سخنان شهید سرلشکر حسن آبشناسان در مراسم یادبود شهید سردار محمد بروجردی

شهید از شهید سخن می گوید

از من خواسته شد تا در مورد برادر بروجردی صحبت کنم. ابتدا با ایشان در قرارگاه غرب آشنا شدم. برادر سپاهی با موی سر و ریش قهوه ای. با قیافه ای نورانی. خنده بر لب، او را خوش برخورد و درد آشنا یافتم. با کیفی در دست در
شنبه، 18 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهید از شهید سخن می گوید
 شهید از شهید سخن می گوید

 






 

سخنان شهید سرلشکر حسن آبشناسان در مراسم یادبود شهید سردار محمد بروجردی

از من خواسته شد تا در مورد برادر بروجردی صحبت کنم. ابتدا با ایشان در قرارگاه غرب آشنا شدم. برادر سپاهی با موی سر و ریش قهوه ای. با قیافه ای نورانی. خنده بر لب، او را خوش برخورد و درد آشنا یافتم. با کیفی در دست در کمسیونی با هم شرکت داشتیم. بسیار خوب کمسیون را اداره نمود که نظرم به او جلب شد. احساس احترام برای او قایل شدم. زمانی بود که برای انجام مأموریت رفته بودیم. علاوه بر برخورد خوب با بزرگواری از کنار مسایل می گذشت که باعث شد احترام بیشتری برای او قایل شوم. از آن به بعد بیشتر در کنار هم بودیم و از نزدیک با او تماس داشتم. در بحرانی ترین زمان عملیات خونسرد و به قدرت لایزال الهی متکی بود. هر حرکت و هر جنبشی را از خداوند می دانست. اکثراً منقطع بود. در عملیات دائم با خود زمزمه می کرد و نام خدا را به زبان می آورد. در موقع پیروزی ها دائم شکرگذاری می کرد. تا لحظاتی خنده از سیمای مبارک او قطع نمی شد.
شهید بروجردی ترسی از چیزی نداشت و افسرده نمی شد. دیدگاه او بسیار وسیع و دورنمای هدف هایش بی انتها بود. مسایل را مشکل نمی گرفت و یکباره می خواست چند عمل را با هم انجام دهد. به او توصیه نمودم دیگران کشش این کار را ندارند و اجازه دهید گام به گام قدم برداریم. بسیار صمیمی و مهربان بود. وقتی به مردم روستاها می رسید بچه ها را بغل می کرد و نوازش می داد. دست بر سر و گوش آنها می کشید و با مردم خوش و بش می کرد. از وضع آن ها می پرسید. از برکات و مراحم اسلام و جمهوری اسلامی برای آنها سخن می گفت. سعی می کرد خاطر آنها را آسوده نماید. مهربانی او با مردم به قدری بود که هر کس شیفته اخلاق او می شد و دوست داشت در کنار او باقی بماند. آنجا، آنچه در آن بود برای او ارزشی نداشت. بسیار ساده می زیست و بی آلایش رفتار می کرد. پتویی در زیر سر و پتویی در روی خود داشت و رو به قبله می خوابید. نیمه های شب بیدار می شد و نمی گذاشت کسی متوجه شود. رزمندگان را بسیار دوست داشت. وقتی به رزمندگان می رسید همه دوست داشتند از سر و کله او بالا روند. خیلی با آنها مهربانی می کرد. کسانی را که شجاعت به خرج می دادند مورد تشویق قرار می داد. کسانی که افسرده بودند، دلداری می داد. می نشست و با آنها صحبت می کرد. وقتی صحبت های او تمام می شد، از فرد دل افسرده در مدت بسیار کوتاه فردی مصمم و دل شاد ساخته می شد.
محمد بروجردی با هوش سرشاری که داشت در مدت کوتاه توانسته بود به امور نظامی به خصوص در عملیات نامنظم وارد شود و در این امور صاحب نظر گردد، و در مدتی کوتاه با کار عملی و مستمر تحلیلی بر جنگ در کردستان داشته باشد. آنگاه که ضد انقلاب در بین مردم منطقه جایگاه ندارد، وقتی منهدم شود، او می گفت با ضد انقلاب می بایستی با قاطعیت رفتار شود و هرچه سریعتر پایگاهش در بین مردم از بین برود. او عقیده داشت که این جرثومه های فساد با تبلیغات زهرآگین خود، مردم را مسموم کرده اند. باید با مردم با مهربانی رفتار نمود. مبانی انقلاب اسلامی را به آنها عرضه داشت و به درد دل آنها رسیدگی شود تا در سایه مراحم و برکات اسلام به انسانیت برسند. او عقیده داشت مردم مستضعف منطقه نیاز به محبت و همدردی بیشتری دارند، و باید به آنها شخصیت داد و کار خود را به خودشان واگذار کرد. در همه زمینه ها به خصوص فرهنگی، اقتصادی و عمرانی به آنها کمک شود. باید برای روحانیون منطقه ارزش ویژه ای قایل شد و از آنها خواسته شود که ریشه کفر را با مجاهدت براندازند. بروجردی همرزمی شجاع، دوستی مهربان، پدری مهربان و یار فداکار برای مردم منطقه بود. او رزمنده روز و عابد شب بود. او سرداری بزرگ برای سپاه و برای اسلام و شهیدی مظلوم بود. من تحت تأثیر او هستم. یادش گرامی باد.
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.