شرح تلاش های شهید جعفری در گفتگو با سردار سرتیپ دوم بازنشسته پاسدار عبدالرضا حاج علیانی، از یاران شهید
درآمدسرتیپ دوم بازنشسته پاسدار عبدالرضا حاج علیانی، از یاران شهید، امروز و با گذشت حدود 32سال از شهادت ایشان از خاطرات خود با آن عزیز برای ما می گوید:
شرح آشنایی خود با این شهید عزیز را بفرمایید.
بنده قبل از پیروزی انقلاب توفیق آشنایی با شهید بزرگوار سعید جعفری را داشتم. بعداً نیز زمانی که سپاه پاسداران شکل گرفت، ایشان فرماندهی سپاه را در منطقه ی استان کرمانشاه به عهده داشتند. بنده یکی از نیروهای شهید در سپاه بودم و افتخار فرماندهی و همرزمی را تحت فرمان ایشان داشتم.الان سمت شما چیست؟
بعد از سی و چند سال خدمت با درجه سرتیپ دومی بازنشسته شدم. در استانداری به عنوان مدیریت پدافند غیرعامل استان و مشاور استاندار و مسئول ایثارگران مشغول هستم.برجستگی های وجوه شخصیتی شهید جعفری را بفرمایید.
شهید جعفری هم خود یک مبارز خستگی ناپذیر بود و هم کسی بود که دیگران را همراه و دنبال خود برای مبارزه به میدان می کشاند. ایشان بستری را برای مبارزه کردن جوان ها در قالب جلسات مذهبی، تفسیر قرآن و جلسات خاصی که داشت، آماده می کرد. مصداق عینی وجوه شخصیتی شهید جعفری را می شود در خاطرات شهید بزرگوار، صیاد شیرازی دید. ایشان می فرمایند: «من در کرمانشاه توسط جوان رشیدی به نام سعید جعفری با جلسات دینی و مذهبی آشنا شدم و به آن جا راه پیدا کردم.» این نشان می دهد که نقش شهید جعفری برای هدایت نیروها در انقلاب تا چه حد مؤثر بوده است. ما در بُعد مبارزاتی می بینیم که شهید جعفری در زمان انقلاب اعلامیه هایی را برای به صحنه کشیدن مردم تنظیم کرده و این اعلامیه های تنظیمی را به در منزل تک تک علما می بردند و شاید بنده نمونه هایی از امثال آن را به عینه شاهد بودم. بعضی وقت ها برای تنظیم اعلامیه دم در منزل بعضی از علما چون حاج آقا عبداللهی و دیگر علما می رفتیم. آن ها متن را قرائت و سپس امضاء می کردند. اعلامیه هایی که علما تأیید می کردند در محل هایی از قبل پیش بینی شده و در مقیاس وسیعی تکثیر و با تدابیر ایشان در شهر توزیع می شد. بعد از توزیع اعلامیه ها و به میدان آمدن مردم، این شهید بزرگوار، می کوشید مردم را بیش از پیش هدایت و برای آن ها سخنرانی کند.از مختصات سخنرانی های شهید بگویید.
سخنرانی های شهید جعفری با بیان رسا و گیرا و بسیار مهیجی برگزار می شد. ایشان دانشجو بود و حقیقتاً کلام، نگاه و لبخند نافذی داشت. جوانی پرتحرک با جثه ای سبک و قیافه ای مصمم بود. وقتی به صورت زیبای ایشان نگاه می کردی؛ شادابی، طراوت و ایمان را می توانستی در چهره این مرد بزرگ ببینی؛ بسیار جذاب بود. معمولاً نیروهای انقلابی شهر در اطراف این شهید بزرگوار جمع می شدند و خدمات ایشان در راستای پیروزی انقلاب و حرکت های انقلابی بسیار مؤثر بود.
با این تعریف، شهید جعفری نیرویی چندکاره بود که کارش را از طراحی، ایده پردازی و تلاش برای طرح مباحث تئوریک انقلابی، دینی، اخلاقی و معارفی در محضر علما شروع می کرد و سپس در سطحی وسیع تر آن مسائل را به میان مردم می برد. از طرفی این قدر اعتماد به نفس و دانش و پشتوانه ابزاری و بیانی داشته که با وجود این که سن ایشان بیست سال و در مواقعی کمتر یا بیشتر بوده است در محضر علمای بزرگ استان همچون؛ شهید اشرفی اصفهانی، شهید محمد عراقی، آیت الله نجومی، آیت الله حاجی آخوند و بقیه بزرگان سخنرانی می کردند.
ایشان چگونه به این جایگاه رسیده بود؟
در خصوص فعالیت های مبارزاتی شهید جعفری در قبل از پیروزی انقلاب بحث بفرمایید.
ایشان روح پرتلاطمی داشت. آرام نبود و نمی توانست آرام بگیرد. من نکات زیادی را از ایشان دیده و شنیده ام. شهید جعفری می فرمود: ما مثل موج هستیم؛ موج اگر بایستد فاسد می شود و خاصیتش را از دست می دهد. می گفت در واقع ما مثل یک آبی که اگر بایستیم خاصیت آب بودن خود را از دست می دهیم. پس باید تا زمانی که در قید حیات هستیم جاری باشیم و منشأ حیات در جامعه بشویم و بتوانیم به دیگران حیات دهیم و این حیات وجه های مختلفی دارد. به اعتقاد من انسانی که خودش را در تاریکی محصور کند و به این قانع باشد که در گوشه ای بنشیند و عبادت های آنچنانی و در خفا داشته باشد و در مبارزه با ظلم و ستم مؤثر نباشد، حیات حقیقی ندارد. شهید جعفری معتقد بود به جامعه ای که زیر ستم های رژیم شاهنشاهی است باید فرصت حیات داد و آن را بیدار و متوجه کرد و تا روزی هم که با شهادتش از این دنیا رفت لحظه ای از تلاش باز نایستاد. شهید جعفری چه زمانی که در این نظام مسئولیت داشت و چه زمانی که مسئولیت را از ایشان گرفتند، دائماً در حال کار و تلاش و کوشش برای انجام تکلیف بود.در واقع و به فرموده خود شما تا آن روز آخر ایشان به حالت خونین به سجده رفت از تلاش در راه دین مبین اسلام و نهضت و انقلاب اسلامی در راه اهداف حضرت امام(ره) در تداوم مکتب عاشورا و ائمه معصوم(ع) یکدم از پا نایستاد و مصداق آیه شریفه 30 از سوره مبارکه فصلت بود که می فرماید:
«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون؛ در حقیقت کسانی که گفتند پروردگار ما خداست، سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنان فرود می آیند و (می گویند) هان، بیم مدارید و غمگین مباشید و به بهشتی که وعده یافته بودید شاد باشید.» و با سیره زندگی و فرجام زیبای خودش که همانا شهادت در راه خدا بود، برای ما تفسیر جدیدی از این آیه شریفه ارائه کرد.ایشان حقیقتاً فردی استثنایی بود. یادم هست بعد از این که شهید جعفری وارد سپاه شد، آن زمان که دشمن بعد از تشکیل سپاه به میدان آمده بود، هر وقت که آقا سعید با پاسداران انقلاب صحبت می کرد، جمعی متحول می شدند. یعنی این قدر قدرت بیان و منطقش بالا بود که همه مجذوب ایشان می شدند. این نکته ها خیلی مهم است به هر حال ما بعد از انقلاب جریاناتی را در مقابل نظام داشتیم. متأسفانه در اوایل پیروزی انقلاب کسانی که در مسند کشور بودند و آن را اداره می کردند، بعضاً از کسانی بودند که تفکراتشان در اداره کشور شاید خلاف مشی امام بود؛ مثل جریان ملی گراها و لیبرال ها، ولی در زمان ملی گراها و زمان صدارت آقای بازرگان که به عنوان نخست وزیر موقت کشور اعتقاد داشت بایستی هیأت حسن نیت به کردستان بیاید و با ضد انقلاب مذاکره کند. اساساً کسانی اراده کرده بودند این انقلاب را به اشاره دشمن متوقف و این ماشینی را که به سمت هدف در حال حرکت است کُند و کشور را تجزیه کنند و در نهایت انقلاب را از خاصیت بیندازند؛ که خوشبختانه با دید عمیق حضرت امام و حضور فداکارانه یاران آن پیشوای بزرگ دشمن به هدفش نرسید. شهید جعفری اعتقاد داشت که برای پیشگیری از اقدامات اشتباهی نظیر حضور اعضای حسن نیت، باید با مبدعان و دست اندرکاران راه اندازی چنین شیوه هایی- یعنی امثال آقای بازرگان- مذاکره کرد. بازرگان گروهی را به نام هیأت حُسن نیت به رهبری داریوش فروهر به راه انداخته بود و به نوعی می خواست سپاه را از کردستان بیرون کند، برای این که به خواسته ضد انقلاب تن بدهد؛ آن هم کسانی که 17 نفر از بچه های مردم را که کُرد بودند جلوی سپاه و جلوی چشم خانواده های شان سر بریده بودند.
دقیقاً هم زمان با آن قضایا بود که شهید جعفری می گفت: خواسته ضد انقلاب این است که دست افراد وابسته در منطقه باز شود و کردستان عزیز را از پیکر جامعه اسلامی ما جدا کنند و هر بلایی را که خود آن ها به اشاره اربابان شان در آن سوی مرزها می خواهند بر سر این ملت بیاورند؛ که متأسفانه این پیش بینی شهید درست درآمد. به هر حال خواسته ضمنی دولت موقت هم این بود که سپاه پاسداران که مانع بزرگی بر سر راه آن ها بود از کردستان خارج بشود. و این امر متأسفانه از روی غرض یا نادانی و عدم درک صحیح از قضایا بود و سرانجام نیز توانستند این کار را بکنند و سپاه را – هرچند به طور موقت- خارج کنند. ما روزی این جا شاهد بودیم که در کنار شهر و مرکز استان کرمانشاه، ضد انقلاب آمد و همین جا 2 نفر از بچه های سپاه را به اسارت برد. در واقع وقاحت دشمن و ضد انقلاب به جایی رسید که خودشان را به کرمانشاه هم رساندند.
نیروهای انقلابی همچون شهید جعفری چه واکنشی نشان دادند؟
درست در همین زمان بود که نقش شهید جعفری شکوفا شد. ایشان ابتدا به میان بچه های واحد عملیات سپاه کرمانشاه آمد و سخنرانی کرد، این برادران نیروهایی خاص بودند. شهید جعفری در در سخنرانی تهییج کننده خود گفت: پس غیرت ما کجا رفته است؟ مگه ما مُرده ایم که افراد ضد انقلاب آمده و در کنار گوش مان سر رفقای ما را می بُرند. امنیت را از مردم می گیرند! پس ما چه کاره ایم؟ این جا دیگر حیات ما با مرگ مان چه تفاوتی می کند؟ این سخنرانی تکان دهنده، تلنگر محکمی به همه زد و ما را متوجه این مسئله کرد که چه شده و چه اتفاقی افتاده است، دشمن تا کنار گوش ما آمده بود و داشت به سمت مرکزیت کشور پیش می رفت و این جا بود که «گروه سلمان» بعد از سخنرانی شهید جعفری تشکیل شد.خود شهید رهبری گروه را بر عهده داشتند؟
نه. ایشان فرمانده سپاه منطقه بود. گروه سلمان به فرماندهی شهید ابوالحسن یاری تشکیل شد. بنده نیز فرمانده یگان و یک تیپ- با همه تجهیزات آن روزگار- بودم. آن ها شاید یک مأموریت ساده را هم نمی توانستند انجام دهند ولی ایشان کاری کرد که تحولی عجیب ایجاد شد و این قدر این مرد بزرگ بر آن نیروها تأثیر گذاشت که آن 36 نفر راهی شدند و هیچ کدام از آن ها نیز قصد بازگشت نداشتند. همه برای این رفتند که جان خود را برای حفاظت از مردم منطقه فدا و از ارزش های انقلاب دفاع کنند و با معترضین مقابله کنند. با توجه به تدابیری که این فرمانده بزرگوار داشت، این یک وجه موضوع بود که واقعاً سخنرانی ایشان این چنین تحولی را ایجاد کرده بود. از زاویه دیگر نیز تدابیر ایشان در انتخاب فرماندهان، چاره ساز بود. من شهادت می دهم شهید جعفری روز اول که ایشان را انتخاب کرد، همه به او اعتراض کردیم، گفتیم: او کسی است که تازه وارد سپاه شده، نه جنگ مریوان را دیده، نه جنگ کردستان را نه جنگ پاوه را دیده است! چطور او را در جایگاه فرماندهی کسانی می گذارید که همه این جنگ ها را دیده اند. بعداً متوجه شدیم که واقعاً انتخاب شهید جعفری یک انتخاب درست و دقیق بوده است. اساساً یکی از ویژگی های شهید جعفری این بود که مهره هایش را می شناخت و درست منصوب می کرد. به عنوان مثال ما انصافاً کمتر فرمانده عملیاتی ای مثل شهید آیت شعبانی داشتیم و هر دوی این ها- شهیدان یاری و شعبانی- هم جزو منصوبین شهید جعفری بودند.شهید آیت شعبانی با شهید چمران نیز ارتباطی داشت؟
بله، ایشان جزو فرماندهانی بود که تدابیر شهید چمران را در جنگ پاوه اجرا می کرد. شهید آیت شعبانی در جنگ پاوه بسیار شجاع، دلیر و خودساخته نشان داد و وقتی شهید چمران بعد از این جنگ گفت: بروید نوسود را بگیرید. بچه ها آن مأموریت را هم به خوبی اجرا کردند. حقیقتاً آن مسیر با وجود راه های پر پیچ و خم و دره های ژرف و عمیق و کوه های سر به فلک کشیده اش برای هر چریکی صعب العبور و به اصطلاح «کمین خور» بود.یادش به خیر، وقتی که آن مأموریت با موفقیت انجام شد و ما شهر نوسود را از لوث وجود ضد انقلاب پاک کردیم، شهید چمران بسیار به وجد آمد. در حالتی که شهید شعبانی را در آغوش گرفته بود و او را می فشرد، با همان دستش روی دوش او زد و گفت: والله بچه ها، من با این شیرمرد کوچک (چون قد شهید شعبانی کوتاه بود) می توانم تمام کردستان را از شر ضد انقلاب خلاص کنم. این ها همان انتخاب های شهید جعفری بودند. شهید جعفری فردی بود که هم درست تربیت می کرد و هم درست انتخاب می کرد و هم می توانست جمع را در صحبت هایش به وجد بیاورد و اهدافش را به درستی تبیین و محقق کند. ایشان همه عناصر را برای خطرناک ترین و سرنوشت سازترین مأموریت ها تشویق و ترغیب می کرد. این مرد بزرگ این قدر هنر داشت.
در واقع همه آن سی و شش نفر افراد گروه سلمان رفته بودند که مأموریت شان را تا پای جان و رسیدن به شهادت به انجام برسانند. در اصل این ها یاران معلم و راهبری همچون شهید جعفری بودند که نیروهایی عاشورایی تربیت می کرد.
بله. حقیقاً همین طور بود. با بیان این خاطرات شما می بینید که این آدم چقدر تأثیرگذار و نافذ بود. قبل از پیروزی انقلاب هم تأثیر رفتار و گفتار شهید جعفری به همین شکل بود. ایشان وقتی در جمع راهپیمایان سخنرانی می کردند، همه تظاهرکنندگان به وجد و هیجان می آمدند، و در میانه صحبت ها ایشان را بلند می کردند و شهید جعفری روی دست جمعیت، سخنرانی را تمام کرد، یعنی این قدر سخرانی شان تأثیرگذار بود، معمولاً هم وقتی که صحبت های شهید جعفری تمام می شد ما تظاهرات آرام نداشتیم، چون برخوردها با مأموریت رژیم طاغوتی بسیار شدید می شد و حتی مردم وارد فاز تخریب مراکز طاغوتی می شدند و بعد از صحبت های ایشان، آن حرکت، جوشش دیگری داشت.شهید جعفری را به نوعی بنیان گذار سپاه در غرب کشور می دانند. در زمانی که هنوز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صورت متمرکز و به معنایی که در ماه های بعد و سال های بعد می شناسیم هنوز شکل نگرفته بود و تازه به عنوان مهم ترین نهاد نظامی برآمده از انقلاب عظیم و شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) داشت به صورت تشکل های منطقه ای و خودجوش تحت عنوان مرکز سپاه فلان استان یا فلان منطقه از کشورمان شکل می گرفت. در زمینه این باقیات و صالحاتی که شهید جعفری در غرب کشور از خودشان به جا گذاشتند نیز صحبت بفرمایید.
در این مرحله شهید جعفری کسی بود که نیروهای زیادی را در جهت پیشبرد اهداف انقلاب و خیزش ها تربیت کرده بود و پیش بینی مبارزات مسلحانه را داشت و برخی از نیروها را برای این موضوع تربیت کرده بود. ایشان بعد از پیروزی انقلاب به سرعت احساس کرد که ما برای حفظ دستاوردهای انقلاب به یک تشکلی نیاز داریم و در همان روزهای اول که هنوز چندان اسمی از سپاه پاسداران نبود، این تشکل را در منطقه به وجود آورد. به همین منظور شهید جعفری یک سری از یارانی را که قبل از این کارهای نظامی تربیت کرده بود به میدان آورد و به کار گرفت. به علاوه برخی از دوستانی را هم که در پیکره ارتش بودند به خوبی به کار گرفت.مثلاً چه کسانی؟
مثل شهید سروان همتی که آن زمان از نیروهای ویژه بود و مزار نورانی اش هم اکنون در گلزار شهدای این جا قرار دارد. شهید همتی چند نفر از دوستانش را با خود از ارتش آورده بود و همان ها آموزش بچه ها را شروع کردند. این، اولین دوره آموزشی ما بود. یادم است آن روزها در منطقه ما کلمه پاسدار هنوز خیلی مطرح نشده بود. ما ابتدا به نام مجاهد رسیدیم که عنوانی عمومی برای انقلابیون بود و هیچ ربطی به مجاهدین خلق نداشت. در واقع مجاهد در روزهای پرجوش و خروش انقلاب به کسانی که اهل جهاد و خیزش بودند گفته می شد. افراد و نیروهای ما یک آرم دیگر روی بازوی خود نصب کرده و در پادگان خضر زنده جمع شده بودند. گفتیم که هنوز جایی را به نام سپاه پاسداران در کل سطح شهر نداشتیم، این نیروها در آن پادگان که هنوز هم یک پادگان آموزشی است و کارش تداوم دارد برای تربیت یافتن، بسیج، پیش بینی و مقابله با خطراتی که انقلاب را تهدید می کرد گرد هم آمده بودند. پادگان خضر زنده از بابت انتخاب نوع مکان و از نظر آموزشی؛ آب، کوه، دشت، رودخانه و باتلاق را به صورت توأمان داشت و با این امکانات طبیعی می توانستیم از آموزش های مناسبی بهره ببریم. باری، شهید جعفری و دوستانش کار آموزش را شروع کردند و بعد از شش ماه، مرحوم لاهوتی که از طرف حضرت امام (ره) آمده بود، به ازای هر نفر پانصد تا یک تومانی آورد و به دوستان حقوق داد. ما تازه متوجه شدیم نهادی به نام سپاه پاسداران جا افتاده و سپاه شهرستان ها هم به تدریج راه افتاد. این جا بود که شهید جعفری سپاه استان را تشکیل داد؛ هرچند که ایشان قبل از پیروزی انقلاب سنگ بنای اولیه تشکیل یافتن نیروهای محلی انقلابی را کار گذاشته بود.چگونه؟
شهید جعفری مقری را پیش بینی کرده بود که در آن عناصری تربیت شوند و این ها بتوانند کار حفاظت از دستاوردهای انقلاب و پی ریزی تشکل های نظامی را برعهده داشته باشند. بعد از انقلاب هم از همین روش بهره گرفت و نیروهای خوب آموزش داد و تربیت کرد. شهید جعفری از توانایی های دوستان ما در مرحله اول آموزش در ارتش هم استفاده کرد و الحمدلله سپاه را تا حدی در این منطقه سر و شکل داد. وقتی فعالیت های سپاه به کل استان گسترش پیدا کرد، خود ایشان فرمانده سپاه بودند تا زمانی که شکل گیری سپاه تا حدودی کامل شد و در آن مقطع به بلوغ نسبی رسید. متأسفانه شهید جعفری در نخستین هفته های دفاع مقدس در منطقه سرپل ذهاب به درجه رفیع شهادت رسیدند.بله، 4 آبان ماه 1359 یعنی روز شهادت ایشان دقیقاً مصادف با سی و چهارمین روز از آغاز دفاع مقدس 8 ساله است. پیکر پاک شهید جعفری را در حالی یافتند که در حالت سجده به وصال معبود نایل شده بود، حالتی که بی گمان در حکم سجده وصل بود.
شاید هم سجده شکر بوده باشد. یادم است وقتی که دشمن شهید صیاد شیرازی را به شهادت رساند همه ما غصه خوردیم. خب آقای صیاد شخصیت بزرگی بود و حقیقتاً خاری در چشم دشمنان انقلاب و بازو و شمشیر برنده ای برای رهبر و امام عزیز ما محسوب می شد. اما جالب است وقتی که صیاد شیرازی شهید شد، از یک جهت غصه می خوردیم و از جهت دیگری خوشحال بودیم. گفتم واقعاً خدا پاداش زحمات امیر صیاد شیرازی را با شهادت داد. امیرالمؤمنین(ع) دعایی می کند و می گوید: خدایا، شهادت را به دست شقی ترین انسان ها نصیب من کن؛ و همین طور هم شهید شد. شهید صیاد هم واقعاً این گونه شهید شد؛ به دست پلیدترین دشمنان اسلام- یعنی منافقین- توفیق شهادت پیدا کرد. سرنوشت شهید جعفری هم به همین صورت بود. آن زمان گمان ما و دوستانش بر این بود که ما ضرر کرده ایم، اما خود او که ضرر نکرد. ایشان همه چیز را برنده شد و پاداش زحماتش را با شهادت گرفت. شاید موقع شهادت و وقتی که سجده کرده، داشته می گفته: خدایا من از تو تشکر می کنم، تو پاک و منزه هستی و وعده کرده ای که بندگان خاص خودت را ببری و در جوار خود متنعم شان کنی. سجده شکر ایشان به نظر من معانی زیادی دارد. شهید جعفری را می توان یکی از مؤثرترین نیروهای انقلاب، چه قبل و چه زمان پیروزی و چه زمانی که انقلاب نیاز به حفظ حراست داشت در این منطقه دانست. به اعتقاد من ایشان بر گردن همه اهالی استان ما، همه جوانانی که پرچم مبارزه را بر دوش گرفتند، حق استادی و بزرگی و فرماندهی دارد. بنده و امثال بنده افتخارمی کنیم که همچون یک عنصر عادی در کنار این دریای معرفت و پرجوش و خروش و با شجاعت و تدبیر، در حال تلاش بودیم.از شهادت و تشییع جنازه ایشان بگویید.
شهید جعفری حقیقتاً مظلوم بود و الان هم تا حدی مظلوم است. شخصیت شهید جعفری در دوران قبل، حین و بعد از انقلاب، در شکل گیری و پیروزی و تثبیت آن، در تربیت نیرو و در شکل دهی به سپاه پاسداران منطقه بسیار مؤثر بود. ایشان چنین نقشی را برعهده داشت ولی متأسفانه حالا می بینیم که در شهر خودش هم غریب است. تا همین چندی پیش یک شعبه بانک در کرمانشاه موسوم به نام مبارک شهید جعفری بود. بعد از مدتی دیدیم اسم آن را عوض کردند و به جایش یک نام باستانی گذاشته اند. ببینید چقدر ایشان مظلوم است! الان در شهر کرمانشاه اگر از بچه های جوانتر درباره شهید جعفری سؤال کنید، شاید آن ها این بزرگوار را به خوبی نشناسند، چون هنوز به خوبی معرفی نشده است. شاید بعضی کسان باعث شدند که ایشان در مظلومیت قرار بگیرد. شاید برخی از ما غفلت و قصور کرده و حق ایشان را ادا نکرده ایم. شاید رسانه ها هم بی تقصیر نباشند. شهید همت و شهید کاظمی اشخاص بزرگی هستند و بر حیات و تاریخ ما حق دارند. حتی اگر اسم این ها را هم بر پیشانی تاریخ بزنیم کار بزرگی نکرده ایم. فقط این را می خواهم یادآوری کنم که شهید همت فرمانده سپاه یکی از شهرستان های تحت امر شهید جعفری در شهرستان پاوه بود؛ زمانی که شهید جعفری فرماندهی سپاه استان کرمانشاه و استان کردستان را به عهده داشت. شهید ناصر کاظمی و حتی جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان هم یک مقطعی در مریوان فعال بودند که آن جا هم کردستان محسوب می شد، نام همه این عزیزان جهانی است- حق هم همین است- ولی شهید جعفری که فرمانده این بزرگواران بود حالا در شهر خودش هم غریب است. حتی شهادتش هم غریبانه بود و در مأموریت آخر دو سه نفر بیشتر با ایشان همراه نبودند. در واقع رفت که شهید بشود و از یارانش جا نماند، همان طور که از ابتدا در همین مسیر قدم می زد. ولی انصافاً اگر می ماند یکی از مؤثرترین نیروهای انقلاب و اداره کنندگان کشور بود. به هر حال ما از نعمت وجود او محروم شدیم.البته ملت ما همیشه قدرشناس بوده و هستند و همین که مردم منطقه شنیدند چنین شخصیتی در روشنگری این جمعیت انقلابی تأثیر گذاشته و فرمانده سپاه منطقه شان بوده، کسی بوده که بچه های شان را تربیت کرده، به محض این که خبر شهادتش را شنیدند، همگی عزادار شدند. تمام استان یکپارچه عزادار شد و جمع گسترده ای برای تشییع پیکر مطهر ایشان به صحنه آمد. آدم وقتی که آن جمعیت را می دید فکر می کرد که هیچ کس در خانه و محل کارش نمانده است. همه تعطیل کرده بودند و برای این مرد بزرگ آمده بودند و پیکر این جوان رشید را تا مزار شهدا تشییع کردند. روحش شاد و نامش زنده و جاوید باد.
ان شاء الله.
ممنون از شما.
منبع: نشریه شاهد یاران شماره 84