مترجم: مسعود رجب نیا
بی گمان، یکی از عوامل عمده ی روی نموده در این پنج قرن 1000- 1500 م، همانا همانندی تاریخ اوراسیای غربی است با خاوردور. زیرا، هم چین پای کوب جهان گشایان ترک و مغولِ برخاسته از استپ شد و هم اسلام و مسیحیت اورتودوکسی (و اندکی دیرتر) هندوستان. اما، چین دچار خطرهای همانندی بود از سده ی چهارم پ م؛ و پستی و بلندی ها و نوسان های میان دودمان های بومی و دودمان های برخاسته از استپ در دوران 1000- 1500 م، همسازی شد با یک دوران دیر پای بلندی و پستی در دودمان ها، از دودمان هان گرفته تا قرن بیستم میلادی.
با این همه، تاریخ 1000 م همزمان است با دگرگونی شگرفی در تاریخ اجتماعی چین. از آن رو که در حدود همین زمان، تجدید سازمان نخستین فرمانروایان دودمان سونگ مؤثر واقع شده بود. یعنی، ساختار اجتماعی و اقتصادی چین به توازنی تازه، و همچنان که گذشت روزگار ثابت کرد، پایدار در میان عوامل روستایی و شهری دست یافت؛ یعنی توازن جدید و پاینده میان صاحب منصبان، ملاکان و کشاورزان از یک سو، و بازرگانان و پیشه وران از دیگر سو.
دگرگونی های اجتماعی چین در قرن های بعدی را می توان همچون گونه ای مسابقه میان منافع صاحبان زمین از یک سو، و منافع شهریان از دیگر سو گرفت. شهریان در پایان دوران دودمان تانگ به پیشرفت های بزرگی دست یافته بودند؛ به هنگامی که حکومت مرکزی هر چندی دست خوش آشفتگی می شد. اما سنت امپراتوری چین سراسر از طبقات ملاک و مأموران رسمی هواداری می کرد و بعد از 960 م، باز آوردن تمرکز دیوانی حکومتی به دست دودمان سونگ مایه ی تقویت وزنه ی مقابل توازن شد. با این همه، دودمان مینگ که خویشتن را در سراسر چین (در حدود 1450م) استوار ساخت، از هواخواهان برتری تمرکز کنفوسیوسی دیوان بود که اعضای آن بیشتر از طبقات ملاک برگزیده شده بودند. در 1000- 1450 م، ساختار اجتماعی چین همزمان با آغاز دگرگونی همانند به قدرت رسیدن بورژوازی در قرون وسطی و آستانه ی عصر جدید اروپا، رو به تزلزل گذاشت. ولی این دگرگونی هرگز کامل نشد و در پایان نظم اجتماعی بیشتر متکی بر ملاکان و مأموران رسمی، بدان سان که در زمان دودمان های سونگ و مینگ رو به ترمیم و بازسازی می رفت، خود نظام جدید اجتماعی چین شد و تا قرن بیستم میلادی هم ادامه یافت.
نخستین تزلزل برجسته و توازن میان منافع بازرگانان و ملاکان، پس از آن واقعه رخ داد که امپراتوران سونگ، شمال چین را (در حدود 1127 م) در برابر مهاجمان جرجن از دست دادند. چین که در سالهای اخیر فرمانروایی سونگ به سنت ها و سرچشمه های جنوبی متکی شده بود، در بازرگانی رودخانه ای و دریایی به پیشرفت های بزرگی دست یافت. شهرهای بزرگی در کرانه های جنوب چین و کنار یانگ تسه برپا گشتند و شمار روزافزونی کشتی راهی جنوب غربی آسیا و اقیانوس هند شدند.(1) پیشرفت بازرگانی دریایی انگیزه ای شد برای بهبودهای برجسته ی مهندسی کشتی سازی- بادبان های کتانی جای گزین صفحات خیزران شد، تیر حمال در میان کشتی تعبیه شد، کشتی ها بسیار بزرگ تر شدند، و جز اینها قطب نما اختراع شد.(2)
این اصلاحات، خطرهای سفرهای اقیانوسی را حتی در هوای طوفانی، برای کشتی های چینی قابل پیش بینی کرد. چینیان توانستند ناوگان مسلمانان را که از دیرباز بر بازرگانی اقیانوس های جنوب چیره شده بودند، برانند. مغولان (دودمان یوآن، 1260- 1371 م) در پیکارهای خویش در جنوب چین، دریانوردی چینیان را با دیده ی ستایش می نگریستند و در پی بهره گیری از آن در تاختن به ژاپن و جاوه بودند. وانگهی، پایگاه نسبتاً بلندی که مغولان برای بازرگانان قایل بودند، مایه ی تشویق صاحبان کشتی دریاهای جنوب چین در گسترش و شکوفایی حرفه ی آنان و رونق داد و ستد جنوب آسیا و هند شد. کوشش دیوانیان در محدود ساختن این داد و سد به بهانه ی این که سکه های فلزی را از کشور خارج می کند، گویا مانع های موقتی ایجاد می کرد و چندان مؤثر نبود. (3)
دودمان مینگ (1368- 1663 م) بر بازرگانی دریایی، نظارت دولتی بسیار سخت تری ایجاد کرد، در 1405- 1433 م، یک رشته سفرهای دریایی بزرگ به سرپرستی یا به رهبری خواجه سرای دربار به نام جنگ- هو روی نمود که تسلط چین را بر کانون های عمده ی بازرگانی اقیانوس هند- تنگه ی مالاکا، سیلان، کالیکوت و تا درجه ای سست تر بر هرمز در دهانه ی خلیج فارس- استوار ساخت. ناوگان چینی همچنین به کرانه های افریقای شرقی رسید.(4) در حدود 250 فروند کشتی و هزاران تن در این سفرها شرکت جستند که به راستی وسعتی شگرف داشت، و از نخستین کوشش های اروپاییان در سفرها به امریکا و هند غربی در یک قرن بعد هم چشم گیرتر بود. با این همه، به رغم کامیابی سفرهای چنگ- هو در آوردن زرافه و شگفتی های همانند آن و مجبور ساختن فرمانروایان سیلان و سرزمین های دوردست دیگر به سر فرود آوردن و احترام به امپراتور در 1424 م، ناگهان امپراتور فرمان متوقف سازی همه ی اقدامات را صادر کرد.(5) از آن پس ظاهراً به سبب توطئه های درباری، حتی یاد کردن از این سفرهای شگفت هم خاموش شد. حکومت چین تا آن جا پیشرفت که ساختن کشتی های دریاپیما را متوقف ساخت؛ به بهانه این که این گونه کشتی ها چون در دست افراد باشد، بسیاری به دریازنی و قاچاقچیگری می پردازند و از سوی دیوانیان وابسته به خشکی نظارت پذیر نیست. پیامد این اقدام آن که، کرانه های چین به دست دریازنان ژاپنی و ماله ای افتاد که از سده ی پانزدهم میلادی به بعد، دریای چین را برای کشتی های بازرگانی ناامن ساختند.
چینیان بی گمان دارای آگااهی های فنی (6) ضروری برای پیشدستی بر پرتغالی ها در اقیانوس هند بودند. بی گمان، اگر واسکودو گاما نیروی دریایی امپراتوری چنی را مالک بندرهای عمده و دروازه های استراتژیک اقیانوس هند 11498م می یافت، تاریخ جهان به راهی کاملاً متفاوت می افتاد. هر گاه جامعه های بازرگانی جنوب چین آزاد و به ابتکار خود واگذاشته می شدند، و از این برتر، اگر حکومت امپراتوری از کوشش های آنان پشتیبانی و تشویق می کرد، چنین دولتی می توانست به خوبی در برابر استعمارگران پرتغالی ایستادگی کند. ولی دربار مینگ از گیرودار کرانه های چین جنوبی که از آن ناوگان های آغاز سده ی پانزدهم میلادی به دریاها می راندند، فارغ بود و دل نگران تاخت و تاز مجدد مغولان از مرزهای شمال غربی بود تا حساب سودهایی که احتمالاً از سفرهای دریایی و آزمایش های فنی ناشی از آن حاصل می شد.(7) پس در لحظه ی بحرانی، حکومت چین نه تنها از پیش گرفتن کوشش های دریایی خودداری کرد، بلکه از سفرهای دریایی افراد هم جلوگیری به عمل آورد.
یک بُعد دیگر تکامل اجتماعی چین در این قرن ها، نمودار آن است که چگونه ارزش های کهن و اساسی بخش کشاورزی جامعه در زمان مینگ استوار از بوته ی آزمایش بیرون آمد و در برابر منافع بازرگانی و شهری پایدار ماند. زیرا، کشاورزی نیز از سده ی یازدهم میلادی به بعد به منابع بازرگانی و شهری پایدار ماند. روستاییان گمنام انواع برنج را کشف کردند که در مدت شصت روز یا کمتر به ثمر می رسید و بدین گونه، در یک فصل از یک پارچه زمین دو بار محصول برداشت می شد. وانگهی، این نوع عمل آوری زودرس برنج نیاز به مقدار کمتری آب داشت؛ چنان که در زمین های سراشیبی که تنها در طی بهار امکان آبیاری داشت، حالا شالیکاری میسر بود. این امر اجازه می داد که سطح بسیار پهناوری را زیر کشت شدید ببرند، به ویژه در تپه های چین جنوبی.(8) پیامد این پدیده ها عبارت از محصول چند برابر و افزایش شگرف روستانشینان و نیز به همراه آن، افزایش ملاکان که می توانستند بر اهمیت خود در جامعه ی چین بیفزایند.
این تقویت منافع صاحبان زمین، مایه ی استواری پایگاه ملاکان متوسط شد که از زمان دودمان هان انتقال دهنده ی عمده ی سنت کنفوسیوسی بود و حافظ همه ی پدیده های اصیل چینی و به آسانی در برابر بازرگانان و نوخاستگان جامعه پایداری می کرد. بحران در زمان مغولان در رسید که مانند همه ی بیابان گردان، پایگاه محترمانه ای برای بازرگانان خارجی مانند مارکوپولو واگذار می کردند. بسیاری از این بیگانگان کارهای تجاری را با تحصیل داری مالیاتی و دیگر کارهای مالی درآمیخته بودند که هیچ یک ایشان را در نظر چینیان محبوب نمی مکرد. بنابراین، هنگامی که مغولان از چین از 1368 م رانده شدند، مأموران ملاکان از اصول کنفوسیوسی که بازرگانان را مایه ی شر در جامعه می دید، پشتیبانی کردند، در واقع، همه ی فعالیت های بازرگانی را زیر نظر گرفتند و مانع پیشرفت آن ها شدند و مانند جلوگیری از سفرهای دریایی چنگ- هو در اقیانوس هند، همه ی کوشش های بازرگانی را سد کردند. گواه این اقدام همانا پایان بخشیدن به دریانوردی پس از 1438 م بود.
پیروزی مأموران رسمی و صاحبان زمین در چین، با ضعف اخلاقی طبقه ی بازرگانان که هیچ دلیلی برای رد اتهام انگل بودن این طبقه توسط کنفوسیوسیان نداشت، مسجل شد. از این نیرنگ بازانه تر اصل کنفوسیوسی بود مبنی بر این که رهبری جامعه بستگی به داشتن آموزش و اخلاق پسندیده دارد. راه رسیدن به رهبری برای هر کس که آموزش مطلوب یافته بود، باز بود. از این رو خانواده های کامروا و توانگر بازرگان به خرید زمین پرداختند و دست از داد و ستد کشیدند و به کار اجاره داری پرداختند و فراغت خود را صرف آموختن آثار کهن کنفوسیوسی کردند. بدین گونه، خانواده هایی که همسایگان ایشان را انگل خون آشام اجتماعی می خواندند، رفته رفته به طبقه ی ملاکان وارد شدند و با گذشت یک نسل محترم شدند. انگیزه ی دنبال کردن این راه پیشرفت، بی گمان قوی و جذاب بوده است که هزاران خانواده از نردبان بلند کنفوسیوسی با کامیابی بالا رفتند.(9) ولی، خاصیت باز بودن جامعه ی چینی در سطح بالا به روی همه، موجب شد که جامعه ی بازرگانان بی سر و رهبر شود و از پیشرفت بسیار در زمینه ی داد و ستد بزرگ مقیاس و تولید باز بماند. در صورتی که جامعه ی چینی در 1000 م، استعداد شگرف فنی و توانایی بهتری از دیگر بخش های جهان متمدن داشت.(10)
***
در پهنه ی سیاسی و فرهنگی نیز ضدیت همانندی با سنت کهن چینی در زمان مغولان روی نمود که سپس بی درنگ در زمان دودمان مینگ خاموش شد. مغولان چین را با اوراسیای غربی در برخورد بیشتری از گذشته درآوردند. در نخستین دهه های حکومتی ایشان، خانان بزرگ انبوهی از بیگانگان را از آسیای میانه، خاورمیانه، روسیه و حتی اروپای غربی به خدمت گرفتند. تا هنگامی که پایتخت در قراقوروم یعنی در مغولستان ماند، بخش شمالی چین در میان سرداران شایسته ی مغول تقسیم شده بود که به گونه ای که مقتضی می دیدند، بر آنها حکومت می کردند. نظر به این که سران بلند پایه ی مغول کمابیش پیوسته موظف به خدمت در سپاه بودند، نمی توانستند بر سرزمین های زیر فرمان خویش نظارت کنند، بنابراین قلمرو خویش را به شرکت های بازرگانان آسیای میانه (از اویغوران و دیگران) به تیول می دادند که در برابر وجه نقد معینی، حق گردآوری مالاجاره و خراج بدیشان داده شده بود.(11) ولی، پس از 1264 م که پایتخت به پکن برده شد، قوبیلای قاآن بر آن شد تا دستگاه خراج گیری پیشین چینی را برپا کند.(12) این امر متضمن برپا ساختن دیوان مرکزی امپراتوری از نو و به خدمت گرفتن مأموران چینی به شیوه ی پیشین از طریق آزمایش مبتنی بر آثار کهن کنفوسیوسی بود. اما چینیان را غالباً در پایگاه های نازل نگاه می داشتند و مبتدیان بیگانه ای مانند مارکوپولو را که از ملت های گوناگون بودند، بر مناصب بالا می گماردند. آشکار است که امپراتوران مغول به خادمان چینی خویش اعتمادی نداشتند. ولی، در عمل انبوه بومیان چین تنها با مأموران نازل مرتبت سر و کار داشتند و باز هم بر ایشان مأموران چینی با شیوه ی چینی خویش فرمان می راندند.
بنابراین میلیون ها چینی با دیوانیان شمال سر و کار یافتند و چون فرمانروایی مغول پس از 1279 م بر جنوب چین هم گسترده شد، در واقع زندگی روال عادی خویش را از سر گرفت. چون شمار مغولان و دیگر بیگانگان(13) نسبت به میلیونها چینی اندک بود و به سبب آن که بیشتر ایشان از نظر فرهنگی از چینیان پایین تر بودند، جامعه و فرهنگ چینی دیر زمانی تحت تأثیر حکومت مغول نماند. چون پیروزمندان، صلابت و درشتی سپاهیگری خود را پس از گذشت سه نسل زندگی در آسایش و ثروت از دست هشتند، بر اثر یک شورش بومیان برافتادند و دودمان مینگ بر کار ملک مسلط شد. بنابراین، چینیان آشکارا به رد رسوم بیگانه پرداختند و تنها در مناطقی مرزی مانند یونان که هرگز به طور سراسری به درون جامعه ی چینی در نیامده بودند، آثاری از نفوذ بیگانه بر جای ماند.(14)
اهمیت واقعی بالا گرفتن ارتباط درسراسر آسیا که با جهان گشایی مغول پدیدار شد در چین چندان مؤثر نبود که در سرزمین های اسلامی و مسیحی. از آن رو که بعضی از عناصر برجسته ی تمدنی مانند باروت، قطب نما و چاپ بدان بخش ها رسوخ کردند.(15) اهمیت این پدیده ها در تاریخ اروپای غربی بسیار بود، ولی تأثیر آن ها در چین چندان زیاد نبود. چاپ مایه ی شکوفایی دانش و ادبیات در پایان دودمان های تانگ و سونگ شد و کار انتشار آثار ادبی مانند نمایشنامه و رمان را به صورت چاپی آسان ساخت و آنها را برکشید و ارزش معنوی بخشید. ولی، بافت جامعه ی چینی پایدارتر از آن بود که گسترش افکار نوین را، از آن گونه که پس از قرن شانزدهم میلادی در اروپا با چاپ راه یافت، اجازه دهد. چاپ در چین فقط به پراکندن افکار کهن یاری رساند و بدین سان میراث فکری کهن چین را با گسترش حلقه ی با سوادان بر جامعه استوارتر کرد.
باروت نیز نتوانست در زندگی چینی تحولی پدیدار سازد. بر عکس، چون توپ به امپراتور نیروی کوبیدن استوارترین دژها را در زمانی نسبتاً کوتاه داد، پیشرفت کار سران جنگاور مانند آن که کشور را در پایان دودمان تانگ پریشان کرده و از هم پاشیده بودند، دشوارتر ساخت و اندیشه های آرمانی کهن کشور یکپارچه و فرمان بردار یک فرمانروا را آسان تر به واقعیت رساند. تأثیر این وسیله ی جنگی نو بیشتر در خدمت آرمان های کهن درآمد تا آوردن پدیده ای نو (16) و همان گونه که دیدیم قطب نما و دیگر اصلاحات به عمل آمده در وسایل دریانوردی نتوانست با وجود ماجراهای شگرف چنگ- هو در سفرهای اقیانوس هند، روابط چین را با دیگر جاهای جهان به گونه ای مستمر گسترش بخشد.
***
ناتوانی در بهبود وسایل فنی و برخوردها با بیگانگان در دگرگون ساختن سطح زندگی چینیان در سال های 1000- 1500 م، بیشتر پیامد خوی فکری ایشان بود که همه ی بیگانگان را وحشی به شمار می آورد و نیز تا حدودی ناشی از برتری واقعی ایشان بود از لحاظ شمار جمعیت، ثروت و مهارت در آن سوی کره زمین. ضمناً؛ فرهنگ ادب و اندیشه ی چینی بر اساس تصور پیشینیه ی کهن آن کشور، برتری ویژه ای بدیشان در آن گوشه از جهان می بخشید. بدین گونه، تکامل فرهنگی آهسته راه خود را می پیمود، بی اعتنا به آنچه در جاهای دیگر جهان می گذشت.
گسترش و رواج فلسفه ی نو کنفوسیوسیان که پیش از 1000 م آغاز شده بود، در طی سده های دوازدهم و سیزدهم میلادی به کمال گرایید. فیلسوفان در مباحثی از قبیل ارتباط صورت و ماده و حرکت و سکون مناظره می کردند. ولی، همواره پیشاهنگ اندیشه ی چینی، این مسئله ی عملی بود که چگونه می توان خوب و خردمندانه زیست. این تأکیدی بود که از شخص کنفوسیوس بر جای مانده بود و کمتر لحظه ای بود که ذهن را با مباحث مجرد و مطلق سرگرم دارند. عنوان های تفکری بودایی و تائویی که در مرحله های پیشین نوکنفوسیوسی برجسته و جالب توجه می نمود؛ اکنون در برابر اندیشه های فیلسوفانی همچون چوهسی (1130- 1200 م) رنگ و رو باخته شدند. درخشان ترین ستاره نوکنفوسیوسیان که آرمانی استوار و مستدل برپا ساختند، یارای پهلو زدن با اساطیر و ماوراء الطبیعه بودایی و تاتویی، هم از دیدگاه اندیشه و هم احساسی و هیجانی نداشت. (17)
ادبیات چینی در دوران های سونگ و مغول، با عرضه شدن نمایشنامه (18) و داستان به زبان محاوره، با بازتابی از کمابیش تجسم زندگی شهری رو به گسترش رفت. اما، این انواع ادبیات «مردم پسند» به سرعت زیر سلطه ی ادیبان آموزش یافته به شیوه و سنت کنفوسیوسی درآمد و قالب فکری کنفوسیوسی از آن پس محدودیت های تنگی برای بیان احساسات گذاشت و اقسام اندیشه هایی را که می شد با نمایشنامه و داستان عرضه داشت، تعیین کرد.(19)
هنر، چندان پهنه ی وسیعی از لحاظ مضمون یا موضوع نیافت. نقاشی همچنان وسیله ی سرگرمی توانگران ماند که حرفه ای بود برای اندکی از مردم. تمرین بر سرمشق های شاهکارهای زمان دودمان تانگ آغاز سونگ، مایه ی تداوم شیوه های پیشین شد، چنان که پژوهندگان امروزی در بازشناخت آثار اصیل از شبیه سازی شده های آن ها درمی مانند.(20) لطافت، ظرافت و تخصص (بدان سان که بعضی از نقاشان تنها به کشیدن شاخه های نی می پرداختند) از صفات آشکار مکتب های فرعی و هنرمندان منفرد دوران مغول و مینگ است. ولی همه خرسند بودند که در محدوده ی سرمشق های کهن بمانند و بنابراین، وفاداری به قالب فکری ای را که بر همه ی زندگی و فعالیت های طبقه ی دانشمند چینی فرمانروا بود، نمودار می ساختنند.
تا هنگامی که این طبقه بر جامعه ی چینی برتری داشتند، دگرگونی اندکی انتظار می رفت روی نماید و در واقع هم دگرگونی ناچیزی روی داد. با وجود شکستگی ها و رخنه هایی که در زمان سلطنت مغولان در مرزهای جغرافیایی چین روی داد که سابقه نداشت، و چین با تمدن های بزرگ اوراسیا برخورد حاصل کرد، باز هم چین به میل و خواهش خودش از جهان جدا ماند.
پی نوشت ها :
1. Jung- Pang Lo, «China as a Sea Power», Far Eastern Quarterly , XIV (1955). PP. 489-503.
گسترش ناوگان چینی میان سده های دوازدهم و پانزدهم میلادی، شاید برپایه ی سنت های کهن دریانوردی کرانه های چین جنوبی پدیدار شده باشد. در چنین صورتی، صعود و سقوط ناوگان چینی چه بسا که تأییدی باشد بر ناکامی نهایی سنت بومی جنوبی در برابر سنت نیرومند تر وابسته به زمین چین شمالی.
2. از قطب نما نخست در آثار نوشتاری چین در پایان سده ی پانزدهم میلادی یاد شده است. چینیان نه تنها به خاصیت جهت یابی سوزن مغناطیسی پی بردند بلکه یک رشته دستگاههای سوار کردن آن را از ظرف ساده آب تا سه پایه ی قطب نما که بر نقشه ی قطب نما جای داده شده است، ساختند. نک :
Li Shu- hua, «the South- Pointing Carriage and the Mariner's Compass,» Tsing- hua Journal of Chinese Studies, n.s., I(1956), PP. 63-113.
درباره ی نقشه ی قطب نمای چینی، نک:
W. Z. Mulder, «the Wu Pei Chih Charts,» Toung Pao, XXXVII (1944), pp. 1-14.
3. W. W. Rockhill, «Notes on the Relations and Trade of China with the Eastern Archipelago and the Coasts of the Indian Ocean during the Fourteenth Century,» T'oung Pao, XIV (1913), pp. 473-476; XV (1914), pp. 419-447; Jung- pang Lo, «China as a Sea Power».
بالا گرفتن و ترقی بازرگانی چینی و جامعه های پیشه وران در جنوب آسیا از زمان مغول آغاز می شود.
4. J. J. L. Duyvendak, «the True Dates of the Chinese Maritime Expeditions in the Early Fifteenth Century,» T' oung Pao, XXXIV (1938), pp. 341-412.
5. این فرمان بعدها تبدیل شد به اجازه ی یک سفر بازپسین
J. J. L. Duyvendak, «the True Dates of the Chinese Maritime Expeditions,» pp. 388-390.
6. در 1393م به موجب فرمان امپراتوری، هر کشتی ملزم بود با خود چهار توپ با «دهانه های اندازه ی کاسه ی برنج»، بیست توپ با کالیبر کوچک تر، ده بمب، بیست موشک و هزار گلوله داشته باشد.
Jung- Pang Lo, «China as a Sea Power», p. 501.
7. Duyvendak, «the True Dates of the Chinese Maritime Expeditions ,» pp.395-399.
اثر نام برده شکست طرح ادامه ی سفرهای دریایی به اقیانوس هند را که زمانی در سال های 1465- 1487م به میان کشیده شده بود، به گردن دشمنی میان مأموران یونانی عالی رتبه ی دربار با خواجه سرایان می اندازد که به سبب حمله های چنگ- هو به هواخواهی از مشی پیشروی در دریاها شناخته شده بودند. نک:
Jung- Pang Lo, «the Decline of the Early Ming Navy,» Oriens Extremus, V (1958), pp. 149-168.
چشم و هم چشمی های ناشی از توطئه چه بسا که عامل عمده ی تعیین کننده در مشی سیاسی دربار باشد. اما، این تصمیم هم از خرد به دور نبود؛ زیرا دیوانیان چینی دلایل استواری علیه پراکنده سازی وسایل امپراتوری در دریاها عرضه می کردند. در 1421 م، پایتخت مینگ از پکن در شمال به جای دیگری منتقل شد و حکومت به یک رشته پیکارها در مغولستان دست زد تا از پیدایش اتحادیه ی جدیدی از مغولان پیشگیری کرده باشد. با این همه 1449م، مغولان خود امپراتور را گرفتار ساختند و تجدید دوران چنگیز خان محتمل می نمود. در برابر چنین خطرهایی، چگونه ممکن بود که وسایل صرف ماجراهای غیر ضروری در دریاها شود؟ درباره ی رویدادهای مرزهای چین با مغولستان، نک:
D. Pokotilov, History of the Eastern Mongols during the Ming Dynasty from 1368 to 1634, Rudolf Loewenthal (trans) (Chengtu: Chinese Cultural studies Research Instiute, 1947).
8. Ping- ti Ho, «Early Ripening Rice in Chinese History,» Economic History Review, IX (1956-1957), PP. 200-218.
انواع جدید به سبب پایداری در برابر کم آبی، گویا از پیوند با برنج های وارداتی از هند و چین حاصل شده بود. این برنج خارجی نخست به نظر نویسندگان چینی در 1012م رسید؛ زمانی که کشت این برنج به دره ی سفلای یانگ تسه نزدیک فوکین معمول شد. از آن پس این برنج و انواع جدید زودرس آن در سراسر چین رواج یافت.
9. Edward A. Kracke, «Sung Society: Change within Tradition,» Far Eastern Quarterly, XIV (1955), pp. 479-488; Ping- ti Ho, the Ladder of Success in Imperial China (New York: Columbia University Press, 1962).
10. در برابر جامعه ی مبتنی بر امتیازات اشرافی اروپا و ژاپن که برتری کسان وابسته بود به برتری نیاکان ایشان. همچنین که توینبی با شیوایی و رسایی اشاره می کند، اقلیت های مجرم مانند راه زنان اروپایی قرون وسطی و قرون جدید از پاداش های غیر منتظره بهره یاب شدند.
11. نک : فعالیت بازرگانان مسلمان آسیای غربی در تحصیلداری خراج و نیز داد و ستد در روسیه در دهه های نخستین حکومت مغولان.
12. Herbert Franz Schurmann, Economic Structure of the Yuan Dynasty (Cambridge, Mass: Harvard University Press, 1956), pp. 2-8.
13. در 1270 م؛ زمانی که فتح چین در آستانه ی پایان گرفتن بود و هنگامی که شمار مهاجمان شاید به اوج یا نزدیک به اوج خویش رسید (یعنی پیش از آن که با ازدواج مختلط، خوی درشت بیابان گردی و نظامی آنان رو به نرمی برود)، در چین 390000 خانوار «سپاهی» جای گزین شده بودند. این شمار بالغ بر سه درصد جمعیت چین می شد؛ بنا بر سر شماری مغولان در 1290م، جمعیتی در حدود 1300000 خراج گزار را تعیین کرده بود. نک:
Herbert Franz, Geld und Wirtschaft in China Under der Mongolen- Herrschaft (Leipzig: Otto Harrassowitz, 1949), pp. 128-129.
14. پادشاهی مستقل نان چائو در یونان در 1253م، مغلوب چینیان شد و در شمار استان های چین در آمد. از 1279- 1274 م قوبیلای قاآن این استان را در اختیار فرمانروایی مسلمان گذاشت که گویا موجب پا گرفتن استوار اسلام در آن استان باشد. نک:
Marshall Broomhall, Islam in China (London: Morgan & Scott, 1910), pp. 123-125.
استقرار مشابهی از اسلام در بنگال شرقی در مرزهای هندوستان در حدود همین قرن ها روی نمود و این هر دو استان هنوز هم در برابر جهان فرهنگی چینی و هندی پیرامون سخت پای بند مانده اند.
15. هیچ سندی دال بر انتقال این اختراعات از چین پیدا نشده و شاید هرگز هم پیدا نشود. چون صنعتگران و بازرگانان غالباً دست به قلم ندارند. اگر مارکوپولو اسیر اهالی جنووا نشده و زمانی در زندان مجال املا کردن سرگذشت خویش را در دربار قوبیلای قاآن نیافته بود، هرگز هیچ شرحی از این ماجرای شگفت انگیز بر جا نمی ماند. با این همه، هم پیش از پولوها هم پس از ایشان، هزاران صنعتگر و بازرگان چینی سراسر قلمر و مغولان را گشته بودند و داستان های بعضی از آنان که بازگشتند، ای بسا که متضمن اشارت های سودمند و حتی اطلاعات دقیق درباره ی مهارت های خاصی از چینیان بوده باشد.
موجبات پخش و رواج سریع باروت و قطب نما از چین به جهان اسلام و مسیحیت به قدر کافی آشکار است. هم مسلمانان و هم مسیحیان، از باروت پیش از اواسط سده ی چهاردهم میلادی بهره می گرفتند و قطب نمای دریانوردان در حدود یک قرن پیشتر از راه دریاهای جنوبی و نه همچون باروت از راه خشکی به مدیترانه درآمده بود.
در مورد چاپ، پی بردن به رویدادهای مربوط بدان دشوارتر است. نه تنها اختراع آن در چین بسیار پیشتر بوده است.(در حدود سده ی هشتم یا نهم میلادی، کنده کاری روی کنده ی چوب در سده ی یازدهم میلادی چاپ متحرک ساخته شد) ولی پذیرش آن در جهان مسیحیت تا سده ی پانزدهم میلادی به تأخیر افتاد؛ و در جهان اسلام تا سده ی هیجدهم میلادی علت این تأخیر نه ناشی از ناآگاهی بوده است- زیرا مسلمانان بی گمان از قرن ها پیش از آن که چاپ را پذیرا شوند، آن را می شناختند و مسیحیان نیز از دیرزمانی پیش از آن که گوتنبرگ در 1456م کتاب مقدس مشهور خود را چاپ کند، به شیوه ی کار چاپ پی برده بودند. علت تأخیر گویا از کندی انتشار کیفیت ساختمان کاغذ بود از چین از طریق جهان اسلام به اروپای غربی. پیش از آن که ماده ی ارزانی پیدا شود که بتوان متن را بر آن چاپ کرد، چاپ دارای هیچ امتیازی نبود یا دارای امتیاز اندکی بود. برای مثال، محاسبه شده است که برای هر نسخه از کتاب مقدس گوتنبرگ بر پارشمن پوست 300 گوسفند ضروری بود. نک:
Thomas. Francis. Carter, the Invention of Preinting in China and Its Sperad Westward (New York: Columbia University Press, 1955), p. 204.
ولی راز ساخت کاغذ تا سده ی چهاردهم م به گفته ی منبع اخیر، ص 85، به سرزمین راین نرسیده بود.
16. از زمان مغول تا سده ی دوازدهم میلادی، چنین از لحاظ سیاسی یکپارچه ماند و از پیدایش فترت های دراز مدت و حکومت های محلی خود سر که در گذشته سابقه ی بسیار داشت، جلوگیری کرد. این امر کامیابی ای بزرگ در کشوری به پهناوری و گوناگونی چین شمرده می شود. کنفوسیوس به همراه باروت چنین امری را میسر ساخت.
17. Fung Yu-lan, A History of Chinese Philosophy II; j. Percy Bruce, Chu Hs: and His Masters (London: Arthur Probsthain, 1923).
18. نمایشنامه های چینی با آهنگ خوانده می شد و بیشتر همانند اپراهای اروپایی است تا نمایشنامه.
19. Herbert A. Giles, A History of Chinese Literature (New York: D. Appleto-n & Co., 1901), pp. 256-291; J. R. Hightower, Topics in Chinese Literature, pp. 84-102' Adpolf Zucker, the Chines Theater (Boston: Little, Brown, 1925), pp. 3-42.
20. روحیه ی مسلط بر هنر این دوران در اختتامیه ای بر گفتاری نوشته ی چانومِنگ- فو (1254- 1322 م)، از مأموران برجسته ی قوبیلانی قاآن و چهار تن جانشنین او نیک نمودار شده است: «برجسته ترین کیفیت در یک اثر نقاشی همان روح کهن است. هر گاه این کفیت در میان نباشد، آن اثر ارزش چندانی ندارد؛ حتی اگر با چیره دستی پرداخته شده باشد... کارهای من چه بسا ساده و با بی حوصلگی پرداخته شده به نظر آیند. اما هنرشناس راستین درمی یابد که این ها بسیار همانند سرمشق های کهن هستند و بنابراین، می توان آنها را خوب دانست. این سخن برای هنرشناسان راستین گفته شده نه نادان». به نقل از:
Osvald Siren, Chinese Painting (New York: Ronald Press,), IV, p. 19.
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.