آیا «معاد» به معنی وطن است؟

محققاً کسی که (تبلیغ) قرآن را بر تو لازم نموده است، تو را به بازگشت گاهی (مکه) برمی گرداند، بگو پروردگارم بهتر می داند کسی را که هدایت آورد، و کسی را که در گمراهی آشکاری می باشد
دوشنبه، 15 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیا «معاد» به معنی وطن است؟
 آیا «معاد» به معنی وطن است؟

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی




 

مقدمه:

با کتاب «تفسیر آیات مشکله» آشنا شویم:
اخیراً کتابی در تبریز به این نام چاپ و منتشر شده است، ولی قسمت معظم آیاتی که در آن کتاب عنوان شده ابداً از آیات مشکله نیست، و برخی نیز برای تزریق عقائد مخصوصی که نویسنده آن کتاب دارد، عنوان شده است و قسمتی مختصر که جا دارد آنها را «آیات مشکله» بخوانیم، مورد بررسی صحیح قرار نگرفته است.
شکی نیست وجود این کتاب در دسترس گروه بی اطلاع و ساده لوح مایه ی انحراف عقیده است زیرا نتیجه ای که خواننده از این کتاب می برد این است که:
انبیاء معصوم نبودند، گاهی و یا پیوسته خدا را نافرمانی می کردند.
هیچ گاه خدا مودت خویشاوندان رسول خدا را بر ما لازم نکرده است.
آیه ی: (الیوم اکملت لکم دینکم) درباره ی علی نازل نشده است.
خطبه معروف صدیقه طاهره (علیها سلام) مجعول است و هکذا...
روی این ملاحظات برخی از دوستان نگارنده درخواست کردند که درباره ی این کتاب صفحاتی بنویسد از این رو بر خود لازم دیدم که پاره ای از این آیات را که لغزش های نویسنده تفسیر در تفسیر آنها نابخشودنی است، عنوان نموده و به تفسیر آن، و ردّ گفتار وی بپردازد.
***
(إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَى وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ) (قصص، آیه 85)
«محققاً کسی که (تبلیغ) قرآن را بر تو لازم نموده است، تو را به بازگشت گاهی (مکه) برمی گرداند، بگو پروردگارم بهتر می داند کسی را که هدایت آورد، و کسی را که در گمراهی آشکاری می باشد».(1)
«معاد» اسم زمان و مکان از فعل «عاد»، «یعود» است که به معنی «رجع»، «یرجع» به کار می رود، و معنی واقعی و حقیقی آن، «بازگشت گاه» است از آنجا که هر مسافری پس از سپری شدن سفر، به وطن خود باز می گردد (از این جهت) به وطن نیز «معاد» اطلاق می گردد، و از آنجا که سرانجام زندگی هر انسانی آخرت است، (از این لحاظ) به روز قیامت نیز «معاد» می گویند.
اگر در کتاب های لغت برای لفظ مزبور معانی دیگری از قبیل: حج، بهشت و... می شمرند، منظور بیان مصداق، و تطبیق یک معنی کلی بر مصادیق آن است، وگرنه واژه «معاد» بر معانی مختلف وضع نشده است، بلکه یک معنی وسیع و کلی دارد که به حسب مناسبات برای خود مصادیقی پیدا می کند.
معمولا مفسران، لفظ «معاد» را در آیه یاد شده بر «مکه» حمل نموده اند و علت آنکه از میان آن همه مصادیق فراوان، خصوص این فرد را گرفته اند، شأن نزولی است که اغلب آن را نقل کرده اند و آن این که: شبی که پیامبر گرامی از «مکه» به سوی مدینه مهاجرت نمود، از اینکه خانه خدا و مطاف فرشتگان را ترک می گفت، بسیار متأثر بود علاوه بر این، هر انسانی به نحو طبیعی، به زادگاه خود علاقه دارد آن هم، زادگاهی که دارای این همه خصوصیات و مزایا است در این شرائط و لحظات آیه یاد شده در راه مدینه (جحفه) برای تسلی خاطر پیامبر فرود آمد و به پیامبر نوید مراجعت به مکه را داد و این که طولی نمی کشد، که خدا تو را به همان وطن و بازگشت گاه (مکه) برمی گرداند.
این مطلب به قدری در میان مفسران مسلم و قطعی است که حتی در قرآن هائی که در کشورهای عربی چاپ شده است، نوعاً این جمله دیده می شود:
«سوره القصص مکیه، الا من آیه 52 الی غایه 55 و آیه 85 نزلت بالجحفه اثناء الهجره»:
(سوره قصص مکی است مگر از آیه 52 تا آخر آیه 55 و آیه 85 (آیه مورد بحث) که در جحفه در اثناء مسافرت و هجرت پیامبر به مدینه نازل گردیده است).
وقتی نوبت تشکیک به فخر رازی رسید او در این رأی مسلم خدشه کرد و دلائلی که نویسنده تفسیر نیز آنها را از او التقاط کرده، به انتقاد از آن پرداخت اینک به شبهات فخر و نویسنده تفسیر گوش فرا دهیم:
1- سوره قصص مکی است و معنا ندارد هنگامی که پیامبر در خود مکه بوده و به مدینه مهاجرت نکرده بود، خدا بفرماید: ترا به مکه برمی گردانیم سپس در پاورقی (شاید برای کوچک کردن مطلب) شأن نزول مزبور را نقل می کند و آن را چنین رد می کند که از مضامین خود سوره استفاده می شود که این سوره مکی است، و روایات آحاد در این گونه موارد حجت نیست.
پاسخ: برای شناسائی «مکی» و «مدنی» بودن سوره ها و آیات دو راه در اختیار داریم:
اول: تصریح دانشمندان و مفسران و کسانی که علوم قرآن را از آغاز دوران رسالت، سینه به سینه، برای مردم بعدی و آیندگان نقل نموده اند.
دوم: مضامین و مطالب خود آیات و سوره، گاهی مضامین آیات گواهی می دهد که محل نزول این آیه و سوره در چه محیطی بوده است مثلاً آیاتی که ناظر به احکام است و وظائف عملی را تعیین می نماید، مانند احکام ارث و حج، طلاق و غسل و... خود مضمون، گواهی می دهد که این آیات مدنی است چنان که مضمون آیات و سوره ای که پیرامون رفتار و گفتار مشرکان سخن می گوید، خود گواهی می دهد که «مکی» است.
در این جا اشاره به نکته ای لازم است و آن اینکه هرگز مکی بودن یک سوره گواه بر آن نیست که تمام آیات آن سوره مکی است، چنانکه مدنی بودن سوره ای دلیل بر آن نیست که تمام آیات آن مدنی است زیرا چه بسا آیات مدنی که در میان آیات مکی قرار گرفته است و همچنین است عکس آن، و این مطلب با مراجعه به کتاب های تفسیر، و ملاحظه ای مضمون خود آیات به خوبی روشن می گردد.
و ناگفته نماند، مقصود از «مکی» بودن آیات، این است که پیش از هجرت نازل شده، و مقصود از «مدنی» آیات این است که پس از آن فرود آمده است، بنابراین، ملاک مکی و مدنی بودن پیش از هجرت و پس از آن است، و هرگز مکان نزول آیه میزان در نام گذاری نیست.
از این جهت آیه و آیاتی را که در اثناء مهاجرت بر پیامبر اکرم نازل شده است مدنی می گویند هر چند از نظر مکان نزول نه مدنی است و نه مکی و طبعا آیاتی که در چنین شرایط بر پیامبر نازل شده باشند، با مضامین آیات مکی مخالفت نخواهند داشت و این که گفته شد آیات مدنی از نظر مفاد با مضمون با آیات مکی متغایرند و از یک دیگر متمایزند، مقصود آیاتی است که پس از استقرار رسول گرامی در مدینه نازل شده باشند مانند آیاتی که وضع غزوات و دسایس منافقان را تشریح می کنند اما لحن آیه و یا آیاتی که در اثناء مهاجرت نازل شده است هرگز با آیات مکی فرق نخواهد داشت.
اکنون باید پرسید: چرا مدنی بودن این آیه را انکار می نمایید آیا این انکار از این نظر است که علماء و دانشمندان و مفسران آن را مدنی نخوانده اند؟ در صورتی چنین نیست هرگاه نام این نقلها را روایات آحاد بگذاریم باید بر تمام این روایات، خط بطلان و قلم قرمز بکشیم و با قاطبه علما و دانشمندان تفسیر، به مخالفت برخیزیم، زیرا یکی از طرق شناسائی مکی و مدنی بودن، همین نقلها و گفتارها است هرگاه بنا باشد که یکی از آنها را (بدون جهت) نادیده بگیریم باید تمام آنها را رد کنیم، و هرگز آدم منصف و حقیقت جو این کار را نمی کند.
هرگاه از این نظر است، که غالباً، مضمون آیات مدنی با مضامین آیات مکی وفق نمی دهد، و مضمون این آیه با مضامین سائر آیات این سوره که مکی است وفق می دهد باید گفت که این تصور هم مانند تصور پیشین است زیرا تمایز و اختلاف مضامین آیات مکی و مدنی نوعاً در آن آیات است پس از استقرار حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در مدینه، نازل شده اند و این اختلاف بر اثر عوض شدن محیط و مخاطب و اوضاع داخلی است و اما آیه و آیاتی که در اثنا هجرت نازل شده اند، لزومی ندارد که با آیات مکی اختلاف پیدا کنند، زیرا چنانکه گفته شد نه محیط عوض شده بود و نه شرائط، و این که این آیه و مشابه آن را مدنی می خوانند، یک اصطلاحی بیش نیست و روی اصطلاح دیگر(مدنی آن است که در مدینه نازل گردد) باید نام آن را مانند بسیاری از آیات این سوره مکی خواند، و در عین «مکی بودن» صحیح است به پیامبر نوید دهد که تو را به مکه بر می گردانیم، زیرا این آیه موقعی نازل گردید که پیامبر در نیمه راه بود و از مکه به سوی مدینه مهاجرت می نمود.
خلاصه: هرگاه انکار مدنی بودن آیه از این نظر است که دانشمندان و مفسران نگفته اند، با مختصر مراجعه بی اساس بودن آن روشن می شود و البته خود نویسنده تفسیر هم قبول دارد که مفسران آن را مدنی خوانده اند.
و هرگاه از این نظر است که نقل مزبور روایت آحاد است، در این صورت باید اکثر شأن نزول ها را که از روایت آحاد است، در هیچ موردی نپذیرفت در صورتی که خود نویسنده تفسیر بر همین شان نزول ها در صفحات 197 مطلب 5 و 343 مطلب 32 از ملحقات و... تکیه نموده و استدلال کرده است.
هرگاه از این نظر است که آیات مکی و مدنی از نظر روش گفتار و مضمون با هم وفق نمی دهند و این آیه با سائر آیات که مکی هستند وفق می دهد پس این آیه نیز مکی است، پاسخ آن هم همان است که گفتیم که این تمایز (آن هم غالباً) در آیاتی است که در مدینه پس از استقرار نازل شده اند، نه قبل از آن.
و منافات ندارد آیه مدنی باشد و با آیات دیگر که مکی است توافق داشته باشند.

استدلال دیگر نویسنده تفسیر:

2- ما قبل آیه راجع به معاد است که می فرماید:
(تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‌).
(مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌)
(قصص، آیه های 83 و 84)
«ما این خانه آخرت را برای کسانی که در دنیا تکبر نمی ورزند و فساد نمی کنند، اختصاص داده ایم و پایان نیک برای پرهیزگاران است».
«هر کس کار نیکی انجام دهد برای او پاداش بهتری داده می شود و هر کس کار بدی از او سرزند، فقط به مقدار کار بد خود، مجازات می گردد».

پاسخ:

بسیار جای تأسف است که نویسنده تفسیر تمام آیات مربوط به این دو آیه را از نظر دور داشته است، زیرا این دو آیه اگر چه درباره قیامت است، ولی در عین حال متمم هفت آیه دیگری است که درباره تشریح و سرگذشت «قارون» وارد شده است و آیات مزبور با آیه هفتاد و ششم آغاز می شود و با آیه هشتاد و چهارم پایان می پذیرد.
نخستین آیه این بخش این است که:
(إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ...).
«قارون از قوم موسی بود، بر آنها تجاوز نمود و ما کنزهائی در اختیار او نهاده بودیم».
سپس سرگذشت زندگی و سرانجام کنزهای او را بیان می کند، که آنها را زمین در کام خود فرو کشید، بعداً متعرض گفتار کسانی می شود که قبلاً آرزو می کردند که ای کاش ثروت او را داشتند و پس از مشاهده وضع اسف بار او، از گفته خود پشیمان شدند، سپس بلافاصله برای اخذ نتیجه و تذکر آیندگان سرگذشت را با این دو آیه ختم می کند.
1- (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‌).
«خانه آخرت از آن کسانی است که در زمین سرکشی و فسادی نخواهند و عاقبت کار برای پرهیزکاران است». (وجه ارتباط آیه با داستان قارون این است که چون او سرکشی و فساد نمود لذا سعادت اخروی پیدا نکرد».
سپس آیه زیر را می فرماید: و به بیان سرگذشت پایان می بخشد.
2- (مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌).
«هر کس کار نیک انجام دهد، بهتر از آن پاداش دارد، و کسانی که کار بد انجام دهند جز آنچه کرده اند سزای دیگری نخواهند دید».
(وجه ارتباط این آیه با سرگذشت مزبور نیز روشن است) یعنی اگر قارون با ثروت خود حسنه ای انجام می داد به سزای نیک تر می رسید، ولی از آنجا که در روی زمین فساد کرد و سیئه از او سر زد، لذا کیفر کردار خود را خواهد دید.
سرگذشت قارون با این دو آیه که بیانگر سرانجام زندگی مردم نیکوکار و بدکار است، پایان می پذیرد، و آیه مورد بحث که بعد از این دو آیه قرار دارد کاملاً از ما قبل خود جدا است و خود این آیه و مابعد آن، آیاتی است مستقل، که به منظور دیگر وارد شده اند و ما و هیچ مفسر منصفی قول نداده است که تمام آیات یک سوره را مانند حلقه های زنجیر بهم وصل کند، ولی آنچه را که تمام قول داده این است که ارتباط آیات مربوط به یک مطلب را حفظ کنند چنانکه این نه آیه بهم مربوط است اما آیاتی که درباره موضوع دیگری است، چه لزومی دارد که به یکدیگر مرتبط گردند، و بخشی قرینه بخش دیگر گردد.
روشن تر بگوئیم: ارتباط دو آیه پیش با سرگذشت قارون بسیار روشن است، زیرا به منظور نتیجه گیری وارد شده اند ولی آیه مورد بحث (ان الذی فرض) با سرگذشت قارون ارتباطی ندارد از این لحاظ نمی توان گفت که این آیه، با آیه های ما قبل خود نیز مرتبط است، زیرا هرگاه با دو آیه ماقبل خود ارتباط داشته باشد، باید با ماقبل این دو آیه (سرگذشت قارون) نیز ارتباط داشته باشد، در صورتی که کوچکترین ارتباطی با آن ها ندارد.
از این جهت باید گفت، آیه مورد بحث از آنجا که کلام مستقل است، هدف دیگری را تعقیب می نماید و ارتباطی به ما قبل خود ندارد.
روشن ترین گواه بر استقلال آیه این است که لحن سخن در آیه و ما بعد آن عوض شده و کاملا با ماقبل خود متفاوت است و ما توجه شما را به اختلاف لحن آیه و مابعد آن جلب می کنیم:
1- (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ ...) (85).
2- (وَ مَا کُنْتَ تَرْجُو أَنْ یُلْقَى إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ...) (86).
3- (وَ لاَ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ ...) (81).
چنان که ملاحظه می فرمائید، علاوه بر این که لحن کلام و سبک خطاب عوض شده، موضوع نیز قرآن و آیات الهی است در صورتی که لحن و سبک آیات قبلی به صورت جمله های غیبت و به عنوان کلی بوده، و موضوع نیز غیر قرآن و آیات الهی می باشد.
علاوه بر این هرگاه بگوئیم: که منظور از «معاد» همان قیامت است، در این صورت مضمون شرط و جزا کاملاً بی ارتباط خواهد بود زیرا میان نزول قرآن و زنده کردن پیامبر در روز قیامت چه ملازمه ای می توان یافت؟ خصوصا که این حشر و نشر اختصاص به پیامبر ندارد، همان خدائی که قرآن را فرو فرستاده، پیامبر و غیر پیامبر را زنده و محشور خواهد ساخت و اما این که نویسنده برای تصحیح ملازمه می گوید: آیه در مقام تسلی است، و منظور این است که در برابر ابلاغ قرآن و احکام، تو را پاداش نیک خواهیم داد بسیار بی وجه و بی گواه است و از کجای آیه استفاده می شود که منظور تسلی و وعده پاداش نیک است؟
ولی هرگاه بگوئیم مقصود از «معاد» همان «بلد الرجل» است در این صورت این مطلب از خصائص «نبی» می گردد، به معنی که خدا به پیامبر خود وعده قطعی می دهد که تو را به همان شهر خود مراجعت خواهیم داد، و اینکه «معاد» را نکره آورده است، برای این است که روزی که رسول اکرم (ص) قدم به مکه خواهد گذارد یک روز تاریخی توام با یک تسلط فوق العاده خواهد بود که عزت اسلام و شکست کفر در آن روز قطعی خواهد گردید روی این مناسبات «معاد» که مکان و محل این حوادث بزرگ بوده، نکره آورده شده که دلالت بر عظمت کند.
از همه گذشته در آیه 13 از همین سوره برگرداندن موسی به مادر خود، و در آیه 36 بازگشت او به وطن خود مطرح شده است روی این ملاحظات باید اعتراف کرد که مقصود این است که خدایی که موسی را به آغوش گرم مادر با زادگاه او باز گردانید، همان خدا پیامبر را نیز به همان زادگاه برخواهد
گردانید.
علاوه بر این، ذیل آیه درباره هدایت و ضلالت افرادی سخن می گوید که بعدها هدایت یافته و یا گمراه خواهند شد، و ظرف این هدایت دنیا است مع الوصف چطور می توان گفت که صدر آیه راجع به روز حشر و نشر است؟
نتیجه این که: آنچه میان مسلمانان دانشمند رسم است که این آیه را به عنوان دعاء به گوش مسافر می خوانند بسیار صحیح است و هدف یک نوع تبرک جوئی به آیه است که متضمن نوید بازگشت پیامبر به مکه می باشد.

پی نوشت ها :

1- مربوط به مطلب 66 ص 225 از کتاب «تفسیر آیات مشکله» است وی می گوید مقصود از «معاد» آخرت است.

منبع :سبحانی، جعفر (1387)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.