البته این تعریفی است که پرفسور کار در کتاب تاریخ چیست؟ ذکر کرده و نویسنده مقاله هم در منابع به آن ارجاع داده است. وی قبل از ارائه این تعریف در سیزده بند ویژگی های دانش تاریخ مورد نظرشان را بیان کرده است. در این گفتار تعریف مذکور و ویژگی های مبنایی آن را نقد و بررسی می نماییم. آن ویژگی ها عبارتنداز:
1- علم تاریخ، گذشتة انسان ها و جوامع بشری را مطالعه می کند؛
2- همه تاریخ، تاریخ معاصر است؛
3- در نگارش تاریخ باید به بسط و انکشاف رخدادها توجه کرد؛
4- علم تاریخ با رخدادهای جزئی، خرد و منحصر به فرد که تنها یک بار رخ داده اند و به شخص، جامعه یا کشوری خاص تعلق دارد مربوط می شود؛
5- علم تاریخ تولید کننده قوانین عام و کلی نیست؛
6- هیچ مورخی همه حوادث متقن گذشته را نمی نگارد، بلکه به گزینش آنها دست می زند (گزینش در تاریخ)؛
7- تاریخ هر عصر را پس از وقوع آن بهتر و دقیق تر می توان نگاشت؛
8- تاریخ نگار، مانند هنرمند... پیوند منطقی و عقلایی میان رخدادها برقرار می کند و با ایجاد روابط علّی و معلولی میان پدیده-ها... مجموعه ای معنادار بنا می کند؛
9- علم تاریخ، حاصل تعامل های مورخ با وقایع است که بر اساس آن، تاریخ نگار تفسیر خود را بر رخدادها تحمیل می کند؛
10- به تعداد مورخان، درباره رخدادهای تاریخی، تاریخ نگاری وجود دارد (علم تاریخ ذهنی است)؛
11- در علم تاریخ پیش بینی ممکن نیست؛
12- علم تاریخ زبان تخصصی ندارد؛
13- شیوه های تاریخ نگاری گوناگون است.[2]
نگارنده این ویژگی ها را با عنوان های سه دسته از مبادی علم تاریخ؛ِ یعنی موضوع علم تاریخ، تعریف علم تاریخ و روش در تاریخ، منظم و دسته بندی کرده و سپس آنها را نقد نموده است.
الف) موضوع علم تاریخ
بندهای 1، 3، 4، 5 و 11 مقاله، دربارة موضوع علم تاریخ است. لازم به ذکر است که همه تعاریف مربوط به «موضوع علم تاریخ» - البته نه فلسفة تاریخ که موضوع آن حرکت جامعه در مسیر زمان است – در سه تعریف زیر قرار می گیرند:1- کلیه حوادث و وقایع گذشته، حادثه تاریخی است؛
2- کلیه حوادث و وقایع گذشته انسانها، حادثه تاریخی است؛
3- بعضی از حوادث و وقایع گذشته انسان «حادثه تاریخی» است.
تعریف اول: از نظر امرسون
کلیه رویدادهای گذشته، اعم از انسانی یا طبیعی «موضوع علم تاریخ» می باشد؛ هنگامی که از وی سؤال می شود که تاریخ چیست؟ در جواب می گوید: چه چیز تاریخ نیست؟ امرسون تاریخ را از مسئله بشریت و زمان و زندگی انسان وسیع تر می داند و می گوید: اساساً چون هر موجودی [اعم از] جماد، نبات، حیوان یا انسان، فرزند و معلول تاریخ است؛ بنابراین هر پدیده ای زبان گویای سرگذشت و کتاب تاریخ عمر خویش است، زیرا در طول زمان تکوین یافته و ماهیت کنونی اش را پیدا کرده است. پس تاریخ به قول امرسون، عبارتست از آفریننده همه پدیده ها.[3]جواهر لعل نهرو قبل از شرح و بسط تاریخ بشر، ضمن نامه هایی که در مجموعة نامه های پدری به دخترش منتشر شد تاریخ دنیا را بیان کرده است و در کتاب نگاهی به تاریخ جهان ضمن اشاره به آنها می نویسد:
«خیال می کنم یک بار برایت نوشته ام که مطالعه تاریخ باید به ما بیاموزد که چگونه دنیا آهسته آهسته اما منظماً ترقی یافته است؟ چگونه حیوانات و جانوران ساده و ابتدائی جای خود را به حیوانات کاملتر سپرده اند؟ چگونه آخر از همه آنها انسان که ارباب و آقای همه آنهاست بوجود آمده است؟ و چگونه به خاطر قدرت فکرش بر تمام حیوانات دیگر غلبه کرده است؟»[4]
تعریف دوم: تاریخ؛ گذشته نوع بشر
عده ای معتقدند که فقط گذشته نوع بشر «تاریخ» است و نمی توان چنین پنداشت که تاریخ از مطالعه گذشته تشکیل می گردد. آنها می گویند: «بخش های بزرگی از گذشته هست که تاریخ به صورتی که معمولاً درک و تعبیر می گردد هیچ گونه توجهی به آنها معطوف نمی دارد. بعنوان مثال می توان همه آن اعصاری را ذکر کرد که قبل از مسیر تکاملی نسل بشر و در آمدن آن بصورت موجودی که امروز آنرا می شناسیم، وجود داشت. به این ترتیب توصیف تاریخ بعنوان اینکه تنها مطالعه در احوال گذشته است و تلاش برای استوار ساختن پایه های استقلال رشته تاریخ بعنوان یک نوع دانش بر اساس همین نکته قابل قبول نیست. تاریخ از جهاتی مطالعه گذشته است، اما گذشته نوع بشر، تاریخ از زمانی علاقه مندی خود را نسبت به گذشته آغاز می کند که نوع بشر نخستین بار در آن ظاهر می شود. توجه اصلی تاریخ به تجربیات و اعمال انسانی معطوف است... بعبارت دیگر توجه تاریخ بر روی فعالیت های انسان که در مدت نسبتاً کوتاهی شناخته شده متمرکز می باشد».[5]تعریف سوم: بعضی از حوادث و وقایع گذشته «تاریخ» است
پرفسور کار عقیدة امرسون، آکتن، مورخان قرن نوزدهم و همه کسانی که می گویند «کلیه وقایع و حوادث گذشته بشر تاریخ است»، نمی پذیرد. از نظر وی «تمام واقعیات گذشته، واقعیات تاریخی نیستند.»، بلکه بعضی از وقایع و حوادث گذشته بشر حادثه تاریخی است؛ لذا می نویسد: «تنها دلیل علاقه ما به داشتن تاریخ صحیح جنگ هیس تینگز آن است که مورخان آن را بعنوان یک واقعه مهم تاریخی قلمداد می کنند. این مورخان اند که بدلایل خود عبور قیصر را از روبیکان یک رویداد تاریخی شمرده اند و حال آنکه میلیونها تن دیگر قبلاً یا بعداً از آن رود محقر گذشته و این امر ابداً علاقه کسی را بر نیانگیخته است» و می افزاید: « این واقعیت که شما نیم ساعت پیش پیاده یا سوار بر دوچرخه یا با اتومبیل به این ساختمان آمدید، به اندازه عبور قیصر از روبیکان یک واقعیت مربوط به گذشته است. اما مورخان احتمالاً آنرا نادیده خواهند انگاشت».[6]اما نکته بسیار مهم این است که طرفداران این نظریه باید معیار تشخیص حوادث تاریخی را از سایر حوادث مربوط به گذشته انسان ها ارائه دهند، تا معلوم شود که کدام حادثه، تاریخی و موضوع علم تاریخ است و کدام خارج از این محدوده می باشد. پس باید روشن شود که معیار تشخیص واقعیت های تاریخی از دیگر واقعیات مربوط به گذشته چیست؟ و اصولاً واقعیت تاریخی چیست؟ زیرا جواب این سوال نقش تعیین کننده ای دارد و باید با دقت بررسی شود.
همان گونه که ذکر شد مورخانی، مانند پرفسور کار بر این عقیده اند که تمام واقعیات گذشته، واقعیت های تاریخی نیست. او سپس این سؤال را مطرح می کند که معیار تشخیص واقعیات تاریخی از دیگر واقعیات مربوط به گذشته چیست؟ و چند صفحه بعد با ذکر مثالی در پاسخ این سوال می نویسد: «موقعیت یک واقعه به عنوان یک واقعه تاریخی منوط به مسئله تفسیر است، این عنصر تفسیر و تأویل وارد هر واقعه تاریخی می شود.»
وی برای روشن شدن این پاسخ مثالی به شرح زیر مطرح می نماید:
اجازه دهید ببینیم چگونه یک واقعیت ساده مربوط به گذشته به صورت یک واقعه تاریخی در می آید. در سال 1850 م در استالی بریج ویکز، یک فروشنده نان زنجبیلی، در نتیجه منازعه کوچکی، بوسیله جمعی که به خشم آمده بودند عمداً زیر لگد به هلاکت رسید. آیا این واقعه تاریخی است؟ یکسال پیش من بدون شک می گفتم «نه» جریان توسط شاهدی در کتاب خاطرات گمنامی نقل شده است؛ اما هیچ وقت ندیده بودم که مورخی آن را قابل ذکر دانسته باشد. سال گذشته دکتر کیتسن کلارک طی سلسله سخنرانی «فورد» خود در آکسفورد به نقل موضوع پرداخت. آیا این امر آن را مبدل به یک واقعه تاریخی می کند؟ گمانم هنوز هم « نه».وضع فعلی رویداد مورد بحث، به نظر من، آن است که برای عضویت در باشگاه وقایع تاریخی پیشنهاد شده است. اما برای پذیرفته شدن نیازمند یک مؤید و چند ضامن است. احتمال دارد که طی چند سال آتی واقعیت مذکور را ابتدا در زیر نویس ها و سپس در متن مقالات و کتب مربوط به انگلستان قرن نوزدهم مشاهده کنیم و چه بسا که بیست یا سی سال دیگر به شکل یک واقعه پا بر جای تاریخی در آمده باشد. از طرف دیگر ممکن است هیچکس به آن وقعی ننهد، در این صورت در برزخ فراموشی وقایع غیر تاریخی گذشته سرنگون می شود؛ یعنی همان جایی که دکتر کیتسن کلارک متهورانه کوشید از آن نجاتش دهد.
چه عاملی موجب می شود که واقعه فوق به یکی از دو سرنوشت گرفتار شود؟ «به نظر من بستگی دارد به این که بحث یا تاویلی که در تأیید آن دکتر کیتسن کلارک این واقعه را ذکر کرده از جانب مورخان دیگر مهم و معتبر شناخته شود یا نشود. موقعیت آن بعنوان یک واقعه تاریخی منوط به مسأله تفسیر است. این عنصر تفسیر و تأویل وارد هر واقعه تاریخی می شود.[7]
مورخ این تأویل و تفسیر را از کجا به دست می آورد. پرفسورکار معتقد است که کتاب تاریخ، محصول فکر مورخ است و فکر مورخ هم محصول فرهنگ جامعه اوست؛ بنابراین، مورخ تأویل و تفسیر خود را از جامعه زمانش اقتباس می کند و این همان تعریف بندتوکروچه، مورخ ایتالیایی است که می گوید: «هر تاریخی تاریخ معاصر است» البته این تعریف «علم تاریخ» است که در قسمت بعدی به آن خواهیم پرداخت، اما نکته مهم در این قسمت این است که چگونه مورخان هنگام تعریف «موضوع علم تاریخ» به تعریف «علم تاریخ» راه یافته اند و مهم تر از این، «غلط بودن» معیار پرفسورکار برای تشخیص «حادثه تاریخی است».
معیار پرفسورکار موجب پیدایش نوعی از دانش تاریخ شده که این جانب آن را «تاریخ تحلیلی» نامیده ام و در مقاله «تاریخ، تعاریف و مفاهیم»، ویژگی آن و نیز بی فایده بودن این نوع از دانش تاریخ را بیان کرده ام،[8] اما حکایت هم چنان باقی است، راستی «موضوع علم تاریخ» کدام یک از موارد ذیل است؟
1- گذشته به معنای عام، آن گونه که امرسون می گفت؟
2- گذشته به معنای خاص (گذشته نوع انسان)، آن گونه که والش می گوید، و آقای دکتر ملائی، بدون طرح مقدماتش، مستقیماً آن را پذیرفته اند؟
3- یا این که بعضی از حوادث گذشته بشر «حادثه تاریخی» و موضوع علم تاریخ است، آن گونه که پرفسورکار و آرنولد توین بی و دیگران می گویند؟
سؤال اصلی از همه تاریخ نگاران این است که آیا ضرورتی دارد که در تعریف «موضوع علم تاریخ» بر قید «زمان» آن هم زمان گذشته تکیه شود؟
دکتر ملائی در بند 4 آورده است: «علم تاریخ با رخدادهای جزئی سر و کار دارد؛ یعنی موضوع علم تاریخ جزئی است و نه کلی و در بند 5 می گوید: «علم تاریخ تولید کننده قوانین عام و کلی نیست: و در بند 11 هم نوشته است که «در تاریخ امکان پیش بینی وجود ندارد»، البته مشخص است که همه این ویژگی ها؛ یعنی کلی یا جزئی بودن، قانونمند یا بی قانون بودن و امکان یا عدم امکان وقوع حادثه ای در آینده، همه از ویژگی های «حادثه تاریخی» هستند، اما وقتی که مشخص نیست «حادثه تاریخی» چیست؟ چگونه می توان قاطعانه درباره ویژگی های پدیده ای مجهول اظهار نظر کرد.
این گونه اظهار نظر درباره ویژگی های «موضوع علم تاریخ» صرفاً تقلید از گروهی از متفکران غربی است؛ نویسندگانی، مانند دیلتای، ریکرت، میندلباند و دیگران چنین عقیده ای دارند، اما این مقاله گنجایش طرح و نقد و بررسی دیدگاه های آنان را ندارد. در مقابل، نویسندگانی، مانند پرفسورکار به دانش «تاریخ تحلیلی» معتقدند و همه تاریخ را تاریخ معاصر می دانند، اما این ویژگی ها را درباره «موضوع علم تاریخ» نمی پذیرند. وی در فصل سوم کتاب تاریخ چیست؟ با عنوان «تاریخ، علم و اخلاق»، این ویژگی ها را از دلایل مخالفان علم تاریخ ذکر کرده و به نقد آنها پرداخته است. دلایل مذکور عبارتنداز:
1- تاریخ منحصراً با یکتا سر و کار دارد و علم با کلی؛
2-تاریخ درس نمی دهد؛
3- تاریخ قادر به پیش بینی نیست؛
4- تاریخ الزاماً ذهنی است؛
5- تاریخ پای مسائل مذهبی و اخلاقی را به میان می کشد.[9]
البته پرفسورکار هم مانند دیگر پیروان این اصول را ذکر نکرده و دلایل آنها را برای یک یک این ویژگی ها بیان نکرده و بدون مقدمه آنها را نقد و بررسی نموده است، ولی همان گونه که گفته شد افرادی، مانند دیلتای، ریکرت، میندلباند و بعضی دیگر، طرفدار این مباحث هستند و برای دیدگاه های خود دلایلی هم دارند. ویلهلم دیلتای، فیلسوف آلمانی، معتقد است که موضوع علوم انسانی و به تعبیر وی علوم فرهنگی و از جمله آنها علم تاریخ، «حیات بشری» است و حیات بشری هم ویژگی های فوق را داراست، پس «علم تاریخ» واجد ویژگی های مذکور می باشد. ریکمن در مقاله علوم روحی، منقول در دائرة المعارف پل ادواردز، می نویسد: «دیلتای طبقه بندی علوم براساس موضوع را بنیادی تر از طبقه بندی براساس روش می دانست. موضوع پژوهش علوم طبیعی، عالم طبیعت است، و موضوع پژوهش علوم روحی، عالم انسانی است که روح در آن رسوخ و سریان دارد. از طریق اندیشه ها غایاتی که در زبانها، باورها و نهادهاست عینیت پیدا کرده است.»[10] قبلاً هم ویکو اعلام کرده بود که تمدن و فرهنگ ساخته دست بشر است و موضوع «علم تاریخ» می باشد، اما همه می دانیم که تمدن و فرهنگ، جزئی و تغییرپذیر هستند و قانونمند هم نمی باشند.
ب) تعریف علم تاریخ
دکتر ملائی توانی در بندهای 2، 10 و 12 از مقاله خویش به بیان ویژگی های «دانش تاریخ» پرداخته است که عبارتنداز:1- همه تاریخ، تاریخ معاصر است؛
2- به تعداد مورخان، تاریخ نگاری وجود دارد؛
3- علم تاریخ زبان تخصصی ندارد.
این سه ویژگی مربوط به دانش تاریخ است؛ البته نوعی از دانش تاریخ که من آن را «تاریخ تحلیلی» نامیده ام. در مقاله تاریخ، تعاریف و مفاهیم، دانش تاریخ را به پنج نوع تقسیم کردم:
1- تاریخ نقلی؛ 2- تاریخ تحلیلی؛ 3- تاریخ علمی؛ 4- فلسفه نظری تاریخ؛ 5- فلسفه علم تاریخ. هریک از این پنج نوع تعریف مستقلی دارد و نمی توان یک تعریف عام برای همه آنها ارائه نمود.
با توجه به ویژگی های «تاریخ تحلیلی»، تعریف دکتر ملائی توانی درباره علم تاریخ در واقع تعریفی برای تاریخ تحلیلی است. البته اگر موضوع دانش تاریخ، «تمدن و فرهنگ بشری» باشد فقط دو نوع دانش تاریخی باقی می ماند؛ یکی تاریخ نقلی و دیگری تاریخ تحلیلی.
اولین ویژگی تاریخ تحلیلی این است که بگوییم همه تاریخ، تاریخ معاصر است. همان گونه که قبلاً گفته شد اگر معیار تشخیص حادثه تاریخی یا حادثه مهم تابع اذهان و افکار مورخان باشد این «نسبیت» دامنگیر دانش تاریخ خواهد شد و هر نوع قدرت استدلال و دفاع را از مورخ سلب خواهد کرد.
ویژگی دوم تاریخ تحلیلی (در تعریف مذکور)، ذهنی بودن آن است و این امر به تعبیر پرفسور والش سبب گردیده که تاریخ نگاران هرگز به توافق نرسند و همواره توصیف های گوناگون، حتی از یک موضوع واحد میان آنان رواج داشته باشد. والش در کتاب درآمدی بر فلسفه تاریخ، دلایل این کثرت توصیف ها را به طور مبسوط بررسی نموده است.
ویژگی سوم دانش تاریخ از نظر دکتر ملائی توانی این است که «تاریخ زبان تخصصی ندارد». معلوم است وقتی که به تعداد مورخان، تاریخ نگاری وجود داشته باشد، دیگر جایی برای «زبان تخصصی» باقی نمی ماند. زبان تخصصی، زبان مشترک عالمان یک علم است و وقتی که به تعداد عالمان تاریخ «علم تاریخ نگاری» وجود داشته باشد، دیگر جایی برای زبان تخصصی این علم باقی نمی ماند و همه زبان ها زبان شخصی است و به تعداد مورخان هم تکثر دارد.
ج) روش شناسی علم تاریخ
بندهای 6، 7، 8، 9 و 13 مقالة مذکور مربوط به بحث جنجالی «روش در علم» و «روش در تاریخ» می باشد و نویسنده به این نکات اشاره کرده است:- مورخ گزینش می کند.
- مورخ با ایجاد روابط علی و معلولی، پیوند منطقی و عقلانی میان رخدادها برقرار می کند.
- مورخ با وقایع تعامل دارد و تفسیر خود را بر آن تحمیل می کند.
- شیوه های تاریخ نگاری گوناگون است.
- نگارش حادثه پس از وقوع آن بهتر است.
تاریخ تحلیلی از پایه و اساس بی بنیاد است و خانه ویران چه نیاز به تزیین دارد (خانه از پای بست ویران است / خواجه در فکر نقش ایوان است)
تزیین کردن تاریخ تحلیلی با اصطلاحات دهان پرکن، گزینش، تعامل مورخ و واقعه تاریخی و امثال آن چه سودی برای تاریخ نگاری دارد؟
جمله مورخ با ایجاد روابط علّی و معلولی ...، چه معنایی دارد؟ رابطه علیّ و معلولی موجود است و نیاز به ایجاد ندارد. در سایر علوم هم این نوع روابط کشف می شود و نه ایجاد.
پیوند عقلایی و منطقی میان رخدادها یعنی چه؟
علیت در یک تقسیم بندی به دو نوع «علیت جزیی» و «علیت کلی» تقسیم می شود. علیت جزئی در متن واقعیت موجود است و متصف به صفت منطقی و عقلایی نمی گردد و علیت کلی هم همان قوانین حاکم بر جهان هستی و تاریخ می باشد که نویسنده پیشاپیش آن را انکار کرده و می گوید: «تاریخ قانونمند نیست...؟»دربارة این که «نگارش حادثه پس از وقوع آن بهتر است»، درست برعکس است، چون در تاریخ تحلیلی، فهم حادثه و هم دردی با پدیدآورندگان حوادث جزء روش کار معرفی شده و آن گونه که کالینگ وود می گوید مورخ بازی گر است و نه تماشاگر، مورخ هرچه به حادثه نزدیک تر باشد و حتی در آن حضور داشته باشد، بهتر می تواند به حقیقت امر پی برده و آن را تفسیر نماید.
به هر حال از زحمات ایشان تقدیر می کنیم و به اساتید علم تاریخ در ایران توصیه می کنیم با توجه به فرهنگ غنی اسلامی – ایرانی، همه اطلاعات نظری خود درباره «دانش تاریخ» را از اروپاییان اقتباس نکنند، توجه به بینش تاریخی قرآن که در آثار دانشمندانی، مانند علامه طباطبایی، شهید مطهری و شهید صدر مطرح شده، ابواب نورانی فراوانی در فهم علم تاریخ در برابر محقق این علم می گشاید؛ نقاط ضعف اندیشه های متفکران غربی را در حوزه فلسفه تاریخ و فلسفه علم تاریخ آشکار می سازد و رهنمودهایی اساسی برای عبور از معضلات فکری این علم فرا روی محققان می نهد. با این همه، هنوز آغاز راه است و تا رسیدن به یک نظام تئوریک علمی درباره دانش تاریخ فرسنگ ها فاصله است.
پینوشتها:
* عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)
1- علی رضا ملائی توانی، «کندوکاوی در تعریف علم تاریخ و نقد یک نگاه»، مجله تاریخ اسلام، سال ششم، تابستان 1384، شماره مسلسل 22، ص 22 – 23.
2- همان، ص 14 – 19 به اختصار.
3- علی شریعتی، اسلام شناسی(2)، مجموعه آثار 17، چاپ اول (تهران، انتشارات قلم، 1357) ص 7.
4- جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، چاپ پنجم، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1353) ج 1، ص 24.
5- دبلیو اچ والش، مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاءالدین علائی طباطبائی، چاپ اول (تهران، امیرکبیر، 1363) ص 34.
6- ای اچ کار، تاریخ چیست؟ ترجمه دکتر حسن کامشاد، چاپ دوم (تهران، انتشارات خوارزمی، 1351) ص 15.
7- همان، ص 15 – 16.
8- محمدعلی علیپور، «تاریخ، تعاریف و مفاهیم»، ویژه نامه فلسفه تاریخ، مجله حوزه و دانشگاه، شماره 42.
9- کار، پیشین، ص 93.
10- پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ترجمه بهزاد سالکی، چاپ اول (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1357) ص 199.
- ادواردز، پل، فلسفه تاریخ، ترجمه بهزاد سالکی، چاپ اول (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1357ش).
- شریعتی، علی، اسلام شناسی(2) مجموعه آثار 17، چاپ اول (تهران، انتشارات قلم، 1357 ش).
- علیپور، محمد علی، «تاریخ، تعاریف و مفاهیم، مجله حوزه و دانشگاه (ویژه نامه فلسفه تاریخ)، شماره 42.
- کار، ای اچ، تاریخ چیست؟، ترجمه دکتر حسن کامشاد، چاپ دوم (تهران، انتشارات خوارزمی، 1351ش)
- ملائی توانی، علی رضا، «کندوکاوی در تعریف علم تاریخ و نقد یک نگاه»، فصلنامه تاریخ اسلام، سال ششم، تابستان 1384، شماره 22.
- نهرو، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، چاپ پنجم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1353)
- والش، دبلیو اچ، مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاءالدین علایی طباطبایی، چاپ اول (تهران، امیر کبیر، 1363ش)
منبع مقاله:www.shareh.com
/م