گهگاه با این سؤال مواجه می شویم، برخی از بیمارانم فهرستی از اسامی شعرا و هنرمندان را ذکر می کنند و چنین نتیجه می گیرند که موادمخدر باعث خلاقیت می شود.
بعضی از افراد خلاق و باهوش ممکن است دچار یک بیماری یا اختلال روانی هم باشند. برای مثال «چارلز دیکنز» نویسنده ی برجسته ی انگلیسی و خالق آثاری چون «اولیور تویست»، «دیوید کاپرفیلد» و «آرزوهای بزرگ» به وسواس شدیدی دچار بوده است. او قبل از این که قادر باشد یک روز کاری جدید را شروع کند، مجبور بود دور تا دور خانه راه برود و امتحان کند که همه چیز مثلاً کتاب ها و عکس ها سرجایشان هستند یا نه. اشیای خاصی مثل چاقوی باز کردن پاکت و مجسمه ای کوچک باید همیشه روی میزتحریر وجود می داشتند تا او بتواند نوشتن را شروع کند و اگر این اشیا در دسترس نبودند کار به تعویق انداخته می شد. او همچنین یک حالت اجبار لمس کردن داشت و حتی در لحظاتی که از نظر اجتماعی متناسب نبودند موهایش را شانه می کرد. آن طور که یکی از همکاران او گزارش کرده بود او در روز صد بار این کار را تکرار می کرد!
«دکتر ساموئل جانسون» ادیب معروف قرن هجدهم دچار لمس کردن وسواسی بوده است. آن طور که «باسول»، زندگینامه نویس او، گزارش کرده است او هنگام عبور از آستانه ی در ژست های غیرعادی و حرکات مسخره ای را با دستانش انجام می داده است و از قدم گذاشتن روی شکاف های بین سنگفرش ها اجتناب می کرده و در مسیر راهش هر جا صندوق پستی می دیده آن را لمس می کرده و اگر اتفاقاً یادش می رفته یکی از صندوق ها را لمس کند، برمی گشته تا آن را لمس نماید.
«مارسل پروست» نویسنده ی فرانسوی طولانی ترین رمان قرن بیستم را نوشت. کتاب او، «در جست و جوی زمان از دست رفته» از زمان اولین انتشارش در سال 1913 به عنوان یک شاهکار قلمداد شد تا حدی که یکی از نقادان ادبی فرانسه او را با «شکسپیر» مقایسه کرده بود. اما این مرد دچار «خود بیمارانگاری» (هیپوکندریازیس) بود. او بیشتر عمرش را در تختخواب و زیر انبوهی از پتوهای پشمی دراز کشیده بود. او اعتقاد داشت که آسم شدیدی دارد لذا پنجره ها و پرده های آپارتمانش در تمام سال بسته بودند و او از دیدن آفتاب، تنفس هوای تازه یا انجام هرگونه ورزش خودداری می کرد. مدام شکایت از این می کرد که دچار یبوست است و فقط هر دو هفته یک بار با مصرف مسهل، آن هم به سختی، اجابت مزاج دارد. همیشه هم از سوزش ادرار شکایت می کرد. احتیاج داشت برای این که بخوابد زیرشلواری هایی را محکم به دور شکمش بپیچد. به این منظور آن ها را با سنجاق قفلی مخصوصی می بست و اگر آن سنجاق قفلی را گم می کرد خوابش نمی برد! «پروست» برای یک استحمام معمولی احتیاج به بیست حوله داشت و اصرار داشت که حوله ها فقط در لباسشویی مخصوصی که گرد صابون ضد حساسیت به کار می برد شسته شوند. او حتی در وسط تابستان، چنانچه مجبور به ترک خانه می شد چهار بافتنی و یک پالتو می پوشید!
«وینستون چرچیل» نویسنده و سیاستمدار انگلیسی که نقش اصلی را در رهبری متفقین در جنگ دوم جهانی به عهده داشت و «آبراهام لینکلن» رئیس جمهور معروف آمریکا که نقش مهمی در لغو برده داری داشت، هر دو از افسردگی شدید رنج می بردند. در دوره های افسردگی حتی خروج از خانه برای آن ها دشوار بود!
خوب، آیا کسی می تواند ادعا کند که خلاقیت و هنرمندی «چارلز دیکنز» و «ساموئل جانسون» به دلیل وجود وسواس در آن ها بوده است؟ یا «خود بیمارانگاری» موجب خلاقیت «مارسل پروست» گردیده است؟ و یا «چرچیل» و «لینکلن» تحت تأثیر افسردگی به چنین موفقیت هایی رسیدند؟!
طبعاً هرکس می داند که نه تنها این اختلالات روانی باعث موفقیت و خلاقیت در این بزرگان نبوده است بلکه این اختلالات دایره ی توانمندی های آن ها را محدود ساخته بود و اگر چنین نبود چه بسا رشد و بالندگی بیشتری نیز از این بزرگان بروز می کرد.
حالا اگر «الویس پریسلی»، خواننده ی افسانه ای آمریکایی، دچار اعتیاد به موادمخدر بوده است یا «ارنست همینگوی» رمان نویس برجسته، الکلی بوده، می شود نتیجه گیری کرد که موادمخدر یا الکل باعث خلاقیت و شکوفایی هنری در آن ها بوده است؟! قطعاً خیر. گرچه ممکن است مصرف مواد مخدر یا الکل در لحظاتی خاص با کم کردن اضطراب یا ایجاد شادی و هیجان یک «حال خلسه» برای فرد ایجاد کنند و احساسات لطیف یا ذوق و طبع شاعرانه ای برای فرد به ارمغان آورند ولی هیچ گاه این «حال خلسه» نمی تواند شرط کافی برای خلق یک اثر بزرگ هنری یا هدایت یک پروژه ی صنعتی یا اقتصادی باشد. مهم ترین ویژگی بارز افراد موفق و خلاق دنیا، پشتکار و انضباط شخصی آن هاست و می دانیم که یکی از آشکارترین اثرات مصرف مواد مخدر کم کردن پشتکار، انضباط و برنامه ریزی است. موفق ترین مدیران اقتصادی، برجسته ترین قهرمانان ورزشی و خلاق ترین چهره های سینمایی هنگامی که درگیر موادمخدر می شوند دچار رکود یا پسرفت می شوند و اغلب آن ها همه ی اعتبار، شهرت و موفقیت خود را در این ماجرا می بازند.
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
منبع مقاله : سرگلزایی، محمدرضا؛ (1386)، اعتیاد، تهران: نشر قطره، چاپ اول
«دکتر ساموئل جانسون» ادیب معروف قرن هجدهم دچار لمس کردن وسواسی بوده است. آن طور که «باسول»، زندگینامه نویس او، گزارش کرده است او هنگام عبور از آستانه ی در ژست های غیرعادی و حرکات مسخره ای را با دستانش انجام می داده است و از قدم گذاشتن روی شکاف های بین سنگفرش ها اجتناب می کرده و در مسیر راهش هر جا صندوق پستی می دیده آن را لمس می کرده و اگر اتفاقاً یادش می رفته یکی از صندوق ها را لمس کند، برمی گشته تا آن را لمس نماید.
«مارسل پروست» نویسنده ی فرانسوی طولانی ترین رمان قرن بیستم را نوشت. کتاب او، «در جست و جوی زمان از دست رفته» از زمان اولین انتشارش در سال 1913 به عنوان یک شاهکار قلمداد شد تا حدی که یکی از نقادان ادبی فرانسه او را با «شکسپیر» مقایسه کرده بود. اما این مرد دچار «خود بیمارانگاری» (هیپوکندریازیس) بود. او بیشتر عمرش را در تختخواب و زیر انبوهی از پتوهای پشمی دراز کشیده بود. او اعتقاد داشت که آسم شدیدی دارد لذا پنجره ها و پرده های آپارتمانش در تمام سال بسته بودند و او از دیدن آفتاب، تنفس هوای تازه یا انجام هرگونه ورزش خودداری می کرد. مدام شکایت از این می کرد که دچار یبوست است و فقط هر دو هفته یک بار با مصرف مسهل، آن هم به سختی، اجابت مزاج دارد. همیشه هم از سوزش ادرار شکایت می کرد. احتیاج داشت برای این که بخوابد زیرشلواری هایی را محکم به دور شکمش بپیچد. به این منظور آن ها را با سنجاق قفلی مخصوصی می بست و اگر آن سنجاق قفلی را گم می کرد خوابش نمی برد! «پروست» برای یک استحمام معمولی احتیاج به بیست حوله داشت و اصرار داشت که حوله ها فقط در لباسشویی مخصوصی که گرد صابون ضد حساسیت به کار می برد شسته شوند. او حتی در وسط تابستان، چنانچه مجبور به ترک خانه می شد چهار بافتنی و یک پالتو می پوشید!
«وینستون چرچیل» نویسنده و سیاستمدار انگلیسی که نقش اصلی را در رهبری متفقین در جنگ دوم جهانی به عهده داشت و «آبراهام لینکلن» رئیس جمهور معروف آمریکا که نقش مهمی در لغو برده داری داشت، هر دو از افسردگی شدید رنج می بردند. در دوره های افسردگی حتی خروج از خانه برای آن ها دشوار بود!
خوب، آیا کسی می تواند ادعا کند که خلاقیت و هنرمندی «چارلز دیکنز» و «ساموئل جانسون» به دلیل وجود وسواس در آن ها بوده است؟ یا «خود بیمارانگاری» موجب خلاقیت «مارسل پروست» گردیده است؟ و یا «چرچیل» و «لینکلن» تحت تأثیر افسردگی به چنین موفقیت هایی رسیدند؟!
طبعاً هرکس می داند که نه تنها این اختلالات روانی باعث موفقیت و خلاقیت در این بزرگان نبوده است بلکه این اختلالات دایره ی توانمندی های آن ها را محدود ساخته بود و اگر چنین نبود چه بسا رشد و بالندگی بیشتری نیز از این بزرگان بروز می کرد.
حالا اگر «الویس پریسلی»، خواننده ی افسانه ای آمریکایی، دچار اعتیاد به موادمخدر بوده است یا «ارنست همینگوی» رمان نویس برجسته، الکلی بوده، می شود نتیجه گیری کرد که موادمخدر یا الکل باعث خلاقیت و شکوفایی هنری در آن ها بوده است؟! قطعاً خیر. گرچه ممکن است مصرف مواد مخدر یا الکل در لحظاتی خاص با کم کردن اضطراب یا ایجاد شادی و هیجان یک «حال خلسه» برای فرد ایجاد کنند و احساسات لطیف یا ذوق و طبع شاعرانه ای برای فرد به ارمغان آورند ولی هیچ گاه این «حال خلسه» نمی تواند شرط کافی برای خلق یک اثر بزرگ هنری یا هدایت یک پروژه ی صنعتی یا اقتصادی باشد. مهم ترین ویژگی بارز افراد موفق و خلاق دنیا، پشتکار و انضباط شخصی آن هاست و می دانیم که یکی از آشکارترین اثرات مصرف مواد مخدر کم کردن پشتکار، انضباط و برنامه ریزی است. موفق ترین مدیران اقتصادی، برجسته ترین قهرمانان ورزشی و خلاق ترین چهره های سینمایی هنگامی که درگیر موادمخدر می شوند دچار رکود یا پسرفت می شوند و اغلب آن ها همه ی اعتبار، شهرت و موفقیت خود را در این ماجرا می بازند.
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
منبع مقاله : سرگلزایی، محمدرضا؛ (1386)، اعتیاد، تهران: نشر قطره، چاپ اول