جلسات آموزشی راهبردی عشق و منطق درخانه

آیا تاکنون برای شما هم اتفاق افتاده است که به خاطر آماده کردن کودک خود برای رفتن به مدرسه سرموقع به محل کار خود نرسیده باشید؟ این مسئله تقریبا یک مشکل عمومی برای تمام والدین است. به نظر شما آیا اینطور نیست؟
شنبه، 20 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلسات آموزشی راهبردی عشق و منطق درخانه
جلسات آموزشی راهبردی عشق و منطق درخانه

 

نویسنده: جیم فی




 
آیا تاکنون برای شما هم اتفاق افتاده است که به خاطر آماده کردن کودک خود برای رفتن به مدرسه سرموقع به محل کار خود نرسیده باشید؟ این مسئله تقریبا یک مشکل عمومی برای تمام والدین است. به نظر شما آیا اینطور نیست؟
در یکی از جلسات مشاوره ام در اورگرین کلرادو، خانمی نزد من آمد و گفت که اگر فرزندان من باعث شوند که من فقط یکبار دیگر دیر به سرکارم برسم، حتما اخراج می شوم. بعد هم گفت که همه روش ها درمورد فرزندانش امتحان کرده است اما آن ها موثر نبوده اند.
من از او پرسیدم: اگرهیچ کدام از موارد عملی نبوده است، پس برای چه از من کمک می خواهی؟
او گفت: خب فکر کردم که شما ایده جدیدی داشته باشید.
من جواب دادم: بله من ایده خوبی دارم و تضمین می کنم که جالب و سرگرم کننده هم باشد.
قبل از اینکه آن زن بتواند از ایده من استفاده کند باید مطمئن می شدم که او مهارت اساسی عشق و منطق را دارا است. اولین مهارت چگونگی خاتمه دادن به جر و بحث بود. مهارت دوم درباره چگونگی ایجاد حد و مرز است. بعد از اینکه او را از نظر این دو مهارت امتحان کردم، ما درباره تکنیک خاص انجمن عشق و منطق صحبت کردیم که جلسه «آموزشی راهبردی» نامیده می شود.
زمانی که ما نمی دانیم که باید چه کاری انجام دهیم و یا مشکل خود را چگونه اداره کنیم، همان زمان عقب نشینی و استفاده از برنامه آموزشی راهبردی است. زمانی که برنامه ما آماده شد، نباید از آن استفاده کنیم، بله درست متوجه شدید نباید از این طرح استفاده کنیم؟!
در ابتدا ما باید پیش یکی از دوستان خود برویم و درباره این طرح با او مشورت کنیم و خیلی ساده به او بگوئید که من روی برنامه ای کار کرده ام تا مطمئن شوم که از این به بعد به موقع سرکار خود می رسم و برای اینکه این اتفاق بیافتد، می خواهم مطمئن شوم که کودکم نیز با من همکاری می کند و آیا این برنامه باعث می شود که خود او بدون تذکر من تا ساعت مثلا 7:30 آماده شود و خانه را ترک کند. بعد هم طرح خود را با او مطرح کنید تا با هم در صورت وجود اشکال یا نقطه ضعفی آن را برطرف کنید. مهم ترین سوالی که باید از خو بپرسید این است که چه اشتباهی ممکن است پیش بیاید و یا من چه چیزی را نادیده گرفته ام.
دوستان ما همیشه از این مسئله خوشحال می شوند که نقطه ضعف های برنامه ما را گوشزد کنند و اگر ما از آن ها بخواهیم که به تمام نقطه ضعف های برنامه مان اشاره کند بسیار موثر خواهد بود. اگر کودک این کار را انجام دهد چه اتفاقی می افتد؟ اگر کودک این طوری بگوید چه اتفاقی می افتد؟ اگر او بد عنقی کند چه اتفاقی می افتد؟ و اگر و اگرهای دیگر..
در مرحله بعد، ما باید تمام نقطه ضعف ها را برطرف و تقویت کنیم. به این معنا که ما باید تلاش کنیم تا بفهمیم که کودکمان چه کاری انجام می دهد تا برنامه ما را خراب کند. زمانی که این مادر به یک برنامه قابل اعتماد رسید و مطمئن شد که همه نقطه ضعف ها پوشانده شدند، زمان اجرای برنامه اش فرا می رسد.
پس او به خانه می رود و به کودک خود می گوید: برایان، من خیلی هیجان زده ام. چون قرار است فردا به موقع سرکار برسم، می دونی چطور؟ چون من فردا ساعت 7:30 خانه را ترک می کنم. با این کار زمان کافی دارم تا تو را به مدرسه ات ببرم و بعد هم از آن جا به سرکار بروم. برایان حالا تو فقط دو راه داری یا لباسهایت را می پوشی و یا آن ها را داخل کیفت می گذاری و با من می آیی. چون من وقت زیادی برای منتظر ماندن ندارم. اولین نقطه ضعفی که او باید آن را می پوشاند این بود که مطمئن شود که همسایه فضولش در کار او دخالت نمی کند. او به همسایه اش تلفن می کند و می گوید که من فردا صبح دقیقا ساعت 7:30 برنامه عشق و منطق را در خانه ام اجرا می کنم و تو می توانی این کارها را برایمان انجام دهی و به این همسایه فضول اطمینان خاطر می دهد که هیچ خطری برایان را تهدید نمی کند و برنامه و طرح من اصلا ضرری برای او ندارد.
تلفن بعدی او به مدیر مدرسه خواهد بود. او به مدیر می گوید که اگر فردا برایان بدون لباس فرم به مدرسه آمد، به او اجازه ورود ندهید تا او لباسش را بپوشد و بعد از پوشیدن آن ها به او اجازه دهید تا با بقیه بچه ها سرکلاس بنشیند.
به طور کلی دو نوع کودک در دنیا وجود دارد. نوع اول را من کودکان گروه اول می نامم. این کودکان نمی توانند منتظر بمانند تا شما خواسته خود را به آن ها بگوئید و آن ها به این خواسته عمل کنند. مغز این کودکان از همان بدو تولد این طور برنامه ریزی شده است که این دنیا مکان برنده شدن است. این کودکان به خود می گویند که اگر شما از من کاری می خواهید شما هم باید در مقابل کاری برای من انجام دهید. حالا ببینم چه کسی برنده می شود؟ نوع دوم کودکان، یعنی کودکان گروه دوم کسانی هستند که نمی توانند منتظر بمانند تا شما خواسته خود را بگوئید به طوری که مطمئن می شوند که شما هرگز خواسته خود را به آن ها نخواهید گفت. این بچه ها ترجیح می دهند بمیرند تا این که تسلیم شما شوند.
برایان جزء کودکان گروه دوم است. او طوری زندگی می کند تا خود خواسته مادرش را کشف کند و بعد شروع به مخالفت کند. خب، حالا اگر برایان حاضر نبود که سر ساعت 7:30 خانه را ترک کند مادرش باید چه کار کند؟ به نظر شما اگر او ازاینکه سرساعت سوار اتومبیل شود امتناع می کند، مادرش باید چه کار کند؟ اصلا اشکالی ندارد چون مادرش این نقطه ضعف را نیز پوشانده است. تلفن بعدی او به پرستار کودک است. من به شدت به این مسئله اعتقاد دارم که همه کودکان باید دونوع پرستار کودک داشته باشند. یک پرستار، پرستاری که از بهشت آمده است. این پرستار کسی است که همه بچه ها او را دوست دارند. چون با هم بازی می کنند، کتاب می خوانند و لحظات شاد و مفرحی را دارند و کودکان همیشه منتظرند تا او را ببینند. نوع دوم پرستاران جهنمی هستند به طور مثال خانم مابل یک پرستار جهنمی است. مابل طوری آموزش دیده که جدی و نسبتا کسل کننده باشد. او اصلا بدجنس نیست ، اماخیلی هم سرگرم کننده و جذاب نیست.
مامان و خانم مابل با همدیگر و برنامه فوق العاده ای را طراحی کردند. مادر برایان از خانم مابل می خواهد تا اتومبیل خود را در خیابان پارک کند و وارد عمل شود و اگر برایان سر ساعت از خانه خارج شد به داخل خانه بیاید و از او مراقبت کند. مابل آن جا نیامده تا برایان را سرگرم کند بلکه او آنجاست تا مطمئن شود که برایان سالم خواهد بود.
سوال بعدی چه خواهد بود؟ چه کسی مسئول پرداخت دستمزد روزانه پرستار خواهد بود؟ از آن جایی که مادر به خاطر اینکه برایان حاضر نشده بود که ساعت 7:30 خانه را ترک کند، مجبور شده بود پرستار استخدام کند، فکر می کنید چه کسی مسئول پرداخت دستمزد او خواهد بود؟ خب، برایان که پولی نداشت. به همین دلیل مادر به پرستار توضیح می دهد و از آن جایی که برایان پولی ندارد او مجبور است مقداری از عروسک ها و اسباب بازی هایش را به عنوان دستمزد به خانم مابل بدهد. اگر برایان بخواهد عروسک های کهنه خود را به او بدهد چه اتفاقی می افتد؟ خب، این جزء برنامه نیست. چون در این برنامه، مادرش از او می خواهد تا عروسک ها و اسباب بازی های جدیدش را به او بدهد. مادر برایان در نهایت تمامی نقطه ضعف های برنامه اش را پوشاند.
او آن شب به تخت خواب رفت و دعا کرد. به نظر شما او دعا کرد که برایان فردا آماده شود و یا آماده نشود؟ مشخص است آماده نشود. چون او می خواست تا برایان با تجربه های واقعی زندگی روبرو شود. صبح روز بعد فرا رسید. فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟ آیا برایان ساعت 7:30 آماده بود یا هنوز آماده نشده بود. دعای مادر مستجاب شده بود. حالا مادرش می توانست نقشه از پیش برنامه ریزی شده خود را اجرا کند. پس او به برایان می گوید که می بینم که هنوز آماده نشده ای.
برایان با غرغر می گوید: اما من وقت کافی نداشتم.
خب حالا وقت این بود که مادرش برنامه خود را عملی کند. اولین چیزی که او باید از خود نشان می داد حس همدردی و همدلی با برایان بود. مادر می دانست که در چنین موقعیتی برای اینکه برایان مسئولیت پذیری را یاد بگیرد باید پیش از هرگونه تنبیه و مجازاتی با او همدردی و همدلی کند. نشان دادن همدردی به این معناست که ما به کودک نشان دهیم که او را دوست داریم و واقعا نگران او هستیم و اگر اینطور رفتار کنند باید منتظر عواقب این بدرفتاری و تصمیم غلط خود باشند.

- برخی از مزیت های ارائه عواقب انجمن عشق و منطق همراه با همدردی با کودک.

*کودک از عصبانیت والدینش دچار پریشانی و سردرگمی نمی شود.
*رابطه کودک و والدین حفظ می شود.
*کودک دیگر به دنبال انتقام نخواهد بود.
*والدین بدون از دست دادن کنترل و روابط مطلوب خود با فرزندشان می توانند مشکل را مدیریت کنند.
*کودک یاد می گیرد در چنین مواقعیت هایی با دیگران همدردی کند.

- همدردی خود را کوتاه و سازنده کنید.

اکثر والدین زمانی که کودکشان بدرفتاری می کند به سختی می توانند با او همدردی کنند و بیشتر تمایل دارند که از خود خشم، عصبانیت و تهدید نشان دهند. به طور کلی والدین می توانند با تکرار یکی از جملات یک خطی انجمن عشق و منطق به راحتی با کودکشان برخورد کنند. زمانی که کودکان یک جمله مشابه را به طور مکرر می شنوند دو نکته را یاد می گیرند.
اول : والدینم مراقب من هستند، دوم: آن ها هرگز عقب نشینی نخواهند کرد و با من جر و بحث نمی کنند.

- تنها یکی از پاسخ های منطقی و جدی انجمن عشق و منطق را انتخاب کنید و بطور مکرر آن را بیان کنید.

مثال ها:
1- واقعا اتفاق وحشتناکی بود. خیلی خوشحالم که تو سالمی، حالا چگونه می خواهی خسارتی که به اتومبیل وارد کردی را جبران کنی.
2- چه قدر افتضاح، من خیلی دوست داشتم تو را به تماشای مسابقه ببرم، اما تو فراموش کردی که تکالیفت را انجام دهی.
3- خیلی ناراحت کننده است. با این کارت مجبورم به مدرسه ات بیایم و درباره رفتارت با معلمت صحبت کنم. حالا چه کاری انجام می دهی تا خسارت زمان و مقدار بنزین مصرفی را پرداخت کنی.
$- چهار مورد کلیدی برای داشتن مراحل آموزشی راهبردی
1- زمان: تنها مواقعی که زمان کافی برای انجام مراحل آموزشی دارید این برنامه را به کار بگیرد.
2- انرژی: تنها زمانی که انرژی کافی، احساس آرامش و زمان و فرصت مناسب داشتید وارد عمل شوید.
3- تضمین کردن برنامه: تنها زمانی این مراحل آموزشی را به کار بگیرید که بتوانید با یک فرد آگاه مشورت کنید و دیگران را از برنامه خود آگاه کنیدو همچنین تمام نقطه ضعف های برنامه تان را بپوشانید.
4- تمرین و مرور: بعد از اینکه به طور کامل درباره برنامه خود فکر کرده و آن را تمرین کردید و برای ارائه مهارت جدیدتان فرصت مناسبی یافتید، این برنامه آموزشی را به کار بگیرید.
کودکان استعداد خارق العاده ای در پیدا کردن نقطه ضعف های والدینشان دارند! مثلاً مادر کودکی به نام سوزی درباره مشکلش برای من نامه نوشته بود. او گفته بود که وقتی با سوزی برای خرید به فروشگاه می رود کنترل او از دستش خارج می شود و او آنقدر اذیت می کند که همه به ما زل می زنند و این شرایط آن قدر باعث شرمساری من می شود که از خجالت می خواهم بمیرم.
خبر بد این است که این شرایط تقریبا برای همه والدین اتفاق می افتد. چون کودکان رادارهای کوچک خود را طوری تنظیم می کنند که وقتی ما از کمترین تاکتیک های حمایتی برخوردار هستیم، حرف خود را به کرسی بنشانند. آن ها معمولا متوجه می شوند که ذهن ما آن قدر مشغول است که از هرگونه ناراحتی و شرمساری در مکان های عمومی بیزاریم و در نتیجه از این موقعیت سوء استفاده کرده و دائما ما را اذیت می کنند.
و خبر خوب این است که آن ها هر وقت در یک مکان عمومی به این صورت اعلان جنگ کردند ما می توانیم با دوره آموزشی راهبردی با آن برخورد کنیم. این مانور، امیدواری را به قلب بسیاری از والدین برمی گرداند و آن ها می توانند کودکان مسئولیت پذیر و شادتری را تربیت کنند.
اخیرا مادر سوزی کوچولو از این روش استفاده کرد و نتایج قابل توجهی را از این روش به دست آورد. او به دوست صمیمی اش تلفن کرد و گفت: من وقتی با سوزی به فروشگاه می روم دچار مشکل می شوم و به کمک تو احتیاج دارم. فردا ساعت 10:30 بیرون فروشگاه کنار باجه تلفن منتظر تو هستم. وقتی آن ها همدیگر را دیدند برنامه را مرور کرده و تمامی نقطه ضعف های آن را پوشاندند. سوزی و مادرش به فروشگاه رفتند و سوزی مجدداً رفتار زشت خود را تکرار کرد. مادرش به آرامی به او گفت: سوزی رفتارت را درست کن! سوزی حرف مادرش را جدی نگرفت و به اذیت و آزارش ادامه داد. بعد مادرش او را به بیرون فروشگاه برد و از باجه تلفن به کسی تلفن کرد. او به طرف مقابل گفت: خرید امروز اصلا جالب و سرگرم کننده نیست. لطفا سریعتر بیا! سوزی که هنوز فکر می کرد که این یک حقه است غرغر می کرد و به اذیتش ادامه می داد. اما بعد از 30 ثانیه، به محض اینکه چشمش به دوست مادرش افتاد، تعجب کرد. او پیش سوزی آمد و به او گفت: بیا بریم خانه، تو امروز باید در خانه منتظر مادرت باشی. او سوزی را به خانه برد و او را به اتاقش فرستاد. مادر سوزی خرید بی دردسری داشت و دوستش هم فیلم مورد علاقه اش را تماشا می کرد. همین که مادر سوزی به خانه برگشت، او از اتاق بیرون آمد و از دیدن مادرش بسیار خوشحال شد. مادرش هم از اینکه خرید راحت و بی دردسری داشته، کاملا شاد و آرام بود.
این مادر موفق نوشته بود که او و دوستش یک دوره آموزشی راهبردی را برای خرید بعدی برنامه ریزی کردند. سوزی که همان رفتار همیشگی خود را با غرغر و صورتی اخمو شروع کرده بود، به محض اینکه مادرش از او می پرسید که آرام می شود و یا به اتاقش می رود، ناگهان چشمانش گرد می شد ودهانش را می بست و آرام می شد.
منبع: فی، جیم، (1934)، مهستی، زهره، چگونگی تربیت فرزندان بدون از دست دادن عشق و احترام، تهران: مبین اندیشه، چاپ اول، (1390).



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط