طرحی مقدماتی درباره ی گونه شناسی مراجع تاریخی

از حیث روشی، ‌مهم ترین ویژگی که می توان برای دانش تاریخ در نظر گرفت، سندی بودن آن است، علمی کاملاً مبتنی بر اسناد و مدارک تاریخی. به گفته ی استنفورد، ‌اساساً نمی توان بدون استناد از علمی به نام تاریخ سخن
يکشنبه، 26 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طرحی مقدماتی درباره ی گونه شناسی مراجع تاریخی
 طرحی مقدماتی درباره ی گونه شناسی مراجع تاریخی

 

نویسنده: دکتر حسن حضرتی (1)




 

طرح مسأله

از حیث روشی، ‌مهم ترین ویژگی که می توان برای دانش تاریخ در نظر گرفت، سندی بودن آن است، علمی کاملاً مبتنی بر اسناد و مدارک تاریخی. به گفته ی استنفورد، ‌اساساً نمی توان بدون استناد از علمی به نام تاریخ سخن گفت(استنفورد 1384: ص238). این موضوع، یعنی ابتناء علم تاریخ بر منابع و اسناد تاریخی، ‌شاید جزو معدود مقولاتی در تاریخ شناسی باشد که مورد مناقشه ی اهل فن قرار نگرفته است و همه درباره ی آن اتفاق نظر دارند.
آن چه در علم تاریخ بر منابع و اسناد ارزش و اعتبار بخشیده، مربوط به ماهیت موضوعی این معرفت علمی است که مبتنی بر مشاهده ی غیر مستقیم یعنی مع الواسطه اسناد، شواهد و مدارک تاریخی است. در علم تاریخ، محققان همواره از مشاهده و تماس مستقیم با سوژه محروم هستند. حوادث تاریخی در زمان ماضی رخ داده و گذشته است. بنابراین محقق تاریخ صرفاً به وسیله ی آثار باقیه می تواند نسبت به آن معرفت پیدا کند. به همین سبب آن چه از گذشته درباره ی حوادث تاریخی بجا می ماند، ‌در نزد محققان تاریخ ارزش و جایگاه ویژه ای پیدا می کند. نوشتار حاضر سعی می کند طرحی مقدماتی درباره ی نسخ شناسی مراجع تاریخی ارائه کند.

مفهوم مرجع

انتخاب مفهوم مرجع یا مراجع در پژوهش برای اطلاق به هر چیزی است که می تواند مورد ارجاع در آثار تاریخی قرار گیرد و به عبارت دیگر سعی شده است واژه ای انتخاب شود که بتواند انواع استنادات تاریخی را پوشش بدهد. بر این اساس، راقم این سطور مفهوم «مرجع»را مناسب ترین می داند. در مقابل اگر بخواهیم از مفاهیمی مانند منبع، ‌مأخذ، ‌مدرک، ‌سند، شاهد و... استفاده کنیم، به نظر می رسد که هیچ کدام آن ها توان شمولیت لازم را برای انواع ارجاعات (References)تاریخ را نداشته باشند.

وحدت ملاک در سنخ شناسی

لازم است برای هر طبقه بندی و یا گونه شناسی، ‌وحدت ملاک مشخص و روشنی اتخاذ شود. در سنخ شناسی حاضر نیز این موضوع مورد توجه قرار گرفته است. بر این اساس معیار و وحدت ملاک در سنخ شناسی مراجع تاریخی دو مقوله به شرح زیر است:
1 ـ نکته ی نخست این است که آیا مرجع مورد استناد، ‌بخشی از رویداد تاریخی است یا گزارشی از آن رویداد؟ به عبارت دیگر، آیا آن مرجع جزئی از رویداد است یا از صافی ذهن یک راوی عبور کرده است و بازتاب رویداد آمیخته به ذهنیت فرد درباره ی آن رویداد است که در قالب گزارشی ظهور یافته است؟ به نظر می رسد از این حیث تفاوتی بنیادی بین مراجع تاریخی از زاویه ی معرفت شناختی وجود دارد. زیرا مراجعی که جزئی از رویدادند، ‌بازتاب عریان و فارغ از ذهنیات گزارشگران را به مخاطبان ارائه می کنند. هیچ فهم و درک گزارشگری آغشته به آن نیست. به عبارت دیگر، این گونه از مراجع جزئی از خود رویدادند که باقی مانده اند و در حال حاضر قابل مشاهده اند. در حالی که گزارش ها، ‌بازتاب مع الواسطه ی رویدادند که به همراه فهم و ذهنیات گزارشگر به دیگران منتقل می شود. این گزارش به هیچ نمی تواند رویداد تاریخی را عریان و فارغ از ذهنیات گزارشگر نشان بدهد. به همین سبب صاحب نظران فلسفه ی علم تاریخ میان دو مفهوم گزارش و رویداد تفاوت اساسی قائل می شوند و آن دو را از یک جنس ارزیابی نمی کنند. بنابراین همین تفاوت در میان مراجع تاریخی می تواند نخستین معیار در سنخ شناسی آن ها در نظر گرفته شود.
2 ـ نکته ی دوم که می تواند مکمل نکته ی نخست هم باشد، ‌وجود قصد و یا عدم وجود آن در ثبت تاریخی رویداد است. به این معنا که آن چه اکنون به عنوان مرجع تاریخی در اختیار و دسترس ماست، آیا به قصد ثبت رویداد جهت آگاهانیدن آیندگان از آن صورت گرفته است؟ با این که این ثبت، بخشی از فرآیند خود رویداد است که حالا برای ما به جا مانده و اینک ما از آن به عنوان یک مرجع تاریخی استفاده می کنیم؟ به عبارت دیگر، آیا پشت سر این مرجع تاریخی، ‌یک وقایع نگار، ‌کاتب، ‌ثبات و مخبری وجود دارد که رسالتی (به هر دلیل و علتی که باشد) برای خود در ثبت رویداد برای آگاه شدن آینده گان از آن قائل بود، ‌یا این که مرجع تاریخی به صورت طبیعی و در قالب بخشی از رویداد بوده که حالا به عنوان نکته ای از آن حادثه تاریخی به جا مانده و اینک برای ما حکم مرجع تاریخی را پیدا کرده است؟
بر اساس دو معیار گفته شده می توانیم یک تقسیم بندی کلان از مراجع تاریخی به این صورت داشته باشیم:
الف ـ مراجع تاریخ نگارانه، که هم برخوردار از قصد مورخانه اند و هم گزارش رویداد به شمار می روند و نه جزئی از آن.
ب ـ مراجع غیر تاریخ نگارانه، ‌که نه قصد مورخانه در پشت آن وجود دارد و نه گزارش رویدادند، ‌بلکه بخشی از رویداد تلقی می شوند که از گذشته به جا مانده اند و حکم تاریخ زنده را دارند.
برای مراجع غیر تاریخ نگارانه می توانیم بناهای تاریخی، (2)اشیاء تاریخی(3)، اماکن تاریخی(4)، اسناد حکومتی و غیر حکومتی(5)، سکه ها و از این دست را مثال بزنیم که هم جزء رویدادند و هم قصدی برای ثبت مورخانه درباره ی آن ها موضوعیت ندارد. باستان شناسی جزء دانش هایی است که بیشتر با این نوع از مراجع تاریخی سروکار دارد. برعکس تاریخ شناسی که بیشتر با مراجع تاریخ نگارانه درگیر است، مگر این که دوره ی مطالعاتی اش عهد باستان باشد که با فقدان مراجع تاریخ نگارانه روبروست.
اما استعمال مراجع تاریخ نگارانه در دانش تاریخ، متنوع و گسترده تر است و می توان گفت که ابتناء تاریخ ورزی بیشتر بر این دسته از مراجع استوار است. در ادامه، این دسته از مراجع را در دو بخش منابع و مآخذ تشریح می کنیم:

الف ـ منبع(source)

در پژوهش های تاریخی«منبع»به آن دسته از آثار مکتوب گفته می شود که با موضوع اثر از حیث زمانی معاصر باشد و داده های اولیه را درباره ی رخدادهای تاریخی در اختیار ما قرار دهد. به عبارت دیگر، زمانی که گزارش و حادثه ی تاریخی از نظر زمانی فاصله ی زیاد با یکدیگر نداشته باشند، ‌به آن گزارش تاریخی که در قالب نوشتاری منسجم تنظیم شده باشد، منبع تاریخی اطلاق می شود. مانند«تاریخ جهان گشای»از عطاملک جوینی برای تاریخ ایران در عهد مغول. مهم ترین ویژگی منابع تاریخی نگاه آن ها به متن حادثه ی تاریخی با کم ترین فاصله زمانی و مکانی است. منابع دارای اشکال مختلفی هستند که می توانیم به شرح زیر آن ها را از هم تفکیک کنیم:

1 ـ شاهد(Evidence):

گزارش شاهدان عینی از حوادث تاریخی همواره جزو مهم ترین استنادات در گزارش های تاریخی به شمار می رود. این موضوع در حوزه ی تاریخ شفاهی(oral history) و تاریخ اکنون(actual history) به عنوان شاخه های جدیدی که در علم تاریخ به وجود آمده اند، اهمیت دو چندان پیدا می کند. اما ناگفته نماند که برای مورخان قدیم نیز مهم ترین مدرک، ‌شاهدان عینی بودند. در سنت تاریخ نگاری ایرانی - اسلامی، ‌مورخان مهم ترین بخش از تألیفات خود را اختصاص به حوادث زمانه ی خود می دادند که مبتنی بر مشاهدات شخصی بود. از این حیث، آن بخش از منابع تاریخی ما که حاوی مطالبی است که نویسنده خود شاهد و ناظر آن ها بوده و یا حداقل معاصر با آن حوادث بود، اما مشاهدات غیر مستقیم از آن حوادث داشته، از ارزش و اعتبار بسیار بالایی برخوردار است. برای نمونه ابن اثیر که در سال 630 هجری درگذشته، ‌گزارش حوادث تاریخی را در الکامل تا سال مرگش پوشش داده است. یا مسعودی در مروج الذهب، حوادث تاریخی را تا سال 336 هجری، ‌یعنی ده سال پیش از وفات، ‌خود آورده است. همین طور طبری در تاریخ الرسل و الملوک، ‌حوادث را تا سال 302 هجری‌، یعنی هشت سال قبل از مرگ، پوشش داده است. ابن کثیر در البدایه و النهایه گزارش رخدادهای تاریخی را تا سال مرگش ادامه داده و هم چنین ابن مسکویه در تجارب الامم تا 50 سال قبل از تاریخ مرگش و ابن جوزی در المنتظم تا 20 سال پیش از وفات، پوشش داده است(فلاح زاده، 1378: ص63). بنابراین نتیجه می گیریم که گزارش مشاهدات چه از سوی خود باشد و چه از سوی دیگر شاهدان، ‌برای همه ی مورخان قدیم و جدید حائز اهمیت بوده است. (6)
در دوره ی معاصر گزارش شاهدان عینی رویداد در قالب خاطرات و یا تاریخ شفاهی ظهور پیدا می کند. خاطرات فردمحور(Typical) است و محوریت آن با خاطره گوست. اما تاریخ شفاهی می تواند موضوع محور(Topical)باشد و مجموعه ای از خاطرات شاهدان درباره ی یک موضوع مشخص باشد. در این حالت دیگر فرد خاصی محوریت پیدا نمی کند. خاطرات مربوط به دوره ی معاصر است، ‌اما در ادوار پیشین خاطرات شاهدان عینی در قالب سفرنامه نویسی ظهور و بروز می یافت.

2 ـ عکس:

در دوره ی معاصر با پیشرفت تکنولوژی در مراجع تاریخی تنوع زیادی به وجود آمده است. برعکس یکی از این مراجع مدرن است که می تواند کمک زیادی به تاریخ ورزان بکند. اما باید در نظر داشت که عکس علی رغم این که در نگاه اول بازتاب عینی رویداد را در ذهن تداعی می کند، ‌اما در نگاه عمیق تر نوعی گزارش از رویداد است که آمیخته با ذهن عکاس است و به میل او صحنه ای از رویداد به تصویر کشیده می شود و صحنه ای از آن مورد غفلت قرار می گیرد. این شیوه ی عمل بسیار با گرایش و ارزش های عکاس مرتبط است.

3ـ فیلم:

داستان فیلم و فیلمبردار از زاویه ی بحث ما کاملاً شبیه به داستان عکس و عکاس است. ایضاً اسلاید و امثالهم.

4ـ کتیبه:

که بر سینه ی کوه ها و دیواره ی بناها نوشته می شود و اخباری از گذشته را به ما منتقل می کند، نه بخشی از رویداد، ‌بلکه گزارشی از آن است. ایضاً گل نوشته ها و امثالهم.
منابع را از حیث محتوا نیز می توان به شکل های زیر از هم تفکیک نمود:

5 ـ منابع دست اول و منابع دست دوم:

منابع دست اول، ‌منابعی هستند که در همان زمان و یا با فاصله ی اندکی از حادثه ی تاریخی نوشته شده باشند. برای نمونه می توان تاریخ عالم آرای عباسی را برای دوره ی صفویه، منبع دست اول دانست و همین طور جامع التواریخ را برای دوره ی ایلخانان ایران. اما منابع دست دوم، ‌منابعی هستند که مبتنی بر منابع دست اول و با فاصله ی زمانی بیشتری نسبت به وقوع حادثه نگارش یافته باشند. اصطلاحاً به این دسته آثار «تحقیقات» و یا «مآخذ» نیز اطلاق می شود. ارزش و اهمیت منابع دست اول و دست دوم یکسان نیست. اگر نتوان ارزش گذاری نمود، ‌به هر حال می توان بر متفاوت بودن زاویه ی دید آن ها نسبت به موضوع تأکید کرد. شاید مهم ترین تفاوت این باشد که منابع دست اول به سبب نزدیکی زمان نگارش آنها به زمان رخداد، از سندیت و اعتبار بیشتری برخوردار هستند. در کنار مزیت بالا، این ویژگی را هم دارند که احساسات و عواطف مورخان به گونه ای درگیر با موضوع گزارش نیز است. به عبارت دیگر نویسندگان منابع دست اول نمی توانند فارغ از احساسات و عواطف شخصی و اعتقادی خود درباره ی موضوع مورد نظرشان قلم فرسایی کنند. به نوعی در این گونه آثار غلبه ی احساسات را بر تفکر عقلانی مشاهده می کنیم. شاهد مثال گزارش عطاملک جوینی است از فتح قلاع اسماعیلیه توسط هولاکو. او که در متن حادثه حضور دارد و به فاصله ی بسیار اندکی بعد از وقوع رخداد به نگارش درباره ی آن دست زده، با قضاوت های احساسی در این باره، ‌از اسماعیلیان با عنوان «فئه باغیه»یاد نموده و فتح قلاع را به وسیله ی هولاکو، ‌به فتح قلعه ی خیبر توسط حضرت علی(ع)تشبیه نموده است. اگر چه باورهای سنی مؤلف در این رویکرد احساسی مؤثر بوده، ‌اما فاصله ی کم و معاصرت با زمانه حادثه، اجازه تفکر عقلانی و فارغ از هیجانات احساسی و عاطفی را از او سلب نموده است. در همین زمینه می توان جوینی را با خواجه رشید الدین فضل الله همدانی مقایسه کرد که با فاصله ی پنجاه ـ شصت ساله نسبت به فتح قلاع اسماعیلی، به نگارش تاریخ خود دست زده و قضاوت های عقلانی و منطقی و نسبتاً به دور از احساسات شخصی و اعتقادی درباره ی حادثه یاد شده ارائه کرده است.
بنابراین می توان یک تفاوت اساسی بین منابع دست اول و دست دوم قائل شد و آن هم این که علی رغم سندیت و اعتبار و اتقان بیشتری که برای منابع دست اول می توان از حیث داده ها، ‌قائل شد، اما از حیث استنباط و تحلیل های تاریخی منابعی که با فاصله ی بیشتری نسبت به زمان حادثه نگارش شده باشند، از اهمیت، دقت و همه جانبه نگری بیشتری برخوردار هستند. از این زاویه نیز می توان تاریخ مشروطه ی ملک زاده و تاریخ مشروطه ی احمد کسروی را با هم مقایسه کرد که یکی از حیث داده ها و دیگری از حیث تحلیل حائز اهمیت و ارزش بیشتری است. به تعبیر مایکل استنفورد، ‌منابع دست اول برای ما «معرفت افقی» و منابع دست دوم«معرفت عمودی»را القا می کنند؛«مرادم از معرفت افقی، معرفت به چیزی است که حدوداً در همان زمان جریان داشته است. مرادم از معرفت عمودی‌، معرفت به چیزی است که قبل و بعد واقع شده است»(استنفورد 1384:ص251).

