مترجم: مسعود رجب نیا
شکاف های بی شمار در درون جامعه ی عثمانی، کوشش های اصلاحاتی را بسیار بغرنج و پیچیده ساخت. در استان های اروپایی امپراتوری عثمانی، بیشتر مردم مسیحی و کمابیش با سران حکومت اسلامی مخالف بودند. اعراب که اکثریت ساکنان بخش آسیایی امپراتوری بودند، توسط ترکان به سبب تفاوت زبان و تا حدودی تفاوت های فرهنگی به کناری نهاده شده بودند. ضمناً، در میان شهرها و روستاها و نیز میان روستاهای زیر دست ملاکان و روستاهای خرده مالکی در کوهستان ها یا بخش های دور دست، تفاوت زیادی دیده می شد. سرانجام، بیابان گردان خود گروهی بزرگ از جمعیت استان های اروپایی و آسیایی امپراتوری را تشکیل می دادند. این گونه مردم که گاه از دیدگاه قبیله ای، سازمانی منظم داشتند و گاه آزادتر و پراکنده تر بودند، همواره از لحاظ نظارت مأموران، فارغ تر از کشاورزان دشت ها بودند.
بیابان گردان و نیمه بیابان گردان انبوهی بزرگ از مردم بودند؛ پیوسته آماده و خواستار دست زدن به راه زنی. هر گاه علتی برای محترمانه جلوه دادن راهزنی روی می نمود و راهبرانی که می دانستند چگونه غارت گری و موعظه خوانی را با هم آمیزند، راهزنی می توانست به سرعت به یک شورش نظامی تمام عیار تبدیل شود. نخستین «امپراتوری» وهابی در عربستان بدین شیوه در میانه ی سده ی هیجدهم میلادی برپا شد و با سرعت رو به افزایش و گسترش رفت تا آن که یک لشکرکشی مجهز از مصر آن ها را در 1233م/ 1818هـ سر کوب کرد. (1) گروه های مشابهی در بالکان- چوپانان، استربانان، کوه نشینان- نیز نقش مؤثری در تاریخ انقلاب های صربستان (م 1813- 1803) و یونان (م 1830- 1821) ایفا کردند؛ زیرا رهبری نظامی و بهترین پیکارگران این دو جنبش از دسته های راه زنانی که برای خدمت به آرمان ملیت پرستی نوین سازمان یافته بودند، برمی خواست. مبلغین و آموزگاران این آرمان مانند وهابیان نبودند، بلکه از انقلابیونی بودند کمابیش خو گرفته با ارزش های غربی و پای بند به آن. در کوتاه مدت این صبغه ی بیگانه، به سبب ایجاد فاصله میان رهبران و پیروان آنان موجب کندی پیشرفت و کامیابی صرب ها و یونانیان گشت. ولی در دراز مدت این پیوند با عوامل آرمانی غربی، مایه ی مداومت و پایداری سیاسی بیشتری در جنبش های ملی گرایانه مسیحیان بالکان شد؛ زیرا الهام گرفتن از غرب مطلوب تر از در آویختن به میراث اورتودوکسی واپس گرای ایشان بود؛ مانند آن چه که جنبش وهابی در چهار چوب اسلام انجام داد.
با این همه، راه زنی تقدیس یافته به هیچ روی تنها آرمان مسیحیان و اعراب شورشی علیه فرمانروایان عثمانی خویش نبود؛ زیرا جنبش وهابی در میان روشنفکران و شهریان درست پس از بازماندن وهابیان از تاخت و تازهای غنیمت گیری به رواج در آمد و اندیشه ی وهابی بیرون مرزهای عربستان تنها پس از شکست نظامی ایشان سخت بالید و بالا گرفت.(2) ناآرامی مسیحیان عثمانی سرچشمه ای بغرنج و پیچیده داشت. تنها به موجب هم بستگی دینی، ایشان نسبت به افکار اروپایی پذیرش بیشتری داشتند تا اعراب و ترک ها؛ به ویژه پس از آن که روسیه ی اورتودوکس دست به پیکار با عثمانیان در دریای سیاه گشود، این پیوند استوارتر شد. کامیابی روسیه در برپایی انقلاب خود جوش درونی، امیدی در دل جامعه های اورتودکس بالکان زنده ساخت که ایشان هم به هدفی همانند دست یابند. از آغاز سده ی هیجدهم میلادی مأموران روسی گه گاه با کام یابی به تبلیغ رؤیای برپایی امپراتوری مسیحی در بالکان زیر سرپرستی و حمایت روسیه می پرداختند. چون ناوگانی از روسیه در هـ 1184\م1770 به مدیترانه در امد، نابودی قطعی عثمانی در دیده ها نمودار شد و در پلوپونز شورشی درگرفت که به زودی سرکوب گشت.
دگرگونی های داخلی در جامعه های مسیحی بالکان، هماوایی مسیحیان خارج را در پی داشت و این خود نیز در بالکان مؤثر بود و بر میزان ناخشنودی مردم بالکان می افزود. در سده ی هیجدهم میلادی، جامعه های بازرگانان در یونان و صربستان بالیدند. نخست استربانان کوهستان های بالکان از تدارک وسایل روستاهای نوبنیاد مجارستان و رومانی و دشت های اوکراین بالیدند و توانگر شدند. این گونه حمل و نقل کاروانی مایه ی افزایش میزان صدور غله از این بخش های بالقوه حاصلخیز شد و در آن ها سازمانی پدیدار گشت. اما تا پایان سده ی هیجدهم میلادی حمل و نقل دریایی بر زمینی بسیار می چربید. به موجب پیمان چوک قینارجه (هـ 1188\م 1774) عثمانیان نخستین بار به ناوگان بازرگانی روسیه اجازه راندن در دریای سیاه و گذشتن از تنگه ها را دادند. کمی کشتی و کشتیبان روسی را کنسول های روسی در بالکان جبران کردند و ایشان آزادانه به کشتی های یونانی و دیگر مسیحیان اجازه ی نصب درفش روسیه را دادند. در نتیجه، به زودی حمل و نقل کالاهای بازرگانی در شرق مدیترانه، اژه و دریای سیاه عمدتاً به دست یونانیان افتاد.(3) این بازرگانان به همراه گروهی اندک تر از کارشناسان و اهل حرفه، با اندیشه ها و آرمان های اروپایی آشنا گشتند و وسیله ای شدند مؤثر در تدارک ارتباط میان جامعه ی اورتودوکس بالکان و اروپای غربی، ایشان بیش از هر گروه دیگری آرمان ها و اندیشه های بلند رایج ساختند و شعارها برای برپایی شورش در صربستان و یونان پراکندند.(4)
با این همه، مسیحیان امپراتوری عثمانی هنوز علیه فرمانروایان خود متحد نشده بودند. از پایان سده ی هفدهم میلادی، یونانیان فنری (5) در دستگاه دیوانی عثمانی به پایگاه های بلندی دست یافتند؛ بدان سبب که نقش ترجمه و دلالی میان ترکان که با دولت های نیرومند اروپا و با مسیحیان امپراتوری عثمانی را بر عهده گرفته بودند. قدرت فنریها تا حدودی مربوط به امور مالی بود که بانک داران و صرافان ایشان مرتباً در تدارک وجوهات برای پاشاهای ترک در خریدن پایگاه ها و مقامات برجسته کارسازی می کردند و در برابر امتیازهایی می ستاندند؛ هم چون قراردادهای پر سود مالیاتی- زراعی. وانگهی ، خانواده های فنریها با قدرت بر حیطه ی بطریقی اورتودکس قسطنطنیه نظارت می کردند و در نیمه ی سده ی هیجدهم میلادی کوشیدند حوزه ی نفوذ آن را بر کلیساهای صربستان و بلغارستان که در گذشته خود مختار بودند بگسترند.(6) سرانجام از 1711 م/ 1123 هـ به بعد ، عثمانیان حکومت استان های رومانی را به فنریها واگذاشتند که کانون دربارهای خود را در بخارست و یاسی به پیروی از آیین و رسوم امپراتوران نیمه ی فراموش شده ی بیزانس برپا داشتند و نهانی خواب برپاسازی احتمالی قدرت یونانی را در بوسفور می دیدند.(7) فنریها با وجود دستیابی به چنین قدرت فراوانی در حکومت عثمانی، در نگونسار کردن آن در دل بودند. بعضی از ایشان که هواخواه گروه های بازرگانی بودند، مذاکراتی احتیاط آمیز با روس ها اشتند و با اندیشه های روشنفکران فرانسوی بازی می کردند (8) و خواب برپایی مجدد شکوهمندی های حکومت بیزانس کهن را می دیدند. اکثریت بدین خواست گرایشی نداشتند تا آن که پس از 1821 م/ 1236 هـ و به هنگام شورش یونان که عثمانیان به وفاداری همه ی یونانیان بدگمان شدند، قدرت ایشان هم شکسته شد.(9)
سر نگونی فنریها (در 1821- 1830 م )راه را برای گروه خردی از ترکان هوادار غرب گشود تا بعضی از سمت های اداری را که در گذشته در اختیار یونانیان بود، قبضه کنند. (10)
مسلمانان اصلاح طلب اینک شاید امید به این بسته بودند که همه ی گوشه های دستگاه دیوانی حکومت عثمانی که کافران را هرگز بدان ها راه نبود، در اختیار گیرند، و چون رشید پاشا در 1839 م/ 1255هـ اعلان اصلاحات گسترده و فراگیر براساس الگوی سیاسی و اجتماعی اروپا کرد، از دیدگاه هواداران غرب چنین می نمود که همه ی فرمان های قدرت را به دست گرفته باشند. ولی، وعده های رشید پاشا تحقق نیافت، بدان سبب که تنها گروه اندکی از مأموران حکومت عثمانی خردمندی یا لزوم اجرای دگرگونی های ریشه ای در برابر سنت های عثمانی را باور داشتند. همه ی کوشش های سلطان برای اصلاحات تا پایان جنگ های کریمه (1853- 1856م ) با نظر مخالف تلقی می شد و هر گونه تغییری را ترکان رد می کردند.
خودکامگان محلی و شهرستانی گه گاه در از میان بردن سنت و تشریفات دیوانی که سخت بر دست و پای جامعه ی عثمانی پیچیده بود، کام یاب تر بودند. این گونه سران نظامی با دست بردن به شیوه های وحشیانه و سنگ دلانه، با کامیابی بیشتری می توانستند روش های اروپایی را به کار گیرند تا سلطان و حکومت مرکزی، برجسته ترین سرکرده ای که بدین کار دست زد، محمد علی حاکم مصر (ف 1849 م/ 1265هـ) بود. محمد علی اهل آلبانی بود که با دسایسی سنگ دلانه به پایگاه حاکم عثمانی در مصر رسید. وی در 1811م/ 1226 هـ پادگان نظامی مملوک را قتل عام کرد و ارباب مطلق کشور شد؛ هر چند هنوز اسماً تابع قسطنطنیه بود. آن گاه به اروپایی ساختن سپاه خویش دست زد، به اصلاح دیوان پرداخت، اقتصاد بازرگانی مصر را پی نهاد، بسیاری از اروپاییان (به ویژه فرانسویان) را به خدمت گرفت و از بومیان مصری با سنگ دلی بهره کشی کرد. بلندپروازی او به مرزهای مصر محدود نشد و به سوی عربستان (جنگ با وهابیان، 1811 - 1818م)، سودان (1820- 1822م)، کرت (در 1823 م ) و یونان (1825- 1828م) راه گشود. ناوگان فرانسه، روسیه و انگلستان با هم در براندازی این کوشش های امپراتوری سازی با در هم شکستن ناوگان محمد علی در بندرگاه ناوارینو (در 1827 م/ 1242هـ) دست به کار زدند و بدین گونه، سیاست مداران غربی توانستند او را از یونان بیرون کنند و استقلال یونان را مسلم سازند. به هنگامی که محمد علی سوریه را از سلطان عثمانی در 1832- 1833 م/ 1247 هـ گرفت، سپاهیان اروپایی بار دیگر ثمره ی پیروزی را از دست وی ربودند و او را ناگزیر از قناعت به حکومت موروثی اش بر مصر و سودان ساختند.(11)
دخالت علیه محمد علی بر میزان دخالت اروپاییان در امور عثمانی افزود. از آن رو که دولت های بزرگ اروپا بدین نتیجه رسیده بودند که حفظ امپراتوری عثمانی برای نگاه داشتن توازن نیروها ضروری است. از لحاظی، پشتیبانی اروپاییان از حکومت عثمانی راه را برای اجرای اصلاحات عمقی و مؤثر داخلی در نیمه ی دوم سده ی نوزدهم میلادی هموار ساخت. با این وجود، همین امر که سلطان بر پشتیبانی سیاسی و نظامی بیگانگان تکیه داشت، مایه ی رمیدگی خود به خودی مسلمانان از برنامه های اصلاحی شد؛ چه ایشان چنین می اندیشیدند که این ها تدبیرهایی است برای بستن دست و پای مؤمنان به وسیله ی نیروهای اروپایی.(12)
به سبب اوضاع نامساعد سیاسی در امپراتوری عثمانی، چندان شگفت انگیز نیست که تبعه ی سلطان از لحاظ فرهنگی آفرینندگانی نداشتند؛ اما از نظر زبان و ادبیات دگرگونی های برجسته ای روی نمود و همزمان ترکان، یونانیان و صرب ها در میان سال های 1750- 1850 م/ 1164 - 1267هـ زبان ادبی جدیدی پروردند. در سده ی هیجدهم میلادی، شعر ترکی پای از دایره ی سر مشق های شعر فارسی برون گذاشت؛ گو این که این کار مایه ی تنگدستی و عوام گونگی شعر ترکی در این مرحله شد. نثر ترکی از پرتو آثار عاکف پاشا (1787- 1847 م/ 1192 - 1263هـ) (13) دارای واژگانی نو و شیوه ای ساده شد. زبان ترکی از آن هنگام باز بیشتر بر پایه ی اصلاحات عاکف در این زبان ادامه یافته است.
زبان های صربی و یونانی نیز به دگرگونی هایی از این گونه و حتی آگاهانه تر گردن نهادند. دوسیتژ اوبرادوویچ (ف 1811 م) و ووک کاراجیچ (ف 1864م) از گویش روستایی هرزگوین (14) برای پایه نهادن زبان ادبی صربی بهره گرفتند و تا فرا رسیدن نیمه ی سده ی نوزدهم میلادی، زبان افریده ی ایشان جای گزین موازین ادبی کهن بر پایه ی آثار کلیسای اسلاوی گردید. به همین گونه آدامانتیوس کورائیس (ف 1833م) شیوه ی ادبی تازه ای آفرید که بیشتر با زبان یونانی باستان پیوند داشت و می کوشید تا زبان همگانی را از بند واژگان فراوان ایتالیایی و ترکی رها سازد. این کوشش ها چندان حاصلی به باز نیاورد؛ مگر پس از 1850م. این وسیله های ادبی جدید از پدیده های بومی ریشه گرفته از فرهنگ صربی و یونانی سر چشمه نمی گرفت، بلکه پای گرفته از اندیشه ها و آرمان های برخاسته از زبان شناسی و ملیت گسترش یافته در اروپای غربی به ویژه آلمان بود. پس بدین گونه، باید گفت که پیدایش زبان های نو در آغاز سده ی نوزدهم میلادی کمابیش نمودی بود از این که در آینده در پهنه های محلی و بومی کامیابی ها روی خواهند نمود/
با این وجود، در 1850 م/ 1268هـ ساختار کهن جامعه ی عثمانی با پیوندهای درهم تنیده میان دین، حرفه و گروه های مستقل بومی در هم شکسته بود. این پدیده که ترکان، اعراب و مسیحیان همگی از آشفتگی روی نموده ناخشنود بودند، خود تصمیمی بود برای نگونساری و تباهی بیشتر در آینده.
پی نوشت ها :
1. H. St. J. B. Philby, Arabia (London: Ernest Benn, Ltd., 1930), pp. 8-102.
2. انکار و رد روشنفکران علیه آمیزش عرفان صوفیان و شرایع سنت و جماعت که در امپراتوری عثمانی کمابیش رسمیت یافته بود، مایه ی تقویت جنبش وهابیان گردید. ضمناً چشم و هم چشمی قومی میان عربان و ترکان امپراتوری بالا گرفت. به پژوهش نافذ و دقیق زیر نک:
A. Hourani, «The Changing Face of the Fertilc Crescent in the XVIII Century,» Studia Isalmica, VIII (1957), PP. 89-122.
3. Traian Stoianovich, «the Conquering Ballan Orthodox Merchant,» Journal of Economic History, XX (1960), PP. 234-313.
4. L. S. Stavrianos, «Antecedents of the Balkan Revolutions of the NIneteenth Century,» Journal of Modern History , XXIX (1957), 335-348.
5. بدان سبب که ایشان در قسطنطنیه، نزدیک فانوس دریایی، یا به ترکی «فنر»، می زیستند.
6. Ladisla Hadrovics,, Le peuple serbe et son eglise sous la domination Turque (Paris: Presses universitaires, 1947).
7. درباره ی یک بررسی جالب توجه در زمینه ی درامیختگی بیزانس عثمانی در دربارهای فنری ها نک:
L. Sainean, «Le regime et la societe en Roumanie pendant le regne des Phanariotes, 1711- 1821,» Revue Internationale de Sociologie, X (1902), 717- 748.
8. Nicholas Jorga, «Le despotisme eclarie dans les pays Roumains au XVIIIe siecle,» Bulletin of the International Committee of Historical Sciences, IX (1937), PP. 110-115.
9. نک: شور بختی همانندی که مایه ی نگونساری جامعه های یهود امپراتوری عثمانی پس از رویداد شوم ساباتای سِوی شد.
10. عثمانی ها تا هنگامی که سلطان نخستین بار (پس از 1792م/ 1206 هـ) در بعضی از پایتخت های عمده ی اروپایی سفارت گشود، کمتر از جامعه ی غربی و فنون آن آگاهی داشتند (جز از دیدگاه تنگ نظامی). نک :
Bernard Lewis, «the Impact of the French Revolution on Turkey,» Cahiers d'histoire mondiale, I (1953), pp. 111- 112.
11. Henry Herbert Dodwell, the Faunder of Modern Egypt: A Study of Mohammed Ali (Cambridge: Cambridge University Press, 1931).
سرکردگان دیگر نیز تا حدودی البته کمتر، از محمد علی کامروایی یافتند. برای مثال، علی پاشا (ف 1822 م ) فرمان دار یانینا و احمد جزار (ف 1804 م) حاکم عکا از ا ین گونه بودند. برای آگاهی از تاریخ سیاسی استان های پراکنده ی عربی در امپراتوری عثمانی و پژوهشی در تأخیر اجتماعی سپاهیان مزدور حاکمان که ایشان بدان ها متکی بودند. نک:
H. A. R. Gibb and Harold, Bowen, Islamic Society and the West, Vol. I, Part I, pp. 200- 234.
12. تا 1841 م/ 1257 هـ، امپراتوری عثمانی، الجزیره را به فرانسه، و کرانه های دریایی سیاه را تا پروت به روسیه، و بخش های جنوبی شبه جزیره ی بالکان را به پادشاهی های مستقل یونان باخته بود که از حمایت بریتانیا، فرانسه و روسیه برخوردار بود وانگهی، صربستان یک امیر نشین خود مختار شد، مصر در عمل و غیر رسمی مستقل شده بود و استان های رومانی همه امیر نشین های خودمختاری زیر حمایت روسیه کهن امپراتوری اروپا و آسیای صغیر با شام یا سوریه ی به دور افتاده، با برانداختن گروه زیادی از پاشاها و سرکردگان جنگاور محلی به زیر فرمان دیوان قسطنطنیه در آورده شده بودند. بدین گونه، اصلاحات عثمانی از نیمه ی نخستین سده ی نوزدهیم میلادی به گشایش و توفیقی واقعی دست یافته بود.
13. E. J. W. Gibb, A History of Ottoman Poetry (London : Luzac & Co., 1902- 5) , IX, pp. 3-14 and passim,
14. گزینش هرزگوینی به منظور آن بود که زبان های صرب ها و کروات ها با هم نزدیک شوند و بدین گونه، راهی برای صربستان به روی پیوندهای اروپایی که از دیرباز به روی کروات ها گشوده شده بود، باز کند: بر خلاف بیشتر این گونه طرح ها، این یکی هم در عمل گرفت و زبان یوگوسلاوی جدید را پدیدار ساخت. برای مثال، نزدیکی میان زبان صرب ها و بلغارها در گویش مقدونی، ای بسا که مایه ی پدیداری پدیده ای ملی و فرهنگی جداگانه در میان اسلاوهای بالکان می شد.
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.