استراتژی امریکا برای دستیابی به اهدافش، همواره جنگ روانی و تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است.(1) جنگ روانی را می توان کوششی نظام دار و برنامه ریزی شده برای تخریب یا تضعیف روحیه حریف یا دشمن تعریف کرد. می توان گفت که اهمیت جنگ روانی اگر بیش از جنگ تسلیحاتی در شکست دشمن نباشد، کمتر از آن نیست. به همین دلیل تقریباً در تمامی جنگ ها به ویژه در دوره های اخیر، جنگ روانی بخش مهمی از برنامه جنگ را تشکیل می دهد. جنگ روانی یکی از پراستفاده ترین و کارآمدترین شیوه های فعالیت دشمن می باشد. به گفته بنیاد هریتیج:« هدف در این دکترین، اشغال و تصرف کشور دیگر نیست، بلکه از مشروعیت انداختن حاکمیت سیاسی آن است؛ که مسلماً با از مشروعیت انداخته شدن حاکمیت سیاسی، براندازی نظام به سهولت امکان پذیر است. »(2)
ابزار اصلی جنگ روانی، استفاده از رسانه های جمعی برای تبلیغات همه جانبه علیه حریف است. غرب از آغاز انقلاب از رسانه های گروهی به عنوان حربه ای مؤثر برای جنگ روانی علیه ایران استفاده کرده است.
برخی از وجوه این مبارزه را می توان به صورت زیر برشمرد:
1. زدن اتهام تروریست بودن یا حامی تروریسم بودن به ایران؛
2. ادعای نقض حقوق بشر در ایران؛
3. ادعای تلاش ایران برای تولید سلاح های هسته ای و شیمیایی؛
4. ایجاد معضل توسط ایران در مسیر روند صلح خاورمیانه.
این گونه اتهامات البته تازگی نداشته و بارها از سوی مقامات کشورهای غربی یا دست نشاندگان غرب، در کشورهای تحت نفوذ و سلطه آنها تکرار شده است. استفاده از این نوع اتهامات دو وجه مختلف دارد:
وجه اول برای کشورهای غربی، به عنوان حربه ای علیه گسترش نفوذ معنوی ایران در کشورهای تحت سلطه غرب به کار می رود. بدین معنی که غرب می کوشد نشان دهد اگر ایران در کشورهای دیگر از نظر ایدئولوژیکی نفوذی پیدا کرده، این نفوذ با استفاده از خرابکاری، ایجاد رعب و وحشت و ترساندن سران و مسئولان آن کشورهاست و یک نفوذ معنوی و خودجوش که عمق و گستردگی زیادی داشته باشد، نیست.
امین سیکل، یکی از محققین مسائل خاورمیانه، در مورد استفاده دولت کلینتون از جنگ روانی و تبلیغاتی علیه ایران می گوید:« در مورد ایران باید گفت که رئیس جمهور کلینتون همان سیاستی را تعقیب می کند که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، در مورد ایران حاکم بوده است. با این تفاوت که وی اولین رهبر امریکایی است که این موضوع را با کینه بسیار، رسماً اعلام می کند. »(3)
کلینتون در نامه ای خطاب به رؤسای مجلسین امریکا دلایل سه گانه ای را برای اتخاذ تصمیم تحریم ایران ارائه داده که بدین شرح است:
1. فعالیت های تروریستی ایران که برای صلح و امنیت تمام ملت ها تهدیدکننده است.
2. استراتژی حمایت ایران از تروریسم بین الملل، از جمله حمایت از فعالیت هایی که صلح خاورمیانه را به مخاطره می اندازد.
3. تلاش های ایران برای دستیابی به سلاح های امحاء جمعی(4).
آموس پولموتر، استاد علوم سیاسی دانشگاه امریکا، تخصیص بیست میلیون دلار توسط دولت امریکا برای فعالیت های براندازی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران را اقدام ضروری می داند و پیشنهاد می کند این مبلغ صرف جنگ روانی و تهاجم فرهنگی علیه جمهوری اسلامی ایران شود و در انجام این طرح از ضد انقلابیون به عنوان عوامل اجرایی استفاده شود. وی خواستار افزایش بودجه مربوط به این توطئه شده و می نویسد:« این بیست میلیون دلار نباید به اقدامات سرّی اختصاص یابد، بلکه باید به تبلیغات روانی گسترده و فعالیت های روشنفکرانه در حمایت از مخالفان بنیادگرا و نیروهای غیرمذهبی اختصاص داده شود. این پول باید به جای اختصاص یافتن به فعالیت های سرّی، به یک جنگ تهاجمی روانی اختصاص یابد. بیست میلیون دلار برای آن هدف مبلغ بسیار ناچیزی است. اقدامات ضدایران باید با بصیرت و بینش آگاهانه به مورد اجرا گذاشته شوند. » وی در پایان مقاله خود، خشم سازمان جاسوسی سیا نسبت به جمهوری اسلامی ایران را این گونه ابراز می کند: تنها مهار ساختن و «جنگ روانی» است که سقوط یکی از آخرین رژیم های ایدئولوژیکی و به شدت متعصب در جهان امروز را تضمین خواهد کرد. (5)
نیوت گینگریچ، رئیس مجلس نمایندگان امریکا، وقتی مبلغ هجده میلیون دلار علیه ایران تصویب شد، از سازمان اطلاعات این کشور خواست تا به طریقی و تحت یک نقشه پنهانی، درصدد تغییر حکومت ایران برآید. وی در طرح اولیه خود برای براندازی رژیم ایران، بودجه ای صد میلیون دلاری درخواست کرده بود که این بودجه سرانجام به هجده میلیون دلار رسید و در سی و یکم دسامبر جزو بودجه های محرمانه سازمان سیا قرار گرفت. گینگریچ در توجیه پیشنهاد خود اظهار داشته بود که:« در بیست سال آینده، ایران خطرناک ترین کشور جهان خواهد بود. »(6) بنابراین استراتژی اصلی امریکا در جهت مقابله جمهوری اسلامی ایران، جنگ روانی و تبلیغات گسترده علیه ارزش ها، اصول و پایه های نظام اسلامی است. ادوارد شرلی نیز در زمینه شیوه مقابله با انقلاب ایران می گوید:« کلید اصلی برای ایجاد یک تغییر بنیادین در سیاست های ایران، از بین بردن خصوصیات انقلابی رژیم ایران است و این فقط با تحریم اقتصادی به دست نمی آید، بلکه باید نفوذ روحانیون از بین برود و عقاید انقلابی از درون تهی شود. »وی در مورد امکان برقراری روابط و شرط آن می گوید:« اگر نظام ولایت فقیه در ایران از هم بپاشد، آن وقت می توان پذیرفت که جمهوری اسلامی تغییر ماهیت داده است و برقراری روابط ممکن خواهد شد. »(7)
هنری پرکت، مسئول سابق میز ایران در وزارت خارجه امریکا، نیز در این مورد گفته بود:« اگر موجی که در مطبوعات ایران با تز امکان ارتباط با امریکا شروع شده و حالا به تردید در اساسی ترین وجوه انقلاب اسلامی مشغول است، بتواند از حریم روحانیت عبور کند و از آن طریق، ولایت فقیه را بر کشتی تردید سوار کند، بار سنگینی از دوش امریکا برداشته خواهد شد. این بار سنگین همان است که امروز ایران را از غرب دور نگه داشته و امکان صلح با اسرائیل را تا حد صفر تنزل داده است. »(8)
کژآهنگی های بوش؛ ادامه سیاست های کلینتون
با ذکر مواردی از سیاست های دولت امریکا در دوران کلینتون، مشخص می شود که برخلاف تصور برخی از سیاستمداران کشورمان، دوران کلینتون یک فرصت نبوده است که جمهوری اسلامی ایران آن را از دست داده باشد. اساساً هیچ تفاوتی در اهداف و استراتژی دولت بوش و کلینتون وجود ندارد. البته لحن برخی از دولتمردان کلینتون و خود وی کم نرم تر از لحن بوش و اطرافیان اوست، ولی در محتوی هیچ تفاوتی نیست. تحریم اقتصادی ایران مربوط به دوران کلینتون است، تقسیم بی اساس حاکمان ایران به انتخابی و غیرانتخابی مربوط به همان دوران است، حتی دولت یاغی و بالاتر، ملت یاغی مربوط به آن دوران است. حتی تعبیر محور شیطانی هم مربوط به همان دوران است. دولت بوش چه اقدام جدیدی علیه جمهوری اسلامی ایران کرده که کلینتون نکرده است.من در شگفتم از برخی از نویسندگان که دوران کلینتون را «طلایی»معرفی می کنند! تردیدی نیست که حادثه 11 سپتامبر شرایط جدیدی را به وجود آورد و لحن سیاستمداران امریکایی را عوض نمود، اما به اعتقاد من، تقسیم سیاستمداران امریکا به دو دسته موافق و مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران مرزبندی غلطی است. همه سیاستمداران امریکا و هر دو حزب معروف امریکا با تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران و توسعه و پیشرفت ایران مخالف اند. هر دو جناح در پی بی ثباتی نظام و عقب ماندگی ایران هستند. منتهی اختلاف در این است که آیا سیاست های فشار و مهار نسبت به ایران مؤثر است یا نه؟ اختلاف در این است که آیا امریکا قادر به بی ثباتی نظام جمهوری اسلامی ایران می باشد یا نه؟
البته با مرور وقایع 25 سال گذشته، به اعتقاد من، فرصت هایی بوده است که می توانستیم از آنها استفاده کنیم، ولی نبود اجماع در کشور باعث شد که نتوانیم از آن فرصت ها بهره برداری نماییم. امریکایی ها هم فرصت های بسیار خوبی داشتند که نتوانستند از آن فرصت ها استفاده کنند. شاید عمده مشکل امریکا، در اختیار نداشتن اطلاعات دقیق از وضع داخلی ایران بوده است. امریکایی ها علی رغم جمع آوری وسیع اطلاعات نسبت به ایران، همواره توسط گروهک های ضد انقلاب و ایرانیان مخالف نظام و بالاتر، لابی صهیونیسم، اغفال شده و نتوانسته اند به واقعیت های موجود جامعه ایرانی دست یابند.
استراتژی جنگ روانی علیه ایران
چنین به نظر می رسد که پس از اشغال عراق، امریکایی ها تبلیغات ضد ایرانی را از پایگاهی آغاز کرده اند که مشکل مخالفت اروپا و ژاپن را در برنداشته باشد و آن توان هسته ای ایران است. طی دو هفته اخیر، سه مؤسسه در واشینگتن( که به کاخ سفید و وزارت دفاع نزدیک هستند)فعالیت های گسترده ای را آغاز کرده اند. نقش محوری در این رابطه با مرکز دموکراسی در ایران(9) به ریاست مایکل لودین است. او با همکاری دو مؤسسه دیگر، یعنی بنیاد هریتیج و «موسسه یهودی برای مسائل امنیت ملی»(10) فعالیت گسترده ای در محافل آکادمیک و سیاسی واشینگتن را شروع کرده است. وی در تاریخ 17/ 2/ 1382 در یک سخنرانی برای سلطنت طلبان ایرانی در لس آنجلس، طرح خود را برای براندازی جمهوری اسلامی ایران مطرح کرد. او معتقد است دولت بوش برای انتخابات سال 2004، قبل از پرداختن به مسائل اقتصادی باید موضوع ایران را در دستور کار قرار دهد. در یک هفته گذشته او طی 5 مقاله در امریکا، علناً به تغییر حکومت از طریق نظامی، اهتمام کرده است. لودین معتقد است امریکا از طریق منافقین نیز می تواند در غرب ایران، فعالیت های مهمی را شروع کند و به این ترتیب جمهوری اسلامی ایران را بترساند و سرکوب سازد. از نکات مهم سخنرانی این شخص در لس آنجلس، یکی این است که تمام مردم ایران آمادگی پذیرش حضور نظامی امریکا را دارند. او با اشاره به راهپیمایی مردم تهران با شمع، در فردای 11 سپتامبر مدعی می شود که تمامی این راهپیمایان سرکوب و بسیاری از آنها کشته شدند. (11)البته اظهارنظر وی، توسط بسیاری از ایرانیان دانشگاهی مقیم امریکا رد شده و آنان در مخالفت با گفته های این فرد، حمایت مردم ایران از بازماندگان حادثه 11 سپتامبر و محکوم نمودن تروریسم از سوی مقام معظم رهبری و رئیس جمهور محترم را مطرح کرده اند. لازم به ذکر است که مایکل لودین همان کسی است که در طراحی های حمله به عراق از جنبه های فکری- سیاسی-تبلیغاتی، نقش مهمی ایفا کرده است.بهانه برنامه هسته ای ایران و صلح خاورمیانه
پس از فشار امریکا به سوریه برای تعطیل کردن فعالیت گروه های فلسطینی در سوریه، به نظر می رسد تبلیغات برنامه هسته ای ایران با شدت وسیعی در سطح جهانی آغاز شده است. امریکا با بسیاری از کشورهای اروپایی، چین، ژاپن و روسیه، سیاست های هماهنگی را شروع کرده است. همین طور به نظر می رسد امریکایی ها در برنامه هسته ای ایران با مقاومتی از جانب اروپا، روسیه، ژاپن، چین روبه رو نباشند. مطرح کردن برنامه هسته ای ایران ظاهراً در حد شورای امنیت سازمان ملل پیش رفته است.اگر بپذیریم که برنامه هسته ای ایران در صدر فشارهای سیاسی امریکا قرار گرفته است و اگر بخواهیم فضای متشنج موجود را تغییر دهیم؛ اگر بخواهیم تهدیدات محتمل نظامی را به تأخیر بیندازیم؛ قبل از آنکه مقدمات انتخابات ریاست جمهوری امریکا از ژانویه 2004 تدارک دیده شود( با توجه به کلیدی بودن 6 ماه آینده)، لازم است جمهوری اسلامی ایران دور جدیدی از فعالیت های فشرده دیپلماتیک خود را به نحوی آغاز نماید که فضای ضد ایران را تغییر دهد. در این راستا، ایران بایستی وضعیت خود را در شرایط جدید جهانی، بسنجد و مواضع کلان خود را نیز مطرح نماید.
اگر چه تبلیغات و فشار سیاسی در خصوص توان هسته ای ایران هم اینک آغاز شده است، ولی باید توجه داشت که ریشه تضاد کنونی میان ایران و امریکا بیش از هر چیز به موضوع اسرائیل و امنیت اسرائیل باز می گردد. درست است که مابقی مسائل تاریخی، مالی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی میان ایران و امریکا وجود دارد، ولی به هر حال کانون این تضادها، موضوع امنیت اسرائیل و تهدیدات نسبت به امنیت اسرائیل است.
در همین جهت، شواهد نشان می دهد که استراتژی امریکا در خاورمیانه، فعالیت همزمان در هر دو موضوع سوریه- لبنان از یک طرف و ایران از طرف دیگر است. بنابراین، ایران باید با توجه به جنبه های مذکور، تحرک جدی دیپلماتیک خود را- به گونه ای که برخوردار از استراتژی درازمدت باشد- سامان دهد. در این تحرک تازه، تمامی مسائل بایستی به تدریج مطرح شوند، از جمله: طرح مواضع اصولی کشور در رابطه با حقوق فلسطینی ها و همچنین مسائل تاریخی و رفتار فعلی امریکا در قبال ایران.
شواهد نشان می دهند که اگر دولت بوش بار دیگر انتخاب شود، تشدید فشار سیاسی و عملی بعد از ژانویه 2005 در دستور کار قرار خواهد گرفت؛ و البته اگر دولت دموکرات به قدرت برسد، به احتمال فراوان دستور کار سیاست خارجی امریکا( با توجه به مشکلاتی که خصوصاً در اروپا پیش آمده است)تغییر خواهد کرد. اگرچه امریکایی ها نقشه راه را از هم اینک شروع کرده اند، با این حال بعید به نظر می رسد که فازهای سه گانه آن به آسانی در سال آینده تحقق یابد. به هر حال، با حذف عامل سوریه- لبنان در معادلات فلسطینی- اسرائیلی، امریکا بُعد حملات سیاسی را در حل نشدن این موضوع به طرف ایران سوق خواهد داد.
سیاست های جمهوری اسلامی ایران درباره مسائل هسته ای و خاورمیانه
در مسئله فلسطین باید از دو استراتژی که توسط مقام معظم رهبری و ریاست محترم جمهوری اعلام شده است، به خوبی استفاده شود. نظر مقام معظم رهبری برای حل مسئله فلسطین برگزاری«رفراندوم» است که باید با انجام انتخابات و اعلام رأی همه مردم فلسطین از جمله آوارگانی که در سایر کشورها هستند و یهودیانی که از گذشته ساکن بودند و سایر ساکنین سرزمین فلسطین، آینده حکومت این سرزمین مشخص شود. طبق نظر ریاست محترم جمهور هم اگر موضعی را اکثریت قاطع مردم فلسطین بپذیرند، ما هم به رأی مردم فلسطین و نظر آنها احترام خواهیم گذاشت. بنابراین اصل در مسئله فلسطین، نظر و خواست مردم فلسطین است. ما به عنوان حامی مردم مظلوم فلسطین خواستار احقاق حقوق آنان می باشیم.در زمینه مسئله هسته ای هم سیاست ما بر سه اصل استوار است:
1. جمهوری اسلامی ایران در پی دستیابی به سلاح های کشتار جمعی نیست و سلاح های کشتار جمعی در دکترین دفاعی ایران جایی ندارد. مسئولین نظام نه تنها از لحاظ سیاسی، بلکه از لحاظ شرعی و دینی نیز نمی توانند با تولید این گونه تسلیحات موافقت کنند؛ و برای اعتمادسازی همه درها را به روی آژانس بین المللی باز گذاشته است و به صورت وسیع با آژانس همکاری می نماید و حتی پروتکل الحاقی را هم با دید مثبت بررسی می کند و اگر نگرانی های کشور رفع شود، به این پروتکل نیز ملحق خواهد شد.
2. دستیابی به فنّاوری صلح آمیز هسته ای حق مسلّم ایران است. طبق ماده چهار NPT، این گونه فنّاوری حق مشروع و مسلم همه کشورهاست و کسی نمی تواند مانع جمهوری اسلامی ایران در دستیابی به این گونه فنّاوری باشد. اگر کشوری با این حق مخالفت کند، در واقع NPT را نقض کرده است.
3. ایران در پی خاورمیانه ای عاری از سلاح های کشتار جمعی است و بر این هدف اصرار می ورزد و از همه توان خود در این زمینه استفاده می کند. با وجود زرادخانه بزرگ اسرائیل در زمینه سلاح هسته ای و شیمیایی، ادعای امنیت و ثبات در منطقه خاورمیانه شعاری بیش نیست. همه کشورهای منطقه باید در این زمینه تلاش کنند.
پی نوشت ها :
1. سمینار رؤسای نمایندگی های ج. ا. ایران در خارج از کشور، مدیران وزارت امور خارجه و سفرا، وزارت امور خارجه، 25 مرداد 1382.
2. مجله سیاست دفاعی، سال اول، شماره2، ص 183.
3. مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس؛ دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، 1373.
4. داریوش اخوان زنجانی، «نقش و جایگاه تحریم در سیاست خارجی امریکا»، فصلنامه سیاست خارجی، بهار 1376، ص 72.
5. روزنامه واشینگتن تایمز، 15 ژانویه 1996.
6. G. Walsh,"For Crying Out Loud",Time,No. 6,Feb. 5,1996
7. Ibid
8. Henry Prechet,"Clash of Cultures",Washington Report on Middle East Affairs,April/May1999
9. The Center for Democracy in Iran
10. The Jewish Institute for National Security Affairs
11. http://www. Jinsa. org/articles/view. htm/documentid-2012