرح کنیم: با این حکم، لحظه ای ظهور ناگهانیِ آن را جسماً در اخلاق حس می کنیم» (دیالکتیک منفی، ص286). آدورنو از آن رو به دنبال صورت بندی هیچ اخلاق ایجابی نبود که از دید او، خیر فقط وارونه ی قطعاً مسئله ساز آن چیزی است که تجربه ی تاریخی نشان می دهد، تجربه ی تاریخی که به طور قطع تجربه ی شر است. وظیفه ی اندیشه درک سلبیتِ زمان حال است، آن هم با پذیرش این واقعیت که زمان حال دربرگیرنده ی هنجارهایی است که نه امکان درک و بیان به شیوه ای روشن و بی ابهام را می دهند و از آن هم به مراتب کم تر، نه امکان پایه ریزی: «آن کسی که می خواهد حقیقت را در مورد زندگی در بی واسطه گی اش [یعنی در واقعیت ایجابی اش] بداند، باید روی شکل از خودبیگانه ای که زندگی به خود گرفته است، تحقیق کند» (اخلاق صغیر، ص9). با این حال، به رغم این شک آوری علنی، به خوبی به نظر می رسد که برای آدورنو، دعوی زندگی است که بدن ارگانیک در حرکت به طور صامت بیان می کند، بدنی که نشانه ی ایجابیِ رفتار اخلاقی است، حتی اگر رفتار اخلاقی امکان توجیه شدن با عقل را ندهد و بیش تر محدودیت اصلی عقل را نشان دهد، مثل مورد تهوع غریزی در برابر خون، جراحت و مرگ، یا ترحم نسبت به جاندارِ موردِ بدرفتاری. «آن چه سابقاً ذهن به خود مباهات می کرد که تعیین اش کرده یا شبیه به خودش ساخته است، به سمت آن چیزی حرکت می کند که به ذهن شباهت ندارد؛ به سمت آن چه از استیلا سرباز می زند و از همین رو اشکار می شود که استیلا شر مطلق است» (دیالکتیک منفی، ص286).
*** با این حال، این اخلاق بر برداشتی از زندگی و طبیعت استوار است که یک سویه و حتی متافیزیکی باقی می ماند. یکی از تزهای اصلی هابرماس این است که آرمان آدورنوییِ «سنتزی غیر خشونت آمیز از تفاوت ها» (نظریّه ی زیبایی شناسی، ص186)- آرمان نوعی زندگی آشتی یافته که در آن هیچ نیرویی سرکوب نشود و هر یک از نیروها بتواند در بطن وساطت متقابل و مسالمت آمیز امر عام و امر خاص شکوفا شود- واقعاً بای توجیه عقلانی شود و بتواند توجیه عقلانی شود تا بنیانی برای نظریه ی تمام عیار اخلاقی باشد. اگر از یک سو این واقعیت را در نظر بگیریم که استفاده ی تعاملی از زبان و زندگی انسانی به طور عام سازنده است و از سوی دیگر این واقعیت را در نظر بگیریم که قواعد ضمنی مبادله ی زبانی وجود دارد و استدلال آوری ها امکان آشکارشدن شان را می دهند (باید به هم صحبت ها گوش داد، هیچ کسی را پیشاپیش کنار نگذاشت، با قدرت تمام از بهترین استدلال تبعیت کرد، برحسب آن چه می تواند موجب اجماع شود تصمیم گرفت و غیره)، باید چنین نتیجه گرفت که این قواعد که بی شک فی نفسه اخلاقی نیستند، دست کم ایده ی آن چه را می تواند اخلاقی باشد، ارائه می دهند. مختصر این که آرمان نوعی تفاهم مشروع که مولودِ تبادل نظری عادلانه است و در آن آراء، علائق و نیاز هر فرد در نظر گرفته می شود و همه ی استدلال های درست شنیده می شوند، معرفِ نوید امکان پذیرِ رفتارهای اخلاقی است، نویدی که حتی اگر بی نهایت سخت گیر باشد، کاملاً اتوپیایی نیست. در این معنا، اصلی وجود دارد که می توان صورت بندی و پایه ریزی کرد: «هنجارها تنها در صورتی می توانند مدعی صحت و اعتبار باشند که تمام افراد ذی ربط به منزله ی شرکت کنندگان در تبادل نظر عملی، آن ها را بپذیرند (یا بتوانند بپذیرند)» (اخلاقیات و ارتباط، ص114). راهنمای اخلاقِ تبادل نظر این چنین است که به هنگام تعیین این نکته که آیا یک هنجار از نظر اخلاقی، مشروع است یا نه، توضیح می دهد که باید به چه الگویی توسل جست و چه نوع استدلال هایی در چارچوب چنین تلاشی برای ارزیابی، قابل پذیرش اند. این اخلاق تبادل نظر هر چند در اصل کلی اش جذاب است، اما با این حال مسائل بسیار حاد و پُرشماری را پیش می آورد، اگر نخواهیم به هنگام در نظر گرفتن کاربرد ممکن آن، شک آوری آدورنو را در مورد امکان تأسیس اخلاقی ایجابی که کاملاً سازگار با زندگی باشد، کاملاً کنار بگذاریم.
منبع:(1385) ، واژگان مکتب فرانکفورت، افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما