نویسنده: دکتر کمال پولادی
سنت های معرفتی و اندیشه ی سیاسی
بنا به طبقه بندی یکی از پژوهندگانی که در اندیشه ی سیاسی اسلامی (و ایران بعد از اسلام) تحقیق کرده است اندیشه ی سیاسی در تمدن اسلامی در سه حوزه ی مختلف، هریک با خصوصیات خاص خود، مورد طرح و بسط قرار گرفته است(1). این سه حوزه عبارتند از شریعتنامه یا فقه، فلسفه ی سیاسی و سیاست نامه. اگر اندیشه ی سیاسی پیش از اسلام را نیز به حوزه ی بحث بیفزایم حوزه ی معرفتی دیگری را نیز باید به سه حوزه ی فوق اضافه کنیم و این همان کیهان شناسی است که به آن اشاره کردیم. قدیمی ترین منابع کیهان شناسی را می توان در اسطوره ها، سرودهای آیینی و حماسه ها جستجو کرد. اوستا و برخی نوشته های باقی مانده به زبان پهلوی یا ترجمه شده از زبان پهلوی به اینها اضافه می شود. مجموع اینها را می توان زیر عنوان جهان شناسی ایرانی طبقه بندی کرد.در دوره ی اسلامی هریک از حوزه های معرفتی با توجه به دلمشغولی خاص خود با نحوه ی خاصی از طرح پرسشهای سیاسی و پاسخ به آنها سروکار داشتند. در شریعتنامه مشروعیت سیاسی حاکم با توجه به بایسته های شرعی محور بحث بود. با توجه به تحولاتی که به دنبال تشکیل نخستین دولت اسلامی در مدینه پدید آمد و حکومتهایی که با فواصل مختلف حقوقی نسبت به آن دولت شکل گرفتند بحث این بود که وجاهت شرعی این حکومتها چیست، چگونه حکومتی را می توان به لحاظ شرعی موجه دانست، مبنای اداره و قوانین این حکومتها چگونه باید باشد و تکالیف مسلمانان در این میان چیست. در این حیطه همراه با تحولات تاریخی تحولی در نظریات شرعی پدید آمد که نوشته ها و نوآوری های کسانی چون ماوردی، غزالی، رازی، روزبهان خنجی، ابن تیمیه، ابن جماعه و کسانی چون آن ها را شکل داد.
فلسفه ی سیاسی بستر جریان دیگری از اندیشه ی سیاسی بود که زمانی در اوج شکوفایی تمدن اسلامی رشد کرد و بعد به تدریج رو به افول گذاشت و در شاخه هایی از حکمت و مباحث اخلاقی تحلیل رفت. در دوره ی شکوفایی فلسفه ی سیاسی، فیلسوفان سیاسی مثل فارابی کوشیدند برخی از آموزه های اسلامی را با فلسفه ی کلاسیک یونان و گرایش های نوافلاطونی وفق دهند و منظومه ی نظری خلاّقی را پدید آورند. اما عمر فلسفه ی سیاسی کوتاه بود و کار با عظمت فارابی نه تنها تکامل پیدا نکرد بلکه خیلی زود در نظریات میراث داران او رو به زوال نهاد.
سیاست نامه نویسی حوزه ی دیگری از معرفت بود که به تأمل در باب سیاست می پرداخت. پرسشی که سیاست نامه نویسی با آن سروکار داشت چگونگی حفظ قدرت و عوامل پایداری حکومت بود. اگر دغدغه ی شریعتنامه نویسی تطبیق شکل های تاریخی حکومت با سنت و شرع بود سیاست نامه نویسی اساساً به حاکمان می آموخت که حکمرانی خود را چگونه اداره کنند تا حکومتشان نیرومند و پایدار بماند. با این حال خواجه نظام الملک به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های سیاست نامه نویسی نوآوری هایی نیز در کار خود دارد که کتاب سیاست نامه ی او را به جهت داشتن عناصری از یک نظریه ی خاص از نوشته های دیگر سیاست نامه نویسان متمایز می سازد.
پیدایش حکمت
در بخش متأخر تاریخ ایران مقارن با عصر صفویه حوزه خاصی از معرفت در ایران رشد کرد که آن را حکمت خوانده اند. مفهوم حکمت به مفهوم فلسفه نزدیک است و گاهی این دو واژه را به جای یکدیگر به کار می برند. اما دو مفهوم فلسفه و حکمت ضمن داشتن نقاط اشتراک هریک جریان و سنت متمایزی را می سازند. حکمت در تاریخ فرهنگ اسلامی با آمیزش سنتهایی چون فلسفه، عرفان و کلام، که قبلاً هریک به صورت حوزه هایی مجزا و مستقل رشد کرده بودند، پدید آمد. تا آنجا که به جریان اندیشه ی سیاسی مربوط می شود این امر به معنی جایگاه باز هم کمتری برای استقلال اندیشه ی سیاسی و نزول بیش از پیش جایگاه اندیشه ی سیاسی به مثابه ی جریانی مستقل است. در چنین سنتی از تفکر اندیشه ی سیاسی در گرایشهایی از نوع عرفان و شریعتنامه تحلیل می رود. به همین دلیل در شاخه ای از معرفت که به صورت حکمت رشد کرد و تا دیرگاهی ادامه یافت ما با تأمل قابل توجهی در باب سیاست روبرو نمی شویم.فلسفه ی اجتماعی
با این حال در همین دوره در حوزه های تک افتاده از اندیشه ورزی در باب سیاست نظریه حائز اهمیتی پیدا می شود که می توان آن را در زمره ی «فلسفه ی اجتماعی» طبقه بندی کرد. اشاره ی ما به اندیشه های ابن خلدون یکی از اندیشمندان بزرگ اسلامی است. ابن خلدون نه شریعتنامه نویس است (آنچنان که کسانی چون ماوردی، غزالی و ابن جماعه بودند)، نه فیلسوف است (آن طور که کسانی مثل فارابی، ابن سینا و ابن رشد بودند) و نه سیاست نامه نویس (چنانکه خواجه نظام الملک از این زمره محسوب است) و بالاخره نه حکیم (به صورتی که ملاصدرا و میرداماد بودند). اطلاق مفهوم جامعه شناسی بر نوشته های او نیز اصولی نیست، زیرا جامعه شناسی همراه با تحول در جامعه و معرفت نسبت به جامعه در اروپای قرن نوزدهم تکامل پیدا کرد. به این ترتیب نظر کسانی که کار ابن خلدون را از سرشت فلسفه ی اجتماعی خوانده اند پذیرفتنی تر است. ابن خلدون تحلیل های مهمی درباره ی پویایی های قدرت سیاسی و قانونمندی های ظهور و سقوط حکومت ها در سرزمینهای شرق میانه دارد. متأسفانه کار ابن خلدون پی گرفته نشد و بابی را که او در حوزه ی تأمل سیاسی و اجتماعی باز کرده بود بعد از او بسته ماند و حتی ابتدا اروپایی ها بودند که به اهمیت نظریات او پی بردند.به این ترتیب از لحاظ تاریخی اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام در سه حوزه نسبتاً گسترده تر شامل فقه، فلسفه و سیاست نامه و دو حوزه ی محدودتر شامل حکمت و فلسفه ی اجتماعی موردبحث و فحص قرار گرفته است. در دوره های اخیر و تاریخ معاصر نیز تأملات پراکنده ای در سیاست صورت گرفته است که یا تماماً تحت تأثیر اندیشه های برگرفته از غرب بوده است یا رجوع به منابع فکری سنتی در پرتو تأثیر اندیشه های نوین غرب.
مضامین محوری اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام
مسئله ی چونی و چرایی حکم کردن و حکم بردن یا فرمان دادن و اطاعت کردن محور اندیشه ی سیاسی در همه ی دوره ها و حوزه های مربوط به تفکر سیاسی است. دنیای گسترده و پرعظمت اندیشه ی سیاسی در غرب و دنیای نسبتاً محدود و محروم اندیشه ی سیاسی در شرق همه در اساس با این مسئله سروکار دارند. در هریک از حوزه های مختلف اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام که برشمردیم این مسئله به شیوه های خاص مورد تأمل و توجیه قرار گرفته است. در زیر به ملاحظه یک معرفی مقدماتی و از باب آشنایی کلی اشاره ای به مضامین و گرایشهای اندیشه ی سیاسی در هریک از حوزه های یاد شده آورده ایم.در ایران پیش از اسلام تأمل هایی از سرشت اندیشه ی سیاسی را باید بیشتر در کیهان شناسی یا جهان شناسی جستجو کرد. تأمل سیاسی در قالب کیهان شناسی به شیوه ی خود با چونی و چرایی حکم راندن و حکم بردن سروکار داشت. در این حوزه نیز، مثل بخش اعظم اندیشه ی سیاسی در دوره های بعدی و حوزه های تازه تر، برای توجیه قاعده حکم راندن و حکم بردن به قاعده ای کلی تر و بزرگتر رجوع می شده است. در جهان شناسی این قاعده بزرگتر نظمی بود که به پنداشت مردمِ عصر کهن بر کل کائنات حاکم بود. بنا به چنین پنداشتی، نظم مطلوب در میانِ مجموعه های انسانی نظمی است که با نظم کیهانی انطباق دارد. چنین انطباقی شرط عدل به حساب می آمده است. مقتضی چنین شرایطی زمامداری فرمانروایی است که نوعاً شاه آرمانی خوانده می شود.
اما در دوره ی اسلامی شریعتنامه ها، که یکی از حوزه های معرفت بوده است، حیطه ی گسترده تر و متنوع تری را دربرمی گرفت که شرایط نظم را با فرمانروایی فرمانروایان متفاوتی توجیه می کردند. اگر یکی از اجزاء مسئله حکم کردن و حکم بردن را که به مسئله مشروعیت مصطلح شده است (یعنی توجیه چرایی حکم بردن) به عنوان محور جستجوی خود بگیریم، می توانیم بگوییم که در شریعتنامه ها اساساً سه نوع مشروعیت موضوع بحث بوده است: خلافت، ولایت و سلطنت. خلافت در میان متشرعان اهل سنت، ولایت در میان متشرعان شیعه و سلطنت نقطه ی مشترک این هر دو جریان به اقتضای تحول تاریخی و در آشتی با شرایط تاریخی و واقعی بوده است. نظریه ولایت نیز در ابتدا به صورت آرمانی و معطوف به ولایت معصوم و بعداً با تشکیل سلسله صفوی به صورت نیابت امام و ولایت فقیه بسط پیدا کرد. با شکل گیری سلسله ی صفوی بخشهایی از نظریه ی شیعه با نوعی حکومت سلطنتی آشتی کرد ضمن آنکه در مواردی طرح اولیه نظریه ای در باب ولایت فقیه را دنبال کرد و بسط داد. سرانجام اینکه این طرح با اندیشه های تازه ای متضمن آمیزش اندیشه های سنتی و اندیشه های نوین ادامه یافت و ایدئولوژی انقلاب اسلامی را ساخت.
فلسفه ی سیاسی تحت تأثیر فلسفه در یونان باستان رشد کرد و در هیئت نخستین خود، به ویژه در فلسفه ی سیاسی فارابی، عناصری از نظریه ی فیلسوف شاه افلاطون را- در قرائت نوافلاطونی آن- با پادشاهی آرمانی ایرانی درآمیخت. فلسفه ی سیاسی در ابتدا، برخلاف شریعتنامه ها و سیاست نامه ها، با شرایط موجود تاریخی سازش نکرد و به جای آن یک طرح آرمانی ریخت که در مدینه ی فاضله ی فارابی تجلی پیدا کرد. با این حال فلسفه ی سیاسی بعد از فارابی نسبت به سرشت طرحی که او ریخته بود وفادار نماند و سیری را آغاز کرد که نهایتاً به نوعی آشتی با سیر عمومی اندیشه ی سیاسی متضمن تفوق شریعت و تطابق با وضع موجود منتهی شد.
سیر عمومی اندیشه ی سیاسی
دکتر جواد طباطبایی یکی از پیشروان پژوهش در اندیشه ی سیاسی ایران مفهوم نزولی بودن سیر اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام را مطرح کرده است. یکی از معیارهای اصلی او در این داوری این است که اندیشه ی سیاسی نتوانست به صورت حوزه ی مستقلی از معرفت درآید. اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام برخلاف اندیشه ی سیاسی در غرب نتوانست به یک شاخه ی معرفتی مهم و مستقل تبدیل شود و در نتیجه نتوانست فراورده های حائز اهمیتی را بپروراند. اندیشه ی سیاسی در غرب از آغاز در یونان باستان همراه با ماوراءالطبیعه رشد کرد و در سده های میانه در کنار شریعت سیر مستقلی را ادامه داد و توانست به مراحل مهمی از رشد برسد. به همین صورت، اندیشه ی سیاسی در اسلام برخلاف اندیشه ی سیاسی در غرب از مبادی وجودشناسی و پرسش وجودشناختی شروع نکرد (جز در مورد کار فارابی و مسکویه رازی) و در این خصوص همواره معطوف به پیش فرضهای اصلی کلام و شریعت متضمن ارسال وحی و رسالت بوده است.اندیشه ی سیاسی در فلسفه ی سیاسی فارابی گام بلندی به سوی رشد برداشت اما نتوانست رشد پایداری را ادامه دهد، و با ملاحظه به ملاک استقلال و مبادی وجودشناسی، می توان گفت در کار شاگردان فارابی سیری نزولی را آغاز کرد. طباطبایی علت آن را دگرگونی در وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران به دنبال تسلط اقوام چادرنشین و بدوی آسیای میانه از جمله اقوام غز و ترکمان بر ایران و سرکوب روشن اندیشی توسط آنان به شمار می آورد. ما درباره ی درستی یا نادرستی این نظر وارد بحث نمی شویم، زیرا چنین بحثی به مجال جداگانه ای نیاز دارد. اما در مورد واقعیت نزول سطح اندیشه ی سیاسی در بخش متأخر تاریخ تمدن اسلامی می توان با این نظر موافقت کرد.
اندیشه ی سیاسی از لحاظ سطح درخواست های سیاسی خود نیز تا همین دوره های اخیر سیری نزولی داشته است. این اندیشه با شاه آرمانی در اندیشه ی پیش از اسلام و خلافت مبتنی بر اجماع و بیعت در آغاز تاریخ اسلام شروع می شود و پس از گذر از خلافت مبتنی بر استیلاء به توجیه حکومت سلطنتی مطلقه در بخش متأخر تاریخِ تمدن اسلامی منتهی می شود.
طرحی از اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام را از حیث دوره ها، حوزه ها و گرایش های عمومی با ملاحظه به پرسشهای اصلی مشروعیت و اقتدار سیاسی می توان به صورت نمودار زیر ترسیم کرد.
نمودار 1: اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام برحسب دوره ها، منابع، حوزه های معرفت و گرایشهای عمومی
پی نوشت ها :
1.Jûrgen Habermas,The Theory of communicative Action, volume 2 eng. trs,by Thomas McCarty(Boston Beacon Press,1981),p.245.
منبع مقاله :پولادی، کمال؛ (1387)، تاریخ اندیشه ی سیاسی در ایران و اسلام، تهران: نشر مرکز