خاطرات قرآنی از شهدا
ما باید در جلسات قرآن شرکت کنیم
شهید محمّدمهدی خادم الشریعهدر جلسات ذهنی، به طور منظّم شرکت می کرد و به آن اهتمام می ورزید.
شبی در منزل یکی از دوستان، جلسه ی قرآن داشتیم. به منزل ما زنگ زد و گفت:
- «اگر با دوچرخه به جلسه می روی، دنبال من هم بیا.»
هنگامی که طبق قرار به منزل ایشان مراجعه کردم، دیدم محمّدمهدی حال خوبی ندارد و به علت سرماخوردگی مریض است. به او گفتم: «شما مریض هستید، بهتر است امشب را استراحت کنید و از خیر جلسه بگذرید.»
محمّدمهدی برای شرکت در جلسه اصرار کرد و گفت: «اگر من و شما شرکت نکنیم، جای خالی ما را در اینگونه جلسات چه کسی پر می کند؟»(1)
با جذبه ی عجیبی قرآن می خواند و می گریست
شهید محمود شهبازیعشق عجیبی هم به مطالعه و تلاوت آیات کلام الله مجید داشت. از هر فرصتی برای این عشقبازی استفاده می کرد. حتّی در آن آخرین ملاقاتی که در منطقه ی عملیاتی خرمشهر با او داشتیم، دیدم بعد از ادای فریضه ی مغرب و عشاء نشست و با خلوص و جذبه ی عجیبی قرآن خواند و سخت گریست.
در دوران حضور در سپاه استان همدان، شب های محمود شهبازی در آن اتاق کوچک پشت دفتر فرماندهی، به مطالعه و نماز شب می گذشت. بعد از خواندن نماز شب و تا اذان صبح، یک روند قرآن تلاوت می کرد. طوری که اعضای جوان تر سپاه، از قبیل سعید بادامی و شهید اسماعیل شکری موحّد، مأنوس شده بودند به این که دمدمه های سحر، بروند پشت دیوار اتاق محمود و یواشکی به صدای تلاوت او که واقعاً بالحن شیوا و صوت گرمی ادا می شد، گوش بدهند. تلاوت قرآن شهبازی، دل ها را می برد به بام ملکوت.(2)
تلاوت ترتیل آیات با لحن خوش و صوت زیبا
شهید محمّود شهبازیدر آن محافل قرآنی، به قدری ترتیل آیات نورانی کلام الله مجید را با لحن خوش و صوت زیبایی می خواند که همه ی اساتید و شرکت کنندگان در جلسه، شیفته ی او شده بودند. طوری که پشت سر هم، از محمود برای شرکت در این محافل دعوت می کردند. استاد مسلّم نهج البلاغه هم که بود. در سال 1360 می رفت و برای طلّاب همدانی؛ که خودشان اهل فضل بودند، نهج البلاغه تدریس می کرد. شاید نیمی از ارادتی که بنده نسبت به او پیدا کردم ناشی از همان الفتی بود که با قرآن داشت.(3)
صبح های دوکوهه با تفسیر سوره ی والعادیات
شهید محمود شهبازیدر دوکوهه ی جدید، کلاس های قرآن ما هر روز بعد از اقامه ی نماز جماعت صبح، در ساختمان گروه همدان تشکیل می شد. اولین سوره ای را هم که آقای شهبازی برای تلاوت و تفسیر انتخاب کرد، سوره ی مبارکه ی «والعادیات» بود. تا آن جایی که به خاطر دارم، تفسیر همین سوره، حدود هشت، ده جلسه زمان برد. مطالبی که حاج محمود در آن جلسات مفصّل، درباره ی حقایق عمیق آیات این سوره بیان کرد، مثل نقش فی الحَجَر، در ذهن من حک شد، طوری که به رغم گذشت بیست و هشت سال از آن جلسات، اگر لازم باشد همین الان، بنده به اتکای محفوظات ذهنی ام از بیانات جامع الاطراف آقای شهبازی، بی اغراق آمادگی دارم تا یک ساعت تمام، درباره ی این سوره صحبت کنم. حاج محمود می گفت: برادرها، سوره ی والعادیات، شامل دو بخش عمده است. بخش اول؛ تأکید حضرت حق، به استناد سوگندهای مؤکّدش به آن چیزهایی است که در نزد پیشگاه ربوبی، از والاترین ارزش ها برخوردارند و بخش دوّم؛ افشای یک حقیقت تلخ درباره ی کُنِه وجود انسان و رابطه ی او با خداست. خداوند برای تفهیم اهمیت ایّن بخش ثانویّ سوره، در بخش اول به یک مجموعه ای از چیزها، قسم یاد می کند. معمولاً آدم ها وقتی بخواهند مطلب مهمی را به صورت مؤکّد به دیگران بفهمانند؛ طوری که هیچ شک و شبهه ای نسبت به حقّانیت گفته هایشان باقی نماند، سوگند می خورند، آن هم به مقدّس ترین پدیده های عالم. حالا خالق عالم و آدم در این سوره آمده و قسم یاد کرده. ببنیم خدای متعال به چه چیزهایی قسم خورده. در این سوره، خدا برای این که از ناسپاس و کم ظرفیتی انسان در نسبت او با خالق مهربان و بخشنده اش صحبت کند، محور سوگندش را نه بر روی مجاهدین راه حق، بلکه بر روی جرقه هایی که از سم اسبان در حال تاختن آن ها بر روی زمین سنگلاخ ایجاد می شوند قرار داده. خدا آمده و به گرد و غباری که از تاختن اسب های مجاهدین به هوا بلند می شود، قسم خورده، هم نه به تاختن هر اسبی، بلکه تنها به تاختن اسب های مجاهدین، آن هم نه هر مجاهدی در هر جای دیگر، بلکه به آن مجاهدینی که در سحرگاهان، در میدان نبرد به دشمنان خدا هجوم می برند. خدا حتی به نَفَس های اسب های در حال تاختن مجاهدین قسم می خورد و ... قس علی هذا.
در هر کدام از آن جلساتِ سحرگاهی، حاج محمود شهبازی یک یا دو آیه از سوره ی والعادیات را محور بحث های توضیحی و تفسیری خودش قرار داده بود. خیلی شیوا و روان صحبت می کرد و برای تفهیم بهتر مطالب به شنوندگان، از تجارب حاصله از حضورش در محور بر آفتاب و نبردهای یازده شهریور و تنگِ کورک هم شاهد مثال می آورد. دست آخر با یک سوز و حسرت عمیقی می گفت: برادرها، حالا متوجّه هستید که در چه جایگاهی قرار گرفته ایم؟ جایگاه اهلِ جهاد! اما آیا ما به واقع در حد و قواره ی جایگاهی که خداوند به مجاهدینِ راه خودش اختصاص داده، رسیده ایم؟ شما را نمی دانم، ولی به خودم که نگاه می کنم، به حال خودم حسرت می خورم و می گویم دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. من کجا و آن مجاهدی که خدا او را با چنین ظرافتی در این سوره توصیف کرده، کجا!
بعد شروع می کرد به توصیف مهم ترین زوایای شاکله ی شخصیت یک مجاهد راه خدا و در این بخش، از بیانات بلند حضرت امیر (علیه السّلام) در نهج البلاغه پیرامون جایگاه ویژه ی مجاهدین در نزد حضرت حق، بهره می گرفت. صبح های ما را در دوکوهه، حاج محمود شهبازی با جلسات قرآن خودش یکسره معطّر کرده بود به عطر خوش معرفت و شناخت مفاهیم انسان ساز قرآنی.(4)
باید هر روز در گردان ما قرآن بخوانی!
شهید محمود شهباریاین گردهمایی، اوّلین نشست مشترک مسؤولین تیپ 27 سپاه و تیپ 2 لشکر 21 ارتش بود که در فضای باز برگزار شد. در آن هوای آفتاب و دل انگیز اواخر اسفند ماه، شروع این جلسه همراه شد با تلاوت دلنشین آیات قرآن توسط حاج محمود شهبازی.
وقتی جلسه ی معارفه تمام شد، شهید عزیزمان اسماعیل قهرمانی که آن روزها تازه به فرماندهی گردان انصارالرسول (صلی الله علیه و آله) تیپ ما منصوب شده بود، آمد سروقت حاج محمود و با لحن مشتاق و بی قراری به او گفت: «حاج آقا شهبازی، مطالبه ای از شما دارم و هیچ عذر و بهانه ای را هم برای عدم قبول آن از شما نمی پذیرم؟» حاج محمود که قدری متعجّب شده بود، آن حس طنّازی اش گل کرد و گفت: «قبول کردن این مطالبه؛ مشروط است به این که بدانم طلب شما از چه جنسی است؛ اگر پول دستی بخواهی، از همین حالا جواب شما منفی است!» آقای قهرمانی با همان حجب و حیای زیادی که داشت، خندید و گفت: «آن چه را که از شما می خواهم، در نظر بنده با هیچ کدام از ثروت های مادّی این عالم قابل ارزش گذاری نیست. مطالبه ی بنده از شما این است که از این به بعد، باید هر روز برای برادرهای گردان ما قرآن بخوانید.»
به قدری مُصِر و مشتاق این خواسته اش را به زبان آورد که حاج محمود کم آورد و به او قول داد هر روز برای آن ها آیاتی از کلام الله را تلاوت کند.(5)
تلاوت قرآن در هر فرصت
شهید محمود شهبازیچندین بار اتفّاق افتاد که ضمن جلسات جمع بندی شناسایی شبانه، که بعد از ظهر روز بعد تشکیل می شدند، حاج محمود از همان مجال، استفاده ی بهینه را به عمل می آورد و حتّی شده برای پنج دقیقه، آیاتی از کلام الله مجید را با صوت خوشِ خودش می خواند و تفسیر مختصری از آن آیات را هم به ما ارائه می کرد. پاره ای مواقع، هر کدام از ما را موظف می کرد در جلسه، یکی از آن آیه ها را به نوبت بخوانیم، طوری که ضمن خواندن یک سوره ی کوتاه، همگی در ثواب تلاوت قرآن، سهیم شده باشیم. بعضی اوقات هم که وقت تنگ بود، خودش به تنهایی آن سوره را تلاوت می کرد.(6)
همین یک آیه کافی است
شهید محمّدحسین تجلّیاعضای پایگاه جمع شده بودند. برای شروع جلسه، قرآن را دادم به او. قرآن را باز کرد «اَعوذ بالله من الشَّیطان الرَّجیم. بسم الله الرحمن الرّحیم. لِمَ تَقولونَ مالا تَفعلون. صدق الله العلی العظیم» گفتم چرا فقط یک آیه؟
برگشت طرف من و گفت: «اگر مفهوم همین آیه را با تمام وجود بفهمیم و درک کنیم برایمان کافی است، چرا می گویید آن چه را که عمل نمی کنید».(7)
حضور قرآن در زندگی بچّه ها
شهیدان علی غفارپور، جعفر حقگو و اصغر عبّاسقلی زادهنمازهای یومیه را با نیروهای گردانها در مسجدی که برای دو گردان ساخته شده بود، به جماعت می خواندیم. هر صبح بعد از نماز، قرائت قرآن داشتیم و یکی از برادران، قسمتی از نهج البلاغه را می خواند و ترجمه می کرد. قرآن طوری در زندگی بچه ها حضور داشت که تحمّل همه ی زحمات و سختی های آموزش و شناسایی در آن شرایط صعب، بدون قرآن بی معنی به نظر می رسید و معیار همه ی کارها، قرآن و سیره ی اهل بیت بود. «علی غفارپور»، «جعفر حقگو» و «اصغر عبّاسقلی زاده» به این کلاس ها خیلی اهمیت می دادند و معمولاً کلاس های نهج البلاغه در اتاق آنها برگزار می شد.
عدّه ای خود را موظف کرده بودند هر روز حداقل یک جزء قرآن بخوانند. هر صبح قبل از رفتن به جمع نیروهای گردان، زیارت عاشورا می خواندیم و عصرها، دعای توسل. این دعاها در شبهای سه شنبه و پنجشنبه که شب خاص توسّل و کمیل بود، در جمع نیروهای خط شکن لشکر عاشورا عطر دیگری می پراکند.(8)
شرکت در ثواب قرائت قرآن
شهید سیّد منصور دیّانی«سیّد منصور»، مسئول بسیج عاملی دزفول نقل می کرد: شهید «منصور دیّانی» هر روز عصر که می شد، فانوس های خیمه ها را پر از نفت می کرد. زمانی که از او پرسیدم چرا این کار را می کنی؟ با تواضح خاصّی پاسخ داد: «می خواهم در ثواب قرآنی که برادران رزمنده در نیمه های شب تلاوت می کنند، شریک باشیم.»
این شهید عزیر، در عملیات «بدر» به خیل شهدا پیوست.(9)
برنامه ی تلاوت و تفسیر سوره ی واقعه
شهید شیخ حسین واعظیهر شب در اتاق، قبل از خواندن سوره ی واقعه، به تفسیری که میشانی می کرد، گوش می دادیم که بسیار دلنشین بود. هنوز آوای دلنشین و لحن صحبت کردنش در گوشم طنین انداز است. یادش به خیر!
یادم است شبی در تفسیر سوره ی واقعه، بحث حورالعین بود و میشانی توضیح داد که در آن دنیا، به هر کسی حوری هم سن و سال خودش تعلّق می گیرد و ... در اینجا حاجی لکزایی، امدادگر دسته که حدود شصت سال داشت، فریاد اعتراضش بلند شد که ای بابا، سر ما کلاه رفت؛ من حوری شصت ساله می خواهم چه کار!؟ و شروع کرد به سرو صدا کردن و قیل و قال که یا همین حالا حوری سهم من را هفده هجده ساله کنید، یا ما برگشتیم مشهد! شهادت و حوری هم پیشکش خودتان! خلاصه شوخی حسابی بالا گرفت و خنده در اتاق پر شد. سرانجام میشانی، حاجی را قانع کرد و گفت که شما بعد از شهادت، در روز قیامت جوان شده، سپس برانگیخته می شوید؛ که حاجی هم خوشحال و خندان سرجایش نشست!
هر شب قبل از خواب، مراسم خواندن سوره ی واقعه، در هر اتاق به طور مجزا برگزار می شد و صبح ها سوره ی الرحمن و زیارت عاشورا بعد از نماز جماعت و ظهرها تفسیر قرآن و اخلاق بعد از دو نماز و شب ها دعاهای مختلف، همراه با مراسم نوحه خوانی و سینه زنی و خواندن دعاهای ورود به آب و دعای قبل از غذا خوردن و دعای بعد از غذا به صورت دسته جمعی و دعای قبل از مطاعه به طور رسمی انجام می شد. مراسم غیر رسمی هم که الی ماشاء الله....!
یک روز وقتی حاجی واعظی رسید به تفسیر آیه ی «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ»، پس بگیرید آنها را و به زنجیر بکشید، پس در آتشش بیندازید (سوره ی حاقه، آیات 31 و 30)، مجلس از دستش خارج شد.
هم خودش، هم بچّه ها چنان داد و فریادی راه انداخته بودند که بیا و ببین! هیچ وقت حال خوشی را که بعد از آن روز داشتم. فراموش نمی کنم. تا مدّت ها با خودم زمزمه می کردم «خذوه...» و از خوف خدا می لرزیدم! همان شب بعد از شام، علی شیبانی را دیدم که در محوّطه راه می رفت و زمزمه می کرد و اشک می ریخت. شادکام هم سر سفره به گوشه ای خیره می ماند و بعد یواشکی اشک خود را پاک می کرد.(10)
پی نوشت ها :
1. هلال ناتمام، ص 63.
2. مهتاب خیّن، صص 150-149.
3. مهتاب خیّن، صص 155-154.
4. مهتاب خیّن، صص 401-400.
5. مهتاب خیّن، صص 448-447.
6. مهتاب خیّن، صص 709.
7. صرف خون، صص 52-51.
8. لشکر خوبان ، ص 212.
9. سوره های ایثار، ص 21.
10. حماسه ی یاسین، صص 30-29.
(1389)، سیره ی شهدای دفاع مقدس 9، تهران: قدر ولایت، چاپ اول