مترجم: احمد شریعتی و حسین منوچهری
- هر کس بدین قانع شود که در مواردی آزاده و در مواردی برده باشد، فاقد روح بلند و طبع والا است. (1)
- آن کس که بر اثر گرفتاری زیاد و از سر شتابزدگی در راحت طلبی، کارهای نیکو را کنار بگذارد، همت عالی نخواهد داشت.
- چون شاهان به ادب گرایند (2)، ادب زنده می شود و چون راهی استوار و راست در پیش گیرند، دفاع قوت و استحکام می یابد و چون ارباب فضل و دانش را برگزینند، فضیلت ظهور و بروز پیدا می کند.
- خردمند هرگز به نعمتی که سزاوار آن نیست و مقامی که به نام دیگری به دست آورده و پیروزی حاصل آمده از ستم و از حکومت و چیرگی پدید آمده از ارتکاب امور ناصواب، خرسند نگردد.
- هزار تن یک تن را با گفتار نیک، بی کردار نیک اصلاح نتوانند کرد و یک تن هزار تن را با کردار نیکی که پشتوانه گفتار نیکش باشد اصلاح کند.
- همان گونه که نابینا راه نیابد و تهی دست بی نیاز شدن را نتواند، هیچ کس نیز نتواند دیگری را به سازد مگر پس از به سازی خویشتن.
پس از طرح نکات بالا، باید بگوییم که ریاست رهبری سیاسی مرکب از دو اصل اساسی و ضروری است که یکی در نبوت و پیامبری راستین و اصل دیگر در حکومت و خلاقت حقیقی خلاصه می شود. ریاست هیچ دانشمند و فرزانه ای برتر از ریاست پیامبر نتواند بود و اقتدار و شوکت هیچ مقامی بالاتر از رهبر سیاسی و پادشاه نیست. هیچ یک از این دو ( نبوت و رهبری) جز به خواست خداوندی و موهبت آسمانی، کس را میسر نگردد.
خداوند متعال می فرماید:
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (3)؛
و در مقام حکایت گفت و گوی حضرت موسی با مردم خود می فرماید:
« اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً» . (4)
اینک که در این مطالب تردیدی نتوانیم کرد ضروری است به یقین بدانیم که هیچ طبقه ای بیش از طبقه شاهان و رهبران سیاسی نیازمند آراستگی به مکارم الاخلاق نیست، چه این طبقه در حقیقت الگو و آینه ی طبقات دیگر است و تا آینه روشن تر از چهره ی بیننده نباشد نمی تواند همه ی چهره را به وضوح بنمایاند.
هر پادشاهی نیز خلق و خوی پست و نکوهیده را از خویش به سختی نزداید، از نیک نامی و سپاس و ستایش بهره مند نشود و به پالایش عیوب رعیت توفیق نیابد. (5)
اکنون که این مطلب دانسته آمد و از آن جا که محققاً دین برای حکومت به منزله ی پایه و اساس برای یک ساختمان است و حکومت برای دین به مثابه ی مکان پایه ها و جایگاه ستون هاست، (6) باید بدانیم که هیچ دینی نمی تواند درصدد تحصیل و توسعه ی کمال برآید مگر آن که به صورتی مطرح شود که مکارم الاخلاق را در دل خویش نهفته دارد و متدین بتواند به کمک آن از سپاس و اجر برخوردار شود. در این نیز تردید نتوان کرد که اکتساب درجات بالای سپاس و ستایش جز با عوامل خارجی یعنی مال و دوست، مقدور و میسر نیست. چرا که مال موجب جرأت و گستاخی و برقراری مواسات بین خویشان و نیکی بر یاران و دلجویی از همسایگان است و دوستان مایه ی اقتدار و شوکت در برابر دشمنان و دفاع از حریم و حفظ از لغزش. (7)
بدین ترتیب روشن است ادیانی که به دست آوردن مال را جایز نمی دانند و مردم را به گوشه ی عزلت و انزوا فرا می خوانند، مانع از آن می شوند که گروندگان بدان ادیان این امتیازات را به دست آورند.
وانگهی تردیدی نیست که سیاست، در واقع بر دو گونه و اهداف و نتایج آن نیز به دو بخش منقسم است: گونه ی اول عبارت است از امامت و رهبری (8) که هدف آن کسب فضیلت و نتیجه ی آن رسیدن به سعادت ابدی است(9) ، و گونه ی دوم عبارت است از سلطه گری که هدف آن به بردگی کشیدن مردم و نتیجه ی آن تیره روزی و شقاوت است. (10)
پر واضح است که هر پدیده ای می تواند کاربرد خوب یا بد داشته باشد و ناگزیر تابع هدف خواهد بود. اگر هدف خوب باشد مصرف خوب و اگر هدف بد باشد مصرف بد خواهد داشت. برای نمونه، اگر فقها هدف از این صناعت شریف را که برای جلب منافع دو جهان است ریاست بر عوام، برخورداری از عنایات پادشاهان، تسلط بر اموال ضعیفان و تجویز پایمال کردن حقوق قرار دهند، چنین فقیهی به جای ستایش، شایان سرزنش و نکوهش خواهد بود. خداوند متعال فرموده است:
«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّین الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» .(11)
باید به یقین دانست که اگر کسی صناعت کشورداری و سیاست کشور را بر دوش دارد آن را نیکو به کار گیرد، ناگزیر حامل شرف رهبری و افتخار خلیفة اللهی در بهسازی امور مردم بوده و اگر بد و ناصواب اعمال شود مسئول سیاسی مملکت و آن که مفتخر به حمل عنوان رهبری است ناچار در ردیف سلطه گران درخواهد آمد و ماندنش مایه ی رسوائی دوران خواهد بود.
پیامبر( ص) فرموده است: « کارها بستگی به نیت ها دارد و بهره ی هر کس همان است که در نیت اوست. هر کس نیت هجرت به آستان خدا و پیامبرش داشته باشد به سوی خدا و پیامبرش هجرت خواهد کرد و هر کس در نیت خود به سوی مال یا زنی رهسپار شود، به سوی همان ها هجرت خواهد کرد» . (12)
اکنون بیاید در آن شهرت گسترده ای که خداوند به پیامبرش محمد( ص) اختصاص داد و نبوت و حکومت را یک جا برایش فراهم کرد و این دو ویژگی را چنان در کمال قوت و استحکام در اختیارش گذارد که مرکز جهان را گرفته، عمران وسیع را برقرار کرد و سریر شاهی کشورها را به تصرف آورد بیندیشیم که چگونه شیوه های ارزنده ی مأخوذ از احکام دین حق با آداب و آیین های پادشاهی مأخوذ از سلاطین متقدر روی زمین را برای رهبرانی که دعوت او را پذیرا شدند به ارمغان آورد. (13) آیا این نوع حکومت، به رهبری و امامت شبیه تر است یا به چیرگی و سلطه گری؟
ما مخصوصاً آنجا که می بینیم آن حضرت شمشیر را در موقع مناسب و ارشاد و هدایت را نیز در وقت مناسب به کار می گیرد. بی تردید چنین به داوری می نشینیم که میان گروه های مختلف انگیزه ی درگیری و جنگ به سه هدف بستگی دارد:
الف) جنگ به نیت جهاد؛
ب) جنگ با هدف فتنه انگیزی؛
ج) جنگ به منظور راهزنی. (14)
- جهاد همان عملیاتی است که اصلاح طلبان و سیاست مداران به منظور دفاع از حریم دین و حفظ حدود و ثغور کشور و جامعه انجام می دهند.
- فتنه انگیزی عبارت است از زد و خوردی که بر اساس یک تعصب سرزمینی یا یک عصبیت نسبی و نژادی روی می دهد. (15)
- و بالاخره راهزنی، درگیری به انگیزه ی تاراج اموال و چپاول املاک را شامل می شود.
از این سه گونه جنگ، تنها نوع اول که فرایند قوه ی تمییز و تشخیص است مطلوب، و دو نوع دیگر که یکی محصول قوه ی خشم و دیگری برخاسته از نیروی شهوت است مذموم و محکوم است.
ما در بررسی وضع حضرت محمد( ص) از دیدگاه جنگ ها و درگیری های آن بزرگوار، بدین نکته پی می بریم که آن پایداری قوی در میدان کارزار را فقط بدین غرض و هدف انجام می داد که دشمن با کلماتی کوتاه به یگانگی خداوندی که خلق و امر از اوست اقرار و به رسالت آن حضرت اعتراف کند، بدیهی است در این صورت شمشیر را از چنین کسی در نیام می کرد و او را مورد حمایت قرار می داد.
اگر دشمن در نپذیرفتن حق اصرار می کرد و از اقرار به توحید و رسالت امتناع می ورزید، ملزم بود که از مالی که متعلق به خداوند و در اختیار اوست، در راه خیر و کسب پاداش و اعانه و مدد کسانی که با خلوص به پرستش خالق پرداخته صرف کند نه این که از آن صرفاً لذت جوید و از مزایای آن بهره مند شود. رسول خدا( ص) پس از آنکه مردم سرزمین های تحت قلمرو اسلام را بدین رویه ی راستین و شیوه ی محکم و متین استوار ساخت و در برابر سختی ها و تنگدستی ها شکیبایی کرد و فقط پرستش آفریدگار را وجهه ی همت خود قرار داد و به زر و زیور دنیا و مال و منال آن دل نباخت، از این جهان رخت برست و به سرای جاوید شتافت.
این شیوه و عادت و روش پیامبر( ص) در تمام مراحل زندگی و جنگ و غیره آن بود. شکی نیست که سیره و رفتار آن حضرت به گونه ی بنده مخلصی بود که ولایت مطلق را از آن مولای خود می دانست و بدین نتیجه رسیده بود که همه بندگان، پرده حرمت را دریده، سر از فرمانش برتافته، اموال خویش را در راه عصیان و نافرمانی او به کار می گیرند. با این زمینه و به انگیزه ی وفاداری به مولای خود و قدردانی از نعمت، به نهی مردم از بدی ها برخاست و مدتی دراز در نهایت نرمش و لطف به ارشاد و وعظ و پند و اندرز پرداخت و سرانجام که کار به نومیدی کشید و یقین کرد که موعظه سودمند نیست، همچون پزشکی مهربان که از سرایت دردی جانکاه از عضوی به دیگر اعضا نگران باشد و بداند که چاره ای نیست جز قطع عضو فاسد تا دیگر اندام ها سالم بمانند، چاره ای جز وارد شدن در جنگ و جهاد ندید تا توده ی مردم از هلاک و تباهی برهند. چه، آن بزرگوار می دانست که به یقین، آنان که افتخار و شرف دیانت اسلام را خواهند یافت، ممکن است در آغاز
احساس کراهت و سنگینی کنند اما در نهایت، هنگامی که بر فضایل این دعوت حق وقوف یابند و از این مشعل فروزان پرتو گیرند، منت بزرگ و نعمت سترگ اسلام را ارج نهاده و به خدمت مولای خود خواهند شتافت تا خطاها و تقصیرات گذشته ی خویش را جبران کنند و حال آنان همانند وضع کودکی است که در خردسالی از تأدیب و تربیت معلم و مربی ناخرسند و با او دشمن است ولی چون بر سر عقل آید و از خواب غفلت دوران کودکی بیدار شود، یقین کند که در معرض نعمت عظیم معلم و مربی خود قرار داشته و آنگاه سپاس او را گوید و حمد و ستایش وی را به جان گذارد. نظر به این که شرع مقدس اسلام بر طبق این روش پسندیده توسط پیامبر( ص) پایه گذاری شده است، واضح و معلوم است که جانشین آن بزرگوار در امور سیاسی و رهبری نیز در صورتی که نیت خود را نیکو و خالص کرد و از سنّت و آیین او پیروی نمود، ناگزیر پیشوای مردم دوران خود و مایه ی فخر همه ی نسل های پس از خود و بلکه مایه ی مهر و رحمت جهان و حجت انسان و الگوی پسندیده و سرمشق برگزیده خواهد بود.
اگر وضع حقیقی دولت اسلام در این پایه از جلال و قداست باشد، قطعی است که هرگاه در یک مقطع خاص زمانی آسیبی به این دولت برسد، دامن پاک دین حنیف را آلایشی فرا نخواهد گرفت و خلفای راشدین با انحراف و کجروی حاکمی، آلوده و مخدوش نخواهند شد، چنان که انوشیروان با رفتار یزدگرد فاسد بدنام نخواهد شد. (16)
لازم است این نکته را هم بدانید که تعیین مدیر و امیر برای مردم ضرور است (17) و مقررات و ضوابطی که سلطان تعیین می کند جزئیات هیچ یک از آنها به اندازه ی اسلام موجبات قسط و عدل و بهره وری همگان از مواهب طبیعی و الهی را فراهم نمی آورند، چرا که:
- دین یهود بر اساس سلطه و غلبه ی محض بنیانگذاری شده است.
- دین مسیحیت بر پایه ی ذلّت و خواری مطلق استوار است.
- و در این میان تنها دین اسلام است که با توجه به آمیختگی امور دین و دنیا و پیوستگی اسباب دنیا و آخرت به یکدیگر، برای هر موردی برنامه ای منظم دارد و هیچ نکته ای را در امور این جهان و آن جهان از نظر دور نداشته است. (18)
این حقیقت برای هر کس که در کتاب خدا تأمل کند روشن می شود و به وضوح می بیند که هر ارزش اخلاقی جداگانه و در موارد متعدد ذکر شده است.
زرتشتیان کتابی مشهور به نام اوستا دارند که امر و دعوت به خلق و خوی پسندیده می کند و مجموعه هایی از آن را عبدالله بن مقفع در کتاب مشهور خود الادب الاکبیر و علی بن عبیده در کتاب خود المصون (19) آورده اند، لیکن علی رغم تقدم زمانی اوستا بر قرآن، مندرجات آن با قرآن اصلاً قابل قیاس نیست. (20)
چگونه گمان مقایسه بین این دو کتاب توان داشت در حالی که واضح است که شاهان عجم، شرف و حرمت انسانی را وابسته به تبار و نسب هر کس می دانسته اند و مانع می شدند که رعایا از مرتبه ای به مرتبه ی برتر ترقی کنند. بدیهی است این تبعیض نمی گذارد که ترکیب های یکنواخت و یکسان بشری، خلق و خوی پسندیده کسب کنند و والاهمتان، درجات و مراتب بالا به دست آورند.
اگر دیانت زرتشتی آن گونه که اسلام در تحصیل مکارم اخلاق تأکید دارد جدی می بود، شاهان ایرانی که خیلی هم مشتاق حمایت از آن آیین بودند، جرأت نمی کردند که برخلاف سفارش آن عمل کنند و ناگزیر ملاک و معیار شرف انسانی را در نیروی عقلانی و نفس ناطقه می دانستند نه در نسب و تبار طبیعی. (21) بنابر مطالب مذکور، از آنجا که دین اسلام زیردستان و زبردستان را یکسان از همه ی برکات برخوردار می داند و از طرفی بنای این آیین را خداوند متعال به وسیله ی حضرت محمد( ص) تشکیل داده است، سزاوار است بگوییم که هر کس و هر قبیله ای که به آن بزرگوار نزدیک تر و همنشینی و یاریش بدو بیشتر باشد. از افتخار و شرف افزون تری برخوردار خوهد بود. در این رهگذر « هاشم» را فخری است که « کنانه» فاقد آن است، « کنانه» را شرافتی است که « مضر» آن را ندارد، « مضر» از عزتی برخوردار است که « ربیعه» برخوردار نیست و بالاخره «عرب» افتخاری دارد که « عجم» ندارد. چرا که نزدیکان و نزدیکتران ( از لحاظ نسبی) و استواران و استوارتران ( از لحاظ سببی) ملاک قضاوت است؛ مگر آنچه که دین آن را قطع کرده باشد. چه، آن چه را که دین قطع کند، پیوند دهنده ای ندارد و آن چه را که پیوند دهد، قطع کننده ای ندارد. دین با قوت خود خویشاوندی نزدیک را قطع می کند و ارث را از میان برمی دارد.
اکنون که به وعده ی خود عمل کردیم و گفتار در برتری اسلام به اعتبار سیاسی را آوردیم، لازم است که در جهت بیان برتری این دین به اعتبار نوع طبقاتی کردن مردم نیز تلاش کنیم و در این زمینه از خداوند توفیق و یاری مسألت می کنیم.
سخن در برتری اسلام به اعتبار گروه های تحت حکومت
- شأن و مرتبه حکومت با فزونی توده ها ارتباط مستقیم دارد.- هر آفریده ای را ابزاری است که چه بسا مورد نیاز افتد.
- هر کس برای خود قدر و منزلتی دارد.
- مردم ندیم و همدم شهواتند.
- دلها مرکب آرزوهاست.
- هرکس به خودسازی و اصلاح همت خویش بپردازد، به امور خود تسلط می یابد.
اینک، پس از پذیرفتن این نکات، لازم است به اقتضای آنها بیان کنیم که توده های مردم در هر عصری به چند گروه: ممتاز یا پست، نیرومند یا ناتوان، دوست یا دشمن تقسیم می شوند. اگر مردم را به دو دسته ی نیرومند و ناتوان بخش کرده، اسلام و دیگر ادیان را به اعتبار این دو قشر مورد مقایسه قرار دهیم بدین نتیجه خواهیم رسید که اسلام در این زمینه نافع تر و برکات آن گسترده تر است. چرا که اسلام در ارتباط با قشر قوی و نیرومند راه تحصیل تمام کمالات و اکتساب همه ی مفاخر را که با علو همت این قشر نیز سنخیت و هماهنگی دارد باز گذارده است. و اما سیاست اسلام در ارتباط با قشر ناتوان و ضعیف:
- اگر این ضعف از جهت ترکیب طبیعی و ظاهری باشد- مانند طبقه ی بانوان- هیچ آیینی به اندازه ی اسلام از ظلم و تعدی بر این طبقه نهی نکرده و سازش و مهربانی با آنان را سفارش ننموده است. این حقیقت در آیات متعدد قرآن و اخبار و احادیث پیامبر( ص) ظاهر و آشکار است.
- اگر ناتوانی از لحاظ سنی باشد- مانند یتیمان- دین اسلام در رعایت حقوق و حفظ داریی آنان نهایت تأکید را به عمل آورده است و این نیز در مطالب قرآن به وضوح دیده می شود.
-اگر ضعف در امور زندگی باشد- مانند بینوایان و تهیدستان- این آیین مقدس، امر به مواسات و انفاق و بخشش نسبت به آنان کرده است.
- اگر ناتوانی در اراده و اختیار باشد- مانند اسیران و بردگان- قرآن تشویق و ترغیب به آزاد کردن آنان فرموده و این امر را در ردیف بزرگترین کفاره های گناهان قرار داده است.
- و بالأخره اگر شخصی ضعیف از نظر وطن و مکان ناتوان باشد- مانند غریبان و آوارگان- در قرآن سفارش مربوط به ابن السبیل و در راه ماندگان مکرر آمده است.
اینها فواید اسلام در ارتباط با دو قشر نیرومند و ناتوان از توده ی مردم است.
در رابطه با دو طبقه ی ممتاز و پست نیز شرایط به همان گونه است که بازگو شد. توضیح این که والایی و پستی جزء مفاهیم نسبی و قراردادی است و به همین دلیل است که درخبر آمده است: « کلّکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» .(22)
به عبارت دیگر هر ممتازی نسبت به ممتازتر از خود پست و هر پستی در مقایسه با پست تر از خود ممتاز است و حکم حقیقی دین نیز بر اساس همین اعتبارات و سلسله مراتب جریان پیدا می کند. بدین معنی که امر به احترام و بزرگداشت افراد، بر حسب همین اعتبارات و قراردادها صادر می شود. (23) به عنوان مثال آدمی باید حق پدر را رعایت کند، پدر باید حقوق بزرگان قبایل خویش را در نظر بگیرد، بزرگان قبایل باید حقوق امیران و حاکمان خود را محترم شمارند و اینان همگی باید سر به فرمان رهبر باشند. رسول خدا( ص) می فرماید: « باید افراد رشد یافته و باکمال، ولایت من بر شما را اعمال کنند و پس از آنان کسانی که در دنبال شان، و سپس نیز کسانی که در پشت سر اینان خواهند آمد» . (24) و نیز می فرماید:
لَیؤمَّکم اقرِؤکم لکتاب الله و أعلمکم بالسنة، فإن کان فیه رجلان فاَبْیَنهما صلاحاً و إن کان فیه رجلان فأکبرهما سنَّاً. (25)
آن حضرت همچنین فرموده است:
من لم یرحم صغیرنا و لم یوقر کبیرنا فلیس منا، (26) و اذا اتاکم کریم قوم فاکرموه (27)
این ها نیز فواید اسلام برای طبقات اجتماعی والا و پست بود. اما در خصوص دو گروه دوست و دشمن نیز وضع به همین صورت است به گونه ای که این، دوستی بر اساس روابط، عهد و پیمان و دیانت را مورد حرمت قرار داده و رعایت موجبات حفظ و نگهداری آن را وظیفه قرار داده است. اگر مواردی که قرآن توصیه به حفظ این گونه روابط دوستی می کند، مشهور و واضح نبود، لازم می نمود که آیات مربوط را در این جا نقل کنیم. اسلام هیچ گونه دشمنی را مجاز نمی داند مگر دشمنی با منکران دین و معاندان با احکام خدا را بدیهی است که منکران و معاندان از سه دسته ی زیر بیرون نیستند:
1. ملحدان، 2. مشرکان، 3. اهل کتاب
زیان و آسیب ملحدان در این است که تنها لذت گرایی ها و کامجویی های محسوس را دنبال می کنند و کسانی که تحت تأثیر آنان قرار گیرند، از تأمل در عواقب امور محروم می شوند و خود را فقط به لذات حیوانی و طبیعی سرگرم می سازند.
آفات ناشی از مشرکان نیز در محدوده ی حواس سمعی و بصری است که اشکال عجیب و غریب را به صورت بت (28) می تراشند و بتگران سخنان و اخباری ساختگی و دروغین در مورد بت های بزرگ ساخته و پرداخته، به بی خبران و ناآگاهان تحویل می دهند و تنها انسان های بیدار و هشیار فریب دغل کاری های و دروغ پردازی های آنان را نمی خورند. (29)
سرانجام، ضرر اهل کتاب در تحریف و تأویل حقایق و طرح افکار و آرای گمراه کننده ای است که از آنان نشأت گرفته و به اناجیل آنان نیز راه یافته است. این ها گمراهی ها و گمراه کنندگی های مشخص و چشمگیر این سه فرقه است. زرتشتیان و دوگانه پرستان نیز از یک نظر به مشرکان و از نظر دیگر به اهل کتاب مشابهت دارند.
در این نکته تردیدی نیست که بی دینی و شرک، هرچند از بی مایه ترین و پست ترین باورهاست و گمراهی و کجروی آنها روشن و هویداست، ولی برخورد و اصلاح مبتلایان بدان ها بسیار دشوار است. البته نه از جهت این که منطق توانایی دارند یا دلیل و برهانی فراگیر و قوی می توانند عرضه کنند، بلکه صرفاً از این لحاظ که میان عقاید باطل آنان و آثار محسوس و ملموس تناسبی وجود دارد و بدین سبب است که دین حق هرچه زمان بر آن بگذرد هرگز به شرک همانند نشود و هر کس از روی تفکر و تعقل به دین گراید هیچ گاه با ملحد هماهنگی نیابد.
در این میان برخورد اهل کتاب و هدایت و اصلاح آنان، دشواری کمتری دارد و آسان تر می نماید، زیرا کسی که به کتابی آسمانی ایمان داشته باشد و مسأله ی رستاخیز و قیامت را باور و تصدیق کند، پیش درآمدی هماهنگ با دین حق را جایز خواهد بود.
از این گروه گذشته، مقابله با زرتشتیگری و دوگانه پرستی حالتی بین اهل کتاب با مشرک و ملحد را طلب می کند یعنی نه به آن آسانی نسبی برخورد با اهل کتاب است و نه به این دشواری مقابله با ارباب شرک و الحاد. در این زمینه یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن این که این دو مکتب ( زرتشتیگری و دوگانه پرستی) در سرزمین « ایرانشهر» پدیدار شده است که در مرکزیت عمران و آبادانی جهان قرار داشت و مردم آن دیار از ویژگی حل مشکلات به مدد عقل و خرد برخوردار بودند، تا آنجا که پیامبر( ص) نوید فراگیری ایمان را به آن مردم داده می فرماید:
لو کان الایمان منوطاً بالثّریا لناله رجالٌ من فارس (30).
بنابراین باید دانست که یکی از کلی ترین موجبات رحمت دین مقدس اسلام این است که حضور ملحد و مشرک در سرزمین اسلامی را جز با تنظیم امان نامه و عهد و پیمان تجویز نمی کند. چه، اگر این دو فرقه را مانند اهل کتاب بدون کنترل و امان نامه در قلمرو خود رها کند به گمراه کردن توده های نا آگاه مردم خواهند پرداخت و اکثریت عوام به سبب قوی بودن حس تقلید در آنان به شرک و الحاد خواهند گرایید؛ در این صورت آن سیاست و رهبری والا، به هدف و حق طبیعی و مسلم خود که عبارت از قطع ریشه ی فساد و تباهی است، دست نخواهد یافت.
در خصوص گروه اهل کتاب و پیروان دیگر کتب آسمانی، از آن جا که قرآن کتاب ها را مورد تأیید قرار داده و بر همه آنان تسلط و اشراف دارد، تنها به دریافت جزیه که فقط یک امر سیاسی است (31) و نه یک امر دینی، بسنده کرده و حاکمان و کارگزاران اسلامی را موظف به حمایت از آنان ساخته است. بدین امید که در طول مدت همزیستی با مسلمین به مضامین عالی قرآن و شرایع و احکام اسلامی راه یابند و به امتیازات و برتری های این دین بر عقاید خود پی برده، شرف و ارزشی را که در پرتو اسلام یافته اند با رنج و حقارتی که در روزگار شاهان و امپراتوران تحمل می کردند و جز کارهای پست از قبیل باربری لاشه ها و کندن جاده ها بدانان واگذار نمی شد مقایسه کنند و به فیض اسلام نائل آیند. (32)
نظر به این که زرتشتیان و دوگانه پرستان مذهب و مکتبی میانه و معتدل داشتند و خرد روشن را برترین دلیل می انگاشتند، در بعضی امور به اهل کتاب و در برخی دیگر به بت پرستان مشابهت یافته در پاره ای موارد حکم اهل کتاب و در بعضی موارد حکم بت پرستان بر آنان جاری شده است.
اکنون که به وعده ی خویش عمل کرده سخن در برتری اسلام به اعتبار طبقات مختلف مردم را به پایان آوردیم، لازم است که برتری این آیین الهی به اعتبار نسل های مختلف را نیز به شرح و بیان آوریم و از خداوند متعال توفیق و یاری مسألت داریم.
پینوشتها:
1. مُلک در اینجا ( متن عربی) به معنای سیاست و حکومت و مَلِک به معنی سیاستگزار و حاکم است. به مقدّمه محقق و نیز به:
F.Rosenthal,"State and Religion According to Abul-Hassan al-Ameri",Islamic Quartery,April 1956,pp.42-52. رجوع کنید.
2. ادب در اینجا به معنی خوی پسندیده است. درباره ی اصطلاح ادب و تحولّات و رابطه ی آن با اخلاق و تربیت رجوع کنید به:
Gabrieli,"Adab"Enc,of islam (New ed.), walzer (with Gibb)"Akhlako",Ibid.
3. آیا مردم بر آنچه خداوند از فضل خود بخشیده است رشک می برند، به تحقیق که خاندان ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و آنان را سلطنتی بخشیدیم. سوره ی نساء، آیه ی54.
4. نعمت خداوند را بر خویش به یاد بیاورید که در بین شما پیامبران را قرار داد و شما را پادشاه گردانید. سوره ی مائده، آیه 20.
5. درباره ی مفهوم « مَلِک، مُلک و رهبر برتر» به فصول المدنی، ص 104، 105، 122-124 و 137: و آراء اهل المدینه الفاضلة، ص 55-61 اثر فارابی مقایسه شود.
6. درباره ی نظریه ی دین و سیاست در اندیشه اسلامی در کتاب تحقیق ماللهند بیرونی، ص 79 آمده است: « اگر شاه به گوشه ای از دین تکیه کند دو مهم توأم می آید و کار جامعه با دین و سیاست تکامل یابد و بالاتر از کمال هدفی وجود ندارد» . در همین زمینه عامری در کتاب السعادة و الاسعاد، ص 207 می گوید: « انوشیروان گفته است نخستین وظیفه ی شاهان به پا داشتن دین از راه عمل کردن خویش و واداشتن رعیت به رفتار طبق برنامه های دینی است، چه تمام خیر در فرمانبرداری از خداوند عزوجل است. انوشیروان همچنین گوید قوام ملک به دین است و اگر دین سست شود ملک نیز سستی گیرد» . مسکویه در تهذیب الاخلاق، ص 144-146 می گوید: « پیشینیان فقط کسی را پادشاه می خواندند که پاسدار دین و عامل حفظ مراتب و اوامر و نواهی آن باشد و هر کس از این وظایف روی بر می تافت سلطه گرش می نامیدند و شایسته ی عنوان پادشاهیش نمی دانستند. چه، دین مقرراتی الهی است که مردم را به سعادتی والا رهنمون می شود و پادشاه نگهبان این مقررات الهی و حافظ مردم در رعایت آنهاست. اردشیر، پادشاه و فرزانه ی ایرانیان گفته است: دین و سیاست دو برادر همزاد هستند که یکی بی دیگری ناقص است. دین اساس است و سیاست پاسدار، که هرچه را اساس نباشد ویران خواهد بود و هرچه را پاسدار نباشد تباه خواهد شد» . به ایران، فی عهد الساسانیان اثر کریستنسن، فصل سوم: زرتشتیگری دین حکومت، ص 130 به بعد مراجعه شود.
7. رجوع شود به:
F.Rosenthal.Ibid,p.44.
8. به نظریات السیاسة الاسلامیة، ص 78-122 و ص 301 به بعد رجوع و با
Gibb,Studies on the Civilization of Islam,pp.141 ff
مقایسه شود.
9. درباره ی معنی سیاست برتر با فصول المدنی، ص 161-162؛ و آراء اهل المدینة الفاضلة، ص 61-64 و 67-71 از فارابی مقایسه شود.
10. همچنین به تهذیب الاخلاق مسکویه، ص 144 رجوع شود.
11. پس وای بر آن نمازگزارانی که دل از یاد خدا غافل دارند، آنان که ریا ورزند و زکات از فقیران بازگیرند. سوره ی ماعون، آیات 4-7.
12. حدیثی است « صحیح» که در صحاح سته از عمر بن خطاب نقل شده است. به کتاب الجامع الصغیر سیوطی، 3/1 رجوع شود.
13. چنین به نظر می رسد که منظور مؤلف بهره برداری مسلمین از پاره ای روش های سیاسی و اداری سرزمین های فتح شده به ویژه ایران است. در این زمینه به مروج الذهب مسعودی، 164/1 به بعد و الآثار الباقیة بیرونی، ص 31 و به Browne,Aliterary History of Persia,I.pp.251 ff مراجعه شود. کتاب ایران فی عهد الساسانیان اثر کریستینسن ( چنان که مترجم آن دکتر یحیی الخشاب در صفحه ای از مقدّمه می گوید) : « دارای اهمیت ویژه ای در مورد بررسی تمدن اسلامی است چرا که از سیستم های اداری دوران ساسانی سخن می گوید و آنچه از این سیستم ها که بعد از آن به حکومت اسلامی انتقال یافت مانند وزارت، وظایف و ویژگی های نخست وزیر و شیوه های اداری و مالیاتی را شرح می دهد» به کتاب مذکور، ص 102، 117، 122 و 499 مراجعه شود.
14. درباره ی مفهوم جنگ و عوامل و اقسام آن با فصول المدنی فارابی، ص 146 مقایسه شود.
15. منظور از آن انگیزه هایی است که امروزه به تعصب مالی یا نژادی معروف است.
16. منظور یزدگرد اول است که در فاصله سال های 399- 430 سلطنت می کرده است، این شخص از سوی مورخان مورد دو گونه داوری قرار دارد. مورخان مسیحی او را به سبب مهربانی و علو طبع ستوده اند ولی مورّخان غرب و ایرانی، القابی چون بزهکار و فریبکار بدو داده اند و معتقدند که وی ناسپاس، فاسد، بدکار و نسبت به مردم سنگدل بوده است. چنین به نظر می رسد که وی در ابتدای کار به نرمی و عدالت رفتار می کرده، اما مردم یا بعضی از آنان تاب این کار را نیاوردند، پس او نیز به ظلم و خونریزی پرداخت. کریستینسن در کتاب خود ایران فی عهد الساسانیان، ص 255-256، ابراز عقیده می کند که وی مردی پرکار و خیراندیش بوده ولی هنگامی که برای دفاع از سلطه ی خویش و بر ضد طغیان طبقات ممتاز جامعه وارد جنگ شد، دست به ستمکاری آلود. از گفتار عامری چنین برمی آید که می خواهد معاویه ( و چه بسا اکثر خلفای اموی) را به یزدگرد تبهکار تشبیه کند و بگوید که اسلام با اعمال ننگین آلوده نخواهد شد. به اظهارات وی پیرامون معاویه در ص 77 رجوع شود.
17. عامری در کتاب السعادة و الاسعاد، ص 186- 189 ضرورت حاکم و حکومت را بیان می کند و در این زمینه، ضمن اقتباس سخنان ارسطو و افلاطون از کلام حضرت علی(ع) بهره می گیرد که فرموده است: « مردم را با رهبری نیکوکار یا بدکار بایسته است» . و نیز گفتار عمر را که: « مردم ناگزیر از کارگزاران هستند» مورد استناد قرار می دهد.
18. رجوع شود به: F.Rosenthal: Ibid,p.45. و مقایسه شود با الملل و النحل شهرستانی 16/2، آنجا که در خصوص یهودیت، مسیحیت و اسلام مقایسه کرده و می گوید: « مسیح در انجیل گفته است که من برای تکمیل تورات آمده ام نه ابطال آن، صاحب تورات می گوید: جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، بینی به بینی، گوش به گوش و زخم ها یکسان قصاص شود. و من می گویم اگر برادرت به گونه ی راستت سیلی زد، گونه ی چپ خود را هم در اختیارش بگذار. لیکن شریعت اسلام هم عفو دارد و هم قصاص، هم می گوید: « کُتِبَ عَلَیْکُمُ القِصاص» و هم می فرماید: « وَ اِنْ تَعْفُو اَقْرَبُ لِلْتَّقْوی» . در تورات احکام کلی سیاسی ظاهری و در انجیل احکام ویژه ی سیاسی معنوی وجود دارد اما در قرآن هر دو سیاست آمده است. « وَ لَکُمْ فِی القِصاصُ حَیاهٌ» اشاره به سیاست ظاهری و « خُذِ العَفْوَ وَ امُرْ باِلْعُرْفِ وَ اعْرِضْ عِنِ الجَاهِلینَ» اشاره به سیاست معنوی می کند.
19. علی بن عبیده ی ریحانی. ابن ندیم در الفهرست، ص 119 می گوید: « وی یکی از سخنوران اهل بلاغت و فصاحت و با مأمون ارتباط داشته است. تصنیفات و تألیفاتش مایه ی فلسفی دارد و متهم به کفر بوده است. وی نویسنده ای چیره دست بوده و در مورد او و مأمون مطلبی نقل می کنند» . ابن ندیم آثار او و در رأس آنها کتاب المصون را ذکر می کند.
20. اوستا کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه اندکی از آن باقی مانده است. کتاب فعلی اوستا سه قسمت دارد: 1. یَسْنا که مخصوص مراسم دینی و شامل « گاتها» یا سرودها و آهنگ های منسوب به خود زرتشت است و از همین رو، این قسمت کهنترین بخش اوستا به شمار می رود. 2. یشت ها که ویژه ی همنوایی در مراسم قربانی است و رنگ شرک و دوگانه پرستی در آن واضح و چیزی شبیه به ریک ودای هندی است. 3. وندیداد یعنی قانون ضد اهریمنان که مخصوص پاک شدن از پلیدی ها و گناهان است. اوستا در روزگار ساسانی 21 سفر و شرحی به نام « زند» و این نیز شرحی موسوم به « پازند» داشت. اوستا فقط شامل عبادات نبود بلکه نوعی دایرة المعارف و مشتمل بر علوم مربوط به آغاز آفرینش، معاد، اساطیر، احکام، نجوم، برخی از علوم طبیعی و حکمت عملی ( اخلاق) بود. عرب این کتاب را به نام « ابستا» می شناختند که در تعریف حرف قاف بدان افزوده و «ابستاق» نامیده شد. رجوع شود به:
zaehner: "zoroastrianism" c.E.L.F.p.209: The Teachings of the Magi,pp.IIff.
E.O.James,"Comparative Relligion,"p.188,
Browne: A Literary History of persia,I.pp.95ff.
و ایران فی عهد الساسانیان اثر کریستینسن، ص 21 به بعد و 41 و 131 به بعد؛ و التّنبه و الاشراف مسعودی، ص 80؛ و مروج الذهب مسعودی، 155/1.
21. درباره ی جامعه ی طبقاتی ایران به گفتار عامری در فصل نهم همین کتاب پیرامون دو گرفتاری ایرانیان پیش از اسلام مراجعه شود.
22. شما همگی سرپرست هستید و همگی در برابر زیردستان خود مسئولید. ر.ک: الجامع الصغیر سیوطی. 65/2. دنباله ی حدیث چنین است: « فالامام راع و هو مسئول عن رعیته و الرجل راع فی اهله و هو مسئول عن رعتیه و المرأه راعیة فی بیت زوجها و هی مسئولة عن رعیتها و الخادم راع فی مال سیده و هو مسئول عن رعیته و الرجل راع فی مال ابیه و هو مسئول عن رعیته» . این حدیث صحیح را بخاری، مسلم، احمد، ابوداود و ترمذی نقل کرده اند. پیشوا، سرپرست و در برابر مردم مسئول است. مرد سرپرست خانواده و در برابر اعضا مسئولیت دارد؛ زن در خانه ی شوهر سرپرستی و در برابر آن مسئولیت دارد، خادم سرپرست دارایی و در برابر آن مسئول است، آدمی سرپرست اموال پدر است و در برابر آن مسئولیت دارد.
23. منظور این است که این امور نسبی است.
24. این حدیث « صحیح» است و مسلم، ابوداود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه آن را نقل کرده اند. رک: الجامع الصغیر، سیوطی، 140/2.
25. کسی که باید پیشوایتان باشد که بیش از همه با کتاب خدا و سنّت و آیین اسلام آشنا باشد و اگر دو تن در این زمینه مساوی بودند، آن کس که صلاح و شایستگی آشکارتری دارد و هر گاه هر دو شایسته و صالح بودند، آن که سالخورده تر است، در خور این مقام خواهد بود. این حدیث « حسن» است که نسائی آن را با اندک تفاوت لفظی نقل می کند. ر.ک: الجامع الصغیر سیوطی، 133/2.
26. کسی که نسبت به خرد ما مهر و به کلان ما حرمت نورزد از ما نیست. حدیثی است « صحیح» که بخاری و ابوداود آن را آورده اند. ر.ک: الجامع الصغیر سیوطی، 180/2.
27. اگر شخصیت محترم قومی نزد شما آمد. او را گرامی بدارید. این حدیث « صحیح» است که ابن ماجه، طبرانی، بیهقی و ابن عدی آن را روایت کرده اند. به الجامع الصغیر سیوطی، 16/1 مراجعه شود.
28. درباره ی بت و بتکده ها به کتاب الاصنام کلبی، تحقیق احمد زکی پاشا، ص 6 به بعد و قسمت تکمله ی مصحح، ص 107 به بعد؛ و نیز به الملل و النحل شهرستانی، 255/3 به بعد و 265 و 371 به بعد، رجوع و با مفاتیح العلوم خوارزمی، ص 31 مقایسه شود.
29. با گفتار بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند، ص 84 به بعد تطبیق شود که در تفسیر پرستش بت و صورت می گوید « طبع افراد عامی گرایش به محسوسات دارد و از مقولات فاصله می گیرد، چرا که معقولات جز در ذهن دانشمندان که در هر شرایط زمانی و مکانی تعدادشان کم است نمی گنجد و از سوی دیگر بسیاری از اهل ادیان مانند یهود و نصاری و به ویژه پیروان مانی گرایش به تصویرها و مجسمه ها یافته اند» ( این مطلب با گفتار ابوالمعالی در بیان الادیان ص 26 مطابقت دارد که می گوید مانی در مجسمه سازی استاد بوده است) . بیرونی عقیده دارد که « سبب ایجاد بت به نام اشخاص بزرگ از قبیل پیامبران، دانشمندان و فرشتگان» همین است و به مرور زمان احترام و بزرگداشت بتها به عبادت و پرستش آنها مبدل می شود، وی همچنین تأثیر متصدیان معابد هندی در وادار کردن عوام به خضوع در برابر مجسمه ها را توضیح می دهد که « در برابر آنها خون خود را می ریزند و اعضای بدن خود را قطع و مثله می کنند» . شباهت بین نظریات بیرونی و عامری نیز به خوبی ملاحظه می شود.
30. اگر ایمان در آسمان باشد مردانی از ایران بدان دست خواهند یافت. این حدیث را بخاری، مسلم و ترمذی از ابوهریره با اندکی اختلاف لفظی نقل کرده اند و به عقیده ی سیوطی در الجامع الصغیر، 130/2 حدیثی « ضعیف» است.
31. منظور این است که « جزیه» یکی از مراتب اداری و مالی حکومت است.
32. فشار بر مسیحیان در حکومت ساسانی به دست بیشتر شاهان و کارگزاران این سلسله نیز به دست روحانیون زرتشتی یک حقیقت تاریخی است. این مطلب را به تفصیل می توان در ایران فی عهد الساسانیان، اثر کریستینسن، فصل ششم « مسیحیان در ایران» ص 245-301 و به خصوص ص 254 به بعد یافت. درباره ی انواع شکنجه ها در ص 295 به بعد پیرامون روش های کشتن آنان ص 294 قابل مطالعه است. این فشارها و رنج و محنت ها به مدتی نزدیک به دو قرن ادامه داشته است.
فریدونی، علی؛ (1382)، اندیشه سیاسی ابوالحسن عامری، قم: مؤسسه بوستان کتاب قم، چاپ اول.
/م