علت انحطاط جوامع اسلامی

تاریخ دوران اخیر که ایمان و شکیبایی مؤمنان مسلمان را در سده ی هیجدهم و آغاز قرن نوزده میلادی به آزمایش سخت گذارد. پس از 1850 م نیز هم چنان ادامه یافت. سست باوران مسیحی که نسبت به آیین خویش هم پای بندی چندانی
چهارشنبه، 9 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علت انحطاط جوامع اسلامی
 علت انحطاط جوامع اسلامی

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا



 

تاریخ دوران اخیر که ایمان و شکیبایی مؤمنان مسلمان را در سده ی هیجدهم و آغاز قرن نوزده میلادی به آزمایش سخت گذارد. پس از 1850 م نیز هم چنان ادامه یافت. سست باوران مسیحی که نسبت به آیین خویش هم پای بندی چندانی نداشتند، با قدرت و ثروت روز افزون خویش هم چنان به خیره کردن جهانیان ادامه دادند و نیروهای اسلام در برابر غرب رو به کاستی می رفت تا زمانی که دولت های مسلمان با فرو گذاشتن بعضی اصول به پذیرش فنون سیاسی و اقتصادی غرب پرداختند.
تا پس از نخستین جنگ جهانی، عقب نشینی ارضی قلمروهای سیاسی اسلامی ادامه یافت. سراسر بخش شرقی جهان اسلام در میان فشار بریتانیا از هند و فشار روسیه از استپ آسیای میانه به سوی جنوب گرفتار آمده بود.(1) در 1907میلادی که دو قدرت نام برده به توافقی دست یافتند، همه ی سرزمین های مشرق مرز عثمانی، یا تحت اداره ی حکومت های بیگانه یا در مناطق نفوذ در آمده بودند و بنابراین، چندان قلمرویی برای قدرت شاهان افغانستان و ایران نمانده بود. در پایان سده ی نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی، سرزمین های غربی جهان اسلام به هنگامی که حکومت های اروپایی همه ی سرزمین های اسلامی و غیر اسلامی افریقا را به صورت مستعمره و تحت الحمایه میان خویش تقسیم کردند، دچار همین سرنوشت شدند. از مدت ها پیش از این، زمان امپراتوری عثمانی که حامی قدیم جهان اسلام در برابر غرب پنداشته می شد، خود تحت الحمایه گونه ای از حکومتهای بزرگ اروپایی شده بود. نخستین جنگ جهانی به این امپراتوری ضربه ای کاری زد. شورشی عربی با یاری و تشویق بریتانیا علیه ترکان دامن زده شد و پس از 1918م خود ترکان بر اثر بیزاری و رمیدگی ای که از حکومت عثمانی یافته بودند، آن را بر افکندند و شور و هیجان ملی جایگزین بلندپروازی های امپراتوری شد.
اندکی پس از نخستین جنگ جهانی، بهبودی سیاسی در جهان اسلام روی نمود. ترکیه ی ملی گرا و عربستان سعودی در سال های 1919 - 1925م با شکست دادن مشی سیاسی بریتانیا، به استقلال دست یافتند. ایران و افغانستان هم به همین شیوه با برافکندن قدرت بریتانیا و روسیه، به استقلال رسیدند. در دهه ی 1930م، عقب نشینی محدود دولت های اروپایی در کشورهای عربی ادامه یافت؛ ولی تا فرا رسیدن جنگ جهانی دوم، کشورهای مراکش، تونس، مصر، پاکستان و اندونزی به استقلال رسمی نرسیدند.(2)
استواری استقلال سیاسی سرزمین های اسلامی، خود برای افزایش نفوذ سازمان سیاسی اسلامی مؤثر افتاد. شیوه ی دیوانی، سازمان نظامی جدید و شور و احساسات مربوط به حقوق مردم برای حکومت بر خودشان، با کامیانی در سرزمین های اسلامی به اجرا گذاشته شد. خواست سیاسی اعراب، ترکان و دیگر مسلمانان بدین گونه، عاملی شد که در امور بین المللی و بیشتر در امور داخلی سیاست اسلامی باید در نظر گرفته می شد. با این وجود، شیوه ی ملک داری جدید در سرزمین های اسلامی، امری بود به وام گرفته که با سیاست حکومت های اسلامی کهن و از دیرباز اعمال شده چندان سازگاری نداشت. در نتیجه، ملت های مسلمان طی سده ی گذشته، هم با انقلاب های دموکراتیک و صنعتی مواجه بوده اند و هم با انقلابی مشابه آنچه که در تاریخ اروپا طی رنسانس و جنبش اصلاحات (رفورماسیون) روی داد.
در سطح فردی، ناسازگاری ایمان اسلامی با شیوه ی فکری جدید، مایه ی پیدایش گونه ای بخش بندی ذهنی شده است.(3) دوگانگی فکری مبنی بر ستودن اسلامی هم راه با جانب داری از آرمان های غربی همچون حکومت دموکراسی، بی آن که به هم آوردن این دو اندیشه به گونه ای موزون ممکن باشد، عارضه ی فکری مسلمانان تحصیل کرده است. کوشش هایی برای گریز از چنین دوگانگی در گرفته است. ایجاد دولت غیر دینی در ترکیه و آسیای میانه ی روسیه، با انقلاب های هواداران مصطفی کمال ( 1919 - 1923م) و بلشویکها (1917 - 1922م ) روی نمود. ایران هم پس از آغاز سلطنت رضا شاه در 1925م، کمابیش چنین راهی در پیش گرفت. در انتهای مقابل این شیوه ی فکری، وهابیان پای بند به اسلام سنتی که خواستار اعمال شرایع اسلامی و بازگشت به جامعه ی کهن اسلامی هستند، در عربستان با به حکومت رسیدن عبدالعزیز بن سعود (1919 - 1925م) به قدرت رسیدند.
حاصل این آزمایش ها را باید در آینده دید. واکنشی در برابر رژیم غیر دینی مصطفی کمال در دهه ی 1950م آشکار شد؛ ولی آگاهی بر جامعه های مسلمان روسیه و چین بسیار ناقص است و نمی توان بر پایه ی آن ها اظهار نظری کرد. ضمناً، شور دینی جنبش وهابیان در عربستان سعودی با پیدایش و استخراج نفت در دهه ی 1930م روی به خاموشی گذاشته است. شاید جالب تر از همه پاکستان باشد که علت وجودی آن اسلام است که به سبب مسلمان بودن اکثریت نفوس آن در 1947م به استقلال رسید. ولی، به سبب وجود آموزشگاه ها و دستگاه نظامی بریتانیا در هند، گروه عمده ای از پاکستانی ها بیش از مسلمانان دیگر سرزمین ها با فرهنگ غرب آشنایی یافته اند. ظاهراً در این سرزمین پیوند بهتری میان آرمان های غربی و اسلامی پیدا شده است؛(4) هر چند میزان این موفقیت هنوز کاملاً روشن نیست.
پیشرفت صنعت در سرزمین های اسلامی از انقلاب دموکراسی هم کمتر بوده است. کالاهای ماشینی غرب صنایع دستی را در سراسر جهان اسلام کمابیش بر افکند و سرمایه داران غربی صنایع استخراجی جدیدی را که مهم ترین آن ها نفت باشد، به میدان آوردند. ولی، در نبودن رهبری سیاسی استوار و روشن بین از لحاظ اقتصادی و صنعتی، سرمایه داران مسلمان تا پیش از 1950م، چندان گامی در جهت پی گذاری صنعت جدید بر نداشته اند. حتی هنگامی که دولت در حکومت هوادارن مصطفی کمال در ترکیه دست به کار صنعتی کردن اجباری کشور زد، کامیابی اش در میان مردمی که از دیرباز بازرگانی و اقتصاد را در دست اقلیت های دینی یهودی، ارمنی و یونانی گذاشته بودند، کند بود.(5)

پی نوشت ها :

1. جامعه های اسلامی چین نیز با سر کوبی شورش ایالت های یونان، ترکستان و کانسو به دست سپاهیان چینی در نیمه ی دوم سده ی نوزدهم میلادی، زیان های گران دیدند. کشتارهای منظم به ویژه در یونان سخت از شمار مسلمانان کاست. نک:
Martin Hartmann, Zur Geschichte des Islams in China (Leipzip: Whilhelm, Heims, 1921); G. Cordier, Les Musulmans du Yunnan (Hanoi: Imprimerie Tonkinoise, 1927),
2. در 1962م که حکومت فرانسه در الجزایر پایان یافت، تنها دولت های روسیه و چین بودند که در آسیای میانه بر انبوهی از مسلمانان قدرت امپراتوری داشتند.
3. نظام آموزشی مصر به این ترکیب مصالحه آمیز به این صورت دست یافته است که آموزش دروس مذهبی بر عهده ی تربیت شدگان دانشگاه قدیمی الازهر نهاده شده و مواد «جدید» به وسیله ی معلمینی که در آموزشگاه ی شیوه ی غربی آموزش دیده اند، تدریس می شود.
4. Leonard Binder, Religion and Politics in Pakistan (Berkeley, Calif.: University of California Press, 1961).
5. نگارنده گذشته از منابعی که جای از آن ها یاد شده، درباره ی اسلام از منابع زیر هم برخوردار بوده است:
Wilfred Cantwell Smith, Modern Islam in India.: A Social Analysis (London: Victor Gollancz, 1946); George E. Kirk, A Short History of the Middle East (London: Methuen & Co., 1948); George Antonius, The Arab Awakening (London; Hamish Hamilton, 1938); T. Cuyler Young (ed.), Near Eastern Culture and Society: A Symposium on the Meeting of East and West (Princeton: Princeton University Press, 1951); H. A. R. Gibb (ed.), Whither Islam? (London: Victor Gollancz., 1932); H. A. R. Gibb, Modern Trends in Islam ( (Chicago: University of Chicago Press, 1947); Richard N. Frye (ed.), Islam and the West ((Gravenhage: Mouton, 1957); A. J. Arberry and Rom Landau, Islam Today (London: Kegan Paul , Trench, Trubner & Co., 1948); David S. Landes, Bankers and Pashas: International Finance and Economic Imperialism in Egypt (London: Heinemann, 1958); Richard A. Pierce, Russian Central Asia, 1867 -1917 (Berkeley, Calif.: University of California Press, 1960); Vincent Moncent Monteil, Les Musulman sovietiques (Paris: Edition du Seuil, 1957); Olaf Caroe, Soviet Empire : The Turks of Central Asia and Stalinism (London: Macmillan & Co., 1953); Walter Z. Laquer, Communism and Nationalism in the Middle East (New York: Praeger, 1956).

منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.