مترجم: مسعود رجب نیا
مهاجمان ترک و مغول شمال چین، در خو کردن به ظواهر تمدن چینی باز هم خوی بیابان گردی و جنگاوری خویش را نگه داشتند. بنابراین، پس از تجدید یکپارچگی چین در 589 م در زمان فرمانروایی دودمان سویی، نیروی نظامی چین نمودی بزرگ تر از آن چه در طی شش قرن گذشته نشان داده بود، عرضه کرد. وجود دستگاهی دیوانی برای گردآوری خراج که بر سنت کهن کنفوسیوس بیناد شده بود، به منظور تأمین هزینه ی سپاهی که از سرچشمه ی پیکارگری و فنون جنگی مردم استپ سیراب می شد، پدیده ای ساخت سخت نیرومند که با آن چین در مغرب به سرعت رخنه کرد؛ چنان که تا آغاز سده ی هشتم میلادی خدمت گزاران فغفور در کنار آمودریا با مسلمانان برخورد کردند.
دودمان سوئی که چین را یکپارچه کرد، نتوانست از ثمرات این کامیابی برجسته برخوردار شود؛ زیرا این دودمان در زمان دومین امپراتورش برافتاد. روستاییان ناخشنود از رفتار سنگ دلانه ی حکومت در بیگاری کشیدن از آنان برای کارهای عمومی، با سپاهیان بازگشته از جنگی علیه کره ( 612- 614 م) توطئه کردند و این دودمان نوبنیاد را برافکندند. سرکشی در بسیاری از جاهای کشور درگرفت ولی در 618 م، یکی از سرکشان دودمان تانگ را پی افکند. امپراتور بعدی تانگ به نام تای تسونگ (627- 649 م)، نخستین کسی بود که از نیروی نوساخته در راندن به درون آسیا بهره گرفت. در 630 م اتحادیه ی ترکان شرقی فرمان او را گردن نهاد و دوازده سال بعد بیشتر قبایل شرقی دریای خزر نیز بدیشان پیوستند. اندکی بعد تای تسونگ به واحه های آسیای میانه چیره شد و در 668 م وارث او سرانجام بر کره دست یافت.
در طی دهه های آینده، یک رشته کودتاهای کاخی همزمان شد با شورش های ترکان و برخاستن ناگهانی قدرت نظامی جدیدی در تبت که مایه ی تباهی و سستی موقتی نیروی چین گشت. ولی پس از 715 م، چین با استواری حکومت تانگ در زمان امپراتور هسوآن تسونگ (712- 756 م) و با یاری متحدان ترک توانست مسلمانان را در ماوراء النهر عقب زند.(1) در 747- 749 م، سپاهیان چین در مرزهای هند به پیکار دست زدند و آهنگ کابل و کشمیر کردند. سپس بعد از 751 م که مسلمانان یک سپاه چینی را در کنار رود طراز شکست دادند، تسلط تانگ بر آسیای میانه برافتاد. در همین سال یک لشکرکشی چینی به سوی ایالت یونان [چین] به ناکامی کشید و یک اتحادیه ی نو از بیابان گردان به نام ختای نیز یک لشکر امپراتوری را در مرزهای شمال شرقی شکست داد. این رویدادها مایه ای شد برای یک شورش نظامی بزرگ در 755 م که چین را تا هشت سال ناتوان ساخت.(2)
دودمان تانگ پایید ولی با مداخله ی ترکان (اویغوری).(3) امپراتوران اخیر تانگ از نظر سیاسی متکی شدند بر خواست اویغوران. ایشان دیگر در پی تسلط بر مرزهای چین با سپاه نبودند و در عوض بیابان گردان را با پرداخت پیشکش و خراج و با توسل به روش های سیاسی آرام نگاه داشتند. این خط مشی شاید تا حدودی بازتاب حالت از دست رفتن تباهی سلحشوری و دلاوری در میان چینیان بود. زیرا، فرزندان سران پیروزمند بیابان گرد هر چه بیشتر به فرهنگ گراییدند. ضمناً این امر بازتاب ناتوانی سیاسی امپراتوران اخیر تانگ بود؛ زیرا در پیش و پس از شورش 755- 763 م، حکومت مرکزی تسلط خود را بر استان ها از دست داده بود. سران جنگاور برمی خاستند و با هم پیکار می کردند و بر قلمرو خویش فرمان می راندند و تنها گاه اختلافی با امپراتور حاصل می کردند.
تباهی نهایی دودمان تانگ در 907 م، تنها اهمیتی نمادین داشت؛ زیرا عملاً نیروی امپراتوری از مدت ها پیش ناتوان شده بود. تاخت و تاز بر شمال چین در میان سال های 936- 960 م، خود تجدید خاطره و رویداد مشابهی بود از آن چه پس از برافتادن دودمان هان رخ داد. اما خطر مجدد تهاجم اقوام نیمه متمدن، گویا یکپارچگی بخش های جنوبی و مرکزی چین را زیر فرمان دودمان سونگ در 960 م آسان ساخت. اینان با یاری دستگاه دیوانی مؤثری، توانستند بر شورش های محلی پایان حکومت تانگ چیره شوند؛ اما دودمان سونگ نتوانست بر استان های شمالی که تا زمان دودمان مینگ (1368- 1644 م) در دست نیمه متمدنان بود، دست یابد.
***
دگرگونی های برجسته ای در اوضاع اقتصادی چین، امکان کامیابی های نظامی برای نخستین امپراتوران تانگ و نیز دورانی از شکوه دیرپا را در فرهنگ تانگ فراهم ساخت. در نخستین قرن ها، دره ی رود زرد (با بعضی از شاخه های آن) کانون اصلی جامعه ی چین را تشکیل می دادند. انبوهی گیاه و اقلیم مربوط جنوب، مایه ی دشواری کار کشاورزان خوگرفته به خاک رس شنی شمال می شد. بدین سان که پس از گسترش قلمرو امپراتوری به جنوب چین به دست دودمان هان، ثروت بالقوه ی آن پیرامون بهره ناگرفته ماند. ولی در دوران آشفته ی میان سال های 200- 600 م مهاجران استان های شمالی بیشتر در عرضه ی تاخت و تاز به شمار بسیار به سوی جنوب سرازیر شدند و رفته رفته به کار سخت پاک کردن جنگل ها از گیاه پرداختند و شبکه ی آبیاری و زهکشی ساختند. فرش های زمردین سبزه از کرانه های رود زرد به گسترش آغاز کردند تا آن جا که در اوایل سده ی هفتم م، نه تنها انبوهی از مردم کرانه های یانگ تسه را پوشاند بلکه فرآورده های اضافی هم تولید می شد.
به همین گونه کار شگرف گسترش کشت از حدود هزار سال پیشتر در دره ی رود زرد آغاز شده بود و کشتزارهای جدا افتاه را به هم پیوستن داده و یک محیط پیوسته ی آبیاری شده فراهم ساخته بود. در واقع، حاصل رنج پی گیر روستاییان چینی مایه ی استواری اوضاع کشاورزی و اقتصادی دودمان های چئین و هان شد و امکان پدیداری یک حکومت متمرکز که برای پیشرفت کارهای شگرف آبیاری ضروری بود، در سراسر دره ی رود زرد مورد بحث، بدیشان داد. فرمانروایان دودمان های سوئی و تانگ تفاوت با امپراتوران پیشین خویش داشتند و آن این که ایشان دارای دو پایگاه بودند، یکی در کرانه ی دره ی رود زرد و دیگری که پرمحصول تر بود، در دره ی یانگ تسه.
برخورداری مؤثر از اضافه تولید جدید در جنوب، شبکه ای از راه های حمل و نقل را لازم می ساخت. بنابراین امپراتوران سوئی و تانگ بسیاری آبراه ها ساختند که از برجسته ترین آنها کانال بزرگی است که یانگ تسه را با رود زرد می پیوندد. این کار عظیم ساختمانی در 611 م به دست میلیون ها کشاورز بیکار به پایان آمد. این کانال حمل مقدار زیادی برنج و کالاهای دیگر را از جنوب به پایتخت های امپراتوری در چانگ آن و لویانگ در شمال میسر ساخت. انبارهای غلات در جاهای مناسب برپا شد تا غلات و دیگر تولیدات را ذخیره و توزیع کنند و در دسترس حکومت قرار دهند. بدین گونه، گردآوری و حمل و توزیع محصولات از وظایف برجسته ی دستگاه دیوانی امپراتوری شد. این شبکه ی شگرف، گردش ثروت امپراتوری را در سده ی هشتم میلادی به اوج رونق رساند.(4)
اما در سال های عادی با کوشش فراوان روستاییان به دربار امپراتوری بیش از حد مصرف غلات و انواع دیگر خواربار می رسید. تا اواسط سده ی هشتم میلادی، مأموران امپراتوری از اضافه غلات توانستند بسیاری اشیای تجملی فراهم کنند (5) که از این لحاظ میزان مصرف دربار بیکران بود. بنابراین، بازار پررونقی برای تولیدات استادان چیره دست ابریشم و ظروف چینی و اشیای لاکی و مانند آن ها در سراسر چین پدید آمد. مأموران ولایات که غلات مازاد بر نیاز روی دست خود می دیدند، به مبادله ی آن با اشیای هنری گرایشی سخت یافتند. زیرا، این اشیا هم به آسانی قابل حمل بود و هم در دربار از مواد خام و خوراکی خواهان بیشتری داشت. بنابراین، طبیعتاً بر شمار پیشه وران و بازرگانان بسیار افزوده شد. شهرهای چین (جز پایتخت های امپراتوری) گویا پیشتر چندان اهمیتی نداشتند؛ ولی تانگ موجب گسترش شگرف شهرها شد. بدان سبب که منابع خوراک مازاد بر نیاز جنوب و داد و ستد کالاهای سفارشی حکومت و مأموران امپراتوری، رونقی به شهرها می داد.
با گسترش اقتصادی پولی، شهرهای استان ها رو به توسعه نهادند. با آن که در چین سکه از چند صد سال پیشتر رواج داشت، باز هم با تثبیت خراج و مالیات بر درآمد و آسانی تبدیل ارزش ها با پول بر رواج سکه افزوده شد. برای مثال، ارقام رسمی نشان می دهد که در سال 749 م، تنها 3/9 درصد درآمد دولت نقدی بوده است؛ در صورتی که در 1065 م، این رقم به 51/6 درصد درآمدی بسیار افزایش یافته رسید.(6)
حمل و آسان تر و اقتصاد پولی بی گمان، مایه ی گسترش تخصص های محلی بسته به توزیع مواد خام یا مهارت خاص صنعتگران شد. بازرگانان راه های داد و ستد دیگری در میان دربار و تولید کننگان کالا یافتند و یک شبکه ی وسیع داد و ستد خصوصی را جای گزین میان دربار و تولید کنندگان کالا یافتند و یک شبکه ی وسیع داد و ستد خصوصی را جایگزین جریان رسمی حکومتی ساختند.(7) با تباهی بخشی از دستگاه مرکزی دیوانی به روزگار پایان دودمان تانگ، میدان فراخ تری در دسترس بازرگانان قرار گرفت و پیدایش پایتخت های محلی به دست سران جنگاور در اواخر دوران تانگ، مایه ی ترقی شهرهای استان ها شد؛ چنان که با پایتخت ها پهلو می زدند.
دگرگونی های روی نموده در مالکیت زمین ها با آن که مبهم و تاریک است، ولی گویا اهمیتی بزرگ دارد. در آغاز دوران تانگ، چنین می نماید که شمار بسیاری از روستاییان صاحب زمین بودند، به ویژه در استان های شمالی که انبوهی از نیمه متمدنان، در گذشته صدها سال در آن ها جای گزین بودند. سپاهیان نخستین کشورستانان تانگ مشتمل بودند بر روستاییان و نیروهای کمکی ترک که بر همه ی آنان افسران و سران آموزش یافته فرماندهی داشتند. اما روستاییان آزاد نظامی آغاز روزگار تانگ، گویا رفته رفته املاک خود را بر سر گروگذاری و بهره ی وام ها از دست داده باشند. در 737 م، امپراتور سپاهیان را به جنگاوران مزدوری از نیمه متمدنان که فرماندهان ایشان هم از خودشان بودند، مبدل ساخت.
سرکشی بزرگ 755- 763 م که به دست یک سردار مرزبان فرمانده ی سپاهی از نیمه متمدنان برپا شد که تنها نسبت به خودش وفاداری داشت، به زودی سستی و ناتوانی این شیوه ی سپاهیگری را نمودار ساخت. این شورش تنها با یاری خواستن از نیمه متمدنان سرکش تری از پیرامون مرزها سرکوب شد که ایشان به نوبت خویش بر امپراتوران تسلطی تام یافتند. در حدود پایان دودمان تانگ که آشفتگی نظامی پی در پی بر درازدستی های ملاکان و وام دهندگان افزود، شوربختی روستاییان در یک رشته سرکشی های سخت (از جمله در سال های 874- 883م) نمودار شد. با این همه، آشفتگی سیاسی و نظامی آغاز سده ی دهم میلادی، نتوانست تسلط ملاکان بزرگ بر روستاییان چینی را سست کند و چون دودمان سونگ شرایط آرامش را در مرکز و جنوب چین پس از 96 م فراهم ساخت، روستاییان استوار همچنان زیر فرمان و سرپرستی فراز دستان خویش در جامعه بر جای ماندند.(8)
***
تا فرا رسیدن سال 1000 م، جامعه ی چین بدان جا رسیده بود که می توان آن را «جدید» خواند. بدان سبب که تا قرن بیستم میلادی پیشرفت چین در جهت رشد و گسترش بود ولی خطهای اصلی و عمده ی ساختار اجتماعی اش تغییر نکرد و به همان حالتی ماند که در آن تاریخ بدان جا رسیده بود. این امر به تمدن چین پایگاهی پیشرفته نسبت به همانندان غربی اش بخشید که مارکوپولو از دیدن شگفتی های ختای دچار بهت و حیرت شد. اما با گذشت زمان، عوامل عقب افتادگی در تمدن چین بالمآل به اروپا امکان داد تا از خاور دور بسیار پیشتر راند. مقایسه ی مختصری با اروپای قرون وسطی وضع نظم «جدید» جامعه ی چین را نیک مجسم می سازد.
نخست آن که در 1000 م، کشاورزی اروپا وابسته بود به تمرکز نسبتاَ بزرگ چارپایان بارکش که برای کشیدن خیش تیغه بلند در خاک های نمناک و رس ضروری بود. این گونه بهره گیری فراوان از نیروی حیوانی، نیاز داشت به گسترش نسبتاً بسیاری در شیوه ی کشاورزی و نیز به کشاورز امکان می داد که مقدار زیادی خوراک مازاد بر نیاز خویش تدارک کند. بر خلاف اروپا در چین، برای کشت زمین های نمناک دره ی یانگ تسه بار کار بر دوش آدمیان بود. کشاورزی چین، روزی رسان جمعیتی انبوه تر از اروپا بود و نیز در هر هکتار مفدار بازده کالری و مواد خوراکی آن بیشتر بود، ولی در ضمن محصول سرانه ی چین کمتر بود. بدان سبب که کشاورز چینی بیشتر متکی به بازوی خود بود تا کشاورز اروپایی که به چارپایان تکیه داشت.(9) بنابراین، کشاورزی اروپایی امکان تأمین سطح زندگی بالاتری برای مردم عادی داشت (گر چه لزوماً به واقعیت نپیوست). بدان سبب که بازده مازاد تولید سرانه در اروپا بیشتر از چین بود.(10)
دوم آن که، مصرف نسبتاً اندک روستاییان چینی موجب شد که بازار تولیدات صنعتگران منحصراً در دست مأموران حکومتی و ملاکان قرار گیرد. تأثیر برجسته ی حکومت و دربار در تنظیم شبکه ی حمل و نقل به دست داشتن بازار کالاهای پیشه وران و صنعتگران موجب شد که صنعتگران چیره دست بیشتر توجه خود را مبذول تولید کالاهای تجملی کنند که باب سلیقه ی کسان بلند پایگاه بود. بر خلاف این، تولیدات نخست اروپا بیشتر متوجه محصولات خام بود؛ مانند پارچه های پشمی و ماهی دودی یا افزار آهنی و فولادی و اسلحه (11) که بیشتر باب سلیقه و خواهش انبوه مردم بود.
سوم آن که، بازرگانان در چین نازل مرتبت بودند. کنفوسیوس آنان را در پایین ترین طبقه ی اجتماعی قرار داد بود با سربازان و دیگر کسان عملاً ضروری ولی از لحاظ آرمانی، گروه های شغلی کم عمق و سطحی. این واقعیت که بسیاری از نخستین بازرگانان در چین خارجی بودند، مانند سغدی، ایرانی، عرب و اویغور، خود بازتابی و تأییدی است بر این سنت جاری. وانگهی، کیفیت اقتصاد چینی، بازرگانان را پیرو سلیقه ی دربار و مأموران حکومت و ملاکان می ساخت؛ بدان سبب که این گروه ها بودند که نیروی خرید بسیار داشتند. در چنین وضعی، شگفت نیست که مشی حکومت به ندرت حافظ منافع بازرگانان باشد نیز بازرگانان توانگر گرایش داشته باشند به این که در زمین بیشتر از صنعت سرمایه گذاری کنند و بدین شیوه خود را در طبقه ملاکان جای دهند. همه ی این مطلب از پیدایش و گرد آمدن سرمایه های هنگفت جلوگیری می کرد و توجه چینیان را به داد و ستد در خارج از چین جلب می کرد.(12)
تفاوت میان خاور دور و غرب دور در این امر بود که با وجود وجه مشترک گسترش شهرهای بزرگ که در آن ها تخصص های ویژه ی منطقه ای رایج بود و پیدایش طبقه ی صنعتگران چیره دست در چین، وضع «جدید» پیوسته زیر نفوذ روابط اجتماعی کشاوری کهن قرار داشت. طبقات بازرگان و صنعتگر چینی هرگز بدان حد اراده و اتکای به نفس نداشتند که با اعتبار و حیثیت دیوانیان و ملاکان پهلو زنند؛ در صورتی که در شمالی غربی اروپا تکامل گروه های بازرگانان برخاسته از دسته های دریازن سده های نهم و دهم میلادی، بدیشان از همان آغاز احساس جداسری و استقلال و حتی دشمنی نسبت به اشراف ملاک بخشیده بود. بازرگانان اروپا پیرو کسی نبودند و کوشیدند تا نیرومند شوند و به زودی نیز کامیاب شدند. در واقع، تا فرا رسیدن سده ی سیزدهم میلادی در ایتالیا و تا سده ی شانزدهم میلادی در مراکز فعال شمال اروپا، بازرگانان بر سرزمین هایی چیره شدند و دارای اختیاراتی گشتند که برای چین کنفوسیوس میسر نبود.
تأثیر ناتوانی طبقه ی بازرگانان چین همانا از فعالیت بازداشتن (یا محدود کردن؟) اجتماعی و سیاسی گروهی از پیشه های برجسته ای بود که در چین پیش از سال 1000 م به پیشرفت های شگرفی دست یافته بودند. اختراعات کاغذ، چینی، چاپ، و باروت در جامعه ی چین چندان هم بی تأثیر نبود.(13) ولی، بهره گیری کامل و بیکران از این اختراعات برای جامعه ی بی قید و بند اروپا میسرتر شد تا جامعه ی تحت سرپرستی دیوانیان و در قید سلسله مراتب طبقاتی که بهره گیری آن ها را به میزان وسیع و انقلابی ناممکن می ساخت.
***
طبیعی است که ساختار جامعه ی چینی در مشخصات فرهنگ چینی دوران تانگ اثری ژرف بر جای گذاشت. امپراتور و دربارش همواره پشتیبان عمده ی هنر بودند؛ نیز دیرهای بودایی یا تائویی و توانگران که هم امکان تشویق هنرمندان را داشتند و هم گرایش بدان کار و همچنین خواستار آفرینش آثار دینی و فکری و هنری بودند. بیشتر آثار هنری و ادبی بازمانده از آن دوران، از یکی یا چند تا از این عوامل سرچشمه می گیرند و پیرو سلیقه ی آموزش یافته و هنرشناس مردم تحصیل کرده و فراغت دار است. پیش از 1000 م، تنها پیشتازان اندک ادبیات مردم پسند و طبقه ی متوسط در میراث ادبی کهن پهناور و انبوه چینی راه یافت.
مشی دینی نخستین امپراتوران دودمان تانگ همان بردباری بود. پشتیبانی امپراتوری شامل بوداییان، تائو گرایان و پیروان کنفوسیوس می شد، ولی مانویان، نسطوریان مسیحی، زرتشتیان و مسلمانان همه در اجتماعات بزرگ پایتخت های امپراتوری در چانگ آن و لویانگ درآمیخته بودند. حضور چنین بیگانگانی بی گمان مایه ی دوام یا شاید هم کشمکش اندیشه های چینی با دین های خارجی متضمن رهایی و نجات می شد. در دوران تانگ، گرایش کلی بر تأثیر متقابل و رقابت آزاد میان تائوگرایی، کفنوسیوسی و بودایی بود؛ بدان سان که این ادیان کمابیش با هم مشابهت یافتند و نزدیک شدند.
تا حدود میانه ی سده ی هفتم میلادی، کار ترجمه ی متن های هندی به چینی ادامه یافت. پس با به تباهی گراییدن آیین بودا در هند، بوداییان چینی رفته رفته بیشتر ناگزیر به اتکا بر منابع کلامی خویش شدند. آشکارترین مظهر آزادی بودایی چینی از نفوذ هندی همانا گسترش و رشد آیین چن بود (که در ژاپن به نام زن خوانده شده است). در نیمه ی دوم سده ی هشتم میلادی، بوداییان فرقه ی چن همه اندیشه های پیچیده و باریک ماوراءالطبیعه را رد می کردند و می گفتند که رهایی خود به خود می آید یا هیچ گاه نمی رسد. دست کم بعضی از پیروان آن، اندیشه های متناقضی در میان می گذاشتند که رنگ ضد روشنفکری داشت.(14)
به هنگامی که کیش بودایی در محیط چین تا حدودی پوشش خارجی خود را به کناری می افکند، تائوگرایی و آیین کنفوسیوس به گونه های مختلفی اندیشه های بودایی را به خود می گرفتند. تائوگرایی سازمان دیرنشینی را پذیرفت و متن هایی از شرایع مقدس گرد آورد که با آیین بودا چشم و هم چشمی می کرد. آیین کنفوسیوس نیازی بدین کارها نداشت؛ از آن رو که بر مأموران حکومتی به سبب تجدید حیات شیوه ی امتحانی خاص خویش چیره شده بود. با این همه، شیوه ی جدلی باریک و ظریف بودای و روش تمثیلی آن دریافتن مفهوم نهایی هر متنی، بسیار مورد نیاز دانش پژوهانی بود که می خواستند آثار کنفوسیوسی را با مقتضیات زمان دودمان تانگ سازگار کنند. بنابراین، پیشتازان اندیشه ی نوکنفوسیوسی در حدود 800 م جنبش خود را آغاز کردند، شیوه های بسیار را در تفسیر متن ها و نیز بعضی آموزش ها از بوداییان گرفتند. سپس در آغاز روزگار دودمان سونگ به هنگامی که جنبش نوکنفوسیوسی شدت گرفت. بسیاری مطالب از اصول تائوگرایی از راه به کار بردن روش های اصلاً بودایی در تفسیر متن های کهن کنفوسیوسی بدان کیش رسوخ کرد.(15)
این گونه بده و بستان ها در میان این سه سنت فکری عمده ی چینی مایه ی نزدیکی پیروان این آیین ها نشد. برخلاف، نوکنفوسیوسان متن های کهن کنفوسیوسی را چنان تفسیر می کردند که بهتر بتوانند بودایی را رد کنند و تائوگراها نیز سازمانی که بنیاد نهادند، برای منظوری بود مشابه روحیه ی مهاجم تر و تجدیدنظر شده ی آیین کنفوسیوس (16) و تائوگرایی طبیعتاً گرایش داشت به سوی کاهش توان آیین بودایی چینی که در سده های ششم و هفتم میلادی در آستانه ی رسمیت یافتن بود. عوامل دیگری نیز در این امر کاهش دست داشتند: دنیا گرایی روزافزون درباریان و نیز بعضی از دیرهای بودایی ثروتمند و شور ضدیت با بیگانگان که به صورت نیروی نظامی چینی در برابر به تباهی گراییدن نیمه متمدنان پس از 755 م نمودار شد. در واقع، همین کامیابی بودایی در برکشیدن خویش از کیشی تهیدست و فروتن به ایمانی نیمه رسمی توانگر به داشتن املاک و امتیازات رسمی، موجب شد که ریشه های محبوبیت آن بخشکد.(17)
پیامد این دگرگونی ها همانا پرداختن به آزار دینی شگرف و سختی سال های 843- 846 م شد. این عمل با تباهی و فروپاشی اویغوران در 840 در برابر تاخت و تاز نیمه متمدنان بیگانه آغاز شد. سران اویغور از 762 م به آیین مانی گرویده بودند و نیروی نظامی خویش را برای نگاهبانی این آیین در چین به کار می بردند و ضمناً چین را خراج گزار خویش ساخته بودند. بنابراین، هنگامی که قدرت اویغوران تباه شد، واکنش چینیان رهانیدن خویش بود از مانویان که بیشترشان بازرگانان اویغوری یا از دیگر ملت های بیگانه بودند و از دیرباز بر چینیان به سبب نیروی پشتیبان بیگانه ی خویش دراز دستی می کردند. گروه های دینی بیگانه ی مزاحم دیگر مانند نسطوریان، زرتشتیان و مسلمانان به زودی گرفتار آزارهای همانندی شدند و در 845 م دیرهای توانگر بودایی نیز سرکوب شد. شاید این امر بیشتر به علل مالی بوده باشد تا شور بیزاری و نفرت نسبت به بیگانگان که نخست این آزار دین ها آن برپا خاسته بود. وقایع نامه های رسمی از ویرانی بیش از 44600 سازمان دینی بودایی و درآوردن نام 260500 تن دیرنشین مرد و زن در فهرست مالیاتی و مشمول ساختن ایشان به پرداخت مالیات و نیز به بندگی کشیدن 150000 تن از آنان خبر می دهند.(18) آیین بودایی چینی هرگز از این ضربت کمر راست نکرد. آیین بودایی با گردآوری ثروت های هنگفت محبوبیت خویش را از دست داده بود و نیز با از دست رفتن بخش شگرفی از اموالی که حکومت بدان بخشیده و اینک مسترد می کرد، ناگهان به پایه ای نازل درافتاد. کالا و متاع عمده ی دستگاه دینی بودا همانا آداب و تشریفات برکت و رهایی بخشیدن کسان ساده دل از روح خبیث بود که در آن هم تائوگراها ورزیده تر بودند. بودایی چینی بیشتر به صورت فرقه ی چن ادامه یافت و پیروان این فرقه هم غالباً در شهرستان های دوردست و به ویژه بیرون از مرزهای چین در ژاپن و کره جای گزین شدند.(19) بازار و رونق و اوج اندیشه های هندی کاملاً فرو مرد و بودایی نیز در فرهنگ چینی اهمیت خود را از دست داد.
بنابراین پس از 845 م در چین، دیگر هیچ آیین بیگانه در برابر آیین کنفوسیوس و تائوگرایی هماوردی نتوانست و تا فرا رسیدن زمان دودمان سونگ (پس از 960 م)، آیین نوکنفوسیوسی تا میزانی از زبان و اصطلاحات تائوگرایی جذب کرده بود که دیگر مخالفت دیرین میان دو سنت فکری از میان برخاست. بدین گونه، همچنان که آیین کنفوسیوس با کامیابی پیروان آیین قانونی و موئیست ها و دیگر مکتب های فکری رقیب را در زمان دودمان هان در خود جذب کرده بود، به همان گونه نیز در زمان دودمان سونگ اخیر یعنی پس از 1000 م، نوکنفوسیوسی که عناصر برجسته ی بوداییی و تائوگرایی را به خود جذب کرده بودند، سرانجام پیروزی کامل و بی رقیب را به دست آوردند. این امر همانا پیروزی ای بود برای ملاکان در برابر بازرگانان و سپاهیان مداخله گر و نیز پیروزی ای بود برای سنت اصیل و بومی چین در برابر دین های پردازنده به ماوراء الطبیعه و رهایی بخش آسیای غربی. مردود شمردن آیین بودا با جنبه های بیگانه ی آشکار آن تمدن چین را کمابیش تا حدودی از پیوستگی و همبستگی سنتی خاصی که هیچ یک از دیگر تمدن های اوراسیا با آن برابری نمی توانست کند، برخوردار ساخت. با این همه، سرشت توحیدی آمیخته با نوکنفوسیوسی چنان محدودیتی برای فرهنگ آینده ی چینی فراهم ساخت که هیچ با محدودیت های گوناگونی که در فرهنگ های جهان اسلام و مسیحیت روی نموده بود، سنجیدنی نبود.(20)
در چین علوم طبیعی به ویژه اخترشناسی، ریاضیات و پزشکی گویا از نفوذ بیگانه در دوران تانگ- با آن که اختر شناسان هندی در دستگاه امپراتوری پایگاهی بلند داشتند- برکنار ماند. اخترشناسان چینی در این دوران در رصد گیری های خود به نکات دقیق تری دست یافتند و نیز در افزارهای خویش برای سنجش حرکات اجرام آسمانی اصلاحاتی معمول داشتند. ولی، با وجود پیوند نزدیک میان اخترشناسی و طالع بینی- و این که علت وجودی اخترشناسان در دستگاه های رسمی تنها برای تغییر اراده و خواست آسمان آن چنان که از کسوف و رویدادهای غیر عادی دیگر برمی آید- شاید کافی بود که روش های سنتی را از نفوذ نظریات وارداتی حفظ کنند.(21)
تکامل هنرهای زیبا در چین در سال های 600- 1000 م، موازی است با دگرگونی های فکری و دینی مندرج در تاریخ این دوران. در آغاز دودمان تانگ پیکرتراشی و نقاشی بودایی باز هم گاه از سرمشق های هندی و آسیای میانه ای تقلیدی می کردند.(22) تا فرا رسیدن سده ی هشتم میلادی، شیوه های هنری آشکار چینی پدیدار شده بود و بعضی از تندیس های این دوران آشکارا نمودار برافتادن شور مذهبی است در برابر روحیه ای دنیوی تر. پس از 845 م، هنر بودایی تنها در بخش های پیرامونی چین، آن جا که آزارهای دینی چندان سخت نبود، برجای مانده بود.(82)
پایان یافتن ناگهانی تولیدات هنری بودایی که پیامد سرکوب دیرها در 845 م بود، نفوذ هنری بودایی را در چین برنینداخت، برخلاف، همچنان که نوکنفوسیوسی پیروزی خود را پس از پذیرش بعضی عناصر بودایی به دست آورد، هنر دنیوی چینی نیز وام گیری بسیار از آثار هنری بودایی حاصل کرد. این امر به ویژه در نقاشی که هنر طراز اول تمدن چینی در آینده بود، پیدار شد.(24) نقاشی بودایی برخلاف پرداختن صورت های تخیلی و نیمه هندسی کهن چینی، بر آن بود که پیکر آدمیان و صحنه ها و دورنماها را به گونه ای آشکار و ساده نمایان سازد و داستان پردازی کند؛ بدان گونه که حتی بی سوادان هم بتوانند آن را «بخوانند». مشکلات فنی این کار کلاً به گونه ای پسندیده در سده ی هشتم میلادی- زمانی که نخستین استادان نقاشی چینی به درخشندگی آغاز کردند- برطرف شده بود. در سده ی نهم و دهم میلادی نقاشان چینی دریافته بودند که فضا را در پیوستگی اگر چه نه با یاری پرسپکتیو خطی که از ابداعات اروپای سده ی پانزدهم میلادی بود، نمودار سازند. دورنماسازی چینی به جای نمودار ساختن فضا از چشم اندازی بر فراز آسمان، به نمایش ردیفی از اشیا در فضایی پهناور می پرداخت و ضمناً به دورنما روح، حالی و نوری مخصوص می بخشید با سطحی آراسته و ظریف. این سبک بسیار پیچیده، لطیف و دلکش امتیازات شگرفی به نقاشی چینی داد که در سراسر دوران های آینده ثابت ماند؛ جز آن که نقاشان بعدی در آن دگرگونی های ناچیز و اندکی پدیدار ساختند.(25)
در قلمرو ادبیات و موسیقی، شکل های کهن ترکیب بندی که بر اساس سرمشق های دوران هان پرداخته شده بودند، با ابداعات بسیار پردامنه ای در آغاز دوران تانگ دگرگون شدند. با آن که سرشت یگانه و بی مانند خط و نوشتار چینی و سدهای زبانی معمول و عادی موجود، ادبیات چینی را کمابیش از رسوخ بیگانه برکنار می دارد؛ اما تاریخ های درباری از رقص ها، آوازها و موسیقی ذکر می کنند که از مهاجمان استپ قرنهای پیش برگرفته شده اند.(26) وانگهی، آوازها و داستان های مردم پسند و ابتدایی کمابیش نازل مرتبت گذرگاه و کوچه ها هم الهام بخش شاعرانی نو پرداز و مبتکر شدند. لی پو (701- 762 م ) و توفو (712- 770 م) از نخستین سرایندگانی بودند که از زبان منابع عامیانه مطالبی به قالب نظم ریختند و گاهی سبکی پدیدار ساختند.
براثر بروز تناقضات فروان، قواعد عروضی و نیز دیگر قواعدی که در ادب پذیرش یافته بودند، پس از سده ی دهم میلادی سترون شدند. بدان سبب که هر مرد اشرافی آموزش یافته ای لزوماً به شاعری می پرداخت. هنگامی که آزمایش های دستگاه دیوانی امپراتوری خواستار سرودن شعری شد بر اساس شماری از قواعد و با مضمونی مشخص و تعیین شده، شعر چنان به صورت منظم و به قاعده در آمد که با آن که بسیاری شعرهای صیقل یافته و نیکو پرداخته همچنان عرضه می شد، از شکوفایی و رونق آن کاست. غزل سازی که از چند نسل پیش از پیروی از قواعد کهن گسسته بود تا حالات درونی و زندگی شاعر را نمودار سازد؛(27) بار دیگر به سنت علم کهن کنفوسیوسی گرفتار آمد.
دیگر انواع نوشته ها اگر چه همیشه الهام بخش و برانگیزنده دیگران برای تولید مشابه نبود، اما با کمال کیفیت خویش ادامه یافته است. تاریخ ها، گفتارها و جُنگهای اطلاعات گوناگون و تفسیرهای متن های کهن که کوشش و کار طبقات با سواد و آموزش یافته را به سوی خود جلب کرده بود، همچنان به انبوهی پرداخته می شد؛ اگر چه بسیاری از آن ها با گذشت قرن ها اکنون در دسترس نیستند.(28)
از پدیده های مهم دیگر فرهنگ دوران تانگ و آغاز سونگ، زندگی ظریف و پرلطف شبانه بود. هنرپیشه ها، نوازندگان و رقصندگان حرفه ای، درباریان و ملاکان را سرگرم می کردند و در سطحی نازل تر برای بازرگانان و گروه های کم اهمیت تر وسایل خوشی و لذت فراهم می آوردند. صورتک های سفالین زیبارویان درباری هنوز هم گواهی هستند بر لطافت آن شب های از دست رفته که دختران نوازنده و خواننده هنر خویش را عرضه می کردند. شعر مردم پسند و داستان های عاشقانه که صفت ممتاز آن ها سخن از دلدادگی پرمبالغه ی مردی اشرافی است، دلداده ی دختری از خاندانی پست و نوازنده و خواننده، تصویری از شکوه و ظرافت و لطافت به دست می دهند که همواره عفت کلام را نگاه می دارند.
***
غنا و ظرافت و لطافت تمدن چینی در زمان دودمان تانگ و آغاز دودمان سونگ، پدیده ای بود که کمابیش می توان بدان نام عصر زرین در تاریخ طولانی چین اطلاق کرد؛ گو این که مداومت و محافظه کاری عموم سنت چین، این عصر را از آن میزان اوج گیری که ضرورتاً می بایستی بدان می رسید محروم ساخت. بنابراین جاذبه ی نیرومند تمدن پخته و به کمال رسیده ی چینی، تنها در بخش تنگ و محدود خاوردور مؤثر شد، تا فرا رسیدن دوران جهان گشایی مغول در سده ی سیزدهم م، که مهارت های چینی را در پیش دیده ی دیگر بخش های میان جهان متمدن گسترد.
نفوذ چین در ژاپن، کره و نیمه متمدنان مرزهای پیروامون چین امری چندان تازه نبود. در سال های 600- 1000 م، پیشروی چین در این بخش ها مانند گذشته ادامه داشت. بخش عمده ای که بر قلمرو فرهنگی چین افزوده شد، استان یونان بود که در آنجا حکومت مستقلی در برابر سپاهیان پایداری کرد؛ با این همه به جاذبه ی فرهنگ چینی کشیده شد.(29) در طی همین قرن ها، حکومت های به هندی گراییده ی جنوب شرقی آسیا در درون دشت ها و کران رودها در بخش های خاستگاه خویش گسترش یافتند.(30) برای مثال، بدین گونه دره ی سفالی رود مکونگ در پایان سده ی نهم میلادی، کانونی شد برای حکومتی پهناور که به سوی شمال تا مرزهای یونان گسترده شد. این امر یک فرهنگ وابسته هندی را مستقیماً با حکومتی تازه به فرهنگ چینی گراییده رویاروی کرد.(31) برخوردهایی همانند در جانب شرق، در طول کرانه های هندوچین و به سوی غرب، در طول مرزهای برمه و یونان در گذشته روی نموده بود. حاصل این امر آن که، مرزهای کمابیش ممتد و پیوسته ای میان بخش های وابسته به دو تمدن بزرگ جنوب شرقی آسیا پدیدار شد. شیوه های زندگی ابتدایی همچنان ادامه یافت که در این میانه، بر شمار جزیره گونه هایی از جامعه های متمدن و نیمه متمدن می افزود.
اما در طول مرز نیم دایره ای شمال چین، روزافزون بر دامنه ی مرزهای جغرافیایی تمدنش در بخش های میان استپ و سرزمین های کشاورزی که از دیرباز به کشت آبی چینی خو کرده بود، می افزود. اتحادیه های ترکان در مرزهای شمال چین، به ویژه حکومت اویغورها نیز مانند خزرها در منتهای مرزهای ترکان بسیاری از سجایای جامعه ی متمدن مشتمل بر سواد و دین، پیشرو و دستگاه دیوانی منظم نسبتاً استواری را اخذ کردند. اینان همانند خزرها، به شیوه های حشم داری بیابان گردی سنتی و داد و ستد از راه های رودخانه ای و کاروان رو افزودند. این گونه داد و ستد نه تنها استپ را در موازات شرق و غرب درنوردید، بلکه به سوی شمال هم رو کرد و بخش های جنگلی شمال اروراسیا را به مرکزهای تمدنی در جنوب پیوست. بی گمان، اقلیم دشوارتر استپ های شرقی تمدن را در این جا سست تر و آسیب پذیرتر ساخت تا محیط مساعدتر جنوب غربی اروپا در همین روزگاران. با این مهم، تأثیر فرهنگی چین و مردم واحه های آسیای میانه بر ساکنان جنگل ها و استپ های منچوری و سرزمین های شرقی سیبری، امری بود آشکار و انکارناپذیر.
در آغاز سده ی هفتم میلادی، رویدادهای همانندی موجب پیوستن تبت به قلمرو نیمه تمدنی، به گونه ای ناگهانی و با پیدایش یک پادشاهی نیرومند و یکپارچه در آن سرزمین شد. چون قدرت چین در آسیای میانه در نیمه سده ی هشتم میلادی رو به تباهی گذاشت، مهاجمان تبتی مدعی غنایم شهرهای واحه های شرق ایران و رقیب مسلمانان شدند. کامیابی شگرف تبتیان چنان بود که در اندک زمانی امپراتوری گسترده ای بنیاد نهادند؛ از دهانه ی گنگ و دره ی علیای سند تا دریاچه ی بالخاش و در مشرق تا خم بزرگ رود زرد. تا فرا رسیدن 860 م، بخش پیرامونی این امپراتوری از هم پاشیده بود، ولی هسته ی مرکزی حکومت تبت بر جای ماند.
تبتیان، بیشتر دین خود را از هندیان و فرهنگ دنیوی را از چینیان گرفتند و این هر دو را رنگ سنت بومی خویش زدند. در سایه ی آیین بودایی کوششی پیگیر و بس شگرف برای ترجمه ی آثار سودمند سانسکریت به تبتی از 632 م درگرفت. در زمانی که پادشاه تبت یکی از وزیران خود را به هند فرستاد؛ مخصوصاً بدین منظور که خطی برای زبان تبتی بسازد یا پیدا کند، «واکنشی بومی» در میان سال های 842- 836 م، برای برافکندن بودایی از تبت درگرفت. اما تا میانه ی سده ی دهم میلادی، آمیزه ای از بودایی با آیین بومی بون (32) استوار شد. این آمیزه را بیشتر لاماییسم می خوانند.(33) تبت که از دید فرهنگی پدیده ای بود میان چین و هند و بر کوه های برافراشته گسترده بود، به آسانی استقلال سیاسی خود را حفظ کرد.
نفوذ چین در شمال شرقی، دیگر گرفتار رقابت سنت های فرهنگی هند و ایران نبود. بنابراین، ضمن آن که عناصر گوناگون بومی به ویژه زبان در تمدن های کره و ژاپن هرگز ناپدید نشدند، مهر فرهنگ چینی به گونه ای سره تر از دیگر سرزمین های مرزی در کره و ژاپن نقشی چشم گیر تر زد.
کره در دوران پیش از دودمان هان وابسته به فرهنگ چینی شده بود و از دیرباز واسطه ای چین و ژاپن گشته بود. مهاجرات از سرزمین های شمال، همانند آنچه مردم نیمه متمدن را در میان سده های سوم و ششم میلادی به شمال چین کشاند، موجب شد که در شمال کره حکومتی نیرومند پدیدار شود. کره که در برابر تاخت و تازهای امپراتوران سوئی با کامیابی پایداری کرده بود، در 668 م تسلط چین را به رسمیت شناخت؛ ولی امپراتوران تانگ غالباً به تسلط عنوانی و اسمی بر کره قناعت می کردند.
تفاوت عمده میان زبان های کره ای و چینی علت برجسته ای بود برای نگاه داری شخصیت فرهنگی جداگانه ی کره. با آن که پندارنگاره های چینی مانند ارقام حساب ما هر یک نمادی هستند که به هر زبانی آن ها را می توان خواند. در سده ی هفتم میلادی، دانشمندان کره ای دریافتند که سودمند است نشانه های دیگری برای بعضی پیشوند ها و پسوندها و موصولات اختراع کنند.(34) این نشانه ها نخست همچون حواشی بر متن های چینی به کار می رفت و سپس، با گذشت زمان مبدل شد به نوشتاری مستقل و جدا برای زبان کره ای. این مطلب به کره سنتی کتبی، مستقل و مطمئن بخشید.
آشوب های پی در پی در کره همزمان شد با برافتادن دودمان تانگ در چین. تا فرا رسیدن 935 م، در سرزمین کره دودمانی پدیدار شد که سراسر آن شبه جزیره را یکپارچه ساخت و چون در چین هم بار دیگر در زمان دودمان سونگ (در 960 م) حکومتی نیرومند بر سر کار آمد، این دو کشور روابط سیاسی و فرهنگی را از سر گرفتند. با این همه، کره در این هنگام بی گمان وابستگی کمتری به چین داشت تا زمان دودمان تانگ. حکومت تانگ با نیازی که به حسن روابط با حکومت کیتان داشت که بر مرز کره و چین بود، او را از تسلط بیشتر بر کره باز داشت. وانگهی، آیین بودایی دودمان سلطنتی کره وسیله ای شد برای حفظ فرهنگ بومی آن جا از بنیادگرایی نوکنفوسیوسیان سونگ؛ همان گونه که دین مانوی در گذشته اویغوران را در برابر فشار سخت ناشی از برتری فرهنگ چینی نگاه داشته بود.(35)
چنین می نماید که ژاپن نخستین انگیزه های گرابیش به تمدن را در برخورد با کره حاصل کرده باشد. رویداد برجسته در ژاپن، همانا پذیرش آیین بودایی بود در 552 م؛ اما این دین نوپا پیش از 587 م در ژاپن پایگاهی استوار نیافته بود. از این رویداد به بعد، استواری نیروی حکومت مرکزی و گرایش سخت و دلبستگی به تمدن چینی پا به پای هم رو به افزایش گذاشتند. در 607 م، رابطه ی مستقیم میان دربارهای چین و ژاپن نخستین بار برقرار شد و ژاپن هیئت های ویژه ای هر چند گاه به چین می فرستاد. به همراه این هیئت ها، هنرمندان، صنعتگران، خوشنوسیان، مترجمان، سران و بلند پایگان سیاست نیز گسیل می شدند و پی در پی آن چه از فرهنگ چین را که سودمند می یافتند، با خود می آوردند.
در نتیجه، ژاپن در زمان پایختی نارا (646- 794 م)، (36) به فرهنگ درباری چشم گیری دست یافت. شعر و نقاشی به شیوه ی چینی به همان سرعت چین رو به شکوفایی گذاشت و دستگاه دیوانی و پایگاه های درباری و تشریفات درباری سراسر تقلیدی شد از حکومت تانگ. تا فرا رسیدن سده ی دهم میلادی، چهره ی نسبتاً بومی تری از این شئون پدیدار شد. ساده ساختن علامت های چینی برابر با هجاهای ژاپنی، موجب شد که در ژاپن برای نخستین بار یک نوشتار مصوت یا فونتیک پدید آید (37) و بدین ترتیب، دربار امپراتوری ژاپن در برابر نیروی خشن تر نجیب زادگان بخش های پیرامون که چندان دلبستگی به فرهنگ چینی شده ی پایتخت نداشتند، گردن نهاد. برجسته ترین نمونه ی آزادی ژاپن از قید فرهنگ چینی، همانا داستان عشقی مشهور به داستان گنجی است (38) که به دست بانو موراساکی نگاشته شده است. وی بانویی بود از درباریان امپراتوری در سده ی یازدهم میلادی. این داستان که به ژاپنی با بعضی واژه های دخیل چینی نگاشته شده است، شاهکاری است از ادبیات جهان و یک داستان دلدادگی زنده که ظرافت و لطافت احساسات درباریان را نمودار می سازد. اما قدرت امپراتوری پس از اندک زمانی رو به تباهی گذاشت و موراساکی دیگر جانشینی شایسته در میان همپایگان درباری که آن جا مبدل شده بود به قفسی زرین، نیافت.(39)
***
حاصل گسترش فضای فرهنگی چین در زمان دودمان تانگ و آغاز دودمان سونگ به همراه گسترش محیط تمدنی هند و اسلام،(40) همانا پرکردن کمابیش همه ی فضاهای خالی ای بود که در گذشته تمدن های عمده ی آسیا را از هم جدا می کرد. مناطق مرزی را حکومت ها و مردمی در اشغال داشتند که از دید فرهنگی به تمدن های عمده ی این قاره، نیمه وابسته و نیمه مستقل بودند. این مردم که عبارت بودند از اویغوران، خزرها، تبتیان، کره ای ها و دیگران، از نوشتار و دین و سازمان سیاسی و نظامی به وام گرفته ی خویش برای پایداری در برابر همسایگان زورمند خویش بهره گیری می کردند.(41) در روزگاران گذشته، سرنوشت محتوم نیمه متمدنان وابستگی فرهنگی بود به نزدیک ترین جامعه ی فرهنگی. اما اکنون با پایدار شدن تمدن های گوناگون در کنار هم، برای نیمه متمدنان فرصت گزینش از میان تمدن ها دست داده بود. این امکان به نیمه متمدنان توان پایداری از مجذوب شدن کامل در یک تمدن را می داد و به قاره ی اوراسیا صورتی می بخشید همانند آن چه در پیرامون بین النهرین و مصر از فرهنگ های نیمه وابسته در هزاره ی دوم پ م روی داد، منتها در این جا با مقیاس بزرگ تر.
پی نوشت ها :
1. چینیان تا 751 با مسلمانان به پیکار دست نبردند. در 715 م، ایشان تنها به ترغیب متحدان ترک خویش در استپ مرکزی برای پشتیبانی از امیران سرکش ترک علیه اعراب پرداختند .
2. برای بررسی مستدل درباره ی نیروی درگیر در در این شورش نک:
Edwin G. Pulleybank, the Background of the Rebellion of An Lu-shan (London: Oxford University Press, 1955).
3. بر اثر جنگی خانگی در 743- 744 م، قبیله ی اویغور جانشین سران کهن اتحادیه ترکان شرقی شدند. ولی مردم وابسته به دو اتحادیه همچنان در ترکیب سابق ماندند.
4. درباره ی گسترش آبادانی جنوب چین و شبکه ی آبراهه های آن نک:
Ch' ao- ting Chi, Key Economic Areas in Chinese History (London: Allen & Unwin, Ltd., 1936), pp. 133-130 and passim.; Pulleybank, Background of the Rebellion, pp. 27- 28, 32- 35; Hans Bielenstein, «the Census of China during the Period 2- 742 A. D.,» Museum of Far Eastern Antiquities, Stockholm, Bulletin, XIX (1947), pp. 125-162.
و به ویژه نقشه های جمعیتی پیوست این مقاله.
5. برای مثال، منبع زیر ما را بر این نکته آگاه می سازد که در 742 م، مباشر حمل و نقل زمینی و آبی فرمان داد تا «غلات نامرغوب موجود در انبارهای عمومی در بخش ها و استان ها در برابر جنس سبک فروخته شود».
The Old Tang History (Chiu T'ang Shu, 84. 1.b); Pullebank, Background of the Rebellion, p 36.
6. Edward A. Krake, Civil Service in Early Sung China, 960- 1067 (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1953), p. 13.
7. در باره ی پیشرفت بازرگانی و شهرها نک:
Stefan Balasz, «Beitrage zur Wirtschaftsgeschichte der T'ang Zeit,» Mitteilungen des Seminars fur Orientalische Sprachen zu Berlin, XXXIV (1931), pp. 21-25; XXXV (1932), PP. 37-73.
نقش دیرهای بودایی در توسعه ی اقتصادی پولی و داد و ستد غیر رسمی، برجسته و چشم گیر است. این نهادها، ثروت های گران از دریافت پیش کش های مؤمنان گرد آوردند و خود با جستجو برای خرید کالاهای تجملی برای آداب و مراسم (و نیز برای مصرف دیرنشینان)، در همه جا بر میزان خرید دربار امپراتوری اندکی افزودند. وام دادن پول هم از فعالیت های برجسته ی دیرها شد. نک:
Mitteilungen des Seminars fur orientalische Sprachen zu Berlin, XXV (1932), PP. 15-21; Jacques Gernet., Les Aspects economiques du Bouddhism dans la societe chiniise du Ve au Xe siecle (Saigon: Ecole Francaise d'Extreme- Orient, 1956), pp. 149-184.
آیین بودا البته به چین از راه شهرهای بازرگانی واحه های آسیای میانه درآمد. بنابراین، کوشش های بازرگانی و مالی دیرهای بودایی از لحاظی به چین شیوه های داد و ستد رایج از زمان های کهن و اوراسیا را شناساند و سپس این شیوه ها را با سازمان های خصوصی چینی سازگار ساخت. نک: چگونگی درآمدن شیوه و سبک های هنری بودایی نخستین بار به صورت خام و آن گاه سازگاری آن ها با زیبایی پرستی و سلیقه ی چینیان. تأثیر اقتصادی آیین بودا در چین شاید برابر باشد با اهمیت آشکار تر هنر بودایی در هنر چینی.
8. Pulleybank, Background of the Rebellion, pp. 27-29, 61-74; J. Gemet, Aspects economiques du Bouddhisme, pp. 126-138; S. Balasz, «Beitrage zur Wirtschaftsgeschichteder T'ang Zeit», XXXIV (1931), PP. 61-92; Denis Twitchett, «Lands under State Cultivation under the T'ang,» Jornal of the Economic and Social History of the Orient, II (1959), pp. 162- 204.
9. تفاوت میان کشاورزی اروپایی و چینی در زمان دودمان تانگ چندان به کمال نرسیده بود که بعدها به آن پایه رسید. برنج تازه در میان غلات در چین رواج می یافت و تنها با کشت برنج، کشت باغی به درجه ی کمال می رسید با این همه در 624 م، میزان معدل ملک یک روستایی چینی محدود بود به دوازده جریب که از نیمی از میزان سی جریب معدل اروپا نیز کمتر بود. آمارهای پراکنده گویا نشان دهنده ی آن باشد که ملک هر روستایی از این میزان بیشتر نبود. نک:
S. Balasz, «Beitrage zur Wirtschaftsgeschichte der T'ang Zeit,» XXXIV (1913), PP. 44-52.
10. اقلیم در تمایز سطح زندگی کشاورزی اروپا و چین عامل دوم و بسیار مهمی تلقی می شود. گسترش کشاورزی اروپایی در قرون وسطی، به سوی شمال غربی آن سرزمین، بخشی را به زیر کشت آورد که درجه ی دمای آن پایین بود. بنابراین، از ضروریات زندگی در این سرزمین، مصرف خوراک بیشتر و شرایط مسکن و پوشاک بهتری بود تا اقلیم گرم. گسترش کشاورزی چینی در همین قرن ها از اقلیم سردتر به سوی اقلیم گرم تر کشیده شد که در آن جا به میزان کمتری خوراک و شرایط ساده تر مسکن و پوشاک برای ادامه ی حیات ضروری بود.
11. تفاوت های جغرافیای میان چین و اروپا مایه ی تقویت تضاد آن ها می شد؛ زیرا چینیان پیوسته از کمیابی فلزات (مخصوصاً آهن) در برابر فراوانی آهن و دیگر فلزات در اروپا در تنگا بودند. نک:
Balasz, «Beitrage zur Wirtschaftsgeschichte der T'ang Zeit,» XXXIV (1932), PP. 23-25.
12. Ping-ti Ho,«Salt Merchants of Yong- chou: A Study of Commercial Capitalism in 18th Century China,» Harvard Journal of Asiatic Studies, XVII (1954), PP. 130-168.
13. کاغذ نخست در زمان دودمان هان ساخته شد و چینی سازی در زمان دودمان تانگ به کمال رسید؛ چاپ در چین در 756 م آغاز شد و مواد شیمیایی انفجاری آن چنان که نوشته اند، نخست برای مقاصد نظامی در 1000 م، به کار گرفته شد. نک:
T. F. Carter, the Invention of Preinting in China and Its Sperad Westward (2nd ed; New York: Ronald Press, 1955), pp. 82-85; L., Carrington Goodrich and Feng Chiasheng, «the Early Development of Firearms in China,» Isis, XXXVI (1946), PP. 114- 123.
14. Fung Yu-lan, A History of Chinese Philosophy, II, pp. 385- 406.
مردم پسندی آیین بودایی چین شاید بازتابی بود از سازگاری میان اندیشه های باریک انتزاعی هندی و خصوصیات طبایع چینی و ژاپنی. خصوصیات طبایع فکری چینی و ژاپنی ممکن است به هنگام ناشی شده باشد از ریشه های مشخص و معین؛ ولی کمابیش پرابهام و چند مفهوم نوشتار پندار انگاری.
15. نک:
Fung Yu-lan, A History of Chinese Philosophy, II, pp. 407- 433.
16. جهت عمده ی حمله به آیین بودا در مقاله ی مشهور زیر از هان یو (768- 824 م) درج شده است: «پسران پدران را آن گونه که سزاوار است سپاس نمی گذارند و رعایا نیز فرمانروایان خود را آن گونه که درخورند... ایشان فرمان های وحشیان را بر دستورهای شاهان نخستین برتری می دهند. بدین گونه، خود نیز از وحشیان دست کمی ندارند.» به نقل از:
Fung Yu-lan, A History of Chinese Philosophy, II, p 410.
17. J. Gernet, Les Aspects economiques du Bouddhisme, pp. 240- 296.
که مشتمل است بر توصیفی از دگرگونی های اجتماعی تأثیر بودایی به گونه ای ژرف و پی گیر. انحطاط همانندی نیز در هند چند سده بیشتر دامن گیر آیین بودا شد. نک: Ibid; p. 372
18. O. Franke, Geschichte des chinesischen Reicher, II, P. 498.
چه بسا که این آمارها مبالغه آمیز باشد.
19. آیین مانی تا چند سده دیگر هم در میان اویغوران که دستگاه پادشاهی ای پس از رانده شدن از استپ مرتفع در حوضه ی تاریم برپا ساختند، پایید (این امر تصادفاً همزمان است با جای گزین شدن ترکی و برافتادن زبان های هند و اروپایی از واحه های اسیای میانه ). آیین زرتشتی عملاً ناپدید شد و نسطوری در میان گروهی اندک در آسیای میانه ماند. ولی، در آسیای میانه آینده در دست دین رو به پیشرفت اسلام بود.
20. (بی گمان این تصور نویسنده درباره ی محدودیت روی نموده در جهان اسلام واقعیت ندارد.- م) در صورتی که فرهنگ هندی گسترش یافته در این زمان را بخواهیم به درستی توصیف کنیم، باید بگوییم که در آن کهنه پرستی گراینده به سوی پیش آریایی با غلظتی کمتر و یا هدفی نه به جانب دوران پیش از تمدن ولی با این همه، به طرف گذشته ی ناپدید شده ی «ناب تر» و محدودتر، رواج داشته است. محدودیت عمدی سنت فرهنگی چین از طریق برپایی آیین کنفوسیوس در سده های آینده که دانشمندان چینی به انتقاد برخاستند، موجب شد که بسیاری از تعبیرات و تفسیرهای آثار کهن کنفوسیوسی حذف شود. پیامدهای شدید و مخالف کهنه پرستی همانندی در رنسانس و جنبش اصلاحات اروپایی بحث ما خواهد بود در فصلی دیگر.
21. یک اختر شناس هندی که به پایگاه سرپرستی دستگاه اخترشناسی سلطنتی در نیمه ی نخستین سده هشتم میلادی منصوب شده بود، متن های هندی را که در آن ها اعشار، جدول های سینوسی و دیگر اصول ریاضیات اخترشناسی هندی درج شده بود، ترجمه کرد؛ ولی چینیان از این امور تازه چشم پوشی کردند. نک:
Kiyoshi Yabuuchi, «the Development of the Sciences in China from the Fourth to the End of the Twelfth Century,» Cahiers d'histoire mondiale, IV (1958), PP. 337-339.
22. زایر بلند آوازه ی چینی هسوان تسانگ در 645 م از هند، نه تنها متن های سانسکریت بلکه تمثال های «اصیل» بودا را آورد. شیوه ی هنری ساسانی که در واحه های آسیای میانه رواج یافت نیز، تأثیری آشکار در تولیدات بودایی چینی گذاشت.
23. Ludwig Bachhofer, A Short History of Chinese Art (New Yourk: Pantheon, 1949), pp. 63-80; Lawrence Sickman and Alexander Soper, the Art and Architecture of China (Harmondsworth: Penguin Books, 1956), pp. 53-77.
24. شاید علت عمده ی این مطلب آن بود که نقاشی با خوشنویسی پیوندی استوار داشت و این هر دو هنر هم با قلم مو نگاشته می شدند. بنابراین، یک دانشمند نجیب زاده می توانست بی کاستی از پایگاه خویش نقاشی شود و به راستی نقاشی بزرگ و بسیار محترم. در حدود 500 م، اثری آموزنده درباره ی زندگانی و آثار نقاشان به نام هنر نقاشی را در سنت آثار کتبی کنفوسیوسیان جایگاهی استوار و ثابت بخشید.
25. Osvald Siren, Chinese Painting (New York: Ronald Press, 1956-1958)
26. E. D. Edwards, Chinese Prose Literature of the "T'ang Period; (London: Arthur Probsthain, 1937), I, PP. 30-40, 60-72.
27. نک: شرح احوال لی پو که تا حدود بسیاری پرداخته شده است، بر پایه ی مضمون شعرهایش و استنتاجات از آن ها:
Arthur Waley, the Poetry and Career of Li po (London: Allen & Unwin, Ltd., 1950).
28. نگارنده مطالب مربوط به ادبیات چینی را از منابع زیر گرفته است:
E. D. Edwards, Chinese Prose Literature of the "T'ang Period; James R. Hightower, Topics in Chinese Literature (Canbridge, Mass.: Harvard University Press, 1950); Herbert A. Giles, A History of Chinese Literature (New York: D. Appleton & Co., 1901).
29. O. Franke, Geschichte des Chinesischen Reiches, II, pp. 448-451, 501-504.
یونان تا سده ی سیزدهم میلادی عملاً مستقل ماند.
30. نیایشگاه های بزرگ و دیگر ساختمان های دینی برپا شد؛ ولی ساختار اجتماعی زیر بنای این هنر عالی نسبتاً سست بود. نک:
G. GeOdes, Les Etats hindouises d'Indochine et d'Insonesie , PP. 202- 209.
31. G. GeOdes, Les Etats hindouises d'Indochine et d'Insonesie , pp. 167- 178, 188-201.
32. دین مردم تبت پیش از لائیسم.- م.
33. Helmut Hoffmann, «Tibets Eintritt in die Universalgeschichte,» Saeculum, I (1950), PP. 258- 279.
34. زبان چینی فاقد اجزای دستور زبانی و پسوند است، اما این گونه در زبان کره ای و ژاپنی دارای اهمیتی بسیار است. پس، نیاز به وجود نشانه های اضافی برای این اجزا، به نوبه ی خود موجب پیدا شدن هجاها و علامات الفبایی شد. پیدایش الفبای کامل در کره پیامد بررسی در خط سانسکریت بود و بواییان در پی فراگرفتن ریشه های دین خود از سرچشمه های اصلی آن معمول کردند.
35. M. Ferederick Nelson, Korea and the Old Order in Eastern Asia (Baton Rouge, La.: Louisiana State University Press, 1954), pp. 28-57; Homer B, Hulbert, the History of Korea (2 vols.; Seoul: Methodist Publishing House, 1905).
36. بدین نام خوانده شد که پایتخت امپراتوری در نارا بود.
37. زبان ژاپنی را از سده ی پنجم میلادی بر اساس برابر نِهی مفهوم با علامت های چینی می نوشتند. اما، این شیوه برای ژاپنی به اندازه ی کره ای مناسب نبود.
38. Arthur Waley, the Tale of Genji (Boston, New York: Houghton Mifflin Co., 1935).
39. نگارنده این مطالب مختصر درباره ی ژاپن را از مأخذ زیر به دست آورده است:
G. B. Sanson, Japan: A Short Cultural History (rev.ed.; New York: Appleton- Century, 1943),pp. 64-255.
40. شرح نفوذ اسلام به استپ های غربی و مرکزی در فصل اینده خواهد آمد. با آن که این رویدادها از آن دوران بیش از 1000 م است، چون پیامدهای آن تنها بعد از این سال به ثمر رسید، بدان جا حوالت می شود.
41. امپراتوری کیتان که بر استان های شمال اقصای چین از 907 م چیره شده بود، نشان می دهد که به نحو مطلوبی می توان از این سیاست بهره گرفت. تناقض و ناسازگاری درونی حکومت ناشی از این سیاست که عمداً برای حفظ استقلال اجتماعی و فرهنگی حکومت کیتان طرح افکنده شده بود، در اثر زیر به تفصیل بررسی شده است:
Karl A. Wittfogel and Feng Chia- shenge, History of Chinese Society, Liao (907- 1125) (Philadelphia: American Philosophical Society, 1949).
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.