نورالدین علی بن حسین عبدالعالی کرکی مشهور به محقق ثانی و علی بن عبدالعالی(1) و در منابع صفوی به خاتم المجتهدین در حدود سال 870ه.ق. در منطقه جبل عامل در روستایی به نام کرک نوح دیده به جهان گشود(2). درباره تاریخ ولادت وی اطلاع دقیقی وجود ندارد و اغلب منابعی که شرح حال وی را نوشته اند به تاریخ ولادت او اشاره نکرده اند. تنها اشاره ای که می توان از آن برای تعیین تاریخ تقریبی ولادت وی بهره جست، عبارتی است که برخی منابع آورده اند و آن این که عمر وی از هفتاد سال فراتر رفته بود(3). اگر این مقدار را از تاریخ وفات وی که در سال 940ق. روی داده است(4)کم کنیم، به سال تقریبی ولادت وی دست می یابیم.
جبل عامل منطقه ای است کوهستانی که ظاهراً از اوایل ورود اسلام به شام از مناطق شیعه نشین محسوب می شده است. و ضعیت جغرافیایی این منطقه به گونه ای بود که ساکنان آن را در مقابل هجوم خارجی محافظت می کرد، لذا برای شیعیان که اقلیتی در جامعه اهل تسنن آن روز به شمار می رفتند، جذابیتی ویژه داشت. اما شیعیان این منطقه از آزار حاکمان متعصب در امان نبودند و علمای شیعی نیز نمی توانستند آزادانه عقاید خود را ابراز کنند. شهید اول مجبور به تقیه بود و شبانه و مخفیانه در دمشق کتب شیعی را تدریس می کرد و روزها کتب اهل سنت را درس می داد و تظاهر به مذهب شافعی می نمود و با این حال قربانی تعصبات مذهبی شده و به شهادت رسید. زندگی سایر علمای این ناحیه نیز کم و بیش در تقیه، خطر و ناامنی می گذشت و شاید بتوان ریشه های حمایت قاطع اکثر علمای جبل عامل از دولت شیعی صفوی را در این نوع زندگی یافت.
کرکی در این ناحیه و در میان مجادلات سنی و شیعه متولد شد. کرک نوح، ناحیه ای است که علمای زیادی را در خود پرورش داده است. خانواده کرکی نیز از مشهورترین خاندان های شیعی این منطقه بود و پدر وی از علمای بزرگ شیعه محسوب می شد.(5) کرکی دوره آغازین تحصیلات خود را در این منطقه گذراند. از استادان بزرگ او بعد از پدر، علی بن هلال جزائری (م928ق) عالم بزرگ شیعی عصر بود که از موطن خود خوزستان به جبل عامل مهاجرت کرده و در آن جا به تدریس مشغول بود. کرکی به او بسیار اهمیت می داد(6) و ظاهراً تحت تأثیر شخصیت علمی و عرفانی او قرار داشت.
حوزه های شیعی جبل عامل در این زمان تحت تأثیر مکتب فکری محمد بن مکی، شهید اول(م786ق)قرار داشت که از ویژگی های آن، شیوه ی اصولی و اجتهادی و تأکید بر اختیارات فقیه است. همزیستی نه چندان مسالمت آمیز با اهل سنت، علمای شیعه این ناحیه را به فراگیری مذاهب فقهی و کلامی اهل سنت و تدریس آن ها وامی داشت(7). کرکی نیز پس از فراگیری فقه شیعی برای فراگیری کتب اهل سنت در حدود سال 905ق. به دمشق(8)، مصر و مکه سفر کرد و سالیانی چند نزد بزرگان اهل سنت به تحصیل پرداخت و از چند تن از علمای بزرگ آن ها اجازه نقل حدیث گرفت(9) و مجدداً به شام بازگشت و در سال 909ق. از استاد خود، علی بن هلال جزائری اجازه اجتهاد گرفت(10) و سپس به عراق وارد شد، وی در این زمان مجتهدی بزرگ محسوب می شد و به تدریج آوازه او در نجف می پیچید. عزیمت کرکی به عراق با روی کار آمدن شاه اسماعیل صفوی در سال 907ق. مصادف بود.
بدین ترتیب کرکی از نزدیک به رویدادهای ایران و عراق آشنا بود. صفویان تشیّع را مذهب رسمیِ ایران اعلام کرده بودند و بر گسترش آن، اصرار می ورزیدند و کرکی که خاطره تلخ مظلومیت ها و تلخکامی های جامعه شیعی جبل عامل را با خود داشت، به خوبی از این پیش آمد استقبال کرد تا این که احتمالاً در سفر فتح عراق در سال 914ق. بود که شاه از علمای شیعه عراق و جبل عامل دعوت کرد تا برای تبلیغ تشیّع به ایران سفر کند.(11)
در مورد این دعوت نظریات مختلفی ابراز شده است. برخی معتقدند شاه به هدف تبلیغ مبانی مذهبی جدید و با توجه به محدودیت های علمی و عددی علمای شیعی ایران به علمای عرب تبارِ شام و عراق رو آورد و برخی دیگر آن را در جهت تلاش برای تقویت پایه های مشروعیت دولت صفوی تحلیل کرده اند.
به هر حال اگر قرار بود تشیّع مذهب رسمی دولت صفویه باشد و در مساجد و بر منابع تبلیغ و در مدارس تدریس گردد و در سیستم قضایی، اقتصادی و سیاسی جامعه مبنای عمل قرار گیرد، ناگزیر بایستی عالمانی برای تبلیغ این مذهب و فقیهانی برای تبیین احکام آن وجود می داشتند(12) و در این ایام عدّه ی این علما در ایران بسیار محدود بود؛ به نحوی که حتی یافتن کتب فقهی شیعه نیز چندان آسان نبود.(13)
تحلیل دیگری نیز این دعوت را در جهت تلاش شاه اسماعیل برای کاهش قدرت قزلباشان ارزیابی کرده است که البته این در مورد شاه طهماسب به واقع نزدیکتر است. هم چنین نباید از تسلط علمای عرب تبار بر مبانی فقهی و کلامی اهل سنت و مجادلات نظری آن ها با اهل سنت غافل شد. مطمئناً این توانایی ها می توانست دولت صفوی را در رویارویی نظری با اهل سنت یاری دهد(14).
به هر حال شاه اسماعیل به علمای شیعه روی خوش نشان داد و برای کرکی سالیانه هفتاد هزار دینار مقرر کرد تا در حوزه های شیعی هزینه کند(15) و همین امر مخالفت بعضی از علما را برانگیخت که کرکی از آن، بسیار دل آزرده بود(16). دو سال بعد محقق بزرگ شیعی دعوت شاه اسماعیل را اجابت کرده و به ایران سفر نمود. در این زمان بین صفویان و ازبکان در خراسان جنگ سختی درگرفته بود که نتیجه آن، پیروزی سپاه قزلباشِ صفوی و تصرف هرات، مرکز فرهنگی سیاسی شرق ایران بود.
قزلباشانِ خشنِ صفوی به دستور شاه اسماعیل سعدالدین تفتازانی عالم بزرگ شهر هرات و شیخ الاسلام سی ساله دولت تیموری را به جرم تسنن به قتل رساندند. کرکی زمانی که وارد هرات شد و این خبر را شنید، برآشفت و گفت: اگر او را زنده می داشتید و ما با او مناظره می کردیم می توانستیم بسیاری را هدایت کنیم(17). می گویند کرکی تا آخر عمر بر این حادثه تأسف می خورد. اما خوی و خصلت نظامیان تندخوی و متعصب قزلباشی با علمای وارسته و فرزانه ای که شیفته مناظره و گفت و گو با مخالفان اند، تفاوت می کرد. به هر حال وجود کرکی و امثال او می توانست تا حدود زیادی تندروی ها و خشونت ها را اصلاح کند. مهم ترین کار کرکی در ایران، تقویت پایه های نظری تشیّع نوپایِ صفوی و ایجاد حوزه های علمی به خصوص در شهرهای اصفهان، قزوین و کاشان و تربیت شاگردانی بود که علوم دینی را در میان مردم ایران گسترش دادند.(18)
درگیری مستقیم او با مسائل سیاسیِ عصر خود، موجب شد تا فقه سیاسی که چندان مورد توجه علمای قبل قرار نمی گرفت، حیات تازه ای بگیرد. رویکرد کرکی به تحولات سیاسی عصر در رساله های نمازجمعه، نفحات اللاهوت و مهم تر از همه، در جامع المقاصد آشکار است. وی چند اثر خود را به دولت صفوی تقدیم کرد و چند اثر را به درخواست بزرگان صفوی نوشت. در ابتدای رساله نفحات اللاهوت وی ضمن تمجید از دولت نوپای صفوی هدف از نوشتن آن رساله را خدمت به دولت صفوی ذکر می کند(19). این کتاب در دفاع از سیاست مذهبی صفویان نوشته شده است.
کرکی در دوره شاه اسماعیل به بسیاری از شهرهای ایران سفر کرد و بر کارهای شرعی نظارت می نمود و به تدریس اشتغال داشت(20) اما به دلایل نامعلومی در اوایل دهه 20 قرن دهم، بعد از حدود پنج سال اقامت در ایران به نجف بازگشت(21). وی به دلیل بازگشت خود اشاره نمی کند، اما با نگاهی به اوضاع آن روزِ ایران می توان دریافت که کرکی در این دوره در ایران چندان آسوده نیست.
بعد از جنگ چالدران که به کشته شدن جمعی از علما و بزرگان صفوی و پیروزی عثمانیان انجامید، شاه اسماعیل روحیه خود را از دست داد و همانند گذشته به امور سیاسی و فرهنگی توجه نمی کرد. از سوی دیگر قزلباشان نیز جسورتر از قبل با رقبای ایرانی خود و عالمان شیعی به جدال برمی خاستند و گاه حتی از اطاعت مرشد کامل خود، شاه اسماعیل سرباز می زدند. آن ها علما و به خصوص علمای عرب تباری چون کرکی را دشمن می داشتند، زیرا تقویت علما در دربار به تضعیف موقعیت قزلباشان می انجامید. یک بار این دشمنی در دوره شاه اسماعیل به قتل امیر محمد یوسف، صدرِ خراسان به دست امیر قزلباش در آن ناحیه منجر شد(22) و مسلماً کرکی، از او که یک ایرانی بود، مصونیت کم تری داشته است.
به هر حال محقق به عراق بازگشت و به تألیف و تحقیق مشغول شد و بزرگ ترین کار علمی خود، یعنی جامع المقاصد را در این دوره شروع کرد؛ گرچه اشتغالات مجدد سیاسی در دوره شاه طهماسب مانع از آن شد که وی این اثر خود را به پایان ببرد(23). کرکی هرچند در این دوره از ایران خارج شده است، اما در آثارِ خود مخالفت و گلایه ای آشکار از صفویه ندارد و حتی جامع المقاصد را به شهریار صفوی تقدیم می کند(24). او تا دوره شاه طهماسب به ایران باز نمی گردد و ظاهراً در سفر شاه طهماسب به عراق است که مجدداً مسئله ی حضور کرکی در ایران مطرح می شود. شاه در 935ق. بعد از فراغت از درگیری های داخلی به عراق سفر کرد. در آن جا وی با کرکی برخورد بسیار محترمانه ای داشت. میزان احترام شهریار صفوی به او را در القابی می توان یافت که در وقفْ نامه ای در مورد نهری از آب فرات به کار برده است.
علاوه بر این، شاه در همین سفر کرکی را با حکمی تاریخی و پراهمیت به ایران دعوت می کند: متن این حکم چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
چون از سودای حقیقت انتهای کلام امام صادق علیه السلام که«انظروا إلی من کان منکم روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فارضوا به حکماً فإنّی قد جعلته حاکماً فإذا حکم یحکم فمن لم یقبله منه فإنّما بحکم الله استخفّ و علینا ردّ و هو رادّ علی الله و هو علی حدّ الشرک».لایح و واضح است که مخالفت حکم مجتهدین، که حافظان شرع سیدالمرسلین اند، با شرک در یک درجه است. پس هرکه مخالفت حکم خاتم المجتهدین وارث علوم سیدالمرسلین نائب الائمه المعصومین لازال کاسمه علیا: کند و در مقام متابعت نباشد. بی شائبه ملعون و در این آستانِ ملک آشیان مطرود است و به سیاسات عظیمه و تأدیبات بلیغه مؤاخذه خواهد شد.(25)
نکته قابل توجه این است که در این فرمان هیچ اشاره ای به جایگاه قدرت سیاسی نشده است؛ یعنی سعی در توفیق و جمع بین ضرورت های شرع و مقتضیات قدرت حاکمه ندارد، بلکه مستقیماً حکم شرع را مبنا قرار داده و تلاش در جهت توجیه و مشروعیت بخشیدن به قدرت سیاسی حاکم نمی کند.(28)
گفتنی است که در این متن به روایتی استناد می شود که کرکی در آثارش آن را به عنوان مبنای نظریه ولایت فقیه مطرح می کند. به هر حال این فرمان تصریح به نظریه ولایت فقیه از جانب سلطنت است و در تاریخ ایران این اوّلین بار است که سلطنت موقعیت برتر علما را می پذیرد و مخالفان آن ها را مشرک قلمداد می کند. این فرمان هم چنین نشان از آشنایی علما و نیز درباریان با نظریه ولایت فقیه دارد که طراح آن در این دوره کرکی است.
با این فرمان کرکی برای دومین بار در سال 936ق. وارد ایران می شود. فعالیت های وی در این دوره بسیار گسترده تر از قبل است، میزان قدرت او نیز بسیار افزایش یافته است و او در فعالیت های سیاسی با قدرت عمل می کند. سید نعمه الله جزائری در مقدّمه شرح عوالی اللئالی خود می نویسد:« هنگامی که کرکی وارد قزوین شد، شاه خطاب به وی گفت: شما امروز نائب امام و شایسته تر به مقام سلطنت هستید و من یکی از کارگزاران شمایم که اوامر و نواهی شما را به مرحله اجرا می گذارم»(29).
با توجه به اختیارات گسترده ای که کرکی در این دوره به دست آورده بود، ضمن تداوم فعالیت های فرهنگی به اقدامات سیاسی و اجتماعی مؤثری دست زد و در این باره دستورها و فرمان های متعددی به حکام و زمامداران نواحی مختلف ایران درباره رابطه با مردم، چگونگی اخذ مالیات و مقدار و مدت آن صادر کرد.
سید نعمة الله جزائری در این باره می نویسد:
من بعضی از فرمان ها و دستورهایی را که کرکی به حکام و زمامداران نواحی کشور نوشته و همه متضمن قوانین عدل و کیفیت سلوک حکام با مردم و راجع به اخذ مالیات و مقدار آن است دیده ام.
ظاهراً شاه صفوی نیز در تأیید دستورهای محقق نامه هایی نوشت تا اوامر او را امتثال کنند و اطمینان داشته باشند که آن ها به خواست سلطنت صادر شده است(30).
حسن بیک روملو در احسن التواریخ ضمن ستایش از کرکی می گوید: «وی در جلوگیری از فحشا و منکرات و ریشه کن کردن اعمال نامشروع مانند شراب خواری، قماربازی، ترویج فرایض دینی و محافظت اوقات نمازجمعه و جماعات، بیان احکام نماز و روزه، تفقد از علما و دانشمندان و رواج اذان در شهرهای ایران و قلع و قمع مفسدین و ستمگران مساعی جمیله و مراقبت های سختی به عمل آورد.»
به نظر وی بعد از خواجه نصیر هیچ کس به اندازه کرکی در اعتلای مذهب شیعه نکوشیده است.(31)
این دوره اقامت محقق در ایران نیز چندان به طول نینجامید. اقدامات او حسادت ها و مخالفت های زیادی برانگیخت، به نحوی که برخی از بزرگان صفوی درصدد قتل او برآمدند. و کرکی خسته از خصومت ها و رقابت ها دربار صفوی را رها کرد و به عراق بازگشت. شاه طهماسب نیز که ظاهراً نگران افزایش مخالفت ها بود و در بحبوحه درگیری با ازبکان و عثمانیان به سر می برد با رفتن او موافقت کرد(32).اما چندی بعد درصدد برآمد تا او را دوباره به ایران فرا خواند، لذا در سال 939ق. خود از جمیع مناهی توبه کرد و شراب خواری را که عادت دربار صفوی و قزلباشان بود، ترک کرد و دستورهای اکیدی برای جلوگیری از محرمات صادر کرد و کرکی را با اختیارات افزون تر و این بار با یک فرمان طولانی و پر آب و تاب رسمی به ایران دعوت نمود. در این فرمان بر نکات زیر تأکید می شود:
1-ترویج تشیّع و زمینه سازی ظهور حضرت صاحب الامر(عج)هدف اصلی دولت صفوی است.
2-این هدف جز با متابعت علمای دین به دست نمی آید.
3-محقق کرکی در این زمان بزرگ ترین عالم شیعی و نایب امام زمان است.
4-شاه در این فرمان دستور می دهد که «سادات عظام و اکابر و اشراف و امرا و وزرا و سایر ارکان دولت کرکی را مقتدا و پیشوای خود دانسته و در جمیع امور از او اطاعت کنند و آنچه امر نماید، مأمور و آنچه نهی نماید، منهی بوده؛ هرکس را از متصدیان امور شرعیه ممالک محروسه و عساکر منصوره عزل نماید، معزول و هرکه را نصب نماید منصوب دانسته، در عزل و نصب مذکورین به سند دیگری محتاج ندانند و هرکس را که عزل نماید مادام که از جانب ایشان دوباره منصوب نشود، نصب نکنند.»
5-حکامی که در مسیر ورود کرکی به ایران با او برخورد می کنند باید نهایت احترام و ادب را در حق او مراعات کنند و خود به استقبال او بشتابند و نخواهند که شیخ به استقبال آن ها بیاید.
6- بخشی از این فرمان نیز مربوط به اعطای امتیازات مالی به کرکی است(33).
ورود کرکی با این اختیارات می توانست نقطه عطفی در تاریخ به وجود آورد. اما تقدیر تاریخ را به گونه ای دیگر رقم زد. کرکی درست یک سال بعد از این فرمان و ظاهراً در حالی که در تدارک سفر به ایران بود به دیار باقی شتافت. پدر شیخ بهایی مرگ کرکی را ناشی از مسمومیت می داند و معتقد است عده ای از بزرگان دولت که از ورود کرکی به ایران متضرر می شدند، وی را مسموم کردند.(34)
آنچه از رفت و آمدهای کرکی به ایران روشن می شود این است که وی همیشه و به هر قیمتی حاضر به همکاری با سلطنت نیست و هر زمان خود را در محدودیت می بیند از دربار کناره گیری می کند. گرچه در این هنگام نیز بنا به مصلحت تشیّع، مخالفت آشکاری با دربار صفوی ندارد، نکته شایسته تأمل در این مورد این است که وی حتی بعد از صدور فرمان دوم با آنهمه اختیارات چندان عجله ای برای آمدن به ایران ندارد و یک سال صبر می کند و شاید حتی اگر زنده می ماند هیچ گاه به ایران بازنمی گشت.
متن فرمان ها و گفته های شاه طهماسب نشان از شأن عظیمی است که محقق برای فقیه قائل بوده است. این که شاه می گوید:«شما نایب امام و سزاوارتر از من به سلطنتید و من کارگزار شما هستم» و مخالف کرکی را ملعون و مطرود می داند، نمی تواند جز از تأثیرات اندیشه کرکی باشد، زیرا همان گونه که بحث خواهیم کرد، کرکی معتقد است که فقیه نیابت امام را برعهده دارد و در حقیقت فقیه والی مسلمین است و قبل از او این اندیشه در ایران مطرح نبود، حتی بسیاری از فقهای هم عصر کرکی نیز بر آن معتقد نبودند ولی کرکی با همین نگاه وارد دستگاه صفوی می شود و هرگاه احساس می کند درباریان حاضر به پذیرش این اقتدار نیستند، کناره گیری می کند.
مخالفان کرکی
1. علما
کرکی به سبب نوآوری ها فعالیت های سیاسی و احیاناً به لحاظ اختیارات فراوان و موقعیت سیاسی اش مخالفت هایی را برانگیخت. استقبال او از دولت صفوی و پذیرش هدایای شاه اسماعیل مخالفت برخی از علما را باعث شد. وی در آغاز رساله خراجیه، که یکی از اهداف نوشتن آن، اثبات حلّیّت عطایای پادشاهان از مال خراج بود، از این مخالفت ها و کینه ها شکوه می کند(35). شاید مهم ترین مخالف فکری کرکی، شیخ ابراهیم قطیفی، عالم مشهور آن عصر است. وی که گویا مدتی شاگرد کرکی بوده است(36)، به تدریج به یکی از مخالفان سرسخت وی بدل می شود؛ به طوری که بسیاری از آثار خود را در رد نظریات کرکی می نویسد. وی در مقدمه رساله الحائریه به اختلاف خود با کرکی اشاره کرده، آن ها را برمی شمارد.(37)مهم ترین موضوع مورد اختلاف، مسئله خراج و عطایای دربار و نماز جمعه بود. کرکی پرداختِ خراج را به حاکمان جور را جائز و اخذ جوائز و هدایای حاکمان را که از پول خراج صورت می گرفت، حلال می شمرد و خود نیز آن را می پذیرفت، اما قطیفی پرداخت خراج و اخذ جوائز و هدایا از حاکمان را حرام می شمرد و خود آن ها را نمی پذیرفت. وی ظاهراً به همکاری با سلطنت اعتقادی ندارد لذا رابطه کرکی با دربار را تحت عنوان دنیاطلبی مذمت می کند(38). و حلّیّت خراج را از کرامات قرن دهم می داند که اختراع کرکی است(39). وی در انتقاد از کرکی گاه از حوزه ادب و نزاکت خارج می شود و همین امر به نارضایتی علمای بزرگ از وی منجر شده است.(40)وی در یکی از آثار خود جهاد نظری با کرکی را به منظور زدودن افکار غلطش، از جهاد با شمشیر در راه خدا بهتر می داند(41). با این حال آثار کرکی به لحاظ استدلالی، قوی تر از قطیفی است. شاید روح اخباری گری حاکم بر بحرین، موطن قطیفی، نوآوری ها و اجتهادات کرکی را برنمی تافت و قطیفی شاید تحت تأثیر همان فضای اخباری گری با محقق به مخالفت برمی خیزد(42).
در مخالفت با کرکی، قطیفی تنها نبود، برخی دیگر از علمای ایرانی و غیر ایرانی نیز با وی همداستان بودند. عده ای از علمای ایرانی که تازه به تشیّع گرویده بودند، برتری علمی کرکی را نمی پذیرفتند. امیر غیاث الدین منصور از علمای بزرگ عصر ظاهراً بر سر تغییر قبله در شهرهای ایران با محقق اختلاف پیدا کرد و کار به مناظره در حضور شاه انجامید و نتیجه آن شد که شاه امیر را از صدارت عزل کرد(43) و یکی از شاگردان کرکی را به جای وی منصوب داشت.
امیر نعمه الله حلّی یکی از شاگردان کرکی از دیگر مخالفان او محسوب می شد- وی در مسائلی چون جواز برپایی نماز جمعه با حضور مجتهد- که فتوای محقق کرکی بود. با وی اختلاف داشت و با قطیفی همراه شده و آشکارا دم از برتری علمی خود و ضعف علمی کرکی می زد و دیگران را علیه کرکی تحریک می کرد. در این مخالفت عده ای از درباریان نیز با او همراه شده بودند(44) تا اینکه عده ای شبانگاه نامه ای به خانه کرکی انداختند و در آن به او توهین روا داشتند و چون شاه دستور داد مسببین را بیابند معلوم شد امیر نعمه الله نیز از آن، اطلاع داشته است، لذا دستور داد او را از ایران اخراج و در بغداد هم نگذارند بین او و قطیفی ملاقاتی صورت بگیرد(45) و به حاکم بغداد سفارش شد که در صورت تمرد تادیب و تنبیه را علیه امیر نعمه الله حلّی به کار بندد(46). کرکی نیز بعد از امیر از ایران خارج شد و مقدر بود که امیر نعمه الله حلّی ده روز بعد از کرکی فوت کند.
به هر حال وجود اختلاف فکری در میان علمای شیعه تازگی ندارد، اما این اختلافات به ندرت از مسیر ادب و نزاکت خارج شده و به دشمنی می انجامید لذا در این میان نباید نقش گروه های سیاسی را- که از این اختلاف سود می بردند- نادیده گرفت.
قابل توجه است که کرکی در برخوردهای نظریِ خود، بسیار محترمانه تر از مخالفان رفتار و دیدگاه های خود را با استدلال های قوی و بیانی متین همراه می کرد، اما او ظاهراً از مخالفت دوستان، بسیار دل آزرده بوده است.
2. سران قزلباش
گروه دوم مخالفان کرکی سردمداران قزلباشِ دولت صفوی بودند. همان گونه که اشاره شد، قزلباشان اعتقادات خرافی و غالیانه ای داشتند و به احکام شرعی اعتنا نمی کردند. از زمان ورود علمای شیعه به دربارِ صفوی اختلاف دو گروهِ فقها و نظامیان قزلباش آشکار بود. قزلباشان علما را نه تنها مخالفان فکری خود می دانستند، بلکه به چشم رقبای سیاسی به آنان می نگریستند که عرصه را بر قزلباشان تنگ می کنند و این در مورد فقهایی چون کرکی که دارای اختیارات وسیعی بودند، نمود بیشتری داشت.کرکی در اوّلین ورود خود به ایران، به رغم قدرت قزلباشان، آشکارا از درِ مخالفت با آنان درآمد و کتابی در رد صوفیه نوشت. فتاوایی نیز از او در این زمینه باقی است.
اصولاً تشیّع فقاهتی که محقق و پیروانش ترویج می کردند، با روح اعتقادات و عمل صوفیانِ صفوی در تضاد بود و همین امر علت اصلی مخالفت قزلباشان با علما بود. اختلاف علما و صوفیان از دوره شاه اسماعیل شروع شد. امیران و حاکمان ولایات با این که در بسیاری از موارد به دستور شاه اسماعیل باید از صدرِ ولایتِ خود اطاعت می کردند، عملاً از همکاری با آنان سرباز می زدند. در خراسان بین صدر آن ناحیه و امیر قزلباش اختلافاتی روی داده بود و شاه به امیر آن ناحیه دستور داد تا از صدر اطاعت کند اما این اختلاف نهایتاً به قتل امیر محمد یوسف، صدر خراسان به دست امیر قزلباش آن ناحیه انجامید.
اگر امیر محمد یوسف عالم ایرانی از آسیب قزلباشان در امان نبود، مسلماً علمای عرب تبار امنیت کمتری داشتند لذا کرکی در دوره اوّل حضور خود بعد از چند سال حضور در ایران به عراق بازگشت. اگر در دوره شاه اسماعیل حضور شاه اسماعیل و شخصیت فرهمند او می توانست جلوی سرپیچی قزلباشان را بگیرد، در ابتدای سلطنت فرزندش هیچ چیز جلودار قزلباشان نبود و شاه طهماسب کودکی ده ساله بود که به قدرت رسید و امیران قزلباش از همان ابتدا به جان هم افتادند و قدرت را عملاً به دست گرفتند. در این اوضاع دیگر اثری از اطاعت صوفیانه از مرشد کامل به چشم نمی خورد. تنها قدرت و مناصب مهم سیاسی بود که قزلباشان را به رقابت وامی داشت. آن ها حتی در حضور شاه یک دیگر را به قتل می رساندند و این اختلافات تا سال 939ق، که شاه با قتل یکی از سرداران قزلباش عملاً خود قدرت را به دست گرفت، ادامه یافت.
کرکی در اوج این رقابت ها وارد دستگاه صفوی شد و حضور وی قزلباشان را نگران کرد. به همین علت آنان درصدد برآمدند تا او را به قتل برسانند. محمود بیگ مهردار از سران قزلباش طرّاح این نقشه بود که قبل از آن که اقدامی بکند، در میدان مسابقه با سقوط از اسب جان سپرد(47) لذا این را از کرامات محقق کرکی برشمرده اند.
از این رو احتمال مسموم کردن محقق کرکی که از قول پدر شیخ بهایی نقل شده است، بعید به نظر نمی رسد؛ با توجه به این که وی در زمانی فوت کرد که درصدد رجوع به ایران بود و مراجعت وی با اختیارات وسیعی که شاه به او داده بود خطر بزرگی برای قزلباشان محسوب می شد.
اختلاف قزلباشان و علما بعد از آن نیز ادامه یافت اما شاهان صفوی بعد از تثبیت نظام به علما نیاز بیشتری داشتند، تا قزلباشان؛ به خصوص که قبایل قزلباش با رقابت های خونین خود بارها نظام صفوی را تا سر حد سقوط پیش بردند. بنابراین، این قزلباشان بودند که نهایتاً حذف یا به کارهای پست گماشته شدند.
تألیفات کرکی
قبل از آن که به آثار وی اشاره کنیم، لازم است تا به اختصار به مکتب فقهی او توجه نماییم. به طور کلی، مکتب فقهی کرکی از دو نظر با فقه دوره های پیشین تفاوت دارد: یکی آن که او با قدرت علمیِ خویش مبانی فقه را مستحکم ساخت. مشخصه عمده ی فقه او استدلال های قوی در هر بحث است. او، هم براهین نظریات مخالف را به نحو عمیق و دقیق مطرح ساخته و هم نظر خود را در هر مورد با استدلال محکم به کرسی نشانده است. مشخصه دیگر فقه کرکی بذل توجه به پاره ای از مسائل است که تغییر سیستم حکومتی و به قدرت رسیدن شیعه در ایران به وجود آورده بود؛ مسائلی از قبیل حدود اختیارات فقیه، نمازجمعه، خراج، مقاسمه و نظایر آن که پیش تر از آن، به علت عدم ابتلا جای مهمی در فقه نداشتند و اکنون مورد توجه بسیار قرار می گرفت. کرکی شخصاً این مسائل را در آثار فقهی خود به تفصیل مورد بحث قرار داد و در برخی از آن ها رسائل مستقلی نوشته است.بسیاری از فقهای شیعه، پس از کرکی تا پایان دوره صفوی، متأثر از روش فقهی او بوده اند، چون مجموعه حقوقیِ عمیق و متین او را با استدلال های قوی و محکم پیش روی خود داشتند. فاضل هندی، آقا حسین خوانساری، آقا جمال خوانساری، سلطان العلماء، شیخ بهایی و حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی و میرداماد از شاگردان مکتب فقهی او محسوب می شوند(48). القابی که فقها به وی داده اند بیانگر مقام رفیع فقهی و علمی کرکی است؛ او را محقق ثانی، خاتم المجتهدین لقب داده اند و بزرگان فقهای شیعه سلسله اجازات خود را به او ملحق می کنند.
به هر حال از کرکی حدود شصت کتاب و رساله بر جای مانده است که برخی از آن ها چاپ شده و برخی دیگر هنوز به زیور طبع آراسته نشده و در کتاب خانه ها به صورت خطی موجود است. معدودی از آثار وی نیز در گذر زمان از بین رفته است. در این جا چند اثر مهم وی را معرفی و به ذکر نام بقیه آثار اکتفا می کنیم:
1. جامع المقاصد:
این کتاب شرحی است بر قواعد الاحکام علامه حلّی که یکی از آثار بسیار مهم فقهی شیعه است و از قرن دهم تاکنون مورد استفاده فقهای بزرگ قرار گرفته است. ظاهراً کرکی این کتاب را برای رفع خلأ موجود در زمینه آثار فقهی شیعی در ایران به نگارش درآورده است، لذا در مقدّمه کتاب آن را به شهریار صفوی تقدیم می کند(49). اما متأسفانه سفر وی به ایران در دوره شاه طهماسب و اشتغالات سیاسی و مذهبی مانع از اتمام آن شده و آنچه موجود است، در بحث نکاح پایان می پذیرد.2.رساله خراجیه:
موضوع خراج و بهره مندی از آن در عصر غیبت، از مسائل مورد اختلاف در دوره کرکی است و وی نظریه جدیدی را در این زمینه مطرح می کند که بنا به شرایط روز و به اقتضای زمان است. او پرداخت خراج به سلطان را جایز و حتی واجب تلقی کرده و بهره مندی از آن را جایز می داند. این رساله مخالفت هایی را برانگیخت. فاضل قطیفی، مخالف سرسخت کرکی، رساله ای در رد آن نوشت و مدت ها بعد محقق اردبیلی و شیبانی نیز به دفاع از قطیفی و کرکی رساله هایی به نگارش درآوردند. اما نظریه کرکی در دوره صفویه مبنای عمل قرار گرفت و عملاً پذیرفته شد.3.رسالة فی صلاة الجمعة:
نمازجمعه نیز از مسائل اختلافی در عصر کرکی است. ارتباط اقامه این نماز با سیاست و حکومت در طول اعصار و حکم به ضرورت نصب امام جمعه توسط سلطان عادل، فقهایی را به مخالفت با اقامه آن در عصر غیبت واداشته بود، اما کرکی اقامه نماز جمعه را وجوب تخییری قلمداد کرده و شرط آن حضور نایب امام یا فقیه جامع الشرایط دانسته است. مسئله ی اختیارات فقیه و نیابت فقها از جانب امام را کرکی در این رساله به خوبی مطرح کرده است.4.رساله نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت:
این رساله را کرکی در ابتدای ورود خود به ایران در سال 917ق. در مشهد امام رضا به رشته تحریر درآورده است. این رساله به نوعی در جهت دفاع از سیاست مذهبی صفویان که مبتنی بر اصرار بر تشیّع و لعن خلفا بود، قرار دارد. رساله دیگری نیز به همین منظور با عنوان تعیین المخالفین لأمیر المؤمنین علیه السلام از وی در دست است.5. رساله فی العداله:
در این رساله کرکی بین عدالت و تقوا ملازمه برقرار می کند.6.رساله فی طریق استنباط الاحکام:
که بیانگر روش اصولی او در استنباط احکام شرعی است.7.رسالة المطاعن المجرمیّه:
رساله ای است در رد صوفیه که اصل آن موجود نیست، اما فرزند کرکی از آن، نقل قول هایی در کتاب خود آورده است.پینوشتها:
1.در برخی از منابع نزدیک به عصر کرکی از وی به «شیخ علی عرب» یاد می شود(عالم آرای صفوی، ص 480) لکن از آن جا که به کرکی نیز علی بن عبدالعالی، می گویند در منابع متأخر، وی را با علی بن عبدالعالی میسی اشتباه گرفته و مطالبی را که مربوط به یکی است به دیگری نسبت داده اند(مقدمة اللمعة الدمشقیه و دیدار با ابرار). ناگفته نماند که در مآخذ شیعی از میانه ی قرن دهم تا روزگار حاضر از او به «محقق ثانی»یاد می شود.(زمین در فقه اسلامی،ج2، ص 72)البته مامقانی در تنقیح المقال پنداشته است که این نام پس از قرن 11 برای کرکی ابداع شده است(ج4، ص 295).
2.الاعلام الزرکلی، ج5، ص 91؛ روضات الجنات در احوالات علی بن هلال جزائری.
3.روضات الجنات، ج4، ص 368؛ ریاض العلماء، ص 447؛ امل الامل، ص 58.
4.در خصوص تاریخ وفات وی نیز اختلاف نظر وجود دارد، لکن اغلب منابع تاریخ وفات وی را 940ق. می دانند: احسن التواریخ، ص 331؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص 434؛ تاریخ کرک نوح، ص 134؛ لؤلؤه البحرین، ص 154؛ ریحانة الادب، ج5، ص 248؛ فوائدالرضویه، ص 306؛ تتمه المنتهی، ص 412؛ معجم المؤلفین، ج7، ص 74؛ لقاب الالباب، ص 33؛ ماضی النجف و حاضرها، ج3، ص 243؛ خلاصة التواریخ، ص 236. البته بر این مدعا دو دلیل وجود دارد: اوّل این که ماده ی تاریخ او را «مقتدای شیعه»گفته اند که با سال 940 مطابقت دارد. از این رو منابعی که تاریخ وفات وی را بعد از 940ق. دانسته اند، به اشتباه رفته اند. دوم فرمان دومِ شاه طهماسب صفوی به کرکی است که در سال 939ق. صادر گردیده.
5.در مورد کرک نوح ر.ک: دکتر حسن عباس نصرالله، تاریخ کرک نوح. وی هیجده نفر از علمای کرک را نام می برد که در ایران عصر صفوی عهده دار مناصب مهم شرعی و سیاسی بوده اند.
6.علامه مجلسی، بحارالانوار، ج105، ص 31و 71.
7.ر.ک:آراء فی المرجعیة الشیعیه، ص 386 و آلبرت حورانی، هجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران ترجمه مرتضی اسلامی، کیهان فرهنگی، سال سوم، شماره 8، ص 14.
8.ماضی النجف و حاضرها، ج3، ص 242، تاریخ کرک نوح، ص 135.
9.بحارالانوار، ج105، ص 47-48 و 80.
10.همان، ص 28.
11.امیر ارجمند، دعوت شاه از کرکی را قبل از 910ق. ذکر می کند. ر.ک: Shaddow-fgod,P133
12.آلبرت حورانی، همان، ص 15.
13.احسن التواریخ، ص 86.
14.در مورد کرکی ر.ک: پاسخ های او به عالم عثمانی: عالم آرای صفوی، ص 480.
15.میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، ص 448.
16.احسن التواریخ، ص 86.
17.مستدرک الوسائل، ج3، ص 432.
18.میرزا عبدالله افندی، تعلیقه امل الامل، تحقیق سید احمد حسینی اشکوری، ص 294. وی مجتهدانی را که کرکی تربیت کرده، بالغ بر چهارصد نفر می داند.
19.کرکی، نفحات اللاهوت، به کوشش دکتر محمدهادی امینی، ص 39.
20.شیخ یوسف بحرانی، لؤلؤة البحرین، تحقیق سید محمدصادق بحرالعلوم، ص 152.
21.در مورد تاریخ بازگشت وی اطلاع دقیقی در دست نیست. کرکی در سال 918ق. در اصفهان در دربار صفوی حضور یافت و شاهد شکنجه و اعدام یکی از سران مخالف شاه اسماعیل بود: غلام سرور، تاریخ شاه اسماعیل صفوی، ترجمه محمدباقرآرام، ص 64. وی چندی قبل از چالدران برای پاسخ دادن به شیعه عثمانی احضار شد(ر.ک:عالم آرای صفوی، ص 482) اما بعد از چالدران در منابع نامی از او نیست، کرکی در 924ق. در نجف به برهان الدین ابواسحاق ابراهیم خوانساری اصفهانی اجازه روایت داده است. ر.ک: دکتر سیدعلی موسوی مدرس بهبهانی، حکیم استرآباد، ص 64.
22.امیر محمود خواندمیر، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب، تصحیح دکتر احسان اشراقی و دکتر محمدتقی امامی،ص 107.
23.وی از 928ق. تا 935ق. مشغول نوشتن این اثر بوده است و تا مبحث نکاح آن را ادامه داده، اما موفق به اتمام آن نشده است. در سال 937ق. در اجازه ای که به یکی از شاگردان خود داده است، به اتمام شش جلد از این کتاب اشاره می کند و اکنون همین مجلدات باقی است. ر.ک:بحارالانوار، ج105، ص 79.
24.جامع المقاصد، ج1، ص 25.
25.خوانساری، روضات الجنات، ج5، ص 170.
26.این فرمان تاریخ ندارد، اما خاتون آبادی فرمان دوم را در تأیید فرمان اول می داند که در سال 936 نوشته شده بود. ر.ک:خاتون آبادی، وقایع السنین، ص 461.
27.جعفر المهاجر، همان، ص 116.
28.همان، ص 126.
29.خوانساری، روضات الجنات، ج5، ص 162.
30.ابن ابی جمهور احسایی، غوالی اللئالی العزیزیه، ص 13.
31.احسن التواریخ، ص 349.
32.احسن التواریخ به صدور اجازه رخصت کرکی از جانب شاه اشاره می کند که می تواند کنایه از تبعید محترمانه او باشد(ص 334).
33.عبدالله افندی، ریاض العلما، ج3، ص 460.
34.دو تن از معاصران کرکی شهادت وی را تأیید کرده اند. حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی که او را شهید ثانی لقب می دهد و ابن عودی شاگرد شهید ثانی که او را از جمله شهدا می شمارد. به همین دلیل علامه امینی کرکی را در کتاب شهداء الفضیله از جمله شهدا به شمار آورده است.
35.محقق کرکی، مقدمه رساله خراجیه در الخراجیات.
36.شیخ یوسف بحرانی، لؤلؤة البحرین، ص 160؛ روضات، ج1، ص 25.
37.همان، ص 162.
38.قطیفی، رساله خراجیه، ص 22.
39.قطیفی، رساله خراجیه، ص 22.
40.ر.ک: محسن امین، اعیان الشیعه، ج8، ص 211.
41.قطیفی، رسالة فی الرضاع، به نقل از محسن الامین، همان.
42.ر.ک:جعفر المهاجر، همان، ص 128.
43.احسن التواریخ، ص 249 و 320.
44.همان، ص 333.
45.همان، ص 334.
46.خلاصة التواریخ، ص 238.
47.احسن التواریخ، ص 330؛ خلاصه التواریخ، ص 238؛ ریاض، ج3، ص 453.
48.مدرس طباطبائی، زمین در فقه اسلامی، ج1، ص 66.
49.جامع المقاصد، ج1، ص 20.
/م