نویسنده: سبحان پاکپور
«در دهه شصت قرن نوزدهم، نزدیک بود اتفاقی میان سیاستمداران درباره بیماری دولت عثمانی و لزوم مرگ و حل نهایی آن، پیش آید. درست در همین وقت بود که مسأله ای با نام «المسأله الشرقیه» مطرح شد. انگیزه این راه حل، نا امیدی سیاستمداران اروپایی، به ویژه انگلیس، از امکان پیروزی حرکت اصلاحی در ترکیه بود.[1]
از کسانی که سیاست تحمیل اصلاح به سبک اروپایی را بر دولت عثمانی مورد انتقاد قرار می داد، سفیر انگلیس در استانبول لرد بونسونبی بود که میان سال های 1248 تا 1258هـ (1832-1842م) در این سمت منصوب بود. وی کار خود را بر توزیع سلطه سیاسی در عثمانی متمرکز کرد؛ به طوری که رعایای نصرانی نیز در قدرت سهمی داشته باشند، و در ضمن نفوذ مسلمانان و سلطه آنان کاسته شود.[2]
به طور کلی، مناقشات و گفت و گوهای فراوانی در این باره، از زمان پدید آمدن دشواری روابط عثمانی – مصر ( 1255- 1257هـ/1839-1841م) تا زمان انحلال این دولت در گیرودار جنگ جهانی اول، درباره لزوم یا عدم لزوم اصلاحات، در جریان بود. در انگلیس سالیسبوری و گلادستون بر این باور بودند که نتایج اصلاحات در ترکیه به ثمر ننشسته است. رهبران حزب محافظه کار بر این باور بودند که دولت عثمانی، با سرعت زیادی رو به نابودی است و لازم است با استفاده از تمامی امکانات از نابودی آن جلوگیری شود؛ چرا که در غیر این صورت، درگیری های بین المللی پدید خواهد آمد. رهبران حزب آزادیخواه نیز بر حرکت اصلاحی و نگاهبانی از ادامه حرکت این دولت و بقای آن تأکید داشتند.[3]
بدین ترتیب روشن می شود که هر دو حزب، یک عقیده داشتند و آن این که دولت عثمانی که «مرد مریض اروپاست» نیاز به طبیبی دارد که تنها به شرح بیماری نپردازد، بلکه آن را درمان کند.
لرد سالیسبوری، وزیر خارجه انگلیس در فاصله سال های 1293- 1298هـ/1876-1880م معتقد به نابود کردن دولت عثمانی و تقسیم سرزمین های آن میان دولت های ذی نفع و درگیر وبد. این راه حلی بود که سالیسبوری برای حل مشکل شرقی مطرح می کرد؛ راه حلی که آن را در سال 1296هـ/1878م در آغاز کنفرانس برلن که در آن سرزمین های عثمانی در بالکان تقسیم شد، عنوان کرد. این راه حل در ادامه قتل ارامنه و شورش برخاسته در جزیره کرت بر ضد دولت عثمانی مطرح شد؛ رخدادهایی که به جنگ میان ترکیه و دولت یونان (1315هـ/1897م) انجامید.[4]
پیشنهاد سالیسبوری، در آن زمان مورد توافق همگانی در اروپا قرار نگرفت؛ چرا که دولت آلمان با آن موافقتی نداشت و از عثمانی حمایت می کرد. این زمان نفوذ آلمان رو به گسترش بود و از سال 1306هـ/1888م توسعه بیش تری می یافت. آلمان، سیاست گسترش نفوذ آلمانی – عثمانی را بر خلیج فارس بسط داد و کرنای نابودی سلطه انگلیس را بر این منطقه به صدا در آورد. به علاوه به تهدید راه های ارتباطی انگلیس در محدوده کانال سوئز و دریای سرخ پرداخت. طبیعی بود که در این موقعیت، آلمان، در به نابودی دولت عثمانی و تقسیم سرزمین های آن نمی داد.[5]
به همین ترتیب، امکان اتحاد درباره حل مشکل شرقی، با نابود کردن دولت عثمانی و حذف کامل آن از طریق تقسیم سرزمین های آن بر اساس نقشه انگلیس، تا پایان قرن نوزدهم پدید نیامد؛ چرا که منافع دولت های اروپایی در این زمینه مختلف بود و این، اتفاق و اتحاد آن ها را در این باره دشوار می کرد. این وضعیت تا جنگ جهانی اول ادامه یافت.[6]»[7]
از کسانی که سیاست تحمیل اصلاح به سبک اروپایی را بر دولت عثمانی مورد انتقاد قرار می داد، سفیر انگلیس در استانبول لرد بونسونبی بود که میان سال های 1248 تا 1258هـ (1832-1842م) در این سمت منصوب بود. وی کار خود را بر توزیع سلطه سیاسی در عثمانی متمرکز کرد؛ به طوری که رعایای نصرانی نیز در قدرت سهمی داشته باشند، و در ضمن نفوذ مسلمانان و سلطه آنان کاسته شود.[2]
به طور کلی، مناقشات و گفت و گوهای فراوانی در این باره، از زمان پدید آمدن دشواری روابط عثمانی – مصر ( 1255- 1257هـ/1839-1841م) تا زمان انحلال این دولت در گیرودار جنگ جهانی اول، درباره لزوم یا عدم لزوم اصلاحات، در جریان بود. در انگلیس سالیسبوری و گلادستون بر این باور بودند که نتایج اصلاحات در ترکیه به ثمر ننشسته است. رهبران حزب محافظه کار بر این باور بودند که دولت عثمانی، با سرعت زیادی رو به نابودی است و لازم است با استفاده از تمامی امکانات از نابودی آن جلوگیری شود؛ چرا که در غیر این صورت، درگیری های بین المللی پدید خواهد آمد. رهبران حزب آزادیخواه نیز بر حرکت اصلاحی و نگاهبانی از ادامه حرکت این دولت و بقای آن تأکید داشتند.[3]
بدین ترتیب روشن می شود که هر دو حزب، یک عقیده داشتند و آن این که دولت عثمانی که «مرد مریض اروپاست» نیاز به طبیبی دارد که تنها به شرح بیماری نپردازد، بلکه آن را درمان کند.
لرد سالیسبوری، وزیر خارجه انگلیس در فاصله سال های 1293- 1298هـ/1876-1880م معتقد به نابود کردن دولت عثمانی و تقسیم سرزمین های آن میان دولت های ذی نفع و درگیر وبد. این راه حلی بود که سالیسبوری برای حل مشکل شرقی مطرح می کرد؛ راه حلی که آن را در سال 1296هـ/1878م در آغاز کنفرانس برلن که در آن سرزمین های عثمانی در بالکان تقسیم شد، عنوان کرد. این راه حل در ادامه قتل ارامنه و شورش برخاسته در جزیره کرت بر ضد دولت عثمانی مطرح شد؛ رخدادهایی که به جنگ میان ترکیه و دولت یونان (1315هـ/1897م) انجامید.[4]
پیشنهاد سالیسبوری، در آن زمان مورد توافق همگانی در اروپا قرار نگرفت؛ چرا که دولت آلمان با آن موافقتی نداشت و از عثمانی حمایت می کرد. این زمان نفوذ آلمان رو به گسترش بود و از سال 1306هـ/1888م توسعه بیش تری می یافت. آلمان، سیاست گسترش نفوذ آلمانی – عثمانی را بر خلیج فارس بسط داد و کرنای نابودی سلطه انگلیس را بر این منطقه به صدا در آورد. به علاوه به تهدید راه های ارتباطی انگلیس در محدوده کانال سوئز و دریای سرخ پرداخت. طبیعی بود که در این موقعیت، آلمان، در به نابودی دولت عثمانی و تقسیم سرزمین های آن نمی داد.[5]
به همین ترتیب، امکان اتحاد درباره حل مشکل شرقی، با نابود کردن دولت عثمانی و حذف کامل آن از طریق تقسیم سرزمین های آن بر اساس نقشه انگلیس، تا پایان قرن نوزدهم پدید نیامد؛ چرا که منافع دولت های اروپایی در این زمینه مختلف بود و این، اتفاق و اتحاد آن ها را در این باره دشوار می کرد. این وضعیت تا جنگ جهانی اول ادامه یافت.[6]»[7]
پینوشتها:
[1]. . Kedourie, E., op. Cit., PP. 15- 16
[2] . رجب حراز، الدوله العثمانیه شبه جزیره العربیه، قاهره 1970، ص 35.
[3]. . kedourie, E. op. Cit., P. 16
[4]. . kedourie, E. op. Cit., P. 20- 21
[5]. . Miller, W. The Ottoman Empire and its Successors, PP. 427- 438
[6]. . Marreott, J.A., The Eastern Question, PP. 395- 404
[7] . رسول جعفریان، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ص 139- 140.
/ج