از آثار اعتقادی ارزشمند شیعه، کتاب منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة است که علامه حلی (رحمه الله) آن را به رشته تحریر درآورده اند.
ما شرح مبسوطی بر این اثر فاخر نگاشته و در ضمن آن، به شبهه های مطرح شده از سوی ابن تیمیه-در کتاب منهاج السنة-نیز پاسخ داده ایم.
در آن اثر درباره زندگی نامه امامان معصوم (علیهم السلام) سخن به میان آمده است. ما به دلیل اهمیت مباحث یاد شده زندگی نامه امامان معصوم (علیهم السلام) را به طور جداگانه و در قالب سلسله مقالاتی به خوانندگان تقدیم می نماییم.
****
علامه حلّی (رحمه الله) در نگاهی گذرا به زندگی امام باقر(علیه السلام) می نویسد:فرزند امام سجاد(علیه السلام)، امام باقر(علیه السلام) نیز عابدترین و زاهدترین مردم بود. سجده ها، پیشانی آن بزرگوار را شکافته بود. حضرتش عالم ترین زمانه خویش بود و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایشان را باقر لقب داده بودند.
روزی جابربن عبدالله انصاری، نزد حضرت امام باقر(علیه السلام) آمد. ایشان سن کمی داشت و در میان دیگر کودکان بود. عرض کرد: جدّ بزرگوارت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تو سلام می رساند.
امام باقر(علیه السلام) نیز بر ایشان سلام فرستاد.
به جابر گفته شد: چگونه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ایشان سلام رسانیده است؟
پاسخ داد: روزی در خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بودم. حسین(علیه السلام) نیز در دامان آن حضرت نشسته بود و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با او بازی می کرد.
در این هنگام رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
یا جابر! یولدله مولود اسمه علی؛ إذا کان یوم القیامة نادی منادٍ: لیقم سیّد الساجدین!
فیقوم ولده.
ثمّ یولد له مولود اسمه محمد الباقر؛ إنّه یبقر العلم بقراً. فإذا أدرکته فأقرئهُ مِنّی السلام؛
ای جابر! از او فرزندی به دنیا می آید که نامش علی است. وقتی روز قیامت می شود، منادی فریاد می زند: سیدالعابدین برخیزد!
در این هنگام پسر حسین برمی خیزد.
علی نیز صاحب فرزندی می شود که نامش محمدباقر است. او چشمه های دانش را می شکافد. وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان.
ابوحنیفه و دیگران از حضرت امام باقر(علیه السلام) روایت نقل کرده اند.
ویژگی های برجسته
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:فرزندم امام سجاد(علیه السلام)، امام باقر(علیه السلام) نیز عابدترین و زاهدترین مردم بود. سجده ها، پیشانی آن بزرگوار را شکافته بود. حضرتش عالم ترین زمانه خویش بود.
دیدگاه ابن تیمیّه
ابن تیمیّه در این باره می نویسد:«هم چنین ابوجعفر محمد بن علی(علیهما السلام) از خوبان علما و اهل دین بود. گفته شده: دلیل لقب گرفتن او به باقر این است که اعماق علم و دانش را شکافته است، نه، به این دلیل که سجده فراوان پیشانی اش را شکافته است.
اما این که وی عالم ترین مردم زمانه خویش بود، دلیل می خواهد، زیرا زهری از معاصران او بود و در نزد مردم از او عالم تر بود!»(1)
می بینیم که ابن تیمیّه به سخن علامه حلی (رحمه الله) مبنی بر وصف امام باقر(علیه السلام) به «زاهدترین و عابدترین» مردم اعتراضی نمی کند و در همین حال از روی کینه و دشمنی، به صراحت آن نام را تأیید نمی کند.
اما این که او را باقر نامیدند، به این دلیل است که آن بزرگوار علم را شکافت. این سخنی است که علامه حلّی (رحمه الله) فرمود و ما نیز روایت مربوطه را نقل خواهیم کرد که این لقب را پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر ایشان نهاده است.
اما این که علامه حلّی (رحمه الله) فرمود: «امام باقر(علیه السلام) زاهدترین و عابدترین مردم بود، به گونه ای که سجده فراوان پیشانی اش را شکافته بود.» برای بیان عبادت فراوان حضرت امام باقر (علیه السلام) است، نه این که بخواهد دلیل لقب گرفتن آن حضرت به باقر را عبادت و سجده فراوان بداند.
ابن سعد در الطبقات الکبری در این باره چنین می نگارد:
«... هارون بن عبدالله بن ولید مصیّصی می گوید: محمد بن علی(علیهما السلام) را دیدم که بر روی پیشانی و بینی او اثر سجده بسیاری نبود». (2)
سبط ابن جوزی حنفی نیز می نویسد:
«دلیل نام نهادن آن حضرت به باقر، سجده های فراوانی است که پیشانی اش را شکافته بود؛ یعنی پیشانی او را باز و پهن کرده بود.
گفته شده که به دلیل علم فراوانی که داشت، باقر نامیده شد.
جوهری در صحاح می گوید: «تبقّر» به معنای توسّع در علم است و گفته می شد که محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) را باقر می نامیدند؛ چرا که او در علم و دانش، تبقّر داشت».(3)
ابن تیمیّه در ادامه گفت:
«این که محمد بن علی(علیهما السلام) عالم ترین مردم زمانه خویش بود، دلیل می خواهد، زیرا زهری از معاصران او بود و در نزد مردم از او عالم تر بود.»
پاسخ به ابن تیمیّه
به ابن تیمیّه در چند محور پاسخ می دهیم:نخست آن که
اگر ابن تیمیّه می توانست، این مطلب را نیز انکار می کرد. اما با توجه به کینه ای که نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) دارد و خودداری او از انکار این مطلب، خود دلیلی روشن بر درستی سخن علامه حلّی (رحمه الله) است.دوم آن که
شهرت یافتن امام پنجم به «باقر» از این جهت که او شکافنده و گسترش دهنده علم و دانش است-چنان که خود ابن تیمیّه در وجه این نام گذاری، نقل کرد-دلیلی دیگر بر این مطلب است.سوم آن که
اگر در زمان امام باقر(علیه السلام) فردی عالم تر از آن حضرت بود، آن فرد شهرت پیدا می کرد. وقتی پیشوایان اهل سنت-که هنوز از آن ها تقلید می کنند-چنان که خواهد آمد شاگردان آن حضرت بوده اند، چگونه می توان این مسأله را انکار کرد؟مقایسه ای نابه جا
چهارم آن که
ابن تیمیّه، زهری را در برابر حضرت امام باقر(علیه السلام) معرفی می کند. اعلم بودن زهری را به مردم آن زمان نسبت می دهد. گویا او خود به طور قطع اعلم بودن زهری را نپذیرفته است.از سوی دیگر، باید پرسید: کدامین مردم زهری را از امام باقر(علیه السلام) عالم تر می دانستند؟
او در این جا موضع اعلم بودن زهری را به مردم نسبت می دهد. حال آن که پیش از این گفته بود: «زهری طبق اتفاق نظر اهل علم، عالم تر از امام باقر(علیه السلام) بوده است!»
او می گوید: «... زهری به اتّفاق نظر اهل علم، نسبت به روایات پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و احوال و اقوال ایشان از ابوجعفر محمد بن علی-که معاصر اوست-عالم تر بود.».(4)
هدف ابن تیمیّه با طرح این مطالب کاستن از شأن و مقام امامان معصوم(علیهم السلام) است! اما خودش نیز می داند که دیدگاه هایش بی ارزش است. به همین دلیل یک بار این مطلب را به علما و بار دیگر به مردم نسبت می دهد. در حالی که همه گواهی می دهند که زهری در شمار کسانی است که از امام باقر(علیه السلام) روایت گرفته و به نقل آن پرداخته است، آیا اگر کسی به واقع از اهل علم و دین باشد، ادعا می کند که زهری اعلم بوده است؟!
به راستی، چه انگیزه ای ابن تیمیّه را وادار کرده تا در مواردی از کتاب خود، از زهری یاد کند و او را در برابر امامان معصوم(علیهم السلام) بالا ببرد؟!
حقیقت این است که زهری از مشهورترین کسانی بوده که از حضرت علی(علیه السلام) و اهل بیت پاک ایشان(علیهم السلام) روی گردانده است و به این دلیل ابن تیمیّه از او یاد می کند که زهری نیز با ابن تیمیّه یک دیدگا و باور را دارند.
ابن ابی الحدید معتزلی حنفی درباره زهری می گوید:
«زهری از افرادی است که از راه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) منحرف بود. جریر بن عبدالحمید از محمد بن شیبه چنین نقل می کند:
روزی در مسجد مدینه بودم و دیدم که زهری و عروة بن زبیر نشسته اند و با ذکر نام علی(علیه السلام) از او بدگویی می کنند.
این خبر به علی بن حسین(علیهما السلام) رسید، او به نزد آن دو رفت، بالای سرشان ایستاد و فرمود:
ای عروه! پدرم از پدرت به خدا شکایت برد و خداوند به نفع پدرم و به زیان پدرت، حکم کرد.
و اما تو ای زهری! اگر در مکه بودم دم آهنگری پدرت را به تو نشان می دادم».
ابن ابی الحدید در ادامه می گوید:
«عاصم بن ابوعامر بجلی از یحیی بن عروه نقل می کرد و می گفت: هرگاه پدرم نام علی(علیه السلام) را می بُرد از او بدگویی می کرد».(5)
تلاش زهری برای انکار مناقب حضرت علی(علیه السلام) هم چون پیشی گرفتن آن حضرت در پذیرش اسلام، تأیید کننده این مطلب است.
ابن عبدالبرّ در شرح حال زید بن حارثه می نویسد:
«معمر در کتاب جامع خویش روایتی را از زهری نقل می کند که طبق این روایت زهری می گوید: ما کسی را سراغ نداریم که پیش از زید بن حارثه مسلمان شده باشد(!)
عبدالرزاق می گوید: هیچ کس، غیر از زهری را سراغ ندارم که این موضوع را گفته باشد».(6)
هم چنین زهری از قاتل امام حسین(علیه السلام)، یعنی عمر بن سعد ملعون روایت نقل می کند. ذهبی می نویسد:
«عمر بن سعد بن ابی وقّاص از پدرش روایت نقل می کند. ابراهیم و ابواسحاق نیز از او روایت نقل کرده اند. زهری و قتاده به طور مرسل از او روایت نقل کرده اند.
ابن معین می گوید: کسی که امام حسین(علیه السلام) را کشته، چگونه ممکن است که فرد ثقه و مورد اعتماد باشد (و بتوان از او روایت نقل کرد)؟!».(7)
دیگر آن که زهری از حامیان و کارگزاران حکومت اموی بوده است تا جایی که علما و اهل زهد بر او عیب گرفته اند.
علامه عبدالحق دهلوی در کتاب اسماء رجال المشکاة پیرامون شرح حال او می نویسد:
«زهری به واسطه هم نشینی با امرا، دستخوش ضعف ایمان شده بود، علما و پارسایانِ نزدیک به وی، بر او خرده می گرفتند و زشتی هم نشینی با امرا را به او گوشزد می کردند.
زهری می گفت: من در خیر آن ها شریکم و از شرّشان دوری می گزینم! عالمان و پارسایان به او می گفتند: آیا کردار آن ها را می بینی و سکوت می کنی؟!»
به همین دلیل ابن معین درباره زهری خدشه وارد می کند. حاکم نیشابوری از ابن معین نقل می کند که او می گوید: بهترین سندها، این است که اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله روایت نقل کرده باشد.
فردی به او گفت: اعمش مانند زهری است.
ابن معین در پاسخ گفت: تو اعمش را با زهری یکی می دانی؟!
زهری معتقد به «عرض و اجازه»(8) و به دنبال پست و مقام است و برای بنی امیه کار می کند، اما اعمش، فقیر، صبور، پرهیزگار و عالم به قرآن است و از سلاطین دوری می کند».(9)
ذهبی می گوید:
«ابوبکر بن شاذان بغدادی، از علی بن محمد سواق، از جعفر بن مکرم دقاق، از ابو داوود نقل می کند که شعبه گفت:
من و هشیم به سوی مکه حرکت کردیم، وقتی وارد کوفه شدیم، هشیم مرا با ابواسحاق دید. پرسید: این کیست؟
پاسخ دادم: شاعر قبیله سبیع.
وقتی خارج شدیم، شروع کردم به نقل روایت از ابواسحاق.
او پرسید: تو ابواسحاق را کجا دیده ای؟
پاسخ دادم: او همانی است که به تو گفتم، شاعر قبیله سبیع است. وقتی وارد مکه شدیم، از کنار او گذشتم و دیدم که با زهری نشسته است. گفتم: ای ابو معاویه، این کیست؟
پاسخ داد: یک ژاندارم از بنی امیه است.
وقتی برگشتیم، او شروع کرد به نقل روایت از زهری.
از او پرسیدم: زهری را کجا دیده ای؟
پاسخ داد: همان کسی بود که او را در کنار من دیدی.
به او گفتم: نوشته هایت را به من نشان بده.
او آن چه را که از زهری نوشته بود، بیرون آورد و من آن ها را پاره کردم».(10)
ذهبی در جای دیگر می گوید:
«احمد بن عبدویه مروزی می گوید: از خارجة بن مصعب شنیدم که می گفت: روزی به زهری رسیدم. او رئیس پلیس بنی امیه بود. دیدم که او بر مرکب سوار شد در حالی که در دستش نیزه بود و پیشاپیش او مردمی بودند که در دستان آنان «کافرکوبات»(11) بود.
من گفتم: خداوند چنین عملی را از یک عالم قبیح می داند. به همین دلیل روایتی از او نشنیده و نقل نکردم.».(12)
باید بدانیم که زهری این دشمنی با اسلام، پیامبر و اهل بیت نبوت (علیهم السلام) را از پدران خویش به ارث برده است.
ابن خلّکان در شرح حال او می نویسد:
«پدر پدربزرگ زهری، عبدالله بن شهاب بود که به همراه مشرکان در جنگ بدر حضور داشت. او از کسانی است که در نبرد احد سوگند یاد کردند که اگر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ببینند بکشند و یا در این راه کشته شوند.
در روایتی آمده است: به زهری گفته شد: آیا پدربزرگ تو در بدر حضور داشت؟
پاسخ داد: بله، اما از آن طرف؛ یعنی در صف مشرکان حضور داشت.
پدرش مسلم نیز با مصعب بن زبیر بود. زهری همیشه با عبدالملک و پس از آن با هشام بن عبدالملک همراه بود. یزید بن عبدالملک او را به عنوان قاضی منصوب کرده بود.»(13)
شکافنده علوم
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت محمد بن علی(علیهم السلام) را باقر لقب داده بودند. روزی جابر بن عبدالله انصاری نزد آن حضرت آمد... .
این روایت را شیعه و سنی نقل کرده اند. ابن شهر آشوب مازندرانی می نویسد:
«حدیث جابر، مشهور و معروف است. فقیهان عراق و مدینه، همگی آن را روایت کرده اند.»(14)
در کتاب کشف الغمة از ابن زبیر(15)محمد بن مسلم مکی چنین روایت شده: محمد بن مسلم مکی می گوید:
روزی نزد جابر بن عبدالله بودیم که حضرت علی بن حسین(علیهما السلام) به همراه پسرش محمدباقر(علیه السلام)-که در دوران کودکی بود-آمدند...(16)
ابن قتیبه نیز این گونه روایت می کند:
هشام به زید بن علی (علیه السلام) گفت: برادر بقره ات چه کار کرد؟
زید به او پاسخ داد: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را «باقرالعلم» لقب داد و تو او را بقره می خوانی؟! پس با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اختلاف داری... .(17)
زبیدی حنفی درباره واژه «باقر» می گوید:
«در برخی روایت ها از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جابر فرمود:
یوشک أن تبقی حتّی تلقی ولداً من الحسین، یقال له: محمد، یبقر العلم بقراً، فإذا لقیته فاقرأه منّی السلام؛
تو زنده می مانی تا این فرزند مرا از نسل حسین ملاقات کنی که به او محمد گفته می شود. او علم و دانش را می شکافد وقتی او را دیدی، سلام مرا به او برسان.
این روایت را بزرگان علم نسب شناسی، نقل کرده اند».(18)
همین مقدار برای روشن شدن دروغگویی ابن تیمیّه کافی است که می گوید: «این نقل که دلیل نامیدن او به باقر از سوی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، نزد اهل علم بی ریشه است. بلکه باید گفت: این از روایت های ساختگی است. هم چنین روایتی که جابر سلام پیامبر را به او می رساند، نزد حدیث شناسان، از روایت های ساختگی است.»
البته یادآوری این نکته ضروری است که عبارت «وی سن کمی داشت و در مکتب خانه بود» را راویان افزوده اند و بخشی از روایت نیست.
راویان از امام باقر (علیه السلام)
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:ابوحنیفه و دیگران از حضرت امام باقر(علیه السلام) روایت نقل کرده اند.
ابن حجر عسقلانی در بیان شرح حال امام باقر(علیه السلام) و نیز به هنگام بیان شرح حال ابوحنیفه، به این مطلب تصریح کرده است. (19)
او در بیان شرح حال امام باقر(علیه السلام) چنین آورده است:
«ابواسحاق سبیعی، اعرج، زهری، عمرو بن دینار، ابوجهضم موسی بن سالم، قاسم بن فضل، اوزاعی، ابن جریح، اعمش و ... از او روایت نقل کرده اند».(20)
ابونعیم اصفهانی می گوید:
«از میان تابعان، عمرو بن دینار، عطاء بن ابی رباح، جابر جعفی و ابان بن تغلب از محمد بن علی باقر(علیهما السلام) نقل کرده اند. از میان بزرگان و سرآمدان نیز، افرادی هم چون لیث بن ابی سلیم، ابن جریح، و حجاج بن ارطاة از او حدیث نقل کرده اند.»(21)
ذهبی در شرح حال امام باقر(علیه السلام) می نویسد:
«او امامی دقیق در نقل، هاشمی، علوی، اهل مدینه، یکی از اعلام و سرآمدان است... فرزندش جعفر بن محمد(علیهما السلام)، عمرو بن دینار، اعمش، اوزاعی، ابن جریح، قرّة بن خالد و افرادی دیگر از او روایت نقل کرده اند».(22)
پی نوشت ها :
1. منهاج السنّة: 123/2.
2. الطبقات الکبری: 323/5.
3. تذکرة خواص الامة: 366.
4. منهاج السنّة: 230/1.
5. شرح نهج البلاغه: 102/4.
6. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب: 546/2.
7. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب السنة: 84/2.
8. عرض و اجازه از راه های تحمّل و پذیرش حدیث است.
9. تهذیب التهذیب: 197/4.
10. سیر أعلام النبلاء: 226/7.
11. کافر کوبات؛ نوعی چماق است.
12. میزان الإعتدال: 625/1.
13. وفیات الأعیان: 177/4.
14. مناقب آل ابی طالب: 196/4.
15. گفتنی است که درست این راوی «ابوزبیر» است، همان طوری که علامه مجلسی (رحمه الله) در بحارالانوار: 227/46 از کشف الغمه نقل کرده است.
16. کشف الغمة فی معرفة الأئمة: 330/2 و 331.
17. عیون الأخبار: 212/1.
18. تاج العروس: 55/3.
19. تهذیب التهذیب: 401/10.
20. همان: 312/9.
21. حلیة الأولیاء: 188/3.
22. تذکرة الحفاظ: 124/1.