نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا
مترجم: مسعود رجب نیا
در 200 م هلنیسم کمابیش همه ی نیروی گسترش خود را از دست داده بود. همسایگان و بیگانگان دیگر چندان مایه ی دل بستگی و کششی در تمدن و در شیوه ی زندگی جاری در میان برجستگان وارثان یونانی- رومی و سنت ایشان نمی دیدند. سنت کنفوسیوسی چینی هم گرفتار وضعی همانند آن شد؛ ولی با سرعت و شدتی کمتر رو به تباهی می رفت. آیین کنفوسیوس بیشتر محدود به طبقه ای از ملاکان و مأموران حکومتی بود و اعتدال خونسردانه و محافظه کاری متظاهرانه سران کنفوسیوسی، چندان با دوران آشفتگی های داخلی و تاخت و تازهای نیمه متمدنان که در پس برافتادن دودمان هان در رسید، هماهنگ و سازگار نبود.
هند بر خلاف این، به دورانی از گسترش فرهنگی چشم گیری، هم در درون و هم در بیرون، پای نهاد. در زمان فرمانروایی دودمان گوپتا (حدود 320- 535م) هنر و ادبیات هند به عصر زرین گام نهاد و همزمان با آن، گرایش دینی عالی و ما فوق الاطبیعه که از دیرباز از صفات تمدن هند بود، در میان بیگانگان جذبه ای نیرومند یافت. انتشار مهایانه ی بودایی در آن سوی مرزهای هند در آسیای میانه و چین و کره و سرانجام در ژاپن، نمودی درخشان بود از نیروی گسترش فرهنگ هندی در این عصر. ولی یک جنبش پهناور برابر نیز در راه هایی درست در طی قرونی که آیین بودایی به بزرگ ترین پیروزی ها در شمال هیمالایا دست می یافت، روی نمود و ناوگان بازرگانی هند به شماری حکومت های باز بسته به فرهنگ هندی در جنوب شرقی آسیا و اندونزی پایه نهاد. در ایران و شرق مدیترانه که دین های رقیبی میدان دارای می کردند، مظاهر فرهنگ هندی با پایداری سخت تری رو به رو شد؛ ولی حتی در آن جا هم اندیشه های نو افلاطونی و گنوستیک یا عرفانی گرایشی به افکار هندی یافتند و انضباط ریاضتی هندی گویا در شیوه ی عرفانی ای که در میان دیرنشینان مسیحی رواج گرفت، مؤثر گشت و روح مبهم ولی فراگیر پشت پا زدن به دنیا که از صفات آشکار نخستین مسیحیان و بعضی از دین های رقیب آن (برای مثال مانوی) است نیز، انگیزه ای از گرایش های دینی هند یافته بودند.
هر گاه کسی توجه خود را به جنبش و حرکت اندیشه ها و به ویژه در دگرگونی های دینی متمرکز سازد، درمی یابد که هند در سراسر اوراسیا در میان 200و 600 م، بیشترین تأثیر را داشته است. ولی، اگر کسی در عوض به سپاهیگری و امور سیاسی بنگرد، تأثیر هند را بسیار ناچیز می بیند و در برابر یک بخش جغرافیای کاملاً جداگانه پایگاهی بلند می یابد و آن مرز طولانی میان مردم متمدن و نیمه متمدن است که از دهانه ی رود رن تا دهانه ی آمور کشیده شده است. توازن قوا در طول این مرز در پایان سده ی چهارم میلادی دگرگونی چشم گیری یافت که حاصل آن انتقالات بزرگ زبانی و قومی بود در پهنه ی بسیار شگرف اوراسیا.
در غرب دور، گروه های جنگاور نیمه متمدنان و ایلغار مهاجران به امپراتوری روم رو کردند و دسته های همانند، اگر چه شمار اندکی کمتر، به شمال چین تاخت آوردند. در هر دو سرزمین مهاجمان شماری حکومت های کوتاه عمر برجای نهادند که با گذشت زمان مجذوب فرهنگ زیردستان خویش شدند. در سده ی ششم میلادی، نیروی شتابنده ی نخستین این تاخت و تازها رو به کاستی گذاشت و در چین بازیابی و حدت و یکپارچگی امپراتوری بار دیگر میسر شد؛ ولی کوشش های همانندی از طرف ژوستینین در روم غربی چندان کامیاب نشد و امپراتوری ای که وی کمابیش یکپارچه ساخته بود، با موج های پی در پی تاخت و تازهای تازه ی مهاجمان نیمه متمدن فرو ریخت. تنها پس از آن که مردم مسیحی کلیسای لاتینی (در سده ی نهم میلادی) با شیوه ی سوارکاری سنگین اسلحه و زره ایرانی آشنا شدند، مردم متمدن یا نیمه متمدن غرب دور توان برابری و پایداری با موج های نیمه متمدنان را یافتند و توان پیشروی و کشورگشایی برای آنان (در سده های دهم و یازدهم میلادی) حاصل گشت.
بنابراین، ایران از دیدگاه نظامی و سیاسی سرزمین ممتازی به شمار می آمد. مدت های مدیدی پیش از 200م، ایرانیان متمدن شیوه های جنگی سوارکاری دفاعی را آماده ساخته و سازمان های اجتماعی- سیاسی توانمندی که یارای نگاه داری و پذیرای سواره ی سنگین اسلحه ای که در سراسر کشور و سرزمین ایشان پایگاه داشتند، بنیاد افکنده بودند تا در برابر تاخت و تازهای بیابان گردان همواره آماده ی به میدان آوردن آرایش دفاعی نیرومندی باشند. رفته رفته، جامعه های اروپایی سازمان دفاعی و نظام های اجتماعی خویش را با آهستگی و بی میلی به سرمشق ایرانی و پیروی از الگوی ایشان درآوردند. در نتیجه ی این سازماندهی نهادی و سازمانی مجدد بود که اروپا به «قرون وسطی لا»گام نهاد. تأثیر ایران در سوی شرق بر چین نسبتاً کم بود؛ ولی پاسداران مرزی ایرانی در برابر استپ، آن چنان پایدار ایستادند که تمدن هند را از گزند آن نیمه متمدنان نگاه داشتند و بدین گونه، غیر مستقیم در شکوفایی فرهنگ هندی در عصر برجسته ی گوپتا انباز و سهیم شدند.
پیدایش چند شیوه ی زندگی تمدنی نو در سرزمین های مرزی کانون های کهن تر فرهنگ اوراسیا از رویداد های برجسته ی 200 تا 600 م به شمار می رود. ایرلند و اتیوپی و ژاپن همه پایگاه های تمدن های نو و (دست کم بالقوه) مستقل شدند. علت ان هم ساده است: با سستی پیوندهای بازرگانی در میان تمدن های اوراسیا، سرزمین های بیرون آن فرو گذاشته شدند تا خود نیازهای خویش را تدارک کنند و فراهم آورند. قطع ارتباط یا کاهش شدید برخورد و رفت و آمد با سرزمینهای برون مرزی، بهمردم آنجا امکان داد تا برای خود شیوه ی زندگی طرح افکنند و با برخورداری از عوامل تمدنی که در گذشته به دیده ی آنان رسیده بود، روش زندگی ترکیب یافته ای از فرهنگ های گوناگون یادگار عصر امکان بیشتر مبادلات و رفت و آمدها برای خود دست و پا کنند.(1) در همین روزگار، خاطره ی تمدنی سومر باستانی در جهان نو یا بهتر بگوییم امریکا برخاست. ولی این که مردم پرو و امریکای مرکزی مانند مردم ایرلند و اتیوپی و ژاپن، انگیزه ی عمده ای از جهان کهن دریافت داشتند یا نداشتند، پرسشی است که هنوز بدان پاسخی نمی توان گفت.
پینوشت:
1. تمدن کهن یونانی در شرایطی کمابیش این چنین پا گرفت که به علت تهاجم های عصر آهن جهان میهنی خاورمیانه که تا اژه گسترده شده بود، قطع شد.
منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول./م