مترجم: مسعود رجب نیا
در حدود 613 میلادی، بزرگمردِ تا این هنگام ناشناخته ای از بومیان مکه به نام محمد (صلی الله علیه و آله) (که تقریباً در 570 میلادی زاده شد)، دست به کار انکار و پیکار با آیین شرک رایج در میان قبیله ی خویش زد و کیش جدیدی آورد. در حدود سه سال بعد، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) که در آن هنگام مردی رشید و کمابیش چهل ساله بود، بعضی پدیده های شگفت و حیرت زا در اندیشه می دید و با گستردگی این حالات بر آن بزرگوار، یقین شد آوایی که در این حالات به گوش ایشان می رسد از آن جبرائیل فرشته است که به او می گوید: اراده ی الله را بر اعراب آشکار سازد. وی با رشته سخنان مسجع ناشی از الهام و وحی از خواست خدا فرمان برداری کرد. با آن که گروهی از همشهریان آن حضرت به او گرویدند، بیشتر مردم از او خواستار معجزه شدند تا به اصالت و اعتبار رسالت ایشان ایمان آورند.
آغاز بی تکلف اسلام بدین سان بود که گفته شد، با این همه، در مدتی کمتر از دو دهه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) تقریباً همه عربان را در جامعه ای دینی- سیاسی متحد و به گونه ای مؤثر دشمنی ها و مخالفت های جاری در میان قبایل را خاموش کرد؛ و آنان را چنان توانا ساخت که پس از بیست سال از رحلت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، آنان به غنی ترین استان های امپراتوری بیزانس و نیز سراسر ایران ساسانی دست یافتند و فرمان راندند. نه پیشتر و نه بعدها، هرگز پیامبری بدین گونه به کامیابی های شگرف در مدت چنین کوتاه دست نیافته است. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با بیان الهامات و وحی و نیز رفتار با سنت خویش، سرمشقی و سازمانی استوار بر جای گذاشت که شالوده ی زندگی جدید و ممتازی شد برای مسلمانان؛ و در طی دو قرن، بخش های بزرگی از جهان را جلب کرد؛ چنان که امروز هم یک هفتم از جمعیت جهان پیرو دین محمد (صلی الله علیه و آله) هستند.
مضمون نخستین مواعظ حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) سخت ساده است و از خدای یگانه یعنی الله، یاد می کند و از روز رستاخیز خبر می دهد و از همگان می خواهد تا از خواست خدا- بدان سان که به پیامبر خویش سفارش کرده است- پیروی کنند.
الله همان خدایی است که در گذشته از زبان عیسی و دیگر انبیای بنی اسرائیل معرفی شده بود. در نخستین سال های بعثت، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) گویی بر آن بود که پیروان آیین های یهودی و نصارا ایشان را بازپسین و اصلی ترین پیامبر بشناسند. تنها زمانی که با پیروان خویش به مدینه هجرت کردند (در 622 م) و با قبایل یهود آن شهر برخورد کردند و درگیر شدند، دریافتند که چنین نیستند و بر آن شدند که این مردم چنان فاسد شده و الهامات خدا را به فراموشی سپرده اند که منکر حقیقتی آشکار می شوند. پس خویشتن را سخنگوی اصیل و حجت «دین ابراهیم» اعلام کردند که برپایی ساختمان کهن کعبه به دست او و مرکز عمده ی داد و ستد بود. بنابراین، مکه و کعبه را زیارتگاه مهم و عمده ی اسلام ساختند و آن را جای گزین اورشلیم [بیت المقدس] کردند که از این پیشتر قبله گاه بود.*
الله، خدای قادر متعال، خالق و نگاه دارنده جهان است. الله همچنین خیر متعال، مهرورز و رحیم بر آنانی است که فروتنانه او را حاضر و قادر بدانند؛ او را پرستش کنند، انفاق دهند و خویشتن را پاک نگاه دارند. محمد (صلی الله علیه و آله) مانند مسیحیان روزگاران نخست، از فرا رسیدن روز داوری که بسیار نزدیک است سخن می گفت که در آن روز جهان پایان می گیرد، مردگان برمی خیزند و همه ی مردم به لقای الله می رسند تا در پیشگاه او کیفر و پاداشی درخور بیابند؛ یا راهی بهشت شوند یا دوزخ.
محمد (صلی الله علیه و آله) در مکه مردی بود عادی در حمایت رئیس طایفه ی خویش، در برابر دشمنانی که از مواعظش بر او شوریده بودند. اما پس از هجرت به مدینه در سال 622 میلادی، پایگاه وی شگرف دگرگون شد. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را کشاورزان عرب گرفتار دشمنی قبایل- که سخت نیازمند یک فرمانده ی بیگانه ی مقتدر بودند تا اختلافات آنان را فیصله دهد- دعوت کردند. این سفر از مکه به مدینه که همانا هجرت خوانده شد، بعدها مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت؛ زیرا از آن زمان بود که قدرت محمد (صلی الله علیه و آله) روزافزون شد. جامعه ی اسلامی از آن پس خود به خود استوار و پدیده ای سیاسی گشت و نیرویی شگرف شد در دگرگونی جامعه ی عرب و سپس در سراسر سیاست و فرهنگ خاورمیانه.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در مدینه با مشکلات تازه ای رو به رو شد و الهامات وی بیشتر جنبه ی قانونگذاری یافت. اندک اندک شالوده ی آیینی نو در پیرامون راهی خدایی که همانا صراط الله باشد، ریخته شد و اسلام (1) پای گرفت. بنیاد انتظام اسلامی همانا نماز است که در روز پنج نوبت اقامه می شود. نماز متضمن آدابی فروتنانه است در پیشگاه خدا که با بعضی حرکات از سجود و رکوع با ادای دعاها اجرا می شود. از این ها گذشته، محمد (صلی الله علیه و آله) مقرر فرمود که هر مؤمن انفاق کند، در ماه رمضان روزه بدارد از سپیده دم تا فرو رفتن آفتاب؛ و نیز (پس از بازگشت آن حضرت به مکه) زیارت کعبه. شراب و گوشت خوک حرام شد. این همه با قوانین ارث، ازدواج، تقسیم غنایم و راه های رفع اختلافات میان مؤمنان و مسائلی از این دست، به جامعه ی کوچک ولی در حال گسترش اسلامی امتیازی بخشید و بدان انضباطی ارزانی داشت که منحصر به فرد بود.
هدف مسلمانان همانا خدمت به خداست، آن چنان که خواست اوست، از سر ارادت و خلوص نیت و در عمل این امر به معنای فرمان برداری از محمد (صلی الله علیه و آله) است که پیامبر خداست. موفقیت های نظامی این فرمان برداری را آسان تر ساخت. از آن رو که جامعه ی مؤمنان به سرعت خود را نیرومندتر از همه ی گروه های رقیب خویش نمودار ساخت، مخالفت سخت در برابر بیگانگان مایه ی استواری و پیوستگی جامعه ی نوپای اسلامی شد. هراس مقدس از شرک، بی شک مایه ی استحکام ایمان مسلمانان بود؛ ولی ضمناً همین امر که جامعه ی مؤمنان مهاجر مکه هیچ وسیله ی معاشی در واحه ی پر مردم مدینه نداشتند، موجب کاهش شور ایشان می گشت و انفاق مردم مدینه هم نمی توانست برای نورسیدگان و مهاجران چندان سودمند باشد. پس، ایشان را برای گرفتن راه کاروانیان مکه گسیل داشتند.(2) مکیان خشم آلود که یگانگی نداشتند و با هم رقابت می کردند، نتوانستند از عهده ی تاخت و تاز برآیند.
چون آن حضرت دریافت که یهودیان به اسلام نمی گروند، به بیرون راندن قبایل یهود از مدینه فرمان داد. ولی، گروه مؤمنان چنان به سرعت با پیوستن مردم گسترش یافت که این نیز نتوانست گره گشا باشد. پس، پیروان محمد (صلی الله علیه و آله) قبیله ی یهود دیگری را در شمال مدینه سرکوب کردند. این بار مؤمنان پیروزمند، از راندن یهود از املاکشان خودداری کردند و از آنان جزیه خواستند که پیامبر اکرم آن را در میان مؤمنان به میزان نیاز و شایستگی آنان تقسیم کرد. بدین گونه، سنتی پدیدار شد برای یهود و نصارای تابع حکومت اسلامی که با دادن جزیه دین و آیین و رسوم خود را حفظ کنند.
سادگی کلام و حدود مشخص قوانین دین محمد (صلی الله علیه و آله)، متضمن استواری فراوان و جاذبه ای بسیار بود؛ به ویژه برای اعرابی که راه و رسم زندگی بیابانی را رها کرده و به کشاورزی یا بازرگانی روی نموده بودند و در سازش با راه و رسم زندگی بیابان گردی خویشتن را در مشکل می دیدند، دین نو رحمتی به شمار می رفت. یهود تا حدودی کم و نصارا نیز برای جبران این نقیصه در جامعه ی عرب به اسلام رو کردند؛ زیرا هر یک از این کیش ها متضمن سرمشقی از زندگی ثابت و آبادی نشینی بود و با آن همساز هم بود؛ ولی غرور عربی مانع گرایش ایشان به آیین بیگانگان بود. وحی های حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، به ویژه با زندگی شهری سازگاری داشت و خطاب آن به اعراب بود و از طریق ایشان به مردم دیگر می رسید. بنابراین، آیین اسلام برآورنده ی نیاز جامعه ای کوچک بود ولی رشد یابنده و رو به گسترشی از اعراب بود.
کامیابی سریع کیش نو در میدان های جنگی، دارای کششی خاص و نیز نیرومند برای اعراب بادیه بود. شیوه و آیین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در بیابان گردان بسیار مقبول افتاد؛ به ویژه تقسیم غنایم که با جنگ های پرکامیابی پی در پی حاصل می شد. گذشته از این ها، پیروزیهای پیاپی نیز تأییدی گرفته می شد از پشتیبانی خدا از اسلام، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و پیروانش بیشتر با مذاکره در پیشبرد کار اسلام می کوشیدند و گاه به جنگ دست می بردند و به تحذیر. بدین روند، بی دست زدن به پیکار، مکه به تصرف مسلمانان درآمد (در 630 م/ 9 هـ) و سپس به سرعت بر سراسر عربستان فرمانروا شدند.(3)
در گذشت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در 632 میلادی/ 11 هـ، مسئله ی جانشینی را مطرح ساخت. تا هنگامی که پیامبر اکرم حیات داشتند، کلام مبارک آن حضرت منبع وحی بود و سرپیچی از آن برابر کفر شمرده می شد. مشکل جانشینی را عملاً با برگزیدن یکی از نخستین گروندگان به اسلام و یاران نزدیک آن حضرت حل کردند.(4) ابوبکر (5) به عنوان خلیفه، عملاً رهبری جامعه ی اسلامی را به دست گرفت. روش کلی ابوبکر همانا پیروی دقیق از رفتار و سیره و گفتار پیامبر اسلام بود. بنابراین، گردآوری احادیث نبوی و قدسی ضروری شد. از آن رو که تنها با توسل بدین گونه گفتارهای بازمانده بود که مسائل پیش رو را می شد حل کرد.
بسیاری از قبایل عرب که به اسلام گرویده بودند، با درگذشت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، بیعتی را که با آن حضرت کرده بودند، فسخ شده می پنداشتند و به دیده ی بیشتر سران قبایل، گرایش به دین اسلام و پیامبر آن امری پیش پا افتاده در مذاکرات بستن پیمان جلوه می کرد. باری، این عهد شکنی ها جامعه ی اسلامی را به خطر می انداخت. در واقع پیروزی های مستمر برای نجات اتحادیه ی سست بنیاد قبایل عرب که هنوز هم دشمنی ها و پیکارهای گذشته را به یاد داشتند، ضروری می نمود. تنها با جریان مستمر غنیمت، به همراه نیروی فشار و نیز انضباط که ضروری پیکارهای پی در پی بود، از پراکندگی و از پاشیدن قبایل جلوگیری کرد؛ زیرا در بازپسین روزهای حیات حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، جامعه ی اسلامی با سرعتی شگرف رو به گسترش نهاد و هنوز اخگر ایمان فرصت راه یابی به دل بسیاری از نومسلمانان را داشت.
در این آشفتگی، نزدیکان و یاران حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با شور شدید و ایمان نیرومند خود کفه ی اسلام را سنگین کردند. این گروهِ اندک ولی با انضباط، توانست بار دیگر اسلام را نیرومند سازد. دو پیکار سخت مایه ی پیوستگی قبیله های عرب سرکش و فرمان برداری آنان گشت؛ و باز عربستان زیر فرمان ابوبکر یکپارچه شد. ابوبکر در 634 میلادی/ 13 هـ درگذشت.
جانشین ابوبکر، عمر مردی درشت جثه، استوار ایمان و رهبری نیرومند بود؛ چنان که به روزگار ابوبکر نرم خو و سالخورده، عمر در جامعه ی اسلامی رهبری برجسته می نمود. در زمان خلافت او، نخستین پیروزی در بیرون عربستان بهره ی اسلام شد. در زمان حیات پیامبر اسلام، غزواتی در فلسطین و شام آغاز شده بود که چندان پیروزی درخشانی نداشت. اما، چون سراسر عربستان بار دیگر یکپارچه شد، عمر برای پیکار با بیزانس و شاهنشاهی ساسانی که به الله اعتقاد نداشتند، کسان پراکنده را از همه جا برای آن که این دو دولت را به زیر فرمان اسلام در آورد، فراخواند. این بار پیروزی ها پی در پی با سرعتی شگفت انگیز روی نمود. مانند میوه های رسیده، سوریه (در 636 میلادی/15 هـ)، عراق (6)(12) (در 637 م/ 16هـ)، بین النهرین (در 641 میلادی/20 هـ)، مصر (در 642 میلادی/ 21هـ)، و ایران (در 651 م/ 30 هـ) به تصرف در آمدند. این چنین گواهی روشنی از پیروزمندی، سبب جلب شکاک ترین عربان و ایمان آنان به بزرگی و قدرت الله شد.
جنگ های پیوسته و دراز مدت بیزانس و ایران، بار گران خراج بر مردم عراق، شام و مصر، تعصب سخت دینی و سرکوب هرگونه بدعت دینی، موجب ناخشنودی مردم سراسر این امپراتوری ها شد و راه را برای پیروزی های اسلام باز کرد. باز هم این علت ها نمی توانند پیروزی قبیله های بدوی عرب را به رهبری شهرنشینان ایشان بر سپاهیان کار آزموده ی بیزانس و ایران توجیه کنند. بی شک کمبودهای مالی (7) و پیکارهای فرسایشی دو امپراتوری (606- 630 م) و گرفتاری سخت بیزانس در برابر تاخت و تازهای آوارها در شمال هم مزید بر علت بود. با این همه، این مسئله می ماند که نیروهای نامجهز عرب که در جبهه ای طویل و با شمار کم می جنگیدند، چگونه توانستند بر نیروهای زره پوش سواره ی کارآزموده بیزانس و ایران پیروز شوند. با آن که تحرک برتر و فرماندهی برتر، بی گمان مؤثر بوده است، یقین است که عامل پیروزی اعراب، انظباط و فرمانبرداری برانگیخته از ایمانی بود که با هر چیرگی بر دشمن نیرو می گرفت که خدا را پشتیبان خویش می پنداشتند.(8)
عمر در 644 ک/ 23هـ به دست ابولؤلؤ کشته شد و جانشین او عثمان از خاندان اموی بود که از دیرباز در امور مکه قدرتمند بودند؛ گویا علت برگزیدن او از میان گروهی که برای تعیین جانشین عمر گرد آمده بودند، این باشد که او از همه ناتوان تر و بنابراین کم خطرتر بود. بر طبق رسوم کهن اعراب، عثمان از نفوذ خود برای پیشرفت کار خویشانش بهره جست و آنان را به کارهای بلند مرتبه گماشت. اما، عثمان هم در 656 م/ 35هـ) به قتل رسید و علی (علیه السلام) پسر عم و داماد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به خلافت رسید؛ زیرا شایستگی این مقام را داشت. نظر به این که گزینش علی (علیه السلام) را در بعضی از بخش ها نپذیرفتند، پنج سالی آشفتگی روی نمود. رقیب عمده ی آن حضرت، معاویه، والی شام از امویان بود که تکیه داشت بر سپاه عرب شامات. عراقیان به پشتیبانی علی (علیه السلام) برخاستند؛ ولی سپاهیان دو طرف از جنگ با یکدیگر پرهیز می کردند. اختلاف، حل نشده باقی ماند تا آن که یکی از پیروان ناراضی علی (علیه السلام) وی را در 661م/ 40هـ شهید کرد. معاویه که تنها مدعی خلافت بود توانست به مسند برسد و پایتخت خود را دمشق قرار دهد که از آن جا خاندان اموی تا 750 م/ 133 هـ فرمان راندند.
پیشروی مسلمانان تا 715 م/ 96 هـ ادامه یافت؛ گو این که از سرعت آن نسبت به روزگار عمر کاسته شده بود. با گذشت زمان، جنگاوران نیمه متمدن و ایرانی جای اعراب را گرفتند و در گشودن اسپانیای دوردست در مغرب و ماوراءالنهر و سند در مشرق یاری کردند. آن گاه موانعی بر سر راه جهانگشایی مسلمانان پدیدار شد. در 715 میلادی/96 هـ با درآمدن ترکان به سرزمین آمودریا، مسلمانان به پس رانده شدند و تا بیست سالی پیشروی میسر نشد. در 733 میلادی/ 115هـ فرمانروای فرانک ها، شارل مارتل گروهی را که به سوی تور پیشروی می کرد شکست داد؛ و مسلمانان در کوه های پیرنه متوقف شدند. برجسته تر از این هر دو، شهربندان بیزانس بود که به چند بار عقبنشینی انجامید. سپاهیان عمده ی اموی توانستند فسطنطنیه را از بقیه ی بیزانس جدا سازند و یک سال این وضع از 717- 718 میلادی/ 98-99 هـ ادامه یافت و براندازی حکومت بیزانس نزدیک بود. با این همه، بیزانس پایداری کرد و محاصره برداشته شد که این نخستین شکست اعراب بود.
پیکارهای پیروزمندانه که پیامدی از غنیمت های هنگفت و خراج های کلان از مردم مغلوب داشت، مایه ی نگاه داری رقابت ها و چشم و هم چشمی های عربان در حدودی متعادل و بی گزند بود. زیرا، آن چه در مرکز خلافت به دست بعضی نمی رسید، در سرزمین های دوردست قابل حصول بود؛ ولی چون پیشروی متوقف شد، این همبستگی مداوم از زمان پیامبر رو به سستی گذاشت. پراکندگی ها و اختلافات قبیله ای و منطقه ای، به همراه اختلافات فرقه ای دینی و شرعی گرفت و رو به شدت نهاد. هدف همانا براندازی امویان و به مسند رسیدن عباسیان بود (در 750 میلادی/ 132هـ).
دو رقابت آشکار پس از 715 میلادی/ 96هـ در جهان اسلام بروز کرد: یکی چشم و هم چشمی شام و عراق بود که هر یک ادعای سروری بر سراسر سرزمین های اسلامی را داشتند؛ و دیگری برخوردهای میان اعراب و موالی بود که نومسلمانان ملت های دیگر بودند. مطلب دقیق تر و پیچیده تر که از نظر اهمیت از دو پدیده ی دیگر دست کمی نداشت، اختلاف بر سر موضوع اداره ی جامعه ی مؤمنان بود که چه اصولی باید بر آن فرمانروا باشد. بررسی اجمالی این مسائل شاید بتواند روشنگر تحولات سیاسی دوران اموی باشد.
(1) عمر نخستین کسی بود که قواعدی برای مزد و پاداش سپاهیان پیروزمند اسلامی وضع کرد؛ به جای آن که به پیروی از رسم جاری در خاورمیانه به آنان زمین واگذار کند، بدیشان پول می پرداخت و آنان را در شهرهای پادگانی خاص اسکان می داد. مهم ترین این پادگان ها در کرانه های بیابان ها قرار داشتند؛ چه نوبنیاد، مانند کوفه در عراق یا قیروان در شمال افریقا و چه در جاهای کهن، مانند دمشق در سوریه و بصره در عراق. این شیوه دارای امتیازاتی بود و با روش پیامبر اسلام در تقسیم غنایم و اموال میان پیروانش سازگار بود و قدرت را در دست حکومت مرکزی و فرمانروایی کامل آن حفظ می کرد. زیرا، دستمزدها را می توانستند هر گاه بخواهند قطع کنند و بدین گونه جامعه ی اسلامی در میان اقیانوس کافران در امنیت و آسایش می ماند.
پولی که عمر برای پرداخت دستمزد سپاه لازم داشت، از محل خراج بر درآمد تأمین می شد که نخست بر طبق روش بیزانس و ایران و غالباً توسط همان تحصیلداران گردآوری می شد. تا حدود پایان سده ی هفتم میلادی/ سده ی اول هجری، امور دیوانی در دست غیر عرب بود و حتی هنگامی که عبدالملک (684- 705 میلادی/ 65-86 هـ) خلیفه ی اموی عربی را زبان رسمی شناخت، بیشتر مأموران همچنان از ملت های مغلوب بودند و غالباً پیرو آیین مسیحیت یا یهود. این واقعیات دلالت داشت بر آن که حدود پیشین میان سوریه ی رومی و عراق ایرانی، پس از غلبه ی اسلام نیز بر جای مانده بود. احساس نیرومندی از اختلاف میان این دو سرزمین و مردم آن که در این زمان پادگان های دو بخش مزبور را آنان پر می کردند ناشی از وضع متفاوت دیوانی بود که در رقابت های دراز مدت میان قبایل عرب دو سرزمین بر جای ماند. نتیجه آن که، عراق افتاده در زیر فرمان حکومت شام اموی نا آرام بود.(9)
[2] سیاست عمر در جداسازی فاتحان عرب در پادگان های شهری خاص، خود مایه ی تشدید اختلاف میان عرب و غیرعرب شد. وانگهی، چون جنگاوران هر قبیله غالباً در یک واحد پیکار می کردند و زیر فرمان سران خویش بودند و در محل خاصی وظایف پادگانی خود را انجام می دادند، این شیوه ی تمرکز سپاه در چند پادگان معدود خود مایه ی ادامه ی گروه های قبیله ای پیشین می شد. در واقع، قدرت اساسی مانند گذشته بر دوش سران قبیله ای عرب که خلیفه را با خود برابر می دیدند، قرار داشت و بر همین نحو نیز مأموران دیوانی پیشین اعم از بیزانس یا ایران بر جای ماندند. کامیابی های شگرف جنگی مایه ی غرور اعراب که از دیرباز به منافسه و مفاخره خو گرفته بودند، می شد. بنابراین، امویان برای گرایش مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان ساکن قلمرو خویش به اسلام، هیچ کوششی به عمل نیاوردند. بر عکس، اعراب از گرویدن مردم زیردست به اسلام ناخشنود می شدند؛ از آن رو که این نو مسلمانان از پرداخت جزیه معاف می شدند و این امر مایه ی کاستی در درآمدی می شد که می بایستی خرج پادگان ها می شد. ضمناً، تا هنگامی که نظام قبیله ای عرب پشتیبان حکومت اسلامی بود، گرایش خارجیان چندان مطلوب تلقی نمی شد. نو مسلمانان را به نام موالی وابسته به قبیله ای از قبایل عرب می شناختند و آنان را آزاد یا «سرگردان» می شناختند؛ ولی هرگز ایشان را از حقوق کامل که از آن عرب بود و با نژاد بدیشان تعلق می گرفت، برخوردار نمی ساختند. با این همه، اسلام تأکید در برابری همگان داشت و همه را در برابر دیدگان خدا مساوی می گرفت؛ از آن رو که همه دارای وظایف یکسانی نسبت به خدا بودند.
بدین سبب، اختلاف بزرگی میان اصول قبیله ای پدیدار شد. نو مسلمانان به شدت خواستار برخورداری از حقوق برابر با اعرابی می شدند که اساس زندگی قبیله ای عرب با آن مخالفت داشت تا هنگامی که قدرت خلیفه وابسته به سران قبایل بود، خلیفه نمی توانست نو مسلمانان را راضی کند؛ در نتیجه حکومت از گرویدن پیروان دیگر دین ها به اسلام مخالفت به عمل می آورد و حتی نو مسلمانان را مجبور به پرداخت جزیه می کرد. بنا براین، بیشتر نو مسلمانان سر به شورش بر می داشتند و حق برابری مندرج در اسلام را می خواستند.
[3] اعراب ضمناً از ایجاد جامعه ی منضبط و خالص اسلامی درماندند و نتوانستند حکومت الاهی را چنان که در مدینه در زمان پیامبر اکرم بود، در قلمرو پهناور خویش برپا کنند. برای رسیدن به چنین مطلوبی، لازم بود که همه ی آن چه بر زبان پیامبر اسلام رفته بود بررسی شود. بنابراین در زمان عثمان، قرآن مجید جمع آوری شد و نسخه ای نهایی از آن فراهم آمد.(10) وانگهی، رفتار و گفتار پیامبر اکرم چنان که از زبان یاران نزدیک او و بر حسب سلسله روایات معتبر نقل شده بود، به زودی سرمشقی گرانبها از رفتار درست الاهی تلقی شد. مجموعه هایی از رفتار و گفتار پیامبر اکرم که با دقت و سعی در امانت فراهم شده بود و رفتار پیامبر اکرم را در پیشامدهای گوناگون نمودار می ساخت، سرمشقی شد برای مؤمنان و پایه ای شد برای شریعت با قوانین اسلامی.(11) چندان نگذشت که گروهی علما که خبره ی فقه اسلامی بودند، نخست در مدینه پیدار شدند و هر گاه مسئله ای پیش می آمد، در حل آن از ایشان یاری می خواستند.
ولی مؤمنان، چه در زندگی خصوصی و چه اجتماعی، پای بند رفتاری بودند که تصویر کاملی باشد. از آن چه خدا برای حسن اداره ی اجتماع اراده کرده است. بنابراین، مؤمنان همچنان بر مسئله جانشینی پیامبر اسلام دلبستگی داشتند و حل مسئله را چنان که در جامعه ی مدینه با جانشینی ابوبکر و عمر انجام شده بود، مقتضی نمی دیدند. ایشان می گفتند که جامعه ی الاهی را باید فرمانروایی الاهی بگرداند نه یک سر کرده ی قبیله، بدان سان که امویان کردند و سخت به گمراهی رفتند. گروهی بر آن شدند که تنها فرزندان دختر پیامبر اسلام حضرت فاطمه علیه السلام، همسر علی (علیه السلام) دارای وحی هستند و می توانند جامعه ی اسلامی را رهبری کنند؛ گروهی دیگر بر آن بودند که دیگر فرزندان علی (علیه السلام) از زن های دیگر آن حضرت هم می توانند جامعه ی اسلامی را رهبری کنند؛ برخی هم معتقد به اجماع بودند که با مؤمنی نمونه ی کامل پرهیزکاری بیعت کنند؛ و نیز بعضی بودند که عقایدی نظیر آنارشیست های امروزی داشتند. اما، همه ی آنان متفق بودند که خلفای اموی غاصب حق جانشینی هستند و با زور بر آن مسند نشسته اند و بدان پایگاه نه از دیدگاه پرهیزگاری حقی دارند و نه از نظر رسوم و تشریفات قبیله ای.
پرهیزگاری که در دستگاه حکومتی بسی نایاب می نمود، به دیده ی همه ی ناخشنودان قلمرو امویان سخت گرامی بود و پرارج، ضمناً سران حکومت هم نمی توانستند این گونه خرده گیری ها را بی شور و تعصب دینی خاموش سازند. بنابراین، امویان ناگزیر از بردباری در برابر تحریکات دشمنان بودند تا آن که در 744 م/ 132هـ پس از ده سال پیکار، انقلاب و کشمکش نگونسار شدند. پیروزی از آن یک تیره ی برجسته ی دیگر مکی بود به نام عباسیان.(12) اینان نیز بر مسند خلافت با زور و جبر همچون امویان دست یافتند. با این همه، عباسیان توانستند برخی از عوامل ناخشنودی پدید آمده علیه پیشینیان خویش را خاموش و آرام سازند.
نخستین و برجسته ترین کار عباسیان آن بود که با قاطعیت امتیاز مسلمانان عرب ر ا از غیرعرب برافکندند. افراد قبایل عرب از پایگاه ممتاز خویش همچون جنگاوران مزدور به زیر افتادند؛ زیرا پشتیبانان عمده ی عباسیان، مسلمانان ایرانی خراسانی بودند که آوازه ی دلیری کهن خویش را با پیکار با اعراب پادگان عراق و شام از نو زنده کردند. مسلمانان ایرانی گرایشی داشتند به این که سرمشق های سیاسی ساسانیان را الگوی حکومتی انگارند و خلفای عباسی هم تعمداً از ساسانیان پیروی کردند. پایتخت اسلام به بغداد در کنار دجله منتقل شد و شکوه و تشریفات درباری با گوشه گیری و از همگان نهان داشتن شخص خلیفه، جای گزین شیوه ی چادرنشینی اشرافی عرب که میزان تشریفات اموی بود، گردید.
هدف عبارت بود از درآوردن همه ی مسلمانان به فرمان حکومتی مطلقه. در پایان زمان امویان، محدودیت و سکونت اعراب در شهرهای پادگانی رو به سستی می رفت و بسیاری از ایشان از مرز قبیله پای بیرون نهادند و به دستیابی به املاک پرداختند و ملاک شده بودند. در زمان عباسیان، این دگرگونی سرعت گرفت و اعراب پیروزمند در میان مردم گوناگون شهرهای اسلامی پراکنده و جذب شدند. وفاداری و پای بندی عشیره ای عربی به سرعت رو به سستی نهاد و جز در بیابان های جزیره العرب که همان شیوه ی زندگی سابق بدوی دوام یافت، این روش برافتاد. در سرزمین های متمدن تر اسلامی، پیوندهای قبیله ای دیگر ارزش سیاسی نداشت و برخوردهای قبایل که همواره مایه ی ضعف امویان می گشت، از میان رخت بربست. حکومت عباسی کاملاً متکی شد بر امور دیوانی و سپاه ثابت شاهی که نخست از میان امیران و اشراف ایران به خدمت گرفته می شد. امتیازات خاص اعراب در این حکومت سخت به مخاطره افتاد و مسلمانان غیر عرب، کمابیش به همه ی آرمان های خود رسیدند.
پیروزی نخستین عباسیان، بیشتر وابسته به پشتیبانی هواداران فرزندان علی (علیه السلام) یا بهتر بگوییم شیعیان بود.(13) با این همه بنا بر موازین سخت اسلامی، عباسیان هم بر مسند خلافت همان قدر سزاوار بودند که امویان؛ و خلیفه ی دوم عباسی، منصور (754- 775 م/ 136- 158 هـ) ناگزیر از سرکوب جنبش بالا گرفته ی شیعیان شد. جانشین او، مهدی (775- 785 میلادی/ 158- 169هـ) توانست با اکثریتی از مؤمنان متعصب کنار بیاید. در واقع، مهدی تن به قضاوت علما در امور زندگی روزمره داد و علما هم در برابر بدین عبارت پرمداهنه که رهبری امت برای رسیدن به نظام الاهی بر عهده ی ایشان است، گردن نهادند. اینان در بازار و گذرگاه می نشستند و مردمی متکی به نفس و مقتدر بودند و به سبب پرهیزگاری و دانش خویش، مورد احترام و سپاس جامعه بودند و تنها ایشان حق تفسیر قوانین الاهی و اجرای آن ها را داشتند. ضمناً پیش نمازی جماعت و آموزش بر عهده ی ایشان بود. کوتاه سخن آن که، ایشان وارثان راستین پیامبر اسلام به شمار می رفتند. در مقایسه با اختیارات ایشان، وظایف خلیفه در دربارش و همه ی سپاه، تحصیلداران خراج، دیوانیان و مأموران او همه ناچیز می نمود. بنابراین، موضوع این که چه کسی باید حکومت را بگرداند و امت را حفظ کند، امری بود که به اختیار و عهده ی کسان ذی نفع واگذاشته می شد.
مسلمانانی که این سازش را پذیرفته بودند- که مشتمل بر اکثریت امت اسلامی بودند- به نام سنت و جماعت شناخته شدند. اینان بی گمان برخی از آرمان های مربوط به جامعه ی الاهی را از دست هشته بودند. ولی، گروهی بودند که از این سازش سر باز زدند و جامعه ای را می خواستند که خلیفه و مأموران او همگان مرد خدا و مورد خشنودی خدا باشند؛ بدان سان که در روزگار پرشکوه حکومت مدینه چنین بود. این گونه کسان انشعابی، امید به فرقه ای از فرقه های چند گانه ی هوا خواه فرزندان و بازماندگان علی (علیه السلام) بستند و مانند پیشینیان خویش در زمان امویان، با عباسیان به دشمنی برخاستند.
با این همه، توازن دینی- سیاسی پدید آمده در آغاز حکومت عباسیان تا صد سالی بر جای ماند. درآمیختن آزادنه تر مردم نژادهای گوناگون، مایه ی شکوفایی فرهنگ اسلامی شد که بیشتر آن در پیرامون دربار خلیفه در بغداد روی می نمود. در پس دورانی از آرامش و نظم، رونق اقتصادی برجسته ای پدیدار شد. بازرگانان و صنعتگران دست به کار خدمت به توانگران زدند و درهای داد و ستد را با سراسر سرزمین های اوراسیا گشودند.(14) بازرگانان مسلمان به چین و هند می رفتند و به اقصای مناطق استپی و جنگلی شمال رخنه می کردند. سرزمین مسیحیت هم با میانجیگری یهود که می توانستند با پیروان هر دو دین رابطه بر قرار کنند، در قلمرو داد و ستد اسلامی درآمد.
***
در روزگار امویان، مؤمنان مسلمان شیفته ی رسیدن به جامعه ای کامل در زیر فرمان خدا، توانسته بودند خود را از سنت های فرهنگی دیگر خاورمیانه جدا سازند. انگشت شماری از دانشمندان اصول قوانین شرع را در مدینه معین ساخته بودند. و شاگردان آنان در جاهای دیگر قلمرو اسلام، فقط به اعلام این اصول می پرداختند. فارغ از همه ی استدلالات له یا علیه، در زمان عباسیان همه ی این امور دستخوش دگرگونی شد. هنگامی که همه ی علما با حکومت سازش کردند، مسئولیت رهبری مردم را در زندگی روزمره در سراسر جهان اسلام پذیرفتند. پس، عالمان دیگر نمی توانستند سراسر میراث فرهنگی ایرانی و یونانی را انکار کنند و ندیده بگیرند. ولی با این همه، مؤمنان متعصب چندان میدانی به رقیبان خویش نمی دادند. در طی نخستین قرن حکومت عباسی، اصول فقه چهار رکن قوانین شرع که تنها در فروع و نه در اصول راستین اسلام، با هم تفاوت داشتند، به کتاب درآمد. این به کتاب سپردن شرایع و قوانین شرع، به دین خشکی و به برنامه ی روزمره ی مؤمنان عدم انعطاف بخشید؛ آن هم در زمانی که دانشمندان مسلمان نخستین بار ناچار از بررسی جدی در منطق و جدل های فلسفی یونانی شدند. بنابراین، عالمان دین نمی توانستند به سبب سازشی که با حکومت داشتند، دانشمندان پیرامون دربار ایرانی شده ی عباسی را خائن بر اسلام اعلام کند.
مؤمنان پای بند دست از ادعاهای خود برای تسلط بر همگان برنداشتند، ولی افرادی که سرسختانه شیفته ی دنبال کردن آرمان های فلسفی عقلانی و خاص بودند، مجال پناه بردن به گوشه ها و زاویه های مناسب و محدود خویش را در جامعه یافتند که در آن ها مختار بودند روان جاودان خویش را دستخوش مخاطره سازند. دربار خلیفه و درگاه بزرگان که از دربار الهام می گرفتند، کانون این گونه مباحث ناساز شد. در جاهای دیگر که در آن ها خرافات و بقایای اعتقادات کهن در سطحی جاهلانه رواج داشت، پرهیزگاری و قوانین شرعی در جریان بود.
نخبگان و بزرگان جامعه ی اسلامی سازش شرک و اسلام را در پهنه ی فرهنگی خویش دشوار نمی یافتند. پژوهش موشکافانه در صرف و نحو و نکته های ظریف زبان عربی از مباحث برجسته ی آموزشی آنان بود. اما، بررسی دقیق علوم قرآنی و آشنایی کلی با شرایع نیز از رشته های آموزشی ایشان تلقی می شد. این گونه آموزش ها به عالمان دین نیز داده می شد؛ زیرا آنان هم نیاز به دانستن صرف و نحو و لغات عربی برای فهم درست قرآن مجید داشتند. ولی، تأکید آن برای عالمان دین بیشتر بود؛ اما تحصیلات نخبگان که متضمن دستیابی به سبک ظریف ادبی و مشتمل بر مراجعه به گوشه های علوم جغرافیا، تاریخ و علوم طبیعی و برتر از همه اشعار جاهلیت بود، مایه ی پیدایش روحیه ای بسیار متفاوت با علمای دین می شد. زندگی پرشکوهی که در دسترس ملاکان و درباریان بود نیز ایشان را به روی گرداندن از پرهیزگاری می کشاند، و با آن که پیامبر اسلام مردم را از ریاضت منع فرموده بود، باز مؤمنان پای بند بر زندگی ایشان خرده می گرفتند.
«فیلسوفان» که برخی درباره ی دین الهام بخشیده از سوی خدا نظری نامساعد داشتند و پیامبر اسلام را بیان کننده ی نکات عالی فلسفی در پوششی ساده برای فهم عوام و جاهلان نمودار می ساختند، از قماشی دیگر بودند. مؤمنان آن ها را با نهایت بدبینی و بد گمانی می دیدند. با این همه، ایشان را در ردیف طالع بینان و پزشکان می انگاشتند. بدین گونه، مسلمانان مورد سوء ظن به همراه یهودیان و مسیحیان دلبسته به علم، در پیرامون نخبگان متنفذ گوشه ای می گرفتند و آن چه از دانش کشف می کردند، به دریای فرهنگ اسلامی می ریختند.
با این همه، تأثیر گمراه کننده ی میراث یونانی (15) را نمی شد کامل و آشکارا عرضه کرد. مسلمانان نیز مانند مسیحیان روزگار نخست، خود را ناگزیر از استدلال و برهان برای دفاع از دین خویش می دیدند. بدین گونه، فلسفه در آغاز در اسلام اندکی راه یافت؛ اما هرگز به میزان رواج در میان روشنفکران مسیحی نرسید. بیشتر مسلمانان ترجیح می دادند که مستقیماً استناد به قرآن مجید و احادیث کنند. (16) زوال گذاشت (یعنی پس از 861 م/ 347 هـ)، نیز شماری از دربارهای محلی که به پشتوانه ی دربار خلافت عباسی حکومت می کردند، بدان گرویدند.(17) اما پیش از 1000 میلادی/ 390 هـ، چنین کانون های درخشان محدود به سختی توان تأثیر در جهان اسلام را داشتند، چه برسد به قلمرو مسیحیت، هندوستان و چین. اسلام به جهان پیرامون خویش شرایع کلامی خاصی را عرضه داشت که هیچ بخشی از آن، بدون گرفتن کل آن میسر نمی شد.
با وجود این محدودیت ها، شعر ظریف و درخشان عربی درباری و نثر مسجع رساله های فراوان و بسیار علمی و فلسفی پرداخته شده به دست «فیلسوفان» دربارهای اسلامی، پایگاهی بس بلند در تاریخ بشر دارد. درخشندگی و پرتو این مطالب به سبب آن که در سده های نهم و دهم میلادی/ سوم و چهارم هجری، در هیچ جای جهان روحیه ای که به پژوهش و بررسی جزئیات و دقایق علوم یونانی و فلسفه ی آن بپردازد وجود نداشت، بر عظمت این میراث می افزاید.
بدبختانه آثار عربی مانند قرآن مجید، در ترجمه دچار دگرگونی سخت می شود. مضمون های اشعار جاهلیت بسیار خشک بودند و پیامبر اسلام با دیده ی مساعدی بر شعرهای دوران کفر نمی نگریست، بنابراین، پیروزی های اعراب نتوانست حماسه ای را که درخور آن بود بیابد. بعدها در فضای شکوهمند دربار خلفا، شعر رونق خود را باز یافت. مضمون های شعری کفرآمیز پیشین تعدیل شد و قصاید پرمدح، غزلیات و خمریات نشان دهنده ی زندگی آسوده و پرشکوهی بود که این اشعار در آن جان می گرفت و پرداخته می شد. تا سده ی دهم میلادی/ چهارم هجری، سبک «نو» رفته رفته بسیار پرداخته و ظریف شد و داستان ها به نثر مسجع و مقالات و مدایح جای شعر را گرفت و در محافل نخبگان رواج یافت.(18)
از آثار هنری اموی و عباسی ناچیزی مانده است؛ از آن رو که شهرهای عمده ی آن دوران تاکنون پیوسته مسکون بوده اند و مرتباً ویران و نوسازی شده اند. با این همه، آشکار است که سبک های بیزانسی و ساسانی همچنان بر معماری و آرایش کاخ های اسلامی و حتی مسجدها چیره ماندند. آثار موزائیک و نقاشی های دیواری که به آسانی با آثار هلنیستی اشتباه می شوند، در اقامتگاه امویان در شام و عراق به چشم می خورند. تحریم هنرهای تقلیدی و تجسمی در این دوران، نخستین امری بود وابسته به مؤمنان و نه قانونی حکومتی و از سده ی دهم م/ چهارم هـ بود که صورت آدمیان را از مسجدها زدودند. کلاً پیروزی یک شیوه ی خاص ممتاز اسلامی تا 1000 م/ 390هـ و پس از آن زمان صورت گرفت.(19)
علم و فلسفه ی عرب، با بعضی آمیزه های اندیشه ی هندی مستقیماً از یونان گرفته شده است. تا حدود پایان سده ی نهم م/ سوم هـ، کار عمده ی دانشمندان اسلامی همانا تملک میراث هلنیستی بود و پشتیبانی حکومت در ایران یاری بزرگی بود. برای مثال، مأمون (813- 833 م/ 198- 218 هـ) در بغداد «دارالحکمه» برپا ساخت و ترجمه ی بسیاری آثار یونانی، فارسی (پهلوی) و سانسکریت به عربی را از پیش برد. این کار همچنان ادامه یافت تا آن که بیشتر آثار علمی و فلسفی یونانی در دسترس، و نیز آثار برجسته ی سانسکریت و سریانی به عربی ترجمه شد. آثار ابتکاری نخست منحصر بود به شرح و حواشی بر آثار ارسطو، جالینوس یا بطلمیوس و گردآوری دایره المعارف گونه ی اطلاعات علمی.
تا پایان سده ی نهم میلادی/ سوم هجری، دانشمندان به تصنیف آثار اصیل به شیوه ی کمابیش هلینستی پرداختند. پیوند اندیشه های هندی و شاید بابلی (20) با هلنیستی، مایه ی پدیداری بعضی وسایل علمی مهم مانند تراوزهای دقیق، اسطرلاب و انبیق شد. خوارزمی، عالم ریاضیدان در آغاز سده ی دهم میلادی/ چهارم هجری، نخستین کسی بود که از اعداد هندی (عدد نویسی) (21) بهره جست و شیوه ی جدیدی در حساب آورد. رازی پزشک (ف حدود 925 م/* 313هـ) دایرة المعارفی و بسیاری آثار دیگر در پزشکی پرداخت و به تجربیاتی در شیمی دست زد که از رشته ی کیمیاگری آن دوران جداست. شگفت انگیزتر، کار فارابی (ف 952 میلادی/ 339هـ) است که سازش میان افکار افلاطون و ارسطو را وجهه همت خویش ساخت.
جغرافیا و تاریخ کمتر مورد بدگمانی مؤمنان بود تا علوم یا فلسفه، و تا سده ی دهم میلادی/ چهارم هجری این هر دو علم به سطحی عالی و پرتکلف رسیده بود. عالم جغرافیایی برجسته ی این دوران همانا مسعودی (ف 957 م/ 346هـ) است که خود سفرهای فراوان کرده و به بررسی بسیاری آثار پرداخته است. تاریخ جامع طبری (ف 923 میلادی/ 310 هـ) تاریخ عالم را از آفرینش تا 915 میلادی/ 302 هـ نوشته است. از لحاظ دانشمندان امروزی، خوشبختانه دقت و وسواس طبری در امور مذهبی باعث شده است که وی فرقه های گوناگون اسلامی را در صدر اسلام به کتابت بسپرد.
بدین گونه، علوم نظری که بحث آن پایان نداشت، در پهنه ی عمل سازش میان عقیده ی قاطبه ی علما با شرایع و در میان نخبگان ظریف، سازش با ادبیات دل پسند و در میان فیلسوفان، سازش با کنجکاوی خردمندانه ی آنان، محدوده ای پدیدار شد که در آن نخستین شکوفایی بزرگ فرهنگ اسلامی در زمان عباسیان عملی گشت.
با این همه، تمرینات دین عرفانی- یا تصوف که به این نام در اسلام معروف گشت- سخت با نیازهای روانشناسانه همداستان بود و رفته رفته با درآمیختن با دین رایج و شرایع و علوم اسلامی، تصوف نیرومند شد. مرشدان و پیروان متصوف که گروه هایی از مریدان در پیرامون خویش داشتند، به عنوان قطب و مرشد بلند آوازه شدند. چنان که بعضی پس از مرگ بدان پایه رسیدند که مزار آنان زیارتگاه شد.(22) تا سده ی دوازدهم میلادی/ هفتم هجری پیکار میان دین رایج با تصوف در میان بود.
بدگمانی پیشوایان دین رایج نسبت به صوفیه، آن گروه را کمابیش فرقه های کفرآمیز اسلامی ساخته بود و این فرقه ها تا سده ی هشتم میلادی/ دوم هجری به یافتن سازمانی جامع کامیاب شدند. دشمنان پرشور و ناخشنود علیه سازشکاری فکری عباسیان اندیشه ای روا دادند مبنی بر آن که در هر نسل پیشوای فوق بشری ظهور می کند که همانا «امام» باشد و اوست که به حق رهبری جامعه شمرده می شود. اختلاف بر سر امام حقیقی درمی گرفت؛ و شناخت فرقه های گوناگون شیعه پس از 765 م/ 148 هـ وابسته بود به پذیرش و پیروی آن فرقه از یکی از مدعیان امامت.
گروه شیعه ی تندرو با اسماعیلیه تعبیر تمثیلی قرآن کریم را جایز می دانست و از این طریق دروازه های وسیعی به روی گمراهی از راست دینی گشود. جنبش اسماعیلیه، تشکیلات محرمانه داشت و نظام سلسله مراتبی در مذهب پدید آورد. در رده های بالا، مسیحیت و یهودیت را الهامات معتبر حقیقت الهی می دانستند و رده های پایین تر گویا همه ی دین ها را ناقص می شمردند. مبلغان اسماعیلیه در سراسر جهان اسلام سخت کوش بودند و از ناخشنودی های اجتماعی و نیرومند بهره می گرفتند و حکومت را تهدید می کردند. تا پایان سده ی نهم میلادی/ سوم هجری، چند تن از سران اسماعیلیه در مناطق مختلف قلمرو اسلامی به مسند قدرت رسیدند و شورش های گاه و بی گاه اینان- که ظاهراً از میان پیشه وران شهری بین النهرین و شام برمی خواست- درمی گرفت. فاطمیان شمال افریقا (909- 972 م/ 297- 338 هـ) و مصر (968- 1171 م/ 358- 567 هـ) از کامیاب ترین شاخه های این فرقه و از نخستین گروه هایی بودند که وحدت نظری سیاسی- دینی اسلام را با انکار حکومت خلفای بغداد شکستند و در 909 م/ 358 هـ، خود مدعی خلافت شدند.(23)
فرقه ی عمده ی دیگر شیعه که خلف دیگر علی (علیه السلام) را امام واقعی می دانستند و تعالیم راستین او را حفظ کردند، به اصول بنیادی بسیار پای بندتر ماندند.(24) چون بازپسین امام در 873 م/ 260 هـ بی جانشین غایب گشت، این فرقه ی «دوازده امامی» در انتظار ظهور «امام موعود» خود نشست.(25)
این جنبش های فرقه ای بی گمان مایه ی ناتوانی عباسیان شد. وانگهی پس از نیمه ی سده ی هشتم میلادی/ دوم هجری، سرکشی های مسلحانه ی نیرومند دینی در شهرهای دوردست پدیدار شد و حکومت هایی پدید آمد که هنوز اسماً جدایی طلب نبودند. تا 945 م/ 344 هـ، سوریه و عراق که کمابیش قلب امپراتوری به شمار می رفتند، فرمان بردار بغداد ماندند. ولی با این همه، بغداد خود در دست بندگان سپاهی ترک بود که از زمان معتصم (338- 842 میلادی/ 218- 227 هـ) پایگاه استوار خلافت شدند. چنین حکومتی نه می توانست فرقه ها را به سوی دین رسمی رهبری کند و نه توان آن را داشت که سرکشان را به فرمان برداری مجبور سازند- سرانجام انحطاط حکومت مرکزی موجب شد که نخست سرکشان ایرانی (در 945 میلادی/ 344هـ ) و سپس ترکان (در 1055 میلادی/ 447 هـ) در بغداد، به قدرت برسند و ضمناً بسیاری حکومت های دیگر بر اساس دین و عصبیت قومی علیه عباسیان برخاستند.
اما فرو پاشی سیاسی مانع پیشرفت فرهنگ اسلامی نشد؛ بلکه پیدایش دربارهای بغداد موجب پیدایش پشتیبانان متعدد نویسندگان، شاعران و عالمان شد. افزایش دانشمندان و کانون های علمی و فرهنگی، انگیزه ای شد برای هماهنگ سازی بیشتر فلسفه، علوم ادب با علم کلام، شرایع و تصوف. در این هنگام، درآمدن ترکان و قبیله های ترک از استپ شمال، مایه ی رسیدن نیروی نظامی جدیدی به اسلام شد و ایشان به زودی در مرزهای قلمرو اسلامی در برابر مسیحیت و هندوستان موضع گرفتند. بدین گونه در حدود 1000 م/ 390 هـ، جهان اسلام هم از نظر فرهنگ و دین، و هم از لحاظ سپاهیگری و سیاست به مرحله ی جدیدی گام نهاد.(26)
پی نوشت ها :
1. اسلام به معنای «تسلیم» یا «فرمان برداری» (از اراده خدا) است.
2. این دیدگاه نگارنده فاقد مستندات تاریخی است.- ناشر.
3. نگارنده درباره ی زندگی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به سه کتاب برجسته ی زیر رجوع کرده است:
Tor Andrae, Mohammad: The Man and His Faith (New York: Barnes & Noble, 1957); W. Montgomery Watt, Mohammad at Mecca (Oxford: Clarendon Press, 1953); and W. Montgomery Watt, Mohammad at Medina (Oxford: Clarendon Press, 1956).
4. البته از نظر شیعیان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در زمان حیات خود، حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی بر گزیدند.- ناشر.
5. پس از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) [...] جانشینی او و رهبری مسلمانان [به حضرت علی (علیه السلام) و پس از وی ] بر بازماندگان و فرزندان دختر آن حضرت، یعنی حضرت فاطمه [علیها السلام] همسر علی بن ابی طالب (علیه السلام) و پسر عم پیامبر یکی از نخستین گروندگان برجسته ی اسلام افتاد.
6. سبب آن که نگارنده، عراق و بین النهرین را جداگانه نام برده است، آن است که اراضی کلده ی باستان و حیره را عراق عرب گرفته است.-م.
7. کشمکش میان اشراف و عامه و پادشاهان در ایران بی گمان سخت بالا گرفته بود. این مطلب از جنبش های انقلابی مذهبی مزدیکان آشکار می شود. عاملی که چه بسا مایه ی فزونی دشمنیها و تهی شدن خزانه ی شاهی شد، همانا کسادی داد و ستد ابریشم بود در پایان سده ی ششم میلادی که با پرورش کرم ابریشم در بیزانس مردم آن جا از آوردن ابریشم از چین بی نیاز شدند. ایرانیان مدت ها در این داد و ستد میانجی بودند و شهرهای ساسانی و خزانه ی پادشاهی هر دو از این تجارت بهره های کلان می بردند. ممکن است کوشش های سخت شاهان ایران در جنگ هالی سال های 606- 630 تا حدودی پیامد قطع این درآمد سرشار و تلاش آنان بوده است که بلکه بخشی از آن چه از خراج کاروانیان حمل ابریشم به سوریه به دست می آمد، از راه عنیمت گیری از بیزانس حاصل کنند. شاهان ایران بی دستیابی به درآمدی چنین سرشار نمی توانستند اشراف سرکش ایران زمین را سرکوب کنند و به فرمان آورند. با فقدان مدارک و نوشته های ساسانی، و تعیین اوضاع تنها باز بسته می شود به گمان و انگاره؛ ولی یقین است که باید اوضاعی آشفته و بسیار وخیم موجب پیروزی اعراب شده باشد.
8. اطلاعات درباره ی تجهیزات و شمار سپاه، فنون جنگی و دیگر امور نخستین جنگ های اعراب بسیار کم است. نک:
Reuben Levy, The Social Structure of Islam (Cambridge; Cambridge University Press, 1957), pp. 407- 445; Fridrich W. Schwartzlos, Die Waffen der alten Araber (Leipzig: J. C. Hinrichs, 1886); Encyclopedia of Islam, S. V. «yarmuk,» «Nehawand,» «Al-Kadisiya».
9. چون حضرت علی (علیه السلام) عراق را مرکز حکومت خویش ساخت، عراقیان را به علوی شدن گرایش داد.
10. قرآن مجید بارها به انگلیسی ترجمه شده است. از نظر انسجام کلام، بهترین ترجمه ی مأخذ زیر است:
A. J. Arberry, The Holy Koran (London: Allen and Unwin Ltd. 1953).
11. بدین گونه، مجموعه ای از شرایع علمی که کمابیش برای همه ی امور اجتماعی و جامعه شهری اسلامی قرون وسطایی مقتضی بود، در دو قرن اول اسلامی فراهم آمد. چهار رکن شرایع بنیاد شد که با هم اندک تفاوتی داشتند.
12. بخش های غرب دور جهان اسلام، اسپانیا. با آن که این امویان تا سده ی دهم م/ چهارم هـ خود را خلیفه نخواندند، هرگز فرمانروایی عباسیان را نپذیرفتند.
13. عباسیان با علی (علیه السلام) پیوند خانوادگی داشتند و از این موقعیت در تبلیغ به سود خویش بهره می جستند.
14. تا سده ی دهم م/ چهارم هـ، نظام بانکی را یهودیان می گرداندند و وجوهات را با حواله از راه های دور منتقل می ساختند و نیازهای مالی خلیفه را با وام گیری از صرافان بزرگ بغداد، به عهده ی درآمدهای استان ها رفع می کردند. نک:
Walther Fischel, «The Origin of Banking in Medieval Islam,» Journal of the Royal Asiatic Society (1933), pp. 339- 352, 569- 604.
15. این میراث با کلام مسیحی و شیوه های جدلی دینی و نیز فلسفه ی شرک در هم آمیخت. نک:
Louis Gardet and M. M. Anawait, Introduction a la theologie musulamane, essai de theologie comparee (Paris: Librairie Philosophique, 1948), pp. 37 ff.
16. برجسته ترین موضوع تعلیمات در روزگار عباسیان، عبارت بود از حدوث و قدم قرآن کریم؛ یعنی آن که قرآن کریم آفریده ی خداست یا بخشی از جوهر او. تا میانه ی سده ی نهم م/ سوم هـ، خلفا از نظریه ی حدوث هوادارای می کردند. ولی نظریه رایج در میان مؤمنان که در غوغای خیابانی بغداد بیان می شد، غالب آمد و قدمت قرآن برتری یافت. تا حدودی این نظریه که غالب آمد، شکستی بود برای هواداران فلسفه ی عقلانی روزگار نخست عباسیان که منکر قیاس خدا با انسان بودند و خدا را برتر از همه ی قیاس های آدمی می پنداشتند و از صفات مردمان بری می دانستند.نک:
Gardet and Anawait, Introduction a la theologie musulmane, pp. 47-60.
17. وابستگی شدید آثار غیر دینی، فلسفه و علوم بر پشتیانی دربارهای متعدد و دور افتاده، توزیع جغرافیایی گیج کننده علوم و ادبیات عرب را نیز توجیه می کند. این هر دو در اقصای جهان اسلام، در شرق ایران و در اسپانیا، از سده ی دهم م/ چهارم هـ به بعد بالیدند. این بخشها وابسته به دربارهای مستقل و حامیان محلی بودند که از پیش پدیدار گشته و ثابت و استوار شده بودند.
18. H. A. R. Gibb, Arabic Literature, an Introduction (London: Oxford University, Press, 1926), pp. 14- 18; R. A. Nicholson; A Literary History of the Arabs (Cambridge: Cambridge University Press, 1930).
برگزیده ای از ترجمه های ادبیات عربی به انگلیسی از اثر زیر تصویری از انواع گوناگون آثار عربی و نیز آثار اسلامی به دست می دهد.
Eric Schroeder, Mohammad's People (Purtland, Me.; Bond Wheelwright Co., 1955).
19. George Marcais, L'Art del'Islm (Paris: Larousse, 1946), pp. 19-60; M. S. Dimand, Handbook of Mohammedan Art (2nd ed; New York: Metropolitan Museum of Art, 1944), pp. 7-25, 85-91, 132-135; Ernst Diez., Die Kunst der islamischen Volker (Berlin: Akademische verlagsgesellschaft Athenation, 1917), pp. 7-70.
20. گروهی از دانشمندان غیراسلامی در حران، در شمال بین النهرین بودند و ای بسا که سنت علوم ریاضی مانده از بابلیان باستان را ادامه می دادند. نک:
Mieli, La Science Arabe (Leiden: E. J. Brill, 1938), pp. 84-85.
21. به این گونه عدد نویسی نخست بار در 662 م، اسقفی سریانی اشاره کرده است و ترجمه ای از سدهانت سانسکریت به عربی در زمان منصور خلیفه (754- 775 م/ 136-158 هـ) شیوه ی هندی ریاضی را به جهان اسلام حتی پیش از خوارزمی عرضه می کرد. نک:
George Sarton, Introduction to the History of Science, I (Washington: Carnegie Institute of Washington, 1927), pp. 493-530.
22. A. J. Arberry, Sufism: An Account of the Mystics of (London: Allen and Unwin Ltd., 1950).
23. شاید گسترش سریع برخی از انواع حرفه ها و اصناف را که گاه از نظر سیاسی از سده ی دهم م/ چهارم هـ اهمیت یافتند، بتوان همچون شاخصی از گسترش این جنبشهای شیعی تلقی کرد. نک:
Bernard Lewis, «The Islamic Guilds,» Economic History Review, VIII (1937), pp. 22- 26.
می توانیم تاریخ مبهم و تاریخ جنبش های انقلابی دینی ساسانی- مانوی و مزدکی- را همچون زمینه ای برای این فرقه ها بینگاریم.
24. خاندان فاطمی مدعی بودند که از فرزندان و بازماندگان حضرت فاطمه [علیهماالسلام] هستند که همسر علی (علیه السلام) بود و به سبب نیرو و اعتبار نیاکان خویش خود را امامان دین برحق می دانستند. به هنگام رسیدن به قدرت شمال افریقا، همه ی پیروان فرقه ی اسماعیلیه فاطمیان را به پیشوایی شناختند. بعدها، چون مسئولیت های فرمانروایی سبب سازشکاری با جنبه های آموزش حادتر اسماعیلیه شد، افراد مؤمن تر از ایشان دست شستند. درباره ی اسماعیلیان کلاً نک:
Bernard Lewis, «The Origins of Isma 'ilism (Cambridge: W, Heffer & Sone, 1940).
25. سوگواری برای حسین بن علی (علیه السلام) که در 680 م/ 61 هـ شهید شد، در کانون توجه دوازده امامیان قرار گرفت.
26. افزون بر منابعی که در جاهای دیگر برشمرده شده، نگارنده درباره ی روزگار صدر اسلام، به منابع زیر هم مراجعه کرده است :
H. A. R. Gibb, Mohammedanism: An Historical Survey (New York: Mentor Books, 1953): H. A. R. Gibb, the Arab Conquests in Central Asia (London: Royal Asiatic Society, 1923); Bernard Lewis, The Arabs in History (2nd ed.; London: Hutchinson, 1954); Alfred Guillaume, Islam (Harmondsworth: Penguin Books, 1954); Ignac Goldziher, Vorlesungen uber den Islam (2nd ed.; Heidelberg: Carl Winter, 1925); Gustave E, von Grunebaum, Medieval Islam: A Study in Cultural Orientation (2nd ed; Chicage: University of Chicage Press, 1953); G. Von Grunebaum (ed.), Unity and Grunebaum Islam: Essays in the Nature and Growth of a Cultural Tradition («American Anthropological Association Memoirs,» No. 81 [April, 1955); Carl Brockelmann, History of the Islamic Peoples (New York: G. P. Putnam's Sone, 1947); Edward G. Browne, A Literary History of Persia (Cambridge: Cambridge University Press, 1956); T. W. Arnold, the Preaching of Islam (2nded.; London: Constable & Co.; 1913); T. W. Arnold, the Califate (Oxford: Oxford University Press, 1924); Berthold Spuler, Iran in Fruh- Islamischer Zeit (Wiesbaden: Franz Steiner Verlag, 1952); A. J. Wensinck, the Muslim Creed (Cambridge: Cambridge University Press, 1932); Maurice Gaudefroy Demombynes, Muslim Institution (London: Allen & Unwin, Ltd., 1950); M. Gaudefroy Demombynes, Le Monde Musulman et Byzantin Jusqu' aux Croisades (Paris: E. de Boccard, 1931); Louis Gardet, La Cite Musulmane, vie sociale et Politique (Paris: J. Vrin, 1954).
از اثر چاپ نشده ی «راهنمای تمدن اسلامی» " Manual of Islamic Civilization" مارشال جی. اس. هاجسون بسیار استفاده کرده ام. وی این اثر را برای تدریس «مقدمه ای بر تمدن اسلامی» در یک ترم تحصیلی دانشگاه شیکاگو آماده کرده است.
منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.