نظام شهری اتوپیا

یوتوپیای توماس مور شهری است انسانی که رفاه، آسایش و به زیستن محور اصلی آن را تشکیل می دهد آنچه که این مهم را تضمین می کند نظامی است که بر تمامیت شهر حاکم است. همه چیز نظم خاص خود را دارد و این نظم در میان
چهارشنبه، 4 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظام شهری اتوپیا
نظام شهری اتوپیا

 

نویسنده: احمد راسخی لنگرودی




 

یوتوپیای توماس مور شهری است انسانی که رفاه، آسایش و به زیستن محور اصلی آن را تشکیل می دهد آنچه که این مهم را تضمین می کند نظامی است که بر تمامیت شهر حاکم است. همه چیز نظم خاص خود را دارد و این نظم در میان اعضای خانواده نیز جاری و ساری است؛«پیرترین فرد هر خانوار بر آن حکومت می کند. زنان از شوهرانشان فرمان می برند و کودکان از پدران و مادرانشان و جوانترها از سالمندان.»(1)
در این آرمانشهر حس همدردی به عنوان یک حس مهم و به منزله انسانی ترین حس شناخته می شود، حتی برای آنکه این حس کشته نشود، به شهروندان اجازه کشتار حیوانات را نمی دهد؛ زیرا اهل یوتوپیا برآنند که کشتار حس همدردی را که انسانی ترین حس در طبع ماست، می کشد.»(2) شکار در زمره لذت های ابلهانه به شمار می آید و سزاوار مردمان آزاده نیست. تنها بندگان، یعنی همان اسیران جنگی، مجرمان و مزدوران کشورهای همسایه در کار کشتار و پاک کردن مجاز شناخته می شوند.
اهل یوتوپیا بر آنند که لذت تماشای مرگ چارپایان از نهادی به ذات ستمگر مایه نمی گیرد یا از تکرار ستمگری بر سبیل عادت است که چنین لذت وحشیانه ای دست می دهد.(3) بنابراین اجازه نمی دهند که هیچ چیز ناپاک به شهر آورده شود تا هوای شهر به بوی بد آلوده و در نتیجه، بیماری زا نشود.(4)
طرفه اینکه جغرافیای شهری نیز از نظام یکپارچه و واحد تبعیت می کند. هندسه شهر سبک خاصی دارد؛ انبارهای کالا، بازارهای فروش، تالارهای همگانی، تعداد بیمارستانها و آنچه که در زمره ملزومات شهری شناخته می شود، همه و همه نظم یافته است:
«هر شهر به چهار پاره برابر بخش شده است، و در میانه هر بخش بازاری برای همه گونه کالا هست. فرآورده های هر خانوار را به اینجا می آورند و در انبارها می انبارند. در این انبارها هر کالایی جای خود را دارد و... در کنار انبارها بازار خوراک است که در آن همه گونه سبزی و میوه و نان می آورند. ماهی و گوشت و مرغ را نیز از جاهایی بیرون شهر، نزدیک آب روان، می آورند، جایی که بندگان به کار کشتار و پاک کردن مشغولند... هر خیابان تالار همگانی بزرگ خود را دارد. تالارها به فاصله برابر از هم قرار دارند و هر یک به نامی نامدار است. سیفوگرانتها(5)(کارگزارها) در این تالارها زندگی می کنند. پانزده خانوار از خانوارهای هر سیفوگرانت در یک طرف تالار زندگی می کنند و پانزده خانوار در طرف دیگر. تمامی سی خانوار غذای خود را اینجا می خورند... هر شهر چهار بیمارستان دارد که اغلب بیرون حصارها ساخته می شوند و چندان بزرگند که به شهرکی می مانند... این بیمارستانها بسیار بانظم و ترتیبند و به همه ی وسایل درمان بیماران مجهزند و از بیماران با دلسوزی و مهربانی پرستاری می کنند و بیماران پیوسته زیر نظر کاردانترین پزشکان قرار دارند. در نتیجه، کسی از رفتن به بیمارستان سر باز نمی زند، بلکه هر بیماری بهتر آن می داند که آن جا باشد تا در خانه.»(6)
تعداد خانوارها در هر یک از شهرها شش هزار تعیین شده است. هیچ خانواری کمتر از ده یا بیشتر از شانرده عضو ندارد.
هر سی خانواده حق انتخاب یک نماینده را دارد و هزار و دویست نماینده شهریار جزیره یوتوپیا را از میان چهار نفر اشخاصی که مردم پیشنهاد کرده اند به طور مادام العمر بر می گزینند.
نمایندگان هر سه روز یک بار تشکیل جلسه داده و به اداره کشور می پردازند. غذا خوردن هم در مدینه فاضله توماس مور ترتیب و آداب خاص خود را دارد. در اجرای برنامه غذایی از سوی بزرگترها توجه به مسائل تربیتی داده می شود. غذای جسم و روح هر دو مورد عنایت است.
«هر شام و ناهار را با خواندن چیزی درباره رفتار و اخلاق خوب آغاز می کنند، اما برای آن که این کار ملال آور نشود، کوتاهش می کنند. بعد بزرگترها به گفت و گو می پردازند که نمی باید حرفی خشک یا بیمزه باشد. بزرگتران در میانه غذا با هم سخن نمی گویند، بلکه با روی گشاده به جوانان فرا می دهند. در واقع، به عمد آنان را به سخن وا می دارند تا دریابند که در گفت و گوی آزادانه بر سر میز، وضع طبیعی آنان چگونه است.
ناهار را سبک می خورند، اما شام را بیشتر، زیرا بعد از ناهار باید کار کنند، حال آن که پس از شام می آرامند، که به نظر ایشان به گوارش غذا کمک می کند. هیچ گاه بی موسیقی غذا نمی خورند و دور دوم غذا همیشه شامل گوشت شیرین است. بخور می سوزانند و عطر می افشانند و می پایند که از اسباب لذت خورد و خوراک چیزی کم نباشد. زیرا برآنند که هیچ لذتی، اگر که اثر بد نداشته باشد، ممنوع نیست.»(7)
توماس مور با دقتی خاص و عباراتی روشن کمیت زمانی کار و استراحت اهل مدینه را معلوم می دارد و برنامه زمان بندی شده و یکنواختی را به مشتاقان آرمانشهر خود ارائه می دهد. در برنامه زمانی وی مواردی چون خور و خوراک، کتاب خوانی و سخنرانی های عمومی و غیره گنجانیده شده است:
«...اهل یوتوپیا در بیست و چهار ساعت شش ساعت کار می کنند. سه ساعت پیش از ناهار. پس از ناهار دو ساعت می آسایند و سپس سه ساعت دیگر کار می کنند. آنگاه شام می خورند و هشت ساعت پس از نیمروز به بستر می روند و هشت ساعت می خوابند.
ساعت های دیگری از روز را که به کار یا خور و خوراک نمی پردازند به خودشان واگذاشته اند، زیرا می دانند که آنها ساعتها را بیهوده و بازیگوشانه هدر نمی دهند. در وقت آزاد خویش با جدیت به کارهای خوشایند خویش می پردازند. بسیاری از آنان این فاصله را با کتاب خوانی پر می کنند. رسمشان این است که روزانه، پیش از دست کشیدن از کار، سخنرانی های عمومی برگزار می کنند...»(8)
چنان که مشاهده می شود در جدول زمان بندی آرمانشهر کمترین زمان با قید شش ساعت، به کار و فعالیت و بالاترین میزان به استراحت و مطالعه، اختصاص یافته است.
پیداست میزان کارآفرینی آرمانشهر پائین بوده و آن چنان که باید و انتظار می رود در این آرمانشهر در نظر گرفته نشده است. معلوم نیست با این محدوده زمانی از اشتغال چگونه می توان پویایی و بالندگی را شاهد بود و آن را فراهم کننده زمینه تن آسایی و تباهی قوای استعدادی به شمار نیاورد.
به نظر می رسد این مقدار از اشتغال موفقیت آرمانشهر را در نیل به اهداف خود با دشواری مواجه سازد؛ هر چند که تکیه بر گستره آموزش به منظور اعتلای سطح دانش، بخش قابل توجهی از این ضعف را می پوشاند و پرتوی درخشان و پر توان بر سطح استعدادهای نهفته مدینه می افکند و این موجب می شود مردم در کمترین زمان، کار صحیح و نافع کنند. در این مدینه «گاه چنان می شود که کارگری در وقت آزاد خویش چنان با شور و شوق به آموزش می پردازد و با سخت کوشی چنان پیشرفتی می کند که از کار خویش معاف می شود و به طبقه دانشوران برده می شود...»(9)
البته گویا توماس مور خود به زمان ناچیز اشتغال توجه داشته و در عبارتی آورده است:« شما چه بسا گمان کنید که نتیجه آن کمبود کالاهای اساسی خواهد بود»،(10) و در پی آن با عباراتی در صدد توجیه بر آمده است؛ اما تمامی آن توجیهات نمی تواند پوششی باشد برای نیروی بالقوه ای که قادر است بیش از این مقدار کارآفرینی کند. خاصه اگر از یاد نبریم که توماس مور آرمانشهر خود را همچون مارکس بر زمین اشتراکیت و نفی مالکیت بنا کرده است. طبیعی است که کاهش ساعات کار و حذف مالکیت خصوصی اگر به بحرانی بینجامد از توان اقتصادی مدینه به طور چشمگیری می کاهد و آرمانشهر را به شهری بحرانی و نابسامان تبدیل می سازد.
در یک ارزیابی کلی باید خاطرنشان کرد که مدینه فاضله توماس مور نظر به وجه تفصیلی آن با مدینه خیالی افلاطون قابل مقایسه می باشد و چنین خصیصه ای موقعیت آن را در میان سایر مدینه های دیگر که صورت اجمالی یافته است، ممتاز می سازد؛ هر چند همین صورت تفصیلی در تحقق عینی، در هر حال، با شرایط بس دشواری همراه خواهد بود که از میزان ارزشمندی آن می کاهد. چرا که هرگونه مدینه فاضله ای زمانی تن پوش واقعیت را بر خود می پذیرد که گذشته از تناسب ساختار، در کل نظر به جزئیات نیفکند و امور ناچیز را در معماری ذهنی خود نگنجاند، در این صورت است که قادر خواهد بود طریقی هموار در تحقّق نسبی آن فراهم آورد و در حد قابل انتظار کامروا باشد.
کتاب یوتوپیا با تمامی تصاویری که از بهشت زمینی نشان می دهد، بالاخره پایان می یابد؛ با این عبارت که «می باید اقرار کنم که در جامعه همسود یوتوپیا بسی چیزها هست که نه تنها انتظار دارم، بلکه آرزومندم که شهروندان ما از آنها پیروی کنند.»(11)
توماس مور اگر چه با این عبارت یوتوپیا را پایان می دهد، اما چنان که گفته شد در جاهایی، به درستی گفتار رافائل علی الظاهر به دیده تردید می نگرد و نمی تواند با تمام آنچه که او گفت موافق باشد:
«... باید اقرار کنم که در روش و قوانین اهل یوتوپیا بسیاری چیزها به نظرم بسیار مهمل رسید. شیوه جنگیدنشان، رسم های دینیشان، و همچنین امور دیگر، به ویژه سنگ بنای تمامی نظامشان، یعنی زندگی اشتراکی بی کاربردی پول. این یک، تمامی آن والانژادی و شکوه و عظمت و جلالی را که همگان مایه ی آرایش راستین یک ملت می دانند، باز می ستاند.»(12)
اما مور چندان علاقه مند نیست با رافائل، روایتگر آرمانشهر به بحث بنشیند تنها به این دلیل که او خسته است و مخالفت را تاب نمی آورد؛ او اگر چه مخالفت خود را با پاره ای از روایت های رافائل اعلام می دارد، اما در ضمیر پنهان خود احتمالاً حق را به او می دهد؛ به استناد این عبارت:« او در امور جهانی بسیار باتجربه است و آگاهی بی مانندی دارد.»(13)

پی نوشت ها :

1-همان، ص 80.
2-همان.
3-همان، ص 97.
4-همان.
5-Syphogrant
6-همان، صص 80-81.
7-همان، صص 83-84.
8-همان، ص 75.
9-آرمانشهر، ص 77.
10-همان، ص 76.
11-آرمانشهر، ص 139.
12 و 13- همان.

منبع مقاله :
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط