نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد
رشد دقت (تمرکز)
دقت فرایند متمرکز ساختن فعالیت ذهنی برای مدتی روی یک محرک معین است. به عبارت دیگر، فرایند دقت، شخص را به توجیه و کنترل فعالیت ذهنی وادار می کند. مردم از لحاظ موضوع مورد توجه و طول زمان توجه (دقت) متفاوتند. یعنی همه مردم نمی توانند به یک محرک معین و یک زمان، فعالیت ذهنی خود را متمرکز و محدود کنند.طبیعی است که بچه خردسال نمی تواند فعالیت ذهنی خود را تحت کنترل در آورد، از این رو، مدت دقت او با بزرگسالان فرق دارد. فرایند دقت کودک، به تدریج با رشد و تکامل استعداد او برای کنترل و تنظیم فعالیت ذهنی خود رشد و نمو پیدا می کند. مثلاً در شش سالگی نمی تواند به مجموعه افکاری که کل واحدی را بوجود می آورند توجه کند. همچنانکه برای او دشوار است که بتواند یک امر ترکیب یافته از چهار قسمت یا عنصر را مورد توجه قرار دهد مانند «برو به اتاق خودت، لباس خواب خودت را پیدا کن، چراغ را خاموش کن، و بعد در اتاق را ببند» و غالباً کودک یک یا دو عمل از آن چهار عمل را فراموش خواهد کرد که علت این فراموشی ضعف قدرت حفظ کردن او نیست بلکه میزان دقت او کم است. به همین سبب، توصیه شده است وقتی می خواهیم کودک را به انجام دادن کاری مأمور کنیم باید سادگی و کمی موضوع کار را در نظر بگیریم.
بعلاوه، برای کودک شش یا هفت ساله دشوار است که فعالیت خود را زمان بیشتری در یک عمل متمرکز سازد زیرا دقت کودک از حالت عاطفی او متأثر می شود برخلاف بزرگسالان که به اصطلاح می توانند از روی اراده دقت کنند. از این رو، درسهای دوره ی اول ابتدایی باید بر پایه نیازهای آنی و فعالیت شخصی دانش آموزان مبتنی باشند.
بین 7 و 11 سالگی سرعت دقت کودک برای دقت اختیاری (ارادی) افزایش پیدا می کند بدین سبب، باید کودک در حدود ده سالگی دقت اختیاری را تمرین کند یعنی بتواند فعالیت ذهنی خود را تحت کنترل در آورد و آن را رهبری کند.
موضوعی که در بحث از دقت و توجه کودک باید در نظر داشت و تأثیر زیادی در تحصیل و آموزش او دارد موضوع خستگی ذهنی است. خستگی ذهنی در حدود یازده سالگی پیدا می شود برخلاف خستگی بدنی که در مراحل قبل نیز پیدا می شود. البته بی میلی را نباید با خستگی ذهنی اشتباه کرد و غالباً آنچه معلمان در دانش آموزان خستگی ذهنی می دانند بی میلی است که در اثر جالب نبودن موضوع درس یا روش کار معلم در دانش آموزان پیدا می شود. در حقیقت، قدرت کودک برای ادامه کار از بین نمی رود بلکه علاقه و توجه او کم می شود و از بین می رود.
رشد استعداد حفظ کردن و یادآوری (حافظه)
دقت با استعداد حفظ کردن مطالب آموخته قبلی و یادآوری آنها ارتباط کامل دارد. ناتوانی از یادآوری یک تجربه همیشه دلیل ضعف قدرت حفظ کردن نیست زیرا فراموشی علت های مختلفی دارد. یادآوری درسی که دانش آموز نمی تواند دقت خود را روی آن متمرکز کند برایش دشوار خواهد بود. بنابراین، می توان گفت که قسمت عمده ضعف قدرت حفظ کردن دانش آموزان به ضعف قدرت دقت ایشان بستگی دارد. حتی در ما بزرگسالان نیز این قانون طبیعی مشاهده می شود که آنچه را با دقت یاد می گیریم فراموش نمی کنیم یا دیرتر فراموش می شود.بعضی از روان شناسان معتقدند که کودکان یازده ساله در مقایسه با بزرگسالان دارای حافظه ماشینی هستند یعنی مطالب را حفظ می کنند بدون اینکه برای فهمیدن معنای آنها بکوشند ولی آزمونهای هوشی این اعتقاد را تأیید نمی کنند جز اینکه قدرت حفظ کردن کودک در نه یا ده سالگی کمتر از قدرت حفظ کردن بزرگسالان است.
عمل یادآوری در دوران کودکی به سرعت رشد می کند و او ابتدا می تواند بطری شیر خود را به یاد آورد و بشناسد، سپس به یادآوری و شناخت مادرش قادر می شود بطوری که از دوری او ناراحت می شود و گریه می کند و وقتی او را می بیند خوشحال می شود. در شش ماه اول زندگی به شناخت و یادآوری پدر و مادرش و خواهر و برادرش موفق می شود. پس از آن به تدریج در اثر رشد و تکامل، می تواند حرکات و الفاظ اطرافیانش را به یاد آورد همان طوری که صورتها و شکل های آنها را به یاد می آورد.
کودک پیش از ورود به دبستان می تواند ارقام، الفاظ، صورتها، حرکت ها، معانی و امور مختلف را که به زندگی روزانه او مربوط هستند به یاد آورد. رشد گویایی کودک در این یادآوریها بسیار موثر است. به همین سبب، آموزش و پرورش جدید، ارزش داستان گویی در دوره کودکستان و سالهای اولیه دبستان و استفاده از لوحه های آموزش را تأکید می کند.
استعداد یادآوری کودک با افزایش سن، زیاد می شود و او می تواند مطالب بییشتری را حفظ کند و به یاد آورد و نیز می تواند مطالبی را مدت زیادی به یاد نگاهدارد. البته این نکته را باز هم باید در نظر داشت که رشد و تکامل استعداد حفظ کردن و یادآوری با رشد کودک در فرایند دقت همراه می باشد.
استعداد یادآوری در همه کودکان یکسان نیست. بعضی از ایشان می توانند تجارب نخستین سالهای دوران زندگی خود را به یاد آورند و بیشتر ایشان به یادآوری تجارب مربوط به سه یا چهار سالگی قادر می شوند. یادآوری تجارب دوران اولیه کودکی در دختران قوی تر از پسران است. و این یادآوریهای اولیه رنگ هیجانی و عاطفی دارند بدین معنا که تجارب الم انگیز یا اندوهناک زودتر فراموش می شوند و هرگاه از لحاظ اندوهناکی بسیار شدید باشند در ناخودآگاه فرو نشانده می شوند و به صورت عقده های روانی در می آیند و بطور غیرمستقیم در رفتار فرد اثر می گذارند در صورتی که تجارب لذت بخش زودتر یادآوری می شوند.
بولر (بوهلر)(1) معتقد است که فرد در دوره کودکی بعدی (6-12 سالگی)، تجارب دوران اول کودکی را نمی تواند به روشنی به یاد آورد ولی در دوره ی نوجوانی به یادآوری آنها قادر می شود. سپس حدود آنها را فراموش می کند تا اینکه به سالمندی و پیری می رسد و در این مرحله دوباره می تواند تجارب مذکور را به روشنی به یاد آورد. البته در این یادآوری نباید تأثیر والدین و اطرافیان کودک را- که از حوادث دوران خردسالی او سخن می گویند- نادیده گرفت.
کودک می تواند الفاظ و ارقامی را که به او می گوییم بلافاصله به یاد آورد، و استعداد او به یادآوری مستقیم و فوری، با افزایش سن رشد می کند چنانکه در سالگی می تواند یک کلمه یا یک رقم را به یاد آورد. سپس بتدریج رشد و نمو پیدا می کند و به یادآوری کلمات و ارقام بیشتری قادر می شود.
جدول زیر مراحل رشد استعداد یادآوری لفظی مستقیم و فوری را نشان می دهد:
همچنین، کودک بین دو و سه سالگی می تواند دو رقم را به یاد آورد و در پایان سه سالگی سه رقم و بین ده و یازده سالگی شش رقم را به یاد می آورد.
جدول صفحه مقابل مراحل رشد در حفظ و یادآوری بلافاصله ارقام و اعداد را نشان می دهد:
چنانکه ملاحظه می کنیم یادآوری عددی مستقیم و بلافاصله برای کودک دشوارتر از یادآوری لفظ بلافاصله است که می توان علت آن را در انتزاعی بودن اعداد دانست. همین پدیدار در مقایسه یادآوری کودک نسبت به الفاظ مفهوم و الفاظ مبهم بیشتر روشن می شود. بدین معنا که کودک الفاظ معنادار و مفهوم را بهتر می تواند حفظ کند و به یاد آورد و کلمات دشوار و مبهم را فراموش می کند. و این نکته ای است که باید مورد توجه معلمان قرار گیرد و مطالب درسی را با ارتباط دادن به زندگی روزانه محصلان معنادار و مفهوم کنند تا کودکان یادآوری ماشینی و بی توجه به معنا را در خود رشد ندهند.
کودک در حدود ده سالگی می تواند یادآوری منطقی بکند و از این به بعد، استفاده او از یادآوری ماشینی کمتر می شود. به همین سبب مطالب درسی باید برای دانش آموزان معنادار باشند و با رغبت های فعلی ایشان ارتباط پیدا کنند. همچنین باید به تدریج دانش آموزان را به تفکر و فعالیت مستقل عادت دهند. پس اینکه کودک مطالب را بدون توجه به معانی آنها حفظ می کند در واقع، وسیله ای است برای رسیدن به یک هدف، وگرنه خود هدف نیست. یعنی این عمل مقدمه و پایه ی آمادگی برای حفظ کردن و یادآوری معنادار می باشد. بدون تردید ارزش این استعداد وقتی زیاد خواهد شد که مورد تربیت قرار گیرد، تربیتی که هدف آن رشد و شخصیت کودک از تمام جهات است.
در بحث از استعداد حفظ و یادآوری کودکان باید به این نکته مهم نیز اشاره کنیم که برنامه درسی و روش تدریس معلمان با طرز تفکر ایشان درباره ی استعداد حفظ کردن و اهمیت آن بستگی دارد. بدین معنا که هرگاه معلم حافظه ی کودک را همچون انبار یا مخزنی بداند که باید معلومات در آن انباشته شوند در این صورت، روش تدریس او بر اصل فعالیت معلم، و تماشا کردن و پذیرش دانش آموزان مبتنی خواهد شد و برنامه درسی نیز از یک عده مطالب غالباً از هم گسیخته و پراکنده تشکیل خواهد یافت. ولی اگر معلم حافظه ی کودک را استعداد استفاده از تجربه های قبلی در سازگاری و حل مسائل روزانه ی زندگی و آماده شدن برای آینده بداند در این صورت، برنامه و روش تدریس معلم به دانش آموزان کمک خواهد کرد که از طریق کس تجربه های تازه با اوضاع مختلف زندگی آشنا شوند و قدرت سازگاری ایشان با اوضاع و احوال زندگی در حال و آینده افزایش پیدا کند یعنی اصل فعالیت محصل جانشین اصل فعالیت معلم خواهد شد.(2)
پی نوشت ها :
1. Bühler. K (1933). The Mental development of the child P.91.
2- منظور از «سازگاری» در فرهنگ روان شناسی و آموزش و پرورش، این است که شخص اوضاع مطلوب محیط را بپذیرد و با آنها هماهنگ شود و اوضاع نامطلوب را دریابد و برای تغییر و تبدیل آنها به وضع مطلوب تلاش بکند چون انسان است و مسئول.
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388