بخش دوم: دلالت حدیث نزول سوره ی دهر
علامه حلّی قدس سرّه درباره نزول سوره دهر و دلالت آن بر امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام می گوید:این سوره بر فضایل بسیاری دلالت دارد که هیچ کس در آن بر علی علیه السلام پیشی نگرفته و پس از آن حضرت نیز هیچ کس از این فضایل برخوردار نخواهد شد، از همین رو او از دیگران برتر است و همین برتری، امامت او را به اثبات می رساند.
ابن تیمیه در پاسخ علّامه می گوید:
این حدیث به اتفاق نظر حدیث شناسان، که پیشروان و داوران این امر هستند، دروغ و جعلی است، و سخن آنان در این باب برای ما ملاک است؛ به همین دلیل این حدیث در کتاب هایی که در نقل به آن ها مراجعه می کنند روایت نشده است، نه در صحاح، نه در مسانید، نه در جوامع و نه در سنن، مؤلفان نیز که گاهی در روایت احادیث ضعیف، مسامحه می کردند، این حدیث را در باب فضایل، روایت نکرده اند... .
دلایل کذب این حدیث فراوان است، از جمله روایت شده: علی علیه السلام در مدینه با فاطمه علیها السلام ازدواج کرد... و سوره دهر به اتّفاق اهل تفسیر و نقل، مکّی بوده و هیچ کدام نگفته اند که این سوره مدنی است (1).
ما پیش تر اشاره کردیم که اصل در دو اشکال پیشین، ابن تیمیه است و هم چنین مسأله اصلی، اشکال اول است، زیرا همان گونه که در این سخنان، اشاره شد، مکی بودن سوره مهم ترین دلیل برای ادّعای دروغ بودن این حدیث است... .
آیا سوره دهر مکی است؟
ابن تیمیه می گوید: « به اتفاق نظر اهل تفسیر و نقل، سوره دهر مکّی است و هیچ کس نگفته که این سوره مدنی است».اما جالب است که در تفسیر بغوی آمده است:
« این سوره مدنی است و سی و یک آیه دارد» (2).
همچنین در تفاسیر دیگری هم چون آلوسی آمده است: « مجاهد و قتاده گفته اند که همه این سوره، مدنی است.
حسن، عکرمه و کلبی گفته اند: این سوره مدنی است جز یک آیه از آن « و لا تُطِعْ منْهُمْ آثِماً أوْ کَفوراً» (3) که مکی است.
برخی دیگر گفته اند: این سوره مدنی است، اما از آیه « فاصْبِرْ لِحُکمِ ربِّک...» (4) به بعد، مکی است» (5).
فراتر این که همان طور که امام قاضی شوکانی می گوید: مدنی بودن سوره دهر سخن جمهور ( اکثریت) مفسّران است (6) و قرطبی نیز در تفسیر خود، این اعتقاد را به جمهور مفسّران، نسبت داده است (7).
هم چنین آلوسی با نقل دیدگاه امام ابن عادل، می نویسد: او نیز مدنی بودن این سوره را باور اکثریت مفسران، دانسته است.
وی می گوید: « شیعه نیز بر این اعتقاد است» (8).
به راستی چگونه می توان گفت: « به اتّفاق اهل تفسیر و نقل سوره دهر مکی است» و « هیچ کس نگفته که این سوره مدنی است»؟!
ایرادی ندارد که به مقام بغوی در میان مفسّرانی که می گویند این سوره مدنی است، اشاره کنیم، زیرا ابن تیمیه در منهاج السنه، بر تفسیر او تکیه کرده و تصریح می کند که بغوی، هیچ کدام از احادیثِ جعلی را - البته به زعم خودش - که ثعلبی به نقل آن ها پرداخته، ذکر نکرده است (9). کوتاه سخن این که سوره دهر مدنی است نه مکی و به این ترتیب، دلیل اصلی آن ها برای رد حدیث نزول دهر ساقط می شود.
سند حدیث نزول سوره دهر و دیدگاه ابن حجر عسقلانی
اینک با نگاهی به سخن ابن حجر عسقلانی در تخریج الکشاف، برای بار دوم به سخنان مطرح شده درباره سند این حدیث برمی گردیم.حافظ ابن حجر عسقلانی می گوید:
« ثعلبی این حدیث را از طریق قاسم بن بهرام، از لیث بن ابوسلیم، از مجاهد، از ابن عباس؛ و هم چنین از طریق کلبی، از ابوصالح، از ابن عباس، نقل کرده است».
همان گونه که گذشت ثعلبی این حدیث را به سندهای مختلف در تفسیرش آورده است. ثعلبی در تفسیر خود چنین می نگارد:
« این سوره درباره علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شد. داستان آن را شیخ ابومحمد حسن بن احمد بن محمد بن علی شیبانی عدل - در ماه صفر سال 387 به صورت قرائت - برای ما روایت کرد و گفت: ابوحامد احمد بن محمد بن حسن بن شرقی، از ابومحمد عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب خوارزمی - پسر عمر بن احنف (10) - در سال 258، از احمد بن حمّاد مروزی نقل کرد که: محبوب بن حمید قصری (11) - در جواب روح بن عباده که درباره این حدیث از او پرسید، گفت: قاسم بن بهرام، از لیث، از مجاهد، از ابن عباس برای ما روایت کرد که... .
هم چنین عبدالله بن حامد، از ابومحمد احمد بن عبدالله مزنی، از ابوالحسن محمد بن احمد بن سهیل، از علی بن مهران باهلی - در بصره - از ابومسعود عبدالرحمان بن فهر بن هلال برای ما روایت کرد که قاسم بن یحیی غنوی، از محمد بن سائب، از ابوصالح، از ابن عباس برای من نقل کرد که... .
ابوالحسن بن مهران می گوید: محمد بن زکریای بصری، از شعیب بن واقد مزنی، از قاسم بن مهران، از لیث، از مجاهد از ابن عباس برای من روایت کرد که...» (12).
گفتنی است که حافظ ابوموسی مدینی این حدیث را با دو سند از قول: « عبدالله بن محمد بن عبدالوهّاب خوارزمی، با سند مذکور از قاسم، از لیث، از مجاهد، از ابن عباس...» نقل کرده است.
حافظ ابن اثیر نیز آن را از ابوموسی... روایت کرده است (13).
حافظ سبط ابن جوزی نیز از طریق حافظ بغوی، این حدیث را از ثعلبی، از عبدالله بن حامد، با سند پیشین از ابن عباس روایت کرده است (14).
بررسی و نقد دیدگاه ابن حجر عسقلانی
حافظ ابن حجر عسقلانی علیه این سندها چیزی نمی گوید، اما از حکیم ترمذی این گونه نقل می کند: « این حدیث از جمله احادیثی است که قلب ها آن را انکار می کنند...».همان طور که ملاحظه می شود در این سخن دلیل علمی شایان توجهی وجود ندارد، اما در مورد این که قلب انسان، این حدیث را انکار می کند باید گفت: چه کار کنیم با قلبی که خداوند بر آن مُهر زده است؟!
البته ما نمی خواهیم از مسیر بحث خارج شده و به یادآوری مواردی بپردازیم که علمای اهل سنت از پاسخ صحیح بدان عاجز مانده اند؛ به گونه ای که با کنار زدن معیارهای معتبر علمی در ردّ فضایل امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام دست به دامن مسأله انکار قلب شده اند که البته دلیلی بسیار مقبول است!!
نگاهی کوتاه به شرح حال حکیم ترمذی
اینک ببینیم حکیم ترمذی کیست؟ و آرا و قضاوت های او چقدر ارزش دارند؟حکیم ترمذی همان محمد بن علی بن حسن، معروف به حکیم ترمذی است. او محدّثی صوفی است. ابونعیم اصفهانی در حلیة الأولیاء، سلمی در طبقات الصوفیه و همچنین دیگر مؤلّفان در کتاب های مربوط به شرح حال صوفیه اسم او را ذکر کرده اند. آنان گفته اند که عالمان شهر «ترمذ» او را از شهر بیرون کردند و به کفر او شهادت دادند.
از این رو حافظ ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان از او این گونه یاد کرده و می گوید:
قاضی کمال الدین بن عدیم صاحب کتاب تاریخ حلب در بخشی با عنوان « الملحة فی الرد علی ابی طلحة» نام او را آورده و درباره او چنین گفته است:
« حکیم ترمذی اهل حدیث نبود و هیچ روایتی را نقل نکرده است. وی از هرگونه مهارت در علوم و فنون بی بهره بود، بلکه تنها بر اساس اشارات و روش های صوفیه و ادّعای کشف حقایق و امور پیچیده سخن رانده است، تا آن جا که از قاعده فقها بیرون رفته و به جهت آن مستحق طعن و تحقیر گشته است؛ به گونه ای که پیشوایان فقها و صوفیه بر او خرده گرفته، او را از دایره روش های مورد قبول، خارج دانسته و گفته اند: او چیزهایی را وارد شریعت نمود که بدین سبب از جماعت مسلمانان فاصله گرفت، کتاب های افتضاح خود را از احادیث جعلی پر نمود و آن ها را مالامال از اخباری کرد که نه کسی روایت کرده و نه کسی شنیده است. وی در کتاب هایش تمام امور شرعی را که معنایشان را درک نکرده، با دلایلی بسیار ضعیف و سست توجیه کرده است».
ابن حجر در ادامه می گوید:
« به نظر من به جانم سوگند که ابن عدیم در این باره مبالغه کرده است. اگر سخن او متضمّن نقل سخنان ائمه پیرامون انتقاد از ترمذی نمی بود، دیدگاه های او را ذکر نمی کردم»(15).
آری، مشکل ما نیز دقیقاً همین است که ذکر شد؛ چرا که حکیم ترمذی، درباره این حدیث شریف بر اساس اشارات صوفیه و ادّعای کشف حقایق و امور پیچیده سخن گفته و ادّعا کرده که این حدیث از احادیثی است که قلب ها آن ها را انکار می کنند!!
حدیث نزول سوره دهر و دیدگاه ابن جوزی
ابن حجر عسقلانی در ادامه می گوید:« ابن جوزی این حدیث را در الموضوعات روایت کرده است... سپس می گوید: در جعلی بودن این حدیث شک نداریم».
بررسی و نقد دیدگاه ابن جوزی
ابن جوزی در الموضوعات این حدیث را چنین نقل می کند:محمد بن ناصر، از ابوعبدالله محمد بن ابی نصر حمیدی، از ابوعلی حسن ابن عبدالرحمان بیّع، از ابوقاسم عبیدالله بن محمد سقطی، از عثمان بن احمد دقّاق، از عبدالله بن ثابت، از پدرش، از هذیل بن حبیب، از ابوعبدالله سمرقندی، از محمد بن کثیر کوفی، از اصبغ بن نباته برای ما نقل کرد: حسن و حسین علیهما السلام بیمار شدند... .
آن گاه ابن جوزی پس از نقل این حدیث می گوید:
« در جعلی بودن این حدیث شک نداریم؛ گرچه جز اشعاری ضعیف و اقداماتی که آن سروران از آن دور و منزّه هستند، دلیلی در دسترس نداشته باشیم.
چرا که یحیی بن معین درباره اصبغ می گوید: « اصبغ بن نباته هیچ ارزشی ندارد».
هم چنین احمد بن حنبل درباره دو راوی دیگر می گوید: « ما حدیث محمد بن کثیر را آتش زدیم، ابوعبدالله سمرقندی نیز قابل اعتماد نیست»(16).
اما حافظ ابوعبدالله گنجی این حدیث را با واسطه از حافظ حمیدی به همین شکل روایت کرده و می گوید:
« ابوطالب عبداللطیف بن محمد قبیطی بغدادی، از ابوالفتح محمد بن عبدالباقی بن سلیمان، از حافظ محمد بن ابی نصر حمیدی، از ابوعلی حسن بن عبدالرحمان معروف به شافعی در مکه، این حدیث را برای ما نقل کرد...».
حافظ گنجی سپس می گوید:
« حافظ ابوعبدالله حمیدی این حدیث را در کتاب فواید خود، به همین شکل روایت کرده است و ما فقط از این طریق آن را روایت کرده ایم. حاکم ابوعبدالله نیز در مناقب فاطمه علیها السلام آن را روایت کرده و ابن جریر طبری آن را در شأن نزول « هل اتی» به صورت طولانی تر از این، روایت کرده، اما من هنگام نوشتن این کتاب، نسخه او را در اختیار نداشتم» (17).
بررسی راویان این سند
بنابر آن چه گذشت، راویانِ حدیث در سند مذکور، حافظان و محدّثان بزرگ هستند و عبدالله حمیدی در زمره ی مشهورترین آن ها قرار دارد. اینک نگاهی کوتاه به شرح حال عبدالله حمیدی داریم.نگاهی به شرح حال عبدالله حمیدی
در بسیاری از کتاب هایی که مرجع شناخت شخصیت های بزرگ و حوادث مهم به شمار می روند، شرح حال نیکو و مفصّلی از عبدالله حمیدی ثبت شده است (18).در کتاب های دیگر اهل سنت نیز شرح حال او ذکر شده است، اما هیچ یک از آن ها بر او خُرده نگرفته و حتی با اشاره هم علم، ثقه بودن و پرهیزکاری او را زیر سؤال نبرده اند... .
اینک به ذکر خلاصه ای از شرح حال او در سیر اعلام النبلاء اکتفا می کنیم:
حمیدی: امام و پیشوا، عالم به سنت نبوی، فردی دقیق، حافظ و شیخ محدثان ابوعبدالله بن ابی نصره اندلسی، در بغداد سکنی گزید. او از نظر علم و عمل و اعتقاد و اطاعت کردن، از جمله افراد باقی مانده در میان حدیث دانان بود، رحمت خداوند بر او باد.
ابونصر ابن ماکولا درباره او می گوید:
کسی را در پاکی و عفّت و پرهیزکاری و پرداختن به علم همانند دوستمان ابوعبدالله حمیدی ندیدم، همو که کتاب تاریخ اندلس را تألیف کرد.
یحیی بن ابراهیم سلماسی در مورد حمیدی می گوید:
پدرم می گفت: در فضل و بزرگی و فراوانی علم و تلاش برای گسترش علم، کسی را هم چون حمیدی ندیدم، او با تقوا، پرهیزکار و پیشوای علم حدیث، علل و راویان حدیث بود. وی همانند حدیث دانان دیگر، در علم تحقیق و اصول متبحّر بود و در عین حال از دایره کتاب و سنت، پایش را فراتر نمی نهاد... .
اسلفی می گوید: از ابوعامر عبدری درباره حمیدی پرسیدم.
او گفت: هرگز کسی همانند او یافت نمی شود و درباره همچون کسی جایی برای پرسش وجود ندارد، وی حافظ حدیث بود، علوم فقه، حدیث و ادب را در خود جمع کرده بود. او علمای اندلس را درک کرده بود. وی در سال 458 هجری وفات یافت (19).
بررسی و نقد دیدگاه ابن جوزی
اکنون دیدگاه ابن جوزی را از جهات زیر بررسی می نماییم:نخست آن که تنها دلیل ابن جوزی برای دروغ بودن حدیث یاد شده، اشتمال آن بر برخی اشعار و افعال است، اما این دلیل پذیرفتنی نیست؛ زیرا فقط باید به اصل حدیث و شأن نزول سوره مبارکه دهر، استدلال و استناد نمود.
دوم آن که این اشعار و افعال فقط در متن حدیث مورد استناد او آمده است و در تمامی متون مختلف این حدیث، وجود ندارد. بنابراین به کار گرفتن آن برای تکذیب حدیث مذکور، از پایه باطل است.
سوم آن که نقلِ تنها یکی از متون و سندهای یک حدیث مشخص و تشکیک در اصل حدیث به دلیل مخدوش دانستن یکی از سندهای آن، در شأن علمای منصف و باتقوا نیست، اما این روش از ابن جوزی فراوان دیده شده است!
چهارم آن که دانشمندان محقق از قبول نظرات ابن جوزی در کتاب الموضوعات سر باز زده اند، آنان بسیاری از نظرات او را مورد نقد قرار داده و به وی نسبت خطا داده اند تا جایی که گفته اند: در این باب نباید به ابن جوزی اطمینان کرد.
ابن جوزی و کتاب الموضوعات در بوته نقد
اکنون شایسته است که به دیدگاه علما پیرامون ابن جوزی و کتاب الموضوعات او، اشاره ای کنیم:ابن اثیر، ابن وردی و دیاربکری، در شرح حال ابن جوزی چنین گفته اند:
او از مردم، بسیار بدگویی می کرد به ویژه از عالمانی که مخالف شیوه او بودند. (20)
ذهبی درباره او می گوید:
« دست نوشت موقانی را خواندم که نوشته بود: ابن جوزی صمغِ بلادُر (21) خورده بود و ریشش ریخته بود. از همین رو ریش او بسیار کوتاه بود. او ریشش را با رنگ سیاه، خضاب می کرد. در تألیفاتش بسیار اشتباه وجود دارد. او کتابی را به پایان می رساند ولی در مطالبی که نوشته بود دقت لازم را به کار نمی بُرد.
ذهبی پس از این نقل می گوید: آری، تألیفاتش دارای اغلاط فراوانی بود، وی با عجله به نوشتن کتابی خاص اقدام می کرد، اما بر اثر همین عجله دست به کار تألیف کتابی دیگر می شد. وی بیشتر علم خود را از نوشتن کتاب ها و رساله هایی فرا گرفته بود که در تألیف آن ها با دانشمندان واقعی به طور شایسته ارتباط نداشته است» (22).
جلال الدین سیوطی و داوودی در شرح حال او چنین گفته اند: ذهبی در التاریخ الکبیر می گوید: ما ابن جوزی را به اعتبار مهارت وی، حافظ نمی نامیم، بلکه حافظ نامیدن او به اعتبار فراوانی اطلاعات و جمع آوری احادیث است. (23)
در ادامه، سخن ابن حجر عسقلانی را ذکر خواهیم کرد که می گوید:
« ابن جوزی هم چون کسی است که در سیاهی شب هیزم جمع می کند ( کار بیهوده انجام می دهد)، به گونه ای که آن چه را نقل می کند، مورد بررسی قرار نمی دهد».
علمای بزرگ حدیث، هم چون: نووی، ابن صلاح، ابن جماعه، زین عراقی، ابن کثیر، ابن حجر، سخاوی، سیوطی و... کتاب الموضوعات او را مورد انتقاد قرار داده اند.
ابن کثیر در این باره می گوید:
« شیخ ابوالفرج ابن جوزی کتابی را تألیف کرده که روایات جعلی فراوانی در آن ذکر شده است، اما احادیث غیرجعلی را نیز در آن آورده و آن چه را که لازم بوده بیان کند، نیاورده است، به همین دلیل در این کار اشتباه نموده و به راه درست نرفته است» (24).
ابن حجر پس از اثبات صحت حدیث « سدالأبواب إلا باب علی علیه السلام»(25) که ابن جوزی آن را در الموضوعات و در شمار احادیث جعلی آورده، می گوید: « وی در این زمینه، خطای زشتی مرتکب شده است».
او در ادامه می گوید: « زیرا « و فوقَ کُلِّ ذی علمٍ علیمٌ» (26)؛ « و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است».
از طرفی، تقوا ایجاب می کند که در چنین مواردی به بطلان حدیث حکم نکنیم، بلکه باید درباره آن توقف کرد و نباید نظر داد؛ که چه بسا در آینده دیگران مطلبی را درباره ی این روایت درک کنند که برای او آشکار نشده است»(27).
سخاوی نیز درباره کتاب الموضوعات اظهار نظر کرده است. وی می گوید:
« ابن جوزی حتی احادیث حَسَن و صحیحی را که در یکی از دو صحیح بخاری و مسلم، نقل شده، در کتاب الموضوعات خود ذکر کرده و آن ها را جعلی دانسته است تا چه رسد به احادیث کتب دیگر.
این گونه گشاده دستی در تعیین احادیث جعلی، غیرقابل قبول و بسیار زیانبار است؛ زیرا وی احادیث را جعلی دانسته که نه تنها جعلی نیستند، بلکه از احادیث صحیح به شمار می آیند.
ممکن است برخی آگاهان نیز از روی حسن ظن به ابن جوزی راه او را در پیش گیرند و در این باره در کتب دیگر جست و جو و بررسی نکنند. از همین رو علما به طور اجمال، کلیت کار ابن جوزی را مورد انتقاد قرار داده اند؛ چرا که وی در بررسی احادیث، در بیشتر موارد، به یکی از سندهایی تکیه کرده که در طریق نقل این روایت، یک راوی متهم به دروغ دارد، اما وی از سندهای دیگر آن حدیث، غافل مانده است»(28).
پنجم آن که بر فرض این که ما از موضع خود در قبال بی اعتباری آراء ابن جوزی عدول کنیم، انکار صحت این حدیث را از او نمی توانیم قبول کنیم؛ زیرا ایرادی که او در الموضوعات بر این حدیث گرفته، مخالف دیدگاه او در کتاب تبصره است؛ چرا که در آن کتاب این حدیث را نقل کرده و آن را مورد نقد قرار نداده است. (29)
ششم آن که هیچ دلیلی برای انتقاد از محمد بن کثیر کوفی و اصبغ بن نباته وجود ندارد مگر شیعه بودن آن ها، اما همان گونه که در جایش ثابت شده است، تشیّع و رافضی بودن از نظر علمای اهل سنت، مشکلی ایجاد نمی کند و به این امر حافظ ابن حجر عسقلانی تصریح کرده است. (30)
نگاهی به شرح حال اصبغ بن نباته
اصبغ بن نباته از مشهورترین تابعین بوده است. از دیدگاه اهل سنت، تابعین نیز هم چون صحابه عادل بوده اند، چرا که آنان به این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل می کنند؛ حدیثی که خودشان آن را نقل کرده اند. در آن حدیث آمده است:خیر القرون قرنی ثمّ الذین یلونهم؛
بهترین عصرها، عصر اصحاب من است، سپس عصری که پس از آن می آید.
حاکم نیشابوری در کتاب معرفة علوم الحدیث در نوع چهاردهم آن علم چنین می نویسد:
« نوع چهاردهم: شناخت تابعین است و این نوع بر علوم فراوانی مشتمل است. چرا که تابعین به ترتیب طبقه بندی شده اند و هرگاه انسان از این علم غافل باشد بین صحابه و تابعین تفاوتی قائل نمی شود و هم چنین بین تابعین و تابعینِ تابعین نیز تفاوت قائل نمی شود. خداوند عزوجل می فرماید:
« وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(31).
رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را یادآور شده اند... پس بهترین مردم - پس از صحابه - کسانی هستند که با اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن گفته باشند و دین و سنت را از آنان - که وحی و نزول قرآن را دیده اند - بیاموزد...»(32).وانگهی اصبغ بن نباته از رجال ابن ماجه است، گروهی از بزرگان از او روایت کرده اند و برخی از بزرگان همچون عجلی (33) او را تأیید نموده اند.
البته بسیاری نیز اعتبار او را زیر سؤال برده اند، اما همه انتقادات آنان علیه وی به این مطلب برمی گردد که او شیعه علی علیه السلام بوده و فضایل آن حضرت را روایت کرده است.
برای مثال ابن حبّان می گوید: « اصبغ بن نباته، دلباخته ی مهر علی بن ابی طالب علیهما السلام بود، از همین رو به نقل روایات یاوه پرداخت و به همین دلیل مستحق شد که احادیث او ترک شود.»(34).
ابن عدی نیز می گوید: « در این جا حدیثی از او نمی آوریم؛ زیرا کسی، مطالبی را که درباره ی علی علیه السلام روایت کرده است، از او نمی پذیرد»(35).
روشن شد که علمای اهل سنت به چه دلیلی احادیث او را ترک گفته اند.
اینک پژوهش گر حقایق! در گفتار ابن عدی که پس از عبارت اخیر وی آمده، بیندیش! او می گوید:
« هنگامی که یک راوی مورد اطمینان و ثقه از اصبغ روایت کند، به نظر من آن روایت عیبی ندارد؛ بلکه ایراد از سوی راویان احادیث اوست، زیرا ممکن است آن ها، ضعیف باشند».
این سخنان، تشویش و نگرانی ابن عدی و امثال او را آشکار می کند، زیرا قصد آنان این است که حدیث فردی را بدون دلیل و تنها به خاطر شیعه بودنش (!) رد کنند.
نگاهی به شرح حال محمد بن کثیر
راوی دیگر این حدیث محمد بن کثیر کوفی است. او نیز شرایطی همانند اصبغ دارد. احمد بن حنبل درباره او می گوید: « ما احادیث او را سوزاندیم»(!).یحیی بن معین، همو که ابن جوزی کلام او را درباره زیر سؤال بردن اصبغ، نقل کرده درباره محمد بن کثیر می گوید:
« او شیعه ای بود که ایرادی در او وجود نداشت و من روایات او را از زبان خودش شنیدم»(36).
بنابراین، محمد بن کثیر فرد مورد اطمینانی بوده است، اما - طبق اظهارات علمای اهل سنت - شیعه بودنش این مسأله را برای احمد، توجیه پذیر می کند که حدیث او را بسوزاند!
بله راهی جز متروک واقع شدن احادیث او وجود نداشت! چرا که او از اعمش، از عدی بن ثابت، از زرّ، از عبدالله بن مسعود، از علی علیه السلام این گونه روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
من لم یقل علی خیر الناس فقد کفر (37)؛
هرکس نگوید که علی بهترین مردم است، به راستی که کفر ورزیده است.
حدیث نزول سوره دهر و لجاجتی دیگر از ابن تیمیه
روشن شد که آن چه عالمان اهل سنت گفته اند جز لجاجت در برابر پذیرش حق نیست؛ زیرا این سوره همان گونه که گذشت، مدنی است و نه مکی. از سوی دیگر - حتی با فرض پذیرش اشکال وارد شده به اشعار موجود در این روایت - باید گفت: اساس استدلال ما بر محور خود حدیث است، نه اشعاری که در یکی از نقل ها آمده است... .گویی ابن تیمیه می دانست که آن چه ذکر کرده برای رد کردن این حدیث کافی نیست. از این رو ناگزیر به دروغ گویی شده و وجود زنی به نام فضّه به عنوان خادمه اهل بیت علیهم السلام را تکذیب کرده تا دلیلی بر کذب اصل حدیث باشد!
او می گوید: « علی و فاطمه علیهما السلام خدمتکاری به اسم فضّه نداشتند، بلکه هیچ یک از نزدیکان رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین خدمتکاری نداشتند. در مدینه کنیزی به نام فضّه نمی شناسیم و هیچ یک از اهل علمی که ریز و درشت احوال اهالی مدینه را بیان کرده اند، از وجود خدمتکاری به نام فضّه سخن نگفته اند. این فضّه به « ابن عقب» می ماند که درباره ی او گفته اند: او معلم حسن و حسین بود و به او سیبی داده شده که در آن علم حوادث آینده وجود داشت و از این گونه دروغ ها که تنها نزد نادانان رواج دارد ... و داستان فضّه نیز این گونه است...»(38).
پاسخ به ابن تیمیه
به اصرار بی شرمانه ابن تیمیه بر دروغ بودن حدیث نگاه کنید.. اما باید گفت که خود او دروغگوست. چرا که علما درباره فضّه سخن دیگری دارند، حافظ ابن اثیر درباره او می گوید:« فضّه نوبیه، کنیز حضرت فاطمه زهرا علیها السلام دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود ابوموسی براساس نوشته ای آن را برای ما روایت کرده است».
وی در ادامه، حدیث نزول سوره دهر را با اسناد خود از ابن عباس روایت کرده است. (39)
حافظ ابن حجر عسقلانی درباره فضّه چنین می نویسد:
« فضّه نوبیه، کنیز فاطمه زهرا علیها السلام بود، ابوموسی در الذیل و ثعلبی در تفسیر سوره « هل اتی» از طریق عبدالله بن عبدالوهّاب خوارزمی پسر عموی احنف آورده اند که...».
وی در ادامه می گوید:« ابن صخر در فوائد خویش و ابن بشکوال در کتاب المستغیثین از طریق خود، با سندی از طریق حسین بن علاء، از جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی علیهم السلام، از پدرش، از علی علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای دخترش فاطمه علیها السلام کنیزی را به نام فضّه نوبیه استخدام کرد، فاطمه علیها السلام کارها را با او تقسیم می کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دعایی را به فضّه یاد داده بود که پیوسته آن را می خواند...»(40).
با این حال، گویا برخی از پیروان ابن تیمیه، در گزافه گویی راه استاد خود را پی نگرفته اند و از ترس رسوایی در همه موارد از او پیروی نمی کنند (!!).
ابن روزبهان و لجاجتی دیگر
ابن روزبهان خنجی نیز درباره حدیث نزول سوره دهر لجاجت نموده است. او همان کسی است که به نقد کتاب نهج الحق علامه حلّی پرداخته است. وی می گوید:« برخی از مفسران درباره شأن نزول سوره دهر، چیزهایی را بیان کرده اند، اما این روایت را بسیاری از محدثان و مفسران انکار کرده اند و گفته اند: آیا جایز است که انسان تا این حد در صدقه دادن مبالغه کند و خود و خانواده اش را گرسنگی بدهد تا جایی که به آستانه هلاک شدن برسند؟
در صورتی که خداوند تعالی می فرماید:
« وَ یَسْأئلُونَکَ مَا ذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ »(41)؛
و از تو می پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: از ما زاد نیازمندی خود.عَفو آن است که بیش از خرج و مخارج خانواده باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:
خیر الصدقة ما یکون صفواً عفواً؛
بهترین صدقه آن است که برگزیده و مازاد بر نیاز باشد»(42).
تحلیل کلام ابن روزبهان
این مسأله نشان می دهد که ابن روزبهان مدعی مکی بودن سوره یا جعلی بودن حدیث نیست؛ بلکه تنها از زاویه مذکور، در مورد این حدیث، تشکیک می کند. اگر مجالی برای گفتن چنین سخنی در مقابله با استدلال شیعه امامیه بود، بی شک معاصران و متأخرین که کاری جز نشخوار و تکرار ندارند، آن را بیان می کردند (!!).البته این تشکیک به راحتی، قابل دفاع، نقض و ردّ است و برای پاسخ دادن به آن، آن چه را که در قسمت فواید بیان کردیم، کافی است.
پینوشتها:
1. منهاج السنة: 7/ 177-179، چاپ جدید.
2. معالم التنزیل: 495/5.
3. سوره دهر: آیه 24.
4. همان.
5. روح المعانی: 150/29.
6. فتح القدیر: 343/5.
7. الجامع لأحکام القرآن معروف به تفسیر القرطبی: 118/19.
8. روح المعانی: 150/29.
9. منهاج السنة: 12/7، چاپ جدید.
10. در اسدالغابة آمده است: « پسرعموی احنف».
11. در اسدالغابة آمده است: « بصری».
12. الکشف والبیان فی تفسیر القرآن: نسخه خطی.
13. أسد الغابة: 530/5.
14. تذکرة الخواص من الأمة: 313.
15. لسان المیزان: 5/ 308 و 309.
16. الموضوعات: 1/ 390-392.
17. کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب: 345-348.
18. برای آگاهی در این زمینه ر.ک: المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ابن جوزی: 96/9، معجم الادباء، یاقوت حموی: 282/18، تذکرة الحفاظ، ذهبی: 1218/4، الوافی بالوفیات، صفدی: 317/4، مرآة الجنان، یافعی: 149/3، النجوم الزاهرة، ابن تغری بردی: 156/5، تتمة المختصر فی اخبار البشر، ابن وردی: 17/2، الکامل فی تاریخ، ابن اثیر:245/10.
19. سیر أعلام النبلاء: 19/ 120-127.
20. مراجعه کنید به حوادث سال 597 در الکامل فی التاریخ، تتمة المختصر و الخمیس.
21. درخت یا درختچه ای است در آمریکای مرکزی که چوبِ گران بهایی دارد و از آن صمغی به نام آکازو استخراج می کنند. ( به نقل از المنجد).
22. تذکرة الحفاظ : 4/ 1342-1348، رقم 1098.
23. طبقات الحفاظ: 478، طبقات المفسرین: 274/1.
24. الباعث الحثیث: 75.
25.« بستن همه دردها جز در مخصوص ورود و خروج علی علیه السلام».
26. سوره یوسف: آیه 76.
27. القول المسدّد فی الذبّ عن المسند: 19.
28. فتح المغیث - شرح ألفیه الحدیث - : 236/1.
29. روح المعانی: 158/29.
30. مقدمة فتح الباری: 398 و 410.
31. سوره توبه: آیه 100.
32. معرفة علوم الحدیث: 41.
33. تهذیب الکمال: 308/3.
34. کتاب المجروحین: 174/1.
35. تهذیب الکمال: 310/3، تهذیب التهذیب: 316/1.
36. الجرح و التعدیل: 68/8، تاریخ بغداد: 191/3 و کتاب های دیگر.
37. تاریخ بغداد: 192/3.
38. منهاج السنة: 7/ 182-183، چاپ جدید.
39. أسد الغابة و معرفة الصحابه: 530/5.
40. الإصابة فی معرفة الصحابة: 387/4.
41. سوره بقره: آیه 219.
42. إبطال الباطل. مراجعه کنید به: إحقاق الحق و إزهاق الباطل: 170/3.
/م