اصول رشد و تکامل در روانشناسی (1)

رشد و تکامل به کل تغییرات پی در پی در فرایندهای زیستی، شناختی و اجتماعی فرد اطلاق می شود که تعامل و تفاعل عوامل مختلف درونی و بیرونی منشأ آن می باشد.
پنجشنبه، 26 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول رشد و تکامل در روانشناسی (1)
اصول رشد و تکامل در روانشناسی (1)

 

نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

رشد و تکامل به کل تغییرات پی در پی در فرایندهای زیستی، شناختی و اجتماعی فرد اطلاق می شود که تعامل و تفاعل عوامل مختلف درونی و بیرونی منشأ آن می باشد.
به عقیده روان شناسان رشد داشتن یک سیمای درست از الگوی رشد و تکامل پایه شناخت کودکان است. همچنین، دریافته اند که شناخت علل تغییر در رشد و نمو اساس شناخت هر کودک است.
شناخت الگوی رشد و تکامل دارای ارزشهای علمی و ارزشهای عملی است. از این قرار:
اول، آشنایی با الگوی رشد و تکامل آدمی به روان شناسان رشد امکان می دهد که بدانند:
-از کودکان و نوجوانان چه انتظارهایی می توان داشت.
-در سن های مختلف چه الگوی رفتاری باید از کودکان و نوجوانان ظاهر شود.
-چه وقت این الگوها با الگوهای رشد یافته جایگزین می شوند.
دوم، دانستن اینکه چگونه می توان جدول راهنما برای الگوهای رفتاری کودکان و نوجوانان از لحاظ سنین مختلف قد، وزن، عقل یا ذهن، هیجان و عاطفه تنظیم کرد و کودکان و نوجوانان را بر اساس آن مورد مطالعه قرار داد.
سوم، چون رشد و تکامل موفق مستلزم راهنمایی است بنابراین، آشنایی با الگوی رشد و تکاملی والدین و معلمان را قادر می سازد که در اوقات خاص یادگیری کودکان و نوجوانان را هدایت کنند. مثلاً بچه ای که آماده راه رفتن است فرصت لازم برای این عمل را فراهم آورند و او را به تکرار آن تشویق کنند. تجربه نشان داده است که فقدان به موقع فرصت و تشویق، ممکن است رشد و تکامل طبیعی را به تعویق اندازد.
چهارم، آشنایی با الگوی رشد و تکامل به والدین و معلمان امکان می دهد که کودکان و نوجوانان را به موقع برای تغییرات طبیعی رشد و تکامل بدنی، شناختی، عاطفی، اجتماعی، روانی حرکتی و شخصیت آماده کنند.

اصول کلی رشد و تکامل یا حقایق علمی درباره ی رشد و تکامل انسان، عبارتند از:

1- رشد و تکامل متضمن تغییر است.

معمولاً اکثر مردم دو اصطلاح «نمو» (growth) و «رشد» (development) را قابل تبدیل به یکدیگر می دانند، آنها اگرچه غیرقابل تفکیک هستند با هم متفاوتند و هیچ یک نمی تواند جای دیگری را بگیرد. اصطلاح «نمو» به تغییرات کمّی یعنی افزایش اندازه و ساخت بیرونی (قد، وزن) و درونی (مغز) اطلاق می شود و در نتیجه ی نمو مغز توانایی های یادگیری و یادآوری و استدلال فرد افزایش پیدا می کنند. فرد همچنانکه از لحاظ بدنی نمو می کند از لحاظ عقلی یا ذهنی نیز نمو می کند.
اصطلاح «رشد» برعکس به تغییرات کیفی و کمی با هم اطلاق می شود. به این ترتیب، می توانیم «رشد» را یک رشته تغییرات تدریجی پیشرو منظم و مرتبط به هم تعریف کنیم. منظور از «تدریجی و پیشرو بودن» این است که چنانکه قبلاً هم گفته ایم، تغییرات رشدی جهت دار هستند و به پیش توجه دارند و «منظم و مرتبط بودن» به این معناست که میان تغییرات قبلی و تغییرات بعدی رابطه معینی وجود دارد.

هدف تغییرات رشد و تکاملی

هدف تغییرات رشد و تکاملی «تحقیق ذات» یا تحقق بخشیدن به استعدادهای سرشتی (ژنتیک) است. و منظور از تحقق ذات یا به اصطلاح مسلو (Maslow) «خودشکوفایی» کوشش شخص به این است که از لحاظ بدنی و ذهنی، تا حد امکان بهترین شود. شخص برای خوشبخت و سازگار شدن به فرصتی نیاز دارد تا به کمال مطلوبش برسد.
شخص برای دست یافتن به این هدف ناگزیر است موانع را از پیش بردارد و این موانع ممکن است:
-محیطی باشند مانند محرومیت از فرصت آموزش و پرورش.
-درونی باشند مانند ترس از کوشش به این سبب که مورد انتقاد اجتماعی قرار می گیرد.
برای تحقق ذات یا خودشکوفایی در دوران کودکی می توان کمک های زیر را به کار بست:
* بهداشت خوب که به کودکان کمک می کند با مشکلات مقابله کنند و بر آنها چیره شوند.
* نداشتن نقص های بدنی خطرناک که کودک را از فعالیت های مطلوبش باز می دارند.
* خودپذیری، که از خودپنداری مساعد ناشی می شود و به کودک این اعتماد را می دهد که او می تواند با هر مشکل پیشامده کنار بیاید.
* محیطی که رشد و تکامل فردیت کودک را تشویق کند بیش از آنکه همه کودکان را در یک قالب بگنجاند.
* محیطی که کودکان را تشویق و کمک کند که با مسائل هر چند سخت شخصاً مواجه شوند و برخورد کنند.
* وضع یا تعیین هدفهای واقعی در حدی که کودک بتواند به آنها برسد و از شکست ها و ناکامی هایی که به خودپنداری او لطمه می زنند در امان باشد.
* خودشناسی شامل شناخت و پذیرفتن ضعف ها و قوتهای خویش.
* حمله به عوامل و علل رفتار ضد اجتماعی پیش از اینکه آن رفتار به صورت عادت درآید و فرصت پذیرش اجتماعی را از او بگیرد.
* آموختن برقراری رابطه با دیگران و «دیگر مداری» را جانشین «خودمداری» کردن.(1)

انواع تغییر در رشد و تکامل

رشد و تکامل، از تغییرات حاصل می شود، لکن این تغییرات همه از یک نوع نیستند و نیز این تغییرات، فرایند رشد و نمو را یک جور و به یک اندازه تحت تأثیر قرار نمی دهند. تغییرات رشدی را می توان به چهار گروه یا طبقه مهم تقسیم کرد از این قرار:

1- تغییر در اندازه و مقدار

این گونه تغییرات را به وضوح می توان در فرد ملاحظه کرد. هر سال که کودک بزرگ می شود وزن، قد و اندازه های پیرامون بدنش افزایش پیدا می کنند مگر اینکه عوامل غیر منتظره ای این رشد طبیعی او را به تعویق اندازد. و نیز اعضای داخلی بدن کودک از قبیل قلب، کلیه ها، شش ها و معده سال به سال بزرگتر می شوند تا او بتواند نیازهای روزافزون خود را ارضا کند. از لحاظ ذهنی نیز تغییراتی پیدا می شوند مثلاً بر خزانه لغات (تعداد لغاتی که کودک می داند) کودک افزوده می شود؛ توانایی استدلال، حافظه، و کاربرد تخیل خلاق بطور طبیعی در طی سالهای رشد و تکامل فزونی می یابند.

2- تغییر در نسبت

چنانکه در تصویر شماره یک می بینیم رشد بدنی به تغییرات
اصول رشد و تکامل در روانشناسی (1)
بدنی محدود نمی شود. کودک، برخلاف تصور گذشتگان، کپی و عکس برگردان شخص بالغ نیست بلکه تمام بدن او نسبت های متفاوتی با بزرگسال دارد. این امر بخصوص هنگامی که بدن کودک را به اندازه بدن یک فرد بالغ بزرگ کنیم به چشم می خورد. تا موقعی که کودک به سن بلوغ، حدود سیزده سالگی، نرسیده است نسبت های بدنش به بدن بزرگسال نزدیک می شوند.
تغییرات در نسبت در رشد و تکامل ذهنی هم ظاهر می شوند. در دوران کودکی اولیه، تصور کودک تحت سلطه خیال پردازی هایش قرار دارد و رابطه اش با واقعیت کمتر است. به تدریج که کودک بزرگ می شود عنصر خیال پردازی جای خود را به واقعیت می دهد و او تخیلش را زیر نفوذ و سلطه خود در می آورد و آن را در فعالیت های خلاق بکار می برد. در رغبت های کودک نیز تغییر پیدا می شود و او که بیش از هر چیز به اسباب بازی خود علاقه مند بوده و جز با آنها مشغول نمی شد، بتدریج علاقه مند می شود که با کودکان دیگر بازی کند و سرانجام در دوران نوجوانی نسبت به نام هم جنس، لباس های شیک و ظاهر آراسته رغبت نشان می دهد.

3- ناپدیدی خصایص قدیمی

سومین نوع مهم تغییر در رشد و تکامل فرد ناپدید شدن برخی از خصایص است. از جمله خصایص بدنی، ناپدیدی تدریجی غده تیموس است که غالباً «غده طفولیت» نامیده می شود و در سینه جای دارد، و نیز ریزش دندان های طفولیت را می توان نام برد. از جمله خصایص ذهنی (روانی) که رفته رفته به سبب بی فایده بودنشان ناپدید می شوند ورور کردن و سخنان نامفهوم گفتن و سایر اشکال سخن گفتن بچگانه را باید نام برد.

4- کسب خصایص تازه

در مقابل ناپدیدشدن بعضی از خصایص، که دیگر برای کودک فایده ای ندارد، او خصایص بدنی و ذهنی تازه ای کسب می کند. برخی از این خصایص ضمن یادگیری حاصل می شود ولی بیشتر آنها نتیجه نضج و تکامل خصایصی است که هنگام تولد کاملاً آشکار نبوده اند. از مهمترین انواع این خصایص، رویش دندانهای دائم و پیدایش خصایص ثانوی جنسی را می توان نام برد که معمولاً در ماههای نخستین نوجوانی ظاهر می شوند. از جمله خصوصیات ذهنی یا عقلی که فرد کسب می کند میل کنجکاوی، مخصوصاً درباره ی مسائل جنسی، انگیزش جنسی، معرفت، معیارهای اخلاقی، اعتقادات دینی، شکل های متفاوت زبان را نام می برند.

2- رشد و تکامل اولیه بحرانی تر از رشد و تکامل بعدی است.

مطالعات علمی رشد و تکامل دوران خردسالی مخصوصاً یافته های فروید و اریکسون روشن ساختند که تجربه های نخستین سالهای زندگی فرد تقریباً سراسر زندگی او را تحت تأثیر قرار می دهند و آثار آنها چنان عمیق اند که حتی خنثی کردن بعضی از آنها غیرممکن است.
به نظر اریکسون یادگیری کودک به چگونگی ارضای نیازهای او به غذا، توجه و محبت بستگی دارد. مطالعه سرگذشت دانش آموزان دبستانی و دبیرستانی و دانشجویان ناسازگار ثابت کرده است که ایشان در دوران خردسالی از غذای کافی، توجه و محبت اطرافیان مخصوصاً والدین محروم بوده اند.
همچنین، پنج سال اول مدرسه رفتن «دوران بحرانی» رشد و تکامل به شمار می رود زیرا در این دوره است که موفقیت یا شکست اثر عمیقی در کودک می گذارد و غالباً موفقیت یا شکست تحصیلی در مقاطع بعدی را تعیین می کند.
به طور کلی، پایه های اولیه رشد و تکامل آدمی تقریباً تعیین کنندگان کم و کیف رشد و تکامل بعدی به شمار می روند و این پایه ها عمدتاً تحت تأثیر یادگیری و تجربه قرار می گیرند. حال اگر این پایه ها به سازگاریهای شخصی و اجتماعی کودک مضر باشند می توان سریعاً و به موقع آنها را تغییر داد و از عواقب ناگوار احتمالی جلوگیری کرد.
هارلوک عوامل مؤثر در پایه های اولیه رشد و تکامل را چنین توضیح می دهد:

روابط اجتماعی مساعد

روابط مساعد با مردم، مخصوصاً با اعضای خانواده، کودک را تشویق می کنند که علاقه به ارتباط با دیگران و اجتناب از خودمحوری را در خود رشد می دهد و این نیز به سازگاری شخصی و اجتماعی مطلوب خواهد انجامید.

حالات عاطفی

محرومیت عاطفی ناشی از طرد شدن به وسیله اعضای خانواده یا جدایی از والدین، غالباً به اختلالات شخصیت منجر می شود. برعکس، رضایت عاطفی رشد و تکامل سالم شخصیت را تشویق می کند.

روشهای تربیت کودک

کودکانی که به وسیله والدین سهل گیر تربیت می شوند معمولاً احساس مسئولیت ندارند، کنترل عاطفی ضعیفی دارند و درباره ی آنچه به عهده بگیرند کمتر می آموزند. کودکانی که به وسیله ی والدین آزادمنش (دموکرات) و حتی سختگیر، بزرگ و تربیت می شوند از سازگاریهای شخصی و اجتماعی مطلوبی برخوردارند.

ایفای نقش اولیه

از نخستین فرزند خانواده غالباً مسئولیت هایی را انتظار دارند که از فرزندان بعدی ندارند. مثلاً فرزند اول مسئول است که از برادر یا خواهر کوچکترش مراقبت کند و این ممکن است اعتماد به نفس او را افزایش دهد که کودکان بعدی ندارند. لکن این امکان هم وجود دارد که او در سراسر زندگی خود عادت فرماندهی را ادامه دهد.

ساخت خانوادگی کودک

کودکی که در خانواده بزرگ یا پر اولاد بزرگ می شود تمایل دارد که در گرایش ها و رفتارش قدرت طلب باشد، در حالی که خانواده مطلقه یا متارکه سبب می شود که کودک مضطرب، بی اعتماد یا بدگمان و تا حدی سختگیر بار آید.

تحریک محیطی

محیط محرک از جمله عواملی است که رشد و تکامل استعدادهای موروثی را برمی انگیزد. گفتگو با بچه و نشان دادن تصاویر کتاب های داستانی علاقه او را به یادگیری کلمات و خواندن تحریک می کند. همچنین، محیط محرک، رشد و تکامل مطلوب بدنی و ذهنی را برمی انگیزد، در حالی که محیط غیرمحرک سبب می شود کودک پایین تر از استعدادهایش رشد کند.(2)

3- رشد و تکامل آدمی نتیجه و محصول تعامل نضج و یادگیری است

قبلاً درباره ی ضرورت نسبی هر دو عامل نضج و یادگیری و تعامل آنها برای رشد و تکامل سخن گفتیم و اشاره کردیم که منظور از «نضج» (maturation) یا «رشد غریزی» آشکار شدن خصایص نهانی است که از درون فرد سرچشمه می گیرند و موهبت ژنتیک می باشند و «یادگیری» رشد و تکاملی است که از تمرین و تجربه و تلاش نتیجه می شود. ضمن یادگیری است که فرد ناگزیر است منابع موروثی خود را بکار گیرد. بنابراین، باید از فرصت های لازم یادگیری برخوردار باشد.
آمادگی برای یادگیری را با سه معیار زیر می توان تعیین کرد:

1 -رغبت به یادگیری

کودکان رغبت خود به یادگیری را با علاقه شان به اینکه آموزش داده شوند یا خود را آموزش دهند نشان می دهند.

2-رغبت پایدار

هنگامی که کودکان برای آموختن آماده باشند رغبت به یادگیری را ادامه خواهند داد حتی زمانی که با مانع برخورد کنند.

3-بهبود و پیشرفت

کودکان آماده برای یادگیری مرتباً در تمرین های خود بهبود و پیشرفت نشان خواهند داد.

4- الگو یا قالب رشد و تکامل، قابل پیش بینی است

هر نوعی از حیوان و انسان از یک قالب یا الگوی خاص رشد و تکامل پیروی می کند و رشد و تکامل آدمی به شکل مرتب و منظم انجام می گیرد مگر اینکه عاملی باعث اختلال آن شود. به بیان دیگر، رشد و تکامل انسان، تصادفی نیست و با نظم خاصی انجام می گیرد.
دانستن این اصل رشد و تکامل دارای ارزشهای زیر است:
الف- می توان چگونگی اندام کودک را در بزرگسالی پیش بینی کرد.
ب- می توان برنامه های تربیتی و آموزش را بر پایه استعدادهای ذهنی کودکان تنظیم کرد.
پ- می توان به آمادگی کودک برای سایر مراحل رشد و تکامل کمک کرد.
ت- رشد و تکامل بدنی، ذهنی یا هوشی و شخصیتی اولیه، راهنما یا کلیدی به دست می دهد که بدانیم کودک در بزرگسالی چه حرفه ای را می تواند عهده دار شود یا چه کاری را انجام دهد.

بعضی از الگوهای قابل پیش بینی

از شواهد متعدد چنین برمی آید که الگوی قابل پیش بینی در رشد و تکامل بدنی، پیش از تولد و پس از تولد، دو قانون عمومی دارد که جهت رشد و نمو را نشان می دهد:

الف- قانون طولی یاسری (cephalocaudel law) یادمی

طبق این قانون، رشد و نمو از بلندترین نقطه سر تا کف پا به صورت طولی و عمودی انجام می گیرد. به این معنا که رشد و تکامل در ساخت و کنش ابتدا از ناحیه سرآغاز می شود، سپس به بدنه می رسد، و سرانجام به ناحیه پاها می رسد. چنانکه طول سر جنین در ماه دوم، به اندازه نصف طول تمام قد اوست؛ بعد بتدریج با تغییر مراحل رشد، این نسبت تغییر می یابد و به شکل عادی در می آید.
همچنین، کودک در نخستین ساعات زندگی، فرو بردن سوزن را در صورتش احساس می کند و عکس العمل نشان می دهد در صورتی که فرو بردن آن را در پایش ادراک نمی کند مگر اینکه چند مرتبه این عمل، تکرار شده بر شدت درد افزوده شود.
کودک می تواند حرکات سر خود را پیش از حرکات دست و پا کنترل کند چنانکه در اوایل زندگی وقتی روی شکم به زمین می افتد سر خود را بلند می کند. سپس رشد و نموش دگرگون می شود در نتیجه می تواند سر و سینه اش را با هم بلند کند و بعد از مدتی می تواند دست های خود را بکار ببرد تا اینکه رفته رفته پاهایش نیز رشد کرده موجب به راه افتادن او می شود. به عبارت دیگر، رشد و نمو پیش از تولد، در جهت سرآغاز شده پیش می رود. بعدها رشد سایر قسمتهای بدن انجام می گیرد. البته، نباید تصور کرد که رشد یک قسمت از بدن پیش از اینکه رشد قسمت های دیگر شروع شود تکامل می یابد بلکه تمام قسمت های بدن در حال رشد و تکامل است منتها در یک قسمت زودتر از قسمت های دیگر آغاز و پیشرفت می کند.
اصول رشد و تکامل در روانشناسی (1)
شکل 2

ب- قانون عرضی یا محوری (proxmodistal law)،

طبق این قانون رشد و نمو مسیر افقی را طی می کند. یعنی از نزدیک به دور یا از محور مرکزی بدن به اطراف و انتها انجام می گیرد. مثلاً انگشتان کودک دیرتر از بازوهای او رشد می کنند. چنانکه کودک می تواند اشیای گوناگون را با کف دست بگیرد پیش از اینکه فقط از انگشتان خود استفاده کند. (ش3.)
اصول رشد و تکامل در روانشناسی (1)
شکل 3

پ- از عام به خاص

رشد و تکامل از عام به خاص سیر می کند بدین معنا که کودک در مراحل اولیه ی زندگی در مقابل یک محرک خارجی با تمام بدنش واکنش نشان می دهد لیکن به تدریج و با مرور زمان، این عکس العمل ها صورت منظم و تخصصی به خود می گیرند و در مقابل هر محرکی، عضو خاصی از بدنش واکنش نشان می دهد. مثلاً ابتدا برای اینکه اسباب بازی خود را بدست آورد تمام بدنش را به حرکت در می آورد لیکن بعدها برای این کار، فقط دستش را دراز می کند. همچنین، کودک در آغاز زندگی، تمام اشیای محیطی را با نظر کلی عمومی می نگرد بدون اینکه به اجزای تشکیل دهنده آنها توجه کند مثلاً شکل مثلث را کلاً می بیند بدون اینکه یک یک اضلاع آن را مشاهده کند سپس به تدریج می تواند اجزاء را درک کند.
آموزش و پرورش جدید در اصول، برنامه ها و روشهای تعلیم، از قانون فوق پیروی می کند و آموزش کلمات و جملات را پیش از حروف تشکیل دهنده آنها توصیه می کند.

ت- روش انحطاط

رشد و تکامل تا دوران کمال و نضج، به پیش متوجه است و کودک هر روز جلوتر از روز پیش می شود. اما از این مرحله به بعد رفته رفته رو به انحطاط می گذارد یعنی دوران پیری می رسد، و تنها در مرحله رشد کامل است که تساوی و تعادل برقرار می شود.
در دوران پیری و ضعف، عکس مراحل رشد را می پیماید یعنی حرکات پاها پیش از حرکات سر کند می شوند و انگشتان پیش از کف دست مرتعش می شوند و تعادل حرکتی خود را از دست می دهند. این نوع سرعت را «سرعت منفی» می نامند.

پی نوشت ها :
 

1. Hurlock, Elizabeth B. (1987): Child development. U.S.A. P.23.
2. Hurlock, Elizabeth B (1987): P.26.

منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط