(تولد: سَرَقُسطَه (ساراگوسا)، اندلس، در پایان قرن پنجم / یازدهم؛ وفات: فاس، مراکش، 533 / 1138 - 1139)

ابن باجّه

ابن باجّه، ابوبکر محمد بن یحیی بن الصائِغ، که در غرب به آومپاکه (Avempace) یا آونپاکه (Avenpace) نیز معروف است.
يکشنبه، 21 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابن باجّه
ابن باجّه

نویسنده: شلومو (سلیمان) پینس
مترجم: بهاءالدین خرمشاهی



 

(تولد: سَرَقُسطَه (ساراگوسا)، اندلس، در پایان قرن پنجم / یازدهم؛ وفات: فاس، مراکش، 533 / 1138 - 1139)

ابن باجّه، ابوبکر محمد بن یحیی بن الصائِغ، که در غرب به آومپاکه (Avempace) یا آونپاکه (Avenpace) نیز معروف است.
ابن باجه فیلسوف مسلمانی بود که آثارش را به عربی می نوشت. علاوه بر سَرَقُسطَه و فاس، در اِشبیلیه (سویل) و غَرناطه (گرانادا) نیز زندگی و کار کرده است. می گویند وزیر یکی از امرای مُرابطی بود و به دست پزشکانی که به حذاقت طبی او رشک می بردند مسموم شد. ابن باجه را نخستین مشایی مسلمان در اندلس می شمارند. این نسبت درست است ولی کم اهمیت تر از خصوصیتی است که دوست و مصحح آثارش ابوالحسن علی غرناطی به او نسبت می دهد. غرناطی می گوید که این باجه نقش عمده ای در استقرار یک روش منظم برای مطالعه علوم فلسفی در اسپانیا داشته است. چنین روشی در آن زمان در شرق اسلامی وجود داشت ولی در محیط دورافتاده غرب اسلامی معمول نبود.
می توان مسلم انگاشت که ابن باجه در تنظیم مواد درسی، بیشترین اهمیت را برای مطالعه کلیات آثار ارسطو قائل بوده است. ابن باجه با وجود تفاوتهای عقیدتی ریشه دار، ظاهراً روش فلسفی خود را از فارابی تقلید کرده است نه از ابن سینا که در آن هنگام در مراکز آموزشی شرق سیطره داشت. وی از این لحاظ و از جنبه های دیگر مسؤول رنگ و بوی متفاوت و مشخص ارسطو گروی(1) اندلس است که ابن رشد و ابن میمون از نمایندگان آن به شمار می روند. آثار موجود او از این قرار است:
تدبیر المُتَوَحِّد (چاره گوشه نشین). این اثر به مقولات و انواع مختلف انسانها می پردازد - کسانی که فقط در بند وظایف تنی هستند، و کسانی که تحت تأثیر ملکات «روحانی» نظیر تخیل اند، و کسانی که مقهور عقل اند - و همه اینها را در رابطه با غایت القصوای انسان که استکمال معنوی و نفسانی است بررسی می کند و برای هر یک حکمی قائل می شود و از موضعی که حکیم باید در رابطه اش با مدینه های ناقص دولتهای اسلامی وقت است. در نومیدی نسبت به ایجاد جامعه فلسفی کامل (که نسبت اندیشه اش به فاضله ای بداند که سعادتمندان معدودی تشکیلش داده اند، یعنی مردانی که در هر جایی که زندگی می کنند و چه در گذشته و چه در حال به کمال معنوی رسیده اند.
رساله دیگرش درباره اتصال انسان به عقل فعال است؛
رساله الوداع (بدرودنامه) به برخی از مضامین تدبیر می پردازد؛
دیگر کتابی است درباره نفس؛
شروح و حواشی بر آثار کوتاه یا بلندی که متعلق به کلیات آثار ارسطو است، از جمله کتابهایی از ارغنون (همچنین شرحی بر ایساغوجی فَرفوریوس) و بر طبیعیات، و کون و فساد، و کائنات جو و کتاب الحیوانات؛ همچنین کتابی به نام «کتاب النباتات».
ابن باجه در نامه ای به ابوجعفر یوسف بن حسدی مطالبی در باب زندگی معنوی و فکریش ارائه می کند. وی پس از آموختن فن موسیقی به مطالعه نجوم و سپس به مطالعه طبیعیات ارسطو می پردازد. ابن باجه در نظریه افلاک تدویر را با آموزه طبیعی ارسطویی ناسازگار می داند و رد می کند (نگاه کنید به موسی بن میمون، دِلالهُ الحائِرین، ج 2، 24). بدینسان او پیشتاز گرایشی - که پس از او در اندلس اسلامی شایع گشت - شمرده می شود که نظام بطلمیوسی را رد کرد و کوشید نظام دیگری را جانشین آن سازد.
علم الحرکات(2) ابن باجه، آنطور که از حاشیه اش بر کتاب هفتم طبیعیات ارسطو بر می آید، کوششی است در جهت وحدت دادن به نظریه حرکت ارسطویی با در میان آوردن مفهوم نیرو به جای مفهوم چندگونه علت. اصطلاح عربی که ابن باجه به کار می برد ترجمه دونامیس(3) یونانی است، ولی از مقتضای کاربردش برمی آید که یک معنای انحصاراً فعلی دارد (چنانکه در کتاب هفتم طبیعیات و بعضی از متون فیلسوفان نو افلاطونی مُشرِک و نیز در آثار یحیایِ نَحوی داراست) و به هیچ وجه «قوه» به معنی استعداد نیست. نقش یگانه کننده برداشت ابن باجه از نیرو تا حدی همانند برداشت او از فرسایش یا «ماندگی»(4) است و (این اصطلاح به شیوه ای مشابه ولی نه یکسان توسط اسکندر افرودیسی و یحیای نحوی به کار می رود) و در نظریه او میان نیرو و ماندگی رابطه ای وجود دارد. طبق نظر ابن باجه، نیروی یک محرک ممکن است بر اثر یکی از این دو عامل فرسوده یا مانده شود: (1) به علت اینکه برای به حرکت در آوردن یک جسم به کار می رود؛ (2) به علت واکنش جسمی که حرکت داده می شود، البته در صورتی که این جسم غیر از خود محرک باشد.
در مورد عامل اول بیانات ابن باجه بغرنج و سردرگم است. یکی از اقوال او در این باب گویای این نظر است که حرکات «طبیعی» اجسام ساده، خستگی یا ماندگی به بار نمی آورد. و دلیلش این است که در این حرکات، تضادی بین محرک و متحرک نیست. بدین سان چنین برمی آید که عامل (1) فقط هنگامی ماندگی می آورد که همراه با عامل (2) باشد. عامل دوم از آن روی ماندگی به بار می آورد که جسمی که توسط جسم دیگر به حرکت درآمده باشد (نیز بدنی که به واسطه روح جنبش یافته باشد) به نوبه خود (ظاهراً به تناسب ماندگیش) حرکتی در محرک خود ایجاد می کند و بدین سان آن را خسته یا مانده می کند. به عبارت دیگر، یک عمل وجود دارد و یک عکس العمل، و این دو اساساً با یکدیگر تناسب دارند. این نظر با آنکه می توان آن را صورت پیشرفته تری از بعضی مفاهیم مضمر در کتاب هفتم طبیعیات ارسطو دانست، با سایر متون ارسطویی وفاق ندارد، چه این متون رابطه بین محرک و متحرک از فروغ رابطه بین عامل و معمول یا بین علت و معلول می دانند، یعنی روابطی که از نظرگاه مشایی به آسانی هرگز به صورت کمّی در نمی آیند؛ به خلاف رابطه عمل و عکس العملی که ابن باجه پیشنهاد می کند، که آن را می توان بی هیچ مشکل نظری به صورت کمی درآورد.
این نظر را می توان با فرمول زیر بیان کرد(که اعتبارش به هر حال محدود به لحظه ای است که یک جسم به حرکت درمی آید):
ابن باجّه
M حرکت است،ابن باجّه نیروی جسم متحرک است. این فرمول ضعف فزاینده، یا به تعبیر ابن باجه «ماندگی و خستگی»، نیروی محرک را که به احتمال خیلی زیاد (هرچند ابن باجه تصریح نکرده است) مستقیماً متناسب با طول مدت حرکت است، در نظر نمی گیرد.
نیز همصدا با فرمولهای کتاب هفتم طبیعیات به نحو مبهمی اشاره شده است که مسافت طی شده توسط یک جسم در حال حرکت نسبت مستقیم با رابطه بین نیروی محرک و نیروی جسم متحرک دارد. این فرمولها در مورد یک جسم متحرک که به علت سبکی زیاد نتواند محرک خود را «خسته کند»، یعنی به حرکت درآورد، صدق ندارد.
در مورد فرود آمدن از یک سطح شیبدار، خستگی (شاید کند شدن حرکت) جسم ساقط با زاویه بین سطح شیبدار و خط قائمی که از نقطه قرار گرفتن جسم ساقط در روی سطح به سطح زمین رسم شود متناسب است. ابن باجه احتمالاً نخستین محققی است که یک نظریه دینامیکی، البته به شیوه ای خیلی موجز، راجع به فرود آمدن از سطح شیبدار به دست داده است.
ابن باجه در تبیین حرکت پَرتابه(5)ها از همان آرای ارسطویی پیروی می کند. به گفته او حرکت مداوم تیری که از شست و سنگی که از دست رها شده باشد از فشار ذرات هوا بر آنها ناشی می شود، که آن نیز در تحلیل نهایی، بستگی دارد به رانده شدن هوا بر اثر عمل دست یا کمان. او به نظر می رسد نظریه میلِ قَسری(6) را، که شبیه به نظریه جنبش مایه(7) است، و بعضی فیلسوفان شرق اسلامی نظیر ابن سینا پیش نهاده اند، ندیده می گیرد. ابن باجه به عنوان یک فیلسوف ارسطویی معتقد بود که یک پرتابه در میانه مسیرش تندتر حرکت می کند تا در آغاز حرکت.
به نظر ابن باجه آهنربا مستقیماً یک قطعه آهن را که در مجاورتش قرار نداشته باشد به حرکت در نمی آورد؛ حرکت قطعه آهن بر اثر حرکت هوا، یا جسم دیگری نظیر یک قطعه مس یا نقره که بین آهنربا و قطعه آهن قرار دارد، صورت می گیرد. ابن باجه در متنی دیگر به این عقیده که جاذبه زمین، شبیه جاذبه ای که آهنربا بر یک قطعه آهن اعمال می کند، علت حرکت سقوطی یعنی پایین افتادن اجسام سنگین می شود (نه تمایل اجسام به رسیدن به مکان طبیعی خود) اشاره می کند، ولی این نظر را رد می کند.
در اروپای لاتین نافذترین نظریه های فیزیکی ابن باجه همان بوده است که گهگاه به عنوان آموزه راجع به زمان اصلی حرکت از آن سخن می گویند. این نظریه با برداشتهای مشایی راجع به نقش مقاومت محیط یا مَلَأ (هوا یا آب)، که یکی از عوامل تعیین کننده سرعت جسم متحرک انگاشته می شد، مخالف بود. طبق نظر ارسطوییان نقش چنین عاملی چندان است که در صورت فقدان هرگونه مقاوت از سوی میانجی - فی المثل در خلا - سرعت جسم متحرک باید بی نهایت بشود. امتناع تحقق این حرکت ثابت می کند که خلایی وجود ندارد. هرچند ابن باجه جانبدار وجود خلا نیست، احتجاج ارسطویی را رد می کند. نظر او راجع به این مسئله شبیه به آموزه ای است که معاصرش ابو البرکات بغدادی و نیز یحیای نحوی پیش نهاده اند، و چه بسا ابن باجه تحت تأثیر آنها بوده است، ولی منطقاً نظر ابن باجه در این باب از نظریه اش راجع به رابطه بین محرک و متحرک قابل اتخاذ است. ابن باجه در این باب از نظریه اش راجع به رابطه بین محرک و متحرک قابل اتخاذ است. ابن باجه بر آن است که در صورت فقدان یک محیط یا ملا جسم با سرعت اولیه اش، که بالصراحه محدود و متناهی است، حرکت می کند. این سرعت به نسبت مقاومت میانجی کاهش می یابد. چنانکه مودی(8) تصریح کرده است، این نظریه که از طریق شرح و رد ابن رشد بر آن در اروپای لاتین شناخته گردیده بود، بر توماس آکویناس و دونس اسکوتوس و سایر حکمای مدرسی تأثیر نهاده است.

کتابشناسی

الف) آثار اصلی. میگل آسین پالاسیوس متن عربی و ترجمه اسپانیایی بعضی آثار ابن باجه را به شرح زیر به دست داده است.
" Avempace Boptanico " (" Book of plants" ), in Al - Andalus, 5 (1940), 259-299; " Tratado de Avempace sobre la union del intelecto con el hombre" (The Union of Man with the Active Intellect"), ibid., 7(1942), 1-47; " La carta de adios de Avempace" ("The Epistle of Farewell"), ibid., 8(1943), 1-85; and El regiment del solitario("The Regimen of the Solitary " ; MJadrid-Granada, 1946), English trans. by D. M. Dunlop in Journal of the Royal Asiatic Society (1945), 61-81.
ب) منابع فرعی. اطلاعات بیشتر درباره ابن باجه در آثار زیر مندرج است.
E. A. Moody, " Galileo and Avempace, " in Journal of the History of Ideas, 12 (1951), 162-193, 375-422; and S. Pines, " La dynamique d'Ibn Bajja, " in Melanges Alexandre Koyre, I, L'aventure de la science(Paris, 1964), 442-468.

پی نوشت ها :

1. Aristotelianism
2. dynamics
3. dynamis
4. fatigue
5. projectile
6. violent inclination
7. impetus
8. E. A. Moody

منبع: گیلسپی، چارلز کولستون؛ (1389)، زندگینامه‌ی علمی دانشمندان اسلامی (جلد نخست)، ترجمه‌ی جمعی از مترجمان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.