تاثیر شاهنامه فردوسی در آثار حماسی غرب

ویلیام جونز یکی از کسانی بود که در کمپانی هند شرقی به تحقیق و ترجمه آثار ادب پارسی پرداخت و از بررسی متن و واژگان شاهنامه به شباهت زبان های هند و اروپایی پی برد. جیمز اتکینسون از کالج فورت ویلیام در کلکته در سال
يکشنبه، 12 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاثیر شاهنامه فردوسی در آثار حماسی غرب
 تاثیر شاهنامه فردوسی در آثار حماسی غرب

 

نویسنده: دکتر احمد تمیم داری*



 

چکیده

ویلیام جونز یکی از کسانی بود که در کمپانی هند شرقی به تحقیق و ترجمه آثار ادب پارسی پرداخت و از بررسی متن و واژگان شاهنامه به شباهت زبان های هند و اروپایی پی برد. جیمز اتکینسون از کالج فورت ویلیام در کلکته در سال 1814 م. ترجمه خود را از داستان رستم و سهراب منتشر ساخت.
ماتیو آرنولد (1888-1822م.) منظومه پرآوازه ی خود را به داستان رستم و سهراب اختصاص داد. آرنولد به دو مقوله ی اقتباس از شاهنامه و تعزیه ایرانی بسیار اهمیت می داد.
جیمز راسل لوول (1891-1819م.) با ستایش از شاهنامه از این که همگان به این گونه آثار توجه ندارند اظهار تاسیف می نمود. جونز، آرنولد، ژول مول، اتکینسون، فون شاک و دیگران همه به ترجمه آثار ادب پارسی و اقتباس از آنها به ویژه شاهنامه پرداختند. کسانی همچون الکساندر راجرز نقش فرهنگی خود را از لحاظ تقویت ادبیات غرب از طریق ادب پارسی ایفا می کردند.

مقدمه

آثار ادبیات فارسی و ایران آثاری شخصی و محدود به منطقه ای خاص نیست ،آثار ادبی ایران، به ویژه ادب پارسی تنها متعلق به نمونه قومی و ملّی هم نیست، بلکه نمونه هایی از آثار ادب جهانی را شامل می شود که بدون در نظر گرفتن آن، درک تاریخ جهان میسّر نخواهد بود. شاهنامه فردوسی با توجه به سیری منطقی که در سرودن آن به کار رفته است سه بخش اسطوره ای، پهلوانی و تاریخی را رقم می زند. این کتاب بزرگ به سرزمین ایران و بخش مهمی از جهان زندگان شخصیتی کامل می بخشد. از طرفی شاهنامه در سرزمینی ظهور می کند که از همه ی لوازم فرهنگ و تمدّنی بزرگ برخوردار بوده است و از طرف دیگر خود این اثر با آموزشی مناسب می تواند به مکتب های تضعیف ده، روح، قدرت و ملیت بخشد. پس از ترجمه شاهنامه به دیگر زبان های زنده ی جهان دگرگونی های مثبت و تکامل اجتماعی را در جوامع وابسته بدان زبان ها، شاهد هستیم. کیست که شاهنامه را بخواند و احساس غرور نکند. چند تن از نویسندگان وشاعرانی که بر شاهنامه خرده گرفته اند و پاره ای از داستان های ان را بدآموز معرفی کرده اند، استدلالشان چنین است که داستان رستم و سهراب بیان کننده ی انتقام سهراب از رستم است به خاطر مادرش تهمینه! که یادآور نظریات ناتمام فروید اطریشی است. با ترویج اسطوره پدر کشی و پسرکشی است که یادآور تضاد دیالکتیک تاریخی یا تضادهای سیاسی و ین الملی است. بعضی هم داستان رستم را لات منشانه و عیارانه توصیف کرده اند که با پوزش از صاحبان عقاید مذکور فکر می کنم که هیچ یک از این تئوری ها در تعبیر و تفسیر داستان رستم و سهراب درست نمی نماید. داستان رستم و سهراب داستان نسل کشی از ملّتی قهرمان است که سردار و پلهوان محافظ ایران با این که معصومانه و ناخودآگاه فریب می خورد، در حفظ ملت و ملیت و آیین و کیش و همه چیز ایران، حتّی فرزند خود را قربانی می کند. رستم بی شباهت به ابراهیم نبی در راه اعتلای کشورش به ابتلا دچار می شود و از این آزمایش پیروز بیرون می آید یعنی قربانی فرزند برای حفظ سرزمین ایران! فردوسی، حکیم بوده و به اندازه تحلی لگران عصر جدید از درایت برخوردار بوده است!
یکی از راه های شناخت ارزش و منش آثار ادبی بررسی نظر بیگانگان است که چگونه به ارزشیابی پرداخته اند. وقتی شاهنامه به زبان فرانسه ترجمه می شود شاعران و نویسندگان و نمایشنامه نویسان به بهره برداری از ان می پردازند و ظهور شاهنامه در فرانسه موجب می شود تا آن دسته از کسانی که زیر نفوذ جامعه ی طبقاتی و امپراتوری استبدادی به شدّت تحقیر شده بودند، به آگاهی برسند و شخصیت واقعی خود را دریابند. داستان های منطق الطیر عطار، بلبل نامه، زندگی نامه های داستانی-نمایشی تذکره الاویاء عطّار نیشابوری و داستان رشادت پهلوانان ایرانی و ایستادگی در برابر روش و منش شوم خودی و بیگانه، فرهنگ جدیدی با عنوان رمانتیسم پدید می آورند. داستان های ویکتور هوگو همچون بینوایان و گوژپشت نتردام شخصیت بخشی به افرادی است که در جامعه، بسیار، پست تلقّی شده بودند. فرهنگ شاهنامه توانست به عنوان یکی از مهم ترین عوامل، شخصیت های بزرگی از میان طبقات پایین و متوسط جامعه غربی عرضه بدارد.
استخراج منابع فرهنگی همچون استخراج منابع زیرزمینی است. هر جامعه ای که تکنولوژی برتری دارد از معادن زیزمینی بیشترین و برترین استفاده را می برد و آن که به استفاده و استخراج نمی پردازد در واقع سرمایه خود را هدر می دهد. در دو نوع مهم ادبی جهانی یعنی غنایی و حماسی باید از سعدی، حافظ و فردوسی نام بیاوریم که بیشترین تاثیر را در تحوّل ادبی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی از خود در فرهنگ و ادبیات غرب به جای نهاده اند.
دو کتاب «از سعدی تا آراگون» و «گستره ی شعر پارسی در انگلستان و آمریکا» بهترین نمونه های تحلیل و تاثیر ادب شرق به ویژه ادب پارسی در اروپا و امریکا به شمار می آیند. شرح مفصّل را در مقاله حاضر مطالعه بفرمایید.

بحث و بررسی موضوع

تا اوایل قرن هجدهم میلادی فعالیّت کمپانی هند شرقی از اهمیّت چندانی برخوردار نبود. به رغم تاخّر زمانی ورود بریتانیایی ها به هند، انگلستان موفق گردید سلطه ی اقتصادی فرانسویان را در هند پایان دهد. بریتانیایی ها پس از باز پس گیری قدرت از فرانسویان و امپراتوری شکست خورده ی مغول، دریافتند که موفقیّت شان در هندوستان به استفاده از زبان فارسی و درک فرهنگ اسلامی بستگی تمام دارد؛ زبان و فرهنگی که پایه ی حکومت مغولان در هند بر ان نهاده شده بود.

سرویلیام جونز

موفقیّت در این امر بیش از هر چیز مدیون کوشش های سرویلیام جونز (sir william Jones ) (1794-1746م) ، خاورشناس برجسته ی دوران خود بود. او و همکارانش متون ادبی و کتب آموزشی را برای فراگیری زبان فارسی وفرهنگ مرمتبط با این زبان، در اختیار کارکنان کمپانی هند شرقی قرار دادند. علاوه بر آن قریحه ی ادبی اش نیز وی را قادر ساخت تا مفاهیمی از شعر فارسی را به گونه ای گسترده تر به خوانندگان غربی معرفی کند که اکنون برای آنها فعالیت های کمپانی هند شرقی اهمیت ملی کسب کرده بود.
جونز ارائه ی یک تراژدی را بر پایه ی داستان رستم و سهراب شاهنامه به سال 1786 م. ارائه نمود. اوبه هنگام مطالعه ی شاهنامه ی فردوسی به زبان فارسی، به شباهت زبان های هند و اروپایی پی برد و با این امر در واقع مطالعات زبان شناسی تطبیقی را آغاز کرد-مسئله ای که زبان شناسان قرن نوزدهم را مجذوب خود ساخت. او در زمان خود به «جونز ایرانی» ملقّب شد.

هاگمن

قدیمی ترین بخش شاهنامه که به طور مستقل در اروپا منتشر شد، منتخباتی است که توسط هاگمن ( E.G.Hageman) درسی ودو صفحه به سال 1801 میلادی در گوتینگن بهطبع رسید. تا اینکه ماتیو لمسدن ( M.Lumsden) از مدرسان انگلیسی زبان که در مدرسه فورت یلیام کلکلته به تدریس زبان های عربی و فارسی اشتغال داشت. در سال 1893 م. نخستین مجلّد شاهنامه را با حروف سربی درشت و به خط نستعلیق در 722 صفحه رحلی با مقدمه ی مشروح انگلیسی به چاپ رساند.
لمسدن در صفحه ی عنوان کتاب یادآور شد که شاهنامه را در هشت مجلدّ به طبع خواهد رساند ولی به جز مجلّد اول توفیق انتشار مجلّدات دیگر را به دلیل موجود نبودن سرمایه کافی نیافت. کار لمسدن که از حیث پیشگامی در انتشار نخستین شاهنامه ی چاپی در خور تحسین است به اشاره و نظرکمپانی هند شرقی آغاز شد.محقّقان هندی در این خدمت با او همکار بودند وبه نحوی که گفته اند بیست و هفت نسخه در اختیار داشتند و جای جای در ضبط متن از آنها به تفاریق استفاده کردند. ولی چون نحوه ی استفاده ی آنها مشخص نیست و مشخصات نسخه ها هم معین نشده احتمالاً اکثر آنها بی اعتبار بوده است، طبع لمسدن از نظر علمی مقام ولاایی نیافت. ( افشار، 1382: 9)
دو دهه ی بعد، سرانجام نتن کامل این حماسه با حمایت سلطان « اود» ( oud) در هندوستان و به کمک بسیاری از پژوهشگران بومی منتشر شد.

جیمز آتکینسون

دکتر جیمز اَتکینسون ( James Atkinson) ، از کالج فورت ویلیام در کلکته، به سال 1814 م. ترجمه ی خود را از رستم و سهراب منتشر ساختک که پرخواننده ترین بخش شاهنامه به شمار می آید. اما چاپ خلاصه ای از تمامی شاهنامه که آتیکینسون تهیه کرده بود، تنها در سال 1834 م. با حمایت مالی انجمن ترجمه های شرقی صورت گرفت. ( Delmar،1814،All Text)

ترنر ماکان

طبع دوره ی کامل شاهنامه بر اساس نسخه های معتبر و رعایت اصول نسخه شناسی، نخستین بار توسط یک صاحب منصب نظامی انگلیسی موسوم به ترنر ماکان ( Turner Macane) که در هند خدمت می کرد انجام شد. او خود در صفحه ی عنوان فارسی کتاب به سیاق عنوان گذاری موسوم نزد شرقیان نوشت: کتاب شاهنامه ی ابوالقاسم طوسی متخلّص به فردوسی که به سعی و اهتمام کمترین بندگان آن بی نشان و لامکان کاپیتان ترنر ماکان که با نسخ متعدد قدیم و معتبر مقابله و تصحیح یافته با فرهنگ الفاظ نادر و اصطلاحات غریب، احوال سخن سنج فصیح و ادیب به دارالحکومه ی کلکلته به قالب طبع درآمده است.
در ذیل صفحه ی عنوان دو بیت در مدح فردوسی آمده است:

سکه ای کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند
تا نپنداری که کس از جمله انسی نشاند!

اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
او به بالا برد و بازش بر سر کرسی نشاند

شاهنامه ماکان که در چهار مجلّد به سال 1829م. انتشار یافت، اولین چاپ کامل و معتبری است که در دسترس قرارگرفت و بعدها ماخذ و مرجع چاپ های متعدد هند و ایران شد. ماکان به جز متن، در انتهای آن داستان ها و روایت های الحاقی را که از آن شاهنامه نیست به چاپ رسانید و لغت نامه ای هم بدان افزود. متن اختیاری ماکان در مجلّد اول همان طبع لمسدن است. ولی بقیه ی آن تهیه و تنظیم و مقابله شده ی خود اوست. ( افشار، 1382:10)
ترنر ماکان از کسانی است که مدتی از عمر خود را در میان فارسی زبانان هندوستان گذرانید و بدین زبان آشنایی تقریباً کاملی یافت.
تصور عمومی بر این است که تجلی سبک شرقی در ادبیات اروپا مربوط به دوره ی رمانتیسم است، اما نباید فراموش کرد که توجه به ادبیات آسیا از عصر خردگرایی شروع شده بود. بیش از فراگیر شدن رمانتیسم، رد پای عصر خردگرایی در برخورد با بسیاری از متون ادبی آسیایی و البته با شعر فارسی دیده می شود.
به درستی، اواخر قرن هجدهم که رشد شعر فارسی در انگلستان آغاز گردید، دوره ی گذار و تحوّل به شمار می آید. بدین ترتیب نگرش به کل ادبیات شرقی از تضاد و دوگانگی برخوردار بود. این دوره با واکنش به عناصر تعلیمی در ادبیات شرق متناسب با عصر خداپرستی آغاز گردید و به آرامی به سوی عناصر تاثیرگذار متمایل شد؛ عناصری که با گرایش های رمانتیک نوین مطابقت داشتند. روشنفکران، ادبیات مشرق زمین را نشان و شاخص مطالعات انسان شناسی می دانستند. توجّه و علاقه ی ایشان، افق های دید و ذهن را چنان گسترد که سرانجام به دگرگونی جهان بینی اروپا منجر گردید. بنابراین اگرچه ادبیات شرق بی تردید از جریانات عصر شکوفایی خود تاثیر یافته بود، لیکن این ادبیات به نوبه ی خود در تغییر روح آن کمکی شایان بود. البتّه تکامل کلی این فرایند منطقی، مدّتی به طول انجامید.
هر چند اتهامات رایج در قرن هجدهم علیه حامیان ادبیات شرق در ارائه ی ان به خوانندگان انگلیسی زبان رو به کاهش بود، اما همچنان بعضی از منتقدان، تاریخ اسطوره ای شعرهای حماسی فردوسی را حتّی ورای اغراق های شاعرانه می دانستند. از آن جا که «انسان» مبحث اصلی مطالعات این قرن بوده است، ایرادهایی که مثلاً از شاهنامه می گرفتند از این دست بود:
... داستان های چنین رمانتیک و شخصیت هایی چنان غول آسا در قالب دیو سفید و همنوعانش همچون دیوهای شاخ دار و اهریمنان با چنگال بلند، ما را مردّد می سازد که در میان این همه سخن محال، آیا می توان ردپایی از حقیقت تاریخی معتبر یافت؟ ( British critic,1799:121) .
با این حال طبق آن چه نوشته شده است، گرایش متقابلی در حال شکل گیری بود. ریچارد هول ( Richard hole) با اشاره به کتاب « هزار و یک شب» می گوید، اگر جن ها و دیوهای اسطوره ی ایرانی حاصل تخیّلات ابتدایی باشند، پس درباره ی پریان و جن های ادبیات انگلیسی یا حتی عناصر فراطبیعی شعر برجسته ی قرن، یعنی « غارتگری طره ی گیسو» ( Rape of the Loke) اثر پوپ ( pope) چه باید گفت؟ (Delmar,1832:12)
روندهای دوگانه فکری موافق و مخالف در این دوره باعث شد که نخستین مترجمان، شعرای فارسی را در حوزه ی کمابیش آشنای نظم کلاسیک جدید یانئوکلاسیک معرفی کنند. از این لحاظ سعدی به دلیل گرایش به ادبیات تعلیمی و سبک هجوآمیز، به خوبی با نبوغ عصر استدلال مطابقت داشت. سر ویلیام جونز درباره ی روحیه ی فردوسی و حافظ اظهار می دارد که فردوسی « هومر ایران» و حافظ « آناکرئون ایران» هستند.
سرویلیام اوزلی ( sir william ouseley) یکی از جانشینان جونز آن دوره، بیش از دیگران این دو شاعر را تحسین نمود و چنین نوشت:
« هومر و آناکرئون که در نوع خود بی نظیرند، بی شک از خلق اشعار حماسی چون فردوسی و غزلیات غنایی حافظ احساس غرور می کردند» .
البتّه نسبت دادن فردوسی به هومر امری طبیعی بود. آثار ادبیات حماسی در جهان محدود است و در این میان تنها آثار فردوسی و ویرژیل با آثار هومر قابل مقایسه اند و ماهابهارتای هندی حماسه ای عامیانه محسوب می شود درک جونز از نزدیکی میان زبان فارسی و زبان های کلاسیک، تمایل همبستگی دوباره ی این دو قلمرو باستانی را افزایش داد؛ دو قلمرویی که زمانی مرکز صحنه ی تاریخ را تصرف کرده بودند. ایران جدید با ایران اسلامی بی تردید، ماهیتی کاملاً متفاوت با ایران عصر هخمامنشی دارد؛ لیکن تا زمانی که تاریخ این کشور به صورت گنجینه ی مشترک درآید، ایران تنها قلمروی وسیع و یک پارچه به شمار می آمد که شخصیت هایی چون کوروش، تیمور لنگ، خشایارشاه و محمود غزنوی، بی هیچ ترتیب تاریخی در آن جولان می دادند. بنابراین حتّی پس از [ انتشار] « سقوط» اثر گیبون، که در بردارنده ی اطلاعات گسترده ای از اسلام و ایران بود، نوینسده آگاهی چون اسحاق دزرایلی چنین برداشت می کرد که شعرای ایرانی تاثیر عمیقی بر یونانی های باستان داشته اند.( D'Israeli,1801:131) .
بدین ترتیب با وجود این که فردوسی حدود دو هزار سال پس از هومر به عرصه ی هنر پا گذاشت، لیکن این دو را در یک رده به عنوان شاعران هم عصر طبقه بندی کرده اند.
در قرن هجدهم، ارتباط فردوسی با هومر به معنای ارتباط با الکساندر پوپ نیز بود. بنابراین جای تعجّب نیست که ترجمه ی جوزف چامپیون (Joseph champion) یکی از نخستین ترجمه های انگلیسی از فردوسی، فراتر از تقلید تمسخر آمیزی از « هومر نئوکلاسیک» پوپ نبود. چامپیون در تقدیم نامه ی منظومش ، به فردوسی استناد کرده، می گوید:
« جای خوشحالی است اگر شعر تقلیدی سبب شود
که شعر فردوسی درادبیات انگلیسی زنده بماند...
ای فردوسی سترگ به افکار ناتوانم از اریکه ی قدرت نیرو بخش!
تا شگفتی های تو را به سرزمین بی روح آورم،
تا تو را در جهانی که نامت را می شناسد، راهبر باشم
گرجه این جهان هنوز از آوازه ی بلند تو بی خبر است.
آیا هکتور یا آشیل در جنگ می خروشند؟
رستم با نیرویی متهورانه با هر دو برابری می کند. »
تاثیر بیشتر بر اشعار چامپیون، نه از فردوسی و هومر، بلکه از جانب پوپ بود و این در نوشته ی دیگر او مشهود است:
« شاعران گمنامی که در دشت های ایران می زیسته اند
بایستی دوباره با نغمه های انگلیسی، زنده شوند
افتخار یونان در شعر طنین انداز پوپ
برج های جاویدان است و از پس سالیان، نیرویی تازه ای می گیرد» (champion,1790:7).
مترجمان نسل بعد گرایش کمتری نسبت به پوپ داشتند، امّا همچنان به هومر معتقد بودند. استفان وستون (stephen weston) که در سال 1815 بخش هایی برگزیده از شاهنامه را بررسی کرد، متنی را ترجیح می داد که « حد واسط سبک پوپ و کوپر» باشد. وستون معتقد بود که ترجمه ی چامپیون، « خواننده ی انگلیسی را رها می سازد ... در حالی که هنوز وجود قدرت های متعالی را در شاعر ایرانی، باور نکرده است» . حتی وستون اعتقاد داشت که بهتر است شعر فردوسی را به جای مقایسه با ایلیاد، با شعری هم پایه در ادبیات آسیایی، همچون حماسه ی هندی « رامایانا» سنجید. جیمز اتکینسون (James Atkinson) سنجش شاهنامه با اشعار شوالیه گری اروپا پیشنهاد داد، زیرا باور داشت این اشعار اقتباسی از رمان های عاشقانه ی فارسی هستند که مراکشی ها به اروپا وارد کرده اند (Delmer,1828,All Text) قالب کلیشه ای هومر، به آهستگی در حال فروریزی بود.
می توان گفت که هیچ یک از شاعران دوره ی رمانتیک و پیش از آن بر زبان فارسی تسلط نداشتند و اقتباس های ایشان از شعر پارسی محدود می شد به برداشت های سطحی از عناصری که مترجمان ارائه کرده بودند. در واقع پیش از تنیسون (Tennyson) و فیتز جرالد هیچ کار بدیعی درباره ی شعر فارسی انجام نشد و هیچ کس پیش از لندر (Landor)و ساوثی (southey) حتّی از شکل آن هم بهره نبرد.(Brown,1916: 137-160)
در زمانی که مردم انگلیس با مطالب و معارف نوین ادب فارسی آشنا می شدند (یعنی آنچه را که ویلیام جونز ودوستانش فراهم آورده بودند و شاعران رمانتیک در گسترش آن نقشی محدود اما مهم داشتند) دو جنبش در حال شکل گیری بود که علاقه ی مردم انگلسان را آشکارا تحت تاثیر قرار دادند: نخست گسترش جغرافیایی سیاسی که ایران را، کانون توجّه اهالی بریتانیا گردانید و دیگر توسعه ی فرهنگی ، با این هدف که اهمیّت زبان فارسی را در مهّم ترین پایگاهش، یعنی هند، کاهش دهد. گرچه هیچ یک از این دو جریان به گونه ی مستقیم تاثیری در تاریخ ادبی نداشتند، امّا هر دو به شّدت در دگرگونی تصوّرات انگلیس نسبت به شاعران ایرانی، موثر بودند. اهمیت این برنامه های سایسی در آن است که موجب شد علاوه بر افراد عادی ،یک سیاستمدار، یک سرباز و یک کارمند هم به فعالیت های ادبی بپردازند و سهم آنان در بالا بردن دانش انگلیسی ها در مورد زندگی و ادبیات ایران انکارناپذیر است.

سِرجان ملکم

سرجان ملکم(1833-1769م.) علاقه ی خود را به تاریخ فرهنگ ایران، با فعالیّت های سیاسی نظام در هم آمیخت. کتاب دو جلدی او به نام «تاریخ ایران» اولین وقایع نامه انگلیسی درباره ی ایران است. گرچه این کتاب به وسیله ی سر جیمز فریزر (sir James Frazer) در سال 1837م. و کلمنت مارخام (clement Markham) در سل 1876م. نسخه برداری شده است، امّا نسخه سر پرسی سایکس (sir percy sykes) متعلّق به سال 1921م. معتبرتر است. (Malcom b,1815: 447) ماتیو آرنولد (Mattew Arnold)بخشی از اطلاعات خود را درباره ی رستم و سهراب» از کتاب ملکم گرفته است. زیرا ملکم بخش اعظم تاریخ ایران را به کمک داستان های شاهنامه تالیف کرده است. در واقع حماسه را به تاریخ تبدیل کرده است. در کتاب ملکم همچنین یکی از کامل ترین گزارش ها در مورد صوفی گری نیز وجود دارد و در آن به تمام شاعران پیشتاز ایران به غیر از خیّام و عطّار اشاره می شود، که بر حسب تصادف، ادوارد فیتز جرالد به دو تن از سه شاعر مذکور علاقه داشته است. او به وفور، از ترجمه های نخستین نقل می کند امّاگاهی برداشت های خود را نیز به آن می افزایددو با استفاده از حرف نگاری، نظراتی درباره ی زبان اصلی ارائه می دهد و مطلب خود را تکمیل می نماید.
دکتر جیمز اتکینسون (James Atkinson) به عنوان یکی از اعضاء هیئت اعزامی به هند و افغان، که در هنگام اشغال شهر غزنه حضور داشت؛ شهری که سطان زمان فردوسی یعنی محمود، هفتصد سال پیش آن را تصرف کرده بود و اتکینسون به یاد آن واقعه این شعر را سرود:
تصور نمی کردم انگاه که با رنجی لذت بخش
در خاک غریب می کوشیدم
گل های زیبای شعر را پرورش دهم.
تقدیر مهربان، مرا پس از عمری به غزنه بیاورد
تا با احساس یک زائر،
منظره های شکوهمند زمان محمود را در این ویرانه جستجو کنم
و جایی را که فردوسی عاشق گام نهادن بر آن بود اینگونه بیابم. penny,1834: 117)

ماتیو آرنولد

در میان ادیبانی که به مطالعه در زمینه زبان و ادبیات فارسی می پرداختند، ماتیو آرنولد به گونه خاص تری بر روی شاهنامه مطالعه می نمود. ماتیو آرنولد فارسی نمی دانست، با این وصف منظومه ای با الهام از داستان رستم و سهراب فردوسی نوشت که شهرت آن را در میان خوانندگان انگلیسی زبان تنها از شهرت رباعیات خیام در ترجمه فیتز جرالد کمتر بود. آرنولد از طریق ارتباط با معاصران ادبی خود توانست با مسائل آسیا آشنا شود. برادر ماتیو آ‌رنولد، ویلیام دی. آرنولد، مدیریت آموزش عمومی استان پنجاب را عهده دار بود که در هنگام بازگشت از هندوستان به سال 1859 م. در تنگه ی جبل الطارق درگذشت.
آرنولد موضوع های ادب پارسی را در دو مقوله مطرح کرد: نخست اقتباس از داستان های شاهنامه فردوسی و دیگر نوشتن مقاله ای با عنوان «تعزیه ایرانی»(A persian passion play) که در آن از تشریفات و مراسم شهادت بزرگان دینی بحث می شد، در ارتباط با نزاع تفرقه انگیزی که امت اسلامی را به دو گروه شیعه و سنی تجزیه کرد! جالب توجه است که بحث در هر دو مورد مذکور منجر شد به این که آرنولد با اشتیاق فراوان به فرهنگ تطبیقی (comparative culture)بپردازد. اگرچه یکی از دو موضوع یاد شده به زمانی بسیار دور باز میگردد، امّا موضوع دیگر مربوط به قرن نوزدهم و اشتغال ذهنی به اصول و مبانی نژادی یا نژاد پرستی است.
گفتنی است که تفکّر نژادی، بخش لازم ذهنی و فکری خوانندگان آثار ماتیو آرنولد به شمار می رود. این موضوع، از طریق نقد نشریه ای که به داستان رستم و سهراب، اثر آرنولد پرداخته، اثبات می شود این نشریه می پرسد:
یک شاعر چگونه می تواند در آفرینش اثر خود بهتر از سراینده ای باشد که کردارهای قهرمانی شریف زادگانرا به نغمه یا موسیقی می کشاند؟ رادمردان قدیم که همچون خود ما شور و هیجان داشته اند، واز همه مهم تر از نژاد ما بوده اند، پدران و نیاکان معنوی و روحانی ما به شمار می رفتند که در درون خود، جوهره ی همان چیزی را داشتند که در انگلستان تاکنون متجلی شده است یا از این پس ظهور می یابد (Malcoma,1817: 92)
به هر صورت شعر، آرنولد به گونه ی مستقیم به مسائل نژاد یا نژادپرستی مربوط نمی شود. آنچه در مطالعه کنونی اهمیت دارد، نقشی است که شعر او در تدوین نظریه ی ادبی ایفاء می کند. رابطه ی پیچیده ی شعر نسبت به حیات معنوی شاعر شاید از مناقشه ای آشکار می شود که به دنبال اتهام آن شعر به عنوان نوعی سرقت ادبی جریان یافته است.
آرنولد نخستین بار در یادداشتی درباره ی «تاریخ ایران» به قلم سرجان ملکم به موضوع تقدیر جنگ میان رستم و سهراب پرداخته است. در آغاز، توجه آرنولد صرفاً پژوهشی بود اما پس از مطالعه ی نقد سنت بوو، نقاد فرانسوی، بر شاهنامه ی فردوسی در ترجمه ی ژول مول-که در آن دوره درپاریس در حال انتشار بود-آرنولد مصمم شد دریافت خویش را از این داستان به شعر تبدیل کند، کاری که پیش از این مطالعه قادر به انجامش نبود.(Lyall,1886: 101)روایت منثور و بلند سنت بوو که آرنولد از آن بهره مند شد، در توضیح ملکم نیامده بود، اما هنگامی که آرنولد «سهراب و رستم» را به چاپ رسانید، از یادآوری این دو منبع چشم پوشی کرد. در نتیجه، به جان دوک کالریج، نقاد آثر آرنولد، بهانه داده بود تا او را به سرقت ادبی متهم کند. البته، اگر منظور کالریج، سرقت آرنولد از سنت بوو است، اتهامات وی شاید توجیه پذیر می نمود، اما اگر منظور، اقتباس آرنولد ا داستان فردوسی است، حرفش کاملا بی معنی و بی منطق است. بی شک آرنولد می دانست که داستان رستم و سهراب برای بیشتر خوانندگان آن دوره، داستانی آشناست. چنان که قبلاً اشاره کردیم، در سال 1814م. جیمز آتکینسون ترجمه منظوم این دساتان را به انگلیسی با عنوان «سهراب» ارائه داده است و از آن پس، در مجله های گوناگون نیز حکایت این رزم معروف، بارها منتشر شده بود. اتفاقاً، هدف آرنولد این بود که داستانی آشنا را در شعر خویش بگنجاند. آرتور.پی.استانلی به دفاع از آرنولد به گونه ای شایسته کالریج چنین پاسخ می دهد:
به نظر من ماهیت کتاب آرنولد به عنوان حقیقتی آشکار، بر اساس روایت ثبت شده،تنظیم گشته است. گذشته از این که او [آرنولد] به شما به گونه ای خصوصی، منشا روایت داستان را گوشزد کرده بود، همین مقدار برای تبرئه او کافی است. اگر شما بخواهید از آرنولد شکایت داشته باشید، می توانید این شکوه را نسبت به اقتباس شکسپیر از پلوتارخ یا، بیش از آن، نسبت به سروده ی تینسون در «مرگ آرتور شاه» نیز مطرح کنید.(Atkinson,1900:preface)
پاسخ خود آرنولد در اتهام به سرقت ادبی به صورت یادداشتی در دومین چاپ کتاب در سال 1854م. درج شده است. او خود اقرار می کند که از منابع ژول مول (از طریق سنت بوو) و ملکم استفاده کرده و عبارات مربوط را از هر دو منبع نقل میکند. او همچنین می ازاید که اگر ترجمه ی انگلیسی داستان به نثر وجود داشت، از آن بهره مند می شد. بدیهی است که این گفته را می توان این گونه تلقی کرد که از ترجمه ی منظوم داستان به قلم آتکینسون آگاهی داشته است. اگرچه سبک های دو ترجمه کاملاًم تفاوت هستند (آرنولد به سبک شعر سپید میلتون، و آتیکنسون، به شیوه ی مثنوی حماسی سروده است)، عناصری در شعر آرنولد می توان یافت که تنها از طریق اثر آتکینسون توضیح داده می شود.(pound,1906:15) استیگاند، یکی دیگر ازنویسندگانی است که آرنولد را متظاهر و خشکه مقدّس می خواند و او را به عنوان سارق ادبی توصیف می کند:
از ترجمه های شرقی
ترجمه های آتیکنسون، مول یا فون شاک
از شعر حماسی سترگ شاهنامه
از هومر ایرانی، فردوسی...
[آرنولد] متظاهرانه ادعا می کند
آرنولد به حق از قصور اخلاقی آن موضوع درکی نداشت؛ با این وصف می پذیرفت-با این جمله ی مهم-که دفاع او از اخلاقی بودن تقلید خویش نباید بادفاع از زیبایی شناسی اثرش اشتباه شود. وی در توضیحی درباره اثر خویش مسئله را درست مطرح کرده است: آیا برای شاعری انگلیسی در میانه قرن نوزدهم توجیهی وجود دارد که داستانی را از هرمنبعی و در اخلاق، علم و یا هر چیز دیگر مربوط به همان عصر روایت کند؟
آرنولد در مقدمه ای برمجموعه اشعاری که «سهراب و رستم» در میان آنها نخستین بار به چاپ رسید، به بحثی درباره ی مسئله ی زیبایی شناسی پرداخته و او در این مقدمه کوشیده است منظومه های روایی را که نخستین بار ارائه می شد، معرفی و توجیه کند. او در ضمن از خوانندگان پوزش می خواهد از این که از چاپ نمایشنامه ای به عنوان (امپدوکس در اتنا)منصرف شده است .امپدوکس داستانی بود درباره ی ناکامی ها و ناراحتی های خردمند بزرگی که قادر نبود تا در برابر دواصل تردیدناپذیر خیر و شر با باوری استوار به سامان بخشی کردار خود بپردازد و سرانجام نیز کار او به خودکشی انجامید. شعر، در واژگان آرنولد، عبارت بود از «گفتگوی فکر با خویش». بنابراین، چون باور داشت که ادبیات باید لذت بخش باشد و داستا پر از درد و رنج نمی تواند چنین باشد، آن را ناکام و ناشایسته دانسته، از آثار چاپی خود به سال 1853 م. خارج گردانید. (Quiller, 1942:466)
آرنولد در شعر گفتن پیرو سبک کلاسیک بود که «از سادگی اصیل و حس تاثیر» برخوردار است. او بهترین موضوع ها را مربوط به کردارهای عالی برگزیده-«آثار سرشار از جاذبه و در بردارنده ی والا ترین عواطف انسانی ،حاوی اصلی ترین احساسات جاویدان نژاد انسانی ومجرد از زمان »می دانست. چنان که آرنولد در اعلان تجدید چاپ کتاب به سال 1854 م. نوشته بود، قصد ندارد شاعر را در انتخاب موضوع به داستان های یونانی یا رومی محدود کند (او می بایست افزون بر یونان و روم، شرق را نیز به آنها اضافه کند)، اما به شاعران توصیه می کند که بدون توجه به زمان و مکان، رویکردها و جریان های بزرگ را انتخاب کنند. آرنولد خود در تعبیرات تند و نیش دار امپدوکس به زمانی توجه دارد که:
... نه آن چه در اندیشه بود و نه آن چه در بیرون
[روزن اش] بر ما بسته و مرده بود؛
تاثیر افکار والا بر اذهان ساده
خود چشیدیم و بی آلایش و بی پیرایه شادمان شدیم،
اما اگر بار این افکار مقدس پریشان خاطرمان می کرد
آن اندازه توان داشتیم که این پریشانی را از خود دور کنیم
امپدوکس زمانی را پیش بینی می کرد که مردم، اگر قادر نباشند خویش را در دوران خودشان دریابند،
... پرواز کنندبه پناه دورانهای گذشته،
به سوی ارواح جوان، به سوی انفاس شکوهمند.
او در هنگام سرودن «سهراب ورستم»در نامه ای به دوستش آرتور هیو. کلو شاره می کند:
به تازگی من چیزی به دست اورده ام که بیش از هر چیز دیگر مرا خشنود ساخته است... مطالبی کسب کرده ام که یکی از بهترین هاست، چه چیز شگفت آوری! عجیب است که نویسندگان جوان نسبت به آن احساس کمتری دارند. چگونه ممکن است؟ همه چیز درآن هست.
سپس، هنگامی که آرنولد آگاه شد که آرتور کلو داستان «فاضل کولی» را به «سهراب و رستم» ترجیح می دهد، به او نوشت:
من خوشحالم که شما «فاضل کولی» را دوست داشتید، اما ازچه چیزی در آن خوشتان آمد؟ هومر، روح می بخشد؛ شکسپیر جان می بخشد؛ جسارتاً به نظر من، داستان «سهراب و رستم» نیز روح بخش است. اما «فاضل کولی» بسیار هم کاری کند، سودایی خوش را بیدار می کند. اما این آن نیست که ما به آن نیاز داشته باشیم (Gentleman's Magazine,1775:39)
آرنولد بدون شک می دانست که با چه سرو کار دارد، زیرا که مهم ترین اشعارش نیز متعلق به همین گروه بود که اکنون به شدت از آن انتقاد می کرد. ویژگی اصلی ادبی وی لحن مرثیه گونه بود و اشعار او علائم همان آفاتی را داشته که او در کل جریان شعر عصر خویش تشخیص داده بود:
مصیبت شگفت اور زندگی جدید
عجله ی اسف بارش و اهداف پراکنده
سرهای سنگین و قلب های لرزان
اما اگر آن دوران از وقار و سلامت عاطفی خالی بود، آرنولد می کوشید تا از طریق سرودن اشعاری ساده اما قوی آرامش روحی و معنوی را ایجاد کند. او موضوع یکی از این داستان ها را در ادبیات فارسی یافته است. در یادداشتی بر «سهراب و رستم» آرنولد اظهار داشت: «وابستگی به سنت، گذشته از هر چیز دیگر، اثر را از طعم واقعیت و حقیقت برخوردار می کند، یعنی هر آن چه حیات شعر بر آن استوار است.» شاید آرامش پذیری و شکیبایی فردوسی در برابر سرنوشت حتمی، حال و هوای پالاینده را به داستان می بخشید که در کنار آن طنزهای امپدوکس، مصنوعی و تمسخر آمیز به طنر می رسید. در نزدیکی مرگ، سهراب در سروده ی آرنولد می گوید: «حکم آسمانی بود، این اتفاق باید می افتاد».
افق این امید نو هنوز در دوران ویکتوریایی مشهود نبود و شیوه ی آرنولد به زودی رو به افول گذاشت؛ او نه تنها موضوعاتی همچون رستم و سهراب، بلکه کل شعر سرودن را کنار گذاشت. زمانی که آرنولد با کوشش بی ثمر سعی داشت از طریق داستان های ایرانی دیدگاه مثبت را در شعر انگلیسی تثبیت کند، نویسنده ی دیگر هم عصر وی ترجمه ای از فارسی تدارک می کرد که چشمگیرتر از اشعار رثایی خود آرنولد با لحنی سودایی و به شدت منفی همراه بود؛ «سودای خوش» که در آن دوران مردم آن را نمی پسندیدند. در فضای جدید، نثر آرنولد اکنون با اکراه در مسیر همان جریان منفی زمان خویش و سازگار با اخلاق رایج در جامعه قرار گرفت. وی در مقاله ای درباره ی ویلیام وردزورث (1872) این نظریه را که هدف شعر، نقد حیات است. به ناچار پذیرفت و حتی شاعرانی را ستود که ضد اخلاق حاکم بر جامعه شورش می کردند و واژگان حکمت آمیز عمر خیام را: «بگذارید زمانی را که در مسجد تباه کردیم در میخانه جبران کنیم!» به عنوان شعار خود برگزیدند.(Lowry,1932:136)اما به عنوان نقاد ادبی، آرنولد هم چنان روحیه ی مثبت را در شعر ترجیح می داد، چیزی که به عنوان شاعر نتوانست از طریق «سهراب و رستم »در شعر انگلیسی پدید آورد.وردزورث به چنین تعهدی در زمان پیشتر و خوشبختر دست یافته بود. برخلاف آن، رباعیات، سرشار از غم و خودبخاتگی بود، همچون سروده های آغازین خود آرنولد، و او نمی توانست پیام این گونه ادبیات را بیشتر از کاول (cowell) بپذیرد.
مقاله ی درباره ی «نقش شرق در تفکر آمریکایی پس از جنگ داخلی آمریکا» توجه ما را به نسل دوم از پیروان حکمت متعالیه جلب می کند که آثارشان پیرامون مذاهب جهان نشان دهنده ی آگاهی چشمگیر آنها نسبت به فرهنگ ادبی پارسی است.

ساموئل جانسون

ساموئل جانسون (که البته منظور، نویسنده ی قرن هجدهم یا رئیس دانشگاه کلمبیا نیست، بلکه وی یک کشیش خداپرست چپگرا است) هرگز موفق نشد پژوهشسه جلدی خود به نام «مذاهب شرقی و رابطه ی آن ها را با مذهب جهانی» کامل کند. دو جلد نخست درباره ی هند و چین است و به موضوعی می پردازد که جانسون آن را به گونه ی «مغزی» و «جسمی» ذهن در مذهب می نامد.جلد سوم با ذهنیتی عصبی به ایران می پردازد و آن را در زیرمجموعه های دین زردشت و اسلام بیان می کند. بخش مربوط به اسلام به دو فصل «محمد» و «شاهنامه» تقسیم شده است؛ فصل سوم هرگز نگاشته نشد و این سؤال برای انسان پیش می آید که شاید این فصل به مضامین مذهبی تصوف مربوط نبوده است. فصل مربوط به شاهنامه آگاهی چشمگیر نوینسده را از منابع آلمانی همچون انگلیسی در خصوص شعر حماسی نشان می دهد.
این بخش از کتاب تحت عنوان مذهب آورده شده زیرا جانسون لحن بیان فردوی را توحیدی و خداپرستانه یافته است. جدای از این موضوع، قطعات بسیاری در داستان از ترجمه های انگلیسی خود جانسون از منابع آلمانی، به صورت ابیات نثرگونه یا نثر ارائه شده است. جانسون بسیار عالم تر از آلگر (Alger) و کانوی (conoy) بوده و جای تاسف است که به تمامی جنبه های ادبیات نپرداخته است.

جیمز راسل لوول

جیمز راسل لوول (1819-1891)(James Russell Lowell) نیز در عین حال هم مانند یک عالم به ادبیات شرقی علاقه داشت و هم مانند یک شاعر رمانتیک تمایل داشت تا برخی از مضامین ادبیات شرقی را به جریان سروده های انگلیسی و آمریکایی وارد سازد؛ او می افزاید: «هویت ملی فردوسی را آن هنگام در می یابیم که با اندوه به گذشته ی باشکوه وطن خویش می نگرد و به ما م یگوید: بلبل هنوز به فارسی باستان نغمه سر می دهد.»(Fredrick, 1947:454)
او در رساله ی دیگری درباره ی چاسر(chaucer)، بار دیگر، شاهنامه را از تمامی داستان های عاشقانه ی اروپا فراتر می داند و می گوید: «از دیدگاه هنری، آثار دیگر بسیار فرو دست تر از آن فردوسی قرر می گیرند. فردوسی، نظومه ی گران سنگ این شاعر بزرگ به حقیقت اثری رمانیتک به شمار می رود».
لوول پس از نقل دو متن از حماسه ی فرانسوی رونالد می افزاید: «بخش رستم و سهراب همان اندازه جهت کمیت و قدرت کنش، برمتون مذکور پیشی می گیرد که سوگواری تهمینه برای فرزندش و این مضمون از لحاظ رقت انگیزی و دلسوزی از آن دو برتر است». از این اشاره می توان دریافت که لوول به ترجمه ی ماتیو آرنولد (Matthew Arnold) بسنده ننموده زیرا که او سوگواری را ناگفته رها کرده و از ترجمه ی جیمز اتکینسون (James Atkinson)، مشتمل بر سوگواری تهمینه، نیز سود جسته است. این موضوع نمونه ای درخور شایسته را از دانش پژوهی ادبی اولین دبیر «انجمن زبان نو» نشان می دهد.

لافکادیو هرن

نویسنده ی برجسته ی دیگر در پایان دوره ی انحطاط در اروپای قرن نوزدهم لافکادیو هرن (Lafcadio Hearn) است ،اما همزمان، او به نحو عجیبی به تمایلات حکمت متعالیه در ادبیات شرقی توجه نشان می داد و اثار شرقی را همچون متون مقدس تلقی می نمود. هرن از همان بدو تولد غریب تلقی می شود؛ او فرزند پدر و مادری ایرلندی-یونانی بود که از یونان به ایرلند آمدند. او بعدها به آمریکا مهاجرت کرد و از آنجا در سال 1890 م. به ژاپن رفت و با زنی بومی ازدواج کرد، نام و تبعیت ژاپنی برای خود برگزید و در همان جا درگذشت و دفن شد. اما او قسمت اعظمی از نوشته هایش را در آمریکا ترتیب داد و نخستین بار همان جا به مطالعه ی ادبیات آسیا پرداخت.(Jackson,1970 :67-81) هرن در مقاله ای مفصل شاهنامه را ستود. به گمان او قیمت 150 دلار برای مجموعه ی ترجمه شده ی فرانسوی ژول مول (Jules Mohl) از این حماسه ،مناسب بود و او آن را برانسخه ی ترجمه شده ی ماتیو آرنولد برتر مینهاد که تحت تاثیر بخشی از شاهنامه بود. به اعتقاد او، این اشعار نشان گر سلحشوری هایی بود که سال ها پیش از اروپا در ایران وجود داشتند. به عقیده ی او نشر این کتاب و دیگر کتاب های مشرق زمین از واقع گرایی سیاسی [غرب] مطلوب تر به نظر می رسید و می توانست بسی زودتر از روابط تجارتی، وفاق و برادری جهانی را به ارمغان آورد.

الکساندر راجرز

راجرز از زمره ی افرادی به شمار می رفت که کار اصلی شان اداره امپراتوری آسیایی بود. این صاحب ها یا لردهای دستگاه مستعمراتی که از درجات متفاوتی در علایق سیاسی، پژوهشی و ادبی برخوردار بودند، هنوز هم به مطالعه ی زبان و ادبیات فارسی ادامه می دادند و در این راستا از سنّتی استفاده می کردند که در کار بازرگانی کمپانی هند شرقی ریشه داشت. هدف آنها گاهی شغلی و گاهی نیز (به منور فرار از خستگی فعالیّت های اداری) سرگرمی بود، امّا نتیجه ی آن، به شهرت رساندن شاعران فارسی بود آن چنان که تا پیش از آن در زبان انگلیسی سابقه نداشت. حافظ هنوز محبوبیت داشت و همان طور که انتظار می رفت سعدی در جایگاه بعدی قرار داشت، امّا فردوسی، نظامی، مولوی، جامی، و حتّی خیّام پیش از ایشان هم به نوبه ی خود نقش خود را ایفا می کردند. آمیزش نام این شعرا با کار و زندگی مدیران مستعمرات انگلیسی، موضوع جالبی برای مطالعه ی جامعه شناسی ادبیات است.
ادوین اولیور (Edwin oliver) تلخیص «راجرز» از شاهنامه را یک اثر ارزشمند معرفی می کند زیرا نه تنها برای دانشجویان رشته ی زبان های شرقی مفید بود بلکه برای نمایندگانی که از جانب دولت بریتانیا برای انجام کارهای اداری به ممالک شرقی می رفتند نیز وسیله ی ارتباطی خوبی محسوب می شد. از جمله 300 تن از مشترکان این کتاب که آن را دریافت مکردند، که از جمله می توان به دولت هند (30 نسخه)، مهاراجه های مختلف (هر کدام 5 نسخه) و مهندس گاندی (تبعیدی) در آفریقای جنوبی (یک نسخه) اشاره کرد.
هم جواری طنز آمیز امپراطوری و گاندی مشاهده پیشگویانه توریو (Thoreau) را در نتیجه گیری از والدن (walden) به یاد می آورد، که می گفت: یک موج، پشت هر کس که بتواند امپراتوری بریتانیا را مانند یک تکه چوپ شناور سازد، به بالا و پایین حرکت می کند، البتّه اگر آن کس بتواند نخست آن موجود را در ذهن خود مهار نماید.
تنها شاعری که پس از شکل گیری مکتب رباعیات، معروف گردید، (چه به عنوان دشمن و چه به عنوان دوست) و در زیر سایه ی خیام رنگ نباخت، فردوسی می بود. گرایش ذوق عموم به سعدی و پس از آن به حافظ که سبب رواج آنان شد، کوتاه مدّت بود امّا این گرایش نسبت به فردوسی تداوم یافت. ویژگی خاصّ فردوسی «جدیّت فوق العاده ی» اثر او بود و این ویژگی را بیش از همه در بخش «رستم و سهراب» می توان مشاهده کرد. در سال 1886 م. اثر او به عنوان یکی از یکصد شاهکار بزرگ ادبی جهان معرفی شد و ترجمه ی آزاد جیمز اتیکنسون (James Atkinson) از این اثر در سال 1832م. از سوی مجموعه ی شاهکارهای ادبی جاندوس (chandos) به چاپ رسید، این اثر بار دیگر در همان سال و سپس در سال 1892م. تجدید چاپ شد.
سرانجام در قرن بیستم جرج و ادموند وارنر (George and Edmon warner) به ترجمه ی کامل اثر به زبان انگلیسی اقدام نمودند، این دو، کار خود را در سال 1905م. آغاز کردند و دو دهه ی بعد به پایان ساندند ، (Norton,1894:222)
بعدها خلاصه ی دیگری از شاهنامه به نثر، منتشر گردید، این اثر گسترده و نامنظم در یک مجلّد گردآوری شد. شاهنامه به عنوان حماسه ای ملّی برای گسترش شهرت خود در قرن بیستم نیازی به تشکیل انجمن یا گروه خاصّی نداشت و هنوز هم این اثر از حمایت بسیاری از علاقه مندان برخوردار است.

مطالعات تطبیقی ادبیات و مذهب

در مطالعات تطبیقی ادبیات و مذهب، از شاهنامه به گونه ای گسترده استفاده شده است. پروفسور ژوسیه رویس (Josiah Royce)از دانشگاه هاروارد مستقیماً بر تحقیقات میوری ای، پاتر (Murray A.poter) نظارت داشت، پاتر درباره ی داستان نبرد پدر با پسر در ادبیات کشورهای گوناگون جهان، تحقیق می کرد.(Lowell,1904:123)
پرفسورآ.وی.دبلیو، جکسون (A.v.w.Jackson) در دانشگاه کلمبیا یکی از دانشجویان دختر هندی خود را تشویق کرد که راجع به «زن اثیری در ایران» (The eternal feminine) با توجّه ویژه به اثر فردوسی، تحقیق کند و دانشمندی هندی نیز با طمالعه متون پهلوی (فارسی میانه)سعی داشت که منابع فلسفی وعرفانی فردوسی را بیابد.(Rogers,preface)
دانشمند دیگری نیز که درباره ی کتاب مقدّس تحقیق می کرد، در شاهنامه شرحی از داستان حماسی رنی دی (Regin Dei) را یافت که در کتاب چهارم انجیل نیز آمده بود.
بیش از همه پارسیان هند که نسبشان به زردشتیان ایران می رسید به شاهنامه علاقه و اشتیاق داشتند. آنان اطلاعات خود را درباره ی شاهنامه از مؤسّسه ی شرق شناسی کاما (cama) کسب می کردند و همچنین در کسب دانش مربوط به فردوسی به مهم ترین شاهکار قرن نوزدهم یعنی اثر تئودور نولدکه (Teodor Noeldeke) با عنوان-ملیت ایرانی-مدیون بودند.
یکی از علل بسیار مهم همگانی شدن شاهنامه، جاذبه ی فراوان این اثر برای مراکز نگهداری از کودکان بود. در سال های میان 1887 تا 1930م. تعدادی داستان کوتاه از آن برای استفاده ی کودکان در مدارس و گروه های نمایشی منتشر شد. رستم اکنون جایکاهی نظیر قهرمانانی همچون بولف(Beowulf) انگلیسی، رولاند (Roland) فرانسوی و زیگفرید (siegfried) آلمانی یافته، همچنان که پیشتر فردوسی در جایگاهی مشابه هومر و ویرژیل قرار گرفته بود.(Levy,1967:All Text)
نسخه منثور هلن زیمرن (Helen Zimmern) منبع اصلی بسیاری از آن داستان ها به شمار می آمد، که از روی بخش هایی از ترجمه ی فرانسوی شاهنامه به قلم ژول مول (Jules mohl) نوشته شده بود. با تشویق هایی که ریچارد گارنت (Richard Garnett) از موزه ی بریتانیا و رابرت برونینگ تادما (Robert Browing) از اثر زیمرن به عمل آوردند و همچنین با بهره گیری از دو طرح اثر الما تادما (Alma Tadema)، هنرمند سبک پیش رافائلی و همچنین شعری از ادموند گاس (Edmund Gosse) به عنوان مقدّمه، که قبلاً ذکر آن گذشت (فردوسی در تبعید)، این کتاب بارها و بارها به چاپ رسید، یک بار به خطر بریل و بار دیگر د سال 1926م. باطراحی جدیدی از ویلفرد جونز (wilfred Jones) در سبکی که مشابه پیکره های تخت جمشید بود.(Ringgren,1952: 13)
ترجمه فرانسوی مول نیز چنین جذابیتی را برای فرد نابغه ای چون ویلیام موریس ایجاد کرده بود، نویسنده زندگی نامه ی او در اثرش چنین ذکر می کند: «وی از سال 1833 م. کار ترجمه ی جدیدی را مربوط به شاهنامه از فرانسه به انگلیسی آغازکرد.» دست نوشته ای فراوانی به خط خود او باقی مانده که ترجمه ی بخش اوّل کتاب است و از نثر بسیار فاخر و در خور توجّهی نیز برخوردار است.
هشاهنامه به دلیل ویژگی های ملّی و اساطیری خود و همچنین به کمک مینیاتورهایی از هنرمندان ایرانی که در گذشته نسخه های دستنویس این اثر را تزیین می کردند، از قابلیت بسیاری برای مصوّر شدن برخوردار بود.

شاهنامه های مصور

نخستین بار در اواسط قرن نوزدهم، پتن ویلسون (patten wilson) تصویرهایی مربوط به داستان های شاهنامه را در اثری به نام کتاب زرد (yellow book) منتشر نمود. (Buckler,1935:9)
امّا در سال 1935م. این مینیاتورها که اشعار فاری را تزیین می کردند، توجّه بسیاری را برانگیختند، در سال (1931م.) جی.وی. اس. ویلکینسون (J.v.s.wilkinson) و لارنس بینیون (Laurence Binyon) به همگاری یکدیگر به شرح نسخه ای از شاهنامه که متعلّق به قرن پانزدهم بود اقدام نمودند.(Modi,1921:167)
در جشن هزاره ی تولّد فردوسی در سال 1934م. کتابی نیز در جهت بزرگداشت او منتشر گردید، این اثر حاصل همکاری دانشگاه کلمبیا، موزه ی هنر متروپولتین، کتابخانه ی عمومی نیویورک، و موسّسه ی هنر و باستان شناسی ایران در امریکا بود و از سوی سفارت ایران در واشینگتن نیز حمایت می شد.

نتیجه گیری

کمپانی هند شرقی یک از مراکزی بود که مقامات عالی رتبه ی انگلیسی، از 1757 تا 1948م. کمتر از 200 سال به مطالعه ی زبان های گوناگون از جمله زبان و ادبیات فارسی پرداختند و بخش های مهمی از آثار ادب پارسی را به انگلیسی ترجمه کردند. نویسندگان و شاعران انگلیسی زبان به گونه ی خاص از اروپائیان به طور عام به ترجمه های آثار ادب پارسی توجه کردند و تحت تاثیر موضوع ها و مفاهیم ادبیات فارسی آثار بدیعی به وجود آوردند.
آثار ادب فارسی نه تنها در توسعه و تقویت رمانتیسم اروپایی بلکه در عصر خردگرایی بسیار مفید و موثر افتاد، به ویژه موضوع خداپرستی و یکتاپرستی دینی که در آثار ادبی فارسی از جایگاه والایی برخوردار بود در دوره پروتستانیسم، دور از هرگونه خرافه پرستی، ترویج گردید. نویسندگان انگلیسی و اساساً اروپایی و امریکایی شاعران ایران را با بزرگترین شارعان اروپایی همچون هومر، هزیود، ویرژیل، اناکرئون و غیره و غیره مقایسه کردند و در موارد گوناگونی شاعران ایرانی به ویژه فردوسی را برتر نهادند. ماتیو آرنولد منظومه رستم و سهراب را به عنوان مهم ترین بخش شاهنامه ترجمه کرد. آرنولد به اقتباس از شاهنامه پرداخت و مقاله ی مهم و جالبی با عنوان تعزیه ایرانی قلمی کرد. آرنولد از کسانی بود که پس از توجه به ادب یونان و روم، آدب شرقی به ویژه ایرانی را در فهرست ادبیات غرب مطرح کرد.
جیمز راسل لوول شاهنامه را از تمامی داستان های عاشقانه اروپا فراتر می دانست و می گفت: از دیدگاه هنری آثار دیگر بسیار فرودست تر از آن فردوسی قرار میگیرد. توسعه رمانتیک، ترویج روح آزادی خواهی ،خردگرایی و نجات از حقارت از جمله تاثیراتی بود که ترجمه و اقتباس آثار فارسی از جمله شاهنامه به جای نهاد. اکنون هم اگر محققان و استادان زبان دان و دانشمند به ترویج و ترجمه آثار ادب فارسی بپردازند شاهد تاثیرات شگرفی بر ادبیات جهانی خواهیم بود.

پی‌نوشت‌ها:

* دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی

منابع : منابع فارسی:
- افشار، ایرج(1382) . کتاب شناسی فردوسی. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران
منابع لاتین
-Atkinson,James,shahanameh,oriental Literature,The Literature of persia,vol.1,New york,1900.
-British critic,XIV (1799),121.$$$
-Brown,wallace c.The persian poetry in England comparative Literature,IV,2,spring 1952.
- Buckler,F.w.Frdusi's shahnameh and the Genealogian Regni Dei,supplement to Journal of American orienal society,1,1935.
-cahmpion,The poems of Fersosi,calcutta,1790.
-Delmar,N.y.shah Nameh soohrab,London,oriental Translations Fund,1832
-Demmar,N.Y.soohrab,A poem form the persian of Firdousee,2d ed,calcutta,1828,preface.
-Ferdrick,w.Roe,wordsworth,victorian prose,New york,Ronald press,1947
-D'Israeli,Romaces,2 nd ed,London:Murray and Highley,1801.
-Gentlman's Magazine,XLV(Jan,1775)
-Jackson,carl T.American Quarterly,XXII,spring 1970
-Levy,ReubenEpic of the kings:sha-name,chicago university press,1967
-Lowell,Jame Russell,Fragnets of un unfinished poem,coplete writin,16 vols,XII,Boston:Hughton Mifflin,1904
-Lowry,H.F.The Letters of Natthew Arnold to A.H.clough,London,oxford press,1932.
Lyall,Alfred,The attractivensess of the fin de siecle ennui London,kegan paul,press,1932
-Maclom a.Jhon,persia,a poem 2nd ed,London,Murray,1817
-Malcolm b.John,The History of persia 2 vols,London,Murray,1815
-Modi,J.J.An Instance of Royal swayamvara as Described in the shah-Nameh of Modi J.J.an Instance of Royal swayamvara as Described in the shah-Nameh of Firdusi Journal Royal Asiatic society of Bombay,for years 1917-21
XXV,Bombay,1927
-Noton,charles,E.Letters of James Russell Lowell,ed,2 vols New york,Harper,1894
-penny Magazine London,1834,poets in persia
-pound,Louise,Arnold's sources for shorab ad Rustum,Modern Language Notes,XXL,New yor,1906.
-Quiller,A.Th.Arnold's not,London,oxford prdss,1942.
-Ringgren,Helmer,Fatalism in persian Epic,uppsala universities Arsskrift,1952
-Rogers,trans,shah-Nameh,preface

منبع مقاله :
اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط