آموزش مهارت های زندگی، بحثی است که نه تنها در بین متولیان آموزش و پرورش بلکه در بین دست اندرکاران امور اجتماعی، فرهنگی و بهداشت روانی جامعه نیز جایگاه یافته است و هرازگاهی اخبار یا تحلیل هایی در خصوص آن ارائه می گردد. (1)
طرح آموزش مهارت های زندگی، نخستین بار در سال 1383 با تلاش برخی دست اندرکاران وزارت آموزش و پرورش و همکاری برخی دستگاه های دیگر به اشکالی در مناطق مختلف کشور اجرا شد، ولی بعدها به دلایلی از جمله فقدان تطبیق این نوع آموزش ها و روش ها (که گفته می شد عمدتاً از روش زندگی غربی اقتباس شده است) با فرهنگ عمومی جامعه ایرانی مورد نقد قرار گرفت. تردیدی نیست که روش های عرضه شده در هر کشور نباید صرفاً مبتنی بر الگوهای وارداتی و بدون توجه به نیازهای اجتماعی داخلی عرضه گردد. با این حال تجربه نشان داده است (به ویژه در حوزه آموزش و پرورش) اعمال سلیقه ها، برداشت های شخصی و گرایش های فرهنگی و حتی اقتصادی افراد و در پیش گرفتن رفتارهای غیرکارشناسی که برخی شاخص های مؤثر را نادیده می انگارند، پیامدهای نگران کننده ای به همراه داشته است. تجربه مخالفت ها و یا موافقت ها با طرح های پیشین آموزش و پرورش (مانند آموزش جهانی جمعیت)، یا طرح سومین مطالعه بین المللی ریاضیات و علوم و همچنین طرح موسوم به ABC در آموزش و پرورش نشان داد که تا چه حد تمایلات، نگرش ها و برداشت های شخصی از مسائل آموزش مدرن، در نتایج پروژه ها مؤثر بوده است.
آموزش مهارت های زندگی (فارغ از آنکه در ایران چگونه تدریس شده و یا می شود) در بسیاری از کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه با عناوین مختلف و به روش های گوناگون تدریس می شود. این آموزش ها برآمده از نیازهای اجتماعی دوران حاضر (به ویژه پس از جنگ دوم جهانی)، توجه به روش های جدید آموزش مدرن و انتظارات جدید از آموزش و پرورش رسمی است. با گسترش آموزش رسمی و انتظار از آن به عنوان نهادی که عهده دار تربیت کودکان و نوجوانان است، آموزش و پرورش مسئول انباشت دانش و تربیت آحاد جامعه گردید، تا آن میزان که افراد بتوانند بر چالش های فراروی خود، غلبه نمایند. (2) این وظیفه با رشد و گسترش روانشناسی تربیتی و روانشناختی شناختی (3) و کاربرد گسترده آنها در نظام آموزشی، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. (4)
به رغم نقش مهم مدرسه و خانواده در دوران کودکی و نوجوانی، با رشد فرد، تعاملات اجتماعی وی نیز بیشتر می شود و تأثیرپذیری وی محدود به خانواده و یا مدرسه نمی گردد. اکنون نقش همسالان در کنار نقش خانواده و یا مدرسه با واسطه های دیگری مانند تلویزیون و ماهواره، شبکه اینترنت و ارتباطات نوین و بازی های کامپیوتری و ویدیویی و نظایر آن تقسیم شده است و با رشد فرد، نقش دوستان و محیط اجتماعی نیز پررنگ تر می شود. اگرچه تأثیرات خانواده و مدرسه به دلیل مقطع تأثیر، نسبتاً پردوام و در مقایسه با واسطه های دیگر، پایدار هستند؛ با این حال نباید تأثیرات واسطه های تربیتی فوق را اندک انگاشت و لازم است کودکان را در برابر آسیب های واسطه های مذکور (که به دلیل ماهیتشان، امکان نظارت دقیق و یا کامل بر آنها وجود ندارد) آگاه و توانمند ساخت.
به اعتقاد برخی محققان، امروز عوامل مختلفی بر ایجاد و شیوع اختلالات روانی و همچنین ترغیب به رفتارهای ناهنجار از جمله اعتیاد در نوجوانان و جوانان نقش دارند. این محققان، عوامل مؤثر بر این روند را به چهار دسته اصلی: خُرده سیستم، سیستم میانی، سیستم های بیرونی و سیستم های کلان تقسیم می کنند. در این تقسیم بندی، خُرده سیستم ها شامل روابط پیچیده میان فرد و محیط مستقیم وی می گردد. خانواده، همسایگان و حتی مدرسه برای یک فرد جوان و یا نوجوان، در این چارچوب جای می گیرد. سیستم میانی، عبارت است از شبکه ارتباطی میان خُرده سیستم های گوناگون یک فرد. یک خُرده سیستم و یک سیستم میانی، ممکن است در دو سوی مخالف حرکت کنند؛ به طور مثال ارزش های والدین با گروه همسالان مطابقت نکند. در این صورت ارزش ها می توانند حاصل چالش بین این دو گروه و یا برآیند این دو مختلف الجهت باشند. سیستم های بیرونی از دید محققان، عبارت است از سیستم های واسطه ای و میانی که ساختارهای اجتماعی رسمی و غیررسمی مشخص دیگری را دربرداشته باشند. این ساختارها وضعی را که فرد در حال رشد در آن قرار دارد، شامل می شود. نوجوان، مستقیماً در تصمیم گیری های سیستم بیرونی شرکت نمی کند، اما تصمیم گیری این سیستم های بیرونی، اثرات مستقیم و غیرمستقیم (از طریق والدین و مدرسه) بر نوجوان دارد. رسانه های گروهی، مراکز مذهبی، سازمان خدمات اجتماعی و غیره مثال هایی از مؤسسات اجتماعی اند که بخشی از سیستم های بیرونی را به وجود می آورند. سیستم های کلان نیز شامل یک زیربنای فرهنگی وسیع است که بنیان ساختار نهادهای یک جامعه را شکل می دهد.
توجه به هر چهار سیستم مطروحه نشان می دهد نقش مدرسه تا چه اندازه در پیوند تعاملی با سیستم ها و در نتیجه برای دانش آموز مهم است. به عبارت بهتر، به رغم حضور رسانه های پُرقدرت، جانشین شدن برنامه های کامپیوتری و بازی های ویدیویی به جای بازی و ارتباط با گروه های همسال و... همچنان مدرسه از اهمیت زیاد در انتقال ارزش ها برخوردار است. اگر ارزش ها و هنجارهای فرد را متأثر از چهار عامل مهم خانواده، دوست، مدرسه و محیط اجتماعی بدانیم، نقش مدرسه در دوران نوجوانی و جوانی در انتقال ارزش ها و هنجارها و تأثیر آن بر سایر متغیرهای تأثیرگذار بر محیط کودک و یا نوجوان، کاملاً مشخص و بارز است؛ نقشی که در شرایط فعلی زندگی و ارتباط کمتر پدر و مادر با فرزند، حتی پُررنگ تر از همیشه است.
شیوع افسردگی در بین دانش آموزان کشورمان، رشد تعداد دانش آموزان معتاد، اختلالات روانی و رواج مشکلات رفتاری از قبیل خشونت و پرخاشگری به ویژه بین نوجوانان و جوانان (در حالی که گروه های اخیر، سال ها در معرض تعلیمات آموزشی دوران پس از انقلاب اسلامی و روش های تربیتی ویژه در مدارس بوده اند) نشان از آن دارد که زمان تجدیدنظر در روش های تربیتی مدارس فرارسیده است. نظام آموزشی کشور چنانچه به غیر از تحویل شماری «تست زن حرفه ای» به نظام آموزش عالی، هدف مهم تری به ویژه از نوع تربیتی برای خود متصور می داند، می بایست بتواند در نظام جدید جهانی و رشد چشمگیر جوامع مجازی و ارتباطات نوین، افرادی را به جامعه تحویل دهد که توان مقابله با چالش های جدی فراروی را داشته باشند. بررسی های موجود نشان می دهند نظام آموزشی کشورهای غربی نیز این چالش ها را تجربه کرده و برای بهبود وضعیت خود و پویایی حوزه تربیتی نظام آموزش (رسمی و غیررسمی) به رهیافت هایی از قبیل آموزش مهارت های زندگی روی آورده اند.
انسان امروز به لحاظ وسعت و پیچیدگی تغییرات زندگی با چالش های فراوانی رو به روست. از جمله این چالش ها، می توان به مواجهه با ناسازه «جهانی شدن و بومی ماندن؛ بحران سلامتی و تغذیه؛ فناوری اطلاعات و ارتباطات؛ اخلاقیات و مشکلات خانوادگی؛ ابزارهای چند رسانه ای و... اشاره کرد. هر یک از این چالش ها بر چگونگی زندگی افراد و رفتارهای اجتماعی آنها تأثیر می گذارد. چگونگی رویارویی با مسائل فوق، پیش بینی ها و برنامه ریزی های خاص خود را می طلبد و در این میان، نظام آموزش و پرورش، نقشی کلیدی و بنیادین بر عهده دارد. (5)
در کشور ما که کودکان و نوجوانان در معرض هجوم بی سابقه و لجام گسیخته تصاویر و اصوات برنامه های مختلف رادیویی و تلویزیونی و فضای رایانه ای قرار دارند و نظارت و برنامه ریزی در مورد آنها نیز (به دلیل مشکلات فنی، محدودیت های مالی و ساختار اقتصادی و فرهنگی خانواده ها) بسیار مشکل است و سرعت رشد و تنوع رسانه ها که بیشتر اوقات با آموزه ها، عرف و فرهنگ جامعه، منافع ملی و فضای مطلوب حاکمیت و حتی امنیت ملی در تعارض است، آموزش مهارت های زندگی می تواند کمک شایانی بر کم کردن بار منفی در فضایی باشد که گریز از آن نیز به نظر ناممکن می رسد.
از نظر نگارنده، آموزش مهارت های زندگی در کنار برنامه آموزش رسمی کشور در مدارس بسیار ضرورت دارد؛ چه اینکه تربیت افراد کارآمد و شهروندان فعال از وظایف نظام آموزش و پرورش رسمی کشور است. چنین به نظر می رسد که نظام آموزش رسمی کشور (که این مهم را در سطوح محدود، تجربه نموده است) تنها مرکز ذی صلاح از لحاظ در اختیار داشتن امکانات و منابع و مهم تر از همه، فرصت جوانی افراد است.
پی نوشت ها :
1. این مقاله در شماره 45 مجله راهبرد، پاییز 1386 منتشر شده است.
2. صندوق کودکان سازمان ملل متحد (UNICEF) نیز به این مقوله توجه ویژه ای نشان می دهد و پرداختن به ابعاد مختلف آموزش مهارت های زندگی را پیگیری می نماید.
3. Cognitive Psychology
4. آموزش مهارت های زندگی نه تنها بر تجربه صرف که بر فلسفه تعلیم و تربیت استوار است. برخی از دیدگاه های مرتبط با این بحث را می توان در نظریه های بازسازی اجتماعی و یا دیدگاه های افرادی که مدارس مسئله محور را مطرح می کنند، جست و جو نمود. برای اطلاع بیشتر از این دیدگاه ها نگاه کنید به:
جرالد ال گوتک، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمه محمدجعفر پاک سرشت، تهران: سمت، 1384.
5. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به:
علیرضا کیامنش و بابک دربیکی و جاوید سرایی، گزارش ارزشیابی طرح آموزش مهارت های زندگی، پایه اول راهنمایی مدارس دخترانه شهر تهران، تهران: سازمان آموزش و پرورش شهر تهران، 1384.
روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد سوم: مسائل فرهنگی و اجتماعی)، تهران، کمیل، چاپ سوم.