بدفهمی ای در کاربرد هرمنوتیک به عنوان یکی از رویکردهای مستقل نقد ادبی

حدود سه دهه است که از ورود مبحثی به نام «هرمنوتیک» به ایران می گذرد و امروزه می توان ادعا کرد که این مبحث به عنوان جریانی در حوزه های مختلف راه خود را باز کرده است. بدفهمی به منزله ی واقعیتی هرمنوتیکی، همواره
سه‌شنبه، 15 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بدفهمی ای در کاربرد هرمنوتیک به عنوان یکی از رویکردهای مستقل نقد ادبی
بدفهمی ای در کاربرد هرمنوتیک به عنوان یکی از رویکردهای مستقل نقد ادبی

نویسنده: علی اکبر رضا دوست (1)




 

چکیده:

حدود سه دهه است که از ورود مبحثی به نام «هرمنوتیک» به ایران می گذرد و امروزه می توان ادعا کرد که این مبحث به عنوان جریانی در حوزه های مختلف راه خود را باز کرده است. بدفهمی به منزله ی واقعیتی هرمنوتیکی، همواره خودنمایی می کند؛ به ویژه زمانی که از امور بحث برانگیزی چون مبحث هرمنوتیک سخن به میان می آید. به نظر می رسد گاه در فهم درست معنای هرمنوتیک و هم در کاربرد آن به عنوان یکی از رویکردهای مستقل نقد ادبی بدفهمی هایی رخ داده است. نگارنده ی این مقاله ضمن اینکه معتقد است برابر دانستنِ هرمنوتیک با تأویل و تفسیر درست نیست، هرمنوتیک و به ویژه رویکرد فلسفی آن را روش عمل گرای مستقلی در نقد ادبی نمی داند. از نظر او، نمی توانیم همان گونه که با رویکرد فرمالیستی شعری را تأویل و شرح می کنیم، با کاربرد هرمنوتیک نیز به تأویل و شرح آن بپردازیم.
کاربرد نظریات هرمنوتیک، به ویژه هرمنوتیک فلسفی به تأثیرگذاری انگاره های آن به مثابه ی پیش فهم هایی بر منظومه فکری و الگوهای ذهنی خواننده معطوف است که سرانجام و به شکل غیرمستقیم باعث اصلاح برداشت ها و فهم بهتر می شود. علاوه بر این کارکرد، برخی نظریات هرمنوتیک، به ویژه هرمنوتیک روش شناسانه می تواند در کنار سایر رویکردهای نقد ادبی، به عنوان ابزاری کمکی مورد بهره برداری قرار گیرد و این زمانی ممکن و درست است که شناخت دقیق و همه جانبه ای از نظریات جریان های مختلف هرمنوتیک داشته باشیم.
کلیدواژه ها: هرمنوتیک، بدفهمی، نقد ادبی.

مقدمه:

امروزه، هرمنوتیک به عنوان یکی از مباحث فلسفی ای که وارد حوزه های علوم و دانش های گوناگون شده است، شهرت فراوانی دارد. علوم انسانی و به تبع آن ادبیات نیز از این مقوله مستثنا نیست. در این مقاله با روش جست و جو در منابع الکترونیک و مقالات علمی دانشگاهی در موضوع کاربرد هرمنوتیک، نمونه هایی را انتخاب و بررسی کرده ایم و بر اساس آنچه از پایان نامه ی کارشناسی ارشد خود با عنوان هرمنوتیک مثنوی در باب هرمنوتیک و نحله های مختلف آن آموخته ایم، به مقایسه روش مقالات مورد بررسی با نظریات هرمنوتیک پرداخته ایم.
در ابتدا برای آگاهی از بسامد کاربرد هرمنوتیک و نیز نمونه گیری، کلمه ی هرمنوتیک را در موتور جست و جوی گوگل سراغ گرفتیم. نتیجه ی جست و جوی فارسی این واژه 23 هزار و هفصتد مورد و نتیجه ی جست و جوی لاتین آن 2 میلیون و 460 مورد بود. این ارقام حکایت از جریان سازی و کاربرد فراوان این مبحث در زبان فارسی دارد. اما برداشت درست کاربران از این واژه و از این مبحث به گونه ای دیگر است. بسیاری از افراد هرمنوتیک را معادل تفسیر یا تأویل می دانند. برای نمونه به صورت تصادفی(2)، مواردی از کاربردهای این مبحث را ذکر می کنیم:
نویسنده ای که در پی توضیح کاربرد هرمنوتیک در آثار هنری است، با برابر دانستن هرمنوتیک با تفسیر، چنین می نویسد: «هرمنوتیک حلقه ی اتصال بین اذهان است. حال این فاصله یا شخصی است یا تاریخی. طبعاً هنر در این حلقه قرار نمی گیرد؛ چرا که هنر اول اینکه خود نوعی هرمنوتیک و تفسیر از جهان هستی است». (اسلام زاده، 1388). نویسنده ی دیگری هم که هرمنوتیک را به معنای تأویل می داند، دست به تأویل اعترافات یک متهم زده و نام نوشته اش را «هرمنوتیک یک اعتراف» گذاشته است (میم، 1388). شخص دیگری هم اصطلاح «هرمنوتیک امام حسین» را به کار برده و منظورش، باز تولید حماسه هایی است که با الگو گرفتن از حماسه ی حسینی رخ داده است (فیاض، 1389). حال آنکه هرمنوتیک نه به معنای تأویل است و نه تفسیر؛ بلکه این دو مقوله از مسائل مورد مطالعه در مبحث هرمنوتیک است. مجتهد شبستری مؤلف کتاب هرمنوتیک، کتاب و سنت (1388) در این باب می نویسد:
هرمنوتیک نه به معنای تفسیر و نه به معنای تأویل است. واژه تأویل را که خداوندگار آن «ابن عربی» است نباید معادل واژه ی هرمنوتیک گرفت و یا تفسیرهای مختلف قرآن هرمنوتیک نیستند؛ بلکه هر کدام تحت نظریه ای هرمنوتیکی در جست و جوی معنا بوده اند.
برای هرمنوتیک در فارسی معادلی نداریم و این از سر غرب زدگی نیست که نام کتاب یا اثری را هرمنوتیک بگذاریم؛ بلکه اخلاق علمی ایجاب می کند که وضعیت واژه را حفظ کرده تا مخاطب آن گمراه نشود. برخی به اشتباه هرمنوتیک را تفسیر به رأی قلمداد می کنند.
از بدفهمی عمومی درباره ی معادل دانستن هرمنوتیک با تأویل و تفسیر که بگذریم، نوبت به بدفهمی بزرگتری در این حوزه می رسد و آن، تصور هرمنوتیک به عنوان رویکرد مستقل عمل گرا در نقد ادبی است؛ رویکردی که به کمک آن می توان آثار هنری را تفسیر و تأویل کرد و عجیب تر اینکه چنین تأویل هایی عملاً انجام شده و گاه در مجلات عملی هم به چاپ رسیده است. این ماجرا حکایت از آفتی دارد که بر فرهنگ علمی ما حاکم است و آن توجه به زرق و برق و شیفتگی در مقابل رویکردها و به عبارتی «ایسم های» نوظهور است. به این معنا که وقتی رویکردی جدید چون هرمنوتیک وارد مباحث علمی کشورمان می شود، به جای رویکرد بنیادین به آن، صورتی ابتر و ناپخته و تکامل نایافته از آن را همچون شاه کلیدی جادویی به مباحث گوناگون می زنیم و نتیجه ی چنین فرایندی را با عناوینی چون هرمنوتیک و کاربرد آن در سیاست، هرمنوتیک و کاربرد آن در هنر و غیره به چاپ می رسانیم. نفس چنین نوجویی هایی، در صورت پرداختن بنیادین و اساسی به موضوع مفید است؛ اما رویکرد عجولانه به آن زیان بار است. در هر حال، پس از گسترش هر موضوع و ایده ای نوبت آسیب شناسی آن هم فرا می رسد و امروزه، زمان آسیب شناسی چنین رویکردهایی در حوزه های گوناگون است.
با نگاهی به چنین مقالاتی که قصد معنا یا تفسیر کردن شعر یا اثری را به وسیله هرمنوتیک داشته اند، در می یابیم که نویسندگان آنها در نهایت نتوانسته اند به هدف خود برسند. حداقل کاری که آنان کرده اند، تکرار مکرّرات مباحث هرمنوتیک و دسته بندی های آن است (آنها گاه ناقص و بی شیرازه) و حداکثر، تأیید این مباحث با بیت یا ابیاتی از شاعری که قصد داشته اند شعر او را با رویکرد هرمنوتیک تفسیر کنند. پژوهش هایی از این دست زاده ی روش اشتباهی است که از ابتدا در پیش گرفته اند و آن عمل گرا فرض کردن رویکرد هرمنوتیک است. در این مجال از آوردن نمونه های عینی چنین مقالاتی معذوریم؛ اما برای دیدن چنین آثاری کافی است برای مثال ترکیب هایی چون هرمنوتیک و حافظ، کاربرد هرمنوتیک در تحلیل شعر مولانا و غیره را در اینترنت جست و جو کنید.

ناموفق بودن هرمنوتیک ماقبل فلسفی در ارائه ی رویکردی کاربردی در تفسیر

صاحب نظران هرمنوتیک ماقبل فلسفی همچون شلایر ماخر یا ویلهلم دیلتای و به ویژه پیشروان این دو در پی کشف و ارائه ی ابزارهایی بوده اند که بتواند از بدفهمی جلوگیری کند و به فهم نیّت مؤلف منتهی شود؛ اما سرانجام به چنین هدفی، آن هم به طور کامل، دست نیافتند تا امروز ما بتوانیم آن را به عنوان رویکردی در تأویل آثار به کار ببریم. برای مثال، کوشش ویلهلم دیلتای به تقلید از کانت، برای کشف مقولات علوم انسانی و قواعد تفسیری، همچون تلاش های درویزن(3) (1808-1889م) بی ثمر ماند. درویزن در این باب اعلام کرده بود که علوم تفسیری و تاریخی نیازمند ظهور کانتی جدید است: «ما به یک کانت نیاز داریم که نه صرفاً مدلی برای دست یابی به مواد خام تاریخی فراهم کند؛ بلکه سرمشق های انتقادی برای نظریه و عمل در تاریخ و نسبت به آن فراهم آورد». (Grondin, 1995: 80).
کانت در «نقد عقل محض» به علوم تجربی خدمت شایانی کرد و مبانی آن را استوار ساخت. او نشان داد آنچه ما آن را تجربه می نامیم، داده های حسی محض نیستند؛ بلکه این مواد خام طی فرایندی ذهنی، از فعالیت حواس حاصل می شوند. فرایند تبدیل داده ها به ذهنیات شاکله بندی شده و سازمان یافته به کمک اصولی صورت می پذیرد که کانت آنها را مقولات(4) می نامید. او با تطبیق تحلیل خویش از تجارب بر واقعیات فیزیکی، مبنای استواری برای علوم تجربی بنیاد نهاد (Eliade, 1995: 6/282; Edvards, 1965: 2/404). دیلتای نیز همان گونه که کانت با «نقد عقل محض» به علوم تجربی کمک کرده بود، می خواست با نقد عقل تاریخی به یاری علوم تاریخی و تفسیری برخیزد؛ اما سرانجام نتوانست فهرست مقولاتش را کامل کند. یکی از عللی هم که باعث شد تا امثال هیدگر و گادامر راه هرمنوتیک شناخت شناسانه را در کشف قواعد یقینی برای تأویل و تفسیر ادامه ندهند، همین تجربیات ناموفق پیشینیان بوده است.
در رویکرد ایرانی به هرمنوتیک نیز معمولاً ضعف مقالات و نوشته هایی که سعی در تحلیل آثار با رویکرد هرمنوتیک دارند، نداشتن درکی درست و کامل از این مبحث و آمیختن مباحث هرمنوتیک روش شناسانه و فلسفی است. برای مثال، اگر ما بدانیم که رویکرد هرمنوتیک فلسفی، شناخت ماهیت فهم از حیث فلسفی و هستی شناسی(5) است و هیچ یک از بزرگان آن در پی هرمنوتیک روش شناسانه نبوده اند، دیگر هرمنوتیک فلسفی را ابزاری برای تحلیل آثار قرار نمی دهیم. نظر به اهمیت داشتن درکی دقیق از این مبحث، تعریفی موجز از هرمنوتیک و دو نحله اصلی آن ارائه می کنیم.

چیستی هرمنوتیک

الف- تبارشناسی واژگانی

در باب ریشه ی واژه ی هرمنوتیک(6) اغلب بر این باورند که این کلمه با نام و عمل هرمس(7)، پیام آور بالداری از کوه المپ، ارتباط دارد. ریچارد پالمر در کتاب علم هرمنوتیک، ریشه ی کلمه هرمنوتیک را از فعل یونانی «هرمینویین»(8) می داند که بیشتر به تأویل کردن ترجمه می شود و صورت اسمی آن یعنی «هرمینیا»(9) به تأویل [19]. از قدیم، صورت های اسمی و فعلی این کلمه در آثار مختلف به کار رفته است. برای مثال ارسطو رساله بزرگی به نام «باری ارمینیاس» را در ارغنون به آن اختصاص داده است. کار هرمس در مقام پیام آوری الهی این است که سخنان خدایان را بشنود و آن را برای مردمان بازگو کند؛ یعنی به تلفظ در آورد یا قرائت کند. مرحله ی دیگر کار هرمس ترجمه ی سخنان الهی به زبان مردم و مرحله ی پایانی توضیح و تبیین و تفسیر این سخنان است. این مراحل به طور دقیق همان سه معنایی است که برای فعل هرمینویین در نظر گرفته اند: هرمینویین به معنای گفتن، هرمنیویین به معنای توضیح دادن و هرمینویین به معنای ترجمه کردن. در هر یک از این سه مرحله نوعی از تأویل و تفسیر رخ می دهد.

ب- تعریف هرمنوتیک

درباره ی تعریف هرمنوتیک اتفاق نظری نیست و هر کسی بر اساس رویکرد خود به هرمنوتیک، آن را تعریف کرده است. صاحب نظران هرمنوتیک ماقبل فلسفی که در پی قواعدی بودند تا به وسیله ی آن بتوانند منظور مؤلف را بهتر بفهمند و از بدفهمی(10) دوری کنند، آن را به گونه ای تعریف می کنند و اهالی هرمنوتیک فلسفی که در پی تبیین ماهیت فهم اند، به گونه ای دیگر آن را تبیین می کنند. برای نمونه، جان مارتین کلادنیوس(11) (170-1759م) علوم انسانی را مبتنی بر «هنر تفسیر»(12) می دانست و هرمنوتیک را نام دیگر آن قلمداد می کرد:
در فهم عبارات گفتاری و نوشتاری، ابهاماتی رخ می دهد که درک کامل آنها را دچار مشکل می کند. هرمنوتیک هنر دست یابی به فهم کامل و تام عبارات گفتاری و نوشتاری است. این هنر بر مجموعه ای از قواعد مشتمل است؛ یعنی چیزی شبیه به منطق که به رفع ابهامات متن یاری می رساند. (واعظی، 1386: 27)
و یا نگاه کل ارنست دانیل شلایر ماخر (1768-1834م) به هرمنوتیک، به مثابه ی هنر فهمیدن است؛ یعنی مجموعه قواعدی که مانع بدفهمی می شود.
از سوی دیگر، هرمنوتیک فلسفی مارتین هیدگر و هانس گئورگ گادامر بیشتر به وصف ماهیت فهم می پردازد و این فهم، فقط به فهم متون منحصر نمی شود؛ بلکه پدیده ی فهم را به طورکلی در نظر دارد. ریکور در مقاله ی مشهور «رسالت هرمنوتیک» در این باره چنین می گوید: «در فلسفه ی هیدگر پرسش تشریح یا تفسیر، تطابق بسیار کمی با پرسش تفسیر یا کشف معنای متون دارد تا حدی که از مقدمه ی کتاب "وجود و زمان" مسئله نخست با پرسش فراموش شده ی وجودش گره می خورد». (هوی، 1385: 26).
پل ریکور هم هرمنوتیک را نظریه ی عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون می داند (همان،9). کادن نیز در کتاب فرهنگ ادبیات و نقد تعریفی از هرمنوتیک بیان می کند که تا حدودی شامل تاریخچه مختصری از جریان های هرمنوتیک نیز می شود. او هرمنوتیک را چنین معرفی می کند:
تئوری تفسیر که درباره ی مسائل کلی درک معنای متن است، نخست به اصول تفسیر در الهیات متوجه بود. از قرن نوزدهم، شمول آن وسیع تر شد و مسائل بیشتری را در فلسفه و نقد فرا گرفت و به خصوص با سنت تفکر آلمانی، از فردریش شلایر ماخر و ویلهلم دیلتای در قرن نوزدهم تا مارتین هیدگر و هانس گئورگ گادامر در قرن بیستم ارتباط دارد. در همین سنت مسئله تفسیر در حلقه هرمنوتیک طرح و بررسی می شود و مسائل اصلی آن چون امکان تعیین معنای قطعی یک متن، نقش نیّت مؤلف، نسبیّت تاریخی معناها و منزلت مهم خواننده در معنای متن مورد بحث قرار می گیرد. یکی از شاخه های مهم و مدرن این سنت هرمنوتیک، تئوری دریافت(13) است. (کادن، 1380: 187)
از این مقدار اندک که از میان انبوه مسائل هرمنوتیک بیان شد، می توان هرمنوتیک را مجموعه ای از نظریات در باب فهم، تأویل، تفسیر و غیره دانست که در دو مشرب اصلی جریان یافته است:
1. هرمنوتیک سنتی یا ماقبل فلسفی که روش شناسانه است و در پی راه هایی است تا مانع بدفهمی شود و به نیت مؤلف پی ببرد.
2. هرمنوتیک فلسفی که در پی بیان ماهیت فهم از منظر هستی شناسانه است. در این نحله نظریات هیدگر قابل ملاحظه است؛ به ویژه نظریه ی «دازاین» او که انسان را موجودی فهیم می داند که دائم در حال پیش افکندن(14) خویش به مرزهای جدید است؛ پیش افکندنی که همراه با فهم است و فهمی که بخشی از ساختار وجودی دازاین است (ایگلتون، 1386: 87). نظریه ی در خور ذکر دیگر در این نحله، «امتزاج افق(15)های» گادامر است که فهم را محصول امتزاج افق های متن و خواننده می داند. (Gadamer, 1994: 302)
آنچه در این مجال از این مباحث به کار ما می آید این است که در هیچ جای نظریات هرمنوتیک و به ویژه هرمنوتیک فلسفی، از ارائه روش برای تحلیل و تفسیر آثار ادبی یا غیر آن سخنی گفته نشده است؛ بلکه به عکس، سخن کسی چون گادامر که نام کتابش را حقیقت و روش(16) گذاشته، این است که برای نیل به حقیقت، جست وجوی روش بیهوده است. بابک احمدی در این باره می گوید: «هرمنوتیک گادامر به معنای جست و جوی رشته ای از قاعده ها، قوانین و ملاک های عینی نیست و نابسندگی هر قانون و قاعده ای را نمایان می کند و این منش نوآورانه کار او بود». (1381: 99). در هرمنوتیک قدیم نیز که به دنبال چنین روش هایی بودند، کسی موفق به ارائه کامل آن نشد و پیروان بعدی ایشان نیز چنین جست و جویی را ادامه ندادند و بهتر دانستند که به جای رویکرد تجویزی و دستوری، به توصیف ماهیت فهم بپردازند؛ یعنی همان شیوه ای که زبان شناسان هم به آن رسیده بودند.
ممکن است در اینجا سؤالی مطرح شود و آن این است که آیا هرمنوتیک با فهم و تفسیر آثار هیچ ارتباطی ندارد؟ پاسخ این سئوال به یقین مثبت است؛ اما ارتباط هرمنوتیک با فهم آثار به معنای کاربرد آن به عنوان رویکردی عمل گرا در نقد ادبی نیست. برای روشن تر شدن موضوع، ناچارم به تقسیم بندی ای اشاره کنم که اولین بارقه ی آن را از کتاب اخلاق ناصری گرفته ام و شکل گیری نهایی آن را مدیون راهنمایی دکتر محمود فتوحی هستم. خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری در بیان اقسام حکمت نظری و درباره ی علم منطق چنین می گوید:
و اما علم منطق که حکیم ارسطاطالیس آن را مدوّن کرده است و از قوّت به فعل آورده، مقصور است بر دانستن کیفیت دانستن چیزها و طریق اکتساب مجهولات. پس در حقیقت آن علم به علم است و به منزلت ادات است تحصیل دیگر علوم را [40].
آنچه خواجه در تعریف منطق می گوید، شبیه به کارکرد هرمنوتیک است.
بر اساس آنچه گفته شد و با الهام از این تعریف، رویکردهای نقد ادبی و به طور کلی علوم و دانش ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1. دانش ها و رویکردهایی که به طور مستقیم به فهم کمک می کنند و ابزارهایی در اختیارمان قرار می دهند. مثلاً با رویکرد فرمالیستی یا ساختارگرایانه می توان به طور مستقیم به نقد و تحلیل متون پرداخت و برای مثال بسامد فراوان انذار و بیم را در قرآن، دالّ بر رویکرد خشیت گونه ی آن دانست.
2. دانش ها و رویکردهایی که ابزار مستقیم مواجهه با متن را در اختیار ما قرار نمی دهند؛ اما گزاره ها و نظریات آن رویکردها به مثابه ی پیش فهم هایی، منظومه ی فکری ما را تحت تأثیر قرار می دهند که سرانجام و به شکل غیرمستقیم، باعث تنقیح برداشت ها و فهم بهتر می شوند. هرمنوتیک و نظریات آن از این دست است. برای مثال، وقتی که بدانیم پیش فهم ها، موقعیت هرمنوتیکی، سنت و ... بر فهم ما مؤثر است و یا بدانیم که فهم دارای مراتبی است و تکّثرپذیر است، دیگر فهم خویش را یگانه فهم درست و نهایی فرض نمی کنیم و با چنین پیش فهمی به سراغ فهم هر پدیده ای نمی رویم.

نتیجه گیری

هرمنوتیک رویکرد مستقل عمل گرا(17) در نقد ادبی نیست و بیشتر آنچه تاکنون با عناوینی چون کاربرد هرمنوتیک در تحلیل فلان شعر یا فلان اثر انجام شده است، پوشاندن لباسی نامناسب است بر قامت آن اثر یا شعر؛ در واقع دلیل اینکه در بیشتر کتاب های نقد ادبی، برای رویکرد هرمنوتیک از نمونه های عملی و تمرینی اثری نمی بینیم، همین است.
ناگفته نماند که برخی از نظریات هرمنوتیک ماقبل فلسفی به ظاهر قابلیت کاربرد عملی و مستقل را دارند. برای مثال، شلایر ماخر معتقد به دو جنبه ی از تأویل است: یکی تأویل دستوری و زبانی و دیگری تأویل فنی یا روان شناسانه. بر اساس این می توان یک بار اثر را از منظر زبانی تحلیل کرد و در بار دوم از دیدگاه روان شناسانه و این مرحله، همان جایی است که مشکلات رخ می نماید؛ چون درک ذهنیت و روان مؤلف اثر کاری دشوار و حتی غیرممکن است؛ به همین دلیل است که در هرمنوتیک فلسفی، چنین شیوه هایی دنبال نشد. بدیهی است که استفاده ی امروز ما هم از شیوه های منسوخ توجیهی نخواهد داشت و چنگ زدن به روشی خواهد بود که بزرگان آن روش، آن را نتیجه مند ندانسته و رهایش کرده اند.
نگارنده پیشنهاد می کند برای تحلیل و نقد هر اثری بهتر است با توجه به محتوا و فرم آن، از رویکردهای مختلفی استفاده کرد. در آن صورت و به شرط شناخت کامل و درست هرمنوتیک، می توان برخی از نظریات آن را در کنار سایر رویکردها، به عنوان ابزاری در نقد ادبی استفاده کرد. بدیهی است این بهره مندی، مزید بر کاربرد هرمنوتیک به عنوان شکل دهنده منظومه ی ذهنی مفسّر است که در تقسیم بندی نوع دوم رویکردها به آن اشاره شد.

پی نوشت ها :

1- دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران.
2- Random
3- Droysen
4- Categories
5- Ontology
6- Hermeneutics
7- Hermes
8- Hermeneuein
9- Hermeneia
10- Misunderstanding
11- Chaldenius
12- Interpretation/ Auslegekunst
13- Reception Theory
14- Projection
15- Fusion of Horizons
16- Truth and Method
17- Practic

فهرست منابع تحقیق:
- احمدی، بابک (1381). ساختار و هرمنوتیک. چ2. تهران: گام نو.
- اسلام زاده، وحید (1389). «هنر، هرمنوتیک و زیبایی شناسی». وبگاه کانون ادبیات ایران. http://kanoonweb.com [دسترسی 1 تیر 1389].
- ایگلتون، تری (1386). نظریه ی ادبی. ترجمه ی عباس مخبر. چ4. تهران: نشر مرکز.
- پالمر، ریچارد (1384). علم هرمنوتیک، ترجمه ی محمد سعید حنایی کاشانی. چ3. تهران: هرمس.
- رضادوست، علی اکبر (1388). هرمنوتیک و مثنوی. پایان نامه ی کارشناسی ارشد. دانشگاه بیرجند.
- طوسی، خواجه نصیرالدین (1387). اخلاق ناصری. تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری. چ6. تهران: خوارزمی.
- فیاض، ابراهیم (1389). «هرمنوتیک عاشورا». هفته نامه ی الکترونیکی پنجره: http://www.panjerehweekly.com ]دسترسی 1 تیر 1389].
- کادن، جان آنتونی (1380). فرهنگ ادبیات و نقد. ترجمه کاظم فیروزمند. تهران: شادگان.
- مجتهد شبستری. محمد (1388). «هرمنوتیک، تفسیر یا تأویل؟». [خبر آنلاین]:
www.khabaronline.ir [دسترسی 1 تیر 1389].
- میم، داریوش (1388). «هرمنوتیک یک اعتراف». وبلاگ ملکوت:
http://blog.malakut.ws [دسترسی 1 تیر 1389].
- واعظی، احمد (1386). درآمدی بر هرمنوتیک. چ5. تهران: فرهنگ و اندیشه ی اسلامی.
- هوی، دیوید کوزنز (1385). حلقه ی انتقادی: ادبیات، تاریخ و هرمنوتیک فلسفی. چ3. تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
- Edvards, Paul. (1965). The Encyclopedia of Philosophy. New York: Macmillan Publishing Co.
- Eliade, Mircea. (1995). The Encyclopedia of Religion. USA: Macmillan Library Reference.
- Gadamer, Hans Georg. (1994). Truth and Method. New York: Continum.
- Grondin, Jean. (1995). Introduction to Philosohical Hermeneutics.
Yale university press.


منبع مقاله :
فتوحی، محمود؛ (1390)، نامه ی نقد( مجموعه مقالات نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.