6ـ منابع رسمی (غالبان) و منابع غیر رسمی(مغلوبان):

تاریخی که از سرگذشت اقوام، ملل و حکومت ها برای ما به جا مانده، ‌غالباً مبتنی بر گزارش منابع رسمی و یا به عبارتی دیگر منابع غالبان است. بنابراین ما معمولاً بر اساس منابع رسمی به قضاوت درباره ی حوادث گذشته می پردازیم. این به معنای آن نیست که منابع غیر رسمی وجود نداشته و یا اساساً نگارش نمی یافته، ‌بلکه بدین معناست که منابع مغلوبان، معمولاً به وسیله ی اقوام غالب از بین می رفته است. بخش معدودی از این منابع می توانستند از این رویه ی هدم آثار قوم شکست خورده، جان سالم به در بَرَند و برای آیندگان باقی بمانند. معمولاً رویه ی همه قدرت های حاکم این بوده که آثاری از اقوام و ملل شکست خورده باقی نگذارند تا بتوانند سخنگو و گزارشگر یگانه ی زمانه ی خود برای آیندگان باشند.
این رویه ی قدرت های مسلط، نتیجه ی علمی خاصی را هم حداقل در حوزه ی دانش تاریخ به دنبال داشته است. آن هم این که قدرت های حاکم از هر نوعی که بوده اند، توانسته اند با این رویه دانش تاریخی از جنس خود تولید و برای آیندگان به ارث بگذارند. بنابراین اگر ادعا شود که دانش تاریخ غالباً سخنگوی قدرت های غالب و نه مغلوب در طول تاریخ بوده. سخنی به گزاف گفته نشده است. پرسش مهمی که این جا مطرح می شود این است که در تاریخ اقوام مغلوب را در کجا می توان یافت؟اگر نتوانیم تاریخ شکست خوردگان را از زبان و قلم خود آن ها بشنویم و بخوانیم، قضاوت ما مصداق همان عبارت مشهور خواهد بود که «فمن غلب، ‌فهو حقه». این امر تاریخی هر چند تلخ و ناگوار، اما واقعیتی است غیر قابل انکار. بنابراین با اذعان به این موضوع، پژوهشگر تاریخ همواره در قضاوت های خود حتی درباره ی امور بدیهی باید جانب احتیاط در پیش بگیرد و از قضاوت های قاطعانه و صدور بیانیه های احساسی و حماسی درباره ی گذشتگان پرهیز کند.

ب ـ مآخذ(research)

به آن دسته از آثار مکتوب گفته می شود که مبتنی بر منابع تاریخی، پژوهش ها و مطالعات متأخر را درباره ی حادثه ی تاریخی شکل می دهند. مانند تاریخ مغول از عباس اقبال آشتیانی برای دوره ی مغول در ایران. مهم ترین ویژگی این تحقیقات نگاهی از دور و در عین حال عقلانی و کمتر آغشته به احساسات و اغراض شخصی نسبت به حادثه ی تاریخی است. برای‌ مآخذ تعبیر«منابع دست دوم» هم به کار می رود که پیش تر درباره ی آن توضیح داده شد.
آن چه درباره ی مراجع تاریخی حائز اهمیت بیشتری است، ‌چگونگی استفاده ی مورخ از آن هاست. مورخان در رجوع به مراجع، ‌تمام قصد و هدف شان از حیث روشی، احراز واقعیت است. اما ممکن است استفاده ی ناصحیح از مراجع، ‌مورخ را نه تنها به احراز واقعیت نزدیک نکند، بلکه او را کاملاً در مسیر ناصحیحی از حیث روشی قرار دهد. بنابراین چگونگی استفاده از مراجع، موضوع بسیار مهم و حساسی است که پژوهشگر تاریخ نباید از آن غافل بشود. در این باره یادآوری چند نکته ضروری است؛
1. منابع تاریخی داده ها و محتویات خود را به صورت ثابت در اختیار خوانندگان شان قرار می دهند. اما سطح فهم و برداشت خوانندگان از آن داده ها، تابعی از سطح دانش و آگاهی تاریخی آن ها درباره ی موضوع آن داده هاست. اگر چه متن ثابت است، ‌اما فهم و برداشت محققان همواره سیال و متغیر است. هر محققی بتواند به وسیله ی دانش تاریخی خود منابع را بیشتر به حرف دربیاورد، ‌موفق تر است. آن چه بر داده های خام منابع شکل و قالب می بخشد، سطح دانش تاریخی ماست. بنابراین درک و برداشت از منابع، ‌همواره متفاوت و متغیر است. اچ. کار در جایی از کتاب معروف خود گفته است: «هیچ مدرکی قادر نیست بیش از فکر نویسنده اش چیزی بگوید»(کار 1378 :ص43). شاید این جمله وی را این گونه هم بتوان تغییر داد که هیچ منبع تاریخی فراتر از فکر خواننده اش با او سخن نمی گوید.
2. معمولاً‌محققان تاریخ در استفاده از منابع دچار خطای فاحشی می شوند که از آن به عنوان «احراز واقعیت به اتکاء مرجعیت» یاد می شود. به این معنا که در پژوهش های تاریخی، ‌مبنای صحت و سقم امر تاریخی صرفاً وجود «استناد» و یا «عدم استناد» به منابع تلقی شود. در این رویکرد، مورخان حکم ابرمردی را دارند که به جای رساندن ما به واقعیت تاریخی، ‌خود حکم واقعیت تاریخی را برای تاریخ پژوه پیدا می کنند. در چنین حالتی است که پژوهشگر تاریخ با «استناد»، ‌بیش از آن که خود را به واقعیت تاریخی نزدیک کند. از آن دور می شود. این که بگوییم الف، ب است، ‌چون طبری گفته است، یعنی همان احراز واقعیت به اتکای مرجعیت که جزو خطاهای فاحش محقان تاریخ به شمار می رود. بنابراین محقق تاریخ باید سعی کند همواره خود را از سلطه ی منابع نامی خارج سازد. استفاده از روش شناسایی امر واقع با تبدیل datum به fact، راه حل نیفتادن در دام خطای مذکور است.
3. منابع تاریخی به دلایل و علل مختلف نمی توانند تمامی ابعاد یک حادثه ی تاریخی را روشن کنند. همیشه حلقه های مفقوده ای وجود دارد که مانع از شناخت کامل مورخ نسبت به حادثه می شوند. بُعد زمانی و مکانی و یا از بین رفتن برخی از منابع می تواند از عوامل ناتوانی منابع در شناسایی تمامی ابعاد حوادث تاریخی باشد. به جهت وجود چنین خصیصه ای در مطالعات و پژوهش های تاریخی، در دوره ی رنسانس در این باره پرسش جدی مطرح شد که می توان گفت مسیر مطالعات تاریخی را تغییر داد و آن این بود که در صورت عدم یاری داده های تاریخی در شناسایی تمام ابعاد حادثه ای تاریخی چه باید کرد؟ به عبارت دیگر حلقه های مفقوده را در تاریخ چگونه می توان پر کرد؟ پاسخی که به این پرسش بنیادین داده شد این بود که می توان با کمک «عقل تاریخی»(7) این حلقه های مفقوده را پر کرد. پرواضح است که عقل تاریخی مورد نظر کسانی مانند دیلتای (Dilthey) با «عقل محض» مورد توجه فیلسوفان تفاوت دارد. ممکن است«عقل محض» ادعایی تاریخی را تأیید کند، ‌اما همان ادعا مورد قبول«عقل تاریخی» قرار نگیرد. مثلاً اگر ادعا شود نادرشاه در حمله به هند یک میلیون سپاهی داشت، ‌ادعای مذکور هیچ تعارضی با عقل محض نمی تواند داشته باشد. اما عقل تاریخی نمی تواند بر این ادعا مُهر تأیید بزند. زیرا مبنای قضاوت در عقل تاریخی، ‌خود مؤلفه های علم تاریخ است. به بیانی دیگر، عقل تاریخی بر اساس شرایط و مبانی تاریخ شناسی درباره ی امور قضاوت می کند. بنابراین تفاوت بنیادی با عقل محض دارد که مبنای قضاوت در آن، ‌نه جهان تاریخی که جهان فلسفی است.
4. موضوع ارجاع و استناد در مطالعات تاریخی تا زمانی اعتبار دارد که ما در آن به دنبال تصدیق و یا تکذیب باشیم. به عبارت دیگر قائل به یک واقعیت ثابت در تاریخ باشیم که به دنبال دستیابی به آن هستیم و بر این باور هم باشیم که به آن واقعیت ثابت نائل می شویم. رویکرد به تاریخ در پارادایم سنتی و مدرن بر این قاعده استوار بود.
اخیراً با بحث هایی که پست مدرن ها درباره ی ماهیت معرفت تاریخی مطرح کرده اند، مسأله ی استناد و ارجاع را در تاریخ شناسی به عنوان ابزار تصدیق و تکذیب تاریخی به صورت جدی زیر سؤال برده اند. پست مدرن ها معتقدند یک چرخش زبانی در تاریخ پژوهی رخ داده است. بدین گونه که «پرسش ها و مسائل مربوط به این که ما چه چیزی می شناسیم و چگونه آن را می شناسیم، ‌کم کم جای خود را به پرسش های مربوط به این که چه چیزی می گوییم و چگونه آن را می گوییم، ‌داد»(استفنورد 1382:ص 375). در این نوع نگاه به تاریخ شناسی، ‌دیگر مقوله ی صدق و کذب جایگاهی ندارد. به تعبیر هایدن وایت روایت های تاریخی، خیال پردازی های کلامی هستند که محتویات آن ها را بیشتر می سازیم تا این که پیدا کنیم و اشکال و قالب های آن ها به اشکال و قالب های ادبی بیشتر شباهت دارد تا به اشکال و قالب های رایج در علوم. او هم چنین روایت تاریخی را نوعی ساخته ی کلامی که به نظر می رسد الگویی از ساختارها و فرایندهای متعلق به گذشته طولانی است و بنابراین می توان آن ها را آزمایش یا مشاهده کرد، ‌می داند (استفنورد1382، ‌ص 377).
پست مدرن هایی مانند هایدن وایت، ‌انکراسمیت، ‌پاتریک جویس و... بر این باور هستند که گذشته ی تاریخی چیزی جز همان بیان و گفتار نیست. به بیان دیگر، واژه هایی که وجود دارند تا درباره ی واقعیت بر زبان آیند، ‌خود به همان واقعیت تبدیل می شوند. پس در این نگاه، ‌یک متن تاریخی به چیزی شبیه پنجره ی دارای شیشه ی رنگی تبدیل می شود که ما می خواهیم خود آن را تماشا کنیم نه این که از پشت آن به آسمان یا زمین بنگریم. به طور خلاصه دیدگاه های پست مدرن ها را درباره ی ماهیت فهم تاریخی می توان در نکات زیر خلاصه نمود:
یک ـ در تاریخ نگاری، واقعیت بازنمایی می شود ولی متن ها خود ارجاع هستند و به چیز دیگر معطوف نیستند؛
دو ـ برای چنین متن هایی فقط معیارهای زیبایی شناختی اهمیت و اعتبار دارد نه معیارها یا ملاک های شناخت شناسانه؛
سه ـ ما هیچ متن تثبیت شده و هیچ گذشته ای نداریم، جز تفسیرهای کم و بیش موجه و معقول؛
چهار ـ معیارهای صدق و کذب در حوزه ی تاریخ نگاری قابل کاربرد نیستند؛
پنج ـ گزارش های تاریخی مبهم و آگاهانه هستند؛
شش ـ گذشته ی تاریخی صرفاً آفریده ی مورخان کنونی است، نه این که واقعاً وجود داشته باشد(استفنورد1382:ص 382).
پرواضح است که با چنین فهمی از ماهیت معرفت تاریخی، دیگر وزن و اعتباری برای استناد و ارجاع باقی نمی ماند. متون تاریخی حکم نوشته های ادبی مانند رمان را پیدا می کنند که نباید به دنبال صحت و یا سقم محتویات آن بود، بلکه باید پیام آن را فهمید.

پی نوشت ها :

1.استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران
2. بناهای تاریخی مانند گنبد سلطانیه، ‌عالی قاپو، ‌مسجد کبود و...
3. اشیاء تاریخی مانند کشکک زانویی که در سیلک کاشان کشف می شود و یا پارچه ای که از دوره ی قجری به جا می ماند...
4. اماکن تاریخی مانند دشت چالدران، ‌کوه احد، ‌غار حراء و... در تفاوت میان بناهای تاریخی و اماکن تاریخی می توان گفت که بناهای تاریخی بیشتر ساخته ی انسانند، ‌اما اماکن تاریخی ناظر به بخشی از طبیعت است که بستر رویدادی تاریخی بوده است.
5. اسناد(Documents) شامل اسناد حکومتی و غیر حکومتی اعم از الواح، ‌فرمان ها و بخش نامه های دولتی، مکاتبات فردی- خاندانی و حکومتی که به طور طبیعی در جریان امور جاری زندگی انسانی تولید می شوند. در دوره ی معاصر رویه ای نامیمون درباره ی اسناد رایج شده و آن مسأله«سندسازی» است. اگر مرادمان این گونه از اسناد باشد، ‌آن ها را باید ذیل مراجع تاریخ نگارانه قرار داد. اما از آن جا که در بحث اسناد این رویه قاعده نیست، بنابراین جزء مراجع غیر تاریخ نگارانه آورده شده است.
6. توسیدید می نویسد:« یا خودم در رویدادهایی که توصیف کرده ام حاضر بوده ام یا در غیر این صورت، ‌آن ها را از شاهد عینی شنیده ام که گزارش هایش را با آن کمال و دقتی که ممکن بود کنترل کرده ام. حتی کشف حقیقت به این طریق هم آسان نبود. شاهدان عینی مختلف گزارش های مختلفی از رویدادهای واحد عرضه می کردند». نقل از:مایکل استنفورد، ‌پیشین، ‌ص 267.
7. در میان پست مدرن ها خیال مورخ و یا حدس و گمان های او، مورد اشاره قرار گرفته است. بنگرید. انکراسمیت، ‌پیشین، ‌صفحات مختلف، همین طور بنگرید به مقاله زاگورین با مشخصات زیر:
zagorin perez (1998( historiography and postmodernism reconsideration ,in brian fay philip power and Richard t. vann(eds). History and t Teory: contemporary reading(Combridge,usa and oxford uk,Blackwell ,1998 part IV ,ch,10,pp. 193205-

فهرست منابع تحقیق:
1ـ استنفورد، مایکل (1382)، ‌درآمدی بر فلسفه ی تاریخ، ‌ترجمه ی احمد گل محمدی، ‌تهران، نشر نی، ‌چاپ اول.
2ـ استنفورد، ‌مایکل(1384). درآمدی بر تاریخ پژوهی، ترجمه ی مسعود صادقی علی آبادی، تهران، انتشارات سمت، ‌چاپ اول.
3ـ zagorin perez (1998)" historiography and postmodernism reconsideration ,in brian (fay philip power and Richard t. vann (eds .History and theory contemporary reading (Combridge,usa and oxford uk,Blackwell,part IV ch10)
4 ـ کار، ‌ای. اچ(1378). تاریخ چیست؟ترجمه ی حسن کامشاد، ‌تهران، خوارزمی، چاپ پنجم.
5ـ فلاح زاده، ‌سید حسین (1378). «تنوع برونی و درونی تاریخ نگاری اسلامی» فصلنامه ی حوزه و دانشگاه، ش 18، بهار.

منبع مقاله :
نشریه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، مهر 1389- شماره 149



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط