نویسنده: محسن زمانی
2- برون گرایی و اعتمادگرایی در توجیه
توجیه دو سویه ی منظرگرایانه و عینی دارد. در تلقی درون گرایانه از توجیه بر وجه منظر گرایانه ی توجیه تأکید می شود. در مقابل، تلقی برون گرایانه سویه ی عینی توجیه را مطمح نظر قرار می دهد. در رویکرد برون گرایانه از توجیه، شرط کفایت هر نظریه ی توجیه توانایی تأمین هدف صدق است. یعنی نظریه ی توجیه باید باورهایی را موجّه بداند که موجّه دانستن آنها موجب شود باورهای صادق شناسا حداکثر شود و باورهای کاذب او حداقل. از طرفی، هر نظریه ی توجیه باید به باورهای موجّه کاذب و باورهای ناموجّه صادق راه دهد. اما پذیرش باور موجّه کاذب چگونه می تواند به دست دهنده ی هدف صدق باشد؟ با توجه به اینکه افزودن باوری کاذب به دستگاه معرفتی شناسا تعداد باورهای کاذب او را افزایش می دهد. به نحو مشابهی به نظر می رسد پرهیز از راه دادن باور ناموجّه صادق نیز منجر به تحقق هدف صدق نمی شود؛ زیرا کاستن باوری صادق از دستگاه معرفتی شناسا تعداد باورهای صادق او را کاهش می دهد. اگر این ملاحظات درست باشد، باید در تعریف معرفت، مؤلفه ی توجیه به مؤلفه ی صدق فروکاسته شود. به طور خلاصه:- اگر باور موجّه کاذبی به دستگاه باور شناسا افزوده شود، تعداد باورهای کاذب او بیشتر می شود.
- اگر باور ناموجّه صادقی از دستگاه باور شناسا کاسته شود، تعداد باورهای صادق او کمتر می شود.
- پس افزودن باور موجّه کاذب و کاستن باور ناموجّه صادق موجب حداکثر شدن باورهای صادق او و حداقل شدن باورهای کاذب او نمی شود.
- باوری موجّه است که افزودن آن به دستگاه معرفت شناسا موجب حداکثر شدن باورهای صادق او و حداقل شدن باورهای کاذب او شود.
- پس تنها باورهایی موجّه اند که صادق اند و تنها باورهای ناموجّه اند که کاذب اند.
اشکال استدلال بالا در این است که تنها ناظر به زمان افزودن یک باور به دستگاه شناساست. یعنی حداکثر شدن باورهای صادق شناسا یا حداقل شدن باورهای کاذب شناسا را در همان لحظه ی افزودن یا کاستن باور موجب تحقق یا عدم تحقق هدف صدق می داند. به تعبیر فنی تر، در استدلال بالا تلقی همزمانی (1) از هدف صدق پذیرفته شده است. مثالی روشن کننده خواهد بود. فرض کنید یک مربی تیراندازی می خواهد شیوه ی مطلوب تیراندازی را به شاگردش آموزش دهد. مربی باید چنان به شاگرد آموزش دهد که بیشتر تیرهای شاگرد به هدف اصابت کند. اگر شاگرد ناآگاهانه و به غلط تیر به هدف بزند، هدف او و مربی محقق نشده است. چون مراد اصلی از آموزش این است که در بلند مدت بیشتر تیرهای شاگرد به هدف اصابت کند. با توجه به این ملاحظات، اگر شاگرد به شیوه ای که بیشتر اوقات منجر به عدم اصابت تیر به هدف می شود تیری به هدف بزند، هدف آموزش برآورده نشده است؛ چون در بلند مدت چنین شیوه ای موجب حداکثر شدن امتیاز شاگرد نمی شود. پس ملاک تحقق هدف صدق همان زمان افزودن یا کاستن یک باور نیست، بلکه ملاک این است که در بلندمدت هدف صدق تأمین می شود یا نه. به تعبیر فنی تر، تلقی درست از هدف صدق تأمین در زمانی (2) است. به دیگر سخن، در موجّه بودن یک باور، تاریخچه ی فرآیند باورسازِ مربوط تعیین کننده است. با توجه به این نکته باید هدف صدق را دقیقتر تعریف کرد:
تلقی در زمانی از هدف صدق: حداکثر کردن گزاره های صادق و حداقل کردن گزاره های کاذب در مجموعه ی باورهای شناسا در بلندمدت.
تأکید بر بلند مدت بودن هدف صدق نشان می دهد که برای تعیین وضعیت توجیهی نوعِ (3) باور ملاک است و نه مصداق (4) باور. به این معنی توجیه امری تاریخی است، چون به تاریخچه ی فرآیندی که باوری را برساخته است بستگی دارد. به عبارت دیگر باید دید که باور محصول کدام فرآیند باورساز (5) است. آن فرآیند باور سازی مفید توجیه است که بیشتر باورهای صادق تولید کند تا باورهای کاذب. چنین فرآیندی اعتماد پذیر خوانده می شود:
تعریف فرآیند باورساز اعتماد پذیر: فرآیندی باور سازی اعتماد پذیر است که بیشتر باورهای صادق تولید کند تا کاذب.
ممکن است در برساخت یک باور بیش از یک فرآیند باور ساز در کار باشد؛ مثلاً وقتی من به یاد می آورم که دیروز کتاب مشخصی را در قفسه ی کتابها دیده ام، حداقل دو فرآیند باورساز در برساختن باور من مدخلیت دارد: فرآیند ادراک بصری دیروز و فرآیند یادآوری امروز. وقتی باوری موجّه است که تمام فرآیندهای ذی مدخل در برساخت آن اعتمادپذیر باشند. پیش از این اعتماد پذیری را به سبب مدخلیت دادن تاریخچه یک فرآیند در تعیین موجّه بودن یا نبودن محصولات آن تاریخی دانستیم. ملاحظات اخیر نشان می دهد که اعتمادگرایی به معنای دیگری هم تاریخی است؛ یعنی تاریخچه ی تمام فرآیندهایی که در کار تولید یک باور بوده اند در توجیه باور مدخلیت دارد. با توجه به این ملاحظات باور موجّه این گونه تعریف می شود:
تعریف اعتمادگرایانه از باور موجّه: باور شناسای S به گزاره ی P موجّه است اگر و تنها اگر باور S به P محصول فرآیند باورساز اعتماد پذیری یا سلسله ی فرآیندهای باورساز اعتماد پذیری باشد.
وقتی سلسله ای از فرآیندهای باورساز موجد باوری باشند، خروجی هر فرآیند باورساز ورودی فرآیند باورساز قبلی است. مثال قبل را به یاد آورید. فرآیند ادراک بصری من باوری را تولید کرد. ورودی این فرآیند یک تجربه ی بصری است و خروجی آن یک باور. محصول یا خروجی فرآیند ادارک بصری من باوری را تولید کرد. ورودی این فرآیند یک تجربه ی بصری است و خروجی آن یک باور. محصول یا خروجی فرآیند ادراک بصری ورودی فرآیند باورساز یادآوری است. با توجه به این نکته می توان فرآیندهای باور ساز را به دو دسته تقسیم کرد: یک- فرآیندهای وابسته به باور: فرآیندهایی که ورودی آنها یک باور است؛ و دو- فرآیندهای مستقل از باور: فرآیندهایی که ورودی آنها باور نیست. دسته ی اول وقتی باور موجّه تولید می کنند که ورودی آنها خود موجّه باشد. چون اعتماد پذیر بودن این فرآیندها مشروط به اعتماد پذیر بودن باور ورودی آنهاست، آنها را فرآیندهای اعتماد پذیر مشروط (6) می نامیم. مثلاً فرآیند باورساز استدلال به نحو مشروط اعتماد پذیر است. باورهای محصول فرآیندهای دسته ی دوم به موجّه بودن ورودی های آنها بستگی ندارد؛ زیرا ورودی های آنها باور و به تبع آن قابل موجّه یا ناموجّه بودن نیستند. مثلاً در فرآیند ادراک بصری، ورودی یک تجربه است. به همین سبب این فرآیندها را فرآیندهای اعتمادپذیر نامشروط (7) می نامیم. پس:
تعریف فرآیند باور ساز اعتماد پذیر: فرآیند باور شخص S در زمان t به گزاره P اعتماد پذیر است اگر و تنها اگر:
- باور S به P محصول فرآیند باورساز مستقل از باوری باشد که به طور نامشروط اعتماد پذیر باشد؛ یا:
- باور S به P محصول فرآیند باورساز وابسته به باوری باشد که به طور مشروط اعتماد پذیر باشد؛ یعنی اگر باوری موجّه ورودی این فرآیندها باشد، این فرآیندها بیشتر باور صادق تولید کنند تا باور کاذب.
اگر مبنا گرایی در توجیه را به یاد آورید، شرط اول تعریف فوق به دست دهنده ی باورهای پایه است. باورهایی که به سبب باور باورهای دیگر موجّه نمی شوند، و شرط دوم به دست دهنده ی باورهای استنتاجی، باورهایی که به سبب باور باورهای دیگری موجّه می شوند.
این نظریه همچنین برون گرایانه است، زیرا الزاماً نه اینکه کدام فرآیندها در کار ساخت یک باورند. در دسترس شناساست، نه اینکه آیا آن فرآیندها اعتمادپذیرند یا نه. دو مثال زیر به ترتیب این دو جنبه ی برون گرایانه ی اعتماد پذیری را نشان می دهند:
مثال آخر بخش 1-1 را به خاطر آورید. یکی از فرآیندهای ذی مدخل در باور به «خوردن انار باعث افزایش آنتی اکسیدان بدن می شود و از این رو مفید است» (گزاره ی P) اعتماد ناپذیر است؛ چون منبع الویه ی کسب این باور مجله ای زرد بوده است که بیشتر باور کاذب تولید می کند تا باور صادق. با توجه به معنی دوم تاریخی بودن اعتماد پذیری (تمام فرآیندهای باور ساز ذی مدخل در تولید یک باور موجّه باید اعتمادپذیر باشند) باور به P ناموجه است، گو اینکه نمی داند که کدام فرآیند ها در ساختن باور او به P سهیم بوده اند.
مثال ساکن قبیله ی بدوی در بخش 1-2 را به یاد آورید. فرد ساکن در قبیله ی بدوی به اعتماد ناپذیری فرآیند اختربینی دسترسی ندارد. اما برای قضاوت درباره ی موجّه بودن باورهای او اعتماد پذیری یا اعتماد ناپذیری فرآیند تعیین کننده است، نه آگاهی او.
این دو مثال همان مثالهایی بودند که نشان می دادند تلقی درون گرایانه/ تکلیفی از توجیه صدق رسان نیست. اما تلقی برون گرایانه/ اعتماد پذیری از توجیه، حداقل در این مثالها، صدق رسانی را تأمین می کند.
دو نکته در تدقیق اعتمادپذیری یک فرآیند باور ساز قابل ذکر است. نخست اینکه اعتماد پذیر بودن فرآیندهای باورساز به محیط وابسته است. مثلاً فرآیند ادراک بصری در محیط مه آلود بیشتر باورهای کاذب تولید می کند، حال آنکه در محیط متعارف بیشتر باورهای صادق می سازد. دوم اینکه دامنه ی اعتمادگرایی شامل امور خلاف واقع نیز می شود. در سطور بالا به دو معنی اعتماد گرایی را تاریخی دانستیم. یکی به این معنی که آنچه تعیین کننده ی اعتماد پذیر بودن یک فرآیند است تاریخچه ی آن است و دیگر اینکه برای موجّه بودن یک باور باید تمام فرآیندهای باورسازی که در تاریخچه ی تولید یک باور نقش داشته اند اعتمادپذیر باشند. معنای اول تاریخی بودن ممکن است چنین به ذهن متبادر کند که تاریخچه ی واقعی (8) یک فرآیند در تعیین کننده ی واقعی بودن یا نبودن یک فرآیند است. یعنی یک فرآیند وقتی اعتماد پذیر است که بیشتر باورهایی که واقعاً تولید می کند (منظور در کل تاریخ جهان واقع است، یعنی باورهایی که تولید کرده است و تولید خواهد کرد) صادق باشد. به عبارت دیگر اعتمادپذیری فرآیندها با بسامد (9) باورهای صادق و کاذبی که واقعاً آن فرآیندها برمی سازند تعیین می شود. این تعبیر از اعتماد پذیری را تعبیر بسامدی می نامیم اما ممکن است که فرآیند باورسازی واقعاً تنها یک بار باوری برسازد. طبق تعبیر بسامدی از اعتماد پذیری، اگر این تنها باور صادق باشد فرآیند اعتماد پذیر و اگر این تنها باور کاذب باشد فرآیند اعتمادناپذیر است. همچنین ممکن است که فرآیند باور سازی اتفاقاً باورهای معدودی برسازد، و باز هم اتفاقاً، اکثر این باورها صادق باشند. جهان ممکنی را در نظر بگیرید که در کل تاریخ آن اختربینی تنها ده باور تولید کند، و اتفاقاً اکثر این باورها صادق باشند. هر چند هیچ رابطه ی مناسبی هم بین باورهای محصول اختربینی و صدق متعلق این باورها وجود نداشته باشد. شهوداً باورهای محصول اختربینی در این جهان موجّه نیستند؛ هر چند بسامد باورهای صادقی که اختربینی می سازد بیش از باورهای کاذبی است که برمی سازد.
با توجه به مشکلات فوق برای تعبیر بسامدی از اعتمادپذیری، باید در جستجوی تعبیر دیگری از اعتماد پذیری بود. چنان که در بخش 2-3-3 آمد، برای تمییز بین تعمیمهای اتفاقی و گزاره های کلی حاکی از قوانین طبیعی به شرطی های خلاف واقع متوسل شدیم. اگر ملاحظات آن بخش درست باشد، گزاره های کلی ای خبر از قانونی طبیعی می دهند که علاوه بر جهان واقع در جهان های ممکن نزدیک به جهان واقع هم صادق باشند. در اینجا نیز هدف آن است که بین دو گونه فرآیند باورساز تمییز داده شود: فرآیندهای باور سازی که به طور اتفاقی باور صادق تولید کرده اند و فرآیندهای باورسازی که به طور غیر اتفاقی بیشتر باور صادق می سازند؛ یعنی نسبت مناسبی بین باورهایی که برمی سازند و صدق ساز باورهایی که برمی سازند وجود دارد. به چنین تعبیری از اعتماد پذیری تعبیر استعدادی (10) گفته می شود. برای به دست دادن چنین تمییزی نیز می توان دست به دامان شرطی های خلاق واقع شد.
با توجه به وابسته به محیط بودن و مدخلیت داشتن امور خلاف واقع در تعیین اعتماد پذیری، تعریف پیشین اعتماد پذیری به این صورت اصلاح می شود:
تعریف اصلاح شده ی اعتماد پذیری: یک فرآیند باور ساز در محیط Eاعتماد پذیر است اگر و تنها اگر آن فرآیند باور ساز درE و شرایط خلاف واقع مشابه E بیشتر باور صادق تولید کند تا باور کاذب. (11)
2- 1 انتقاداتی به اعتمادگرایی
می توان نشان داد ممکن است باوری محصول فرآیندی اعتمادپذیر باشد، ولی موجّه نباشد. به عبارت دیگر اعتماد پذیری شرط کافی برای توجیه نیست. فرض کنید اسمیت در اتاقی است که گلدانی در آن وجود دارد و از طریق ادراک بصری باور می آورد که «گلدانی در مقابل من است» (P). از طرفی یکی از دوستان او، که تقریباً همیشه به او راست می گوید، به اسمیت می گوید که در واقع گلدانی در اتاق وجود ندارد، بلکه هولوگرامی گلدان مانند در اتاق هست. اسمیت بی هیچ دلیلی گفته ی دوستش را نمی پذیرد وعلی رغم شهادت دوست قابل اعتمادش هنوز باور می آورد که P. باور اسمیت به P محصول فرآیندی اعتمادپذیر (ادراک بصری) است. پس طبق اعتماد پذیری در توجیه، باید او را در باور به P موجّه دانست. اما شهوداً او را در باورش به P موجّه نمی دانیم؛ زیرا او برخی شواهدش را در ساخت باورش به P در نظر نگرفته است. این مثال نشان می دهد که ای بسا دو فرآیند باور ساز اعتماد پذیر دو باور متناقض بسازند (مثلاً باور به ). اگر هر دو فرآیند باور ساز پیش گفته به یک اندازه اعتماد پذیر باشند، شناسا نه در باور به Q موجّه است و نه در باور به . گو اینکه طبق تعریفی که از اعتماد گرایی در توجیه ارائه شد، باور به هر کدام از دو گزاره ی متناقض فوق موجّه است. پس باید،علاوه بر فرآیند باور سازی که در واقع باور را ساخته است، به دیگر فرآیندهای باورساز و محصولات آنها هم توجه کرد. با توجه به این ملاحظات تعریف پیشین از اعتماد پذیری توجیه بدین صورت اصلاح می شود:تعریف اصلاح شده ی تلقی اعتماد پذیری از توجیه: باور شخص S در زمان t به گزاره ی P موجّه است اگر و تنها اگر:
- باور S به P محصول فرآیند باور ساز اعتماد پذیر باشد.
و
- فرآیند اعتمادپذیر دیگری، در لحظه ی ساخت باور، در دسترس S نباشد که اگر S آن را به کار می بست دیگر باور نمی داشت که P.
- این تعریف از اعتماد پذیری مشکل مثال قبل را حل می کند، چون اسمیت فرآیند باور ساز اعتمادپذیر دیگری (شهادت دوست راستگو) در دسترس داشت که اگر آن را به کار می بست دیگر باور نمی داشت که قید در دسترس بودن در تعریف بالا لازم است. فرض کنید که من به یاد می آورم که شماره ی تلفن منزل دوستم فلان است. همچنین فرض کنید که تمام فرآیندهای مربوط در ساخت این باور (که آخرین آنها یادآوری است) اعتمادپذیرند. یک فرآیند اعتماد پذیر دیگر پرسیدن شماره تلفن دوستم از 118 است؛ با توجه به اینکه این فرآیند نیز اکثراً باورهای صادق می سازد. اما بانک اطلاعاتی 118 شماره ی دیگری برای دوستم ثبت کرده است (خواه به علت تغییر شماره ی تلفن دوستم، خواه به علت اشتباه در بانک اطلاعاتی 118). اگر من با 118 تماس می گرفتم دیگر باور نمی داشتم که شماره ی دوستم فلان است. اگر قید دسترس پذیری به تعریف بالا افزوده نشود، باور من به اینکه شماره ی دوستم فلان است موجّه نیست. اما شهوداً من در این باورم موجّه ام؛ اگر اشتباه از بانک اطلاعاتی 118 باشد، شهوداً باور من حتی مفید معرفت نیز هست و اگر شماره تلفن دوستم تغییر کرده باشد، باور من باور کاذب موجهی است. اما افزودن قید دسترس پذیری هم مشکلاتی دارد. به نظر می رسد همان طور که هر تعریفی که شاهدگرایی در توجیه از دسترس پذیری داد برآورنده ی شهودهای ما از توجیه نبود، توسل به فرآیندهایی که در لحظه ی ساخت باور در دسترس اند نیز موفق نخواهد بود.
حتی اگر مشکل دسترسی نیز مرتفع شود، ادعا می شود که تعریف اعتمادگرایانه از توجیه نه شرط لازم و نه شرط کافی برای موجّه بودن است.
1- اعتماد پذیری شرط لازم برای موجّه بودن نیست. فرض کنید اسمیت دارای توانایی غیبگویی اعتمادپذیری است. او هیچ شاهدی له یا علیه اینکه غیبگویی اصولاً ممکن است یا اینکه او دارای این قدرت است ندارد. اوبی آنکه شاهد مؤید یا تضعیف کننده ای داشته باشد، باور می آورد که P، در واقع نیز P درست است و او به سبب قدرت غیبگویی خود بدان باور آورده است. در این شرایط، طبق تلقی اعتمادگرایانه از توجیه، اسمیت در باور به P موجّه است، زیرا باور او محصول فرآیندی اعتمادپذیراست. اما چگونه ممکن است کسی حتی نداند که باور او از چه طریقی ساخته شده است، اما در باورش موجّه باشد؟
2- اعتمادگرایی شرط لازم برای توجیه نیست. فرض کنید اسمیت همتایی، که او را اسمیت* می نامم، در جهان ممکنی دارد. اسمیت* مغز در خمره است و در این جهان ممکن چیزی جز مغز اسمیت*، دانشمند دیوانه و کامپیوتر و لوازمش وجود ندارد. اسمیت و اسمیت* در تمام حالات ذهنی خود، حداقل از نظر پدیداری (هر چه باشد؛ اعم از تجربیات حسی، باورها، ابتنای پذیرش یک باور بر دلایلی خاص) کاملاً مشابه اند؛ مثلاً شواهد خاصی را مؤید یک باور می دانند. فرآیند ادراک حسی اسمیت، همانند دیگر انسانهای در جهان واقع، اعتماد پذیر است و اسمیت بخوبی از این فرآیند باورساز استفاده می کند و در غیاب شواهد حسی مناسب باوری درباره ی اشیای پیرامونش نمی سازد. اما، چنان که مقتضای مغز در خمره بودن است، باورهای مأخوذ از ادراکات حسی اسمیت* صادق نیست. زیرا در این جهان ممکن هیچ یک از اشیایی که اسمیت*درباره ی آنها باور حسی می سازد وجود ندارند. در چنین شرایطی، فرآیند ادراک حسی فرآیندی اعتماد ناپذیر است، زیرا اکثراً، و شاید حتی همیشه، باور کاذب می سازد. پس باید اسمیت* را در باورهایش غیرموجّه بدانیم. اما چگونه ممکن است دو شخص از نظر ویژگیهای ذهنی و ارزیابی شواهد و ساخت باورهایشان کاملاً مانند هم باشند، ولی یکی از آنها در باورهایش موجّه باشد و دیگری ناموجّه؟ دیگر اینکه حتی در این جهان مغز در خمره هم شهوداً بین کسانی که از قوای شناختی خود بدرستی استفاده می کنند و آنها که چنین نمی کنند تمایز قائل می شویم. اگر صرفاً اعتمادپذیری فرآیندها مدنظر باشد، در این جهان خوش خیالی و ادراک حسی به یک اندازه اعتماد ناپذیرند؛ طبق اعتماد گرایی در این صورت باید وضعیت توجیهی موجود مغز در خمره ای که با خوش خیالی باورهایش را می سازد و وضعیت معرفتی مغز در خمره ای که باورهایش را با دقت از ادراک حسی می سازد یکسان باشد.
برای پاسخ به دو مشکل فوق راه حل های مختلفی پیشنهاد شده است. در این نوشته تنها به یکی از آنها می پردازیم. گلدمن در یکی از پاسخهایی که به مشکل دوم داده است (لازم نبودن اعتماد پذیری برای توجیه) بین دو معنای ضعیف و قوی از توجیه تمایز قائل شده است:
توجیه قوی: (12)
یک باور قویاً موجّه است اگر وتنها اگر درست ساخت باشد، یعنی معلول فرآیند/ فرآیندهایی باشد که آن فرآیند/ فرآیندها در جهان واقع (یا جهانهای ممکن نزدیک ) اعتماد پذیرباشد/ باشند.
توجیه ضعیف: (13)
یک باور به طور ضعیف موجّه است اگر و تنها اگر شناسا به سبب اتخاذ آن باور قابل سرزنش نباشد، یعنی محصول فرآیند/ فرآیندهای باور ساز اعتماد ناپذیری باشد که شناسا به هیچ وجه نتواند اعتماد ناپذیر بودن آن / آنها را تعیین کند.
با توجه به این تفکیک، اسمیت* در باورهایش واجد توجیه ضعیف و فاقد توجیه قوی است.
می توان برای حل مشکل اول نیز به چنین تفکیکی متوسل شد:
ناموجّه بودن قوی: یک باور قویاً ناموجّه است اگر و تنها اگر درست ساخت نباشد، یعنی معلول فرآیند/ فرآیندهایی باشد که آن فرآیند/ فرآیندها در جهان واقع (یا جهانهای ممکن نزدیک) اعتمادناپذیر باشد/ باشند.
ناموجّه بودن ضعیف: یک باور به طور ضعیف ناموجّه است اگر و تنها اگر شناسا به سبب اتخاذ آن باور قابل سرزنش باشد، یعنی محصول فرآیند/ فرآیندهای باور ساز اعتماد پذیر باشد که شناسا به هیچ وجه نتواند اعتماد پذیر بودن آن/ آنها را تعیین کند.
طبق این تمایز، اسمیت غیبگو برای باورش توجیه قوی دارد. گو اینکه فاقد توجیه ضعیف است.
نامگذاری که برای این تمایز انتخاب شده است چنین به ذهن متبادر می کند که کم و بیش با یک مفهوم از توجیه مواجه هستیم، ولی یکی خبر از توجیه قوی تری می دهد و دیگری خبر از توجیه ضعیفتر، یعنی تفاوت در شدت و ضعف توجیه است و نه مفهوم توجیه. حال آنکه این گونه نیست. تمایز توجیه قوی و ضعیف چیزی جز تمایز بین توجیه عینی و منظرگرایانه نیست. چنان که در تعریف توجیه ضعیف هم آمده است. توجیه ضعیف داشتن همان شایسته ی سرزنش نبودن است و شایسته ی سرزنش نبودن نیز ملازم تلقی تکلیفی از توجیه. در مقابل، در تعریف توجیه قوی آنها وجه عینی و صدق رسانی توجیه مدنظر است.
با توجه به این ملاحظات باید گفت شهود همگنی از توجیه نداریم؛ یعنی شهود ما هم شامل تلقی تکلیفی از توجیه است و هم تلقی صدق رسانه از توجیه. حتی برخی برای نشان دادن تمایز این دو معنای متفاوت از توجیه. حتی برخی برای نشان دادن تمایز این دو معنای متفاوت از توجیه، توجیه صدق رسانه ها را با لفظ دیگری می نامند: جواز (14) پس سؤال اصلی این است که کدام یک از این دو توجیه را موضوع معرفت شناسی بدانیم. اگر هدف توجیه معرفتی را صدق بدانیم باید تلقی صدق رسانانه را برگزینیم و اگر هدف توجیه معرفتی را بدست دادن تکالیف معرفتی و تهیه ی دستورالعملی برای اینکه «باید به حد باور داشت» بدانیم، باید تلقی منظرگرایانه را برگزینیم. اما در صورت اخیر این پرسش مطرح می شود که، با توجه به کمرنگ شدن نقش صدق، چه تمایزی بین توجیه معرفتی و توجیه اخلاقی وعملی وجود دارد؟
پی نوشت ها :
1- Synchronic
2- Diachronic
3- Type
4- Token
5- Blief forming process
6- Conditionally reliable process
7- Unconditionally reliable process
8- Actual
9- Frequency
10- Dispositional
11- این تعریف را می توان هم به اعتماد پذیری مشروط و هم اعتماد پذیری غیر مشروط تعمیم داد.
12- Strong justification
13- Weak justification
14- Warrant
منبع: زمانی، محسن، (1391)، آشنایی با معرفت شناسی، تهران: چاپ اول: (1391) .