اصلاحات در امپراتورى عثمانى (از عصر لاله تا عهد تنظیمات)

نویسنده، در این نوشتار بر آن است تا رویکرد دولت مردان عثمانى به مقوله اصلاحات و ضرورت هاى آن را بررسى کند. پرسش هایى مانند این که امپراتورى عثمانى در چه شرایطى اصلاحات را به مثابه یک راه حل برگزید؟ اندیشه ها و
چهارشنبه، 24 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصلاحات در امپراتورى عثمانى (از عصر لاله تا عهد تنظیمات)
اصلاحات در امپراتورى عثمانى (از عصر لاله تا عهد تنظیمات)

پژوهشگر: دکتر حسن حضرتى(*)




 
نویسنده، در این نوشتار بر آن است تا رویکرد دولت مردان عثمانى به مقوله اصلاحات و ضرورت هاى آن را بررسى کند. پرسش هایى مانند این که امپراتورى عثمانى در چه شرایطى اصلاحات را به مثابه یک راه حل برگزید؟ اندیشه ها و تحولات تأثیرگذار بر اصلاحات کدامند؟ برداشت سلاطین عثمانى از راه اصلاحات (در زمان طرح آن) چه بوده است؟ در این میان نقش عوامل خارجى به ویژه غربى ها در اصلاحات نیز از مسائل مهمى است که نگارنده این مقاله در پى یافتن پاسخ هاى مناسبى براى آنهاست. دوره زمانى این نوشتار از آغاز عصر لاله (1718 - 1730م) تا ابتداى عهد تنظیمات (1839م) را دربر مى گیرد.

مقدمه

امپراتورى عثمانى (1923 - 1280م) یکى از امپراتورى هاى بزرگ اسلامى به شمار مى رود که بیش از شش صد سال دوام یافت. عثمان مؤسس اولیه امیرنشین عثمانى با تعریف دو کارکرد ویژه براى امارت خود - که عبارت از «جهاد اسلامى» و «مرزبانى قلمرو اسلامى» در مقابل مرزهاى مسیحى بود - جایگاه ویژه اى در نزد دیگر امارت هاى آناتولى به دست آورد.
عثمان همیشه، رو به مرزهاى مسیحى، علاوه بر پاسدارى از قلمرو اسلامى، به دنبال گسترش سلطه خود در بلاد کفر بود. به همین سبب، از همان ابتدا روحیه و سبک تهاجمى را در ساخت سیاسى امارت خود تقویت نمود. این روحیه در دوره هاى بعد هم که «امارت» عثمانى به «امپراتورى» تبدیل شد، در نزد حاکمان حفظ شد. توجه خاصّ به تأسیس ارکان هجومى در ساختار سیاسى و نادیده گرفتن مقوله دفاع برگرفته از همین مسأله بود.
به طور کلى تاریخ امپراتورى عثمانى را در نگاهى کلان مى توان به چهار دوره متفاوت با هم، به شرح زیر تقسیم نمود:
1- عهد تکوین و استقرار (1453 - 1280م)
2-. عهد طلایى (1566 - 1453م)
3-. عهد توقف و رکود (1718 - 1566م)
4-. عهد اصلاحات و زوال (1923 - 1718م)
تقسیم بندى مذکور، در برخى از اجزاء آن قابل خدشه است، با این حال، با کلّیت آن - با اندک تفاوت هایى - وجدان جمعى صاحب نظران مسائل عثمانى موافق است.
پروژه اصلاحات در امپراتورى عثمانى متعلق به دوره چهارم؛ یعنى عهد اصلاحات و زوال است. ویژگى هاى کلى این دوره، که پادشاهى سیزده سلطان عثمانى را شامل مى شود، به شرح زیر است:
1-. سلاطینى که در این دوره بر مسند قدرت نشستند، حاکمانى ضعیف و یا متوسط الحال بودند که فاقد ویژگى هاى شخصیتى بزرگانى همانند بایزید دوم، سلیم اول و سلیمان اول بودند. از آن جا که در نظام هاى امپراتورى، ساخت قدرت و کارآمدى آن به شدت وابسته به فرد حاکم و قائم به ذات اوست ظهور سلاطینى نه چندان برجسته، امپراتورى عثمانى را در ادامه روند موفقیت هاى عهد طلایى، با ضعف ساختارى و کارآمدى روبه رو کرد.
2-. بروز ضعف در رأس هرم قدرت، امپراتورى را در حفظ و اداره قلمرو پهناور خود دچار مشکل نمود. به تدریج سرزمین هاى مفتوحه در مرزهاى شرقى و غربى از سلطه عثمانى خارج شد. صفویان با ظهور سلطانى مقتدر (شاه عباس)، موفق شدند بخش هاى زیادى از قلمرو اشغال شده خود را بازپس گیرند. در مرزهاى غربى نیز عثمانى ها در جنگ با دشمنانشان (به ویژه با و نیزى ها) بر سر تصرف جزیره کرت ناموفق بودند. همچنین در این دوره رویارویى عثمانى ها با روس ها، اتریشى ها و دیگر قدرت هاى اروپایى در مرزهاى غربى، غالباً با شکست عثمانى همراه بود، چنان که بروز شورش هاى داخلى - که به شورش هاى «جلالى» معروف بود - اوضاع را براى سلاطین این دوره بحرانى تر کرد.
در این دوره، عثمانى نه تنها نمى توانست به تهاجم و پیشروى هاى خود تداوم ببخشد، بلکه در دفاع و نگهدارى از قلمروهاى متصرفه نیز ناتوان بود. علت آن هم روشن بود، چرا که در ساخت سیاسى امپراتورى همه نهادها با هدف تداوم بخشیدن به حالت تهاجمى تأسیس شده بود و امپراتورى در هنگام هجوم دشمن، فاقد نهادها و تأسیسات دفاعى بود. به همین سبب به راحتى بعد از رکود و توقف در مرزها، نشانه هاى زوال و فروپاشى را در ساختار خود احساس کرد و براى به تأخیر انداختن زوال خود، به اصلاحات رو آورد.
پیش از این، (در عهد رکود و توقف)، سلاطین امپراتورى به این نتیجه رسیده بودند که دیگر نمى توانند قلمرو جغرافیایى خود را گسترش دهند. این در حالى بود که تا نیمه دوم قرن شانزدهم میلادى این فرایند به صورت موفقیّت آمیزى دنبال مى شد؛ ارتش عثمانى به پیروزى هاى چشمگیر و پى در پى در سر حدّات عادت کرده بود و به ندرت قدرتى نظامى در آسیا، اروپا و آفریقا مى توانست در برابر ارتش قدرت مند عثمانى مقاومت کند.
از این رو تحوّلات قرن هفدهم براى بابعالى به گونه اى دیگر رقم خورد. در آغاز این قرن احمد اوّل (1617 - 1603م) مجبور به امضاى عهدنامه اى شد که بر اساس آن سلطان عثمانى ناچار بود رفتار برابر و محترمانه اى با طرف مقابل در پیش گیرد. عهدنامه سیتواتوروک 1 که با اتریش در سال 1606م امضا شد؛
براى اولین بار آتش بسى نبود که از استانبول به «شاه وین» دیکته شده باشد بلکه عهدنامه اى بود که در مرز مورد مذاکره قرار گرفت و توافقى بود با «قیصر روم» که به موجب آن سلطان عثمانى، سرانجام عنوان «پادشاه» را به شاه هابزبورگ اعطا مى کرد و رفتارى برابر را با وى پیش مى گرفت.2
پیمان کارلوفجا (کارلوویتس)3 که در پى شکست عثمانى از دولت هاى اتریش، روسیّه، لهستان و ونیز در سال 1699م منعقد شد، امپراتورى را در هیبت شکست خورده اى تمام عیار که چاره اى جز پذیرش برترى نظامى اروپاییان نداشت، به تصویر کشید، امّا این پایان کار نبود، زیرا بعد از امضاى معاهده مذکور که به موجب آن قسمتى از مجارستان و ترانسیلوانى به اتریش، پادولیا به لهستان و موره به ونیز واگذار شد، امپراتورى دچار چالش هاى درونى بنیادى شد، چرا که به دست خود، بخشى از «دارالاسلام» را به کافران واگذار کرده بود و توجیه افکار عمومى براى این امر آسان نبود.
مهم ترین مسئله اى که عثمانى پس از معاهده کارلوفجا، با آن روبه رو شد، مسئله غرب و توجّه به آن بود؛ امپراتورى ناخواسته با مقوله اى روبه رو شده بود که دیگر به هیچ وجه نمى توانست نسبت به آن بى توجه باشد. غرب یا «دارالکفر» همواره براى عثمانى تداعى گر مفاهیمى، مانند «اقوام مشرک مغلوب» بود که فاقد حسن و برترى نسبت به مسلمانان بودند. اما بعد از معاهده کارلوفجا،این نگرش دچار تغییر و چالش ناخواسته اى شد؛ عثمانى دریافت که اروپا از جنبه نظامى و سازمان هاى اجتماعى به برترى هاى درخور توجّهى دست یافته است. شاید اولین تلنگر فکرى بعد از همین معاهده در نزد عثمانى ها پیدا شد که باید «چیزهایى» را از غرب یاد بگیرند. اما در این زمان، بى گمان این «چیزها»، در حوزه نظامى، آن هم به صورت ناقص، موردنظر بود. بر این اساس، رویکرد امپراتورى به اجراى یک سلسله اصلاحات ناقص، یکى از نتایج معاهده کارلوفجا مى باشد. عموجان زاده حسین پاشا کوپرولو4 (1702 - 1644م) - فرزند بزرگ ترین برادر محمّد کوپرولو - این اصلاحات را آغاز کرد و پس از انعقاد معاهده یاد شده، سه سال در مقام «وزارت اعظم» خدمت کرد.
حسین پاشا اقداماتى انجام داد که ارتش حالتى کارا و قابل اطمینان پیدا کند. فهرست حقوقى افراد قاپى قولو بررسى شد. اعضایى که دیگر از عهده انجام وظایف خود برنمى آمدند، از کار برکنار و روستاییان ترک آناتولى به جاى آن منصوب شدند، این افراد موظف بودند که همواره تحت انضباط و آموزش باشند. سنّت قبلى استفاده از وجود صنعتگران در دسته هاى نظامى به صورت پاره وقت ملغى شد. با اتخاذ چنین اقداماتى، شمار افراد ینى چرى که پیش از قرارداد کارلوویتز به هفتاد هزار تن رسیده بود... به سى و چهار هزار تن مرد جنگجو که همواره آماده رزم بودند، تقلیل یافت. شمار افراد دسته توپخانه هم از شش هزار تن به هزار و دویست و پنجاه تن کاهش پیدا کرد. با استخدام افرادى از میان قبایل عشایرى و همچنین سپاهیان مقتدرترى که از مجارستان گریخته بودند، سواره نظام فئودال تقویت شد. دوباره مقرر شد که به افراد سپاهى حقوق کافى پرداخت بشود و تحت نظارت سنجاق بیگ ها، آموزش [ببینند] و سلاح لازم در اختیارشان قرار گیرد تا در موقع ضرورت به لشکر فرا خوانده شوند... کوشش هایى نیز صورت گرفت که نیروى دریایى عثمانى... بازسازى شود... تنها در این زمان بود که عثمانى ها نوآورى هاى دریایى اروپاییان را در قرن هفدهم، در تحوّل کشتى هاى پارویى به بادبانى پى گرفتند و ناوگانى از گالیون ها5 ساختند و براى تأمین نیروى انسانى لازم تشکیلات دریایى جدیدى را گسترش دادند... و آخر از همه اینکه وزیر اعظم در دستگاه دبیرى و تشکیلات قصر نیز اصلاحاتى انجام داد. دبیران بى کفایت با دریافت نیمى از حقوقشان بازنشسته شدند و به جاى آن جوانان عثمانى تربیت شده در مدارس دبیرى به کار گرفته شدند.6
اگر چه فقره بالا طولانى است، اما اقدامات اصلاحى عموجان زاده حسین پاشا را به طور مبسوط و کامل بیان مى کند. چنان که قبلاً گفته شد، اندیشه اصلاحى در نزد دولتمردان عثمانى در این دوره، بسیار ناقص و عقیم شکل گرفته بود. به همین علّت، بلافاصله با اقدامات عموجان زاده حسین پاشا مخالفت هاى جدى صورت گرفت که در رأس مخالفان، «شیخ الاسلام فیض اللَّه افندى» قرار داشت.7 غالب عالمان امپراتورى عثمانى از اسلام گرایان سنتى بودند که اساساً با تحوّل و تغییر مخالفت مى ورزیدند، به دلیل آن که آنها نوگرایى و نوسازى را بیش از آن که «راه حل» بدانند، یک مسئله و آسیب تلقى مى کردند؛ به بیان دیگر، دلیل اصلى مخالفت آنها با روند اصلاحات این بود که آن را نه راه حل، بلکه آسیبى براى نظم اجتماعى خود مى پنداشتند. شیخ الاسلام فیض اللَّه افندى نیز درباره اصلاحات چنین نگرشى داشت. او همانند طبقه حاکم فقط تا آن جا با اجراى اصلاحات موافق بود که براى حفظ امپراتورى در مقابل دشمنان آن ضرورت داشت. امّا به محض اینکه خطر برطرف مى شد، براى عقیم کردن تأثیر اصلاحات تلاش مى کرد تا موقعیت خود و اطرافیانش در ساختار قدرت به خطر نیفتد. اقدامات شیخ الاسلام عاقبت به سقوط حسین پاشا و کناره گیرى او در سال 1702م منجر شد که چند ماه بعد مرگ او را هم به همراه داشت.8
بعد از عقیم ماندن اصلاحات ناقص عموجان زاده حسین پاشا، عثمانى چند سال پس از آن، مجبور به امضاى معاهده پاساروفجا9 در 1718م شد که بر اساس آن، بسیارى از سرزمین هاى زیر سلطه عثمانى، مانند بلگراد از تصرفش خارج شد.10
امّا معاهده کوچوک کاینارجا11 - که در سال 1774م، بین روسیه و عثمانى 12 منعقد شد - به مراتب تحقیرآمیزتر و خردکننده تر بود. در این معاهده شخصیت قهرمان و پیروز امپراتورى عثمانى در رویارویى با دشمنان غیر مسلمان به شدت زیر سؤال رفت؛
بر طبق این عهدنامه، سلطان نه تنها مجبور به صرف نظر کردن از سرزمین هاى فتح شده اى بود که ساکنین اش مسیحى بودند، بلکه اجبار داشت از سرزمین هاى قدیمى مسلمان نشین در کریمه نیز صرف نظر کند. یکى دیگر از مواد عهدنامه حق دخالتى بود که در مورد اتباع مسیحى ارتدوکس به امپراتورى روسیه داده مى شد که به تدریج تقریباً جنبه تحت الحمایگى نسبت به آنها پیدا کرده بود.13
معاهدات دیگرى هم که بین عثمانى و دشمنانش منعقد شده است، کم و بیش همین وضعیت یک طرفه را نشان مى دهد؛ معاهده سیستوا14 (1791م) با اتریش؛ صلح یاسى 15 (1872م) با روسیه؛ صلح قلعه سلطانیه (1809م) با بریتانیا؛ معاهده بوخارست با روسیه (1812م)؛ پیمان ادرنه با روسیه (1829م) و پیمان خونکار اسکلسى با روسیه در (1833م)، برخى از معاهده هایى است که در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بین عثمانى و قدرت هاى اروپایى منعقد شد و غالباً به نفع اروپایى ها و در جهت تضعیف و تجزیه عثمانى بوده است.
پاسخ به این سؤال که چرا عثمانى بعد از آن دوره طلایى و با شکوه سلطان سلیمان قانونى (1566 - 1520م)، این گونه در سراشیبى ضعف و انحطاط قرار گرفت، موضوعى است که باید به صورت مستقل بدان پرداخت. البته ناگفته نماند که عثمانى شناسان توانمندى، مانند برنارد لوئیس، استانفورد جى. شاو، انور ضیاء کارال و ... به این موضوع و علل و عوامل آن در پژوهش هاى مستقل خویش، توجّه کرده اند. شاید نتوان مطلب ناگفته و تازه اى در این باره بیان کرد، با این حال، نگارنده با مطالعه آثار موجود به این جمع بندى دست یافته است که اکتشافات علمى که با رنسانس در اروپا شکل گرفت و دانش هاى مختلف را با هدف معطوف به تغییر در خدمت قدرت هاى اروپایى قرار داد، وزنه معادلات سیاسى را در جهان به نفع آنها سنگین نمود. مدتى بعد یعنى در قرن هاى هجدهم و نوزدهم، اروپا به پیشرفت هاى بیشترى دست یافت و شکاف قدرت و ثروت بین این قاره و دیگر مناطق جهان عمیق تر شد. با وقوع انقلاب صنعتى، ظرفیت هاى اقتصادى اروپا بیش از پیش افزایش یافت؛ بوروکراتیزه شدن بیشتر تشکیلات اقتصادى، ظهور تکنولوژى جدید، تولید بخار و برق و توسعه علم در این دوره، تسلط اقتصادى روزافزون اروپا بر سایر منطقه ها را در پى داشت. برنارد لوئیس معتقد است که اکتشافات جغرافیایى اروپاییان به مثابه ضربه اى بسیار محکم بر امپراتورى عثمانى بود، ضربه اى چنان کارى که انتظار آن نمى رفت و بیش از هر چیز بر اقتصاد امپراتورى تأثیر گذارده و بنیان هاى آن را در هم شکست.16 این تحولات علمى، برترى سیاسى در عرصه هاى بین المللى را براى آنها به همراه داشت. مجهز شدن ارتش هاى اروپایى به سلاح هاى نوین و آموزش هاى مدرن نظامى، برترى نظامى آنها را در مقابل دشمنانشان در چنان سطحى قرار داد که عملاً دست نیافتنى و شکست ناپذیر مى نمودند. از قرن هفدهم به بعد، عثمانى باید با قدرت هایى دست و پنجه نرم مى کرد که در حوزه هاى نظامى، دچار تحولات و دگردیسى هاى بنیادى شده بودند.
آن چه در این میان در مبحث انحطاط عثمانى حائز اهمیت بیشترى است، نه قدرت گیرى خصم بلکه انکار این واقعیت از سوى بابعالى و عدم پذیرش تحول پیش آمده در جبهه دشمن بود. عثمانى نه تنها هیچ علاقه اى به پى گیرى تحولات جبهه مقابل نداشت بلکه اساساً خود را به آن بى نیاز تصور مى نمود، اما زمانى که در میدان هاى جنگ، تن به تن اروپایى ها سایید و خود را از شکست آنها ناتوان دید و به انعقاد معاهدات یک طرفه تن داد، به ناگزیر پذیرفت که دشمن دیرینه به ابزارنوینى مسلح شده است که دیگر شکست دادن آن، آسان نخواهد بود. بعد از شکست هاى اولیه، عثمانى ها به این فکر افتادند که از علوم نوین نظامى و سلاح هاى پیشرفته اروپایى، در ارتش خویش بهره مند شده و بدان ها مجهز گردند.17 اما مسئله اى که عثمانى را در این عرصه به شدت دچار چالش مى نمود این بود که دارندگان سلاح هاى جدید، کافرانى بودند که امکان هیچ گونه همکارى و همیارى مسالمت آمیز با آنها وجود نداشت. اسلام گرایان سنتى حاکم بر بابعالى همیشه این آیه را در گوش حاکمان نجوا مى کردند که «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالموده»18 (اى کسانى که ایمان آورده اید، هرگز نباید دشمنان من و دشمنان خودتان را به عنوان یار برگزینید و با آنان پیوند دوستى برقرار سازید). مى توان گفت که مهم ترین علت عقب ماندگى عثمانى از تحولات نوین جهانى، اندیشه اسلام گرایان سنتى بود که نمایندگان آن شیخ الاسلام ها و قاضى زاده هایى بودند که ایجاد تغییرات بنیادین و کسب دانش هاى جدید را بیش از هر چیز دیگرى براى موقعیت خود (در ساختار امپراتورى) مضرّ و خطرآفرین مى دانستند.
به هر حال، آن زمان که دانش و قدرت در اروپا به کمک هم، سیادت جهانى را به ارمغان آوردند، عثمانى نخواست یا نتوانست خود را با تحولات نوین زمانه همراه سازد تا از قافله پیشرفت عقب نماند و نتیجه آن شد که تفوق علمى اروپا به حوزه نظامى و سیاسى هم وارد شد و عثمانى را در رویارویى هاى نظامى به شدت تحت تأثیر قرار داد.
اگر چه در باب دور شدن عثمانى از عهد طلایى به علل و عوامل مختلف دیگرى نیز اشاره مى شود اما به زعم نگارنده، باید آن عوامل را فرع بر «مسئله غرب» و واکنش نامناسب عثمانى به آن دانست. اگر عوامل انحطاط را به مسائلى مانند «کناره گیرى سلاطین از مشارکت در امور حکومتى و نظامى»19 یا «کاهش اقتدار مقام وزیر اعظم» و یا «گسترش شورش هاى داخلى»20 محدود کنیم، شاید به نوعى دچار خطاى تقدم فرع بر اصل شده باشیم.
به هر حال، عثمانى در قرن هفده و هجده میلادى با یک واقعیت انکارناپذیر رو به رو شد و آن دورى از دوره عظمت و شکوه خود و ورود به حالت ضعف و ناتوانى در مقابل بحران هاى داخلى و رویارویى هاى بیرونى بود. این مسئله گویاى این حقیقت بود که امپراتورى دچار بحران شده است و براى خروج از آن باید راهکارهایى اندیشید؛ از همین روست که از قرن هفدهم در این امپراتورى، اندیشه هاى مختلفى براى خروج از بحران و بازگشت به عهد طلایى طرح مى شد. بدون تردید مهم ترین عوامل محرکه در شکل گیرى این اندیشه ها، همان وضعیت موجود (زمینه سیاسى و اجتماعى امپراتورى) بود که نیاز به تولید اندیشه هایى که عثمانى را در خروج از بحران هاى پیش آمده یارى دهد، بیش از پیش احساس مى شد.21
همان طور که پیش تر گفته شد اصلاحات عموجان زاده حسین پاشا به نوعى پاسخ به بحران هاى موجود و براى خروج از آن بود. اما عدم فهم درست و منطقى از وضعیت امپراتورى در نزد محافظه کاران سنّتى - که به شدت مخالف تغییرات بودند - باعث عقیم ماندن برنامه هاى اصلاحى او شد.

- عصر لاله (1730 - 1718م)

با روى کار آمدن احمد سوم (حک: 1730 - 1703م) و واگذارى بخش زیادى از اختیارات خود به وزیران برگزیده اش،22 این فرصت براى صدر اعظم برجسته، «داماد ابراهیم پاشا» (1730 - 1718) فراهم آمد تا با توجه به بحران هاى در پیش رو و نیاز زمانه، دست به اصلاحات بنیادى ترى بزند. اولین اقدام ابراهیم پاشا تحکیم و تداوم بخشیدن به معاهده پاساروفچا بود تا در سایه صلح ایجاد شده بتواند برنامه اصلاحى خود را پیش ببرد. شریف ماردین معتقد است که ابراهیم پاشا از نخستین کسانى است که به اصلاحات در ارتش و علل موفقیت ارتش هاى اروپایى توجه کرده است.23 برنامه اصلاحى ابراهیم پاشا در سه حوزه حائز اهمیت است؛

1-. توجه به رابطه دو سویه و تنگاتنگ با غرب

ابراهیم پاشا معتقد به برقرارى روابط دیپلماتیک با غرب بود. بر این اساس بعد از ایجاد روابط حسنه و منظم با سفیران اروپایى مقیم استانبول، براى نخستین بار، سفیران خود را به کشورهاى اروپایى اعزام کرد تا علاوه بر برقرارى مناسبات دیپلماتیک، به توسعه مبادلات اقتصادى و تجارى کمک نماید. این اقدام ابراهیم پاشا یک سنت شکنى بى پرده در اندیشه اسلامى حاکم بر بابعالى بود. اسلام گرایان سنتى، همواره مخالف برقرارى رابطه با اروپاییانى بودند که ساکنان دارالکفر و دارالحرب به شمار مى آمدند. ترکان مسلمان به توصیه اسلام گرایان سنتى حتى مسافرت به دارالکفر و مبادلات اقتصادى با آنها را هم جایز نمى دانستند. اما ابراهیم پاشا از نخستین افرادى است که این سنت اعتقادى را در سطح دستگاه حاکمه عثمانى شکست و به احمد سوم در سال 1720م توصیه کرد که ایلچیانى را براى نزدیکى هر چه بیشتر امپراتورى به اروپا، به فرانسه اعزام کند.24 دو نقل قول مستقیم از چارلز عیسوى و برنارد لوئیس ارزش و اهمیت کار ابراهیم پاشا را بیشتر نمایان مى کند. این دو نقل قول را با توضیحات مرحوم عبدالهادى حائرى مى خوانیم:
چارلز عیسوى مى آورد که ترکان و عربان اندیشه رفتن به سرزمین کافران را براى بازرگانى به خود راه نمى دادند و در بهترین حالت به کافران اجازه مى دادند تا به سرزمین آنان بیایند. هنگامى که پیوند میان عثمانى و اروپا بایسته مى نمود ناچار مسئولیت گفتگو و تماس با اروپائیان را که به علت کافر بودن شان وابسته به «دارالحرب» به شمار مى آمدند به نامسلمانان عثمانى یعنى شهروندان درجه دوم آن کشور واگذار مى گردید. از دیدگاه مسلمانان عثمانى این گونه داد و ستد و پیوند با کافران، پست و زشت شمرده مى شد و از همین روى بود که بیشتر کارهاى کلیدى و حساس مانند بانکدارى و روابط دیپلماسى و خارجى عثمانى و ضمناً جاسوسى، در دست مسیحیان و یهودیان آن کشور قرار داشت.
برنارد لوئیس مى گوید:
به طور کلى گفت و گو با نمایندگان خارجى در استانبول از سوى کارکنان نامسلمان بابعالى چهره مى بست، مسافرت به خارج براى امور دیپلماسى یا بازرگانى نیز معمولاً به نامسلمانان واگذار مى شد. تنها گاهگاهى یک بلند پایه [مسلمان ] عثمانى به مأموریت [خارج ]مى رفت و [در آن هنگام هم] معمولاً یک مترجم نامسلمان وى را همراهى مى کرد.25
ابراهیم پاشا با توجه به نیازهاى زمانه و ضرورت برقرارى ارتباط متقابل سیاسى با اروپا، سفیرانى را به پاریس، وین، مسکو و لهستان اعزام نمود. در میان آنها ییرمى سکیز چلبى محمد،26 شناخته شده تر است. او موظف بود روابط سیاسى و تجارى عثمانى را با فرانسه گسترش داده و علاوه بر آن موفقیت ها و پیشرفت علمى اروپاییان را در حوزه هاى نظامى، ادارى و سیستم حکومتى گزارش کند. گزارش هاى او در قالب کتابى با عنوان سفارتنامه منتشر شده که هم اکنون موجود است.27

2-. تلاش براى کسب دانش غربى

یکى از مؤلفه هاى برنامه اصلاحى ابراهیم پاشا توجه ویژه به کسب دانش و پیشرفت هاى مختلف اروپاییان بود. او اهتمام خاصّى به خرج داد تا به شیوه هاى مختلف، زمینه هاى انتقال دانش و تکنولوژى غربى را به جامعه عثمانى فراهم سازد؛ راه اندازى گروه هاى ترجمه متون عربى، فارسى و ترجمه آثارى از اروپایى ها در زمینه تاریخ، فلسفه، نجوم و همچنین موضوع هاى قدیمى ترى که با سنت مسلمانان محافظه کار هم خوانى داشت،28 برخى از اقدامات ابراهیم پاشا مى باشد. مهم تر این که بخش بزرگى از مسئولیت ییرمى سکیز چلبى محمد این بود که بدون هیچ گونه تحقیرانگارى در برابر تمدّن غرب، پیشرفت ها و موفقیّت هاى آنها را گزارش نماید. چلبى محمد هم در سفارتنامه خود توضیحات مفصّلى از پیشرفت هاى تمدّنى غرب ارائه مى کند که بدون تردید در جامعه عثمانى آن روزگار مى توانست تأثیرات بسزایى به جا بگذارد.
او در این کتاب از بنیادهاى هنرى، نظامى، بیمارستان ها، رصدخانه ها، تالارهاى تشریح پزشکان، بندرگاه ها، شیوه هاى قرنطینه نهادهاى صنعتى، گیاه شناسى و جانورشناسى، پارک ها و تماشاخانه ها، سیستم هاى ارتباطى، تونل ها و سدهاى متحرک... و پیشرفت هاى فرانسویان در زمینه ستاره شناسى و رصد و ابزارهاى فراوان و گوناگونى که در آن به کار مى رفت... و از دوربین هاى بزرگ ستاره شناسى و ماشین هاى بى شمارى که براى دیدن ستارگان به کار مى رفته و از آینه هاى توگرد سوزانى که... به بزرگى سینى هاى بزرگ غذاخورى فلزى دمشقى بوده و آن چنان گرمایى پدید مى آورده که چوب را مى سوزانده و سرب را آب مى کرده [یاد کرده ]است.29
تلاش ابراهیم پاشا براى ورود دانش غربى به جامعه عثمانى - در یک مرحله - موفقیت آمیز بود و زمینه هاى تحول و تغییرات بنیادین را در امپراتورى فراهم آورد و آن زمانى بود که او ابراهیم متفرقه را یارى نمود تا اولین چاپخانه را در تاریخ عثمانى تأسیس کند. این اقدام با مخالفت هاى زیادى به ویژه از سوى صنف نساخان و کاتبان استانبول روبه رو شد، اما ابراهیم پاشا پس از آن که به شیخ الاسلام اطمینان داد که هرگز کتاب هاى مقدس دینى را چاپ نخواهد کرد، موافقت او را براى تأسیس چاپخانه گرفت؛ بدین ترتیب، با ورود صنعت چاپ به امپراتورى و ترجمه و چاپ آثار علمى در حوزه هاى گوناگون، چون تاریخ، ریاضیات، جغرافیا و ...، مقدمات تحولات بنیادین پى ریزى شد.30
ابراهیم متفرقه شخصاً کتابى را در سال 1732م با عنوان اصول الحکم فى نظام الامم منتشر نمود که تحولات فکرى عمیقى را از خود به جا گذاشت. او در این کتاب ضمن توصیف حکومت و انواع آن، به سلطان عثمانى یادآور شد که در صورتى مى تواند در برابر قدرت اروپا دوام بیاورد که نه تنها از علوم نظامى بلکه از دانش جغرافیایى و روش هاى حکومتى جهان جدید نیز بهره مند شود.31 اقدامات متفرقه نو مسلمان تا بدان جا تأثیرگذار و تحوّل زا بود که برخى چاپخانه و آثار او را بزرگ ترین و ماندگارترین میراث دوره لاله قلمداد کرده اند.32

3-. اغوا در توجه به مظاهر تمدنى غرب

سوّمین مشخصه پروژه اصلاحى ابراهیم پاشا که هم در گزارش سفیران اعزامى او و هم در اقدامات بابعالى مشاهده مى شود، توجه به مظاهر تمدنى غرب از قبیل تجمل گرایى، تغییر نوع پوشش ها، شیوه برگزارى مراسم جشن و تفریح و سرگرمى به شیوه اروپاییان و ... است. اطلاق «دوره لاله» به این مقطع از تاریخ عثمانى نشأت گرفته از همین رویه (توجه به مظاهر غربى) است. برپایى کاخ ها و عمارات مجلّل، انجام دادن تزئینات به شکل اروپایى، پرورش گل لاله، ولخرجى هاى بى حدّ و حصر سلطان در جشن ها و سرگرمى ها و تأثیرپذیرى از آداب و رسوم اروپاییان حتى در تغییر مبل و صندلى و نوع پوشش، از نشانه هاى توجه به ظواهر تمدن غربى است. اتفاقاً پاشنه آشیل برنامه اصلاحى ابراهیم پاشا در همین جا نهفته بود. یک تلنگر خارجى؛ یعنى شکست عثمانى از نادرشاه در مرزهاى شرقى امپراتورى، زمینه مخالفت ها و شورش هاى داخلى را بر ضد سلطان و وزیر اعظم نوگرایش فراهم کرد. شورش ینى چرى ها همراهى عالمان را نیز به دنبال داشت؛ علما در ابتدا هیچ مخالفتى از خود نشان نداده بودند، اما وقتى شورش ینى چرى ها آغاز شد با آن همراهى کردند.33
قیام پاترونا خلیل آلبانى الاصل 34 در استانبول که سلطان و وزیر اعظم را متهم به واگذارى قلمرو اهل تسنن به کفّار کرده بود، مکمل شکست عثمانى از نادر شاه شد تا پرونده سلطان احمد سوم و وزیر اعظم او بسته شود و پایان عصر لاله را رقم زند.

- استقرار «نظام جدید» (1807 - 1789م)

گام بعدى اصلاحات، دوره سلیم سوم و پروژه «نظام جدید»35 اوست.36 اگر چه در دوره عبدالحمید اول (1789 - 1774م) کم و بیش اقداماتى اصلاحى توسط شخص سلطان و وزیر اعظم اش خلیل حمید پاشا (وزارت: 1785 - 1782م) صورت گرفت که منجر به ورود مشاوران نظامى خارجى - به ویژه فرانسوى - به امپراتورى و تأسیس آموزشگاه مهندس خانه توسط بارون دوتوت و اقداماتى شبیه این براى تقویت ارتش و نیروى دریایى عثمانى گردید. اما این کارها آب باریکه اى بود که به هیچ روى نمى توانست پیکره کهنه و انعطاف ناپذیر امپراتورى را تکان دهد. ولى اقداماتى که در زمان سلیم سوم (1807 - 1789م) انجام گرفت، توانست لایه هایى از ساخت جامعه عثمانى را تحت تأثیر قرار داده و مقدمات تغییرات بنیادى را در دهه هاى بعدى فراهم سازد. شکست هاى متناوبى که عثمانى در میدان هاى نبرد از ارتش روسیه دریافت مى کرد، بیش از پیش زمینه اجراى اصلاحات در حوزه هاى مختلف سیاسى و نظامى امپراتورى را فراهم نموده بود.

1-. ویژگى هاى اصلاحات سلیم سوم

در یک ارزیابى کلّى، اصلاحات دوره سلیم سوم داراى چند ویژگى است: نخستین ویژگى ابعاد گسترده و دامنه وسیع آن نسبت به دوره هاى پیشین است؛ برنامه اصلاحى سلیم حوزه هاى مختلفى، از جمله اصلاحات قضایى، اصلاحات در مقام وزرات و جلوگیرى از ارتشاء، اصلاحات در تشکیلات آموزشى، اصلاحات اقتصادى، انجام تغییرات در حوزه مالى و تبدیل خزانه دولتى از یک به سه، تقویت تجارت دریایى و اصلاحات در حوزه دیپلماسى خارجى امپراتورى را دربر مى گرفت.37 این اقدامات به طرز محسوسى باعث تقویت قدرت مرکزى شد.38 از این جهت دامنه فعالیت سلیم با پیشینیانش، همانند احمد سوم و عبدالحمید اول قابل مقایسه نیست.
مشخصه دوم، علاقه و اهتمام ویژه شخص سلطان سلیم به انجام تغییرات بود. او آن چنان در این مسئله ذوق و شوق داشت که حتى مخالفت محافظه کاران و اسلام گرایان سنتى را جدّى نگرفت و به آن وقعى نگذاشت. این مسئله از آنجا ناشى مى شد که سلطان از زمان ولایت عهدى به شدت شیفته غرب، به ویژه کشور فرانسه و دربار لویى شانزدهم بود. «اوزون چارشى لى» در مقاله اى، اسناد و مکاتبات سلیم سوم با لویى شانزدهم را منتشر نموده است.39 او از همان زمان مطالعات زیادى را درباره پیشرفت اروپایى ها و چگونگى اصلاحات در عثمانى انجام داده بود.40 همه این عوامل باعث شد تا پس از رسیدن به قدرت تمام اهتمام خود را براى پیش برد برنامه اصلاحى به کار گیرد.
سلطان در ابتدا از نخبگان حکومتى درباره ضرورت و یا عدم ضرورت اجراى اصلاحات نظرخواهى کرد. همه نخبگان متفق القول بر ضرورت اصلاحات در حوزه نظامى تأکید ورزیدند. اما روش هاى پیشنهادى آنها براى چگونگى انجام اصلاحات متفاوت بود:
از یک طرف محافظه کاران بودند که بازیافتن عظمت دوره طلایى عثمانى را از طریق بازگشت به روش هاى نظامى قدیم جویا بودند. از طرف دیگر رمانتیک ها و مصالحه جویان بودند که خواستار استقرار امکانات به طرق مختلف در داخل نظام موجود ارتش براى آموزش و تسلیحات فرهنگى بودند و مدعى بودند که این در حقیقت بازگشتى به راه و روش قدیم و خالص عثمانى است و سرانجام رادیکال ها که معتقد بودند ارتش قدیم قابل اصلاح نیست و خواستشان از سلطان طرح ارتش نوینى بود که از اول مطابق با روش هاى اروپایى آموزش ببیند و تجهیز و مسلح شود. این همان نظرى بود که خود سلطان نیز نسبت به آن تمایل داشت.41
سلطان براى این که در ادامه راه، همراهى نخبگان را داشته باشد «مجلس مشورت»42 را تشکیل داد که در آن بحث هاى آزاد درباره برنامه هاى اصلاحى که به مورد اجرا گذاشته مى شد، صورت مى گرفت و اظهارنظرهاى مختلف در آن باره جمع آورى و به سلطان ارائه مى شد. این اقدام سلطان، مشارکت عمومى رجال حکومتى را براى خنثى کردن مخالفت هاى محافظه کاران و اسلام گرایان سنتى گسترش داده بود و مى توان گفت تا حدودى موفقیت آمیز بود.
سلطان سلیم براى نزدیک شدن به غرب و استفاده از دانش آنها به منظور پیش برد برنامه «نظام جدید» خود، سه روش به کار برد: روش نخست، گسترش برنامه هاى آموزشى در حوزه هاى مختلف علمى با کمک فرانسویان بود. راهى که سلاطین پیشین در برنامه هاى اصلاحى خویش باب آن را گشوده بودند. و سلیم آن را بسط و توسعه داد. به همین سبب، با گسترش «مهندس خانه» بسیارى از دانش هاى نو از جمله ریاضى، هندسه، جغرافیا، نقشه کشى و ستاره شناسى آموزش داده مى شد. بنا به درخواست بابعالى در سال 1796م، سفیر فرانسه در استانبول شمار زیادى از کارشناسان نظامى را با خود به استانبول برد تا در زمینه نوسازى ارتش فعالیت کنند و به همین منظور، مدارس جدیدى تأسیس شد که در آن کارشناسان خارجى به تربیت جوانان ترک پرداختند.43
شیوه دومى که سلطان در پیش گرفت اعزام دو تن از نخبگان حکومتى به نام هاى احمد عزمى افندى 44 و ابوبکر راتب افندى 45 به اروپا بود تا گزارش هاى دقیق و مبسوطى از وضعیت اجتماعى، ارتش و نوع حکومت و مملکت دارى اروپاییان به بابعالى ارسال کنند. با همین هدف احمد عزمى افندى را در سال 1790م به برلین و ابوبکر راتب افندى را در سال 1791م به وین، به عنوان سفیران عثمانى گسیل کرد. این دو رجال حکومتى، انتخاب هاى مناسبى از سوى سلیم سوم براى مسئولیت هایشان بودند و هر دو گزارش هاى دقیق و منصفانه اى از اروپا به بابعالى ارسال کردند که نقش زیادى در پیشرفت پروژه اصلاحى سلیم ایفا کرد. گزارش هاى عزمى افندى که در قالب کتابى به نام سفارتنامه گردآورى شده، اطلاعات ارزش مندى درباره نظام ادارى، سازمان هاى ادارى، خزانه دارى کل، جمعیت، انبارهاى مواد غذایى و ارتش آلمان در اختیار سلطان قرار داده است.46 اما ابوبکر راتب افندى که بعد از بازگشت از سفارت در مقام ناظر امور خارجه سلطان مشغول به کار شد، ایده هاى خوبى به سلطان پیشنهاد مى کرد. شاید بتوان ادعا کرد که پروژه «نظام جدید» بر مبناى اندیشه هاى او شکل و سامان یافته بود؛ دعوت از کارشناسان خارجى به استانبول و تأسیس مدارس جدید، از ایده هاى راتب افندى بود.47
اما روش سوم سلطان براى نزدیکى به غرب و استفاده از دانش آن در حوزه دیپلماسى خارجى بود. سلیم سوّم براى اولین بار اقدام به راه اندازى سفارتخانه هاى دائمى در پایتخت کشورهاى اروپایى نمود که نخستین آن در سال 1793م. در شهر لندن آغاز به کار کرد.48 این سفارتخانه ها بعد از مدتى در شهرهاى وین، برلین و پاریس نیز دائر شد. به سفراى عثمانى در این کشورها توصیه شده بود که علاوه بر وظایف محوله روزمرّه، در خصوص نهادها و مؤسسات حکومتى کشورهاى محل مأموریت و تحصیل زبان، دانش هاى سودمند به حال امپراتورى، مطالعات لازم را انجام و گزارش دهند.49
آخرین ویژگى برنامه اصلاحى سلیم سوم، حیرانى او از مظاهر تمدن غرب - به ویژه دربار فرانسه - است. البته این مشخصه، آفتى است که دامنگیر سلاطین اصلاح طلب پیشین هم شده بود که پیشتر به آن اشاره شد. سلیم سوم به ادعاى خود از کودکى واله و شیفته دربار فرانسه بود50 و همین مسئله باعث شد، تا توجّه خاصى به ظواهر دربار فرانسه داشته و به تقلیدهاى ناپخته از آن مبادرت ورزد؛ دعوت از هنرپیشگان اروپایى به کاخ سلطنتى براى اجراى نمایش هاى اروپایى، تقلید از شعر و موسیقى غربى و توجه به نوع پوشش هاى اروپاییان و تقلید از آنها51 از جمله مواردى است که سلطان و اطرافیانش به آن دامن مى زدند. نقل قولى که مرحوم حائرى از یک منبع غربى در این باره آورده، در خور توجه است:
به شیوه اى نمونه، فرانسویان مقیم عثمانى در چهاردهم ماه ژوئیه 1803 به یادبود چهاردهمین سالروز انقلاب فرانسه جشنى برپا کردند، آنان ضمن آن که «اعلامیه حقوق بشر» را خواندند به میگسارى پرداختند و به سلامتى جمهورى فرانسه، مدافعان مام وطن (فرانسه)، برادرى جهانى، دوستان آزادى و سلطان سلیم باده نوشیدند. یک سال پس از آن، در آیین برپایى پرچم جمهورى فرانسه در استانبول جشنى پرشورتر و گسترده تر برپا ساختند که در آن میهمانان پیرامون درخت آزادى سرود انقلاب فرانسه را خوانده به رقص و پایکوبى نیز پرداختند.52
این اقدام هاى حساسیّت برانگیز به همراه بحران هایى که در درون امپراتورى با کاهش عیار مسکوکات و ایجاد تورّم پدید آمد، هم چنین جنگ روس و عثمانى 1812 - 1806م و نیز مخالفت هاى سرسختانه ینى چرى ها با نظام جدیدى که با پشتیبانى علما همراه شده بود، سلطان را در وضعیت بسیار وخیمى قرار داد که سرانجام به قتل او و تعطیلى پروژه نظام جدید منجر شد. این بار هم در پایان، پیروزى با اسلام گرایان سنتى بود.53

- پروژه اصلاحات اقتدارگرایانه محمود دوم (1839 - 1807م)

گام بعدى اصلاحات در دوره محمود دوم (1839 - 1808) پى گرفته شد. با شکست برنامه اصلاحى سلیم سوم و قتل عام او و طرفدارانش، به نظر مى رسید که تلاش هاى اصلاح طلبانه براى مدتى طولانى خاموش شود، اما بسیار زودتر از آن چه تصور مى شد دیگر بار پرچم اصلاحات با روى کار آمدن محمود دوم برافراشته شد. شاید مهم ترین عامل، نیاز زمانه و شرایط سیاسى و اجتماعى امپراتورى بود که بیش از پیش ضرورت اجراى تغییرات اساسى را طلب مى کرد.54
محمود دوم با درس هایى که از سرگذشت پیشینیان اصلاح طلب خویش گرفته بود، برنامه اصلاحى خود را تنظیم و به پیش بُرد. او در آسیب شناسى پروژه «نظام جدید» سلیم سوم به این نتیجه رسیده بود که دو مشکل جدّى، سلطان را از رسیدن به موفقیت هاى اساسى بازداشته است؛ شکل نخست، تذبذب شخص سلیم سوم بوده است؛ همین روحیه شکننده، باعث جسارت و دریدگى مخالفان او شد و در نهایت به شکست او انجامید. دوم، وجود نهادهاى قدرت مند ریشه دارى که با تحوّل در ساختارهاى سیاسى مخالف بودند و نه تنها از اعمال اقتدار سلطان جلوگیرى مى کردند، بلکه مانعى در مقابل شکل گیرى و تأسیس نهادهاى جدید و مدرن بودند. محمود دوم با توجه به این دو موضوع، در پى برطرف کردن کاستى هاى پیشین بود.

1-. اصلاحات محمود دوم در دو حوزه عمل و نظر

بر این اساس پروژه نوگرایانه او، پیش برد اصلاحات با اقتدار بخشیدن به مقام سلطان در دو حوزه عمل و نظر، پى ریزى شد. او معتقد بود با تقویت اقتدار سلطان و تحدید قدرت نهادهاى مزاحم، یا حتى در مواقع ضرورى انحلال آنها، مى تواند تحولاتى بنیادین در ساختارهاى سیاسى و اجتماعى ایجاد کند. شاید بتوان گفت محمود دوم قائل به نوعى حکومت دیکتاتورى مصلحانه بود. او این شیوه حکومتى را بهترین نسخه براى زمان خود مى دانست. البته این گفته ها، ادّعاهایى است که نیاز به اثبات دارد و نگارنده در ادامه ابعاد و وجوه آن را نشان خواهد داد.
در حوزه عمل، پس از پایان جنگ با روسیه در سال 1812م، محمود دوّم مقدمات اجراى برنامه هاى اصلاحى خود را آرام آرام فراهم کرد. توجّه اولیّه او معطوف به حوزه نظامى بود.55 سلطان سعى کرد به گونه اى ینى چرى ها را به پذیرش تغییرات در ارتش متقاعد نماید. اما انعطاف ناپذیرى ینى چرى ها خیلى زود سلطان را مصمّم کرد که باید یک بار و براى همیشه از شرّ آنها خلاص شود.56 این اتفاق - که از سوى احمد جودت پاشا به «فتح دوباره استانبول»57 تعبیر شده - در 15 ژوئن 1826م رخ داد. در این روز به دنبال شورش ینى چرى ها در اعتراض به تغییرات در ارتش، به طور گسترده قتل عام شدند و یک ماه بعد فرقه درویشان بکتاشى که قرن ها با ینى چرى ها همکار و هم دست بودند، غیر قانونى اعلام و خانقاه هایشان تخریب شد. این رویداد فرخنده با اعلامیه 17 ژوئن، مبنى بر تشکیل ارتش جدیدى به نام «سپاه محمدیّه منصوره» تکمیل شد.58 بسیارى از تاریخ نگاران اذعان نموده اند که انحلال ینى چرى ها بزرگ ترین مانع را از پیش روى اصلاحات برداشت.59 با این رخداد، اولین قدم براى تحکیم و تقویت اقتدار سلطان نیز برداشته شد. حالا دیگر نهاد نظامى نه تنها تحدید کننده قدرت سلطان و مانعى در مقابل او نبود بلکه به مثابه ابزارى بود که اعمال اقتدار سلطان را بر عهده داشت.
گام دومى که محمود در حوزه عمل براى پیش برد اصلاحات با تقویت جایگاه سلطانى برداشت، تحدید قدرت و نفوذ نهاد دینى بود. سلطان محمود برنامه خود را درباره نهاد دین، در سه سطح انجام داد: در سطح نخست، سعى کرد آن نهاد را در قالب یک بافت ادارى بوروکراتیزه شده درآورد؛
تا سال 1826م. مفتى هاى اعظم در اقامت گاه هاى خود حضور عام مى دادند و احکام صادر مى کردند. درآمدها و مستخدمین و تأسیسات آنها هم، به استثناى قدرت نهایى عزل، کاملاً مستقل از قصر بود. ایجاد دفتر و اداره مفتى اعظم (که به عنوان باب مشیخت Bab - i Masihat یا فتواخانه شناخته مى شد) اولین اقدام در جهت ادارى کردن علما بود که از قدرت مردمى و مؤثر آنها مى کاست و به طور شدیدى کفایت شان را تضعیف مى کرد و در بعضى مواقع علاقه شان را براى مقاومت در برابر تغییر از بین مى برد.60
در همین خصوص، سلطان تدوین فتواها در «باب مشیخت» را به عهده یک کمیته قانونى با یک کمیسیون زیر نظارت عملى وزارت عدلیه گذاشت.61
در سطح دوم، سلطان قدرت و اختیارات علما را تنها به قلمرو دینى محدود کرد و از ورود آنها بر عرصه هاى غیرمذهبى جلوگیرى نمود. لرد کین راس در این باره مى نویسد:
در آن زمان دو مقام مافوق کلیه صاحب منصبان، چه دنیوى چه روحانى، در رأس امور ایستاده بودند. آنها نماینده قدرت هاى دوگانه پادشاه در مقام سلطان و خلیفه بودند. یکى وزیر اعظم بود که وظایف اش اجرایى بود، که شامل زمینه هاى ادارى و قضایى مى شد، دیگرى شیخ الاسلام، یا مفتى اعظم، بود که وظایف اش مشورتى و تفسیرى بود... آنچه محمود اینک در سر داشت تقلیل قدرت آنها از طریق یک نظام حکومتى بود که نه بر افراد مستبد الرأى بلکه بر گروه هاى مشورتى، هر یک با مسئولیت هاى خود استوار بود. نخست مقام شیخ الاسلام از قلمرو حکومت دنیوى کنار گذاشته شد و او صرفاً ناظر بر قلمرو مذهبى شد. لیکن در محدوده این قلمرو که دیگر صرفاً مشورتى و تفسیرى نبود، مفتى اعظم قدرت قضایى جدیدى به دست آورد و قدرت قضایى مذهبى پیشین را از مقام وزیر اعظم به خود اختصاص داد.62
براى این که در اعمال قدرت قضایى، عالمان نتوانند بدون قاعده و مبنا اعمال نظر کنند، سلطان دستور به تدوین نظامنامه قضایى داد. این نظامنامه که توسط شورایى و بر اساس قوانین عرفى و در محدوده غیر مذهبى و جدا از شریعت تدوین شده بود، مسئولیت ها و اختیارات قضات را در برابر مقامات دولت مشخص مى کرد.63
اما در سطح سوم، سلطان اقدام به کنترل و در اختیار گرفتن منبع عمده مالى نهاد دین گرفت. محمود دوم، اوقاف را که زمین و سایر مستغلاتى که به طور عمده در شهرها با هدف هاى مذهبى پایه گذارى شده بود شامل مى شد، زیر کنترل خود گرفت. این موقوفات با درآمدهاى فراوان، معمولاً تحت نظارت سازمان علما قرار داشتند که به عنوان مدیران و مأموران وصول عمل مى کردند. مفتى اعظم و سایر مفتى ها و قضات، آن را به عنوان یک منبع عمده مالى براى نهادهاى مذهبى در اختیار داشتند.64 بنابراین سلطان با اقدامات انجام شده که سیستم فتوا و وقف را از عالمان سلب مى کرد و جایگاه آنها را تا حد یک دفتردار امور دینى کاهش مى داد، توانست تا اندازه زیادى از تأثیرگذارى آنها در سطح جامعه بکاهد.
محمود دوم در ادامه پروژه اصلاحى خود در حوزه عمل از موضع ایجابى وارد شده و اقدام به احیاء و تأسیس نهادها و مؤسسات جدید آموزشى کرد که غالباً از غرب الگوبردارى شده بود، تا بر اجراى اصلاحات تشکیلاتى و نهادمند تأکید کند. در این ارتباط، سلطان پیش تر به راه اندازى سپاه «محمدیه منصوره» اقدام نموده بود. ارتش جدید به شیوه هاى اروپایى آموزش و تعلیم مى دید، اما محمود براى دور زدن احساسات محافظه کاران سنتى سعى داشت آن را در قالب احیاى سنت قدیمى نظامى گرى عهد سلیمان معرفى نماید. به هر حال در این لشکر، «سرعسکر» به جاى «آغاى ینى چرى ها» به عنوان فرمانده کل، اختیارات کاملى داشت.65
در حوزه هاى فرهنگى هم عملکرد سلطان، در خور توجه بود؛ تأسیس مدرسه طبیّه در سال 1827م در استانبول که در نطق افتتاحیه آن سلطان به طور آشکار و براى نخستین بار از غرب به عنوان یک مدل و الگو یاد کرد؛66 اعزام شمار محدودى دانشجو به پاریس در همین سال؛ تأسیس مدرسه سلطنتى موسیقى 67 و مدرسه علوم حربیه بین سال هاى 1831 تا 681834 و تأسیس مدارس رشدیه که با هدف پُر نمودن شکاف بین تحصیلات مذهبى مدارس ابتدایى و تحصیلات دنیوى مدارس آموزش عالى راه افتاده بود، برخى از اقدامات مهم انجام شده به شمار مى رود.69 سلطان در میانه راه متوجه شد که آشنا نبودن ترک ها به زبان هاى غربى مانع بزرگى براى فراگیرى دانش هاى جدید و استفاده از منابع اروپایى است. به همین سبب «اتاق هاى ترجمه»70 را در بابعالى دایر نمود که در ادامه به مدرسه زبان هاى خارجى تبدیل شد.71 در این میان، نقش نخبگانى، مانند عطاءاللَّه محمد معروف به شانى زاده 72 1826 - 1769 و حاجى اسحاق افندى 73 (د: 1834) که همت زیادى در ترجمه متون پزشکى، ریاضى و فیزیک به خرج دادند، انکارناپذیر است.74
محمود دوم به منظور آشنایى هر چه بیشتر ترکان با زبان هاى غربى و هم چنین نفوذ روزافزون تمدن غرب در جامعه عثمانى سفارت خانه هاى دایمى را در کشورهاى اروپایى تأسیس کرد اقدامى که، سلیم سوم پیش تر آغاز کرده بود، اما بعد از مرگ او نیمه تمام رها شد. این تصمیم علاوه بر گسترش آشنایى ترکان با زبان و فرهنگ غربى در این سفارت خانه ها، حسن دیگرى هم داشت و آن تربیت نیروهاى روشنفکر دولتى بود که بعدها رهبرى جریان هاى اصلاحى را در عثمانى به عهده گرفتند؛ این سفارتخانه ها افرادى، مانند مصطفى رشید پاشا، عالى پاشا و فؤاد پاشا را تربیت مى کردند.75
تأسیس و راه اندازى اولین هفته نامه ترکى به نام تقویم وقایع 76 که به همت مصطفى رشید پاشا در سال 1831م منتشر شد و ارگان رسمى دولت به شمار مى رفت یکى از اقدامات فرهنگى سلطان بوده است.77 تقویم وقایع شامل اخبار داخلى، خارجى و بخش هاى هنر، ادبیات، تاریخ و اقتصاد بود که با رویکرد آموزشى منتشر مى شد. هم چنین راه اندازى سیستم پستى در سال 1834م 78 از دیگر اتفاقات مهم این دوره است.
پیشتر گفته شد که سلطان محمود دوم پروژه اصلاحى خود را با هدف اقتدار بخشیدن به مقام سلطان در دو حوزه عمل و نظر، پیش برده است. آن چه مربوط به حوزه عمل بود بیان شد. اما در حوزه نظر براى مشروعیت بخشیدن به اقدامات اقتدارگرایانه اش و براى همسو نمودن افکار عمومى و نخبگان با سیاست هاى حکومتى خود، تلاش کرد با تمسّک به احادیث و روایات اسلامى، قرائتى اقتدارگرایانه و مطلق انگار از جایگاه سلطان و لزوم اطاعت مطلقه از او به نمایش بگذارد.79 از این رو، محمود دوّم در سال 1831م به شیخ الاسلام خود دستور داد کتابى بنویسد و در آن با استناد به احادیث نبوى، لزوم اطاعت مطلق از سلطان را تبیین کند. بر این اساس، کتابى با عنوان خلاصه البرهان فى اطاعه السلطان نوشته شد که مشتمل بر 25 حدیث از پیامبر در لزوم اطاعت مطلق از سلطان بود.80 خوشبختى جامعه عثمانى از آن رو بود که فلسفه سیاسى محمود دوم در خدمت اندیشه هاى اصلاح گرایانه او قرار داشت.81 بهترین تعبیرى که مى توان براى چنین حاکمانى به کار برد همان «دیکتاتورى مصلحان» است که پیش تر به آن اشاره شد.
محمود مانند پیشینیان اصلاح طلب خود به ثمرات مادى تمدن غرب دلبسته بود و بخشى از برنامه هاى اصلاحى او در همین خصوص بوده است؛ تبدیل عمّامه به شوبارا (کلاهى نمدى با بدنه اى نیمه استوانه اى) و تبدیل شوبارا در 1828م به فینه (یا = فز، کلاه گرد نمدى سرخ ترى که ریشه آفریقایى داشت)؛ منع بلند کردن ریش و پوشیدن شلوار و چکمه مخصوص به جاى کفش راحتى گشاد و شلوار پرچین دارى که سربازان ترک عادت به پوشیدن آن داشتند،82 از آن جمله است. برخى از نویسندگان با رویکردى منفى به این بخش از اقدامات سلطان، آن را تقلیدى کورکورانه از غرب دانسته اند که با ایجاد مشکلاتى براى جامعه عثمانى، مانع از پیشرفت اصلاحات شد. حتى برخى از ناظران خارجى، مانند اسلید83 و مارشال مارمونت 84 از این اصلاحات شکلى (به ویژه تغییر لباس نظامیان به شکل اروپایى) خوششان نیامده است.85 البته کسانى هم مانند دکتر دکا86 معتقد بودند که پوشش هاى جدید نظامیان در جنگ، براى آنها راحت تر بوده و از این جنبه، اقدام سلطان صحیح بوده است.87
با توجه به این که علائق سلطان در این حوزه محدود به تغییر نوع پوشش نظامیان نمى شد وحتى به نوع رفتار و گفتار او با بانوان در مجالس مهمانى و تعظیم در مقابل آنها و پذیرش دیپلمات هاى خارجى به شیوه تشریفات اروپایى سرایت کرده بود، مى توان با اسلید که در این خصوص، اظهار کرده بود «در اصلاحات ظاهرى، سلطان پوست میوه را به جاى میوه و ماسک را به جاى چهره واقعى انسان گرفته بود و این تغییرات نمى توانست مفید باشد»،88 هم عقیده شد.

حاصل سخن

اصلاحات در عثمانى همراه و هم زمان با شکست هاى نظامى امپراتورى در رویارویى با دشمنان کافرکیش است. قرار گرفتن در شرایط بحرانى و تلاش براى خروج از آن، انگیزه اصلى کارگزاران عثمانى براى توجّه جدّى به مقوله اصلاحات و پیش بُرد آن بوده است. بنابراین، با توقف سپاه عثمانى در مرزهاى جغرافیایى امپراتورى، پروژه اصلاحات با نگاه به تحولات جهان در آن سوى مرزهاى عثمانى آغاز شد.
از عصر لاله تا عهد تنظیمات، تلاش هایى براى خروج از شرایط بحران با توجّه به برنامه هاى اصلاح گرانه سلاطین نوگرایى مانند سلیم سوّم و محمود دوّم صورت گرفت که مهم ترین ویژگى آن، جلودارى سلاطین در اهتمام به اجراى تغییرات است. محمود دوّم بیش از سلیم سوّم و قاطعانه تر از او در این مسیر گام برداشت، امّا مخالفت هاى جدّى اسلام گرایان سنّتى مانع از موفقیّت آنها در اجراى برنامه هاى اصلاحى بود. با این حال آنها با تلاش خود، مقدّمات ظهور و بروز اندیشه هاى نوگرایانه را به صورت جدّى ترى در دوره تنظیمات، به دست اصلاح طلبان بزرگى، چون مصطفى رشید پاشا، عالى پاشا و فؤاد پاشا، فراهم نمودند.

پی نوشت ها :

1-. برنارد لوئیس، ظهور ترکیه نوین، ترجمة محسن علی سبحانی (تهران، ناشر مترجم، 1372) ص 47.
2-. Sitva torek.
3-. Karlofça در منابع اروپایی و آمریکایی این کلمه به صورت Karlowitz آمده است.
4-. Amjezade Hüseyin Pasa Koprülü.
5-. Gallieon، کشتی بادبانی بازرگانی یا جنگی اسپانیولی.
6-. استانفورد جی. شاو و ازل کورال تاریخ امپراتوری، ترجمة محمود رمضانزاده (مشهد، آستان قدس رضوی، 1370) ج 1، ص 391 – 392.
7-. همان، ص 393.
8-. همان.
9-. Pasarofça که اروپائیان آن را پاساروویتز (Passarowitz) می‌نامیدند، روستایی بود در صربستان.
10-. برنارد لوئیس، پیشین، ص 48.
11-. Küçük Kaynarca.
12-. هامر پورگشتال، تاریخ امپرتوری عثمانی، ترجمة میرزا زکی علی آبادی، به اهتمام جمشید کیانفر (تهران، انتشارات زرّین، 1367) ج 5، ص 3615.
13-. همان.
14-. Sistova, Svishtov.
15-. Jassy، محلی است در مولداوی.
16-. برنارد لوئیس، پیشین، ص 37.
17-. عامل مهمی که در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی دولت عثمانی را در موضعی به کلی نابرابر با غرب جای داد و افول تاریخی و سرانجام فروپاشی نهایی آن را سبب شد، تفوق قطعی است که اروپای غربی در اواخر سده هفدهم در عرصه‌های فن‌آوری و امور نظامی بدان دست یافت. مایکل رابرتس این تحول را «انقلاب نظامی» می‌خواند. بنگرید به:
- Michael Roberts, The Military Revolution 1560-1660, Belfast, Marjory Boyd, 1956.
نقل از هامر پورگشتال، پیشین، ج 4، ص 2585.
18-. قرآن کریم، سوره ممتحنه، آیه 1.
19-. از زمان مراد سوم (1596-1574) ادارة امور حکومتی به صدر اعظم سپرده شده بود و عملاً نقش سلطان در ادارة امور کاهش یافته بود. ر.ک:
- serif Mardin, Yeni Osmanli Düsüncesinin Dogusu, (lletisim, istanbul, 1996, 1.Baski) s. 158.
20-. هامر پورگشتال، پیشین، ج 2، ص 1344 - 1347.
21-. ?lber Ortayl? معتقد است که آنچه باعث مدرنیسم در عثمانی شد، صرفاً تحولات نوسازی در خارج از امپراتوری نبود، بلکه آگاهی معطوف به تغییر آنها را به تفاوت زمانة خود با زمانة پدرانشان آگاه کرد و در این میان تمدن غرب تثبیت کنندة این آگاهی بود. بنگرید:
- llber Ortayli, imparatorlugun En Uzun Yüzyili, )istanbul .iletisim yay, 2004, 18. Baski(, s. 14
22-. استانفورد، جی. شاو وازل کورال، پیشین، ج 1، ص 396.
23-. Mardin, s. 155
24-. Enver Ziya Karal, Osmanl? Tarihi, V.cilt, (Ankara, Türk Tarih Kurumu, 1999), s. 58
25-. عبدالهادی حائری، «امپراتوری عثمانی و دو رویة تمدن بورژوازی غرب»، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد (شمارة‌دوم، سال هجدهم، تابستان 1364)، ص 13-14.
26-. Yirmisekiz celebi Mehmed.
27-. Yirmisekiz Celebi Mehmed Efendi’nin Fransa Sefaretnamesi, Hazirlayan: Beynun Akyavas, (Ankara, Türk Kültürünü Arastirma Enstitüsü 1993).
28-. استانفورد جی شاو و ازل کارال، پیشین، ص 406.
29-. نقل از عبدالهادی حائری، پیشین، ص 22 – 23.
30-. ابراهیم متفرقه استدلالی اسلامی در مقابل مخالفان ارائه می‎کرد و آن این بود که احیای تعالیم و معارف اسلامی در میان مسلمانان به کمک صنعت چاپ، عثمانیها را کمک خواهد نمود تا اهمیت پیشین خود را در مقام رهبران معارف و تعالیم اسلامی در جهان بازیابند. ر.ک: استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 409. و نیز:
- Niyazi Berkes, Türkiye'de Cagdaslasma, yay.haz: Ahmet Kuyas, )istanbul, YKY, 2002( ss. 50-65
31-. Mardin, s. 162 نیز ر.ک: عبدالهادی حائری، پیشین، ص 36 و استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 409. یکی از نخستین کتاب‌هایی که ابراهیم متفرقه به چاپ رساند، ترجمه تاریخ انقلاب ایران، نوشته کروسینکی است که از منابع مهم تاریخ تهاجم محمود غلزایی و انقراض صفویه به شمار می‌رود. این کتاب با عنوان ترجمه تاریخ سیاح در بیان ظهور اغوانیان [افغانیان] و سبب انقراض دولت شاهان صفوی در سال 1729م. در استانبول چاپ شد و مترجم ترکی آن ابراهیم متفرقه بود. بعدها، عبدالرزاق‌بیگ دنبلی به دستور عباس میرزا این کتاب را از ترکی به فارسی ترجمه کرد.
32-. استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 410.
33-. Mardin,s. 191
34-. پاترونا خلیل، ابتدا در کشتی به نام پاترونا جاشو بود. نام غالب رهبران قیام فوق بیانگر مشاغل آنهاست: اودونچو احمد (احمد هیزم فروش) قوطوجوحاجی (حاجی قوطی‌ساز)، تورشوجو اسماعیل (اسماعیل ترشی فروش) و...
بنگرید: رحیم رئیس‌نیا، ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم (تبریز، انتشارات ستوده، 1374)، ج 3، ص41.
35-. اصطلاح «نظام جدید» برای نخستین بار بصورت جدی ومعنادار به آنچه که در دورة سلیم سوم اتفاق افتاد، از سوی ابوبکر راتب‌افندی- که از سوی سلیم به عنوان سفیر به وین اعزام شده بود-‌ مورد استفاده قرار گرفت. او در گزارشهایی که به بابعالی می فرستاد از سیستم حکومتی اروپاییها به عنوان نظام جدید یاد می‎نمود. برای اطلاعات بیشتر بنگرید:
- Karal, A.g.e, V. cilt.s. 61
36-. Kemal H. Karpat, Osmanl? Modernle?mesi,?evirenler: Akile Zorlu Durukan ve Kaan Durukan (Ankara, ?mge, 2002) s. 79.
37-. Ebubekir Sofuo?lu, Osmanl? Devletinde Islahatlar ve I. Me?rutiyet (?stanbul, G?kkubbe, 2004) ss. 66-67. -Enver Ziya Karal, V.cilt, ss. 65-70.
38-. Karpat, s. 83.
39-. Ismail Hakki Uzunçar??l?, "SelimIII’ün Valiaht iken Fransa K?ral?, Lui’le Muhabereleri", Belleten, (Nisan-1938), II, ss. 191-246.
40-. Mardin, s. 163.
41-. برنارد لوئیس، پیشین، ص 76؛ – karal, V.cilt, s. 63.
42-. Sofuo?lu, s. 60.
43-. Tayyib G?kbilgin, "Nizam-? Cedid", ?slam Ansiklopedisi, (M.E.B, yayi),s.313;-Karal,v.cilt. ss. 66-67.
44-. Ahmet Azmi Efendi.
45-. Ebübekir Ratib Efendi.
46-. عبدالهادی حائری، پیشین، ص 65.
47-. Mardin, s. 163.
48-. برنارد لوئیس، پیشین، ص 80 .
49-. Sofuo?lu, s. 66.
50-. Norman Daniel, Islam, Europ and Empire (Edinburgh, The University Press, 1966), p. 158.
51-. استانفورد شاو، پیشین، ج 1، ص 459.
52- عبدالهادی حائری، پیشین، ص 72.
53-. استانفورد جی. شاو کتاب مستقلی درباره اصلاحات سلیم سوم نوشته است:
- Stanford J. Shaw, Between Old and New: The Ottoman Empire under Selim III, 1789-1807 (Harvard University Press, 1971)
54-. اصلاحات محمود در زمانی صورت گرفت که عثمانی با دشمنان داخلی بالقوه‌ای، مانند محمدعلی پاشا در مصر مواجه بود. مضافاً بر اینکه از سال 1820م با مشارکت آشکار دول غربی، شورش یونان آغاز شده و مفهوم جدیدی به نام «مسئله شرق» (Easten Question) را در ادبیات سیاسی وارد کرده بود. منظور از «مسئله شرق» رقابت قدرت‌های بزرگ اروپایی مسیحی بر سر تقسیم مرده ریگ عثمانی بود؛ به عبارت دیگر، مناقشه دیپلماتیکی بود که در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، همپای تجزیه عثمانی، جریان داشت و بر کنترل قلمرو عثمانی مبتنی بود. هرگونه تغییر داخلی در مستملکات عثمانی سبب بروز تنش در میان قدرت‌های اروپایی می‌شد که هر یک از آنان هراسان بود که دیگری از این فروپاشی سیاسی برای افزایش نفوذ خود بهره‌ گیرد. مسئله شرق به طور متناوب در سده نوزدهم بروز کرد، در دوران انقلاب سال 1820م. در یونان، در معارضه کریمه (1856-1853)، در بحران سال‌های (1878-1875) بالکان، در بحران بوسنی (در سال 1908) و در جنگ سال‌های (1913-1912) بالکان.
55-. ریچارد رابینسون می‎نویسد: «در کوشش اصلاح طلبانة قرن نوزدهم یک نکته توجه را جلب می‎کند و آن اینکه متون جدید و فلسفه سیاسی غرب از طریق ارتش وارد ترکیه گردید و انگیزة اصلی این واقعه تجدید قوای نظامی ملی در مقابل یک سلسله شکستهای خردکننده به دست ارتشهای اروپایی بود که از قشون و تشکیلات برتری برخوردار بودند. تصادفی نیست که رهبر هر چهار انقلاب ترکیه نوین در 1908، 1909، 1923و1960 دارای ریشة نظامی بود. بنگرید: ریچارد رابینسون، جمهوری اول ترکیه، ترجمه ایرج امینی، (تهران، کتابفروشی تهران با همکاری مؤسسة انتشارت فرانکلین، چاپ اول، 2536) ص 9.
56-. Engelhard, Tanzimat ve Türkiye, ?eviren; Ali Re?ad (?stanbul, 1999) s. 20.
57-. Mustafa Nuri Pa?a, I. Me?rutiyet D?nemi ?zellikleri, )?stanbul, 1977( s.255.
58-. Sofuo?lu, s. 71؛- Mardin, s. 166
59- A.g.e
60. برنارد لوئیس، پیشین، ص 129- 130.
61. لرد کین‌راس، قرون عثمانی (ظهور و سقوط امپراتوری عثمانی)، ترجمة پروانة ستاری، (تهران، انتشارات کهکشان، 1373) ص477.
62-. همان، ص 476.
63-. همان.
64-. همان، ص 477.
65-. لرد کین‌راس، پیشین، ص 474 و Sofuo?lu, s.72-
66. Sofuo?lu, s. 28-.
67-. لرد کین‌راس، پیشین، ص 472.
68-. برنارد لوئیس، پیشین، ص 112.
69-. لرد کین‌راس، پیشین، ص 482.
70-. Tercüme odas?.
71-. برنارد لوئیس، پیشین، ص 114.
72-. ?anizade Ataullah Efendi
73-. Hac? ?shak Efendi
74-. برنارد لوئیس، پیشین، ص 114.
75-. لرد کین‌راس، پیشین، ص 482.
76-. Takvim-? Vakayi.
77-. Ortayl?, s. 195.
78-. وین ووسینیچ، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمة سهیل آذری، (تبریز، نشر کتابفروشی تهران، با همکاری انتشارات فرانکلین، 1346) ص 102.
79-. Engelhardt, s. 26.
80-.Yas?nc?-zade Abdülvehhab, Hulasatül-Burhan Fi Ita’atis-Sultan (istanbul, 1247/1831).
به نقل از: ?erif Mardin, s. 169
81-. گفته می‌شود که محمود دوم توجه خاصی به شخصیت پطر کبیر داشت و به گونه‌ای از او تقلید می‌کرد. بنگرید: Engelhardt, s. 25
82-. وین، ووسینیچ، پیشین، ص 102 و- Sofuo?lu,s. 32.
83-. دو اثر از آدولفوس اسلید (Adolphus Slade) با مشخصات زیر به جا مانده است:
- Records of Travels in Turkey, Greece, et… in years 1829, 1830, and 1831, 2vols. London, 1832
- Turkey and the Crimean war, A Narrative of Historical, London, 1867
84-. Marshal Marmont.
85-. Niyazi Berkes, s. 192.
86-. Deka.
87-. A.g.e,s. 193.
88-. لوئیس، ص 134و Sofuo?lu, s. 34.

منابع :
- قرآن کر?م.
- شاو استانفورد، جی وازل کورال، تاریخ امپراطوری، ترجمه محمود رمضان زاده (مشهد، آستان قدس رضوی، 1370) ج 1.
- لوئیس برنارد، ظهور ترکیه نوین، ترجمه محسن علی سبحانی (تهران: نشر مترجم، 1372)
- پورگشتال، هامر، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه میرزا زکی علی آبادی، به اهتمام جمشید کیان فر (تهران، انتشارات زرین، 1367) ج 5، 2 و 4.
- حائری، عبدالهادی، امپراطوری عثمانی و دو رویة تمدن بورژوازی غرب، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد (شماره دوم، سال هجدهم، تابستان 1364)
- رابینسون، ریچارد، جمهوری اول ترکیه، ترجمه یرج امینی (تهران، کتابفروشی تهران با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین، چاپ اول، 2536.
- رئیس نیا، رحیم، یران و عثمانی در آستانه قرن بیستم (تبریز، انتشارات ستوده، 1374) ج3.
- کین راس، لرد، قرون عثمانی (ظهور و سقوط امپراطوری عثمانی) ترجمه پروانه ستاری (تهران، انتشارات کهکشان 1373)
- ووسینیچ، وین، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه سهیل آذری (تبریز، نشر کتابفروشی تهران با همکاری انتشارات فرانکلین، 1346)
- Roberts Michael , the Military Revolution 1560 – 1660, Belfast, Marjory Boyd, 1956.
- Mardin, Serif, Yeni Osmanli Düsüncesinin Dogusu, (lletisim, istanbul, 1996, 1. Bask).
- Ortayli, llber, imparatorlugun En Uzun Yüzyili (Istanbul, Iletisim yay, 2004, 18. Bask).
- Karal, Enver ziya, osmanl, Tarihi, v. citt (Ankara, Turk Tarih kurumu, 1999).
- Yirmisekiz celebi Mehmed, Efendi'nin Fransa sefaretnamesi, Hazirlayan: Beynun Akyavas (Ankara, Turk Kulturnu Arastirma Enstitusn 1993).
- Berkes, Niyazi, Turkiye de Cagdaslasma, yay. haz: Ahmet kuyas, (Istanbul, Yky, 2002).
- Karpat, kemal H, Osmanli Modernle?mesi, Durukan (Ankara, Imge, 2002).
- Sofuoglu, Ebubekir, osmanli Devletinde Islahat lar ve I. Mesrutiey (Istanbul, Gokkubbe, 2004).
- Uzuncarsili, Ismail Hakki, Selim III.un Valiaht iken Fransa Klral, Lui'le Muhaberelevi, Belleten, (Nisan – 1938).
- Gokbilgin, Tayyib. Nizam – 1 cedid, Islam Ansiklopedisi.
- Daniel, Norman, Islam, Europ and Empire (Edinburgh, the universisty Press, 1966).
- Shaw, Stand ford J, Between old and New: the otto man Empire under selim III, 1789 – 1807 (Havvad univesity press, 1971).
- Engelhardt, tanzimat ve Turkiye, ceviren; Ali Resad (Istanbul, 1999).
- Nuri pasa, Mustafa. I. Mesrutiyet Donemi ozellikleri (Istanbul, 1977).
- Yasinci Zade, Abdulvehhab, Hulasatul – Burhan fi Ita'atis – sultan (istanbul, 1247/1831).
منبعwww.shareh.com
منبع : www.tarikheslam.com

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط