الف)اهمیت و ضرورت امامت
به نظر کرکی بزرگ ترین خطای اهل سنت این است که امامت را کوچک شمرده اند، به نحوی که خلفای اموی شارب الخمر و فاسق را نیز شایسته آن مقام دانسته اند. اما وی معتقد است امامت در زمره اصول دین است و عظمتی همچون مقام نبوت دارد، چرا که:
1. امامت جانشینی نبوت است و نبوت از اصول دین محسوب می شود.
2. همان دلیلی که خلق را محتاج نبی و پیامبر می کرد بعد از نبی نیز موجود است و آنان را نیازمند امام می کند. مردم همواره به رهبری قدرتمند نیاز دارند، زیرا انگیزه شرارت و گمراهی در انسان ها وجود دارد [و نصب امام برای جلوگیری از شرارت و ضلالت واجب است].
سومین دلیل برای ضرورت و اهمیت امامت، لزوم حفظ شرع بعد از پیامبر و پاسخ گویی به مسائل جدید است(1).
ب) نقش رأی مردم و بیعت در امامت
کرکی می گوید اهل سنت معتقدند امامت منصبی دنیوی و منوط به آرای مردم است و بدین ترتیب حتی فاسق نیز می تواند عهده دار آن باشد و اگر جمعی از اعیان با شخص متنفذی بیعت کنند، او امام خواهد شد و حتی در صورتی که فردی بر امام عادل پیروز شود، امام خواهد شد و امام عادل، فقط مناصب شرعی را برعهده خواهد داشت؛ غلبه کننده اگر بدترین مردم باشد نیز خلافت برعهده او خواهد بود.کرکی نظریه واگذاری امامت به رأی مردم را به سه وجه تقریر کرده و هر سه وجه را رد می کند.
1. امامتِ بر مردم از مناصب شرعی است که کتاب و سنت ویژگی های افرادی را که شایستگی آن را دارند بیان کرده اند. بنابراین مجتهدان باید صفات امام را از کتاب و سنت استخراج و همگی بر اهلیت شخصی واحد اتفاق کنند. اتفاق آرا در این انتخاب ضروری است، اما این اتفاق معمولاً حاصل نمی شود لذا نصب امام که عملی واجب است، عملاً صورت نمی گیرد و به این علت یا باید واگذاری امامت به رأی مردم را رد کرد و یا اجازه داد هر گروه امام خاص خود را انتخاب کند که در آن صورت نیز امامت مبتنی بر رأی تمام مردم نخواهد بود.
2. بیعت عامل انعقاد امامت تلقی شود و حقوق امامت بعد از وقوع بیعت برعهده حاکم و بیعت کننده قرار گیرد. این فرض نیز مستلزم شرکت زنان و مردمان نادان در انتخاب امام است و در این صورت نیز حتی اگر یک نفر از بیعت سرپیچی کند، امامت منعقد نخواهد شد [و چون اتفاق آرا هیچ گاه حاصل نمی شود، امامت نیز واقع نخواهد شد].
3. امامت از مناصب دنیوی است که به شرع ربطی ندارد و همان گونه که کفار فرنگ و هند در انتخاب سلاطین خود عمل می کنند، منوط به آرای رجال مشهور است. در این صورت امامت منصبی صرفاً دنیوی خواهد شد و اطاعت از آن واجب نیست و نمی تواند خمس، زکات و مال بی وارث را دریافت کند. به عبارت دیگر حقوق سیاسی پیامبر را نخواهد داشت، در حالی که اهل سنت تمام اختیارات سیاسی پیامبر را به خلیفه سرایت می دهند.(2)
به این ترتیب کرکی لزوم ابتنای امامت بر نص را ثابت می کند و نتیجه می گیرد کسانی که بدون آن که اهلیت امامت و خلافت را داشته باشند، عهده دار آن می شوند، به خودِ خداوند، پیامبر و امام و مردم و نیز منصب امامت ظلم روا داشته اند و مستحق لعن و نفرین اند.(3)
کرکی هم چنین نظر جدایی دین از سیاست و دنیوی بودن امامت را رد می کند و می گوید: نمی توان گفت که مردم در امور دنیا احتیاج به حکومت و رهبر دارند و حکومت امری دنیوی است، زیرا اکثر امور شرعی نیز متعلق به نظام زندگی و دنیای مردم اند؛ مثلاً عزل و نصب قضات، امری شرعی، اما متعلق به دنیای مردم است. به نظر وی پیامبر برای هدایت اخروی و دنیوی مردم مبعوث شده و عبادات، مربوط به آخرت و بقیه احکام اسلامی متعلق به دنیای مردم است که بعد از پیامبر برعهده مردم گذاشته شده و تنها کسانی می توانند عهده دار آن شوند که از پیامبر اذن داشته باشند و غیر از این، هرکس این منصب را اشغال کند ظالم است.(4)
پینوشتها:
1.نفحات اللاهوت، ص 47.
2.همان، ص 67.
3.همان، ص 70.
4.همان، ص 68.
/م