شهدا و ولایت فقیه (1)

آخرین خاطره ای که از ایشان دارم، مربوط به شب شهادتش می شود. آن شب، حال عجیبی داشت؛ چون از مسافرت آمده بود؛ زیارت حرم مطهر امام رضا علیه السلام و عیادت مادر گران قدرش در مشهد، زیارت مشهد شهیدان شلمچه همه
سه‌شنبه، 21 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهدا و ولایت فقیه (1)
 شهدا و ولایت فقیه (1)

 






 

مطیع ولایت
شهید علی صیاد شیرازی

آخرین خاطره ای که از ایشان دارم، مربوط به شب شهادتش می شود. آن شب، حال عجیبی داشت؛ چون از مسافرت آمده بود؛ زیارت حرم مطهر امام رضا علیه السلام و عیادت مادر گران قدرش در مشهد، زیارت مشهد شهیدان شلمچه همه و همه روحیه ای تازه به او بخشیده بود. گویا برای شهادت آماده بود. آن شب برای من شبی بسیار سخت ومصیبت بار بود. تازه به عظمت او فکر می کردم که در نبودش چه کنم؟ برای همین بود که در روز تشییع جنازه وقتی خود را روی
پای آقا (مقام معظم رهبری) انداختم، خواستم تمام عقده هایم را خالی کنم؛ چون او را از پدرم بیش تر دوست داشتم و باور کنید از آن لحظه به بعد، آرامش وصف ناپذیری پیدار کردم. به قول پدرم حال و روحم تعییر کرد و احساس خوبی به من دست داد. الان که فکر می کنم، بسیار ولایت طلب بود و همیشه هم به من سفارش می کرد مطیع محض ولایت باشم.(1)

نشانه ی ارادات
شهید سید محمد ضیع خانی

سید، اهل ولایت بود و با امام وجود، به حضرت زهرا سلام الله السلام و آقا امام زمان و ائمه معصومین (علیهم السلام) عشق می ورزید. مرید و شیفته ی حضرت امام بود. از همان اول که امام وارد ایران شد، زیر سایه ی او، فرمان بُرداری کرد. در خصوص ارادت او به ایشان همین بس که در ساخت حرمش، شبانه روز کار کرد. زمانی سید، بازرس حج بود. سال های پس از رحلت امام دیگر به حج نرفت. تا آخرین بار که وقتی مشرف شد، حج خودش را به نیابت از حضرت امام انجام داد.(2)

دستور مستقیم امام
شهیدان مصطفی چمران

وقتی بعد از شهادت مصطفی از آن خانه بیرون آمدم - چون مال دولت بود - هیچ چیزی جز لباسِ تنم نداشتم؛ حتی پول نداشتم خرج کنم. چون در ایران رسم است که فامیل مُرده، از مردم پذیرایی می کنند و من آشنا نبودم. در لبنان این طور نیست. خودم فهمیدم که مردم رحم می کنند، می گویند «این خارجی است، آداب ما را نمی فهمد».
دیدم آن خانه مال من نیست و باید بروم. اما کجا؟ کمی خانه ی مادرجان بودم، هر شب را یک جا می خوابیدم و بیش تر در بهشت زهرا (سلام الله علیها)، کنار قبر مصطفی.
شب های سختی را می گذراندم. لبنان شلوغ بود. خانه مان بم باران شده بود و خانواده ام به خارج رفته بودند.
از لبنان که آمدیم، هر چه داشتیم برای مدرسه گذاشتیم. درایران هم که هیچ چیز. بعد یک دفعه مصطفی رفت و من ماندم که کجا بروم، شش ماه این طور بود تا امام این جریان را فهمیدند. خدمت امام که رفتیم، به من گفتند «مصطفی برای دولت هم کار نکرد. هرچه کرد به دستور مستقیم خودم بود و من مسئول شما هستم».(3)

مطیع فرمایشات امام
شهید صمد یونسی

ارتباطاتمان قوی بود و البته خیلی محرمانه و زیرکانه.
اعتقاد داشت که باید خبرها را به علمای انقلابی رساند.
رفتیم ملاقات آیت الله نوری همدانی و نه نفر از علمایی که در سقز تبعید بودند. گزارش مفصلی از اوضاع و احوال همدان دادیم.
فضای سیاسی بد جوری آلوده بود. بازار شایعات هم تا دلت بخواهد عجیب داغ بود! کسی جرأت نمی کرد از آقای بهشتی دفاعی بکند. اگر کسی چنین جرأتی می کرد؛ انگ چماقداری و چه و چه به او می زدند.
می گفت: «بهشتی یا مخلص اما است. اینا می خوان بهشتی رو از ما بگیرن. لابد بعدش هم نوبت امامه!»
سخت مخالفش بود. از بنی صدر بدش می آمد.
- «بنی صدر به امام گوش نمی ده، خود سره».
- «باید همه مطیع فرمایشات امام باشیم».
بعد این آیه را می خواند: «اطیعوا الله و اطیعوا الرَّسولَ و اولی الامر منکم...»
در تنگنا بودیم. فشار دشمن هر لحظه بیشتر می شد.
بغضش گرفت.
امام فرمود: از مردم ایران عاجزانه می خواهیم که جنگ را فراموش نکنند.
می گفت: «باید در جنگ حضور داشته باشیم و امام را حمایت کنیم. اگر سستی کنیم انقلاب از بین خواهد رفت».
بغضش ترکید.
می گفت: «گریه ام می گیره که امام می گویند؛ عاجزانه » ...(4)

مثلِ امام!
شهید عباس دلشادفر

با یکی ازدوستانش رفته بود کردستان، توی روستاهای دور افتاده ی کردستان مشغول مدرسه سازی شده بودند و کمک می کردند.
چند ماهی می شد که رفته بود. نگراش بودم. یک روز گفتم : برای چی درس و زندگی ات را رها کردی. شاید اتفاقی برایت بیفتد.
گفت : «یک روز کم تر یا بیشتر چه فرقی می کند؟ بالاخره همه ی ماه یک روز از این دنیا می رویم، اما اگر این مدرسه ها ساخته شود و روزی از آن ها دو نفر مثل امام خمینی بیرون بیایند، می دانی چه دنیایی خواهیم داشت!».(5)

عکسِ امام!
شهید جواد دل آذر

عکس شاه را زده بودند توی حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها). این موضوع برای جواد قابل تحمل نبود.
با دوستانش تدارک یک راه پیمایی را دید وعکس امام را به سمت حرم بردند.
رو به روی صحن که رسیدند، اولین کسی که رفت بالای پله و با چکش به جان عکس شاه افتاد، جواد بود.
یک ساعت بعد عکس امام جای عکس شاه را گرفت و تا پیروزی انقلاب به همان صورت، بالای صحن باقی ماند.(6)

جوازِ زیارت امام
شهید عیسی خدری

در اوایل انقلاب به همراه برادر خدری برای گذراندن یک دوره ی نظامی - عقیدتی درکردستان بودیم. یکی از روزها مسئول اردو که یک روحانی بود به ما گفت: «اگر هر کدام از شما 20 آیه ی اول سوره بقره را حفظ کند. به دیدار حضرت امام مشرف می شود».
طبیعی بود که عشق به پیر جماران باعث می شد که به حفظ تمام قرآن هم اقدام کنیم.
هر چند سعادتی می خواهد که شاید شامل حال هر کس نشود. با عشق و علاقه در یک روز 20 آیه را حفظ کردیم و جواز زیارت نائب امام زمان (عج) را گرفتیم. درپایان دوره بعد از زیارت حضرت معصومه در قم برای ملاقات امام به تهران رفتیم. اما از بخت بد ما آن روز مصادف بود با حمله ی ناموفق امریکا در طبس و چون شکست مفتضحانه ی آمریکا موضوع مهمّی بود. گروه زیادی از روحانیون ومسئوولان نظام با امام ملاقات داشتند. ناچار به علت کمبود جا در داخل کوچه ی جماران فقط به استماع صدای حضرت امام دل خوش کردیم. ناگهان متوجّه شدم خدری در بین ما نیست، گفتیم شاید به خانه برادرش رفته وبه قصد دیدن او گروه را ترک کرده است. اما بعد از اتمام سخنان امام، او را دیدم با چهره ای بشاش و متفاوت با روزهای گذشته اش. گفت عشق به دیدار رهبری عزیر ایران، باعث شده که به یکی از روحانیون متوسل شود و به عنوان فرزند همراه ایشان به دیدار امام بروند.
او خوشحال بود که از اینکه چهره ی رهبر را از نزدیک دیده است.
صمیمیت شهید وقتی از خدمت امام بیرون آمده بود، بسیار دیدنی بود و غیر قابل وصف.(7)

فرمان امام است
شهید غلام حسین اکبری

در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم. یک روز آمد و اجازه ی رفتن خواست. گفتم: اگر بروی، من و مادرت تنها و بی کس می شویم.
گفت: «فرمان امام است و باید بروم».
اجازه دادیم. غلامحسین با شور و اشتیاق راهی جبهه شد. شب بیستم بود که خواب شهادتش را دیدم. بیدار که شدم، دیگر حال خود را نمی فهمیدم. ساعتی بعد، زنگ خانه را زدند و گفتند: «غلامحسین زخمی شده است».
خوابم تعبیر شده بود. رو به آن ها کردم و گفتم: غلامحسین زخمی نشده ، بلکه شهید شده است.(8)

پی نوشت ها :

1. افلاکیان ز‎مین، صص 17-16.
2. افلاکیان زمین ، ص 8.
3. افلاکیان زمین، صص 15-14.
4. ‏‎تبسم نسیم، صص 35، 53، 51 و 133.
5. مسافران آسمانی، ص 66.
6. مسافران آسمانی، صص 70-69.
7. ترمه نور، صص 123- 121.
8. مسافران آسمانی، ص 111.

منبع مقاله :
(1388)، سیره شهدای دفاع مقدس6، (گل واژه های ولایت)، تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.