مترجم: خشایار دیهیمی
لوتر به دلیل نگاهی که به طبیعت بشری داشت و نیز به دلیل پیروی اش از اقتدار کتاب مقدس، با قوّت از قدرت دولت حمایت می کرد. طبیعت بشر فاسد است. اگر دولتی قوی وجود نداشته باشد که انسان را مهار کند، بی نظمی حاکم خواهد شد. این نگاهی است که در کتاب مقدس عرضه شده است. خصوصاً در رساله ی پولس رسول به رومیان، باب سیزدهم. پولس اعلام می کند که هر شخصی تابع اقتدار سیاسی است؛ حاکمان را خدا گذاشته است تا شریران را مجازات کند. رفتار فتنه جویانه نه تنها جرم است بلکه گناه هم هست. به دلیل تأکید زیاد لوتر و سایراصلاح طلبان دینی برتفسیر خشک و دقیق کتاب مقدس، این قطعه مهمترین متن در فلسفه ی سیاسی «اصلاح دینی» شد. فلسفه ی سیاسی لوتر شباهت بلافصلی به فلسفه ی سیاسی آوگوستینوس دارد. او هم می گوید مردمان به دو طبقه تقسیم می شوند: «طبقه ی اول متعلق به ملکوت خداوند هستند، و طبقه ی دوّم متعلق به قلمرو این جهان.» اعضای طبقه ی اوّل مسیحیان واقعی هستند و نیازی به اقتدار یا فرمانروایی سیاسی ندارند:
اگر همه ی جهان متشکل از مسیحیان واقعی بود، یعنی مؤمنان حقیقی، نیازی به هیچ امیر، شاه، ارباب، شمشیر، یا قانونی نبود. چون اینان چه فایده ای می داشتند وقتی که مسیحیان در قلبشان روح القدس را دارند که به آنان آموزش می دهد و سبب می شود هیچ بدی درحق هیچ کس نکنند، همه را دوست بدارند، مشتاقانه و شادمانه، و بیعدالتی و حتی مرگ را از هرکسی بپذیرند و تحمل کنند (SA. pp. 368 - 9).
امّا متأسفانه جهان فقط متشکّل ازمسیحیان واقعی نیست. اکثر مردم گناهکارند؛ آنها متعلق به قلمرو این جهانند، و اقتدار یا فرمانروایی سیاسی برای مهار آنان لازم است. این با تعالیم پولس رسول هم سازگاراست. در غیاب اقتدار یا فرماروایی سیاسی، جهان غیرقابل زندگی می شود:
جانور وحشی درنده را به بند و زنجیرمی کشند تا نتواند گاز بگیرد و بدرد چنانکه خوی اوست، اگرچه آن جانور دلش میخواهد چنین کند؛ حال آنکه جانوری رام و آرام نیازمند به بند کشیده شدن نیست، چون بی بند و زنجیر هم به هر حال آزاری نمی رساند. اگر چنین نبود، وقتی می بینیم که کل جهان شر است و میان هزاران نفر به زحمت می توان یک مسیحی واقعی پیدا کرد، انسانها همدیگر را می خورند، و کسی زن و بچه اش در امان نمی بود، و نمی توانست هوای خودش را داشته باشد و به خدا خدمت کند؛ و بنابراین جهان به آشوب و هرج و مرج کشیده می شد (SA. p. 370).
طبیعت و نیز وجود اقتدار و فرمانروایی سیاسی را می توان با گناه آلودگی توضیح داد. یک مشکل بلافصل برای آشتی دادن تعالیم لفظی انجیل با دولت وجود دارد. کتاب مقدس می گوید مردم نباید بُکُشند، می گوید باید آن گونه ی دیگرشان را پیش بیاورند، و غیره. اگرچه کتاب مقدس دستور اکید می دهد که همه مکلّف به اطاعات از مقامات سیاسی هستند، امّا این دستورات به این راحتی حامی تکلیفِ خدمت در نیروی پلیس یا ارتش نیستند، که ممکن است به قیمت گرفتن جان آدمها تمام شود. لوتر، برای پاسخ دادن به این ایراد، به تمایز میان دو قلمرو متوسل می شود. قانون (شریعت) انجیل شامل حال جامعه ای می شود که متشکل از مسیحیان واقعی است. امّا چون ساکنان جوامع عملاً موجود بسی دور از این وضع هستند، باید با زور بر آنها حکم راند. حاکمی که بکوشد وظیفه اش را طبق قانون انجیل انجام دهد، مثل چوپانی است که شیرها و گرگها را با گوسفندانش درآمیزد و از آنها بخواهد با هم در صلح و صفا زندگی کنند (SA. p. 371). خلاصه، قانون (شریعت) انجیل مناسب این جهان نیست.
لوتر هم، مثل آوگوستینوس، دو نظریه ی متمایز درباره ی تکلیف سیاسیِ دو نوع از افرادی که در جامعه زندگی می کنند عرضه می کند. افراد گناهکار را باید با وحشت و شمشیر مهار کرد وحشت و شمشیری که ابزارهای حاکم برای مجازات خطاکاران هستند. ازسوی دیگر، مسیحی واقعی برای آنکه درست رفتار کند نیازی به شمشیر ندارد. او ازقانون به دلیل رعایت حال همشهریان گناهکارش اطاعت می کند:
چون شمشیر نفعی بسیار بزرک برای کل جهان و برای حفظ صلح و مجازات گناه و جلوگیری از شرور ضروری است، پس او مشتاقانه به حاکمیت شمشیر تن می دهد. مالیاتش را می پردازد به مقامات احترام میگذارد، وهر کمک و خدمتی که از دستش برمی آید برای پیشرفت حکومت انجام می دهد تا حکومت برقرار بماند و احترام و ترس از آن محفوظ بماند. اگرچه او برای خودش نیازی به هیچ یک از اینها ندارد وبرای او ضروری نیست که این کارها را انجام دهد. بااین حال او خیر و نفع دیگران را در نظر می گیرد، همانگونه که پولس درافسوسیان (21 :5) تعلیم می کند (SA. p. 373).
بنابراین، مسیحیان باید به دولت خدمت کنند. آنها باید شمشیر دنیوی را حمل کنند، علی رغم دستوری که مسیح داده است که در برابر شر مقاومت نکنید (SA. p. 374). لوتر از سلسله ای از اشخاص در عهد عتیق یاد می کند، ازجمله داود، موسی، یوشع، و سامسون، که علیه دشمنان مختلف شمشیر به دست گرفتند (SA. p. 375). البته، مسیحی واقعی نباید در جهت مقاصد خویش به خشونت متوسل شود بلکه فقط برای خدمت به خدا با نبرد با شر و با مجازات کردن خطا کاران (SA. p. 381).
لوتر می گوید اتباع فقط حقوق محدودی در برابر فرمانروایی ناعادلانه دارند. چون فرمانروایی سیاسی را خداوند مستقر کرده است، انسانهای گناهکار نمی توانند ازحاکمانشان انتظار داشته باشند که نیک باشند. اگرچه ازحاکمان، اگر دستوراتشان در امور زمینی ناقض دین حقیقی باشد، نباید اطاعت کرد، امّا باید به آنها احترام گذاشت و تحملشان کرد، فارغ از اینکه چقدر شرور هستند:
باید بدانی که امیرخردمند از آغاز جهان تاکنون در واقع پرندهای کمیاب بوده است؛ و از آن کمیابتر امیری پرهیزگار. آنها معمولاً احمقترین احمقها و بدترین اراذل روی زمین هستند؛ بنابراین، دائماً باید انتظار بدترینها را ازآنان داشت و انتظار کمترین خیر را، خصوصاً در امور الاهی، که مربوط به رستگاری روح است.آنها زندانبان و جلادان خدا هستند و خشم و غضب الاهی ایجاب می کند که آنها شروران را مجازات کنند و صلح بیرونی را حفظ کنند. خدای ما خداوند بزرگ است، و بنابراین باید چنین جلادان و فرّاشان شریف، قابل احترام، و ثروتمندی داشته باشد، و بخواهد که آنان ثروت، افتخار، احترام، و ترس داشته باشند، و به وفور و برای هرکدامشان. این موجب رضایت اراده ی الهی خداوند است که ما این جلادان او را اربابان پرافتخار بنامیم، به پایشان بیفتیم، و با خاکساری تمام از آنان اطاعت کنیم، تا زمانی که در کاری که مشغولش هستند زیاده روی نکنند و نخواهند که به جای جلادبودن شبان باشند... جهان بسیار شروراست و لیاقت امیران خردمند و پرهیزگار را ندارد. قورباغه ها نیازمند لک لک ها هستند (SA. pp. 388 - 9).
اگرچه به اتباع دستور داده شده است در امور سیاسی، که شامل جان و مالشان هم می شود، ازحاکمان اطاعت کنند، امّا وضع در مورد امور دینی به گونه ی دیگری است. دراین زمینه نظر لوتر با نظر قدیس آوگوستینوس فرق دارد که از استفاده از قدرت دولتی علیه بدعتگذاران و مرتدان حمایت می کرد. لوتر، با استفاده ازتمایز میان انسان درونی و انسان بیرونی، می گوید فرمانروایی سیاسی فقط شامل انسان بیرونی می شود. مقصود از فرمانروایی حفظ نظم دراین جهان است. بنابراین، فرمانروایی سیاسی مربوط به اعمال افراد می شود. امّا در زمینه ی اعتقادات آنها، فرمانروایی سیاسی محلّی از اعراب ندارد. ابزارهای دولتی مناسب تلقین اعتقادات نیستند: «به من بگو چگونه کسی می تواند قلبها را ببیند، بشناسد، داوری کند، محکوم کند، و تغییر دهد؟ این فقط در ید قدرت خداونداست...» (SA. p. 384) از آن مهمتر، چون لوتر اعتقاد دینی را مسئله ای می داند که هر فردی باید در وجدانش حل و فصل کند، پس وادار کردن افراد به پذیرش اعتقادات محلّی از اعراب ندارد:
پس، چون اعتقاد یا بی اعتقادی مسئله ای مربوط به وجدان هرشخص است، و چون این از قدرت دنیوی هیچ نمی کاهد، قدرت دنیوی باید به پرداختن به امورمربوط به خودش قناعت کند و اجازه بدهد افراد این یا آن اعتقاد را داشته باشند، چنانکه میتوانند و می خواهند، و هیچ کس را با زور مقید نکند، چون ایمان آزادانه است و هیچ کس را نمی توان با زور به راه دین و ایمان آورد. (SA. p. 385)
بسا بهتراست که اگر اتباعشان خطا می کنند، بگذارند خطایشان را بکنند، تا آنکه وادارشان کرد دروغ بگویند و چیزی را بر زبان آورند که در قلبشان نیست... (SA. p. 385)
علاوه بر اینکه دخالت حکومت در اعتقادات دینی خطاست، تازه راه به جایی هم نمی برد، چون بدعتگذاران و مرتدان در برابر فشار سیاسی مقاومت خواهند کرد، حتی اگر حاکمان جویهای خون روان کنند. مجازات غالباً ضد خودش عمل می کند، و عملاً شخص مورد تعقیب و آزار را در ایمانش راسختر می کند (SA. p. 389). نظر لوتر یادآور این سخن آشناست که «خون شهیدان بذر کلیساست».
نه تنها تلاش حکومت برای ترویج ایمان دینی نادرست و نابخردانه است، بلکه اتباع نیازی به تبعیت هم در صورت تلاش حکومت برای این کار نمی بینند. چون دین امری وجدانی است، اتباع باید از آنچه فکر می کنند درست و بحق است پیروی کنند. البته خود لوتر این وعظ خاصش را در زندگی خودش هم به کار بست. در برابر دیت ورمس، او گفت که عمل برخلاف وجدان نابخردانه است، و او مشتاقانه عواقبش را می پذیرد. او هرگز حتی به فکرش هم خطور نکرد که برای دفاع از ایمانش دست به اسلحه ببرد و توصیه ی او به اتباع هم همین است. اگر حاکم ایمان آنان را به چالش بگیرد، آنها می توانند از اطاعت سرباز زنند، امّا حق مقاومت ندارند: «در برابر ظلم و ستم نباید مقاومت کرد بلکه باید تحملش کرد» (SA. p. 388).
لوتر به دلیل اهمیت زیادی که برای دولت قائل است معتقد است که امیر باید سلوکی خوب داشته باشد. لوتربابیمقدار کردن اقتدار کلیسا باعث تقویت قدرت قلمرو زمینی و حاکمان آن، که منصوب خداوند بودند، شد. اگرچه به اتباع دستور داده شده حتی از امیران شرور اطاعت کنند، امّا لوتر البته امیدوار است که حاکمان شرور نباشند. او معتقد است که امیر باید با عدالت حکومت کند و مثلاً در جهت اصلاح نواقص قانون بکوشد (SA. p. 393). اگرچه امیری خداشناس پرنده ای کمیاب است، امّا لوتر معتقد است که حاکم باید بکوشد در زندگی خویش از اصول اخلاقی مسیحی پیروی کند و این اصول را درحاکمیتش هم مراعات کند. البته او باید بدکاران را مجازات کند، امّا باید بکوشد جانب اعتدال را نگه دارد و در قلمرو خویش جوی خون به راه نیندازد. «آنجا که خطایی را نمی توان بدون خطایی بزرگتر مجازات کرد بگذار امیر از حقوقش بگذرد، هر قدر هم که عادلانه باشد» (SA. p. 398).
یک استثنا بر رفعت بخشی کلی لوتر به قدرت دولت مسئله جنگ است. لوتر معتقد است جنگ فقط در شرایطی خاص موجّه است. جنگ علیه مافوق خود هرگز قابل قبول نیست - مافوقی که دستور داریم از او اطاعت کنیم. اگر می توان با ارائه ی عدالت و صلح به معارضان احتمالی از جنگ پرهیز کرد، باید این کار را کرد. امّا اگر این اقدامات راه به جایی نبرد و جنگ آغاز شد، مسیحیان باید تا زمانی که هدفی عادلانه پی گرفته می شود، از حاکمانشان تبعیت کنند. امّا اگر هدف نادرست باشد، مسیحیان نیازی به اطاعت ندارند: «چون دست زدن به کاری غلط وظیفه نیست؛ ما باید از خدا اطاعت کنیم که خواستار حق است ونه طرفدارافراد» (SA. p. 399). اگر پذیرفته شود. اگرچه لوترمی گوید مسیحیان باید در لباس سربازی خدمت کنند، و این را علی رغم دستورات کتاب مقدس می گوید که ظاهراً چنین چیزی رامنع می کند، امّا او می کوشد خدمت سربازی را محدود به جنگهای عادلانه کند.
به جز این قید و شرط، موضع کلّی لوتر حمایت بی چون و چرا از فرمانروایی سیاسی است. لوتر با حذف تهدید مداخله ی کلیسا در امور سیاسی، قدرت و اعتبار حکومت دنیوی را بسیار بسیار بیشتر کرد. این را می توان در توسّل او به بنیان الاهی حکومت، آنگونه ای که در کتاب مقدس، خصوصاً باب سیزدهم رساله به رومیان آمده است مشاهده کرد. حاصل تلاشهای لوتر تقویت بیش از اندازه ی حاکم، چه در امور دینی و چه در اموردنیوی بود. همانگونه که جان فیگیس می نویسد:
اگر کلّی بخواهیم بگوییم، آنچه لوتردر جهان سیاست انجام داد منتقل کردن هاله ی قدسی به فرمانروایی زمینی بود، هاله ای قدسی که پیش ازآن فقط جزو امتیازات کلیسایان بود... » (1)
عموماً گفته می شود لوتر از مدافعان قدرتمند «حق الهی پادشاهان» بود. در برابر حاکمان منصوب خداوند اتباع تقریباً هیچ چاره ای نداشتند. اتباع در شرایط خاص می توانند از اطاعت سرباز زنند، امّا هرگز حق مقاومت ندارند. این دیدگاهها پیش از زمان لوتر هم طرح شده بودند، امّا وقتی با حمله ی او به اقتدار کلیسا توأم شدند (و نیز، چنانکه خواهیم دید، با ساختار فراگیر امپراتوری مقدس روم)، دیدگاههای لوتر تأثیر عظیمی پیدا کردند. باردیگر، به گفته ی فیگیس: «اگر لوتری وجود نمی داشت، هرگز لوئی چهاردهمی هم نمی توانست وجود داشته باشد.» (2)
با توجّه به مفادّ کلّی دیدگاههای لوتر، شگفت نیست که او عیه کوششهای خشونتبار برای برانداختن ساختار فرمانروایی موجود جنگید. این جنبه از اندیشه ی لوترآشکارتر از هرجای دیگر در واکنش او به شورش دهقانان که از 1524 تا 1526 آلمان را درنوردید مشاهده می شود. این آخرین کشمکش از سلسله کشمکشهای میان دهقانان و اربابانشان بود که از قرون وسطا شروع شده بود. بسیاری از رنجهای دهقانان اقتصادی بود. درروشنترین بیان خواسته هایشان دوازده ماده (1525) (3)، عمده ی شکایتهای آنان مربوط به حقوقی نظیر شکارکردن، ماهیگیری، بریدن درختان، و خدمات و اجاره های گزافی می شود که اربابان از آنان می خواستند. همراه کردن شکایتهای اقتصادی با انتظارات دینی آخرالزمانی، با پشتوانه ای از نقل قولهایی از کتاب مقدس، نزد دهقانان چیزی غیر معمول نبود. «اصلاح دینی» انگیزه و نیروی تازه ای به این امر بخشید، و تعالیم لوتر در دست دهقانان «چرخش اجتماعی رادیکالی» (4) پیدا کرد و برای مقابله با تابعیت و انقیاد اینجهانی مورد استفاده قرارگرفت. سومین ماده از «دوازده ماده ی» دهقانان چنین است:
تاکنون رسم مردان این بوده است که ما را مِلک خویش بدانند، که با توجّه به اینکه مسیح با ریختن خون گرانبهایش، همه ی ما را، اعم از فرودست و فرادست، بازخریده و نجات داده است، جداً تأسف باراست. لذا، بنا به آنچه در کتاب مقدس آمده است ما باید آزاد باشیم و دلمان هم می خواهد آزاد باشیم. نه اینکه بخواهیم مطلقاً آزاد باشیم و تحت هیچ فرمانروایی نباشیم. خداوند به ما تعلیم نکرده است که زندگی بی بندوباری داشته باشیم و طبق شهوات جسممان زندگی کنیم، بلکه ما باید طبق فرامین زندگی کنیم و خدای خداوندگار و همسایه مان را دوست بداریم...
دهقانان درضمن شرح شکایاتشان را با بیان این اعتقاد به پایان برده بودند که شکایات آنان با کلام خداوند مطابقت دارد، و آنها از این شکایاتشان دست برنمی دارند مگر اینکه «با توضیح روشن کتاب مقدس ثابت شود که این شکایات خلاف کلام خداوند است.»
تأثیر لوتر در این اظهارات کاملاً آشکار است. پیش از آغاز قیام، در جزوه هایی که دهقانان منتشر کردند، از او بخصوص به عنوان داوری مناسب در مورد عادلانه بودن هدف آنان نام برده شده بود.(5) ظاهراً دهقانان اندیشه های الاهیاتی او را به قلمرو زمینی هم بسط داده بودند. آنها آزادی یک مسیحی را شامل آزادی در این جهان هم می دانستند. ازنظر آنان برابری در برابر خداوند به معنای برابری در این جهان هم بود. لوتر در هشداری برای صلح: پاسخی به دوازده مادّه دهقانان سوابیا (6) توضیح می دهد که دهقانان نظر او را درست نفهمیده اند. او بحق بودن بسیاری از شکایتهای اقتصادی آنان را می پذیرد و از اربابها و امیران می خواهد که با آنان رفتاری معقول و مهربانانه داشته باشند (AP. pp. 72 - 3). امّا او در ضمن به دهقانان هشدار می دهد که سر به شورش برندارند. حتی اگر حاکمان آنها شرور و غیر قابل تحمل هستند، اصلاح آنان در صلاحیت دهقانان نیست. لوتر در حمایت از نظرش باب سیزدهم رساله به رومیان و قطعات دیگری از کتاب مقدس را نقل می کند که تسلیم شدن در برابر فرمانروایان راتوصیه میی کنند (AP. p. 75). حتی اگر هدف دهقانان عادلانه باشد، گرفتن قانون به دست خودشان
منجربه آشوب و هرج و مرج می شود:
اگر آنچه دنبال می کنید بحق بود، آنگاه هرکسی می توانست به داوری هرکس دیگر بنشیند. بدین ترتیب، فرمانروایی، حکومت، قانون، و نظم ازاین جهان رخت برمی بست؛ و دیگر چیزی به جای نمی ماند الّا قتل و کشتار و خونریزی.
لوتر با اکید ترین الفاظ توصیه به عدم مقاومت در برابر ظلم و ستم می کند: «شریعت مسیحی به ما می گوید علیه بیعدالتی مبارزه نکنیم، دست به شمشیر نبریم، از خودمان حفاظت نکنیم، انتقاممان رانگیریم، بلکه دست از جان و مالمان بشوییم، و بگذاریم هر کسی می خواهد آن را برای خودش بردارد». (AP. p. 78) ایمان به خداوند مساعدتی کافی برای مسیحی حقیقی است.
لوتر، در مورد ادعاهای الاهیاتی دهقانان، توضیح می دهد که چرا به خطا رفته اند. آنچه دهقانان می گویند مستقیماً درتضاد با انجیل است. گفته های آنان حاکی از دزدی است، حاکی ازربودن اموال اربابان است، چون جسم دهقانان مِلک اربابان است. لوتر می گوید مادّه ی سوم دهقانان قلمرو زمینی و قلمرو روحانی را با هم خلط می کند:
این مادّه می گوید همه ی انسانها برابرند، و قلمرو روحانی مسیح را بدل به قلمرو جهانی و زمین می کند؛ و این محال است. قلمرو زمینی نمی تواند بدون نابرابری اشخاص باشد، چون عده ای آزادند، عده ای اسیر، عده ای ارباب، و عده ای رعیّت، و غیره (AP. p. 82).
لوتر در دفاع از این نظرش از پولس رسول نقل قول می آورد. چنانکه دیدیم، پولس رسول قویاً از بردگی در جامعه اش دفاع می کند و می گوید همه ی مسیحیان با همه ی این احوال در نظرخداوند برابرند.
لحن سنجیده ی هشدار در نوشته های بعدی او راجع به شورش دهقانان حفظ نشد. در ماه مه 1525، وقتی که شورش بالا گرفت، لوتر جزوه ی علیه گله های دهقانان غارتگر و کشتارگر را نوشت، که یکی ازمفسران آن را «تنها نوشته ی شرم آور و غیرقابل بخشش او در طول عمرش» خوانده است. (7) لوتر می گوید شورش دهقانان نقض فرمان خداوند است و تهدید آشوب و هرج ومرج را به دنبال دارد. دهقانان بدتراز راهزنان و قاتلان هستند و باید جلویشان را گرفت:
زیرا اگر مردی دست به شورشی علنی بزند، هر کسی خودش قاضی و خودش مجری حکم می شود؛ درست همانطوری که وقتی آتش در می گیرد، نخستین کسی که می تواند آتش را خاموش کند بهترین کسی است که می تواند این کار را بکند. زیرا شورش فقط یک قتل ساده نیست؛ شورش مثل آتشی سرکش است، که کل زمین را نابود و خاکستر می کند. این شورش سرزمینی را به جا می گذارد که پُر از قتل و خونریزی است؛ شورش زنان را بیوه و کودکان را یتیم می کند، و همه چیز را زیر و زبر می کند، مثل بدترین فاجعه ها. بنابراین بگذار هر کسی که می تواند بکوبد، بُکُشد، و خنجربزند، پنهان یا آشکار، و به یاد داشته باشد که هیچ جیز مسمومتر، زیانبارتر، یا شیطانی تراز یک شورش نیست. درست مثل کُشتن یک سگ هاراست؛ اگر تو آن سگ را نُکشی، آن سگ تو را می کُشد، و کلّ زمین را با تو نابود می کند (ARMHP. p. 86).
لوتر اصرار می کند که امیران باید دهقانان شورشی را مجازات کنند. امیری که از شمشیرش علیه چنین کسانی استفاده نمی کند، در برابر خداوند گناهکار است، همچون کسی که شمشیر به او داده نشده است امّا مرتکب قتل می شود. امیری که جلوی شورش را نگیرد گناه همه ی اعمال شرورانه ی شورشیان را هم به گردن دارد. «اکنون زمان خوابیدن نیست. و جای صبر یا ترحم هم نیست. اکنون شمشیراست، نه روز رحمت» (ARMHP. p. 88)
آنچه در واکنش لوتر به شورش دهقانان شگفت است توسل او به هر کسی برای فرونشاندن شورش است. در فلسفه ی او معمولاً تمایز قاطعی وجود دارد میان حاکمان، که این شمشیر را گرفته اند و بنابراین هم مسئول تمایز استفاده از آن علیه خطاکاران هستند و هم جواز و اقتدار این کار را دارند، و سایر مسیحیانی که این شمشیر را نگرفته اند و بنابراین صرفاً باید تسلیم فرمانروایی سیاسی باشند. امّا لوتر، وقتی با شورش دهقانان مواجه می شود، می گوید همه مسیحیانی که توانایی اش را دارند باید علیه شورشیان بجنگند. این قطعه ی فوق که نقل کردیم خطاب به همه ی مسیحیان است. هراس او از شورش آنقدر زیاد است که آن تمایز میان حاکمان و غیرحاکمان را از یاد می برد. لوتر، علی رغم تهدیدی که استفاده ی عمومی ازشمشیر برای نظم به وجود می آورد، اعلام می کند که هر کسی که می تواند باید [در فرونشاندن شورش] مشارکت کند.«کتاب کوچک من علیه خطاکاران معمولی نوشته نشده بود، بلکه علیه شورشیان بود.» (8)
در ضمن می توان ردّ سخت تر شدن نگرش لوتر در مورد مسائل مربوط به تساهل و تسامح دینی را هم در این جزوه یافت. دیدیم که لوتر، هم در زندگی اش و هم در نوشته هایش، به حرمت وجدان فردی گواهی می داد. در اقتداردنیوی، با توسّل به تمایز میان انسان درونی و انسان بیرونی، می گوید اقتدار سیاسی فقط مربوط به انسان بیرونی است. برای حکومت، نه عملی است و نه درست، که کوشش کند اعتقادات دینی افراد را تغییر دهد. خلاصه، موضع لوتر این است که دیدگاههای دینی هر فردی مسئله ای است صرفاً میان او و خدایش.
دیدگاههای لوتر وابسته به دسترسی پذیری کتاب مقدس است. وحی الاهی، که تنها چیزی است که انسان برای رستگاری بدان نیازمند است، در کتاب مقدس یافت می شود. کلیسا باید کلام خدا را تعلیم کند، امّا در تحلیل نهایی، هر فردی خودش باید فهم خودش را از کتاب مقدس به دست بیاورد. به نظر می رسد که لوتر معتقد است مردم می توانند به تفاسیر مشابه از کتاب مقدس و در نتیجه به دیدگاههای دینی مشابه برسند. دیدیم که لوتر می گفت کتاب مقدس برای کسانی که از روح الاهی الهام گرفته اند شفاف است. امّا، در واقع، هر چه «اصلاح دینی» پیشتر رفت مردم به فهمهای مختلفی از کلام خداوند رسیدند. لوتر حامی یک کلیسای ملّی بود. او همچنان غسل تعمید را یک آیین مقدس می دانست و بنابراین آرزو داشت ببیند مردمش را دینی مشترک به هم پیوند می دهد و متحدشان می کند. امّا متفکرانِ دیگر به دیدگاههایی دینی رسیدند که با دیدگاههای او در تضاد بود. آنچه خصوصاً مهم بود «فرقه ها» ی گوناگون بودند که درکی کاملاً شخصی و دلبخواهی از دین داشتند. یکی از مراجع معتبر ویژگی های اصلی یک فرقه را چنین توصیف می کند:
فرقه یک جامعه ی داوطلبانه است که متشکل از مؤمنان مسیحی سختگیری است که این واقعیت به هم پیوندشان می دهد که همگی «تولدی تازه» را تجربه کرده اند. این «مؤمنان» جدا از جهان زندگی می کنند و محدود به گروههای کوچک هستند و به جای رحمت بر شریعت تأکید می کنند، و به درجات مختلف درحلقه های خودشان نظمی مسیحی براساس عشق بنا می کنند، همه ی اینها برای آماده شدن برای ملکوت خداوند که فراخواهد رسید و در انتظار آن انجام می گرند (9).
عضویت داوطلبانه در فرقه ها آشکارا خلاف نظری بود که لوتر ترجیح می داد، موقعیتی که این واقعیت وخیمترش می کرد که اعضای برخی فرقه ها معتقد بودند کتاب مقدس مشارکت فعالانه در جهان سیاسی را منع کرده است.
آناباپتیستها نامشان را از اعتقادشان به غسل تعمید در بزرگسالی گرفته اند. «آنا» در یونانی به معنای «دوباره» است. آناباپتیستها معتقد بودند که افراد باید وقتی که به ایمان دینی واقعی رسیدند دوباره غسل تعمید بگیرند. آنها کلیسا را یک انجمن انحصاریِ داوطلبانه می دانستند. از همه ی اعضا خواسته می شد با دقت و سختگیری از رهنمودهای رفتاری پیروی کنند، که یکی از این رهنمودها درگیر نشدن در امورسیاسی بود. یک نمونه ی روشن اندیشه های آناباپتیستها «اعتراف به ایمان اشلایتهایم» است که در 1527 تألیف شده است. ماده ی ششم این جزوه مربوط به فرمانروایی سیاسی است. در این مادّه سلسله ای از دلایل اقامه می شود که چرا مسیحیان نباید مناصب سیاسی را بپذیرند:
برای یک مسیحی مناسب نیست که کلانتر شود بنا به این دلایل: کانتری حکومت امری جسمانی است، ولی کلانتری مسیحیان براساس امری روحانی است، خانه ها و مسکن آنان در این جهان است، اما خانه ها و مسکن مسیحیان در آسمان است؛ شهروندی آنان دراین جهان است، امّا شهروندی مسیحیان در آسمان است؛ سلاحهای کشمکشها و جنگهای آنان جسمیت دارد و فقط بر جسم کارگراست، امّا سلاحهای مسیحیان روحانی است و حفاظی است در برابر شیطان. جهانیان مسلح به فولاد و آهن هستند، امّا مسیحیان مسلح به زره خداوند هستند، مسلّح به حقیقت، عدالت، صلح، ایمان، رستگاری و کلام خداوند. (10)
همانگونه که یکی ازمفسران یاد آورشده است، آناباپتسیتها: آنارشیست بودند و نه انقلابی» (11). آنها به دنبال در دست گرفتن حکومت در این جهان و استفاده از آن برای ترویج اندیشه هایشان نبودند، بلکه فرمانروایی سیاسی را رد می کردند و آن را با زندگی مسیحی واقعی ناسازگار می دانستند. انضباط فقط با تکفیر و اخراج به اجرا گذاشته می شد خطاکاران از عضویت گروه محروم و اخراج می شدند.
اگرچه دیدگاه های آناباپتیستها عده ی زیادی را به خود جلب نکرد، امّا معتقدان به این فرقه وحشیانه مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند. حکومتها ازترس اینکه انقلاب دینی منجر به انقلاب اجتماعی شود، آناباپتیستها را محکوم به مرگ می کردند، یا غرقشان می کردند یا در آتش می سوزاندند، سیاستهایی که دست آخر لوتر و بسیاری از پیروانش از آنها حمایت کردند، همچنانکه دیگراصلاح طلبان دینی، نظیر تسوینگلی درسویس. لوتر، درآن اوایل کار در 1528، علیه مجازات مرگ برای آناباپتیستها موضع گرفت. در 1527می نویسد:
درست نیست و من سخت آشفته ام که مردم بینوا را چنین ترحم انگیز محکوم به مرگ می کنند، می سوزانند، و با شقاوت سر می بُرند. بگذار هرکس به هر چیزی دوست دارد معتقد باشد.اگربرخطاست، به قدر کافی در آتش دوزخ عذاب خواهد کشید. اگر فتنه ای در کار نباشد، می توان با کتاب مقدس و کلام خدا با آنان مقابله کرد.با آتش شما راه به جایی نخواهید برد. (12)
امّا نظر لوتر عوض شد. او بعداً بر پیامدهای اعتقادات دینی تأکید کرد و نه برخود این اعتقادات، و بنابراین اعلام کرد که آناباپتیستها به دلیل فتنه گری و کفرگویی گناهکارند و باید اعدام شوند. در «تشریح مزمور هشتاد و دوّم» که در 1530منتشر شد، لوتر به بحث درباره مسئله فتنه گری می پردازد. حاکمان وظیفه دارند کلام خدا را تبلیغ کنند، مدیریت عدالت را به عهده بگیرند، وصلح را حفظ کنند. بنابراین دیدگاههای زیرفتنه گری هستند: اینکه مسسیحیان نمی توانند مناصی را در فرمانروایی سیاسی به عهده بگیرند؛ اینکه مالکیت شخصی گناه است؛ یا اینکه مالکیت باید مشترک باشد. (13) کفرگویی یکی از اتهامات رسمی عومیِ آموزه ی بدعتگذاری و ارتداد بود. لوتر هم به این نتیجه رسید که آناباپتیستها همگی فتنه انگیز و کفرگو هستند و بنابراین می شود آنها را بنا به این جرایم، و نه اعتقاداتشان، مجازات کرد. یک نشانه اینکه این جرایم را لوتر چقدر گسترده تفسیر می کرد این است که از نظر او امتناع از خدمت نظامی و خدمت اداری فتنه محسوب می شدند. (14)
به دلیل پیوند های دیرنیه ی میان دین و سیاست جای شگفتی نیست که لوتر از سرکوب مخالفان و دگراندیشان حمایت کرد. او آناباپتیستها را هم تهدیدی برای دین و هم تهدیدی برای سیاست می دانست که می بایست این تهدیدها را رفع کرد. درسالهای 1533 تا 1535وضع وخیمترشد، هنگامی که یک گروه انقلابی از آناباپتیستها شهر مونستررا به تصرف درآوردند تا آن را «اورشلیم نو» کنند. شهر از تصرف آنان خارج شد و عاملان قیام قتل عام شدند. امّا کوشش آنان برای ساختن ملکوت خداوند بر روی زمین جداً به اعتبار آناباپتیستهای صلح طلب هم لطمه زد. بعد از 1535، لوتر حاضر نشد فرق میان آناباپتیستهای صلح طلب و آناباپتیستهای انقلابی را به رسمیت بشناسد و از سرکوب هر دو به دست دولت دفاع کرد. (15)
یک نتیجه ی مهم «اصلاح دینی» از هم پاشیدن وحدت کلیسای کاتولیک بود. گرایشهای سیاسی و دینی بعدی همه در جهت کلیساهای ملّی بودند. این مسئله که وابستگی دینی هر سرزمینی را چگونه باید معین کرد به گونه ای مؤثر به عهده حاکمان منفرد قرار گرفت، که هر کدامشان می توانستند دین خودشان را بر سرزمینشان تحمیل کنند. کنترل عملی امور دینی (در کشورهای پروتستان) یکی از مهم ترین کارهای «اصلاح دینی» در جهت تقویت قدرت پادشاهی بود. لوتر قویاً به اهمیت فرمانروایی سیاسی معتقد بود، و از همان آغاز تا پایان خود را متحّد حاکمان دنیوی کرده بود. دیدیم که درخواستی خطاب به اشراف و نجبای آلمان برای اصلاح کلیسا نوشته بود، و دیدیم که از «قیصر» خواسته بود داورِ پذیرفتگی نوآوریهای آموزه ای او باشد که در دیت ورمس امکان دفاع به او داده شد. تردیدی نیست که انقلاب دینی لوتر فقط به این دلیل توانست پیش برود که حاکمان زمینی از آن حمایت کردند. بدون حمایت فردریک خردمند، حاکم خاص لوتر، خود لوتر را هم به مرگ محکوم و اعدام می کردند .آناباپتیستها و سایر مخالفان و دگراندیشان دینی به این دلیل مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند که علاوه بر اقتداردینی برای اقتدار سیاسی هم
تهدیدی محسوب می شدند. اعتقاد راسخ لوتر به اهمیت حفظ فرمانروایی و اقتدار سیاسی می تواند به ما کمک کند که توضیح دهیم چرا او چنین مشتاقانه از این تعقیب و آزارها حمایت می کرد.
پاورقی ها
1. J.N.Figgis ,Political Thought From Gerson to Grotius:1414-1625 (1916; rpt. NewYork, 1960), p. 93.
2. Figgis ,From Gerson To Grotius, P. 81.
3. Reprinted in H. J. Hillebrand,ed., The Protestant Reformation (New York, 1968),Pp. 61-6
نقل قولهای مربوطه از همین مأخذ است.
4. E. F. Rice, The Foundations of Early Modern Europe, 1460-1559 (New York, 1970), p. 149.
5. Porter,ed., Luther: Selected Political Writings, P. 71.
6. Selections in Porter, ed., Luther: Selected Political Writings.
نقل قولها برگرفته از این مأخذ است و در متن با حروف اختصاری AP مشخص شده است.
7. Rice, Foundations of Early Modern Europe, p.151.
8. An Open Letter On the Harsh Book Against the Peasants, Selections in Porter, ed, Luther: Selected Political Writings, p.97.
9. E, Troeotsch ,The Social Teaching of the Christian Churches, 2Vols.,O. Wyon, trans. (1931; rpt. NewYork, 1960), II, 993.
10. In Hillebrand ,ed.,The Protestant Reformation.P.135.
11. Q. Skinner, The Foundations of Modern Political Thought,2 Vols. (Cambridge 1978), II, 77.
12. Luther, quoted in Bainton, Here I Stand, P. 294.
13. J. Oyer, Lutheran Reformers Against Anabaptists (The Hague, 1964), pp. 126-7.
14. Oyer, Lutheran Reformers, pp. 136-7
15. Bainton, Here I Stand, pp.295-6.
کلوسکو، جورج، (1390)، تاریخ فلسفه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: نشر نی، چاپ دوم