انواع مشاهده
1. مشاهده ی مستقیم
مشاهده نخستین مرحله ای است که امکان طبقه بندی، ترکیب، تبیین و حتی تجربه را در مراحل بعدی فراهم می سازد. مشاهده ی مستقیم ممکن است درونی، بیرونی، مشارکتی یا ترکیبی از هر سه حالت باشد. به علاوه مشاهده ممکن است تصادفی یا مبتنی بر نظام (سیستماتیک) باشد. البته مسلم است که اگر مشاهده با نظم علمی همراه باشد، بهتر است.الف) مشاهده ی درونی.
این نوع مشاهده ایجاب می کند که مشاهده کننده به نظام مورد مطالعه تعلق داشته باشد، مثلاً در مورد یک گروه کار مشاهده کننده باید عضو آن گروه باشد، در یک اداره یا کارگاه نیز وضع چنین است. البته اجرای این وظیفه ی نظام مند، یک امر کم و بیش تخصصی است. مشاهده عملاً و تقریباً همیشه با نظارت همراه است و به همین دلیل دقت آن افزایش می یابد. اغلب انتقاد می کنند که این نوع مشاهده به عوامل شخصی و ذهنی بیش از اندازه توجه دارد. با این همه اگر مقیاسهای سنجشی به طور دقیق مطالعه شوند، می توانند ما را به خوبی به ملاحظات جدی و علمی هدایت کنند و حتی این احتمال هم وجود دارد که متضمن شناخت کامل تری از موقعیت باشند. نقص عمده ی چنین سنجشی این است که به ندرت خارج از هدفهای بازدهی اعمال می شود و در موارد نادر جنبه ی عمومی پیدا می کند.ب)مشاهده ی مشارکتی.
مشارکت نوعی مشاهده است که طی آن مشاهده کننده (که بیرون از نظام مورد مطالعه قرار دارد) موقتاً به عنوان یک فعال در آن شرکت می جوید تا شخصاً تجربه کسب کند. این مشاهده غالباً با آشنا ساختن مشاهده گر با وضعیتهایی که تحت بررسی اوست، ارزش اطلاعات جمع آوری شده را بیشتر می کند. این مشاهده در عین حال منجر به فعالیتهایی می شود تا مشاهده گر به قیمت وارد شدن عناصری که ممکن است جریان بررسی را آشفته سازد، به آن کار تن در دهد.ج) مشاهده ی بیرونی.
مشاهده ی بیرونی به مشاهده ای اطلاق می شود که بررسی به دست فردی خارج از نظام انجام گیرد. به همین دلیل احتیاطهایی که باید به عمل آورد، با محدودیت بیشتری همراه است (نظارتها، مقابله ها، نیاز به کارشناس و...). باید یادآور شد که مشاهده ی مستقیم فقط مربوط به عوامل زنده و حقیقی هر نوع فرایند کاری است، اعم از آنکه این عوامل در جریان کار قرار گیرند یا در خارج از جریان کار مثل موقعی که مشاهدات یا عقاید شخصی فرد را درباره موضوعی که خارج از حوزه ی کاری اوست، سؤال کنیم.در پایان اضافه می کنیم، مشاهده ی مستقیم مشاهدات اشخاص را درباره ی اموری که مدتها از زمان وقوع آن گذشته است، در بر می گیرد.
2. مشاهده ی غیر مستقیم (اسناد و مدارک)
هر نوع مشاهده در مورد گفته ها و نوشته های مستندی که درباره ی اجسام مادی (اعم از موجود جاندار یا بی جان) صورت گرفته یا در خصوص آنها نقل شده است، مشاهده ی غیرمستقیم نام دارد. این منقولات ممکن است انواع بسیار متفاوتی داشته باشند. بدین ترتیب گاه اعتبار، معنی و کاربرد آنها مسائل نسبتاً پیچیده ای را مطرح می سازد.در واقع هر نوع اسناد و مدارک مانند شرح و توصیفهای شفاهی، اوراق تعیین هویت (که در جوامع جدید افزایش یافته است)، سرشماریها، جداول و فهرستها، انواع دفاتر ثبت مدون، اسناد تصویری مانند فیلمهای مستند یا اسناد صوتی مانند نوارهای ضبط صوت و خلاصه هر نوع مدرک و سند دیگری را که در ارتباط با موضوع مورد مطالعه باشد، می توان به عنوان این گونه مقولات مورد بررسی قرار داد.
مشاهده ی غیرمستقیم- که اساساً شایع ترین نوع مطالعه است- مستلزم نظارت، نقادیهای پیشاپیش در ارزش منابع و نحوه ی به دست آوردن آنها، محدودیت، کیفیت و نیز میزان اعتبار و درستی آنهاست؛ به ویژه آنکه در بسیاری از موارد منابعی که گردآوری را ممکن می سازند، خود مستلزم ارزشیابی هستند. مهارتهای زمان سنج، مشاهده ی حرکات غیرمستقیم را ممکن می سازند ولی استعمال این کارتها (خاصه ترکیبی هستند)، ممکن نیست مگر پس از بررسی دقیق انتقادی و شناخت جزء به جزء تفصیلی شیوه ی فراهم آوردن آنها و به ویژه شناخت اندازه گیریهایی که به کار رفته است. در ضمن نباید فراموش کرد که هر مدرک کتبی به خودی خود مجموعه ای رمزگونه (سمبولیک) است.
ابزارهای مشاهده
ابزارهای مشاهده غیرمستقیم در حقیقت همان اسناد و مدارک مربوط به موضوع مورد مشاهده است. این ابزارها انواع بسیار و نامشابهی دارند که می توان آنها را به چند دسته ی مهم تقسیم کرد: پرسشنامه، مصاحبه و اطلاعات مضبوط. البته ثبت و ضبط خود نوعی پرسشنامه است که درباره ی انسانها یا اشیا به کار می رود. با این همه تمایز این سه نوع، در عمل مفید خواهد بود.چگونگی ثبت علائم هر واکنش یا سنجش را می توان یک پرسشنامه تلقی کرد؛ لیکن دست کاری پاسخهای ثبت شده، هر اندازه که علامتگذاری آنها ساده تر و رمزی تر(سمبولیک تر) باشد، حساس تر است.
بارزترین پرسشنامه ها (مصاحبه) از طریق تحلیل محتوا یا نشانه گذاری بعدی به پرسشنامه های بسته تبدیل می شوند. سؤالات بسته پرسش شونده را مجبور می کند که پاسخ نسبتاً دقیق تری به آنها بدهد (مانند بله، خیر یا مثبت و منفی) و این امر تلویحاً زمینه ی مساعدی را برای تعبیر و تفسیرهای اختیاری فراهم می کند. ثبت مستقیم وقایع (شکل آماری پرسشنامه بدون واکنش) اغلب بدیهی به نظر می رسد؛ حال آنکه مشاهده بر روی مجموعه های وسیع، خود مستلزم تعیین مقیاسهایی خاص است که این امر نوعی نشانه گذاری است.
پرسشنامه ها را می توان مستقیماً به پرسش شونده ارائه داد یا آنها را توزیع کرد یا به وسیله پست ارسال داشت. البته ممکن است ارسال پرسشنامه به وسیله ی پست سبب شود که به میزان زیادی درک نادرست از سؤالات پیش آید که این نقص را باید با تهیه و تنظیم هر چه دقیق تر پرسشها و دقت فراوان در مورد مهارت اشخاص پاسخگو، به حداقل رساند. در واقع ارزش پرسشنامه نتیجه ی مقابله ی سه عامل است که با هم رابطه ی متقابل دارند:
الف) پرسشگر(با دل مشغولیها و مقاصد خاص خود)؛
ب) موضوع پرسشها (محدود ساختن آنها مسائل پیچیده ای را مطرح می کند)؛
ج) پرسش شونده (که وضعیتی متغیر در برابر پرسشها و پرسشگر دارد).
بدیهی است که در امور مربوط به کار، مسائل مشابه به ندرت پاسخهایی مشابه دارند، به ویژه هنگامی که پاسخها را کسانی بدهند که در سلسله مراتب کارخانه یا اداره یا گروههای وسیع تر، در مراتب مختلفی قرار دارند.
تعادل داخلی پرسشنامه ها (به اضافه ی شکل مصاحبه و ضبط پاسخها) مستلزم تفسیر قبلی نتایج احتمالی، یعنی فرضیاتی که باید مورد آزمون قرار گیرند، است. معمولاً هر قدر گروههای مورد پرسش بر اساس نوع خود بیشتر از یکدیگر جدا شوند، به همان میزان در به کار بردن نتایج، توفیق بیشتری به دست می آید. همچنین اندازه و ساخت نمونه گیری نیز از عناصر اساسی ابزارگونه و ارزشمند هر پرسشنامه است.
اصولاً وسیله را نباید با هدف اشتباه گرفت؛ پرسشنامه فی نفسه جسم بی جان بیشتر نیست، به علاوه خوب یا بد بودن پرسشنامه فقط در مرحله ی ساختن، پرداختن و در مرحله ی تفسیر معلوم می شود. بجاست هنگامی که در صدد تهیه ی فهرست روابط عینی به خصوص در زمینه های مربوط به کار هستیم (که در نهایت همه چیز در داخل آن، به ویژه در مقیاس اجتماعی همواره با تغییر داده های مادی همراه است)، از استفاده ی بیش از حد پرسشنامه های مربوط به عقاید و افکار پرهیز کنیم.
سنجشهای مقدماتی
هر گونه ضبط یا پرسشنامه مستلزم سنجشهایی مقدماتی است که بر مبنای آن اندازه گیری در مراتب بالاتر فراهم می شود. در اینجا بی مناسبت نیست که بین سنجشهای بنیانی و سنجشهایی که در سطح جامعه شناسی قرار دارند، تمایز قائل شویم. برای مثال، سنجش زمان کار (بر حسب زمان سنج یا کرونومتر)، زمان قانونی، زمان واقعی و غیره هیچ ویژگی جامعه شناختی ندارد؛ چنین سنجشی را می توان به طور مساوی در مطالعه ی روان شناسی یا در مطالعه ی سازمان تولیدی یا در ارزیابی اقتصادی به کار برد.همچنین باید توجه داشت، آمیزه ی ناهمگونی از اندازه گیریهای ابتدایی را نمی توان با یک مقیاس اجتماعی واحد یکسان دانست (گرچه غالباً این دو را معادل یکدیگر به کار می برند). دلیل عمده ی این امر، آن است که در سنجشهای جزئی یا تفصیلی به واحدها با فواصلی که مخصوص خود آنهاست توسل می جویند و از این لحاظ اختلاط آنها اغلب ناپایدار است.
سنجشهای اجتماعی باید شامل همگنی ویژه ای باشند. این سنجشها می توانند بر انواع مختلف اندازه گیریهای مقدماتی متکی گردند؛ اما ارزش عملی (فونکسیونل) پیدا نخواهند کرد، مگر وقتی که بتوان آنها را فراتر از سرشماریهای ریاضی و آماری مطرح کرد. اساساً در جامعه شناسی، به ویژه در جامعه شناسی کار، گذر از سطح سنجش به سطوح بالاتر مشکل عمده است. مثلاً مشاهده ی درصد نسبی بین جمعیتهای فعال کارگری و کشاورزی بدون توصیف وظایف (فونکسیونلی) آنها - که مقیاسهای نوع دیگر مثل مقیاس ساختاری را ایجاب می کند - برای تعمیمهای جامعه شناختی کافی به نظر نمی رسد.
سنجشهای مقدماتی در ابتدا همواره با شمارش آغاز می شوند (اعم از آنکه تعداد و شماره اشخاص یا اشیا یا اوقات یا بعد مکانی یا رفتار و کردار یا اقدامات منظور نظر باشند)، ولی این شمارشها بلافاصله به صورت فراوانی، طبقه بندی شده و بعدها به صورت ساخت، انتظام پیدا می کند.
استفاده از آمارها در عمل با به کاربردن الگوهایی که مبنای اندازه ها و یا مقادیر مشخص یا نامشخص قرار گرفته باشند و همواره نوعی نظم منطقی بر آن حاکم باشد، سازگار نیست. از این نظر به کارگیری آمارها باید با احتیاط صورت گیرد؛ زیرا دخالت دادن آنها با نظام فراوانیها و توزیع سروکار دارد که گاهی اوقات هیچ ارتباط تئوریک و مهمی با روابط اجتماعی ندارد. لذا در صورت عدم اطمینان از نظریابی و نمونه گیری، نمی توان فراوانیها و توزیعهای به دست آمده را به کل جمعیت تعمیم داد.
صور بررسی
معمولاً همه ی فنون و روشها در بررسی(1) جای خاصی دارند. واژه ی «بررسی» خود معانی مختلفی دارد؛ غالباً منظور از آن «هدف بررسی» است و در موارد دیگر قلمرو پژوهش، زمینه پژوهش و گاهی هم موضوعات خاصی را که مورد بررسی قرار می گیرند، مشخص می کند. مسلم است که «بررسی» صورت خاصی از جامعه شناسی کار یا حتی جامعه شناسی عمومی نیست؛ ولی در قلمرو کار، لزوماً این اصطلاح حتی ناآگاهانه یک منظور عمده را در بر می گیرد.در اصل، پدیده های وابسته به کار از وارد شدن در قالبهای صرفاً نظری سرباز می زنند. این پدیده ها در زندگی اجتماعی جایگاهی سخت تنگ و فشرده و آکنده از کشمکشهای بالفعل یا بالقوه را اشغال کرده اند. به طوری که بررسی این پدیده، هدف آشکار یا پنهانی را دنبال نمی کند؛ پس شایسته است قبلاً از این مطلب آگاه باشیم. برای همین است که عینیت علمی آن تابع اوضاع خاصی است، جامع ترین آمارگیریها در این خصوص منشأ بحثهای متعدد شده است. برای مثال پرسش ساده ی زیر را مطرح می سازیم:
به چه کسی کارگر مولد می گویند؟
به دنبال این سؤال یک رشته پرسشهای بنیانی گوناگون مطرح می شود که کارفرما، گارگر و دولت و دیگران پاسخهای متفاوتی به آن داده اند. اما این واقعیت که هدف هر بررسی به طور آشکار، روشن کردن مسئله ای علمی و یافتن راه حل برای آن است، با کاربرد روشهای علمی دقیق تر به هیچ وج مغایرتی ندارد. فقط کافی است که هدفها به روشنی مشخص و حدودشان معین شده باشد و این شرطی است که رعایت آن آسان نیست.
از آنجایی که بیشتر داده ها و نتایج آنها در جامعه شناسی کار از طریق بررسی حاصل می شوند، بنابراین مفید خواهد بود که عناوین و حدود بررسی هر چه بیشتر مشخص و معین شود. باید گفت هرگونه تحقیق باید به صورت طرحی درآید که تا حد ممکن روشن و بدون ابهام باشد. رعایت این گونه شروط اساسی است که موجب می شود بتوانیم نتایج را به شیوه ای مفید مورد ارزیابی و نقادی قرار دهیم.
بنابراین، هر طرح بررسی ویژگیهای متعدد را شامل می شود که از میان آنها موارد زیر را می توان یادآور شد:
1.بررسی یگانه (منفرد).
ممکن است بررسی فقط یک بار صورت گیرد و ارزش آن نیز پایدار باشد که در این صورت از تطور و تحول آن صرف نظر شده است؛ زیرا این بررسی با وجود ارزشی که دارد به سرعت از زمان عقب می افتد و کهنه می شود. به علاوه از زمان اجرای بررسیهای منفرد تا زمان انتشار آن ممکن است مدتی طول بکشد و حتی این مدت به چند سال برسد. بنابراین بجاست که پویایی خاص منظومه ی مورد مطالعه را تا حدی که از قبل شناخته شده است از نظر دور نداریم، به نحوی که هر قدر امکان پذیر باشد تورشهای ناشی از طول مدت بررسی را به حداقل کاهش دهیم یا آن را اصلاح کنیم.بررسیهای منفرد که تکرار آن صریحاً پیش بینی نشده باشد، فقط مقطعی از یک نظام در حال تطور را نشان می دهد؛ اما به دلیل ویژگی استثنایی اش ممکن است فوق العاده ژرف نگر باشد.
2.بررسی مکرر یا ادواری.
این بررسیها به وقایع یکسان یا مشابهی وابسته اند که در فواصل زمانی معینی انجام می گیرند و تفسیرهای مربوط به مسیر تطور و گرایشها را امکان پذیر می سازند. این بررسیها مستلزم وجود مؤسسه ای است که پایدار باشد تا بررسی در آنجا تکرار شود. نقص عمده ی این بررسی بی ثباتی معیارها و ملاکهایی است که بر آن حاکم است؛ زیرا ممکن است به تدریج اصلاحاتی در شاخصهای مختلف و ابزارهای اندازه گیری وارد شود و در نتیجه مشکلاتی در تنظیم ادواری داده ها و نتایج پیدا شود. این گونه بررسیها در سرشماریها خیلی بیشتر از پژوهشهای علمی است.در اینجا بر حسب دوره های مختلف- که مدت هر یک متغیر و بررسی تلویحاً وابسته به آن است- فاصله ها نقش مهمی ایفا می کنند. پاره ای بررسیهای تکراری نزدیک به هم (روزانه یا هفتگی)، به گونه ای انجام می شود که به بررسی حالت دائمی می دهد. بررسیهای دیگر مانند سرشماریهای جمعیت که هر ده سال یک بار صورت می گیرد، فقط تغییرات کم و بیش منقطع گرایشها و تطورات را ممکن می سازد. در اینجا باید حالت تکرار آزمایشها و برداشتهای داخل یک بررسی را که شاخصهای ادواری و ثابت را با هم ترکیب می کند یادآور شویم.
در موضوع کار باید نتایج بررسیهای تکراری همه ی دوره های مشخص را در نظر گرفت، مانند دوران عمر، دوره زندگی فعال، دوره های اقتصادی، فصلها، جابه جایی نیروی انسانی، فهرست موارد و وسایل و دوره های فرعی دیگر که اهمیت لحظه ی بررسی را آشکار می کند.
3.تک نگاری.
این اصطلاح به موارد مختلفی اطلاق می شود. معمولاً هر بررسی که در محدوده ی جغرافیایی معینی باشد عنون «تک نگاری» پیدا می کند. همچنین ممکن است تک نگاری درباره ی پدیده ی محدودی که دارای مفهوم عمومی تری است، باشد مثلاً تک نگاری یک حرفه.اصطلاح تک نگاری (منوگرافی) مطالعه ی «یک موضوع واحد» را به ذهن متبادر می کند. تعیین دقیق اینکه تک نگاری به واقع از چه جهت جنبه ی تک نگاری دارد، کار آسانی نیست. به ویژه که گاهی اوقات، نظرگاههای کلی حاصل از مطالعه ی تک نگاری، از روی بی احتیاطی به موارد دیگر تعمیم داده می شود. اصولاً آن دسته از بررسیهای تک نگاریها که همه ی جنبه های احتمالی یک موقعیت محلی یا ویژه را مورد تجسس قرار می دهند (به ویژه در مطالعه ی مدلهای محدودی که عوامل متعدد را در هم می آمیزد)، مفیدند. مطالعه متمرکز یک کارخانه ی معین یا محله ی مسکونی متراکم از این گونه موارد است.
4.بررسیهای جامع (یکپارچه)(2).
بررسیهای جامعه شناسی بر اساس مجموعه های کم و بیش وسیع، حالت بررسیهای یکپارچه به خود می گیرند. علت اساسی آن این است که جامعه شناسی به حکم ماهیت خود، مجموعه ها یا گروههای اجتماعی و اگر دقیق تر بخواهی بگوییم روابط درون مجموعه ها را در بر می گیرد. روان شناس یا روان شناس اجتماعی در این نوع بررسی مشارکت می کند، اما قهراً در یک سطح پایین تر؛ زیرا این علوم اغلب اوقات به گروههای خرد یا مجموعه های فرعی که گاه بسیار محدود هستند می پردازند. برعکس، بررسیهایی که صرفاً جنبه ی جامعه شناختی داشته باشد، سعی دارند تا جایی که ممکن است مجموعه های وسیع تری را در برگیرند.در این مورد باید از درآمیختن خصوصیات یک مجموعه ی کوچک با مشخصات یک مجموعه ی وسیع به این بهانه که می گویند هر دو تمامیتهایی را تشکیل می دهند، اجتناب شود. در بررسی، اعم از مستقیم یا غیرمستقیم (چنان که هالبواکس تأکید کرده است)، تفاوت اندازه ها آثار مهمی بر ساخت دارد. این نکته به ویژه در زمینه ی مسائل مربوط به کار که به حکم موضوع آن زیر استیلای ساختهای نیرومندی قرار دارد، صادق است. از لحاظ جامعه شناسی مطالعه ی یک گروه کارگری 5 تا 20 نفره با مطالعه ی جمعیت کارگری یک رشته صنعتی 2 تا 3 هزار نفره به کلی متفاوت است.
فنون معروف به «گروه سنجی»(3)، نباید در این باره ما را دچار توهم کند. شاید درست تر این باشد که فنون مزبور را به اندازه های گروههای روان سنجی نزدیک بدانیم. از این دیدگاه برخی از مطالعات «جامعه شناسی خرد» نکات مهمی را القا می کند، مانند پژوهشهای «لوین» (4) درباره ساخت (روابط) همسایگی و حد و حدود تأثیر آن یا پژوهشهای «بارلو»(5)، «فلامان»(6) و «فاورژ»(7) درباره ی ارتباطات؛ ولی نمی توان این نتایج را به روابط همسایگی یا ارتباطهایی که بین مجموعه های بزرگ برقرار می شوند، تعمیم داد. این مجموعه ها تقریباً همیشه از نظر ساخت خصایص ویژه ای دارند. به علاوه، باید متوجه بود که مطالعه ی گروههای کوچک - بدون اینکه بخواهیم درباره ی فرد بحث کنیم- اغلب در آزمایشگاه انجام می شود، یعنی در محیطی آزمایشی که با اوضاع حاکم بر زندگی مادی واقعی یا عینی بسیار متفاوت است. نتایج حاصله از ضریب دقتی برخوردار خواهد بود که انتقال آن بر روابط قابل مشاهده در محیط طبیعی کار امکان پذیر نیست؛ زیرا سهم احتمالات و عدم پیش بینیها در بررسیهایی که بر روی مجموعه های وسیع اعمال می شوند بسیار زیاد است.
نظامهای کار هر قدر سازمان یافته باشند، بازده ویژه ای دارند که غالباً بسیار متغیر و تا اندازه ای در سطح پایین است. در مقیاس گروههای واقعی بسیار کوچک، غالباً حداکثر کارایی یک نظام ممکن است مورد تردید واقع شود و این امر می تواند شبهه ی فراوانی در ذهن بررسی کننده برانگیزد؛ به همین جهت سعی می شود که در این مقیاس تقریب به گروههای کوچک تجربی و استفاده ی مفرط از آزمونهای معنی دار با تجزیه ی واریانس توسل جویند. هر بررسی که به مجموعه ای وسیع بسط داده شود، در مجموع اجازه می دهد که به قابلیت انعطاف خاص نظامها بهتر پی ببریم و در عین حال به الگوهای ساده تری دست یابیم.
5.بررسیهای تاریخی.
بررسیهایی که در مورد تاریخ نظام کار صورت می گیرد تقریباً همیشه ثمربخش است. غالب اوقات برای مطالعه ی صرف واقعیات موجود از بررسیهای تاریخی غفلت می شود. باید توجه داشت که سر درآوردن یک «پدیده ی نو» از هیچ، امری به غایت استثنایی است. هر پدیده ی نو نقش و اثر نظامهایی را دارد که از آنها نشأت می گیرد. حتی بعید نیست که نظامهای نو به ترتیبی نظم پیدا کنند که منشأ آن در گذشته ی خیلی دور باشد؛ اما اوضاع و احوال از رشد آنها به نفع نظامهایی که بازده نقدتری داشته اند جلوگیری کرده یا مسیر دیگری را طی کرده است. به این ترتیب می توان سابقه ی ماشینهای خودکار امروز را به کوششهایی که بیش از یک قرن پیش به وسیله ی اورانس (در آسیا) وژاکارو (در دستگاه بافندگی) یا باباژ(ماشین حساب) صورت گرفته، نسبت داد. همین طور، برای آنکه نمونه ی عام تری ارائه دهیم، می توانیم اضمحلال نظام مزدگیری سنتی قرن نوزدهم را -که اکنون شاهد آن هستیم- در نظر بگیریم. اضمحلال این نظام موجب ظهور برخی صورتهای اجرتمندی جدید شد که از قرون وسطی شناخته شده بود و در قاره ی آسیا، در محیط و اوضاع جدیدی به حیات خود ادامه داد.6.بررسیهای آزاد.
در اینجا انواع بررسیهایی را که آزاد نامیده می شوند، یادآوری می کنیم. این بررسیها معمولاً جلساتی را شامل می شود که با حضور اشخاصی که شاهد مستقیم وقایع بوده اند تشکیل می گردد. این جلسات کم و بیش بی نظم است، ولی اغلب از لحاظ مدارکی که فراهم می آورند بسیار بارور است. روش این بررسیها به هیچ وجه جنبه ی علمی ندارد؛ اما نظر به اینکه در روزگار کنونی سازمانهای بسیار (حتی گاه سازمانهای بین المللی) جویای آن هستند، رو به گسترش می رود. برای نمونه بررسیهای دفتر بین المللی کار، بررسی کار اجباری(1958)، بررسی کار در افریقای سیاه (1959) یا بررسی کمیسیون سنای ایالات متحده درباره اتوماسیون (8) (1955) را می توان نام برد.تفسیر و تبیین.
به نظر می رسد که جامعه شناسی کار در اوضاع کنونی از مرحله ی توصیف گرفته تا مرحله ی تبیین، اصول و قواعد تازه ای نداشته باشد؛ بنابراین کوششها مصروف این می شود که چنین قواعد و اصولی را از جامعه شناسی عمومی یا دانشهای دیگر که در آنها بنیانهای معرفت شناسی کهن تر و آزموده تر و مورد تأیید است، استخراج و از آنها استفاده شود. بی فایده نیست در چند جمله - حداقل از نظر دوراندیشی- موضع افکاری را که امروزه از این لحاظ ثمربخش تر به نظرمی رسند، مشخص کنیم.واضح است که توصیف به دنبال خود تبیین را ایجاب می کند و لازمه ی تبیین هم ابتدا فرضیه ها و گنجینه ای از مفاهیم از قبل فراهم شده است. فایده ی آنها این است که یک یا چند وظیفه، یا به زبان ساده تر یک یا چند کارکرد را مشخص می کند. از آنجا که آنچه با کار ارتباط پیدا می کند اساساً دارای جنبه ی علمی است،تبیین هم باید شکل یک الگوی علمی به خود گیرد، آنگاه باید دید در چه شرایطی تحقق این الگوها امکان پذیر است. در برابر این نظر، اغلب از هدفهای سنجش ناپذیر و ناپایدار بودن موقعیها و هر آنچه که با تبدیل واقعیت اجتماعی به ارقام و محاسبات ساده لوحانه ی فریب دهنده مغایرت دارند، دفاع شده است. این گونه اعتراضها هم از طرف جامعه شناسان و هم از سوی کارگران (و به ویژه از طرف سندیکاهای کارگری) که به دلایل متعدد از دعاوی علمی جامعه شناسی بیمناک هستند، عنوان شده است.
با این همه به نظر می رسد که این مسئله بیشتر بحث بر سر الفاظ و اصطلاحات است. اگر تبیین جامعه شناسی بر اصول علمی استوار باشد، هرگز برای همه ی موقعیتهای علمی کار، ملاحظات مشخصی را تجویز نمی کند؛ همان طور که فیزیک نظری که انفجار هسته ای را تبیین می کند با ساختن انحصاری بمب اتم ملازمت ندارد.
زبان علم اصالت خود را از اصولی می گیرد که به کیفیت کاربردی آنها به طور انحصاری وابستگی ندارد. این بیان در مورد ارگانیسم اجتماعی و به ویژه در مورد نظامهای کار نیز مانند دیگر قلمروهای طبیعت صادق است. بدیهی است که حتی به زبان معمولی هم می توان مطالب بسیاری بیان کرد. اگر آدام اسمیت ثروت ملل را به ساده ترین زبان ننوشته بود، امروز سرنوشت جامعه شناسی کار، چه بود؟ زبان بسیار ساده ی اسمیت در مقایسه با پیچیدگیهای جهان صنعتی و تولیدی امروز، هنوز هم بر واقعیات بسیار ساده قابل اعمال است. جامعه بشری نسبت به سایر مظاهر زندگی موجودات زنده- که در مرحله ی تکامل نیافته تری به سر می برند- این مزیت را دارد که تاریخ دارد؛ تاریخی که (به حق یا ناحق) گفتگو از مبدأ جامعه را به الفاظ ساده ای میسر می سازد.
اگر از مسئله ی اعتبار اطلاعات و نتیجه گیریهای خود صرف نظر کنیم، زندگی کارگر ابتدایی و زندگی «انسان سازنده» به صورت باستانی خود، در قالبی تبیین می پذیرد که نسبت به آنچه امروز باید با آن مواجه شویم، حالت تقریباً محدودی پیدا خواهد کرد. کافی است به هزاران انسان آن روزگار بیندیشیم و به منابع و نیروی بسیار محدود آن زمان فکر کنیم (نه امروز که منابع بسیاری در اختیار آدمی است)؛ منابعی که برای اجداد ما ناشناخته بودند و نیز پیشه های معدود آن ایام را در نظر بگیریم (نه مانند امروز که نزدیک به یکصد هزار حرفه می توانیم برشمریم). همچنین از تولید محصولات کمیاب و فاسد شدنی آن ادوار یاد کنیم (نه مانند امروز که مدام بر میزان مصرف می افزاییم، آن هم به مقیاسی که پیش از این حتی در تصور هم نمی گنجید). این بدان معنی نیست که در جامعه های نسبتاً ساده ی گذشته همه ی امور را می توان با زبان معمولی تبیین کرد، مسلماً چنین نیست، مخصوصاً اگر با جامع بدون خط و یا با جوامعی که از وسایل ارتباط تصویری بسیار محدودی بهره مند بودند، سروکار داشته باشیم. درست به همین دلیل است که مردم شناسی همانند جامعه شناسی به تجزیه و تحلیل ساختی پرداخته است.
در مورد جوامع قدیم به برکت صورت گرایی مربوط به زبانهای تطور یافته اروپایی بسیاری از امور را می توان تبیین کرد؛ در حالی که در دنیای جدید که همه ی فنون تولیدی (و به دنبال آن همه ی فعالیت کارگران) بیش از پیش زبان تصویری (صورت گرای) دقیق توأم با زبان ریاضی و منطق را به کار می برد، کم تر مطلبی را می توان تبیین کرد. بنابراین، باید برای بیان، وضعیتی جستجو کرد که برای قطعیت زبان معمولی کم ترین جای ممکن را باقی بگذارد. این امر ما را به استعمال سمبولیسم خاصی که خصوصیت مجرد و انتزاعی پیدا می کند رهنمون می سازد. بجاست در اینجا به موضوعی بازگردیم که پیش از این درباره ی «واقع گرایی» اندیشه ی جامعه شناختی بیان کردیم.
از لحظه ای که از مرحله ی توصیفها و اندازه گیریهای مستقیم گذشتیم و توانستیم امکان روابط متقابل و عوامل وابسته به هم را جستجو کنیم، تجزیه و تحلیل را به صورتهایی سپرده ایم که فقط وجود انتزاعی مجرد دارند. در قلمرو کار، این ضرورت در نخستین برخورد با توجه به زندگی انسانهای واقعی و گروههای انسان که پشتوانه ی هر گونه فعالیت مربوط به کار هستند، ناسازگار به نظر می رسد. این انسانها و گروهها در بافتی از روابط درگیرند که تبیین و توصیف آن بدون توسل به یک زبان سمبولیک خاص به ندرت امکان پذیر است. حتی می توان گفت که جامعه شناسی در بالاترین سطح خود مطالعه ی قلمرو روابط است، ولی باید در مورد نوع زبانی که می تواند بیان کننده ی این روابط باشد به تفاهم رسید. زبان معمولی، اغلب اوقات به جوهر یا نیروها و یا به گرایشهایی که تا حدی نقش کهن را ایفا می کنند و یا به روابط بین عناصری که ارتباط آنها از ترکیب استخراج شده و یا در ابهام باقی مانده است، توسل می جوید؛ مثلاً از جامعه پذیری، از انگیزشها، از گرایشها یا از تحرک اجتماعی و علل ناکامی و فایده ی سعی و کوشش صحبت می شود. این زبان معمولی که از روان شناسی گرفته شده جامعه شناسی را جز به دلیل صراحتی که حداقل در پاره ای موارد باید از آن انتظار داشت، مجذوب نمی کند. این زبان نیز جنبه ی مجرد دارد ولی صراحت ندارد. بنابراین بهتر آن است که زبانی را جانشین زبان معمولی سازیم که جنبه ی انتزاعی آن نه کم تر باشد نه بیشتر، اما محاسبه پذیر باشد؛ زیرا می توان محاسبه ی اعمالی را که بر اساس پاره ای سنجشها استوار است، جانشین علیت مستخرج از روابط دستوری کرد. بررسی الگو می تواند در این زمینه به کار آید. همچنین اندام گرایی نخستین کوشش در این زمینه است که الگوی آن از زیست شناسی استخراج شده و سپس رنگ واقع گرایی پیدا کرده است. این مکتب شباهت زیادی بین اندام جامعه و جسم جاندار قائل است. نظریه ی دورکیم درباره ی «تقسیم اجتماعی کار» صورت برجسته ی این بینش است. تمایز بین حالت ایستا و جنبه ی پویا، ورود عنصر تازه ای را در ساخت الگوها میسر ساخت؛ چنان که تمایز بین هم زمانی و ناهم زمانی نیز همین اثر را داشت.
در نهایت، امروزه در جهت الگوهایی از «نوع ریاضی» پیش می رویم که مشتمل بر منطق نمادی «توپولوژی» (9) ترکیبی و جبر جدید است. انتقادی که به این شیوه وارد دانسته این است که طرح کلی چنین الگوهایی نه به «واقعیت» قابل تبدیل است و نه پاسخگوی آن چیزی است که به زبان رایج «تبیین» خوانده می شود و بالاخره سنجش ارزشها در آن منتفی است. بنابراین، می توان بدون خارج شدن از قلمرو جامعه شناسی کار نشان داد که در اینجا فقط سوء تفاهمی رخ داده است. طراحی کردن نه فقط با مدلها پیوسته است (چنان که کلمه ی مدل با مدوس (10) به معنای سنجش و اندازه گیری مرتبط است) بلکه با هر نوع بیان معمولی اندیشه نیز هماهنگ و همتراز است. با وجود این، اندیشه در مدلها بیشتر قابل کنترل است تا در بیان یک طرح سازمانی؛ یک الگوی تولیدی غالباً بهتر از توضیحات شفاهی روابط را مشخص می کند؛ زیرا بر نظمی عالی و واضح استوار است.
در صورتی که فقط به جنبه ی اساسی تبیین تکیه کنیم، بیان آن به زبان معمولی منوط به وجود الگوهایی است که به صورت فشرده تر فصلهای اساسی آن را مشخص می سازد؛ مثلاً برای تبیین تقسیم وظایف کار وابسته به نیروهای محرکه ی تولید و به دوره های درازمدت، استفاده از الگوهای شبکه های ارتباطی و عدم ارتباط مرجح است؛ اما در مورد ارزشها می توان به راحتی آنها را به صورت کمیتهایی در نظر گرفت که قابل تبدیل به الگوها باشد، خواه به صورت آرزوها یا واقعیتها (که مثلاً به صورت درآمد و دستمزد درآمده) و خواه به صورتی که به نحو دیگری تعریف شده باشد (مانند عقاید و داوریها) که می تواند به توزیع و تنظیم الگوهای آماری منجر شود.
الگوها به صورت کم و بیش دلخواهانه بر اساس شکل ماتریسی، تقسیم پذیری، توپولوژی و استوکاستیک و... طبقه بندی می شوند؛ اما مسلم است که این مشکل از اثربخش بودن آنها چیزی نمی کاهد؛ زیرا این امر ثابتی است که الگوهای جامعه شناسی راه را برای تبیین، پیش بینی و تجربه گرایی می گشاید.
برای بررسی، ایجاد تنوع و صراحت بخشیدن به این امر و یافتن راه حل مسائل جدید مطالب بسیاری هست که باید گفت و کارهای زیادی هست که باید انجام داد. با این همه تنها کاری که تاکنون انجام شده این است که به روشهای علمی ابتدایی که کارگر و کارفرما، تولیدکننده و مصرف کننده، مزدبگیر و صاحب کار و مدیران آن را به خوبی می شناسند دست زده ایم.
پیش بینی و آزمایش
در مسائل کار مانند سایر مسائل، هر آزمایش منوط به میزان پیش بینی و نظارت بر پدیده هاست. پیش بینی ممکن است دو شکل داشته باشد: شکل احتمالی و شکلی که با یک طرح معین منطبق است و یا ترکیبی از این دو. تجربه ممکن است در آزمایشگاه صورت گیرد یا به صورت طبیعی در محل واقعه(11)؛ یعنی به عنوان صورت وجودی بلافصل گروههای اجتماعی انجام شود.چه متوجه باشیم چه نباشیم، تبیین جامعه شناختی پدیده های کار علاوه بر دیدگاه فلسفی، ما را به چیز تازه ای غیر از فلسفه کار هدایت می کند. تبیین، ما را به تغییر پدیدارها و در نتیجه به آزمایش وادار می سازد. در اینجا فقط به این موضوع اشاره ای می کنیم، ولی ابتدا باید نشان دهیم که هدف جامعه شناسی مانند هر علمی دخالت عملی در زندگانی اجتماعی است.
سنت «بگذار بشود» لیبرالیسم اقتصادی تا مدتی طولانی وضع رفتار دیگری را حتی در مطالعه وظایف (فونکسیونهای) کار تثبیت کرده بود، ولی در عصر ما نظریه «بگذار بشود»، بیش از پیش جای خود را به سازمان دادن می دهد و سازمان حتی اگر فرمان ساده دستوری باشد، آزمایش قبلی را اقتضا می کند. در مورد این آزمایش باید حداکثر احتیاط معمول در آزمایشهای علمی را رعایت کرد. معمولاً حالت تصنعی آزمایشگاه، آزمایش را از موارد مشابه آن در محیط طبیعی متمایز می کند؛ ولی در جامعه شناسی و مخصوصاً در جامعه شناسی کار به آسانی نمی توان تصریح کرد که منظور از محیطهای مصنوعی و محیطهای طبیعی چیست. در محیطهای مصنوعی کوشش می شود که تعداد متغیر آزمایشی را که کم و بیش به طور تصنعی از متغیرهای کنترل شده جدا شده اند، به گونه ای دقیق تحت نظارت درآوریم. دنبال کردن این شیوه در روان شناسی بسیار حساس و در جامعه شناسی کار، از آن هم حساس تر است؛ زیرا ما را ملزم می سازد که در محیطهایی که تکرار موقعیتهای واقعی کار تقریباً ناممکن است، آن را در مورد گروههای بسیار کوچک یا خرده گروهها آزمایش کنیم. پس این خطر وجود دارد که نتایج مربوط به گروههای کوچک که در محیطهای مصنوعی به دست آمده اند به مجموعه های بزرگ تر تعمیم داده شوند. بنابراین، روابط بین مشاغل یا روابط مبتنی بر روان شناسی اجتماعی که از گروههای کوچک استخراج شده، به ندرت به روابط اجتماعی در معنای ویژه ی آن تبدیل پذیر است.
در جامعه شناسی موقعیتهای به اصطلاح طبیعی حالت ویژه ای را نشان می دهند، بدین معنی که خود این موقعیتها برخلاف اکثر موقعیتهای جهان فیزیکی، سازمانهایی است که با اراده جامعه و گروههای اجتماعی و به وسیله ی اعضای آنان ساخته می شوند. در جوامع، ساخت کار از سازان یافته ترین ساختها به شمار می رود (تقریباً مانند ساختهای خویشاوندی و بسیار سازمان یافته تر از ساختهای سیاسی است). به یک معنی، سازمان کار در جامعه تقریباً همیشه نوعی تجربه است. در عصر ما سازمان اقتصادی و تولیدی جوامع نتیجه ی ساده ی نظمی طبیعی نیست؛ شبیه نظمی که ظاهراً با سایر پدیده های طبیعت مانند حرکت ستارگان یا رشد نباتات و حیوانات حاکم است. فیزیوکراتها ممکن بود چنین نظمی را باور کنند، ولی در دوران ما، زندگی اقتصادی و در نتیجه کاری که پشتوانه آن است، بیش از پیش روابطی است که تحت تأثیر و کنترل مشترک انسانها تحقق می یابد و دگرگون می شود.
اساساً برنامه ریزی اقتصادی مرحله ی مهمی را در مسیر این نظارت نشان می دهد، و آنچه در کل در مورد کشوری صادق است، درباره واحدهای اقتصادی خاص هم صادق است. به این ترتیب تجربه آموزی به صورت وجهه نظر ثابت گروههای اجتماعی پدیدار می شود. حتی اگر با یک تجربه خام مانند آزمایش «هاوترن (12) (که التون مایول انجام داد) سروکار داشته باشیم»، باز هم یک تجربه آموزی به شمار می رود. هر نوع قانون و مقررات جدید درباره ی کار و هر برنامه ی اقتصادی الزامی -مانند برنامه های پنج ساله اتحاد جماهیر شوروی سابق- به طریق اولی تجربه آموزی است؛ زیرا بر پیش بینیهای مشخصی تکیه می کند و نه بر گرایشهای احتمالی.
بدیهی است که بسیاری از امور در جامعه، به ویژه در زمینه ی کار، هنوز کورکورانه انجام می شود؛ از طرف دیگر، تجربه آموزی نیز به صورت اجتماعی خود همیشه نتایج مطلوبی بار نمی آورد و تصحیحات خلق الساعه (یا به زبان دیگر تأثیر متغیرهای کنترل نشده) برای جبران اشتباهاتی که در بهترین برنامه ها پیش می آیند لازم است. ولی این نقایص (و تا حدودی، عناصر تغییرناپذیری که بسته به تصوری است که هر کس از آزادی انسان دارد)، نشان می دهد که تجربه آموزی در جامعه تنها به مطالعاتی که در آزمایشگاه انجام می گیرد محدود نمی شود و اگر قرار باشد این نقایص رفع شوند مطالعات تجربی در مقیاس جامعه نیز لازم است.
با توجه به این ویژگی کم و بیش مبتنی بر «آزمایش و خطا» که در جوامع و حتی در اوضاع و احوال «واقعی» رخ می دهد، این سؤال پیش می آید که آیا تجربات «جامعه شناختی» نباید راه خود را در حد وسط تجارب آزمایشگاهی (تصنعی و در مقیاس کم و بیش محدود) و تجربیات واقعی در سطح جامعه جستجو کند؟ چه بسا پایان راه و جستجوی روشی که در مورد کار در پی آن هستیم و آینده ی ثمربخش تری را نوید می دهد، همین باشد.
افقهایی را که پیمودیم، شاید همان قدر که شک و تردید ایجاد کرده اطمینان خاطر هم به وجود آورده باشد. در مجموع به نظر می رسد این بینش روش شناسی که ارائه شد، بیش از آنکه به «جامعه شناسی کار» بپردازد، کار را از دید جامعه شناسی مورد مطالعه قرار می دهد و نمی توان گفت این هر دو کاملاً یک معنی دارند. چنان که از «فیزیک الکترون» نیز به طور اخص نمی توان صحبت کرد، بلکه باید از مطالعه ی قوانین حرکت الکترون در علم فیزیک بحث شود یا مثلاً فیزیک نیروی جاذبه یا فیزیک برق وجود ندارد، بلکه قوانین فیزیکی ناظر بر سنجش این گونه حالات مختلف ماده وجود دارد. به هر حال، این گونه عبارتها متداول شده است؛ زیرا بعضی از زمینه ها را (چنان که در ریاضیات هم وجود دارد) بدون اشکال نمی توان به صورت ترکیبهای منسجم درآورد. در این حال می توان گفت که در جامعه شناسی، برخی زمینه ها مانند قلمرو کار می توانند موقتاً به طریقی مطالعه شوند که گویی دارای مبحث روش شناسی ویژه ای هستند. کافی است، تناقضهای مداوم مربوط به نظام کار را در ساخت کارکردی جامعه مورد ملاحظه قرار دهیم، تا درباره ی لزوم استقلال نسبی روش شناسی آن متقاعد شویم. شاید روزی ابداع روشهای واحدی در جامعه شناسی اجازه دهد که پدیده های کار را (با وجود ویژگیهایی که دارند) مانند سایر پدیده های اجتماعی تابع آن کنیم؛ اما به نظر نمی رسد که امروزه از هر جهت با چنین وضعی روبه رو باشیم.
پی نوشت ها :
1. بررسی به جای کلمهenquete فرانسه و معمولاً معادل survey انگلیسی است. در اینجا معنی این کلمه بیشتر در مورد کاربردهای عملی آن است.
2. Enquete globale
3. ر.ک: نُرث وِی، ماری؛ درآمدی به گروه سنّی و پویایی گروهی؛ ترجمه دکتر غلامعباس توسّلی، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1370.
4. K. Lewin
5. Barelos
6. Flament
7. Faverge
8. Hearing before the Subcommittee; 1955.
9. به نظر لاکمب (Lacombe)، هیچ چیز مغایر با این نیست که مثلاً به تقلیهای منطقی و پی در پی دست بزنیم، به طوری که یک لغت معین بر دو یا چند موضوع دلالت کند. برای مثال لغت«کار» به ترتیب سیر صعودی معانی زیر را مشخص می کند: الف) واقعیتی عضلانی که به صورت مناسبی تعریف شده باشد؛ ب) نوع انتگرال منحنی T که از نظر هندسی تعریف شده باشد؛ ج) عنصر تراکمی مجرد 'T که وقتی هندسه را به تئوری مجموعه های ساده تقلیل دهیم T را حاصل می کند؛ د) ترکیب نماد ''T که وقتی تئوری مجموعه ها را به یک سیستم صوری تبدیل کنیم 'T حاصل می شود.
Cf.Navilie, P; La vie de travail et ses problemes; A. Collin, Paris: 1954, p. 189.
10. modus
11. In sito
12. Howthorne
توسلی، غلامعباس؛ (1375)، جامعه شناسی کار و شغل[ویراست 2]، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، مرکز تحقیق و توسعه ی علوم انسانی، چاپ دهم.