فلسفه ی تکالیف الهی

در این بحث دو نکته قابل توجه است: یکی آنکه خداوند متعال در برابر انجام تکالیف، برای ما پاداشی در نظر گرفته است: یا گناهان ما را می بخشد، یا از نعمات خود در دنیا و آخرت ما را بهره مند خواهد ساخت؛ در حالی که نه از قِبَل
شنبه، 27 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه ی تکالیف الهی
 فلسفه ی تکالیف الهی

 

نویسنده: آیت الله محمدتقی مصباح یزدی




 

در این بحث دو نکته قابل توجه است: یکی آنکه خداوند متعال در برابر انجام تکالیف، برای ما پاداشی در نظر گرفته است: یا گناهان ما را می بخشد، یا از نعمات خود در دنیا و آخرت ما را بهره مند خواهد ساخت؛ در حالی که نه از قِبَل عبادات ما بهره ای می برد و نه از گناهان ما زیانی به او می رسد. اگر چنین است، که هست، پس فلسفه ی این همه تکالیف شاق و پر رنج چیست؟ چرا باید بسیاری از بندگان مخلص خداوند در راستای انجام وظایفشان، این همه خود را در زحمت و رنج بیندازند؟ اگر خداوند همه ی ما را، بدون انجام تکالیف بیامرزد، چیزی از او کم نخواهد شد؛ پس چرا رسیدن به مغفرت و رضایت خود را مشروط به انجام این همه تکلیف کرده است تا بزرگوارانی چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنان خود را به مشقت بیندازند که خداوند به ایشان تذکر دهد که خود را به رنج مینداز؟ در ابتدای سوره ی «طه»، خطاب به ایشان می فرماید: طه * ما أنزَلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ لِتَشْقی؛ (1) «ای پیامبر، ما قرآن را نازل نکرده ایم (2) تا تو خود را بر اثر انجام عبادات بسیار به مشقت و تنگی دچار کنی».
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیات اولیه ی سوره ی مبارکه «طه» آورده اند: وقتی سوره ی مبارکه ی «مزمل» بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و دستور به تهجد و شب زنده داری به ایشان داده شد، حضرت چندان بر پا ایستادند و اقامه ی نماز کردند که کف پاهای مبارکشان زخم شد، و به ناچار بر روی پنجه پا یا بر کناره های پا می ایستادند و اقامه ی نماز می کردند. (3) همچنین درباره ی حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام نقل است که حضرت ده سال بر روی پنجه های مبارکشان می ایستادند و اقامه ی نماز می کردند تا جایی که تمام قدم هایشان متورم و رخسار مبارکشان زرد شد. (4)
داستان شب زنده داری، گریه ها و ناله های شبانه و دائم بسیاری از انبیا و اولیای الهی علیهم السلام در آیات قرآن، روایات معصومان علیهم السلام و منابع تاریخی بارها بیان شده است؛ و داستان مناجات ها و گریه های طولانی حضرت امیرالمؤمنین و امام سجاد علیه السلام و انبیای عظام چون حضرت یحیی؛ (5) حضرت شعیب، (6) حضرت داوود، (7) حضرت موسی،‌ (8) حضرت عیسی(9) و مادر گرامی اش و ... علیهما السلام، بسیار شنیدنی و عبرت آموز است. حال پرسش این است که چرا خداوند متعال، برای بندگانش، آن هم بندگانی عظیم الشأن چون انبیا و اولیای الهی علیهم السلام چنین زندگی مشقت باری را می پسندد؟
حقیقت و سرِّ این مسئله آن است که انسان، زمانی به درجه ی والای خلیفة اللهی می رسد که همه چیزش را در مقابل خدا ببازد؛ یعنی عبد حقیقی باشد. ما هرچه برای خودمان و دیگران موجودیتی مستقل در نظر داشته باشیم، در واقع گرفتار یک جهالت شده ایم. ما از خود هیچ چیز نداریم؛ هرچه داریم مال اوست. عبودیت حقیقی به این است که انسان این نداری، فقر، بیچارگی و ذلت ذاتی خود را درک کند و باور داشته باشد. تنها در این صورت لایق مقام خلیفة اللهی خواهد بود.
پس سرِّ تحمل این سختی ها، بلایا، امتحان ها، تکالیف، وظایف و ... آن است که ما بنده بودن و هیچ بودن خودمان را خوب درک کنیم. در فرایند تبعیت و انجام تکالیف نشان خواهیم داد که آیا بنده ی حقیقی هستیم و تکالیف را درست و دقیق و بدون هیچ چشمداشتی انجام می دهیم که در نتیجه لایق مقام خلیفة اللهی شویم، یا برای خود وجود و اراده ی مستقلی در برابر خداوند قائلیم که در نتیجه، بر تکالیف و کمّ و کیف آن خرده می گیریم و از انجام درست و دقیق آن سرباز می زنیم. بنابراین لیاقت چنان مقام والایی را نخواهیم داشت. البته مقام خلیفة اللهی، خود دارای مراتب بی شماری است که حضرات معصوم یعنی رسول خدا و اهل بیت گران قدرشان علیهم السلام در بالاترین مرتبه ی آن قرار دارند.
تعبد به شریعت الهی و تدین به احکام دین و دستورهای نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و انجام دادن دقیق و بدون چشمداشت آن، قدم به قدم ما را در مسیر صحیح قرار خواهد داد تا راه درست تقرب را طی کنیم. این متابعت های محدود در واجبات، ما را رام و مطیع بار می آورد؛ آرام آرام گام فراتر خواهیم گذاشت و در مستحبات و نوافل نیز مطیع خواهیم شد و عاشقانه به امر عبودیت مشغول خواهیم شد. اگر انسان این گونه بار بیاید، دیگر عبدی سرکش و چموش نخواهد بود. عبد حقیقی باید در برابر خدا، تابع محض باشد نه طاغی و عاصی. به قول مرحوم آخوند کاشی، عبادت و نماز خواندن ما باید دست کم طوری باشد که بگوییم: «خدایا ما در برابر تو طاغی نیستیم».
مرحوم آخوند کاشی رحمه الله در مدرسه ی علمیه ی صدر، در اصفهان، سکونت داشتند. یک روز فردی از عشایر اطراف اصفهان ‌آمده بود تا دم غروب نمازی بخواند. سر حوض آمد و آبی به دست و صورتش زد؛ سپس خم و راستی شد که مثلاً نماز خوانده باشد. مرحوم آخوند نزد او رفت و پرسید: «تو چه کار کردی؟ این نماز بود که خواندی؟» او پاسخ داد: «نه». دوباره پرسید: «پس چه کار می کردی؟» پاسخ داد: «من فقط خواستم به خدا بگویم که من یاغی نیستم!» مرحوم آخوند کاشی با شنیدن این کلام به گریه افتاد و فرمود: «نماز همین است!»
ما که نماز نمی خوانیم! اگر نماز ما به اندازه ای باشد که پیامش این باشد که بگوییم ما یاغی نیستیم و نمی خواهیم مخالفت کنیم، خود کار بزرگی است؛ اما هواهای نفسانی، شیطان و فریب های شیطانی نمی گذارد انسان در این کار موفق شود؛ مگر لطف و عنایت خدا به یاری انسان بیاید. خدایا تو را به حق دوستانت، آن کسانی که عبادت خالص انجام می دهند، به ما هم توفیق ده تا گاهی عبادت خالصی انجام بدهیم و شیرینی این عبادت را بچشیم تا همیشه خواستار این گونه عبادت ها باشیم. ان شاء الله.

پی‌نوشت‌ها:

1. طه(20)، 1-2.
2. عَن أبِی بَصیرٍ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سَلَّمْ عِنْدَ عائِشَةَ لَیْلَتَها فَقالَتْ: یا رَسُولَ الله! لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَ قَد غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأخَّرَ؟ فَقالَ صلی الله علیه و آله و سلم: یا عائِشَةُ، ألَا اَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؟ قالَ علیه السلام: وَ کانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُومُ عَلَی اطرافِ أصَابِعِ رِجْلَیْهِ فَأنْزَلَ اللهُ سُبْحانَهُ وَ تَعَالَی "طه * مَا انْزَلْنا عَلیْکَ القُرآنَ لِتَشْقَی"» (ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص 95).
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیات اولیه ی سوره ی مبارکه ی طه.
4. میرزا حسین بن محمد تقی النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج4، ص 118.
5. حضرت یحیی بن زکریا علیه السلام آن قدر گریه کرده بود که پای چشمانش زخم شد. ماردش تکه های کوچکی از نمد درست کرده بود تا با قرار دادن آن بر روی صورت ایشان، اشک چشمش جذب نمد شود و پوست صورتش بیش از این لطمه نبیند (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج14، ص 166، «قصص زکریا و یحیی علیه السلام»).
6. حضرت شعیب علیه السلام که بنابر نقل های تاریخی بیش از سیصد سال از خداوند عمر گرفت، در طول سال های طولانی، آن قدر گریه کرد که چشم های مبارکش سه بار نابینا شد. خداوند بینایی اش را به ایشان بازگردانید، مجدداً باز گریه کرد تا چشم هایش نابینا شد. دفعه ی سوم جبرئیل از طرف خدای متعال نازل شد و عرضه داشت: خداوند می فرماید: ای شعیب! اگر گریه هایت از ترس عذاب است، من عذاب را بر تو حرام کردم؛ اگر از شوق بهشت است، من بهشت را در اختیار تو قرار می دهم، چرا این قدر گریه می کنی؟ شعیب علیه السلام عرض کرد: خدایا! تو می دانی این گریه ها نه برای ترس از عذاب است و نه برای شوق به بهشت؛ این گریه ها به جهت شوق لقای توست. خطاب شد: پس من کلیم خودم (حضرت موسی علیه السلام) را خدمتکار تو قرار دادم (همان، ج12، ص 380، «قصص شعیب»). بنابراین، احتمالاً یکی از حکمت های حوادثی که برای حضرت موسی علیه السلام پیش آمد، مانند زدوخورد با قبطیان مصر و در نتیجه فرار از مصر، ورود به مدین و سقایی کردن برای دختران حضرت شعیب علیه السلام، همه و همه، آن بود تا موسای کلیم علیه السلام خدمتکار شعیب نابینا علیه السلام شود.
7. وَ اذْکُر عَبْدَنا داوُدَ ذَا الأیِدِ اِنَّهُ اَوَّابٌ(ص، 17). حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی سیره ی حضرت داوود نبی علیه السلام چنین می فرمایند: ... وَ إنْ شِئْتَ ثَلَّثتُ بِدَاوُدَ علیه السلام صاحِبِ المَزامِیرِ وَ قَارِئِ أهْلِ الجَنَّةِ فَلَقَدْ کَانَ یَعْمَلُ سَفَائِفَ الخُوصِ بِیَدِهِ وَ یَقُولُ لِجُلَسائِهِ أیُّکُمْ یَکْفِیِنی بَیْعَهَا وَ یَأکُلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا... (نهج البلاغه، خطبه ی 160).
8. حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام درباره ی زندگی ساده، بی آلایش و زهد حضرت موسی کلیم علیه السلام می فرمایند: ... وَ إنْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسیَ کَلِیمِ اللهِ عَلَیْهِ السَّلامُ اِذْ یَقُولُ «رَبِّ اِنَّی لِمَا أنْزَلْتَ اِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» وَ اللهِ مَا سَألَهُ اِلَّا خُبْزاً یَأکُلُهُ لِأنَّهُ کانَ یَأکُلُ بَقْلَةَ الأرضِ وَ لَقَد کانَتْ خُضْرَةُ البَقْلِ تُرَی مِن شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ (همان).
9. حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام درباره ی سیره ی مبارکه ی حضرت عیسی بن مریم علیه السلام می فرمایند: وَ اِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسیَ ابن مَرْیَمَ علیهما السلام، فَلَقَد کانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ یَأکُلُ الجَسْبَ وَ کانَ إدامُهُ الجُوعَ وَ سِراجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشارِقَ الأرضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ فَاکِهَتُهُ وَ رَیْحانُهُ مَا تُنْبِتُ الأرضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَ لا مالٌ یَلْفِتُهُ وَ لا طَمَعٌ یُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْاهُ وَ خادِمُهُ یَداه(همان). همچنین ایشان علیه السلام درباره ی زهد و دنیاگریزی حضرت عیسی علیه السلام می فرمایند: یا نَوْفُ طُوبَی لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیا الرَّاغِبِینَ فِی الأخِرَةِ أولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الأرضَ بَساطاً وَ تُرابَها فِراشاً وَ ماءَهَا طِیباً وَ الْقرآنَ شِعاراً وَ الدُّعاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضَوا الدُّنیا قَرْضاً عَلَی مِنْهاجِ المَسیحِ علیه السلام (همان، حکمت، 104)

منبع مقاله: مصباح یزدی، محمدتقی، (1391)، صهبای حضور(شرح دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه)، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله علیه، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.