واکاوی طرح انگلیسی تجزیه ایران پس از جنگ جهانی اول

بریتانیا در پایان جنگ جهانی اول برای حفظ منافع خود در ایران دست به تلاشهای زیادی زد. در واقع یکی از نخستین اقدامات آنها طرح لرد کرزن یا قراداد 1919 بود که این قرارداد به نوعی ایران را تحت الحمایه انگلیس می کرد. پس
شنبه، 12 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واکاوی طرح انگلیسی تجزیه ایران پس از جنگ جهانی اول
واکاوی طرح انگلیسی تجزیه ایران پس از جنگ جهانی اول

 

نویسنده: محمود مهمان نواز(1)
منبع :راسخون



 

چکیده:

بریتانیا در پایان جنگ جهانی اول برای حفظ منافع خود در ایران دست به تلاشهای زیادی زد. در واقع یکی از نخستین اقدامات آنها طرح لرد کرزن یا قراداد 1919 بود که این قرارداد به نوعی ایران را تحت الحمایه انگلیس می کرد. پس از آنکه انگلیسیها دیدند این قرارداد در ایران به علت مخالفت افکار عمومی قابل اجرا نمی باشد نقشه ای بس خطرناک تر توسط سرپرسی کاکس کشیده شد. طبق طرح کاکس بریتانیا برای حفظ منافع سیاسی و اقتصادیش در ایران بخصوص در مناطق جنوب وجنوب غربی باید ایران نیزبه مانند عثمانی تجزیه می شد. قرار بود که خوزستان، پشتکوه (ایلام) و مناطق بختیاری از ایران منفک شوند و به سه کشور مستقل در آیند. این سه کشور در آینده نیز اتحادیه با همدیگر تشکیل بدهند تا حصاری محکم برای حفظ منافع بریتانیا باشند.
سرانجام این طرح انگلیسی جای خود را به طرح انگلیسی دیگری داد که طرح جدید به اجرا نیز درآمد و رضاخان میر پنج طی کودتایی در ایران به قدرت رسید تا او حافظ منافع انگلیس در ایران باشد.
این مقاله به واکاوی طرح دوم انگلیس یعنی طرح سرپرسی کاکس برای تجزیه ایران خواهد پرداخت.
کلیدواژه : انگلیس، بلشویک ها، تجزیه، کاکس

مقدمه

با پایان جنگ جهانی اول اتفاق مهمی که جهان را تحت تاثیر خود قرار داده بود مسئله بلشویکها بود که خطری برای منافع بریتانیا بودند. بریتانیا پس از جنگ جهانی اول رویکردی جدید را در دستور کار خود قرار داد. تجزیه امپراطوری عثمانی و ایجاد چندین کشور دست نشانده کوچک در خاورمیانه که عمدتاٌّ نفت خیزبودند کار را برای تسلط بیشتر انگلیس در این منطقه مهم جهان آسان کرده بود. ایران نیز به عنوان یک منطقه استراتژیک برای انگلیس دارای اهمیت زیادی بود و همواره انگلیس در پی آن بود تا نفوذ خود را در ایران حفظ نماید و اتفاقات سیاسی در ایران به نوعی تحت نظر آنها باشد.
در پایان جنگ جهانی اول انگلیس از لحاظ اقتصادی به دلیل خسارت و هزینه های ناشی از جنگ ضعیف شده بود. حضور بلشویک ها در شمال ایران دو منبع حیاتی اقتصاد بریتانیا یعنی «نفت» و «هند» را تهدید می کرد. به همین خاطر برای حفظ منابع نفتی خود درایران و به تبع آن حفظ هندوستان باید چاره ای اندیشه می شد که حداقل ایران به طور کامل تحت تسلط بلشویک ها درنیاید. سه طرح انگلیسی به فاصله کوتاهی از همدیگر برای حفظ منافع انگلیس در ایران ریخته شد. ابتدا قرارداد 1919 م سپس طرح سرپرسی کاکس برای تجزیه ایران و در نهایت طرح کودتای 1299 ش بود که در نهایت سومین طرح انگلیسی به اجرا درآمد.
در این مقاله سعی برآن است تا به واکاوی طرح سرپرسی کاکس برای تجزیه ایران پرداخته شود. به موضوع چرایی اهمیت ایران برای انگلیس در پایان جنگ جهانی اول و اینکه طرح کاکس چه طرحی بوده و شامل کدام مناطق ایران می شده است؟ اصولا چرا انگلیس به این نتیجه رسیده بود که ایران باید تجزیه شود؟ ودر نهایت به سرانجام طرح کاکس وعلل عدم اجرای این طرح پرداخته خواهد شد.

اهمیت ایران برای انگلیس پس ازجنگ جهانی اول

پس از آنکه جنگ جهانی اول به پایان رسید و خطر آلمان و متحدینش برای انگلیسی ها رفع شد یک مشکل اساسی دیگر برای کشورهای غربی و در راس آنها انگلیس بوجود آمده بود. این مشکل خطری بود که ناشی از انقلاب روسیه و قدرتگیری کمونیست ها در آنجا بوقوع پیوسته بود. بلشویک ها به سرعت در بین کشورهای مختلف جایگاهی برای خود پیدا می کردند و بسیاری از کشورها به مسلک آنها در آمدند. ایران به عنوان همسایه شوروی منطقه ای بود که می توانست به راحتی تحت تاثیرمسلک جدید همسایه شمالی اش قرار گیرد این امر برای منافع انگلیس می توانست گران تمام شود. ایران برای انگلیس دارای اهمیت ویژه ای بود و آنها نمی خواستند این منطقه استراتژیک به راحتی تحت نفوذ شوروی درآید. «پیروزی انقلاب بلشویکی، به رهبری «لنین» عامل مهمی بود که بریتانیا را به اندیشه و صرافت انداخت تا منافع سیاسی و اقتصادی دیرپایش را در ایران - به ویژه میدانهای نفتی جنوب- در برابر یورش های سیاسی و مسلکی حریف تازه نفسش ،حفظ کند» (رفیعی مهرآبادی،1363:13). پس حفظ ایران از نفوذ مسلک کمونیستی برای انگلیس دارای اهمیت خاصی بود.
دو مسئله قدیمی تر که باعث اهمیت ایران برای بریتانیا بود همچنان بر جای خود باقی مانده بودند. یکی مسئله هند بود و دیگری نفت ایران: «ایران به سه دلیل برای انگلیس اهمیت داشت: نخست اینکه کمربند امنیتی هند به شمار می آمد. دیگر اینکه ایران سرچشمه همیشه جوشان نفت بود و نفت ایران باید همیشه برای انگلستان محفوظ می ماند. سوم آنکه در شرایط هرج و مرج و بحران های ناشی از انقلاب روسیه، ایران بهترین راه برای نزدیک شدن به این کشور بود.»(آبادیان،1385: 606) نفوذ شوری کمونیستی به ایران و دست نشانده شدن حکومت ایران توسط شوروی باعث می شد هند که شریان حیاتی اقتصاد انگلیس محسوب می شد به خطر افتد. علاوه برآن نفت جنوب وجنوب غرب ایران که توسط شرکت نفت ایران و انگلیس چپاول می شد نیز در اختیار شوروی قرار می گرفت و حتی به نوعی می توان ادعا نمود که تسلط کامل شوروی بر ایران می توانست باعث تسلط شوروی بر منطقه خاورمیانه شود و در این صورت انگلیسی ها باید بساطشان را جمع می کردند وجای خود را به طور کامل به شوروی کمونیست می دادند. به همین خاطر بود که پس از جنگ جهانی اول انگلیسی ها به تکاپو افتادند تا به هر نحوی که شده قدرت و نفوذ خود را در ایرن حفظ کنند.
جورج پ چرچیل که در فاصله سالهای 1919 تا 1924 م در وزارت خارجه بریتانیا کارشناس مسائل مربوط به ایران بوده است طی یادداشتی در 20 دسامبر 1920 در مورد منافع بریتانیا در ایران چنین می نویسد که منافع بریتانیا عبارتند از «الف-سیاسی ب- بازرگانی ج-مالی الف)-منافع سیاسی ما،گذشته از تسلط بر کشور، عبارتند از دفاع از هند و حفاظت از بین النهرین. اداره امور هندوستان خواهد پذیرفت که بهترین جا برای دفاع از هند مرزهای خود آن کشور است و تا آنجا که مسئله هند مورد نظر است، ما می توانیم ایران را به حالت خود رها کنیم. البته چون فعلا با یک هجوم مسلحانه رویارو هستیم. این مسئله در مورد ایران صحت دارد. اما باید در نظر داشت که سقوط ایران،مسئله مشابهی را در افغانستان به دنبال خواهد داشت. در این صورت،دیگر مسئله‌ی ما دفاع از هندوستان در برابر هجوم مسلحانه نیست، بلکه این بار هجوم از طریق تبلیغات خصومت آمیز صورت می گیرد که مقابله با آن مشکل تر است. زیرا این هجوم دیگر توسط عوامل خام بلشویک صورت نمی گیرد، بلکه بدست شیعیان سرکش هندی که دکترین بلشویکی آنها را مسموم کرده است انجام می شود.
بازتاب این وقایع در بین النهرین بسیار زودتر و حادتر از مورد هندوستان خواهد بود. طرفداران حکومت شورایی در ایران بدون شک همراه با نیروی «کمالیست» و قبایل کرد غرب ایران مواضغ ما را در بین النهرین ناامن تر از همیشه خواهند کرد.
ب)- منافع بازرگانی ما در ایران، از قبیل شرکت نفت انگلیس و ایران،بانک شاهی ایران و همچنین چند شرکت کوچکتر بازرگانی بطور جدی مورد تهدید واقع خواهد شد. شرکت نفت که مرکز آن در جنوب کشور است بفوریت تهدید نمی شود، اما بانک شاهی در آغاز اغتشاشات با ویرانی کامل اداره مرکزیش به زانو درخواهد آمد.
ج)- قروض ایران به حکومت اعیلحضرت که اینک سر به چندین میلیون لیره استرلینگ می زند، سوخته خواهد شد، و تمام مخارجی که در ایران شده، از قبیل هزینه های تاسیساتی، امور خفیه، و مخارج دیگر همه به باد فنا خواهد رفت»(آیرونساید،1361:129) همانگونه که از این یادداشت پیداست انگلیس در داخل ایران منافع بی شماری داشت و در صورتی که نفوذ انگلیس در ایران از بین می رفت نه تنها این منافع به خطر می افتادند بلکه همانگونه که آمد در خارج از مرزهای ایران (مثل هند و بین النهرین) نیز منافعش تهدید می شد. پس آنها در پی آن بودند که منافع خود راحفظ کنند حتی اگر حفاظت از منافعشان به قیمت تجزیه ایران و یا سقوط قاجارها تمام می شد. مهم آن بود که انگلیس منافعش را از دست ندهد.

طرح انگلیس برای تجزیه ایران

بلشویک ها مناطق شمالی ایران را تحت نفوذ خود قرا ر داده بودند و تا مرکز ایران نفوذ کردند دولت مرکزی ایران نیز در منتهای ضعف به سر می برد و کابینه ها یکی پس از دیگری سقوط می کردند. این عوامل باعث شد تا انگلیس جهت حفظ منافع خود در ایران به تکاپو بیفتد. خوزستان، مناطق تحت سیطره خانهای بختیاری و پشتکوه (ایلام) مناطقی بودند که برای انگلیس اهمیت ویژهای داشتند. انگلیس در وهله اول در پی حفظ این مناطق بود به همین دلیل آنها توانسته بودند روابط خوبی با خانهای این مناطق برقرار سازند. در واقع با گسترش فعالیتها ی اکتشافی شرکت نفت ایران و انگلیس در مناطق جنوب و جنوب غربی ایران، انگلیسیها با مشکل حفظ و حراست از خطوط لوله های نفت و تامین امنیت منطقه مواجه شدند لذا «دولت انگلیس و شرکت نفت ایران و انگلیس برای حفظ امنیت منطقه و ادامه توسعه عملیات خود از جمله خرید و اجاره زمین، حفظ تاسیسات، چاهها و لوله های نفتی، ناگزیر نیازمند به همکاری با روسای ایلات و عشایر بختیاری و شیخ خزعل بود. لذا قراردادهای را با هدف گسترش همکاری با آنان منعقد ساخت»(جلالی،1379:11) انگلیسی ها با توجه به نفوذ بلشویک ها به شمال ایران تمام فکرشان را متوجه حفظ نفوذ خود در مناطق نفت خیز جنوب و جنوب غرب کرده بودند. «در واقع در این مقطع تاریخی انگلیسی ها تصور می کردند شمال ایران را باید از دست رفته به شمار آورد و با تمام توان باید از جنوب کشور که منافع استراتژیک بریتانیا در آن قرار داشت حفاظت کرد.»(آبادیان،1385: 607).
در این زمان در خوزستان شیخ خزعل حکومت می کرد و در پشتکوه (ایلام) غلامرضا خان ابوقداره آخرین والی پشتکوه در قدرت بود، مناطق بختیاری نیز میان چند خان بختیاری تقسیم شده بود. «شیخ خزعل اتحادیه عشایر جنوب را تشکیل داده بود که عشایر عرب را با بختیاری ها متحد می ساخت ...این اتحادیه ... با کمک و شرکت (پیل) که کنسول انگلیس در اهواز بود و بر اثر تحریک انگلیسی ها سعی داشتند حکومت مرکزی تهران را تحت فشار قرار دهند، در خوستان تشکیل گردید. این اتحادیه به تبلیغات تهدیدآمیز تشکیل «عربستان آزاد» در جنوب ایران دست می زد. انگلیسی ها درصدد آن بودند که به کمک این اتحادیه نواحی جنوب ایران را که نواحی نفت خیزی بود به تسلط کامل خود در آورند.»(مهدی نیا،1369: 600 و 601)
به واقع مهمترین متحد انگلیسی ها در این زمان شیخ خزعل بود که در طول جنگ جهانی اول خدمات ارزشمندی به انگلیسی ها نموده بود. شیخ خزعل در این زمان رابطه مناسبی با والی پشتکوه و خانهای بختیاری نیز داشت. شیخ خزعل «با خوانین بختیاری و قشقایی و شیخ غلامرضاخان معروف به ابوقداره والی پشتکوه لرستان پیمان اتحاد و دوستی داشت.... طبق دستورالعمل قونسولگری انگلیس مقیم اهواز می بایست در اتحاد شیخ با خوانین بختیاری کوشیده و قونسولگری انگلیس دوستی با حاج محمد علی رئیس التجار را بیشتر نماید»(جلالی،1379: 13).
در واقع دولت انگلیس علاوه بر اینکه با شیخ خزعل روابط مناسبی برقرار کرده بود در پی آن بود که رابطه خزعل را با دیگر خوانین منطقه جنوب وجنوب غرب مستحکم تر کند. انگلیس ابتدا قویا به دنبال آن بود که شیخ خزعل را مستقل کند و خوزستان را از ایران جدا نماید. روزنامه ای در بغداد در مورد حمایت انگلیس از خزعل برای استقلال او می نویسد: «ویلسن که سابقا کمیسر عالی انگلیس در بین النهرین بوده و منفصل شده مدتی است که از طرف کمپانی نفت ریاست نفت ایران را دارا شده و به جای تجارت سیاست بازی می کند،خزعل را او دل می دهد و برایش نقشه می کشد، اخیرا به لندن رفته که از مجرای ادارات مربوطه تجزیه خوزستان وامارت شیخ را تامین می کند»(لورین،1363: 192 و 193). دولت انگلیس درفکر آن بود که ابتدا غنی ترین منطقه ایران یعنی خوزستان را جدا کند و سپس به دنبال استقلال بخشیدن به دیگر مناطق جنوب وجنوب غرب بود.
طراح اصلی طرح تجزیه جنوب و جنوب غرب ایران سرپرسی کاکس بود. او در این زمینه ید طولایی داشت و طرح ایجاد کشور عراق نقشه او بود که به سرانجام نیز رسید. کاکس مدتی وزیر مختار انگلیس در تهران بود. وی از حامیان شیخ خزعل و حامی استقلال وی بود. «کاکس که نماینده سیاسی مقیم حوزه خلیج فارس بود، معمار اصلی سیاست هایی محسوب می شد که خوزستان را به صورت تحت الحمایه انگلستان در می آورد. ... کاکس در تلاش برای وفا به وعده های شخصی اش به خزعل و انجام دادن تعهدات اخلاقی دولت بریتانیا به شیخ و حق شناسی از خدمات او و فداکاریهایش در زمان جنگ، موجب برانگیخته شدن بدگمانی های بیشتری از ناحیه ایرانی ها نسبت به قرارداد 1919 شد. اقدام های کرزن در مقام وزیر امور خارجه و اقدامهای کاکس در تهران و اقدام آشکار انگلستان در موافقت نامه مالی خزعل با دولت ایران کافی بود تا ایران را متقاعد سازد که سیاست قبلی انگلستان در زمینه اعمال تسلط بر جنوب ایران از طریق انعقاد «قراردادهای ویژه» با قدرتمندان محلی به قوت به اعتبار خود باقی است»(سترانک،1385: 272). کاکس مهمترین انگلیسی طرفدار خزعل و اقدامات او بود. او قراردادی را با خزعل به امضاء رساند مبنی بر این بود که: «دولت اعیلحضرت پادشاه انگلستان آماده است تا حمایت لازم را از شما به عمل آورد و به نحوی که راه حل رضایت بخشی در صورت هرگونه تجاوز حکومت ایران به قلمرو شما به عمل آورد و حقوق شما را نسبت به دارایی تان در ایران به رسمیت بشناسد»(لورین،1362: 58) کاکس به خوزستان راضی نمی شد و در پی آن بود که مناطق نفت خیز همسایه خوزستان یعنی پشتکوه و سرزمین های بختیاری که حاکمانشان نیز تقریبا باانگلیس رابطه خوبی داشتند را از ایران جدا کند. او که می دید نفوذ بلشویک ها در ایران گسترش یافته است و دولت مرکزی ایران نیز بسیار ضعیف است طرح تجزیه مناطق جنوب و جنوب غربی ایران را ریخت.
سرپرسی کاکس طی تلگرافی به شماره 291 در ژانویه 1921 به آقای مونتاگ می نویسد: «من معتقدم که مردم ایران بطور کلی نسبت به بلشویسم نظر مساعدی ندارند و اگر به آنها یک پایگاه مستحکم داده شود، در برابر آن خواهند ایستاد....نظر من این است که خطی از مرز ایران در خانقین به کرمانشاه ، خرم آباد، اصفهان، یزد، کرمان و غیره بکشیم و آنگاه در این منطقه جدید به موقعیت ثبات ببخشیم. در واقع جز این طریق راهی برای حفظ منافع بی شمار و حیاتی نفتی ما در قصرشیرین، پشتکوه و عربستان و همچنین در سرزمین های بختیاری وجود ندارد. حفظ روابط نزدیک با بختیاری ها هم برای ما و هم برای آنها اساسی است باید به خاطر داشت که اینک اصفهان، یزد وکرمان در دست حکام بختیاری است ، در صورت شکست حکومت در تهران و فرار شاه، بنظر من باید به والی پشتکوه، شیخ محمره و بختیاری ها اجازه بدهبم که اعلام استقلال کنند یا جدایی خود را از حکومت تهران اعلام دارند و باید آنها را تشویق کرد که پیمان سه جانبه یی با یکدیگر ببندند تا بکمک یکدیگر منافعشان را حفظ کنند و در برار هجوم بلشویک ها مقاومت نمایند. ما احتمالا به راحتی خواهیم توانست قشقایی ها را نیز با آنها همدستان کنیم. هر چهار عامل اصولا خاصیت قبیله یی دارند و در حال حاضر هم عملا مستقلند. احتمالا آنها برای شورش تنها محتاج اشاره اند اما برای ما این مهم است که آنها باید با هم عمل کنند. چنین کنفدراسیونی سدی مستحکم در برابر هجوم بلشویکها ایجاد می کند و در ضمن می تواند از منافع مادی و مشروع ما در ایران حفاظت کند.»(آیرونساید،1361: 188 و 189 و 190).
در این تلگراف به خوبی دیدگاههای کاکس در مورد اوضاع ایران دیده می شود اما عده ای از سیاستمداران انگلیس هنوز امیدوار بودند که یک شخص قدرتمند حامی منافع انگلیس بتواند ایران را تحت نفوذ خود درآورد ومانع از نفوذ بلشویکها به ایران شود وبه همین خاطر این سیاست کاکس توسط دولت بریتانیا با احتیاط پذیرفته شد «انگلستان به این امر راضی می شود(تجزیه ایران) در صورتی که نتوانستند جلو بلشویکها را بگیرند حکومتهای محلی از قواهای عشایری برای مقابله با آنها تشکیل دهند و آنها حکومتهای خودمختاری تشکیل دهند.»(آهنجیده،1374: 290)
مناطقی که در طرح کاکس قرار بود از ایران تجزیه شوند دارای یکسری خصوصیات بودند که تجزیه این مناطق را از ایران آسانتر می کرد. شیخ خزعل والی خوزستان و غلامرضا خان ابوقداره والی پشتکوه دو تن از قدرتمندترین افراد آن روز ایران بودند. این دو و همچنین خانهای بختیاری اساس نیروی نطامیشان را عشایر مناطقشان تشکیل می داد. خصلت ایلیاتی این مناطق باعث شده بود تا دارای نیروی نظامی قابل اتکایی باشند. شیخ خزعل و غلامرضاخان عملا از دولت مرکزی مستقل بودند و فقط اسما از دولت مرکزی تبعیت می کردند. خانهای بختیاری نیز علاوه بر منطقه بختیاری در اصفهان، کرمان و یزد دارای نفوذ زیادی بودند. این شرایط حکام جنوب وجنوب غرب ایران باعث شده بود تا کاکس و دولت بریتانیا به این فکر بیفتند تا به آنها استقلال بدهند وآنها را بصورت کشورهای کوچک دستنشانده و حافظ منافع بریتانیا در بیاورند. در واقع بلایی که پس از جنگ جهانی اول بر سر امپراطوری عثمانی آمد قرار بود بر سر ایران نیز بیاید و از دل ایران چند کشور کوچک حافظ منافع بریتانیا بوجود بیاید که این کشورها علاوه بر اینکه متحد انگلیس بودند خود نیز با هم پیمان اتحادی می بستند و کنفدراسیونی را تشکیل می دادند که هم می توانست از نفوذ بلشویک ها به مناطق تحت نفوذ انگلیس جلوگیری کند و هم یک اتحادیه منطقه ای برای مقابله با دخالت های احتمالی حکومت مرکزی ایران باشد. کاکس «بر این باور بود دولت های یاد شده می توانند کنفدراسیونی تشکیل دهند و حصاری استوار در برابر تجاوز بلشویک ها علیه منافع نفتی شرکت نفت انگلیس و ایران بوجود آورند.»(آبادیان،1385: 635)

سرانجام طرح تجزیه ایران

در واقع پس از پایان جنگ جهانی اول انگلیسی ها در پی آن بودند به هر صورتی که شده نفوذ خود را در ایران گسترش دهند به همین سبب بود که خواستند قرارداد 1919 را بر ایران تحمیل کنند اما ناکام ماندند و پس از ناکامی در این امر در پی آن بودند که با طرح و نقشه دیگری نفوذ خود را در ایران بگسترانند که طرح کاکس در دستور کار قرار گرفت. به نظر می رسد مقدمات طرح تجزیه ایران نیز چیده شده بود وبریتانیا عملا از شمال ایران ناامید شده بود و فقط در پی حفظ نفوذ خود در جنوب و جنوب غربی ایران بود که در این هنگامه طرح انگلیسی دیگری پیش کشیده شد تا انگلیس علاوه بر حفظ منافع نفتی خود در جنوب و جنوب غربی بتواند نفوذ خود را در سراسر ایران بدست بیاورد. این طرح جدید طرح کودتای اسفند 1299 توسط سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج بود. این دو با همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید انگلیسی مجری کودتا شدند و توانستند قدرت را در ایران در اختیار بگیرند. «والتر اسمارتز-که لورین برای نظراتش احترام زیادی قایل بود- پس از سفر به جنوب ایران در آوریل1922،نوشت: اگر به طور منطقی بتوانیم امیدوار باشیم که رضا خان می تواند به مدت بیست سال دوام آورد و ایران را تقویت کند و اصلاحاتی انجام دهد، در این صورت ما باید به جای سیاست جنوبی[حمایت از شیخ خزعل] یک سیاست ایرانی [حمایت از رضاخان و دولت مرکزی] را پیش گیریم»(لورین،1362: 13) تغییر سیاست بریتانیا به خوبی دیده می شود همانگونه که آمد آنها حامی طرح تجزیه ایران بودند اما هنگامیکه دیدند با یک فرد دستنشانده می توانند علاوه بر مناطق تحت نفوذ خود در سراسر ایران نیز دارای نفوذ باشند طبیعی بود که با قدرتگیری رضاخان و حمایت از او موافق باشند. همانطور که اسمارتز گفته بود رضاخان را نیز برای مدتی معین می خواستند (20 سال) و طبق پیش بینی اسمارتز رضاخان 20 سال توانست حکومت کند و پس از این مدت چون انگلیس او را موافق سیاسیت های خود نمی دید وی را از حکومت ایران برداشت.
«هدف اساسی بریتانیا آن بود که یک دولت با ثبات و نیروی مسلح قوی در ایران ایجاد کند که بتواند از رسوخ بیشتر بلشویکها در خاورمیانه از طریق ایران، ممانعت کند. اگر اجازه داده می شد بلشویسم بر ایران چیره گردد، احتمال آن که روزی بریتانیا نتواند مانع از آن شود که هندوستان نیز به سرنوشتی مشابه دچار شود بسیار بود. از این رو کودتای 1299/1921 طرح شد تا نقش تاریخی ایران به عنوان یک دولت حائل بین امپراطوری بریتانیا و روسیه شوروی از سر گرفته شود.» (زرگر،1372: 62)
پس یکی از مهمترین دلایلی که طرح تجزیه ایران شکل نگرفت جایگزینی این طرح توسط طرح انگلیسی دیگری یعنی کودتای اسفند 1299 بود. «کودتای سوم اسفند 1299 جایگزین تمام این سناریوها شد . از این به بعد استراتژی جدید بریتانیا در قبال ایران تدوین گردید، یکی از تبعات این استراتژی قربانی شدن شیخ خزعل به دست رضا خان بود.»(آبادیان،1385: 607)
انگلیسی ها برای اینکه رضا خان را در بین مردم ایران یک قهرمان ملی جلوه دهند به ظاهر از شیخ خزعل حمایت کردند ولی در عمل حامی رضا خان بودند و رضاخان توانست خزعل را شکست دهد و انگلیسی ها گامی دیگر به اهدافشان برای گسترش نفوذ خود در ایران توسط یک دستنشانده نزدیک شدند. در واقع بریتانیا علاوه بر شیخ خزعل حمایتش را از والی پشتکوه و خانهای بختیاری نیز برداشت و آنها نیز توسط رضاخان سرکوب شدند.
بریتانیا در سیاست خارجی خود همواره یک اصل مهم را در مد نظر داشت وآن حفظ منافع خود بود. حال برای حفظ این منافع ممکن بود کشوری مثل ایران را به چند کشور تبدیل کند و یا اینکه یک شبه به متحدین محلی خود پشت کند (متحدین جنوبی وجنوب غربی انگلیس) و به حمایت ازکسی دیگر (رضاخان) که در اجرای اهداف بریتانیا می توانست مفیدتر باشد روی آورد. در واقع این سیاست معروف انگلیسی که انگلیس نه دوست دائم دارد نه دشمن دائم در این قضایا به خوبی جلوه گر است. همانگونه که به متحدین جنوب و جنوب غربی خود به یکباره پشت کرد و به رضاخان روی آورد دیری نپایید که به او نیز چون برای منافعش کارساز نبود پشت کرد.
بدین گونه طرح انگلیسی تجزیه ایران توسط خود انگلیسی ها کنار نهاده شد و طرح انگلیسی کودتای اسفند 1299 به اجرا گذاشته شد.

نتیجه

همواره افرادی ایرانی بودند که حافظ منافع انگلیس در ایران باشند. این افراد ممکن بود در دربار یا در ایالات ایران باشند. در پایان جنگ جهانی اول انگلیس برای حفظ نفوذ خود در ایران به این افراد متوسل شد. انگلیس در پایان جنگ جهانی اول سه طرح برای ایران کشیده بود که در هر کدام از این طرحها روی افراد خاصی برای به اجرا در آوردن این طرحها حساب کرده بودند. در قرارداد 1919 برروی وثوق، در طرح کاکس بر روی خانهای بختیاری، شیخ خزعل و غلامرضاخان ابوقداره و در طرح کودتای 1299 ش بر روی سیدضیاء الدین طباطبایی و رضاخان حساب باز کرده بودند تا به اهدافشان برسند.
طرح تجزیه ایران توسط کاکس برای حفظ منافع انگلیس در ایران و در خارج از مرزهای ایران بوجود آمد. این طرح در پی ناکامی قرارداد 1919 شکل گرفت و هدف آن تجزیه مناطق جنوب و جنوب غربی ایران بود جایی که شریان حیاتی اقتصاد انگلیس در ایران یعنی نفت ایران در این مناطق قرار داشت. به واقع این طرح عملا نشان داد که انگلیسیها شمال ایران را در برابر بلشویکها از دست رفته می دانستند و به دنبال آن بودند که از نفوذ بلشویکها به پایین تر جلوگیری کنند که هم نفت ایران را در اختیار داشته باشند و هم حصاری در برابر نفوذ بلشویکها به هند بوجود بیاورند.
سرانجام این طرح کاکس به علت مطرح شدن طرح انگلیسی دیگری یعنی نقشه کودتا در ایران کنار نهاده شد. و این بار یک چهره نظامی ویک روزنامه نگار وابسته به انگلیس مجری طرح شدند. نقشه جدید به گونه ای طراحی شده بود که سراسر ایران در تسلط یک شخص قلدر اما وابسته به انگلیس در می آمد و دیگر نیازی به تجزیه ایران نمی دیدند زیرا حکومت جدید منافعشان را بر آورده می کرد.

پی نوشت ها :

1- دانشجو دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه اصفهان .

کتابنامه :
-آبادیان، حسین، ایران؛ از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1385.
-آهنجیده، اسفندیار، ایل بختیاری و مشروطیت، انتشارات ذره بین، اراک، 1374.
-آیرونساید، ژنرال، خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید، به ضمیمه اسناد و مکاتبات سیاسی وزارت خارجه انگلستان، ترجمه بهروز قزوینی، نشر آینه، تهران، 1361.
-جلالی، نادره، سیاست بریتانیا در خلیج فارس (بررسی غائله شیخ خزعل)، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1379.
-دولت آبادی، یحیی، تاریخ یحیی، ج 4، انتشارات کتابفروشی ابن سینا، تهران، 1331.
-رفیعی مهرآبادی، محمد، مقدمه کتاب خاطرات سیاسی سرپرسی لورین، انتشارات فلسفه، تهران، 1363.
-زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، انتشارات پروین، تهران، 1372.
-سترانک، ویلیام تئودور، حکومت شیخ خزعل بن جابر و سرکوب شیخ نشین خوزستان، بررسی عملکرد امپریالیسم بریتانیا در جنوب غربی ایران، ترجمه صفاءالدین تبرائیان، چ 3، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، 1385.
-کدی، نیکی، آر، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقت خواه، چ 2، انتشارات ققنوس، تهران، 1385.
-لورین، سرپرسی، خاطرات سیاسی سرپرسی لورین وزیر مختار انگلیس در ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات فلسفه، تهران، 1363.
-مهدی نیا، جعفر، نخست وزیران ایران 4 زندگی سیاسی سید ضیاءالدین طباطبایی، انتشارات پانوس، تهران، 1369.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.