خشونت جنسی

تاریخ زندگی بشر با خشونت آمیخته است وگویا این پدیده همیشه در کنار آرامش اجتماعی وجود داشته است. در دوران معاصر، بروز دو جنگ جهانی نشان از اوج خشونت داشت. در واقع خشونت در قرن بیستم میلادی از وجه توده ای
دوشنبه، 4 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خشونت جنسی
خشونت جنسی

 

نویسنده: آرزو فاطمی




 

مقدمه

تاریخ زندگی بشر با خشونت آمیخته است وگویا این پدیده همیشه در کنار آرامش اجتماعی وجود داشته است. در دوران معاصر، بروز دو جنگ جهانی نشان از اوج خشونت داشت. در واقع خشونت در قرن بیستم میلادی از وجه توده ای برخوردار شد و قابل مقایسه با پیش از آن نماند. خشونت در این دوره از نظامی گری فراتر رفت، و در اشکال پنهانی چون بدسرپرستی فرزندان از سوی والدین، تحقیر و تهدید زن توسط همسر و آزار جنسی در محل کار نمود یافت. عمومیت و رشد خشونت در دوره جدید حتی واکنش سازمان بهداشت جهانی را برانگیخت. این واکنش با هدف یاری رسانی به قربانیان خشونت و خشکاندن ریشه های خشونت ورزی صورت گرفت.
خشونت: عبارت است از هر گونه سوء رفتار جسمی، کلامی، جنسی و عاطفی که نسبت به شخص دیگر اعمال شود و به سلامتی و عزت نفس فرد آسیب وارد کند. (کار،23:1381)
هرچند که همه ی انسان ها اعم از زن و مرد و پیر و جوان در معرض خشونت قرار می گیرند، اما آمارها حاکی از آن است که زنان و دختران بیشتر در معرض این آسیب قرار می گیرند. خشونت علیه زنان: هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت که لزوما یا محتملا منجر به آسیب یا رنج جسمانی، جنسی یا روانی بشود. تهدید به ایجاد محرومیت و محدود ساختن آزادی فرد در حیات اجتماعی و در قلمرو زندگی خصوصی. (کار، 1387: 292)
اهمیت این موضوع تا بدان حد است که سازمان ملل متحد، بیست و پنجم نوامبر هر سال را روز جهانی حذف خشونت علیه زنان اعلام کرده است. این امر نشان می دهد که پدیده خشونت علیه زنان، وابسته به مکان یا زمان خاصی نبوده و امری عمومیت یافته است. هرچند خشونت علیه زنان فقط خانگی نیست، اما آمارها نشان می دهد که در سرتاسر دنیا بخش اصلی خشونت هایی که بر علیه زنان انجام می شود، از سوی مردان خانواده یعنی پدر، برادر، همسر و گاها دوست پسر قربانی است.
صرف نظر از بی طرفی ظاهری واژه خشونت خانگی، این واژه همواره جرم وابسته به "به جنسیت خاص" محسوب می گردد که مردان به زنان روا می دارند. اگر عکس آن اتفاق بیفتد و زن در مقابل مرد از خود خشونتی نشان دهد، این رویداد به ندرت آمار مربوط به سرشت وابسته به جنسیت خاص خشونت خانوادگی را تحت تأثیر قرار می دهد. طبق شواهد دیوان عدالت ایالات متحده، زنان یازده بار بیشتر از مردان قربانی خشونت خانوادگی می شوند. خشونت خانوادگی: هر نوع ارتکاب به رفتار تهدید آمیز، خشونت یا بدرفتاری روانی، جسمی، مالی یا عاطفی میان بزرگسالانی که اکنون زوج یکدیگر یا جزء اعضاء خانواده اند، یا در گذشته چنین بوده اند، صرفنظر از جنسیت شان خشونت خانگی به شمار می آید.
خشونت علیه زنان به هیچ وجه خاص جوامع عقب افتاده یا جوامع مسلمان نیست. در پیشرفته ترین کشورهای جهان، زنان و کودکان از تبعات و عوارض ناشی از خشونت، به خصوص در زندگی خانوادگی رنج می برند، و این تنها زندگی آنها را به خطر نمی اندازد، بلکه جامعه را نیز متضرر می کند. (همان، 1387: 13)
خشونت علیه زنان امری جهانی است زیرا:
-30 تا 35 درصد زنان امریکایی مورد آزار جسمی شوهران خود قرار می گیرند.
-15 تا 25 درصد زنان امریکایی به هنگام بارداری نیز مورد ضرب و شتم قرار می گیرند.
-طبق تعریف اف.بی.آی، در سال 92، در امریکا از هر ده قربانی زن، سه نفر توسط شوهر یا دوست پسر خود کشته شده اند.
-درکلمبیا، بیش از 20 درصد زنان مورد آزار لفظی یا روانی شوهرانشان قرار می گیرند.
-در سانتیاگوی شیلی، 63 درصد از زنان مورد آزار جسمی قرار می گیرند.
-41 درصد از زنان هند بر اثر آزار جسمی همسران خود دست به خودکشی می زنند.
-42 درصد از زنان در کنیا به طور مرتب مورد آزار فیزیکی همسران خود هستند.
-در گینه ی نو، 67 درصد از زنان روستایی و 56 درصد از زنان شهری مورد خشونت جسمی قرار گرفته اند.
-62 درصد از مقتولان زن، در سال 1987 میلادی، در کانادا توسط شوهران خود کشته شده اند.
-در بنگلادش بیش از 50 درصد قتل ها ناشی از خشونت مردان است.
در ایران بحث خشونت خانوادگی برای مدتی طولانی مسکوت گذاشته شده بود و درباره آن بحثی نمی شد. اما پس از تأکیدی که در اجلاس 1995 پکن بر محور نگران کننده خشونت علیه زنان به وجود آمد، دولتها و بالطبع ایران خود را موظف به از میان بردن و کاهش آن دیدند. هم چنین به سبب آغاز فعالیتهای سازمان های مردم نهاد و افزایش خشونت های خانوادگی و مطرح شدن آن از طریق رسانه های عمومی، ضمن تأکید بر روی اتفاقات فاجعه آمیز درون خانواده، می توان گفت که از سال 1376 به بعد اولین پژوهش های علمی این حوزه در ایران شروع شد و این بحث در سمینارها، سخنرانی ها و محافل علمی مختلف مورد توجه قرار گرفت.
خشونت، سلامت زنان را به مخاطره می اندازد. به علاوه خشونت خانوادگی، آزار جنسی، تحقیر و تجاوز، موجبات بروز هزینه های سنگین اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و روانی را فراهم می آورد، زیرا این زنان مسئولیت جامعه پذیری نسل آتی را بر عهده دارند، و این، خطر انتقال خشونت به نسل آینده را دو چندان می کند و مشکلات اجتماعی را افزایش می دهد.

محدوده اعمال خشونت علیه زنان

خشونت علیه زنان در ایران همواره به عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه به کار رفته و به طور مشخص در دو حوزه ی خصوصی و عمومی اتفاق افتاده است:

حوزه ی خصوصی:

حوزه ی خصوصی شامل تمام اشکال خشونتی می شود که در محیط خانواده نسبت به زنان اعمال می شود و به آن "خشونت خانوادگی" می گویند. خشونت خانوادگی خشونتی است که در محیط خصوصی به وقوع می پیوندد و عموما میان افرادی رخ می دهد که به سبب صمیمیت، ارتباط خونی یا قانونی به یکدیگر پیوند خورده اند.

الف: در خانه ی پدر

خشونت افراد مذکر در خانواده های ایرانی برای فرزندان دختر اصل پذیرفته شده ای است. فضای خانه ی پدری برای رشد شخصیت و اعتماد به نفس پسران و ایجاد روحیه ی جاه طلبی و مبارزه جویی در آنها متناسب است. پسران نوجوان تمام طبقات اجتماعی می توانند در هر ساعتی از شبانه روز در کوچه و خیابان، والیبال، بسکتبال و فوتبال بازی کنند و ساعات فراغتشان را با همسالان خود بگذرانند. در این قلمروی گسترده است که پسران زندگی اجتماعی را در مجموعه ای از مبارزه، رقابت، مسابقه، جاه طلبی، دوستی، جنگ و صلح می آموزند و آن را توشه ی راه ورود به عرصه ی اجتماع در سنین جوانی قرار می دهند.
دختران ایرانی، به نسبت اقلیمی که در آن زندگی می کنند، درجات متفاوتی از محرومیت و رفتار خشونت آمیز افراد خانواده را تحمل می کنند. غیرت، ناموس، حیثیت خانوادگی... بحث غیرت ورزی در تربیت که منجر به سرخوردگی، ضعف و بی تفاوتی دختران در خانواده های ایرانی می شود، یکی از مباحث مهم دیگر است. فرزندان دختر، در همسر گزینی نیز همواره در معرض خشونت افراد ذکور و حتی اناث خانواده قرار دارند.
در خانواده های پر اولاد ایرانی، به خصوص در روستاها، دختر بچه ها موظفند به مادران خود در امر بچه داری، آشپزی و خانه داری یاری رسانند و چون فراگیری و انجام این امور برای دختران در اولویت قرار دارد، آنها نمی توانند به درس و مشق خود برسند و خانه نشین می شوند.
دختران ایرانیان مهاجر نیز مشکلات خاص خود را دارند. خانواده های ایرانی مهاجر، هریک بر حسب سلیقه ی خود، درجه ی این محدودیت ها را تعیین می کنند و چنانچه در کشور میزبان، زیر سلطه ی فرهنگ آن کشور، نتوانند دختران خود را به اطاعت محض وادار کنند، بسیار دیده شده که با آنها قهر می کنند. می دانیم آثار و تبعات قهر والدین بیش از هر نوع رفتار خشونت آمیزی زیان بار است و دختران را در راهی که برگزیده اند جری ساخته، به افراط می کشاند و در فضای بی ترحم غربت تنها می گذارد. تعداد دختران جوانی که زیر فشار ناشی از قهر خانواده عصبی و دیوانه و معتاد شده اند، بسیار زیاد است. (کار، 1387: 36-37)

ب: در خانه ی شوهر

ریاست مرد بر خانواده و قدرت وسیعی که قانون و عرف به او اهدا کرده، زمینه ساز اعمال خشونت علیه زنان در حوزه ی خصوصی خانواده است. در مواردی که مرد احساس می کند شالوده ی قدرت انحصاری و ریاستش مورد تهدید است، دست به خشونت جسمی و روانی می زند؛ برای زن محدودیت و مشقت مالی ایجاد می کند و با استفاده از اختیارات مطلقه ی خود حتی روابط او را با دوستان و افراد خانواده کنترل می کند، به حدی که می تواند عملا زن را در خانه اش زندانی کند. زنان ایرانی رفتار خشونت آمیز شوهر را تا حدودی تحمل می کنند و تنها در مواردی که کارد به استخوانشان می رسد، نسبت به آن معترض می شوند. (کار،1387: 40)

حوزه ی عمومی

الف: آداب و رسوم

در بسیاری موارد خشونت علیه زنان را به کمک آداب و رسوم و سنت های غیر مذهبی توجیه می کنند. مراسم شب زفاف، جهیزیه، خون بس یا فصل، ازدواج های سیاسی، قتل ناموسی...

ب: فرهنگ شفاهی و کتبی

اصطلاحات و ضرب المثل هایی که در فرهنگ شفاهی ما رایج است و دهان به دهان می چرخد نیز حامل پیام خشونت نسبت به زنان و ترغیب مردان به انجام آن است. (همان،1387: 42)
گربه را در حجله باید کشت، زن ذلیل، از سه چیز باید حذر کرد دیوار شکسته زن سلیطه سگ گیرنده، زن ناقص العقل است، زن که رسید به بیست باید به حالش گریست، اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟...

پ: سنت ها و پاره ای تفاسیر سنتی از دین

زن و خانواده و تدبیر منزل، حضور زن در جامعه و محدودیت هایی که از قرائت دینی ناشی می شود...

ت: موسسات اجتماعی

از آنجا که مدیران زن در سطوح بالای مدیریت کمیاب هستند و امور فرهنگی و اجتماعی و هنری زیر نگاه منحصرا مردانه سامان می یابد؛ تعادل که حاصل زندگی دو جنسی به خصوص در عرصه ی آموزشی، هنری و ورزشی است، کمتر احساس می شود.
در مدرسه که مهمترین موسسه اجتماعی است، کتاب های درسی کلیشه هایی ارائه می دهد که بر محدودیت فضای زندگی زنان تأکید دارد. کلیشه ها افراد جنس زن را محکوم به انجام امور خانگی یا شبه خانگی و محدود شدن در نقش های خاص می کند و به افراد جنس مرد اجازه می دهد فضای اجتماعی خود را تا بینهایت گسترش دهند. (همان، 48)
کلیشه های آموزشی و تربیتی نه تنها در محیط های آموزشی مردسالاری را در ذهن کودکان و نوجوانان حک می کنند بلکه از طریق قصه های کودکان و برنامه های رادیو-تلویزیون و مطبوعات نیز به صورت انبوه تکثیر می شوند.
فرهنگسراها، باشگاه و مراکز تفریحی زنان، موسیقی، سینما، تئاتر، نقاشی، مجسمه سازی، خطاطی

انواع خشونت و بهای آن

انواع خشونت

مجمع بهداشت جهانی در قطعنامه 1996، خشونت را به عنوان مهمترین مشکل بهداشت عمومی مطرح کرده و از سازمان بهداشت جهانی درخواست نموده تا تیپولوژی مناسبی برای خشونت ارائه نماید. تعریف سازمان جهانی بهداشت از خشونت، انواع مختلف خشونت را مشخص کرده و ارتباط بین آن ها را نشان می دهد. خشونت به روش های مختلفی دسته بندی می شود اما هیچکدام تحلیل فراگیری ارائه نمی دهند.
انواع خشونت به سه گروه تقسیم می شود: خشونت فرد علیه خود، خشونت بین فردی، خشونت گروهی. (گزارش جهانی خشونت و سلامت، 1385: 32-31)

عمدیت

عمدیت یکی از مواردی است که در تعریف خشونت به آن توجه می شود. در اینجا باید به دو نکته مهم اشاره کرد؛ اول آنکه با وجود تمایز خشونت از وقایع غیر عمدی منجر به آسیب، عمدیت به استفاده از نیرو به طور الزامی به معنی عمدیت بر آسیب نمی باشد. در حقیقت ممکن است تفاوت زیادی بین رفتار ناشی از عمدیت و نتیجه ناشی از آن وجود داشته باشد. ممکن است مهاجمی به طور عمد فعلی را انجام دهد که بر اساس عرف عمومی خطرناک بوده و احتمال ایجاد عواقب بهداشتی آن محتمل باشد، اما خود فرد ممکن است چنین درکی از آن نداشته باشد، به عنوان مثال جوانی با جوان دیگر درگیری فیزیکی پیدا کند. مشت زدن به سر حریف و یا استفاده از اسلحه در یک درگیری به طور قطع احتمال آسیب یا مرگ را افزایش می دهد، اما ممکن است هیچکدام از این عواقب خواسته یا نیت فرد مهاجم نباشد. والدین ممکن است برای ساکت کردن کودک گریان خود او را به شدت تکان دهند که ممکن است چنین عملی منجر به خونریزی مغزی کودک شود، در این حالت بدون آنکه والدین چنین نیتی داشته باشند از نیروی فیزیکی استفاده شده است، اما عمدی برای وارد کردن آسیب وجود نداشته است. نکته دوم در رابطه با این مطلب، تمایز بین عمد در آسیب رساندن و عمد در استفاده از خشونت است. طبق نظریه والترز و پارک (اشاره به زمینه فرهنگی) ممکن است برخی از افراد قصد آسیب رساندن به دیگری را داشته باشند، اما در نگرش و باور فرهنگی آنها چنین عملی خشونت نباشد. در تعریف سازمان بهداشت جهانی، خشونت با توجه به ارتباط آن با سلامتی افراد مشخص می گردد، برخی از رفتارها مانند زدن همسر، ممکن است از دید برخی یک عمل مقبول فرهنگی باشد، اما درتعریف سازمان بهداشت جهانی این کار به عنوان عملی خشونت آمیز شناخته شده، که عواقب منفی بهداشتی بر روی فرد دارد. سایر موارد خشونت با آنکه به طور مشخص ذکر نشده اند، نیز در این تعریف گنجانده شده اند. به طور مثال تعریف مورد نظر شامل تمام اعمال خشونت آمیز خصوصی، یا عمومی، واکنشی (در واکنش به وقایع قبلی مثل تحریک)، یا کنشی (برای بدست آوردن امتیازهای فردی بیشتر) و مجرمانه و غیر مجرمانه نیز می شود.

خشونت جسمی

خشونت جسمانی علیه زنان به شیوه های گوناگون انجام می شود و کتک خوردن، شکنجه و قتل را در بر می گیرد.
در بررسی ها مشخص شد که باید میان دو نوع خشونت بدنی تفاوت گذاشت. خشونت بدنی سنگین(سخت) که منجر به ایجاد جراحات و صدمات جدی به قربانی می شود و به صورت معمول از طرف افکار عمومی نفی می گردد و خشونت سبک (ملایم) مانند سیلی، پشت دستی و نظایر آن که به صورت معمول در افکار عمومی زیر عنوان تربیت رده بندی می شود و نگرش منفی نسبت به آن وجود ندارد. (اعزازی، 1387: 99)
بهای خشونت جسمی: عبارت است از اعضای شکسته، پارگی ها، زخم ها، بریدگی ها، کبودی ها، جراحات داخلی، ضربه ی مغزی، آسیب اعضای تناسلی، عدم توانایی در وضع حمل، سقط جنین، بیماری های جنسی، حاملگی های ناخواسته و اقدام به سقط جنین غیر قانونی، مرگ زن در اثر آسیب های جسمی. (کار، 1387: 292)
نکته: در بررسی های به عمل آمده ثابت شده زنانی که توسط همسرانشان مورد ضرب و شتم قرار می گیرند و مردانی که همسرانشان را کتک می زنند، اغلب زمینه های اجتماعی مشابهی دارند و اکثرا در دوران کودکی خشونتهای خانوادگی را تجربه کرده اند. بنابراین در بزرگسالی، پسرها رفتار پدران و دخترها رفتار مادرشان را تکرار می کنند. (کار، 1387: 293)
چند نکته: سن ازدواج، اختلاف سنی با شوهر و سن شوهر تأثیری در این پدیده ندارد و این سندرم بیشتر تحت تأثیر عوامل فرهنگی است.
زن آزاری در حدی که منجر به شکایت در مراجع قانونی شود، در بین زنان باسواد شایعتر است، مخصوصا اگر زن با رضایت و علاقه ازدواج نکرده باشد.
این موضوع اکثرا از روزها و ماه های اول زندگی مشترک خود را نشان می دهد و این یافته تأکیدی بر بعد فرهنگی تربیتی آن بوده و نشان می دهد این سندرم کمتر تحت تأثیر عواملی چون فشارهای اقتصادی است.
سابقه ی ازدواج قبلی تأثیری در این موضوع ندارد، ولی تعدد زوجات موثر است.
این پدیده در نزد خانواده های مذهبی و پایبند به واجبات دینی کمتر دیده می شود.
این پدیده مزمن و تکراری است، یعنی فقط بعد از آنکه بارها و بارها اتفاق افتاد، زن را به نزد مراجع قانونی می کشاند.
در 71 درصد خانواده هایی که زن آزاری به این شکل رخ داده است، سابقه ی جدایی موقت و زندگی جداگانه به صورت موقت وجود داشته. پس این شکل از زن آزاری از مهمترین عواملی است که زمینه ساز از هم پاشیدن خانواده و جدایی دائمی است.

خشونت جنسی

خشونت جنسی به هرگونه رفتار غیر اجتماعی اطلاق می شود که از لمس کردن تا تجاوز را در برمی گیرد. این نوع خشونت ممکن است در حیطه ی زندگی خصوصی، زناشویی و خانوادگی، اتفاق بیفتد و به صورت الزام به تمکین از شوهر یا رابطه ی محارم با یکدیگر در حلقه ی خویشاوندی علیه زن اعمال گردد. در حیطه ی زندگی اجتماعی نیز از سوی فرد ناشناس تحقق می یابد.
معمولا زنان در محافل خانوادگی از آن پرده بر نمی دارند زیرا تحمل این نوع خشونت عادت شده است و آن را طبیعی می انگارند، لذا از طرح موضوع نیز احساس شرم می کنند. بنابراین آمار در این باره وجود ندارد.
بهای خشونت جنسی: زنانی که مورد خشونت جنسی قرار می گیرند دچار صدمات روانی، عصبی و عاطفی می شوند که بر کل رفتارهای آنها نسبت به جنس مرد تأثیر می گذارد. گاهی زنان صدمه دیده در زندگی جنسی دچار سردی و افسردگی شده و نفرت و ترس از جنس مرد را هرگز در زندگی خانوادگی و اجتماعی خود از یاد نمی برند. (کار،1387: 346)
در ادامه به برخی از انواع خشونت جنسی اشاره می نماییم:

1. خشونت جنسی توسط شریک زندگی (خشونت از نوع نزدیک)

در بسیاری از کشورها،گروه چشمگیری از زنان قربانی خشونت جنسی، بر سایر اشکال آزار جنسی را تجربه کرده اند. در مکزیک و ایالات متحده، بین 40تا 52% از زنانی که از طرف شریک زندگی خود موردخشونت جنسی قرارگرفته بودند مورد ارعاب جنسی نیز قرار گرفته اند. برخی اوقات،خشونت جنسی بدون خشونت فیزیکی رخ می دهد. در ایالات اوتایرداش هند در یک گروه نمونه، از 6 هزار مرد، 7%آنها ابراز نمودند که زنان خود را از نظر فیزیکی یا جنسی آزار داده اند، 22%گزارش نمودند که از خشونت جنسی بدون خشونت فیزیکی استفاده کرده اند و 17%ابراز نمودند که آنها تنها از خشونت فیزیکی استفاده کرده اند (گزارش جهانی خشونت و سلامت ، 1385: 273)
محمدی اصل این نوع خشونت را، خشونت از نوع نزدیک می نامد و معتقد است؛ "بخشی از خشونت های جنسی توسط شوهران بر زنانشان اعمال می شود. این مسئله اضافه بر ابعاد جسمانی و روانی اما، به عرصه خصوصی محدود نیست، زیرا زن و شوهر قبلاً خشونت را از عرصه عمومی فرا گرفته و در خانواده پیاده می کنند، و به علاوه آثار آن را مجددا ًبه جامعه باز می گردانند. زنان هدف این خشونت ها به شمار می آیند، ولی آن را نه تنها به فرزندان که به شوهران در هنگام تدارک شان جهت حضور در عرصه عمومی منتقل می کنند و در نتیجه خشونت همه جامعه را فرا می گیرد." (محمدی اصل، 1388: 87)

2. تجاوز به عنف

هرگونه فعالیت جنسی تحمیل شده بر شریک جنسی ناموافق، خواه با زور و تهدید و یا فریب کاری بدون خشونت، تجاوز به عنف نامیده می شود. انگیزه تجاوز به عنف را می توان در چهار مقوله زیر خلاصه کرد:
تجاوز به عنف به منظور قدرت نمایی: در این حالت انگیزه فرد متجاوز پیروزی و تسلطی است که از تجاوز جنسی و هتک ناموس قربانی بدست می آورد. پژوهش انجام شده توسط گراث و همکارانش در سال 1977 نشان گر ان است که انگیزه تقریبا 44درد از تجاوزهای جنسی، ابراز قدرت و برتری طلبی است.
تجاوز به عنف به منظور اثبات مردانگی: در این حالت انگیزه فرد متجاوز اطمینان یافتن از نیروی جنسی مردانه ی خویش است، که با غلبه بر یک قربانی زن حاصل می شود. در پژوهش گراث و همکارانش مشخص شده که انگیزه 21درصد از تجاوزهای جنسی اثبات مردانگی بوده است.
تجاوز به عنف به منظور ابراز خشم و انتقام جویی: این نوع تجاوز خطرناک ترین نوع تجاوز به عنف است که اغلب به قتل قربانی پس از عمل تجاوز می انجامد و از نفرت فراگیر و نسبت به جنس زن سرچشمه می گیرد. در مطالعه گراث و همکارانش انگیزه 30 درصد از تجاوزهای به عنف نفرت از جنس زن بوده است و نه ارضای میل جنسی.
تجاوز به عنف به منظور ارضای میل جنسی دگر آزارانه: انگیزه ارتکاب چنین عملی دست یافتن به انگیختگی جنسی است و به طور کلی گونه ای افراطی از رفتار آزار گری جنسی محسوب می شود. گراث و همکارانش انگیزه 5درصد از تجاوزهای به عنف را ارضای میل جنسی دگر آزارانه گزارش کرده اند. متجاوزان جنسی تقریبا همیشه مرد هستند، اما قربانیان آنها را اغلب زنان و در مواردی اندک مردان تشکیل می دهند. تجاوز به مردان احتمالا به دلیل ننگ همراه با آن کمتر گزارش می شود، زیرا جامعه از مردان انتظار دارد از نوع خود دفاع کنند. بنابراین مردی که قربانی تجاوز شده ممکن است متهم به همجنس گرا بودن شود. این افراد معمولا 16تا24سال دارند و از طبقات پایین اجتماعی- اقتصادی برخاسته اند. (نیکخو، 1383: 233)
البته مواردی از تجاوز جنسی نیز گزارش شده که خاص افراد تحصیل کرده به ویژه دانشجویان دوره لیسانس است. در این قبیل موراد اغلب متجاوزان عنوان می کنند: که دختر یا زنی که به بی بند و باری شهرت داشته چراغ سبز نشان داده، ولی بعد قصد تمسخر یا ناکام گذاشتن آنها را داشته است. از این رو در واکنش به جواب رد و این احساس که نباید ناکام گذاشته شوند خشمگین شده و به زور متوسل می شوند. واکنش اولیه قربانیان تجاوز جنسی اغلب به شکل شوک، ناباوری، احساس گناه و شرمساری ظاهر می شود. بعدها یعنی پس از سپری شدن چند روز یا چند هفته، مرحله بی تفاوتی و ملال فرا می رسد و به دنبال آن افسردگی ظاهر می شود که ممکن است ماه ها به طول انجامد.
اشاره به این نکته حائز اهمیت است که در یک سوم موارد تجاوز به عنف، قربانی تجاوز از آشنایان متجاوز است و در یک پنجم موارد به نظر می رشد که قربانی در رخدادهایی که به تجاوز منجر شده با متجاوز همکاری یا دست کم مقدمات آن را فراهم کرده است. برخی از متخصصان گزارش کرده اند که تقریبا نیمی از قربانیان تجاوز مورد تهدید کلامی و یا مسلحانه قرار گرفته اند و با یک سوم از آنها بد رفتاری و خشونت شده است. در چنین مواردی تسلیم شدن بدون مقاومت چندان غیر قابل توجه به نظر نمی رسد. (همان، 1383: 236-235)

3. تجاوز جنسی گروهی

در بسیاری از نقاط دنیا موارد تجاوز جنسی که در آن 2 یا تعداد بیشتری از متجاوزان شرکت داشته اند، به فراوانی گزارش شده اما اطلاعات مدون موجود درباره ابعاد این مشکل ناچیز می باشد.در ایالات متحده، اطلاعات ملی موجود در رابطه با تجاوز و حمله جنسی نشان داد که در هر 1مورد از 10مورد حمله جنسی، متجاوز بیش از یک نفر بوده است.بیشتر حمله های گروهی توسط افرادی که هیچ آشنایی با قربانیان نداشته اند انجام شده اما این الگو در آفریقای جنوبی متفاوت است؛ جایی که معمولا دوست پسرِ قربانی نیز در تجاوز گروهی مشارکت دارد. (گزارش جهانی خشونت و سلامت، 1385: 275)

4. ترافیک جنسی

در سراسر جهان همه ساله صدها هزار زن و دختر برای بردگی جنسی یا فحشا خرید و فروش می شوند. تحقیقات در قرقیزستان نشان داده است که در سال 1999حدود 4 هزار نفر وارد این قاچاق شده اند که مقاصد اصلی آنها چین، آلمان، قزاقزستان، فدراسیون روسیه، ترکیه و امارات متحده عربی بوده است. از بین این افراد 62%آنها گزارش نمودند که مجبور به بردگی شده اند(کار بدون مزد)در حالی که 50%آنها گزارش داده اند که توسط کارفرمایان خود مورد شکنجه یا آزار جنسی قرار گرفته اند. سازمان جهانی مبازه با شکنجه گزارش داد که حدود 200 هزار زن بنگلادشی بین سال های 1997-1990 قاچاق شده اند. بین 5 تا 7 هزار زن و دختر نپالی به طور غیر قانونی در هندوستان معامله شده اند و قاچاق زنان تایلندی به ژاپن نیز گزارش شده است. قاچاق زنان در داخل کشورها نیز اغلب از مناطق روستایی به شهری انجام می پذیرد. (همان، 1385: 276)

5. زنا با محارم

از نظر قانونی زنا با محارم به عمل جنسی یک مرد با یک زن یا دختری اطلاق می شود که میان آنها رابطه نسبی وجود دارد. برای مثال رابطه جنسی پدر و دختر، برادر و خواهر، مادر و پسر... دخترانی که این موضوع (به ویژه با پدر) را تجربه کرده اند، در زندگی مشترک خود با همسرانشان به واکنش های هیجانی ناراحتی برانگیز مانند افسردگی، احساس گناه، اضطراب و کاهش احترام به نفس دچار خواهند شد. توانایی این قبیل قربانیان برای برقراری روابط میان فردی صمیمانه به شدت آسیب می بینند و اغلب احساسهای خصمانه و کینه جویانه را نسبت به جنس مقابل گزارش می کنند. و اگر چنین دخترانی قربانی روابط زنایی مکرر و با چند نفر از محارم یا اعضای خانواده شوند، سرانجام به روسپیگری یا سکس بدون احساس روی می آورند. مردانی که مرتکب تجاوز به دختر خود می شوند، اغلب فقیر و بیکار و کم سواد گزارش شده اند. البته این گزارشها ممکن است ناشی از آن باشد که احتمال شناسایی و دستگیر شدن این قبیل اقراد بیشتر است. در یک مطالعه که توسط گبهارد و همکارانش در سال 1965 گزارش شد اکثر افرادی که با دختران زیر 12سال رابطه زنایی داشته اند مردانی منفعل و کم رو بودند که اختلاف های زناشویی عمیق داشته اند. بیشتر از این مردان با دادن رشوه دختر خود را اغوا کرده بودند. از سوی دیگر، مردانی که با دختر بالای 12سال خود رابطه داشته اند معمولا از نظر جنسی محافظه کار بودند، اما در سوابق خود رفتارهای تکانشی و مشروب خواری مفرط داشته اند. در جنین وضعیت هایی پدران اغلب در نخستین اقدام های خود با بزرگترین دخترشان رابطه جنسی برقرار می کردند و سپس با بالغ شدن دختر های بعدی، اعمال زناکارانه خود را متوجه آن ها می کردند.
برخی از محققان گزارش داده اند که روابط زناکارانه پدر با دختر گاهی از رابطه مهر آمیز و طولانی میان پدر و دختر بالغ در شرایطی که مادر مرده یا از پدر جدا شده است پدید می آید. با وجود این معقول تر آن است که بگوییم بخشی از روایط زناکارانه در خانواده های به شدت آشفته و بیمار و به طور عمده توسط پدران لااٌبالی، مسئولیت ناپذیر و بی بند و بار صورت می گیرد آثار دراز مدت زنا با محارم روی اعضای خانواده و بچه ها که قربانی این عمل می شوند چندان مشخص نیست. چنانچه این موضوع آشکار شود و فرد زناکار به ویژه پدر به مجازات برسد تأثیر مخربی بر خانواده خواهد داشت. (نیکخو، 1383: 243-242)

6. خشونت جنسی علیه فواحش

فواحش چه مورد ترافیک قرار گرفته باشند و یا نه، از میزان خطر بالایی برای خشونت جسمی و جنسی بر خوردار می باشند، به ویژه در مناطقی که فعالیت جنسی غیر قانونی می باشد. بررسی منتشرشده ای در مورد زنان فاحشه در لیدز انگلستان و گلاسکو و ادینبورگ اسکاتلند نشان داده است که 30%آنها هنگام کار دچار مشت و لگد و سیلی مشتریان شده اند 13%کتک خورده اند،11%مورد تجاوز قرار گرفته اند و 22%تهدید به اقدام به تجاوز شده اند. تنها 34%فواحشی که توسط مشتریان خود مورد حمله قرار گرفته اند، آن را به پلیس گزارش کرده اند. (گزارش جهانی خشونت و سلامت، 1385: 279)

آزار جنسی

هرگونه توجه نشان دادن نسبت به بدن زن بدون توافق صریح یا ضمنی، مشروط بر آنکه ماهیت جنسی داشته باشد، آزار جنسی به شمار می رود.
«پیشنهادات مکرر و یک طرفه لفظی یا جنسی، متلک پراندن ها، اظهار نظرهای موهن و تلویحات جنسی یا اشارات تبعیض آمیز جنسی که توسط شخصی (در محل کار) صورت گیرد و برای شخص مخاطب آزار دهنده باشد و باعث احساس خطر، حقارت، مرعوب شدن یا رنج در مخاطب شود یا در انجام کار او اختلال ایجاد کند، امنیت شغلی او را به خطر اندازد یا در محیط کار فضای تهدید کننده یا مرعوب کننده ایجاد ایجاد کند»(مگی و گمبل،1382: 303).
در این گونه موارد، زنان درگیر مسأله ای می شوند که گاهی برای همیشه سری و محرمانه باقی می ماند زیرا اگر تسلیم شوند، بر خلاف باورهایشان عمل کرده اند و اگر تسلیم نشوند به بی آبرویی، از دست دادن شغل و تحمل انواع دیگری از خشونت می انجامد.
بهای آزار جنسی: از بین رفتن اعتماد به نفس، گوشه گیری از اجتماع و ایجاد روح بدبینی در زن بهای هنگفتی است که از بابت آن پرداخت می شود و در برگیرنده ی زیان های مالی و معنوی است. (کار، 1387: 353)
عدم حمایت و پیشگیری از تعرض جنسی توسط یک عزم همگانی زمانی مشخص می شود، که مردم بپذیرند چیزهای بد فقط برای انسان های بد اتفاق می افتد. کنترل مردانه قدرت هم، دلیلی بر همدلی مجریان قانون با مرد متجاوز بیش از همدلی با زن مورد تعرض می شود.

خشونت روانی

رفتار خشونت آمیزی است که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه دار می کند. این رفتار به صورت انتقاد ناروا، تحقیر، بددهانی، تمسخر، توهین، فحاشی، متلک، تهدیدهای مداوم به طلاق دادن یا ازدواج مجدد کردن اعمال می شود.
بهای خشونت روانی: از کارافتادگی ادراکی، از بین رفتن اعتماد به نفس، انواع افسردگی ها، عدم کفایت زن در مدیریت خانواده، تقلیل جاه طلبی در محیط کار، گریز از مشارکت در امور اجتماعی، بازسازی رفتار خشونت آمیز در بچه ها، عدم کارآیی زن در محیط کار، پناه بردن به رمالی، از دست رفتن استعدادهای بالقوه زن، دست زدن به خودکشی، از دست دادن اعتبار اجتماعی و خانوادگی. (کار،1387: 354-353)
نمونه هایی چون: رواج شایعه در محیط کار و محل زندگی، جدا کردن زن از دوستان یا اعضای خانواده یا فرزندان، مطیع مردان بودن، قانون چند همسری و نگرانی بابت خیانت مرد...

خشونت مالی یا اقتصادی

خشونت اقتصادی(در مضیقه ی مالی دائم قرار دادن قربانی) و خشونت اجتماعی (انزوای اجتماعی و ممانعت از برقراری روابط اجتماعی)
در بسیاری از نقاط جهان، زنان نیروی کار بی جیره و مواجب هستند و باید تا آخر عمر از خانواده ی خود مراقبت کنند بی آنکه امنیت اقتصادی داشته باشند. آنان دسترسی به منابع اقتصادی ندارند و به همین دلیل تا آخر عمر کاملا وابسته به مرد خانواده و یا افراد ذکور باقی می مانند. چنانچه مردان خانواده نخواهند از خود سخاوتی نشان دهند، ادامه ی زندگی زنان جدا به مخاطره می افتد؛ گاه دچار سوء تغذیه می شوند و گاه حتی به ابتدایی ترین ضروریات زندگی دسترسی ندارند. در خانواده های فقیر وضع بدتر می باشد.
افراد ذکور خانواده گاهی حتی زنان را از درآمد یا ارث خود محروم می کنند. برخی از زنان بعد از ازدواج نیز به علت عوامل فرهنگی در خانه حبس می شوند و شوهرانشان اجازه ی اشتغال به آنان نمی دهند. در جوامعی که زنان اغلب سواد خواندن و نوشتن یا تجربه ی سرمایه گذاری ندارند، این محرومیت ابزاری می شود برای تشدید وابیتگی آنان به مردی که با او زندگی می کنند و اغلب قربانی خواسته های فزاینده ی همان مرد می شوند.
بهای خشونت مالی:
-محرومیت زنان از سواد و حرفه آموزی
-عدم دسترسی به فرصت های برابر از حیث حرفه آموزی
-محرومیت از مالکیت موروثی بر زمین
-مجوزی برای تن دادن به خواست های مرد مانند چند همسری
-وضعیت اسفبار بعد از مرگ همسر یا طلاق

خشونت سیاسی

خشونت سیاسی با عملکرد اهرم های قدرت رسمی یعنی دولت علیه زنان اعمال می شود. این نوع خشونت به صورت غفلت از حقوق انسانی زنان در قانونگذاری انعکاس می یابد و به صورت عدم پشتیبانی از برابری حقوق زن و مرد در سیاستگذاری ظاهر می شود، بخصوص در برنامه ریزیهای فرهنگی دولت تجلی می یابد.
خشونت سیاسی علیه زنان در ایران امروز به استناد برداشتهای خاصی از دین و هنجارهای اجتماعی، تقویت شده و گسترش یافته است. (کار، 1387: 382)
بهای خشونت سیاسی: آسیب پذیری روانی، عاطفی و جسمی زنان مهمترین بهایی است که جامعه بابت تحمل این خشونت پرداخت می کند. عمیق شدن فاصله ی ذهنی زن و مرد، گریز زن از عرصه ی فعالیت و رقابت اجتماعی و سیاسی، پذیرش فرودستی از سوی زنان (معصومه عمو) و تقویت شالوده ی مردسالاری در جامعه را نیز می توان در رده ی بهای خشونت سیاسی منظور نمود.
تحت تأثیر خشونت سیاسی است که کلیشه ها در مدارس و رسانه ها ترویج می شود. کلیشه ای که تحکیم تفکری که بر پایه ی آن زن برای رفاه و آسایش مرد آفریده شده و هر آنچه را فراتر از این نقش مطالبه کند، فاقد مشروعیت است، یکی دیگر از آثار زیانبار خشونت سیاسی علیه زنان است. عدم مشارکت سیاسی زنان را می توان محصول عملکرد خشونت هایی به شمار آورد که تحت تأثیر اقدامات حکومتی رواج می یابد.
مصادیق خشونت سیاسی در ایران
1. امر به معروف و نهی از منکر (افراط و تفریط هایی که به ضرر زنان است)
2. اعمال سلیقه در نحوه ی اجرای قوانین (مثل دفتردارها)
3. تأکید بر نقش خانگی (علیه فعالان زن، زنان شاغل، مثل دولت قبل و برنامه های تلویزیونی، امورزنان و خانواده، تو رسانه ها زن های فعال مشروب خور و بد بودند زن های خانه دار خوب بودند)
4. جداسازی افراد دو جنس (زنان منشأ گناه دانسته می شوند و اینطوری از فرصت همزیستی با جنس مخالف و تجربه اندوزی از افراد جنس مذکر و حس رقابت با آنها منع می شوند.)
5. رجل سیاسی، دعواهای افراد صاحبنظر برای عدم حضور زنان در سیاست و مدیریت، ...

تبیین و تحلیل نظری بحث

در اولین بررسی ها نگاه پژوهشگران بیشتر متوجه عوامل فردی موثر بر خشونت بود؛ عواملی مانند پرخاشگری عمومی یا حالات نابهنجار روانی افراد.
مجموعه ای از بررسی ها بیانگر این امر است که در ایجاد این پدیده عوامل فردی یا مشکلات خاص ناشی از شرایط اجتماعی و خانوادگی نقش چندان موثری ندارند و بیش از آنکه عوامل فردی بر ایجاد رفتار خشن تأثیر داشته باشند، ساختار اجتماعی در بروز خشونت موثر است. (اعزازی،1387: 97)
یعنی خشونت خانوادگی در رابطه ای مشخص با ساختار جامعه قرار دارد. در صورت وجود خشونت های ساختاری در سازمان ها و نهادهای اجتماعی، امکان بروز خشونت خانوادگی تشدید می شود و در عین حال وجود خشونت خانوادگی باعث تقویت هنجارهای اجتماعی خشونت می گردد.
ساختار اجتماعی به نوعی شکل گرفته که در آن خشونت به صورت آشکار و به عنوان پدیده ای طبیعی اعمال می شود و از زنان خواسته می شود که این وضعیت را تحمل کنند. (همان، 98-97)
خشونت فقط در میان خانواده های مسأله دار مشاهده نمی شود، بلکه حتی در میان خانواده های طبقات میانی و بالا با شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی به ظاهر مطلوب و بدون هر نوع مشکل اجتماعی یا خانوادگی نیز وجود دارد. نتیجه ی این بررسی باعث شد که پژوهشگران به دنبال علل دیگری غیر از عوامل فردی و اجتماعی باشند و به تدریج نگاه ها متوجه رابطه ی میان ساختار جامعه و خشونت خانوادگی شدو نظریه های مختلفی با این فرض مطرح شدند که اگر در جامعه ای نهادهای اجتماعی دارای سلسله مراتب اقتداری خاصی باشند و سازمان دهی آنها غیر دموکراتیک باشد، رفتارهای اجتماعی به نوعی شکل می گیرند که جامعه از تکامل افراد، یعنی امکان به واقعیت در آمدن قابلیت های فردی آنها، جلوگیری خواهد کرد. (همان، 101)
سلسله مراتب اقتدار موجود در ساختار جامعه و سازمان ها و نهادهای اجتماعی آن باعث تشدید رفتار خشن در جامعه (و خانواده)می گردند.
در خشونت فردی معمولا فرد عامل خشونت شناخته می شود و مشخص است؛ رفتار خشن معطوف به قربانی است و به صورت آشکار اعمال می شود و باعث وارد شدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به فرد می گردد. در صورتی که خشونت های ساختاری معمولا به صورت پنهان صورت می گیرند، نمی توان فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت در نظر گرفت و اعماب خشونت بر خلاف خشونت فردی به صورت غیر مستقیم است. تظاهرات خارجی خشونت ساختاری را تنها می توان به شکل تقسیم نابرابر اقتدار و تقسیم نابرابر شانس های زندگی مشاهده کرد، نه به صورت صدمات بدنی. هر دو نوع خشونت (ساختاری و فردی) بر روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند و یکدیگر را تقویت می کنند. (همان، 102)

نظریه ساختاری خشونت

در این نظریه فرض بر این قرار می گیرد که انحراف به طور ناموزونی در ساختار اجتماعی توزیع شده است، و خشونت در بین آنهایی که موقعیت اقتصادی، اجتماعی پائین تری دارند، بیشتر متداول است. از این دیدگاه مردم در موقعیت های ساختاری مشخص(موقعیت اقتصادی اجتماعی پائین)، با ناکامی بیشتری مواجه بوده و پاسخ مکرر به این ناکامی ها و محرومیت ها، با واکنش های خشونت آمیز همراه است. در نهایت این واکنش ها از طریق جامعه پذیری به عنوان شیوه ی متداولی برای مقابله با استرس ها نهادینه می شود. به طور خلاصه نظریه ساختاری، خشونت را به عنوان برآیند توزیع متمایز برخی از علل اصلی خشونت (استرس، ناکامی) و تجربه یادگیری مشخص می داند، که مدل ها، هنجارها و ارزشهایی را فراهم می آورد که خشونت را مشروعیت می بخشد.

نظریه منابع

ویلیام گود اولین کسی بود که در سال 1971 نظریه منابع قدرت بلادوولف را برای تبیین خشونت مردان علیه زنان به کار گرفت. از نظر او تمام سیستم های اجتماعی تا اندازه ای به زور و قدرت متکی اند. خشونت و تهدید برای سازمان سیستم های اجتماعی که خانواده نیز جزئی از آن است، ضروری است. گود خاطر نشان می کند که خشونت منبعی مثل پول و صفات فردی است، که می تواند برای جلوگیری از اعمال ناخواسته یا اعمال رفتارهای مورد نظر به کار رود. هرچه منابع در دسترس افراد بیشتر باشد توانایی های فرد برای استفاده از قدرت بیشتر می شود، و بنابراین احتمال کمتری می رود که از خشونت استفاده کند.

نظریه گلز

گلز در سال 1987 در بررسی های خود به این نتیجه رسید: مردانی که نسبت به همسرانشان در موقعیت پائین تری قرار دارند، دچار سردرگمی و ناکامی می شوند و از آنجایی که خشونت آخرین منبع قدرت است بر ای اعمال حاکمیت خود به آن متوسل می شوند. در این تبیین میان خشونت و جنسیت رابطه ای مشاهده می شود. به علاوه اکثر زنان، اقتدار مردان را در زندگی خانوادگی قبول دارند. در صورتی که مردان، اقتدار زنان را تهدیدی برای مردانگی خود دانسته، برای اثبات موجودیت خود دست به خشونت می زنند. این رابطه نوعی بازتاب ارزشهای پدر سالاری جامعه در خانواده و پذیرش آن از طرف اعضاء است. (اعزازی، 1381: 82-81)

رهیافت خشونت خانوادگی

استراوس و همکارانش با انجام دو پیمایش ملی در سال های 1975 و 1985 رهیافت خشونت خانوادگی را بسط دادند. بیشتر تحقیقات آنها مبتنی بر عدم توازن قدرت در خانواده می باشد. آنها خانواده را به عنوان یک سیستم سایبرنتیکی در نظر گرفته که فشار تعاملات روزمره، عدم سازگاری ها و تضادهایی چون خشونت را به بار می آورد. این نظریه پردازان، خشونت را محصول سیستم روابط اجتماعی در نظر می گیرند. آنها در علت یابی خشونت به این نتیجه رسیدند: هر تبیینی که منحصرا علت خشونت خانوادگی را در نابرابری جنسیتی بداند، گمراه کننده است. به نظر استراوس حتی اگر برابری جنسیتی نیز حاصل شود، خشونت خانوادگی از بین نخواهد رفت. بنابراین آنان اهمیت نابرابری جنسیتی را در نظر گرفته و تأکید گسترده ای بر عدم توازن قدرت در درون خانواده داشته و سیستم پدرسالاری که جزئی از آن است را نادیده می گیرند.
استراوس برخی از معیارهای فرهنگی را در جامعه معاصر تشخیص داده که نه تنها خشونت مردان علیه زنان را امکان پذیر ساخته بلکه از آن حمایت می کند:
1)اقتدار بیشتر مردان در فرهنگ ها.
2)پرخاشگر بودن مردان و این فرض که پرخاشگری به طور مثبتی با مرد بودن در ارتباط است. پرخاشگری نه تنها وسیله مورد قبول برای مردان بوده، بلکه روشی برای اثبات هویت مردانگی شان می باشد.
3)نقش همسری و مادری به عنوان پایگاه مناسب برای زنان در نظر گرفته می شود.
4)سلطه مردان و جهت گیری سیستم عدالت کیفری، که حمایت قانونی کمتری از زنان تحت آزار به عمل می آورد. بنابراین بر اساس دیدگاه فمینیستی، بدرفتاری با زنان نه تنها با نگرشهای مردسالارانه در خانواده مرتبط است، بلکه با زمینه ساختاری بزرگتر پدرسالاری نیز مرتبط است و وقتی که نابرابری ساختاری بالاست، نرخ خشونت علیه زنان نیز بالا می رود.

رهیافت فمینیستی

اما در رهیافت فمینیستی به جای در نظر گرفتن خشونت به عنوان یک رویه ی تضاد آمیز، آن را بصورت یک رویه ی سرکوب گرایانه و تحکم آمیز در جهت حفظ قدرت شوهر در نظر می گیرد. مدل فمینیستی خشونت را به عنوان یک رویه ی مالکیتی و قدرتی می داند که عمیقا مبتنی بر جنسیت است.
از نظر فمینیست ها زندگی زناشویی چنان ساختار یافته است، که شوهر نسبت به همسر از قدرت بیشتری برخوردار است. مردان نان آور خانواده بوده و زنان مسئول نگاهداری بچه ها و خانه داری اند و از قدرت چانه زنی مشابهی نسبت به شوهرشان برخوردار نیستند. ازنظر آنها تفاوتها و امتیازات بین زنان و مردان، نه ذاتی و نه کارکردی است، بلکه دارای ساختی اجتماعی است و قدرت مردان را در خانواده و جامعه حفظ می کند.
از جمله مفاهیم اساسی این نظریه، می توان به دو مورد اشاره کرد:
پدرسالاری: که اصلی ترین مضامین این جنبش است. زیرا که آنها ساختار جامعه را بر اساس پدرسالاری می دانند. در نظم اجتماعی پدرسالارانه، مردان از طریق سلطه بر زنان و انحصار نهادهای اجتماعی، موقعیت برتری نسبت به زنان پیدا کرده و فرمانبرداری زنان از طریق مردان و نهادهای مسلط مردانه، نهادینه شده است.
جنسیت: تحقیقات فمینیستی در این زمینه نشان می دهد که در دو دهه ی گذشته انتظارات اجتماعی راجع به زن و مرد بودن، نگرشها نسبت به عشق و جنس، توانایی، آرزوها در برقراری روابط نزدیک، مسئولیت بچه ها همه تحت تأثیر جنسیت است، هرچند که توسط آن تعیین نمی شود.

نظریه یادگیری اجتماعی

این نظریه را باندورا در دهه ی 1990 مطرح کرد. به اعتقاد وی فرزندان از طریق والدین خود خشن بودن را می آموزند. مشاهده و تجربه بدرفتاری از ناحیه والدین در دوران کودکی، منجر به یادگیری رفتار سلطه آمیز توسط مرد و آموختن تحمل توسط زن می شود. بویژه مطالعات تأیید کرده است که میزان خشونت در خانواده های گسسته (بویژه خانواده های از هم گسسته شده در اثر جدایی یا طلاق) بالاتر از خانواده‌های سالم می باشد.

نظریه گردش خشونت

بررسی ها در این دیدگاه نشان می دهد که افراد خشن در دوران کودکی قربانی یا شاهد خشونت بوده اند. به این ترتیب، خشونت خانوادگی به یک فرد خاتمه نمی یابد و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده همان رفتار فراگرفته در خانواده آن را در حل تعارض ها و تنش های خانوادگی به کار می گیرد؛ پدیده ای که در جامعه شناسی از آن به عنوان گردش خشونت نام می برند. ساختار جامعه نیز که هنجارهای مربوط به خشونت را می پذیرد و رفتار خشن را تحمل می کند باعث تقویت خشونت خانوادگی و گردش آن از نسلی به نسل دیگر می شود. (اعزازی،1387: 106-105)

راهکارها

مادامی که کمک رسانی به قربانیان خشونت از طریق شبکه انجام نمی پذیرد، چرخه ی خشونت به قوت خود باقی می ماند و عمل می کند. هزینه های ناشی از خشونت علیه زنان هنگفت است، زیرا به ناتوانی بخشی از نیروی انسانی می انجامد که خود به تنهایی خسارت ملی است. افزون بر آن هزینه های امدادپزشکی، خدمات روان پزشکی، قضایی، پلیس و اجرای احکام جنایی را نیز شامل می شود. بهترین شیوه صرفه جویی در هزینه ها این است که برای پیشگیری از خشونت سرمایه گذاری کنیم.
سرمایه گذاری مطلوب عبارت است از بهره گیری از منابع انسانی و نیروهای داوطلب جامعه با هدف پیشگیری از خشونت که هرگاه با عزم ملی برای رفع آثار و تبعات زیانبار مالی و روانی ناشی از وقوع جرم همراه شود، بسیار سودمند است. (کار،1387: 505)
تحصیلات پایین و وضعیت اقتصادی نامطلوب، زنان را بیشتر در معرض خشونت های جنسی و عاطفی و اقتصادی قرار می دهد، زیرا میزان آسیب پذیری آنان را بالا می برد.
از اینرو هرگونه برنامه ریزی بدون تمهید مکانیسم های رفع فقر و بیسوادی زنان، از رفع خشونت جنسی باز می ماند.
منابع تحقیق:
مگی هام و گمبل سارا(1382)، فرهنگ نظریه‌های فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجرف نوشین احمدی خراسانی، فرخ قره داغی، تهران: نشر توسعه
نیکخو، محمد(1383)، اختلال های جنسی مردان، نشر کهارت
افتخاری، مالک (1385)، گزارش جهانی خشونت و سلامت، نشر تندیس
کار، مهرانگیز (1387)، پژوهشی در باب خشونت علیه زنان، تهران نشر نی.
اعزازی، شهلا(13887)، بررسی مسائل اجتماعی ایران، انتشارات جامعه شناسان.
محمدی اصل، عباس(1385)، خشونت و جنسیت، تهران انتشارات جامعه شناسان



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما