بیرونی

بیرونی در ناحیه ی جنوب دریاچه ی آرال، که در دوران باستان و قرون وسطی به خوارزم معروف بود، زاده شد و بار آمد. شهرک زادگاهش، که امروزه نام او را برخود دارد، در «بیرون» شهر کاث قرار داشت که یکی از دو شهر مهم
سه‌شنبه، 5 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیرونی
بیرونی

 

نویسنده: ای. اس. کندی
مترجم: حسین معصومی همدانی



 

زیرعنوان: (تولد: خوارزم، سوم ذیحجه ی 362 /4 سپتامبر 973؛ وفات: غزنی، پس از 442/ پس از 1050)، نجوم، ریاضیات، جغرافیا، تاریخ.

بیرونی در ناحیه ی جنوب دریاچه ی آرال، که در دوران باستان و قرون وسطی به خوارزم معروف بود، زاده شد و بار آمد. شهرک زادگاهش، که امروزه نام او را برخود دارد، در «بیرون» شهر کاث قرار داشت که یکی از دو شهر مهم این ناحیه بود (لقب «بیرونی» از همینجاست)، و بر کرانه ی راست آمودریا (جیحون) در شمال شرقی خیوه واقع بود. شهر مهم دیگر خوارزم جُرجانیه (امروزه: کهنه اورگَنج، ترکمنستان شوروی) بود که در ساحل دیگر رود در شمال غربی خیوه قرار داشت. ابوریحان در اوایل زندگی خود مدتی را هم در این شهر گذرانید. درباره ی خاندان و دوران کودکی او چیزی نمی دانیم. در شعری که در هجو شاعری سروده (یاقوت، ص189؛ ترجمه شده در ویده مان، LX، ص62) ادعا می کند که پدر خود را نمی شناسد، اما شاید این سخن از مبالغه ی شاعرانه خالی نباشد. بسیار خردسال بود که تحصیل علم را آغاز کرد و ابومنصور [عِراق] منجم و ریاضیدان بزرگ خوارزمی، به پرورش او همت گماشت. در سن هفده سالگی با استفاده از یک حلقه ی مدرج، که جز نیم درجه را نشان نمی داد، ارتفاع نصف النهاری (نیمروزی) خورشید را در کاث اندازه گرفت. و از روی آن مقدار عرض آن شهر را به دست آورد (تحدید، 7:274). چهار سال بعد، تصمیم داشت رصدهای دیگری انجام دهد و برای این کار «دایره ای به قطر پانزده ذراع با چیزهای بایسته ی دیگر» فراهم آورد؛ اما فقط فرصت آن را یافت که در دهکده ای در جنوب کاث و مغرب آمودریا انقلاب صیفی سال 995/385 را رصد کند. در این زمان جنگ داخلی درگرفت، بیرونی مخفی شد و مدتی بعد ناگزیر آن سرزمین را ترک گفت (تحدید، 11:110،6: 109، 3:87). به گفته ی خود او: «پس از آن مدت چند سال نتوانستم در یک جا بمانم تا آنگاه که روزگار آرامش خاطر بهره ی من کرد، و به کارهایی دنیوی پرداختم که نادانان در آن بر من رشک می بردند و خردمندان دلسوزی می نمودند.»
چون این «کارهای دنیوی» نه فقط بر رفاه شخصی بیرونی بلکه بر کار علمی او نیز تأثیر گذاشت، لازم است نام شش خاندان سلطنتی را که وی با آنها رابطه شخصی داشت در اینجا ذکر کنیم:
1) عنوان کهن «خوارزمشاه» مدتها بود که آن خداوندگار کاث، از خاندان عراق [بنوعراق] بود. ابونصرِ ریاضیدان از شاهزادگان این خاندان بود (کراوزه، ص3). اما در 995/385 امیر جرجانیه به ولی نعمت خود حمله کرد، او را گرفت و کشت، و نام خوارزمشاه را بر خود نهاد (چهارمقاله، ص241) همین آشوب بود که باعث فرار بیرونی شد.
2) بیش از یک قرن بود که خوارزمشاهان خراجگزار سامانیان بودند. این سلسله اخیر تبار زرتشتی داشت اما از دیرباز اسلام آورده بود. پایتخت سامانیان بخارا بود که در حدود سیصد کیلومتری جنوب شرقی خیوه قرار داشت، و سامانیان در اوج اقتدار خویش بر سرزمینی که تقریباً افغانستان امروزی و ماوراءالنهر و ایران را در بر می گرفت، حکومت می کردند. هنگام جوانی ابوریحان، این سلسله به سرعت روبه انحطاط نهاده بود، اما در شعری که او مدتها بعد سروده (یاقوت، ص187؛ ترجمه شده در ویده مان LX، ص61) منصور دوم را نخستین حامی خود می داند. این منصور تقریباً آخرین امیر سامانی بود که از 997/387 تا 999/389، حکومت می کرد.
3) دور از این سرزمینها، در غرب، سلسله ی آل بویه شکوفان بود، که منشأش از کوهستانهای جنوب دریای خزر بود اما قلمرو خود را از جنوب تا به خلیج فارس و از طرف غرب، در سال 945/335تا بین النهرین گسترش داده بود.
4. در میان سامانیان و آل بویه دولت زیاری حایل بود، که موقعیتی نامستحکم داشت. پایتخت این دولت گرگان بود که شهری است در گوشه جنوب شرقی دریای خزر.
5) همه این سلسله های متنازع را گسترش سریع دولت غزنوی تهدید می کرد، و سرانجام نیز همه درکام آن فرو رفتند. پایتخت این دولت غزنه در افغانستان بود. سلطان محمود که دومین پادشاه این سلسله و بزرگترین آنها بود، فرزند برده ای ترک نژاد و دوسال از بیرونی بزرگتر بود. در سال 1020/411 قلمرو محمود سرزمینی را دربر می گرفت که از شمال به جنوب در حدود هزار و پانصد کیلومتر و از شرق به غرب در حدود سه هزار کیلومتر وسعت داشت.
6) در میان این تغییرات سریع، خلیفه ی عباسی بغداد همچون شبحی بر قطعاتی که از امپراتوری نیاکانش بازمانده بود حکومتی متزلزل و نیم بند داشت. امیران اسلام به او که نقشی چون پاپهای قرون وسطی داشت؛ احترام دینی عجیبی می گذاشتند؛ و خلفا نیز عناوین و القاب و جامعه ها به رسم هدیه برای اینان می فرستادند و تشریف افتخار بر تن ایشان می پوشاندند.
ما نمی دانیم که بیرونی در 995/385 از کدام یک از این قلمروها گریخت و به کدام پناه برد، شاید در همین زمان بود که به ری، نزدیک تهران امروزی رفت. در آثار الباقیة (ص. 338) شعری هجوآمیز درباره ی مصائب فقر نقل می کند و در توضیح آن می گوید که وقتی در ری محروم از عنایت سلاطین و در فقر و فاقه می زیست، و یکی از احکامیان آن شهر چون او را فقیر می دید نظرش را در یک مسئله فنی نجومی به سخره گرفت. اما بعدها که حال و روز او رو به بهبود نهاد همان مرد با او دوستی پیشه کرد.
خُجَندی منجم به فرمان امیر فخرالدوله ی دیلمی یک سُدس دیواری عظیم بر فراز کوهی در نزدیک ری ساخته بود. و با این «سُدس فَخری»، که نام خود را از لقب حکمران دیلمی گرفته بود، عبور خورشید از نصف النهار را در طول سال 994/384 رصد کرد. بیرونی رساله ای در توصیف این آلت نوشته (سدس) و شرح رصدها را بتفصیل آورده (تحدید، 19:108, 20:101). بخشی از این اطلاعات از شخص خجندی کسب شده، و چون او در حدود سال 1000/390 درگذشته (سوتر، ص74) صحبتهای این دو با هم باید مدتها بعد از رصد انجام گرفته باشد.
برخی از شواهد دلالت می کنند که ابوریحان در همین سالها به گیلان نیز رفته است. وی کتابی (کارنامه، 7) را به نام اسپهبد گیلان مرزبان بن رستم، که با زیاریان بستگی داشت تألیف کرده، و در آثار الباقیة که در حدود سال 1000/390 پایان یافته (ترجمه، صص، 191,47) از بودن خود در دربار این شخص یاد می کند. شاید این همان اسپهبدی باشد که شاعر حماسه سرای ایران فردوسی را که از خشم محمود گریخته بود پناه داد (براون، صص. 135، 49).
به هر حال ابوریحان هر جا که بوده در 997/387 دوباره به کاث برگشته است، زیرا در آنجا در 11 جمادی الاول /24 مه خسوفی را (خسوف اُپولتسر3403) رصد کرد، و پیش از آن با ابوالوفاء بوزجانی قرار گذاشته بود که او نیز همان خسوف را از بغداد رصد کند. (در تحدید، 11:250 فقط سال ذکر شده، اما خسوف اپولتسر 3404 که در 13 ذیقعده ی 17/387 نوامبر 997 روی داده در این دو شهر نامرئی بوده است.) وی از روی اختلاف زمانی که بدین طریق به دست می آمد توانست اختلاف طول جغرافیایی دو شهر را حساب کند.
در همین سال دولت مستعجل منصور دوم سامانی آغاز شد و اگر ابوریحان (چنانکه از شعری که در بالا یاد کردیم استفاده می شود) به دربار او در بخارا رفته باشد، بی گمان در همین زمان بوده است. در این هنگام قابوس زیاری فرمانروای گرگان ناگزیر از قلمرو خود گریخته بود و در بخارا یار و یاوری می جست تا قدرت رفته را بازیابد. او سرانجام توانست دوباره در گرگان مستقر شود و ابوریحان به همراه او یا در پی او به گرگان رفت، زیرا در حدود سال 1000/390 نخستین اثر بازمانده ی مهمش آثارالباقیة به نام او کرده است (متن آثارالباقیه، صxxiv). این به هیچ وجه اولین اثر او نیست، زیرا در آن از هفت اثر دیگر که پیش از آن تألیف کرده نام می برد که همه از بین رفته اند. عناوین این آثار نشان می دهد که وی در آن هنگام زمینه را برای آثار بعدی خود فراهم آورده بود، زیرا از این هفت اثر یکی در حساب دهدهی است (کارنامه، 34)، یکی درباره ی اسطرلاب (کارنامه، 46)، یکی درباره ی رصدهای نجومی (کارنامه، 146)، سه کتاب درباره ی احکام نجوم (کارنامه، 42، 138، 99) و دو کتاب دیگر در تاریخ است (کارنامه، 161،162). نیز در همین زمان سؤال و جواب تند و تیزی را با فیلسوف و طبیب حاذق بخارایی، ابن سینا، درباره ی ماهیت و نحوه ی انتقال نور و حرارت آغاز کرده بود. وی (در آثارالباقیة، متن، ص. 257) از ابن سینا با عنوان «جوان فاضل» نام می برد؛ هر چند خود او هنوز سی ساله نشده بود، اما اگر در نظر بگیریم که ابن سینا در آن زمان بیست سال هم نداشت این عنوان چندان تحقیرآمیز جلوه نمی کند.
در تحدید (3؛215 -15:214) پس از آنکه اندازه گیری طول یک درجه از قوس نصف النهار را به هدایت مأمون عباسی شرح می دهد، به ذکر کوشش ناکام خود برای تکرار همین عمل می پردازد. زمین مناسبی بین گرگان و سرزمین ترکهای اُغُز (در صحرای شرق دریای خزر؟) انتخاب شد، اما حامی او، که احتمالاً قابوس بود، علاقه ی خود را به ادامه ی کار از دست داد.
حدود پایان اقامت ابوریحان را در دربار زیاری با دقت می توان تعیین کرد، زیرا در 1003/393 دو خسوف را از گرگان رصد کرد، یکی در 12 ربیع الاخر /19 فوریه و دیگری در 11 شوال/14 اوت. در 11 شعبان 4/394 ژوئن 1004 وی خسوف دیگری را، این بار در جرجانیه رصد کرد (قانون، صص، 740-741). بنابراین باید در فاصله ی این دو تاریخ وی، برخوردار از عنایات خوارزمشاه وقت، به زادگاهش بازگشته باشد. خوارزمشاه آن زمان ابوالعباس مأمون نام داشت، و فرزند همان کسی بود که این عنوان را [از خاندان عراق] به قهر گرفت و پیشتر از او یاد کردیم. مأمون و برادرش که جانشین او شد، هر دو خواهران سلطان محمود غزنوی را، که قدرت و قساوتش هر دم فزونی می گرفت، به زنی گرفته بودند.
بخششهای شاهانه بیرونی را قادر ساخت تا در جرجانیه آلتی بسازد و آن ظاهراً حلقه ی بزرگی بود که در صفحه ی نصف النهار نصب می شد -و به شکرانه آن را «حلقه ی شاهیه» بنامد (قانون:5:612). وی در جاهای مختلف تحدید از پانزده رصد عبور نصف النهاری خورشید یاد می کند که اولی در 27 ذیحجه 7/406 ژوئن 1016 (انقلاب صیفی) و آخری در 7 رجب /7 دسامبر همان سال بوده است. ظاهراً در همین دوران تنعم و مراحم شاهانه بود که او توانست نیمکره ای بسازد که از آن به عنوان وسیله ای برای تصویرگری در حل ترسیمی مسائل مساحی استفاده می شد (تحدید، 6:38).
در این زمان اوضاع سیاسی خوارزم رو به بحران داشت. خلیفه قادر لقبی به مأمون بخشیده بود و رسولی فرستاده بود تا منشور لقب را به او برساند. شاه که می ترسید محمود به خشم آید که چرا لقب مستقیماً به مأمون اعطا شده و او در این میان به عنوان ولی نعمت مأمون فراموش شده، ابوریحان را به بیابان غرب شهر فرستاد تا هیئت را در آنجا متوقف کند و هدایا را تحویل بگیرد تا به این وسیله از علنی شدن فرمان جلوگیری شود.
در 1014/405 محمود به مأمون خبر داد که باید نامش را در خطبه ی نماز جمعه بیاورد. مأمون انجمنی از بزرگان تشکیل داد و گفت که می خواهد به این خواست گردن نهد، اما بزرگان گفتند که نمی گذارند چنین کند، زیرا این کار به منزله پایان استقلال حکومت او خواهد بود. آنگاه مأمون بیرونی را نزد ایشان فرستاد و او «با زبان زر و سیم» ایشان را قانع کرد که سرورشان از این پیشنهاد قصد امتحان ایشان را داشته، وخطبه تغییر نخواهد کرد. در این هنگام محمود در پیام تحقیر آمیزی با مأمون اتمام حجت کرد که اشراف را سرجای خودشان بنشاند، و گرنه او خود این کار را خواهد کرد. مأمون نگون بخت نام محمود را در شهرهای دیگر در خطبه ی نماز جمعه وارد کرد، اما در جرجانیه و کاث چنین نکرد. با این کار لشکریان خوارزم طغیان کردند و مأمون را کشتند. محمود چیزی جز این نمی خواست، با لشکری گران به خوارزم رفت، خواهر خود را که بیوه خوارزمشاه بود پس گرفت، در 6 ربیع الاول 2/408 ژوئیه ی 1017 کاث را متصرف شد، سران شورشی را بیرحمانه کشت و یکی از سرداران خود را در آنجا به حکومت منصوب کرد و شاهزادگان بازمانده خاندان سلطنتی را با خود برد و در گوشه و کنار مملکت خود زندانی کرد (بارتولد، صص، 275-279).
بیشتر اطلاعات ما درباره ی این حوادث از تاریخ مبسوطی است که بیرونی درباره ی زادگاهش نوشته و اکنون از بین رفته و فقط قطعاتی از آن در تواریخ دیگر بازمانده است. خود ابوریحان را هم محمود با خود برد. بی شک می خواست تا او را زینت بخش دربار خود کند، اما دلیل عمده اش این بود که یکی از طرفداران فعال حکام محلی را از صحنه خارج سازد. از این پس، نخستین جایی که از او خبری داریم دهکده ای نزدیک کابل است، که او در آنجا افسرده و تهیدست زندگی می کرد ولی سخت به تألیف تحدید مشغول بود (تحدید، 119، 1-12). در آخر جمادی الاول 14/409 اکتبر 1018 می خواست ارتفاع آفتاب را بگیرد، ولی وسیله ای در اختیار نداشت. ناچار قوس مدرجی بر پشت تخته ی محاسبه (تخت) ترسیم کرد، و با استفاده از یک شاقول آن را به جای ربع به کار برد، و بر پایه ی نتایجی که به دست آمد عرض جغرافیایی محل را محاسبه کرد.
تاریخ بعدی ای که در اختیار داریم 28 ذیقعده ی 8/409 آوریل 1019 است، که در این تاریخ او کسوفی را از لَمغان (لغمان امروزی؟) در شمال کابل رصد کرده است. وی این رصد و رصد خسوفی را که پس از این بیان خواهیم کرد دستاویز کرده و منجمان نادان آن بلاد را به باد ریشخند گرفته است.
زاخائو نشان داده است (ماللهند، ترجمه، I، xi) که بیرونی هرگز با محمود میانه ی خوشی نداشته، ولی داستانهایی که در چهار مقاله (متن، صص، 57-59) از رفتار خشن و بیرحمانه ی سلطان با حکیم آمده بیگمان جعلی است. مسلم است که ابوریحان در کار خود تا اندازه ای از حمایت رسمی برخوردار بود، زیرا در قانون (ص. 609) می نویسد که عرض غزنه را در بین سالهای 1018 و 1020 از راه رصد و با استفاده از آلتی به نام حلقه ی یمینیه تعیین کرده است. یمین الدوله لقبی بود که خلیفه به محمود بخشیده بود، و بی شک این حلقه دستگاه عظیمی بوده که مطابق مرسوم، به نام حکمران حامی دانشمند نامیده شده است.
همچنین روشن است که علاقه ی بیرونی به زبان سانسکریت و تمدن هندی بدین دلیل بود که او ناخواسته مقیم امپراتوری شده بود که قلمروش در آن زمان تا به داخل شبه قاره هند می رسید. محمود در 1002/392 ناحیه ی ویهند را در کرانه ی سند و شرق غزنه تصرف کرد. در 1010/400 مولتان و بهاطیه را، که این دومی در چهل و پنج کیلومتری شرق سند و اقع است، زیر فرمان خود آورد. و پس از آنکه دو بار (در 1015 /406 و 1021/412) ازمرزهای کشمیر به عقب رانده شد، در 1022/413 به دره ی گنگ راه یافت و آن ناحیه را تا نقطه ای در غرب بنارس و نزدیک آن شهر به تصرف درآورد. در 1026/417 محمود از راه جنوب به هندوستان حمله برد و از غزنه تا اقیانوس هند پیش رفت. از سومنات که در نوک شبه جزیره ی جوناگره واقع بود غنایم فراوانی با خود آورد، از جمله قطعات بتی بود مظهر رجولیت که در بتکده ی آنجا قرار داشت. یکی از این قطعات را سنگ درگاه مسجد غزنه کردند تا نمازگزاران پا بر آن بنهند و به مسجد وارد شوند (ماللهند، ترجمه، II,103؛ ناظم، فصل 8).
بهره ی ابوریحان از این وقایع سفر به هندوستان و اقامت در مناطق گوناگون آن بود. اسامی بسیاری از مناطقی را که دیده می دانیم، اما تاریخ سفرهایش را نمی توان تعیین کرد. این سفرها به پنجاب و مرزهای کشمیر محدود بود. زاخائو (ماللهند، متن، صxii) حدود ده شهر را نام می برد که ابوریحان گفته است عرض جغرافیایی آنها را شخصاً تعیین کرده است. خود بیرونی هم نوشته است که در روزگاری که در قلعه ی نندنه (به حال تبعید؟) به سر می برده از کوهی که در آن نزدیکی بوده برای تعیین قطر زمین استفاده کرده است (تحدید، 10:222). این قلعه ی نندنه که در 1014/404 به دست محمود افتاد، کلید جاده ای بود که پیش از او اسکندر و پس از او مغولان از طریق آن به دره سند وارد شدند. اقامتگاه موقتی ابوریحان مشرف بر همان جایی بود که اسکندر پیش چشم شاه پوروس و فیلهای او، عبور معروفش را از رود جیلُم (جهلم)، یعنی Hydaspesدوران باستان انجام داد (استاین). همچنین مسلم است که ابوریحان مدتهای مدیدی را در غزنه گذرانده است. مجموعه رصدهایی که در آنجا انجام داده با یک رشته رصد عبور نصف النهاری خورشید آغاز می شود که انقلاب صیفی 1019/410 و خسوف 13 جمادی الاول 16/410 سپتامبر همان سال را در بر می گیرد (تحدید، 9:291). وی به رصد اعتدالین و انقلابین در غزنه ادامه داد که آخرین آنها انقلاب صیفی 1021/412 است. و در واقع، این آخرین رصدی است که از بیرونی بازمانده است. تقریباً در همین زمان، به گفته ی بَرَنی (قانون، vii, III) وی رساله اش را درباره ی سایه ها به پایان رساند.
در 1024/415، فرمانروای ترکهای ولگا هیئتی به غزنه فرستاد. این مردم با ساکنان نواحی قطبی روابط بازرگانی داشتند و بیرونی از اعضای هیئت خواست که اطلاعاتش را در مورد آن سرزمینها تکمیل کنند. یکی از رسولان در محضر سلطان گفت که در نواحی دوردست شمال خورشید گاهی روزهای متمادی غروب نمی کند. سلطان ابتدا به خشم آمد و این سخن را کفرآمیز خواند، اما ابوریحان او را متقاعد کرد که حرف سفیر مستند و معقول است (یادنامه، ص235؛ یاقوت).
در اواخر تابستان 1027/418 رساله ی درباره ی وترها (طبق نسخه ی خطی پتنه) به پایان رسید. در همان سال هیئتهایی از چین و ترکهای اویغور به دربار محمود آمدند، و بیرونی از این هیئتها پاره ای اطلاعات جغرافیایی درباره ی خاوردور به دست آورد که بعدها در قانون گنجاند (یادنامه، ص 224).
در 1030/421 سلطان محمود مرد و دو فرزندش مدت کوتاهی بر سر جانشینی او به نزاع برخاستند. بیرونی در همین دوران فترت ماللهند را به پایان برد، و شاید چون نمی دانست که کار اوضاع سیاسی به کجا خواهد کشید آن را به هیچ کس هدیه نکرد. اما سالی نگذشت که مسعود، پسر بزرگتر، پیروز شد. با بر تخت نشستن او حال و روز بزرگترین دانشمند دربار سخت بهبود یافت و بیرونی قانون را به نام او کرد و مقدمه آن را از «القاب مطنطن» آکند (ماللهند، ترجمهI، xii).
شاید همین تغییر حکومت بود که به او مجال داد بار دیگر به زادگاه خود سفر کند. به هر حال دست کم یک بار دیگر به آن سرزمین رفت، زیرا در زندگینامه می گوید که بیش از چهل سال در جستجوی نسخه ای از آثار مانویان بوده، و سرانجام وقتی در خوارزم بوده آن را به دست آورده است (آثارالباقیه، متن. ص xxxvi). در همین منبع بیرونی می گوید که وقتی پنجاه ساله شد به بیماریهای سختی دچار شد و در آن سختیها با چند احکامی درباره ی طول عمر خود مشورت کرد. جوابهایی که به او دادند اصلاً با هم نمی خواند و بعضی آشکارا بی معنی بود. در آخر سال شصت و یکم (قمری؟) از عمر خود حالش رو به بهبود نهاد و شبی در خواب دید که در جستجوی هلال ماه نو است، وقتی هلال پنهان شد هاتفی به او گفت که صدو هفتاد بار دیگر این کار را خواهد کرد.
مسعود را امیران سپاهش کشتند و پسرش مودود به جای او بر تخت نشست. در دوران سلطنت هشت ساله ی مودود ابوریحان دستور (کارنامه، 167) و الجماهر را نوشت. درباره ی کارهای بعدیش اطلاعی نداریم، جز اینکه در صیدنه (ص7) می گوید که سنش از هشتاد سال (قمری؟) گذشته و بینایی و شنوایی اش ضعیف شده، اما همچنان با کمک یک نفر دستیار به کار مشغول است. بنابراین تاریخ 3 رجب 13/440 دسامبر 1048 که غضنفر برای مرگ او ذکر کرده نادرست است؛ بیرونی مرگ سومین حامی غزنوی خود را هم شاهد بود و آنقدر زنده ماند تا وعده ای که در خواب به او داده شده بود متحقق گردید.
بیرونی در شصت و سه سالگی فهرستی از تألیفات محمد بن زکریای طبیب فراهم آورد و فهرست آثار خود را هم به آن ضمیمه کرد. این فهرست شامل 113 عنوان است (به جز عناوین رسالاتی که دوستانش «به نام او» نوشته اند). فهرست تا حدودی بر حسب موضوع مرتب شده و گاه گاه با نکات مختصری درباره ی محتویات کتابها همراه است. همراه اغلب عناوین حجم نسخه هم بر حسب برگ ذکر شده است. این سیاهه ناقص است، زیرا ابوریحان دست کم چهارده سال دیگر هم زیست و تا وقت مرگ کار می کرد. گذشته از این، هفت اثر دیگر از او موجود است، و آثار دیگری هم نامشان، برخی در نوشته های خود او و برخی در منابع مختلف آمده است. مجموع اینها روی هم 146 عنوان می شود. اما این شمارش هم قطعی نیست، زیرا ممکن است یک اثر به دو نام یا بیشتر آمده باشد، و نیز بعید نیست که آثار دیگری در آینده یافته شوند.
رساله ها از حیث طول هم با یکدیگر فرق بسیار دارند. برخی ده برگ بیشتر ندارند، و از طرف دیگر سه اثر نجومی از دست رفته او بترتیب 360 و 550 و 600 برگ داشته اند. پرحجم ترین اثر او ماللهند است که 700 برگ دارد. اتفاقاً ترجمه انگلیسی این اثر 654 صفحه با حروف ریز می شود، بنابراین یک برگ ابوریحان تقریباً معادل با یک صفحه چاپ شده امروزی است. حجم متوسط هفتاد و نه اثر او، که ابعادشان شناخته شده، به نود برگ بسیار نزدیک است، و اگر همین امر در مورد همه 146 اثر صادق باشد، می توان گفت که مجموع نوشته های بیرونی در حدود 13000 برگ (یا صفحه) است که عمدتاً از مطالب بسیار فنی، از جمله جدولهای عددی، نتایج محاسبات پیچیده، و تحلیل مواد حاصل از منابع مختلف، تشکیل شده است و این توفیقی حیرت آور و عظیم است.
طبقه بندی ای که در زیر آمده، به هیچ وجه دقیق نیست، مثلاً کتابی را که در زمره ی کتب جغرافیا آمده می توان در شمار کتبی که عمدتاً به مساحی می پردازند جای داد، و از این قبیل. در واقع، هیچ یک از آثار ابوریحان منحصراً به یک موضوع خاص نمی پردازد، و در مواردی که فقط اسم کتاب به دست ما رسیده، تنها راه چاره حدس زدن بر اساس اطلاعات دیگر است. با این حال، این جدول آثار ابوریحان را به صورت معقولی دسته بندی می کند. در ستون دوم، «اثر اصلی» کتابی است که 200 برگ یا بیشتر داشته باشد. در ستونهای سوم و چهارم تعداد آثاری که به صورت نسخه خطی به جا مانده یا به چاپ رسیده ذکر شده است. تقریباً چهار پنجم آثار ابوریحان از بین رفته و امیدی به بازیابی آنها نیست. تقریباً نیمی از آثار بازمانده چاپ شده و بیشتر آثار چاپ شده او هم (به استثنای قانون) به زبانهای دیگر ترجمه شده و مورد توجه محققان امروزی قرار گرفته است.
این جدول دامنه ی علایق بیرونی و حوزه هایی را که بیشتر مورد توجه او بوده نیز نشان می دهد. علایق بیرونی بسیار وسیع و عمیق بوده و او تقریباً در همه ی رشته های علمی که در روزگارش شناخته بوده کار کرده است. گرچه او با فلسفه و علوم نظری بیگانه نبود اما طبعش بیشتر به مطالعه پدیده های مشهود، چه در طبیعت و چه در انسان، تمایل داشت، و از میان علوم هم بیشتر به علومی گرایش داشت که قابل بررسی ریاضی بودند. وی درکانی شناسی و زبانشناسی هم که زیاد با عدد سروکار ندارند آثار مهمی پدید آورده، اما در حدود نیمی از آثار او در نجوم و احکام نجوم و موضوعات وابسته بدانهاست، که در روزگار او مثال بارز علوم دقیق محسوب می شدند. بعد از این نوبت به ریاضیات می رسد، اما همیشه توجه او به ریاضیات کاربَستی است.

طبقه بندی آثار بیرونی

 

آثار

آثار اصلی

موجود

چاپ شده

نجوم

بیرونی

8

4

3

درباره ی اسطرلاب

 

2

 

احکام نجوم

1

3

2

گاهشماری

5

1

1

1

زمانسنجی

2

 

 

 

جغرافیا

بیرونی

1

1

1

مساحی و نظریه ی  نقشه برداری

 

 

1

 

ریاضیات

 

 

 

 

حساب

بیرونی

 

1

1

هندسه

 

 

1

1

مثلثات

 

 

1

 

مکانیک

2

 

1

 

طب و داروشناسی

2

1

1

 

هواشناسی

1

 

 

 

کانی شناسی و گوهرها

2

 

1

1

تاریخ

4

 

 

 

هندشناسی

2

1

1

1

دین و فلسفه

3

 

1

1

ادبیات

16

 

 

 

سحر

2

 

1

 

خارج از این طبقات

9

1

1

1

جمع کل

146

14

22

13

اغلب آثار بیرونی که هنوز موجود اند ذیلاً به اختصار وصف شده اند. این آثار بهترین منابعی است که برای ارزیابی دامنه و اهمیت کار او در اختیار داریم.
آثار الباقیة (الآثارالباقیة من القرون الخالیة). روز، که بارزترین و اساسی ترین واحد گاهشماری است، موضوع فصل اول است. بیرونی درباره ی مزایای مبدأهای مختلف تقویم بحث می کند- طلوع یا غروب (که بر مبنای افق اند)، نیمروز و نیمشب (که بر پایه ی نصف النهارند) و دستگاههایی را که از هر یک استفاده می کنند نام می برد. بعد انواع مختلف سال را تعریف می کند - سال شمسی، قمری، شمسی- قمری، یولیانی و ایرانی- و مفهوم کبیسه را در کار می آورد. در فصل سوم به تعریف تاریخهای مختلف و بحث در آنها می پردازد: خلقت، طوفان، بخت النصر، فیلیپ (فیلفس)، اسکندر، اغسطس، آنتونینوس (انطنینس)، دقلطیانوس، هجرت، تاریخ یزدگری، تاریخ معتضد خلیفه، تاریخ اعراب جاهلی و تاریخ زادگاهش خوارزم. در فصل چهارم درباره ی افسانه ی اسکندر [ذوالقرنین] بحث می کند و نمونه های مختلفی از نام ماهها، و صورتهای مختلف نام یک ماه، که ایرانیان، سُغدیان، خوارزمیان، مصریان، مغربیان (اسپانیاییها)، یونانیان، یهودان، سریانیان، اعراب جاهلی، مسلمانان، هندیان و ترکان به کار می برده اند، می آورد. در این فصل که فصل پنجم است، ابوریحان بحث بسیار مبسوط خود را درباره ی تقویم یهودی آغاز می کند. (اگر از کار دانشمند دیگر مسلمان، خوارزمی، بگذریم، این اولین بحث علمی ای است که درباره ی این تقویم به ما رسیده است.)
اوج فصل ششم جدولی است (ترجمه، ص133) که فاصله ی هر دو مبدأ تاریخ فوق را بر حسب روز به دست می دهد. و پیش از آن جدولی آمده است که ترتیب تاریخی و سالهای حکومت انبیا و شاهان بنی اسرائیل، آشور، بابل و ایران، فراعنه، بَطالِسَه، قَیاصِرَه، امپراتورهای بوزنطیه، شاهان اسطوره ای ایران و شاهان هخامنشی و اشکانی و ساسانی را بر حسب سال (و گاه بر حسب ماه و روز) دربردارد. هر جا که جدولهای مأخوذ از منابع مختلف با هم تضاد داشته باشند همه ی جدولها درج شده اند، و نیز این فصل بحثهایی استطرادی را درباره ی طول عمر انسان و تعداد حرکات شطرنج شامل است.
در فصل هفتم بحث جامع درباره ی تقویم یهودی ادامه می یابد، اما جز آن، راهی برای به دست آوردن پارامترهای خورشیدی، جدول نام سیارات، و جدول «مجرد» را که روزهای آغاز هفته را برای سال متوسط قمری (دوره ی سی و سه ساله) به دست می دهد، در بردارد.
فصل هشتم درباره ی ادیان مدعیان نبوت (متنبئین) بحث می کند، از جمله صابئین (یا منداییان، که خود را پیرو بوذاسف می دانند). زرتشتیان، مانویان و پیروان مزدک.
نیمه ی باقی مانده ی کتاب درباره ی جشنها و ایام روزه داری ملل زیر است: فصل 9، ایرانیان؛ فصل 10، سغدیان؛ فصل 11 و 12، خوارزمیان؛ فصل 13، یونانیان (که شامل مطالبی است از سنان بن ثابت بن قره درباره ی انواء)؛ فصل 14، بنی اسراییل؛ فصل 15، مسیحیان ملکائی؛ فصل 16، فصح یهودیان و ایام روزه ی مسیحیان؛ فصل 17، مسیحیان نسطوری؛ فصل 18، مجوس و صابئین؛ فصل 19، اعراب جاهلی؛ فصل 20، مسلمانان. فصل ختام کتاب که فصل بیست و یکم است شامل جداول و توضیحاتی است درباره ی منازل قمر که به دنبال آن توضیحاتی درباره ی تصویر جسم نما و انواع دیگر تصاویر مسطح کره آمده است.
اسطرلاب (کتاب فی استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاصطرلاب). در میان رساله های بسیاری که در قرون وسطی درباره ی اسطرلاب نوشته شده، این اثر از آثار معدودی است که ارزش واقعی دارند. در این کتاب گذشته از ساختمان اسطرلاب معمولی، انواع وسایلی هم که در این کار مورد استفاده قرار می گیرد به تفصیل وصف شده است. برای ساختن دسته دوایری که روی صفحات مختلف حک می شوند و داخل دستگاه قرار می گیرند، مقادیر عددی داده شده است؛ همچنین انواع مختلف و غیرمتعارف اسطرلاب که تا روزگار بیرونی ساخته شده بود، توصیف شده است. در مورد نظریه ای که ساختمان اسطرلاب بر آن مبتنی است، گذشته از شیوه ها و ویژگیهای تصویر جسم نمای متعارف، شیوه ها و ویژگیهای انواع تصویرهای غیر جسم نما و نامتعامد کره بر صفحه هم بیان شده است.
سدس (حکایة الآلة المسماة السدس الفخری) این رساله دو صفحه ای آلت دیواری عظیمی را که خجندی به امر فخرالدوله ساخته بوده و برای رصد عبور نصف النهاری خورشید به کار می رفته وصف می کند. شاید بیرونی خود آن را دیده باشد، ولی چیزی در این باره نمی گوید.
تحدید (تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن). موضوع اصلی آن تعیین مختصات جغرافیایی مناطق مختلف است. بخصوص بیرونی می خواهد اختلاف طول جغرافیایی بغداد و غزنه را محاسبه کند. درباره ی مسائل مقدماتی مختلفی بحث می شود: راههای تعیین عرض بلاد، تمایل دایرة البروج، توزیع خشکیها و ساختمان آنها، طول یک درجه ی نصف النهار، و تعیین اختلاف عرض جغرافیایی از روی رصد خسوف و کسوف. رصدهایی را که خود او و دیگران کرده اند و روشهایی را که به کار برده اند وصف می کند. قضیه ای را که بطلمیوس آورده، و تفاوت طول جغرافیایی دو محل را بر حسب عرض هر یک و فاصله ی بین آنها در امتداد دایره ی عظیمه ی زمین به دست می دهد، به کار می برد. فاصله ی بین دو شهر را از روی جاده های کاروانرو و طول منازل تخمین می زند. آنگاه با محاسبات متوالی اختلاف طول بغداد، ری، جرجانیه، بلخ و غزنه را به دست می آورد، و یک بار هم این کار را از طریق یک مسیر جنوبی که از شیراز و زَرَنج می گذشت انجام می دهد.
چگالیها (مقالة فی النِسَب التی بین الفلزات و الجواهر فی الحجم). با استفاده از یک نوع ترازوی بدیع که بر پایه ی اصل ارشمیدس کار می کند، روشی برای تشخیص وزن مخصوص ماده ی جامدی که شکل نامشخصی داشته باشد، فراهم می آورد. آنگاه نتایج تعیین وزن مخصوص هشت فلز، پانزده ماده ی جامد دیگر (که غالباً سنگهای گرانبها یا نیمه گرانبهاست) و شش مایع را می آورد که بسیار هم دقیق است.
سایه ها (اِفراد المَقال فی امرالظلال) چنانکه از عنوان این رساله بر می آید رساله ای است جامع درباره ی همه ی مطالبی که بیرونی در مورد سایه ها می دانسته است. از مجموع سی فصل کتاب، سه فصل اول تذکراتی فلسفی درباره ی ماهیت نور و سایه و انعکاس نور است. اشعار بسیاری هم از شاعران عرب نقل کرده که انواع سایه را وصف کرده اند.
در فصل چهارم ثابت می شود که مسیر سایه ی نوک هر شاخص در طول روز، یک مقطع مخروطی است. در فصل بعد ویژگیهای سایه هایی را که از تابش نور اجرام فلکی می افتد، مورد بحث قرار می دهد. در فصلهای هفتم و هشتم توابع ظل (تانژانت و کوتانژانت) تعریف شده و منشأ تقسیمات مختلفی که در فرهنگهای گوناگون برای شاخص به کار می رود توضیح داده شده است: تقسیم 60 بخشی یونانیمابی، تقسیم 12 بخشی هندی و تقسیم 7 یا 6/5 بخشی اسلامی. در سه فصل بعد قواعد توابعی که بر حسب طولهای مختلف شاخص بیان شده باشند و نیز تبدیل آنها به توابع مثلثاتی دیگر (سینوس، سکانت، و توابع متمم آنها [کسینوس و کسکانت]، با پارامترهای مختلف توابع اخیر)، و به عکس، توضیح داده شده است. در فصل دوازدهم جداول تانژانت- کوتانژانت برای چهار طول متعارف شاخص به دست داده شده و مسئله ی درونیابی مورد بحث قرار گرفته است. در دو فصل بعد بیان می شود که چگونه می توان توابع ظل را روی اسطرلاب حک کرد؛ و به دنبال آن، در فصل پانزدهم درباره ی سایه هایی که شاخص بر روی صفحات غیر افقی و نیز صفحات خمیده می اندازد بحث شده است. در فصلهای شانزدهم و هفدهم درباره ی تأثیر میل خورشید و عرض محل بر ارتفاع نصف النهاری سایه بحث شده است. برخی قواعد تقریبی و غیر مثلثاتی هندی هم به دست داده شده است. فصلهای هجدهم تا بیست و یکم شامل روشهای مختلف تعیین نصف النهار است (از جمله روشی مأخوذ از Analemna ی دیودوروس که در قرن اول پیش از میلاد می زیسته و کتابش اکنون از بین رفته است). فصل بیست و دوم درباره ی طول روز و زمان طلوع برجهای مختلف بر حسب عرض بلد و فصل سال است. در این فصل و در فصل بعد (که به تعیین وقت از روی طول سایه اختصاص دارد) قواعدی از منابع مختلف هندی و ساسانی و اوایل اسلام نقل شده که اغلب آنها از بین رفته اند. برخی از قواعد اولیه ی اسلامی به تقلید از سلوکا(1) های سنسکریت به صورت موزون (رَجَز) است. در فصلهای بیست و پنجم و بیست و ششم اوقات نمازهای پنج گانه، برخی بر حسب طول سایه ها، تعیین شده است. در فصل بیست و هفتم ثابت می شود که در بسیاری از وضعیتهای روی کره ی فلکی، قضیه ی منلائوس روابط میان توابع ظل را به دست می دهد. در سه فصل آخر، روشهای هندی و اسلامی برای محاسبه ی فواصل ارضی و سماوی به کمک سایه ها، بیان شده است.
وترها (استخراج الاوتار فی الدائرة). این کتاب با بیان قضیه ی زیر شروع می شود: سه نقطه ی Aو Bو C طوری روی دایره ای قرار گرفته اند که AB> BC. از نقطه ی D وسط کمان AC، عمود DE را بر وتر AB فرود می آوریم. ثابت کنید که پای عمود، خط شکسته ی ABC را به دو نیم می کند. سپس اثباتهای مختلفی برای این قضیه نقل می شود که به ریاضیدانان مختلف یونانی و اسلامی منسوب است و بعضی از آنها را جز از این طریق نمی شناسیم. قضیه ی دوم هم که می گوید در شکل بالبیرونی به طرق مختلفی ثابت می شود، و همین کار برای رابطه یبیرونیانجام می گیرد. آنگاه بر اساس این دو قضیه مجموعه ای از روابط طولی بین وترها ذکر می شود و منتهی به قضایایی می گردد که در محاسبه ی وتر (یا سینوس) مفیداند.
پاتَنجَلی. این کتاب که به صورت سؤالهایی است که راهبی طرح می کند و جوابهایی که حکیمی می دهد، به مسائل فلسفی و عرفانی از قبیل نجات روح و رها شدن از قید عالم خارج، صفات خدا، قدرت روح بر تن و ساختمان جهان می پردازد.
التفهیم (التفهیم لاوائل صناعة التنجیم). کتابی است درسی در علم احکام نجوم، که بیش از نیم آن به مقدمات موضوع اصلی اختصاص دارد. کتاب هم به فارسی موجود است و هم به عربی، که ظاهراً هر دو صورت آن را ابوریحان خود فراهم کرده است، و در مجموع پنج فصل دارد. فصل اول (که در چاپ فارسی سی و سه صفحه می شود) در هندسه است، و به قضیه ی منلائوس در کره ختم می شود. فصل دوم (بیست و سه صفحه) درباره ی اعداد و حساب و جبر است. فصل سوم، که طولانیترین فصل کتاب است (229 صفحه) به جغرافیا و کیهانشناسی و نجوم می پردازد. از این فصل می توان مجموعه ی کاملی از اصطلاحات این علوم، به اضافه ی مجموعه هایی از پارامترهای عددی که برخی نامتعارف اند، به دست آورد. فصل بعد (سی و یک صفحه) درباره ی شرح اسطرلاب از لحاظ نظری و کاربرد آن است. فقط فصل آخر (223 صفحه) به احکام نجوم خالص اختصاص دارد، اما آن هم کامل و مبسوط است.
ماللهند (تحقیق ماللهند من مقولة... ). این کتاب با یک فصل تمهیدی آغاز می شود که درآن مؤلف می گوید که موضوع کتاب او دشوار است زیرا سنسکریت آسان نیست، تفاوت میان هندیها و غیرهندیها عظیم است، و فتوحات مسلمانان بر ترس و بدگمانی هندیان افزوده است، نیز این کتاب رنگ جدلی نخواهد داشت و هر جا که مناسب باشد آداب و عقاید هندیان با نظایر یونانی خود مقایسه خواهد شد.
فصلهای 2 تا 8 درباره ی دین و فلسفه است: سِرشت خداوند، روح، ماده، عرفان، بهشت و دوزخ. فصلهای 9و10و11 بترتیب به توصیف کاستهای هندی، قوانین حاکم بر ازدواج و ساختن بت می پردازند. فصلهای 12 و 13 به انواع مختلف ادبیات -دینی، ادبی و نجومی- اختصاص دارد. در فصل اخیر جدولی از مطالب کتاب براهما سپوطا سیدهانتا آمده است. فصل 15 مشتمل بر جداول واحدهای مختلف اندازه گیری است، و تقریبهای مختلفی برای عدد π ذکر می کند. دو فصل بعد راجع به خط هندی، نامهای اعداد، قواعد شطرنج، و خرافات است. فصل 18 جغرافیایی است؛ بخصوص شانزده مسیر راه را ذکر می کند و فاصله ی هر دو منزل متوالی را بر حسب فرسخ به دست می دهد. فصلهای 19 تا 30 اصطلاحات و افسانه ها و نظریه های نجومی و کیهانشناختی را طرح می کند. فصل 31 پارامترهای مختلفی را که مساحان به کار می برند ذکر می کند و عرض برخی از شهرهای هند را (که خود از راه رصد به دست آورده) به دست می دهد. فصلهای 32-53 درباره ی مفاهیم هندی زمان است، و شامل تعریفات مبسوطی است درباره ی سلسله مراتب ادوار عظیم زمانی - یوگاها و کلپاها و غیره- و در میان آنها افسانه های گوناگون دینی نیز نقل شده است. روشهای گاهشماری به تفصیل تمام ذکر شده است. فصلهای 54-59 نجومی است و به مسائلی چون محاسبه موقعیت متوسط سیارات، اندازه و فاصله سیارات، طلوع خورشید و خسوف و کسوف می پردازد. بقیه ی کتاب عمدتاً درباره ی احکام نجوم است اما شامل فصولی درباره ی شعائر، زیارات دینی، اغذیه، قوانین قضایی، روزه داریها و جشنها نیز می شود.
قُرّة الزیجات. این کتاب نمونه ای است که از کرنه (Karna)ی هندی، یعنی کتاب مرجعی که استفاده کننده با کمک آن می توانست همه ی مسائل نجومی زمان خود را حل کند، و در آن تأکید بیشتر بر محاسبات عملی است تا مباحث نظری، و بدین دلیل شبیه «زیج»های اسلامی است. مباحث این کتاب شامل قواعد تقویم نگاری؛ طول و روز؛ تعیین «خداوندگار» احکامیِ سال و ماه روز و ساعت؛ مکان متوسط و مکان واقعی خورشید و ماه و سیارات؛ ساعت روز؛ عرض جغرافیایی محل؛ خسوف و کسوف؛ و شرایط رؤیت برای ماه و سیارات است. بیرونی مسائل حل شده ای، بخصوص در مورد تبدیل تقویم شاکا (Saka)ی هندی به تقویم هجری و یزدگردی و یونانی (که «تاریخ اسکندر» خوانده می شود) بر کتاب افزوده، اما می گوید که تغییری جز این در آن نداده است.
روی هم رفته، روشهای این کتاب همان روشهای متعارف نجوم هندی قرون وسطی است، اما پارامترهای آن با هیچ یک از اسناد موجود سنسکریت مطابقت ندارند. مثلاً در مورد تابع جیب (سینوس) شعاع دایره را 200 دقیقه و نموِّ قوس، یا کَزدَجَه، را ده درجه گرفته است.
قانون (القانون المسعودی). این کتاب، که در میان آثار نجومی بازمانده ی بیرونی از همه جامعتر است، جداول عددی بسیاری را که منجمان و احکامیان قرون وسطی برای حل مسائل متعارف خود لازم داشته اند، به تفصیل شامل است، اما در آن بیش از زیجهای معمولی به گزارشهای رصدی و روش به دست آوردن روابط توجه شده است. کتاب به یازده مقاله و هر مقاله به ابواب و فصولی تقسیم شده است.
مقالات 1و 2 به طرح و بحث اصول کلی کیهان شناختی (کروی بودن زمین و افلاک، سکون زمین، و غیره)، واحدهای اندازه گیری و جداول سلاطین و گاهشماری اختصاص دارند. این فصول شامل عمده ی مطالبی است که در آثار الباقیة مورد بحث قرار گرفته، اما فصلی اضافی هم درباره ی تقویم هندی دارد.
مقالات 3 و 4 بترتیب درباره ی مثلثات مسطح و کروی است، برای همه ی توابع متعارف جداولی دارد که از جداول پیشینیان و معاصران بیرونی گسترده تر و دقیقتر است. نیز در این دو مقاله روشهای حل بسیاری از مسائل مثلثات کروی، همراه جدولهای توابع کمکی - از قبیل بُعد و میل و غیره- دیده می شود.
مقاله ی 5، که درباره ی مساحی و جغرافیای ریاضی است، بیان مجدد اغلب مطالب تحدید است و جدولی هم دارد که مختصات جغرافیایی نواحی را به دست می دهد.
مقاله های 5 و 6 بترتیب درباره ی خورشید و ماه است. مدلهای انتزاعی این دو مقاله (و نیز نظریه ی سیارات که بعداً بیان می شود) اساساً بطلمیوسی است، اما بسیاری از پارامترها مستقلاً، بر پایه ی همه ی رصدهای موجود (از جمله رصدهای خود بیرونی) به دست آمده است.
مقاله ی 8 به محاسبات مربوط به گرفتها (خسوف و کسوف) و نخستین رؤیت هلال ماه اختصاص دارد.
مقاله ی9، که درباره ی ثوابت است، شامل جدولی است با 1029 مدخل (مقایسه شود با جدول بطلمیوس که 1022 مدخل دارد) قدر ستارگان ثابت بر اساس نظر بطلمیوس و صوفی داده شده است.
مقاله ی بعدی درباره ی سیارات است، با جدولها و مطالبی درباره ی محاسبه ی طولها. عرضها، نقاط اقامت، پدیداری (رؤیت)، فواصل، و قطرهای ظاهری آنها.
فصل ختام کتاب درباره ی عملیات مربوط به احکام نجوم است و نظریه های مختلف را درباره ی محاسبه ی منازل احکامی، مَطرَح الشعاع، تَسییر، نِطاقات، ممرها، و نیز ادوار غریبی را که ظاهراً مبدعشان ابومعشر بلخی است، شامل است.
مَمَرها (تمهید المُستَقَر لتحقیق معنی المَمَر). این کتاب به توصیف پدیده های احکامی مختلفی که لفظ ممر (گذر یا عبور) بر آنها اطلاق می شد، اختصاص دارد. وقتی می گوییم سیاره ای از سیاره ی دیگر عبور می کند، منظور این است که از لحاظ طول سماوی یا عرض سماوی یا فاصله ی نسبی تا زمین از آن می گذرد. ظاهراً این مفهوم را احکامیانی پرورده اند که از نظریه های احکامی غیربطلمیوسی استفاده می کرده اند، و آثاری که بیان این نظریه ها را شامل بوده اکنون از بین رفته است. بنابراین ارزش اصلی این کتاب در استفاده ای است که از آن برای بازسازی این نظریه های هندی و ساسانی و صدر اسلام، می توان کرد.
الجَماهِر (الجماهر فی معرفة الجواهر). این کتاب به دو بخش تقسیم شده است. بخش اول درباره ی احجار کریمه و نیمه قیمتی است و بخش دوم درباره ی فلزات. بیرونی در اینجا مطالبی را از منابع یونانیمآب، رومی، سریانی، هندی و اسلامی با هم جمع کرده و با ذکر مشاهدات خود تکمیل نموده است. کتاب، گذشته از بیان خواص فیزیکی مواد گوناگون، بحثهای گسترده ای را درباره ی ریشه ی اصطلاحات این فن در زبانها و لهجه های مختلف، و نیز شواهد فراوانی را از شعر عربی، شامل است. معدن اصلی و جاهایی که جواهر را از آنجا می آورند ذکر شده، وزن [مخصوص] فلزات نسبت به طلا بیان گردیده، و ارزش مروارید و زمرد بر حسب اندازه آن در جداولی درج شده است.
صَیدَنَه (کتاب الصیدنة فی الطب). این کتاب با مقدمه ای در پنج فصل آغاز می شود. فصل اول درباره ی ریشه ی لغت صَیدَلانی [داروفروش] در زبان عربی است. فصل دوم اصطلاحات مختلف مربوط به انواع داروها را به دست می دهد. فصل بعد درباره ی نظریه ی عمومی داروها است. در فصل چهارم و پنجم بیرونی می گوید که عربی را به فارسی، به عنوان زبان علم، ترجیح می دهد؛ و فرهنگهای چند زبانه ای را که در اختیار داشته نام می برد.
بدنه ی اصلی کتاب فهرست الفبایی داروهاست که تقریباً شامل 720 عنوان است. معمولاً در مورد هر دارو، نام آن به عربی، یونانی، فارسی و یک زبان هندی، و گاهی هم به زبانها و لهجه های کم و بیش آشنایی چون عبری، خوارزمی، طَخاری، و زابلی، می آید. در پی آن نامهای مختلف دارو به عربی و مترادفات آن بیان می شود، و به عنوان شاهد، اشعار بسیاری از شاعران عرب نقل می گردد. و هر چند ابوریحان مدعی خبرگی در فن داروشناسی نیست، هر ماده ای را که وصف می کند، محل یا محلهای پیدایش و پرورش آن را بیان می دارد و خواص درمانی آن را به دست می دهد. منابع خود را هم بتفصیل و با دید انتقادی نام می برد.
صفت بارز ابوریحان عطش او برای دستیابی به معرفت عینی بود، ودر طلب آن از جوانی به آموختن زبان های مختلف روی آورد. زبان مادری او زبان خوارزمی، از جمله ی زبانهای ایرانی بود؛ اما می گوید که نوشته شدن علم بدین زبان به همان اندازه عجیب [و خنده آور] است که دیده شدن شتر بر ناودان [میزاب] یا زرافه در میان آب روان (کِراب، که کاربرد این دو کلمه نمونه ای است از سجع در سخن او). به همین دلیل وی عربی و فارسی را به نحو عمیقی فراگرفت. از این دو، عربی را با وجود ابهامی که در خطش هست، به عنوان وسیله ای مناسب برای انتقال علم می ستاید، اما فارسی را فقط شایسته ی داستانگویی در نیمه شبان (الاَسمار اللَیلیة) یا برخواندن داستانهای خسروان (الاخبار الکسرویة، این هم نمونه ی دیگری از سجع؛ صیدنة، ص40) می داند. اطلاع او از یونانی و سریانی و عبری به اندازه ای بود که بتواند از لغت نامه های این زبانها استفاده کند، اما تسلطش بر سنسکریت به درجه ای می رسید که توانست، به کمک پاندیت ها [حکمای هندی]، چندین کتاب هندی علمی را به عربی و کتابهایی را از عربی به سنسکریت ترجمه کند. پیداست که او از شعر عربی لذت می برده است، خود شعر می سروده و آثارش را با دست و دل بازی با شواهد شعری از قدما انباشته است.
با این تواناییها، از هر سندی که به دستش می رسید (و بسیاری از آنها اکنون از بین رفته است) نهایت استفاده را می کرد، و در این کار قوه ی انتقادی به خرج می داد که از تصحیح جزئیات عبارات تا تحلیل نظریه های علمی را در بر می گرفت. در همه ی آثار او توجه شدیدی به تاریخ دیده می شود، و بدین دلیل است که نوشته های او در بررسی آثار پیشینیان و معاصران او، و نیز آثار خود او، از مهمترین منابع است.
بیرونی حقیقت را فقط در نوشته ها و گفته ها نمی جست، بلکه میل شدیدی به تحقیق مستقیم در پدیده های طبیعی داشت و این کار را گاهی در سخت ترین شرایط انجام می داد، و این میل او با قریحه ای در ساختن آلات و ابزار و تمایل به دقت در مشاهدات همراه بود. به دلیل علاقه ای که به دقت داشت، و نیز چون می ترسید که در جریان محاسبات دقت لازم را از دست بدهد و روشهای رصدی ای را که مستقیماً به نتیجه می رسید به روشهایی که نتیجه را از راه محاسبات طولانی حاصل می کرد، ترجیح می داد.
تفکر نظری در اندیشه ی ابوریحان جای زیادی نداشت، او بر بهترین نظریه های علمی زمان خود احاطه کامل داشته است، اما چندان نوآور نبوده و نظریه های تازه نساخته است. نظر او درباره ی احکام نجوم مورد نزاع است، او مدتهای طولانی را به مطالعه ی جدی این موضوع گذرانده، اما کراوزه مستخرجاتی از آثار او آورده که در آنها نه فقط «احکامیان حَشَوی» جاهل و بی وجدان را به باد مسخره می گیرد، بلکه بی اعتقادی خود را به اصول اساسی این علم دروغین آشکار می کند، کراوزه همچنین یادآور می شود که در طی قرون متمادی، استخراج زایچه تنها وسیله ای بود که منجمان می توانستند از راه آن گذران کنند و به کار [علمی] خود بپردازند.
از لحاظ دینی، ابوریحان بی شک مسلمانی معتقد بوده است، اما قرینه ی محکمی که تقیّد او را به یکی از فِرَق مختلف این دین نشان دهد، در دست نیست. در آثار الباقیة (ترجمه، ص79، 326)، که در دربار قابوس نوشته شده، عباراتی هست که نشانه ی تمایل او به تشیّع (و بنابراین مخالفت با اعراب و هواداری از ایرانیان) شمرده شده است، اما در صیدنه که در تحت حمایت غزنویان تألیف شده، نویسنده سنی متعصبی جلوه می کند. احتمالاً دلیل این دو موضعگیری جز این نیست که حامی اول او شیعه و حامی دومش سنی بوده است. گاهگاه ابوریحان گروه خاصی را به باد پرخاش می گیرد، اما آماج انتقاد او اعمال یا گرایشهای خاصی در آن گروه است، نه خود آن گروه. مثلاً انتقاد تند او از فاتحان خوارزم بدین دلیل نیست که آنان عرب یا بیگانه بوده اند، بلکه به دلیل نابود کردن کتابهای کهن است. در مورد نظریه ی مسیحیان درباره ی عفو، می نویسد «به جان خودم، که این فلسفه ای شریف است، اما مردم این جهان همه فیلسوف نیستند،... و حق این است که از آن زمان که قسطنطین فاتح به کیش مسیح درآمد، شمشیر و تازیانه هر دو در کار بوده اند، (ماللهند، ترجمه، II، 161).
بیرونی در این امور، و در اغلب امور، بسیار گشاده فکر بود، اما تسامح او آدمهای متذوق و بیخرد و خشک اندیش را شامل نمی شد، بلکه این قبیل مردم را آشکارا و گاه بی ادبانه به ریشخند می گرفت. وقتی آلتی را که ساعات نماز را تعیین می کرد به فقیهی نشان داد، فقیه به اعتراض گفت که روی آن آلت نام ماههای رومی [بوزنطی] حک شده، و این کار تشبه به کفار است. ابوریحان پاسخ داد: «اما رومیان غذا هم می خورند، پس در این کار هم به ایشان تشبه مجو!» و بیدرنگ او را از نزد خود راند (سایه ها، 9:37).
این بود زندگی و کار و شخصیت مردی که معاصرانش او را به نام «استاد» می شناختند. گرچه در مغرب زمین قرون وسطی او را، جز شاید با نام تحریف شده ی Maitre Aliboron (استاد الی بورون)، نمی شناختند، اما نام و شهرت او در سرزمین خودش، از زمان زندگیش تا کنون، محفوظ مانده است.

پی نوشت ها :

1- Selika.

کتابشناسی:
منبع استانده ی کتابشناسی آثار بیرونی، آثار زیر است:
D. J. Boilot, " L'oeuvre d'al-Beruni. Essai bibliographique, " in Melanges de I'Institut dominicain d'etudes orientales, 2 (1955) , 161-256; and "Corrigenda et addenda, "ibid. ,3 (1956) , 391-396.
[«ترجمه و نگارش» آن به فارسی: پرویز اذکایی، کارنامه ی بیرونی (کتابشناسی و فهرست آثار)، تهران 1352.] در اینجا هیچ کوششی برای نقل دوباره ی این کتابشناسی نکرده ایم.
در مورد نظرهایی که تا حدودی با آنچه در مقاله بیان شده تفاوت دارد، رجوع کنید به مقاله ی بوالو درباره ی بیرونی در ویرایش جدید دائرة المعارف اسلام، مقاله ی کراوزه، و مقدمه های زاخائو بر متن و ترجمه ی آثار الباقیه و ماللهند. منظور از کارنامه، «سیاهه ی کلی»در کارنامه ی بیرونی اثر بوالو است.

الف) آثار اصلی.
آنچه در زیر می آید آثار اصلی بازمانده ی بیرونی است که به ترتیب الفبایی فهرست شده است:
اسطرلاب (کارنامه، 46). عنوان عربی آن چنین است: کتاب فی اِستیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاصطرلاب. چندین نسخه ی خطی از آن وجود دارد (ر. ک. بوالو)، اما متن آن به چاپ نرسیده است. با این حال، بخشهایی از آن ترجمه شده و مورد بررسی قرار گرفته است.
کتابنامه (کارنامه، 168). بیرونی آن را رسالة فی فهرست کتب محمد بن زکریا الرازی می نامد. متن آن را پل کراوس چاپ کرده است:
Paul Kraus, Epitre de Beruni contenant le repertoire des Ouvrages de Muhammad b. zakariya ar-Razi (Paris, 1936).
متن بخشی که آثار خود بیرونی را شامل است جزء متن آثار الباقیه، ص xxxxviiii-xxxviii به چاپ رسیده است. ویده مان هم آن را در Lx, "Beitrage'' به آلمانی ترجمه کرده است.
قانون (کارنامه، 104). متن عربی آن با این مشخصات چاپ شده است: القانون المسعودی، 3 جلد (حیدرآباد دکن، 1954-1956). ارجاعات مقاله ی ما به صفحه و سطر متن چاپ شده است که شماره گذاری صفحات آن مسلسل است و هر جلد شماره گذاری جداگانه ندارد. ترجمه ی روسی آن از P. G. Bulgakov و M. M. Rozhanskayaو B. A. Rosenfeld در دست تهیه است و جلد پنجم از منتخب آثار (به روسی) خواهد بود.
وترها (کارنامه، 64). سه تحریر خطی از این اثر وجود دارد:
(1) Leiden Or. 513 (5) =CCO1012; (1) Bankipore Arabic MS 2468/42=Patna 2,336,2516/40; (3) Murat Molla (Istanbul) 1396.
ترجمه ی تحریر لیدن را، همراه با تفسیری بر آن، سوتر به چاپ رسانده است:
H. Suter, "Das Buch der Auffindung der Sehnen im Kreise... , " in Bibliotheca mathematica, 11 (1910) , 11-78.
متن تحریر (2) به صورت اولین رساله از رسائل البیرونی به چاپ رسیده، اما شامل مطالبی اضافی است که بخشی از آن بی شک از بیرونی نیست و بخشی دیگر جزئی است از کارنامه، 11.
بسیاری از مباحث (2) و (3) در (1) وجود ندارد و ترتیب مطالبی هم که وجود دارد کاملاً متفاوت است. خود ابوریحان از دو تحریر آن نام می برد. ر. ک.:
H. Hermelink, in Zentralblatt fur Mathematik und ihre Grenzegebiete, 54 (1956) , 3; and A. S. Saidan, in Islamic Culture, 34 (1960) , 173-175.
بسیاری از بخشهای اضافی (2) و (3) در منبع زیر توصیف شده اند:
E. S. Kennedy and Ahmad Muruwwa in Journal of Near Eastern Studies , 17 (1958) , 112-121.
یک متن عربی تلفیقی بر پایه ی (2) و (3) توسط آ. س. دَمِرداش با عنوان استخراج الاوتار فی الدایرة (قاهره، 1965) به چاپ رسیده است. ترجمه ای به روسی هم از آن وجود دارد:
C. A. Krasnova and L. A. Karpova, with commentary by B. A. Rosenfeld and C. A. Krasnova: Iz istorii nauki i texniki v strannax Vostoka , III (Moscow, 1963).
[آقای ابوالقاسم قربانی «تحریر»ی فارسی از این کتاب، همراه با تفسیر و یادداشتهای مفصل منتشر کرده است: تحریر استخراج الاوتار (تهرا، 1355). ]
آثار الباقیه (کارنامه، 105). عنوان عربی آن الآثارالباقیة من القرون الخالیة است. زاخائو آن را تصحیح و چاپ کرده است:
E. Sachau, Chronologie orientalischer Voelker von Alberuni (Leipzig, 1878, 1923; repr. Baghdad, 1963).
بخشهایی که در چاپ زاخائو موجود نیست در نوشته زیر آمده است:
K. Garbers and J. Fuck in J. Fuck , ed. , Document a Islamica inedita (Berlin, 1952) , pp. 45-98.
زاخائو آن را به انگلیسی هم ترجمه کرده است:
The Chronology of Ancient Nations (London, 1879). ترجمه ی روسی آن از M. A. Sal'e با عنوان Pamyatniki minuvshikh pokolenii جلد اول از منتخب آثار است (تاشکند، 1957).
چگالیها (کارنامه، 63). عنوان عربیش این است: مقالة فی النِسَب التی بین الفلزات و الجواهر فی الحجم. متن آن هیچ گاه به چاپ نرسیده، اما بخشهایی از آن را نویسندگان دیگر اقتباس کرده اند و در عصر جدید هم مورد بررسی قرار گرفته است.
الجماهر (کارنامه، 156). به کتاب الجَماهر فی معرفة الجواهر معروف است. متن آن را ف. کرنکو (F. Krenkow) ویراسته است (حیدرآباد دکن، 1946). کرنکو آن را ترجمه هم کرده، اما فقط قسمت مرواریدهای آن به چاپ رسیده است. (ر. ک. بوالو). اما ترجمه ای از آن به روسی وجود دارد. با این مشخصات:
A. M. Blenskii, Mineralogiya (Moscow, 1963).
قُرّه الزیجات. این کتاب ترجمه ای است که ابوریحان از یک کتاب مرجع نجوم هندی به نام Karantilaka («خال پیشانی کراناها که نماینده ی کاست آنهاست») کرده است. مؤلف آن شخصی است به نام ویجایانانندین (Vijayanadin) یا ویجایا ننده (Vijaya Nanda). متن اصلی از بین رفته، اما نسخه ای از ترجمه در کتابخانه درگاه پیرمحمد شاه، در احمد آباد، وجود دارد. بخشهایی از متن آن را، با ترجمه و شرح، سید صمد حسین رضوی چاپ کرده است:
Islamic Culture, 37 (1963) , 112-130, 223-245, and 39 (1965) , 1-26, 137-180.
متن و ترجمه و شرح دیگری هم از م. ف. قُرَشی، به صورت ماشین شده، وجود دارد، اما هنوز به چاپ نرسیده است.
مالِلهند (کارنامه، 93). به کتاب فی تحقیق مالِلهند مِن مَقولة مقبولة فی العقل اومَرذولة هم معروف است. زاخائو متن آن را تصحیح کرده است (لندن، 1888). چاپ دیگری از آن هم توسط دائرة المعارف عثمانیة (حیدرآباد دکن، 1958) منتشر شده است. ترجمه آن هم از زاخائو است: E. Sachau, Al-Beruni's India a, 2 vols. (London, 1910). ترجمه ی روسی آن از Y. N. Zavadovskii و A. B. Khalidov، جلد دوم از منتخب آثار است (تاشکند، 1963).
پاتَنجَلی (کارنامه، 98). فقط یک نسخه ناقص از این اثر بیرونی، که ترجمه ی اثری از زبان سنسکریت است، وجود دارد که ریتر آن را ویرایش کرده است:
H. Ritter , " Al-Biruni's Ubersetzung des Yoga-Sutra des Patanjali, '' in Oreins , 9 (1956) , 165-200.
ر. ک. بوالو.
صیدنه (کارنامه، 158). عنوان عربیش کتاب الصَیدَنةِ فی الطب است. متن کامل آن هیچ گاه به چاپ نرسیده است. ماکس مایرهوف آن را به آلمانی ترجمه کرده، اما فقط ترجمه ی مقدمه ی آن، همراه با متن عربی مقدمه و یک پیشگفتار و شرح بسیار ارزنده، منتشر شده است:
" Das Vorwort zur Drogenkunde des Beruni," in Quellen und Studien zur Geshichte der Naturwissenchaften, 3 (1932) , 157-208.
ترجمه ای از آن به روسی توسط U. I. Karimov در دست تهیه است که جلد چهارم از منتخب آثار خواهد بود. [در فاصله ی چاپ این مقاله و ترجمه ی آن، روسی کریموف منتشر شده (تاشکند، 1973)؛ متن عربی صیدنه را حکیم محمد سعید در پاکستان به چاپ رسانیده (کراچی، 1973)، این متن چندان در خور اعتماد نیست؛ سامی خلف الحمارنه حواشی ای بر آن نوشته که به عنوان جلد دوم چاپ حکیم محمد سعید منتشر شده (کراچی، 1973)؛ ترجمه ی فارسی آن منتشر شده (ایرج افشار و منوچهر ستوده، تهران 1358)؛ و متن، مصحح عربی آن، با حواشی و توضیحات کامل، توسط دکتر عباس زریاب خویی، فراهم آمده که زیر چاپ است.]
رسائل البیرونی. این کتاب متن عربی آثار شماره ی 64، 15، 45 و 38 از کارنامه است که دائرة المعارف عثمانیه به چاپ رسانده است (حیدرآباد دکن، 1948).
آثار منتخب (Izbrannye proizvedeniya ya). آکادمی علوم جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان، آثار موجود بیرونی را در دست چاپ دارد. جلدهایی از این مجموعه را که چاپ شده یا در دست تهیه است، بر حسب نام هر یک در این کتابشناسی آورده ایم.
سُدس (کارنامه، 169). این رساله ی حکایة الآلة الموسومة بالسدس الفخری، صفحات 10-11 از نسخه ی خطی شماره ی 223 در دانشگاه سن ژوزف بیروت است. ل. شیخو آن را در المشرق 11 (1908)، 68-69، منتشر کرده است. این رساله ی کوچک را ابوالحسن مراکشی، با تغییرات جزئی اقتباس کرده و جزء یک کتاب بزرگتر خود قرار داده است، بی آنکه نامی از بیرونی ببرد. متن و ترجمه ی فرانسوی آن در منبع زیر موجود است:
L. A. Sedillot , " Les instruments astronomiques des arabes, " in Memiores... a I'Academie royale des inscription... , Ist ser. , 1 (1844) , 202-206.
سایه ها (کارنامه، 15). متن آن دومین رساله از رسائل البیرونی است، با عنوان کتابٌ فی اِفراد المَقال فی امر الظَلال، نویسنده ی این مقاله ترجمه ای به انگلیسی از آن فراهم کرده، اما چاپ و انتشار آن موقوف به تکمیل شرح آن است. [این ترجمه و شرح در دو جلد در دمشق به چاپ رسیده است.]
ارجاعات در مقاله به این رساله، به صفحه و سطر متن چاپ شده است.
التفهیم (کارنامه، 73). این کتاب، کتاب التَفهیم لاَوائل صناعة التنجیم نام دارد. رمزی رایت (R. Ramsy Wright) متن آن را با ترجمه ی انگلیسی به چاپ رسانده است:
The Book of Instruction in the Art of Astrology (London, 1934).
تحریر فارسی بیرونی را جلال همایی به چاپ رسانده است (تهران، 1940/1318) [تجدید چاپ با مقدمه ی جدید مصحح، تهران، انجمن آثار ملی، 1971/1350].
تحدید (کارنامه، 19). عنوان عربی آن تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن است، و فقط یک نسخه ی خطی از آن به شماره ی 3386 در کتابخانه ی فاتح استانبول وجود دارد. پ. بولگاکوف متن عربی آن را به صورت شماره ی مخصوص مجله ی اتحادیه ی عرب، مجلة معهد المخطوطات العربیة (قاهره، 1962) منتشر کرده است. ترجمه ی روسی آن از همین بولگاکوف، با عنوانGeodeziya، جلد سوم از منتخب آثار است (تاشکند، 1966). ترجمه ی انگلیسی آن از جمیل علی:
The Determination of the Coordinates of Cities , al-Biruni's Tahdid al-Amakin (Beirut, 1967).
ارجاع در متن مقاله، به صفحه و سطر متن چاپ شده است. [ترجمه ی فارسی از احمد آرام، تهران، دانشگاه، 1352.]
ممرها (کارنامه، 45) عنوان عربیش این است: تَمهید المُستَقَر لتحقیق مَعنی المَمَر. متن آن به صورت رساله ی سوم از رسائل البیرونی منتشر شده است. ترجمه ی آن:
Mohammad Saffouri and Adnan Irfan, with Commentery by E. S. Kennedy, al-Biruni on Transits (Beirut) , 1959).

ب) منابع فرعی.
آثاری که در متن مقاله در بین دو هلال، با ذکر نام نویسنده و صفحه، به آنها ارجاع داده شده عبارتند از:
W. Barthold , Turkestan Down to the Mongol Invasion, 2nd ed. (London, 1928) ;
براون:
E. G. Browne, A Literary History of Persia, II (Cambridge, 1928) ;
چهار مقاله: چهار مقاله ی محمد بن علی نظامی عروضی سمرقندی، به تصحیح میرزا محمد بن عبدالوهاب قزوینی (لیدن -لندن، 1910)؛
یادنامه:
Iran Society , Al- Biruni Commemoration Volume, A. H. 362-A. H. 1362 (Calcutta, 1951) ;
کراوزه:
Max Krause, " Al-Biruni. Ein iranischer Forscher des Mittelalters, " in Der Islam, 26 (1940, 1-15;
ناظم:
Muhammad Nazim, The Life and Times of Sultan Mahmud of Ghazna (Cambridge, 1931) ;
استاین:
Aurel Stein, " The Site of Alexander's Passing of Hydaspes and The Battle With Poros, " in Geographical Journal, 80 (1932) , 31-46;
سوتر:
Heinrich Suter , " Die Mathematiker und Astronomen der Araber... , " in Abhandlungen zur Geschichte der mathematischen Wissenschaften... , S (Leipzig, 1900) ;
ویده مان:
Eilhard Wiedemann et. al. , "Beitrage zur Geschichte der Naturwissenschaften , " in Sitzungsberichte der Physikalisch-medizinischen Sozietat in Erlangen;
و یاقوت: یاقوت الرومی، شهاب الدین ابوعبدالله، معجم الادباء (= ارشاد الاَریب فی معرفه الادیب)، 17 (قاهره 1938-1936).

منبع مقاله :
گیلسپی، چارلز کولستون؛ (1389)، زندگینامه‌ی علمی دانشمندان اسلامی (جلد نخست)، ترجمه‌ی جمعی از مترجمان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط