بحران اقتصادی سرمایه داری

آیا سرمایه خود متضمن یک شرط مقدماتی یعنی تشکیل اندوخته و پس انداز نیست؟ آیا روانیست که توضیح بحرانها را از ماوراء شرایط فنی تولید، در خود نظم و ترتیب ایجاد پس اندازها جستجو کرد؟ این فکر بسیاری از اقتصادشناسان را
شنبه، 23 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بحران اقتصادی سرمایه داری
بحران اقتصادی سرمایه داری

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

آیا سرمایه خود متضمن یک شرط مقدماتی یعنی تشکیل اندوخته و پس انداز نیست؟ آیا روانیست که توضیح بحرانها را از ماوراء شرایط فنی تولید، در خود نظم و ترتیب ایجاد پس اندازها جستجو کرد؟ این فکر بسیاری از اقتصادشناسان را مجذوب کرده و در سرچشمه بعضی از تفسیرات جدید مربوط به بحرانها قرار گرفته است. و این از طریق تمام مسئله پس انداز و جریان آن و آثار آن به صف اول کشیده شده و باعث یک سلسله مباحثات آموزنده گردیده است.
در آلمان اسپیتهوف، در سوئد کاسل، و در بلژیک آنسیو(1) و پیش از آنها نویسنده روسی توگان- بارانوفسکی، با اندکی تفاوت در رنگ آمیزی، این نظریه را اختیار کرده بودند. اما بیش از همه مؤلف آلمانی بود که تشریحش بیشترین آوازه را پیدا کرد، پس از آن که به دنبال بحران 1899، بحرانی که در آلمان شدیدتر از جاهای دیگر احساس شده بود خود را مبتکر و مبلغ این نظر قرارداد. بدیهی است که این نویسندگان، همانطور که اسلاف آنها، مدعی جدا کردن یک عنصر واحد نیستند تا آن را «علت» یگانه بحرانها معرفی نمایند. آنان نیز عوامل دیگری مثلاً جذر و مدهای اعتبار(اسپیتهوف خود اعلام می کند که اعتبار افزار ضروری رونق اقتصادی است)(2) و یا مهلت های لازم برای برپاداشتن صنایع نوبنیاد، چنانکه افتالیون گفته بود(3) و یا بالاخره تأثیر افزایش و کاهش نرخ تنزیل را به حساب می آورند. مع الوصف به نظر آنان همه ی این کیفیات فرعی و ثانوی هستند، و یا اگر تعبیر دیگری را ترجیح بدهیم، آنها را دستیار و ممدیک کیفیت اساسی دیگر می دانند، ‌که نخست وفور و سپس کمبود پس اندازهای خلاق در جریان مراحل رکود و رونق است. نقطه شروع استدلال آنها تشخیص این کیفیت است (صادق بر کشورهای صنعتی نوین) که جذرومدهای قیمت، مخصوصاً در گروههای صنایع سازنده وسایل تولیدی شدیدتر است. در طول مدت نیمه ی اول قرن نوزدهم ممکن می بود که بحرانها را به تولیدات اضافه بر نیازمندی بازار اشیاء و اجناس مصرفی مربوط کرد. اما امروزه که تجهیزات فنی و ساختمان به اضافه استخراج مواد اولیه معدنی قلمرو اساسی صنایع را تشکیل داده اند، دیگر از بخش صنایع سازنده وسایل تولیدی است که تحریک و فشار آغاز می گردد. اسپیتهوف می گوید:« رونق عموماً از گروه صنایع وسایل تولیدی شروع می شود... در دوره سرمایه داری رونقی که از گروه صنایع لوازم مصرفی آغاز گردد و در این مؤسسات به حد اعلای اوج برسد، به اشکال قابل تصور است» (ص 71). کاسل نیز بر همین عقیده است و می گوید: تنها بحرانهای پیشین ممکن بود از تولید زاید محصولات مصرفی بوجود آید. از همین جاست که این نویسندگان از نظریه های افتالیون و شومپتر جدا می شوند.
مسلم است که ایجاد و توسعه صنایع تولیدی نیازمند پس انداز است. در اینجا ما اصطلاح پس انداز را به کار می بریم، هرچند که اسپیتهوف مانند اغلب مؤلفان آلمانی، اصطلاح«سرمایه» را ترجیح می دهد. اما در زبان فرانسه، ما همراه با والراس لفظ سرمایه را مخصوص اموال و اشیائی عینی می دانیم که از طریق پس انداز فراهم می شوند. تشخیص بین معانی پس انداز و سرمایه برحسب اصطلاحات معمول در فرانسه و ایتالیا برای درک روشنتر این مباحث ضروری است.
اسپیتهوف می گوید پس انداز در طول مدت رکود متراکم می شود( ص 70). مؤلف روسی توگان-بارانوفسکی این کیفیت را به جریان بخار تشبیه کرده است که در ماشین بخار تدریجاً متراکم می شود تا آنکه فشارش بر مقاومت دستگاه محرک غالب آید(4). این تراکم پس انداز در مدت رکود، تنزل نرخ ربح را به دنبال خود می آورد که به قول وی «شرط لازم اما غیرکافی رونق بعدی است». برای آنکه رونق آغاز شود باید که در همان زمان گشوده شدن بازارهای جدید و یا اکتشافات فنی، فرصتی برای جسورترین کارفرمایان فراهم بیاورد که در تکاپوی استفاده های تازه بیفتند. این شرایط امروزه بیشتر در قلمرو صنایع معدنی و راه آهن و برق و فلزکاری دیده می شود. با حصول این شرایط فوراً اندوخته های متراکم شده، مورد تقاضای کارفرمایان این گروه از صنایع واقع می گردد و از آنجا تدریجاً به صنایع دیگر نیز سرایت می کند، زیرا اضافه درآمدهای جدید که از به کار افتادن پس اندازها حاصل می شود موجبات رونق آنها را هم فراهم می سازد.
از آن پس رونق و اوج گیری اقتصادی با سرایت از صنعتی به صنعت دیگر و با وسعت بخشیدن به درآمدها و مصرف ادامه می یابد و هم چنین با تشویق ساختمان مساکن و کارخانه های نیروی برق و وسایط حمل و نقل یعنی همه گونه تأسیساتی که هرچند خدمات مستقیماً مصرفی را فراهم می آورند نیازمند سرمایه گذاریهای مهم هستند.
بنابراین منشأ دوره ی رونق در همین پس اندازهای متراکم شده است، همچنان که باز عدم کفایت آنها موجب قطع آن می گردد. انفجار بحران نه بدین جهت است که مصارف اشیاء مستقیماً مصرفی کاهش می یابد، بلکه به این جهت که پس اندازها و اندوخته های ضروری برای ایجاد تجهیزات و ساختمانها و تأسیسات دراز مدت کافی نیست. تمام این اموال از اشیاء دیگر بدین صفت ممتاز هستند که:« ساختن و یا خریداری آنها با درآمدهای جاری صورت نمی گیرد، بلکه با درآمدهای «سرمایه شده»(5) است». کمبود این سرمایه ها و اندوخته ها است که توسعه ی صنایع سازنده آنها را متوقف می کند. مبتکران آنها ممکن است پیش بینیهای اولی خود را که بر اساس آن حساب کرده اند، به سبب کاهش این پس اندازها کاملاً نادرست بیابند. و همین کیفیت، عدم تعادلی به وجود می آورد که مایه بحران می گردد (ص 76). اما راجع به اشیاء مصرفی، قدرت خرید لازم برای جذب آنها هرگز کمبود ندارد. موقعی که بحران منفجر می شود «بازار فروش آنها هنوز بسی دور از آن است که به انتهای مرز خود رسیده باشد»(ص 78). بنابراین تفسیر بحران را نباید در سرشاری و وفور زیاده از حد این اجناس جستجو کرد. تعارض بین نظریه ی اسپیتهوف با نظریه ی افتالیون ممکن نیست قاطعتر از این باشد.
در نظریه ای که مورد بحث قرار دادیم فوراً دو نقطه ضعف مشهود می گردد که آن را در معرض انتقاد قرار می دهد. اولاً آیا صحیح است که در دوره ی رکود پس اندازها متراکم می شود بی آنکه مصرفی برای به کار انداختن آنها باشد؟ مسلم است که در طول مدت این دوره، سودها کاهش می یابد و بنابراین پس اندازها کم می شود. معذلک همین پس اندازها هم بیکار نمی مانند و افتالیون صحیحاً بر این نکته تأکید کرده است. از آنجمله به مصرف خرید مؤسساتی می رسند که در طول دوره ی سابق بدهکار شده و در حال تصفیه هستند، و یا بوسیله ی بانکها به عنوان اعتبار پرداخته می شوند. پس اندازهای تازه بنابراین تا چند زمانی در کار جانشینی پس اندازهای از بین رفته قدیمی هستند، و برای استفاده تأسیسات جدید آماده نمی شوند، مگر پس از آنکه این تصفیه های ضروری را که عموماً با سقوط نرخ ربح و کاهش قیمت خدمات و مواد اولیه همراه است، تسهیل کرده باشند. پس در این مدت مجموعه شرایطی تحقق می یابد که همه در جهت پائین آوردن هزینه ی تولید و انطباق دادن آن بر درآمدهای تقلیل یافته است، و بدین ترتیب همین که فرصت های توسعه ی جدید برای تأسیسات فراهم می گردد. از سرگرفته شدن کسب و کار را برای آنان آسان تر می سازد، با توجه به اینکه برای از سر گرفته شدن کار این مؤسسات میزان پس انداز با مبلغ اسمی بسی کمتر از حداکثر دوره ی رونق کافی خواهد بود.
ثانیاً اندیشه ی کم شدن پس انداز در دوره ی رونق نیز کمتر از نکته پیشین درخور انتقاد نیست. در دوره ی رونق درآمدها افزایش می یابند و بنابراین مبلغ پس اندازها هم زیاد می شود. از طرف دیگر پس اندازها با وجود اصطلاح «درآمد سرمایه شده» که اسپیتهوف برای آن به کار برده(6) تنها قسمتی از درآمدهاست و همان کیفیت را دارد که مبالغ خرج شده برای خرید اشیاء مصرفی. بنابراین باید توضیح داده شود که چرا این پس اندازها در دوره ی رونق اقتصادی ناگهان واجد کیفیتی می شوند که قابلیت جذب محصولات اضافه شده ی کارخانه ها و مؤسسات سازنده لوازم تولیدی را از دست می دهند. چه کسانی غیر از مؤسسات سازنده اجناس مصرفی این لوازم و ابزار تولیدی را خریداری می کنند؟ و چرا اینان برای خرید آنها ناتوان می شوند و حال آنکه تقاضای محصولات مصرفی مستقیم، همچنان که خود اسپیتهوف نیز تأکید می کند، بی اشکال ادامه دارد و یا حتی اضافه می شود؟ در این صورت باید فرض کرد که صنایع مصرفی، به یک دلیل و یا دلیل دیگری، پیش بینی می کنند که دیگر نباید وسایل و تجهیزات تولیدی فعلی خود را تکمیل تر بکنند، زیرا تقاضای محصولات آنها قریباً رو به کاهش می رود، و یا باید قبول کرد که قیمت اجناس مصرفی با چنان شتابی در دوره ی رونق بالا می رود که سهم پیوسته متزایدی از درآمدها را جذب می کند و چیز مهمی برای پس انداز باقی نمی گذارد؟
اما چنین وضعی متضمن این کیفیت خواهد بود که اجناس مذکور بسیار مورد تقاضا باشند، و همین باید سازندگان آنها را تحریض کند که منافع خود را در سفارش های وسایل و تجهیزات تازه ی تولیدی به مصرف برسانند، یعنی پس اندازهای تازه ای فراهم بکنند که بر طبق نظریه ی مذکور ایجاد نمی شود. اسپیتهوف به این پرسشها پاسخی نداده است.
کاسل و آنسیو در این باره تصریحات بیشتری دارند: به نظر آنسیو افراط در تأسیسات جدید و اضطراب ملهم از سوداگریهای همواره متزاید، باعث می شود که پس اندازکنندگان خود را کمتر ظاهر سازند. عدم کفایت پس انداز بنابراین صرفاً صوری و تصوری است. واقعیت در تقاضاهای مبالغه آمیز پس انداز طلبی است که چون پاسخی نمی یابد حیرت زده می شود(7). این احساس کمبود، مولود تأسیسات و گسترشهای پی در پی مؤسسات از هر قبیل، جدی و یا غیرجدی است که صفت بارز دوره ی جوشان رونق اقتصادی، یعنی مرحله آخری آن است. کمبود سرمایه و پس انداز هرچند نسبی باشد، باز به سختی احساس می شود، مخصوصاً از این جهت که آنچه غالباً کنار زده می شود، طرحهای بی پر و پا نیست. بالنتیجه سرمایه یابی برای امور جدی دشوار و حتی در بعض از موارد غیرممکن می گردد.
کاسل نیز لزوم توضیح درباره ی وفور بدوی و سپس کمیابی نسبی بعدی پس انداز را در آغاز و در پایان دوره ی رونق اقتصادی احساس کرده است. اما به نظریه «تراکم» پس انداز در مدت دوره ی رکود متوسل نمی شود، تراکمی که ترتیب پیدایش آن تقریباً غیرقابل تصور است(8)، و به اظهار این نکته اکتفاء می کند که ایجاد پس انداز در آغاز و در پایان دوره ی رونق یکسان نیست(9)، و توضیحش در کتاب بزرگ«اقتصاد اجتماعی نظری»(10) که بخش آخرین آن را به بحرانها اختصاص داده، چنین است:« چون کارفرمایان بنا بر یک ضرورت اقتصادی، ناگزیر به پس انداز کردن هستند، پس انداز برداشته شده از سودهای مؤسسات اقتصادی باید نماینده نسبت بیشتری از دیگر پس اندازها باشد. بنابراین تشکیل پس انداز در جامعه، در دوره هائی که مخصوصاً امور کارفرمایان رونق بیشتری دارد، باید نسبتاً زیادتر باشد، و این همان دوره ی بدوی رونق اقتصادی است. نتیجه این است که در آغاز این دوره پس انداز بالنسبه وسیع است. اما همینکه دستمزدها و قیمت ها شروع به بالا رفتن کردند، احتمالاً کاهشی نسبی، در تشکیل پس انداز نسبت به مجموع درآمدها ظاهر می شود، زیرا طبقه ی کارگر مسلماً سهم بسیار بزرگ درآمدش را، بویژه در اوقاتی که قیمت همه ی ارزاق و اجناس در حال ترقی است، ‌به مصارف زندگانی می رساند. در عین حال، درآمد کارفرمایان هم به مناسبت افزایش دستمزدها شروع به کاهش یافتن می کند، و یا لااقل نسبت افزایشش ضعیف تر می شود. بدین ترتیب یک منبع مهم پس انداز نیروی خود را از دست می دهد. بنابراین صفت مشخص اوج دوره ی رونق، کمیابی نسبی عرضه پس انداز است»(11). مؤلف مذکور نیز مانند اسپیتهوف معتقد است که «در نوع جدید از یک دوره ی عالی رونق اقتصادی، تولید اضافه بر مصرف وجود ندارد، زیاده انگاری(12) تقاضای مصرف کننده وجود ندارد... برعکس یک نوع زیاده انگاری در مورد عرضه ی پس انداز وجود پیدا می کند، یعنی درباره ی مبلغ پس اندازهای آماده برای جذب سرمایه های ساخته شده موجود. آنچه زایده از حد درباره آن حساب می شود، قدرت و توانائی سرمایه داران است که بتوانند پس اندازهائی به مقدار کافی در اختیار تولیدکنندگان قرار بدهند.»(ص 556).
احتیاط و میانه روی کاسل در آنچه گفته شد بخوبی نمایان است. جریانی که وی تشریح می کند به نظر او« محتمل» است و نه مسلم. فرضیه ای است قابل قبول و نه یک واقعیت محقق و مجرب. افزایش ها و یا کاهش های پس انداز همه «نسبی» هستند، و حال آنکه آنچه در اینجا مهم است ارقام مطلق است. قریباً خواهیم دید که کینز تشریحی کاملاً مغایر از ترتیب تشکیل پس انداز در جریان بحران عرضه می نماید.
این تناقضات و این تردیدات در نزد نویسندگانی که آهنگ صعود و نزول پس انداز را منشاء بحرانها قرار می دهند، لزوم یک نظریه ی قبلی را درباره ی افزاربندی خود پس انداز ثابت کرده است. چگونه تشکیل آن بر روی تقاضا و عرضه ی کالاها تأثیر می کند؟ در چه زمان پس انداز خواه بطور نسبی و خواه بطور مطلق به حداکثر مبلغ خود می رسد؟ آیا در آغاز بحرانها است و یا در پایان آنها؟ و چه تأثیری ممکن است در پدیده ی بیکاری داشته باشد؟ اینها مسائلی هستند مربوط به نظریه ی بحرانها که پس از جنگ مقام بزرگی در اندیشه ها و بررسیهای اقتصادشناسان پیدا کرده اند. معلوم شده است که واژه ی پس انداز از جمله اصطلاحاتی است که همه تصور می کنند آن را دریافته اند و حال آنکه در واقع متضمن مفاهیم بس گوناگون است. از همین جا لزوم روشن کردن آن مفاهیم، و از همین جا است مباحثات و مشاجراتی که بر سر آن به وجود آمده است. اینک می کوشیم که ملحضی از آن مباحثات را تشریح نمائیم.
مع الوصف قبل از آن شایسته است که عقاید یک اقتصادشناس سوئدی، کنوت ویکسل را مورد بررسی قرار دهیم که نامش در این بیست سال اخیر پیوسته بر قلم اقتصادشناسان جاری بوده است. وی با تمرکز دادن توجهش بر پدیده های متحرک و متحول زندگانی اقتصادی، برخلاف پدیده های در حال ایستائی و استقرار که صاحبنظران حالت تعادل را به خود مشغول داشته بود، به دریافت جریانهائی رسیده است که به گمان وی امکان می دهد که هم مفسر بحرانهای اقتصادی باشد و هم تحولات عمومی قیمت ها را توضیح بدهد. عقاید او تقریباً همه ی مباحثاتی را که جذرومدهای سهمگین اقتصاد جهانی، در بیست سال اخیر، در میان اقتصادشناسان به وجود آورده، بویژه مباحثات مربوط به پس انداز و سرمایه گذاری را تحت تأثیر قرار داده است.

پی نوشت ها :

1.Ansiaux, Cassel, Spiethoff.
2.اسپیتهوف مقاله ی Krisen du Handworterbuch der Staatsvissenschaften صفحه 74.
3. همان مأخذ صفحه 77.
4.توگان بارانوفسکی Tougan-Baranowski, Les Crises industrielles en -Angleterre، پاریس1913، صفحه 273.
5. «Erwerbs Kapital»
6.اسپیتهوف می گوید پس انداز« درآمد سرمایه شده » است، اصطلاحی که درک آن خالی از اشکال نیست. پس انداز درآمدی است که مانند بقیه درآمدها خرج می شود، منتهی به مصرف خرید و یا ساختن مقوله ی خاصی از اموال می رسد که آنها را سرمایه می نامند. این نکته ای است که هاوتری آن را روشن ساخته است.
7.آنسیو Ansiaux, L`inflation du credit et la prevention des crises پاریس، 1934، زیرنوشت صفحه 219.
8. افتالیون و بونیاتیان ولسکور و هابرلر و آنسیو در این نکته متفق القول هستند.
9.کاسل Cassel, Theoretische Sozialokonomie، 1918 صفحه 531.
10.این کتاب به زبان فرانسه تحت عنوان Traite d`Economie Sociale Theorique بوسیله ی لوفن بورگر Laufenburger ترجمه شده است.
11.ملاحظاتی مشابه و تقریباً‌ با همین بیانات در چند صفحه ی بعد نیز(صفحات 534 و بعد از آن) دیده می شود. نمایش کلمات با حروف درشت در بالا از ما است.
آنسیو( همانند کینز) برعکس جریان امور را به ترتیبی دیگر- و باید فوراً اضافه کنیم بی اندازه قابل قبول تر- تصور می کند. به عقیده ی وی وفور پس انداز در دوره رونق اقتصادی بیش از همیشه است و می گوید:« هیچکس نمی تواند منکر باشد که امکان پس انداز کردن در دوران رونق بسی قویتر از زمان رکود است. پس انداز موسع دوره صعود در برابر پس انداز مضییق دوره رکود قرار دارد» (کتاب تورم اعتبار، صفحات 313-314).
12.Surestimation.

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط