نویسنده: شاپور رواسانی
تلاش برای «علمی» کردن فرضیه های نژادی ــ فرضیه هایی که در قرون گذشته به صورت شفاهی در میان مردم اروپا رایج بود ــ از اواخر قرن 18 میلادی در کشورهای اروپای غربی آغاز شد و سپس با سایر نقاط جهان توسعه یافت. موضوع اصلی این شبه علم،(1) اثبات این نکته بود که تفاوتهای میان گروههای انسانی ــ چه به علت اثر محیط زیست و چه وراثت ــ اختصاصاتی طبیعی است که با انسان متولد شده و قابل تغییر نیست؛ میان اختصاصات جسمانی، مانند رنگ پوست، اندازه و شکل جمجمه و ... با استعدادهای هوشی فردی و فرهنگی گروههای انسانی رابطه ی مستقیم و ناگسستنی وجود دارد؛ رده بندی نژادهای انسانی از بالا به پایین امری طبیعی و غیرقابل تغییر است و نژاد سفید به علت داشتن اختصاصات ظاهری معیّن و جسمی و به عل دارا بودن هوش فردی و فرهنگ گروهی بالاتر از بقیه ی گروههای انسانی بوده و در مقامی برتر از همه ی گروهها قرار دارد، سازنده و مشعلدار فرهنگ و تمدن جهانی است و لذا حق حکومت و سلطه ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بر جامعه ی جهانی را دارد و می تواند گروههای انسانی دیگر را هر جور که صلاح بداند به نفع خود به کار گیرد و تربیت و با تمدن و حقایق دینی آشنا کند.
بدین نکته توجه نمی شد که فرق است میان توجه و نشان دادن تفاوتها میان افراد و گروههای انسانی و طبقه بندی و رده بندی کردن آنها از نظر فکری و فرهنگی. وجود تفاوت میان انسانها و میان افراد یک خانواده و گروههای انسانی ساکن حتی یک سرزمین و منطقه امری روشن و طبیعی است. امّا طبقه بندی و رده بندی گروههای انسانی به بالاتر و پست تر، به متمدن یا وحشی، به داشتن هوش و فضائل اخلاقی یا احمق و فاسد بودن بر اساس مشخصات جسمانی، رنگ پوست، شکل جمجمه یا بینی مسئله ی دیگریست.
باید دانست که حتی در مورد نشان دادن تفاوتها یا شباهتهای جسمی و تقسیم گروههای انسانی بر اساس تفاوتها و شباهت جسمی و ظاهری نیز نتیجه ی امر بدان منوط و موکول می شود به این که چه علائم و نشانه ها و مشخصات مبنای مقایسه قرار گیرد. هر قدر علائم محدود و کم گرفته شود، دسته بندی کلی تر و غیردقیقتر می شود ــ پاره ای از محققان که خواسته اند انسانها را با در نظر گرفتن صفات و مشخصات دقیقتری تقسیم کنند توانسته اند بیش از 200 «نژاد» را معین کنند. اگر مشخصات کلی تر انتخاب شود این تقسیم بندی 6 تا 40 «نژاد» را در بر خواهد گرفت؛ بعنوان مثال می توان 34 «نژاد» انسان را از هم تشخیص داد.(2)
با تقسیم بندی انسانها بر اساس رنگ و تشخیص نژادهای سفید و سیاه، سرخ و زرد، هیچ مطلبی روشن نمی شود زیرا در میان سفیدها، سیاهان، سرخ ها و زردها، گروه های انسانی قرار می گیرند که در بسیاری از صفات با هم از نظر جسمی شباهت یا اختلاف دارند.
اگر نژادپرستان، انسان شناسان و مردم شناسان کارشان به مقایسه ی مشخصات جسمی انسانها و رده بندی جسمی گروههای انسانی محدود می ماند مشکل چندانی ایجاد نمی شد، امّا مسئله اصلی و نکته ی اساسی اینجاست که این نژادشناسان، مردم شناسان و انسان شناسان تقسیم بندی جسمی و ظاهری را به هوش و اخلاق و رفتار فردی و فرهنگ و اخلاق اجتماعی گروههای انسانی تعمیم داده و بر مبنای مشخصات جسمی درباره ی استعدادهای هوشی، اخلاقی افراد و فرهنگ و اخلاق جماعات انسانی برای تأمین مقاصد خاص، قضاوت می کنند و به تصورات و ذهنیات آلوده و درهم خود نام «علم» هم می دهند.
اخلاق، فرهنگ، تمدن و علم مقوله هایی نیست که از یک فرد به فرد دیگری به ارث برسد یا در یک گروه انسانی خاص از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. اخلاق، فرهنگ، تمدن، علم چیزهایی نیست که از آسمان افتاده باشد یا خلعتی باشد که طبیعت یا خدا بر تن گروهی خاص پوشانده باشد. این مقولات و حتی فرضیه های شبه علمی نژادی محصول رشد و تغییرات اقتصادی، فرهنگی در جوامع بشری و در این رابطه متأثر از برخورد طبقاتی در این جوامع است. اگر چنین سخنی را نپذیریم، حتی جانبداران فرضیه های نژادی نیز قادر نخواهند بود ریشه های پیدایش این فرضیه ها را در تاریخ و جامعه ی انسانی توضیح دهند، مگر اینکه معتقد باشند نوع انسان، منشأ و مبدأ و در رابطه با متون کتب دینی، آدم و حوّاهای متعددی داشته و نژاد سفید از نظر خلقت و طبیعت تافته ی جدابافته است.
بررسی تاریخ اجتماعی و سیاسی جماعات انسانی نشان می دهد که طبقات مرفه و استثمار کننده ی جوامع طبقاتی، برای اثبات (مزیت و برتری) فرهنگی و تمدنی خود بر سایر گروهها و مشروعیت بخشیدن به استثمار انسانهای دیگر، صفات جسمانی گروههای انسانی دیگر را دلیل پستی آنها و صفات جسمانی خود را دلیل مزیت دانسته اند و مفهوم و کلمه ی «نژاد برتر» بدین صورت به وجود آمده است.
در جوامع شرقی، نژادپرستی بدان گونه که در سده های 18 و 19 میلادی در کشورهای سرمایه داری استعماری رشد کرد و توسعه یافت و مشخصات جسمی اساس رده بندی فکری و فرهنگی انسان شد، چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از توسعه ی اسلام وجود نداشت. گرچه در بسیاری از جوامع شرقی برده داری و کار بردگان را چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی می توان نشان داد امّا بردگی به رنگ پوست و شکل جمجمه یا لب و بینی ربطی نداشت.
در نظامهای فئودالی اشراف و فئودالهای حاکم، در شیوه ی تولید سرمایه داری سرمایه داران و استعمارگران، و در شیوه ی تولید مستعمراتی در مستعمرات طبقات استثمارکننده، حاکم، مدافع و مروج فرضیه های نژادی بودند (و هستند) و در همه ی این شیوه های تولید، بخشی از روشنفکران با ترویج فرضیه های نژادی، دانسته یا ندانسته در خدمت طبقات حاکم و استعمارگران قرار دارند. فرضیه های نژادپرستی دوران ما، محصول کلنیالیسم و شیوه ی تولید سرمایه داریست. فرضیه های نژادی در کشورهای اروپایی پایه ی فکری و فرهنگی ناسیونالیسم شد و در مستعمرات پایه ی فکری و فرهنگی ناسیونالیسم نژادی و پان بازی و پان سازی نژادی و فرهنگی را می سازد.
پی نوشت ها :
1- Hertz, Moderne Rassentheorien. Kritische Essaysn...
- Kafka, Gustav, Was sind Rassen. Eine kritik des Grundbegriffes der modernen Erblichkeitslehre, München, 1949.
- Todorov, a.a.o.
2- Poliakov, Léon, Uber Fremdenfeindlichkeit und Rassenwahn, Ham-burg. 1992. S.18-20.
- Boas, Franz, The mind of primitiv man (1938), London, 1962.
- Boas, Franz, General Anthropology, Washington DC., 1938.
رواسانی، شاپور، (1380)، نادرستی فرضیه های نژادی آریا، سامی و ترک، تهران: اطلاعات، چاپ دوم.