پیروزی انقلاب اسلامی و اشعار عاشورایی

سروده های عاشورایی شاعران معاصر را به این دلیل پس از شعر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بررسی می کنیم که بین این دو انقلاب سنخیت ها و تشابهات خاصی وجود دارد، تا آنجا که حرکت امام خمینی(ره)، در جهت معرفی دگربار
يکشنبه، 27 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیروزی انقلاب اسلامی و اشعار عاشورایی
 پیروزی انقلاب اسلامی و اشعار عاشورایی

 

نویسنده: زهرا محدثی خراسانی




 

مروری کوتاه بر شعر عاشورایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی

سروده های عاشورایی شاعران معاصر را به این دلیل پس از شعر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بررسی می کنیم که بین این دو انقلاب سنخیت ها و تشابهات خاصی وجود دارد، تا آنجا که حرکت امام خمینی(ره)، در جهت معرفی دگربار اسلام، با پیروی از قیام حضرت سیدالشهدا(ع) صورت گرفت. از آنجا که اشتراکات این دو حرکت مذهبی مانند یکدیگر است، و حتی در مواردی از هویتی مشترک بهره مند می باشند، مقایسه ی این دو موضوع شعری در کنار یکدیگر بایسته به نظر می رسد و این درحالی است که در مجموعه ی پیش رو، زدگی، سیره و اشعاری که در مدح اهل بیت(ع) در روزگار معاصر سروده شده نیز، در جایگاه خویش باید معرفی و ارزیابی شود؛ همچنین حرکت و قیام پیشوایان دینی از جمله؛ بعثت پیامبراکرم(ص)، غدیر که به لحاظ تاریخی پیش از رویداد عاشورا صورت گرفته و...
ما در این قسمت به دلیل حضور اشتراکاتی بین انقلاب عاشورا و انقلاب اسلامی، پس از پرداختن اجمالی به قیام عاشورا در قالب شعر و بررسی سروده های شاعران معاصر، به حرکت های دیگر ائمه ی اطهار(ع) خواهیم پرداخت و مقوله ی گسترده تر شعر عاشورا و ارایه ی کامل تر این موضوع شعری را، دیگربار در جایگاه خود ارزیابی می کنیم تا ابعاد تاریخی این حرکت نیز تا حدودی رعایت شود.
پیش از این در فصل های آغازین، پیرامون شعر عاشورایی در ادبیات عرب و پس از آن، تا روزگار مشروطه اشعاری را معرفی کردیم.
شعر عاشواریی در دوره ی معاصر، بیش از دیگر موضوعات آیینی در قالب شعر، سیری بالنده و پویا را دنبال کرده است. در یک مقایسه ی اجمالی بین سروده های عاشورایی معاصر و دوره های پیشین، آن چه نمود بیشتری دارد، علاوه بر تحولات زبانی که عامل زمان در ایجاد ضرورت این تحول نقش دارد؛ تحولات محتوایی و نگرش شاعران به این قیام است.
در بررسی شواهد ارایه شده از دوره های قبل، خاصه پیش از پیروزی انقلاب، بیشتر شاعران واقعه ی عاشورا را از منظر سوگ به نظم کشیده بودند (جز مواردی محدود و انگشت شمار).
در سروده های یاد شده عمدتاً توصیف، و حتی گاه توصیفات اغراق آمیز، جایگزین تحلیل شاعرانه و شعورمند بود.
در دوره ی معاصر ابعاد تحلیلی حرکت امام حسین(ع) و رویداد عظیم عاشورا، بیش از دیگر ابعاد در شعر تجلّی یافت و شاعران علاوه بر توجه ی هنرمندانه و شاعرانه به سوگ و حزن در حد متعادل و بایسته ی آن، از ابعاد حماسی و شکوه حماسه آفرینان این قیام نیز غافل نماندند.
در این قسمت به معرفی دو شاعر عاشورای می پردازیم که هر یک در دو قالب کلاسیک و نو پیرامون واقعه ی عاشورا، سروده هایی بر جای نهادند؛ علی معلم دامغانی در مثنوی نسبتاً بلندی با مطلع: «روزی که در جام شفق مل کرد خورشید» و روان شاد سیدحسن حسینی، در کتاب سراسر عاشورایی خویش با عنوان: «گنجشک و جبرئیل».

نگاهی به مثنوی عاشورایی علی معلم

از آنجا که این سروده به لحاظ محتوایی، دیدگاه های ارزشمندی را دربر دارد، و نیز مثنوی بلندی است، آن را بخش بخش و در طول مباحث، بررسی می کنیم.
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری، اینچنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ، نبر می توان دید
خورشید را بر نیزه کمتر می توان دید...(1)
می بینیم که شروع شعر بسیار بدیع و هنری است؛ شاعر از «روزِ» خاص سخن می گوید، ولی تا مدتی روشن نمی دارد که این روز کدام روز است. صرفاً اشاراتی که به خورشید و نیزه می شود برای خواننده اهل درک روشن است که سخن از چه قرار است.
شاعر در این ابیات، یک گذر محسوس به نامحسوس دارد؛ از حقیقت به مجاز! خورشید در مصراع اول، کره ی خورشید است و در مصراع دوم، خورشیدی که در عصر عاشورا از نیزه بالا رفت. البته مصراع دوم، یک تصویر عینی را تداعی می کند؛ تصویر غروب خورشید در یک نیزه زار و در لحظه ای که خورشید به موازات سر نیزه ها قرار دارد.
...بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید
این «گل کردن» نیز خالی از ظرافت های هنری و شاعرانه نیست؛ از سویی «شکفتن گل» را تداعی می کند و از دیگر سوی، کنایه ای به «آشکار شدن» و «پدیدار شدن» دارد. خلاصه این که شاعر در چهار بیت نخست، خواننده را همچنان در ابهام و تعلیق رها می کند. جملات کوتاهی که پی در پی قطع و وصل می شود، به این ابهام اضطراب خیز می افزاید؛ مضاف بر این که لحن شاعر نیز تردیدآمیز است. گویی واقعه آن قدر شگفت است که برای او غیر قابل باور است.
شاعر از مشاهده ی خورشید بر نیزه، اظهار ناباوری می کند و می گوید: «... گویی خواب دیدم!».
از خود سؤال می کند و به خود پاسخ می دهد و نهایتاً در این پرسش و پاسخ، به این نتیجه می رسد که پدیده ی بی سابقه ای رخ داده است. شاعر مخاطب را در حال شگفتی و تلعیق نگه می دارد و در بند دوم، از مسیری دیگر به واقعه ی کربلا می پردازد.
در ظاهر چنین به نظر می رسد که شاعر از موضوع دور می شود، ولی چنین نیست، شاعر در ذهن مخاطب فضایی خالی ایجاد می کند تا او خود برای آن جایگزینی انتخاب کند:
در جام من مِی پیشتر کن ساقی امشب
با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب
بر آبخورد آخر مقدّم تشنگانند
مِی ده حریفانم صبوری می توانند (2)
در این جا شاعر، بنابر سنت دیرینه ای که در ادبیات فارسی بسیار به آن اشاره شده است، به ساقی خطاب می کند و از او انتظار دارد که در تقسیم مِی، او را بر دیگر حریفان مقدم بدارد. اما چرا؟ زیرا او شکیبایی را از کف داده است.
در این جاست که کم کم دوباره به اصل موضوع نزدیک می شویم:
من صحبت شب تا سحوری کی توانم؟
من زخم دارم، من صبوری کی توانم؟
من زخم های کهنه دارم، بی شکیبم
من گرچه این جا آشیان دارم، غریبم
من با صبوری کینه ی دیرینه دارم
من زخم داغ آدم اندر سینه دارم...(3)
در این ابیات، سخن از یک زخم عمیق و جانگداز است، زخمی به عمق تاریخ، از نخستین حق کشی نوع بشر، یعنی داستان حادثه خیز هابیل و قابیل. از اینجا یک سیر تاریخی در شعر آغاز می شود که همین سیر تاریخی تقریباً تا پایان، درون مایه ی شعر را تکمیل می کند.
اصل و مبنای سخن شاعر، از این قسمت به بعد است که شرح یک نگرش عمیق تاریخی پیرامون واقعه کربلاست؛ این نگرش مبتنی بر تلقی خاصی از فلسفه ی تاریخ است و از یادگارهای همیشه ی زنده یاد شهید دکترعلی شریعتی.
شهید دکترعلی شریعتی در کتاب «حسین وارث آدم(4)» میان واقعه ی عظیم عاشورا و تمام درگیری های دایمی حق و باطل در طول تاریخ، از آدم تا امروز، پیوندی خاص ایجاد می کند و انسان امروز را واپسین حلقه ی این دایره ی تسلسل وار می داند.
علی معلم در این مثنوی و چند سروده ی دیگر خویش، متأثر از این اندیشه است و می کوشد این تفکر را در جامه ای آراسته و شاعرانه بیان کند؛ چنان که در این ابیات قابل مشاهده است:
...من زخم دار تیغ قابیلم، برادر
میراث خوار رنج هابیلم، برادر!
یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
یحیی مرا یحیی برادر بود در چاه
از نیل با موسی بیابان گرد بودم
بر دار با عیسی شریک درد بودم
من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقان میثاق خون در مهد کردم
بر ثور شب با عنکبوتان می تنیدم
در چاه کوفه، وای حیدر می شنیدم
بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عماروش چون ابر و دریا مویه کردم
من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم
من زخم خوردم، صبر کردم، دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
آن روز در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید
فریادهای خسته سر بر اوج می زد
وادی به وادی خون پاکان موج می زد (5)
شاعر در این قسمت از شعر، به طور اجمال کوشیده است تا خویش را به حسین(ع) و یزید برساند. با این چنین تفکری است که او به انسان امروز خطاب می کند و در واقع به شکلی غیرمستقیم یادآور می شود که: ما نیز در چگونگی جریان عاشورا، چندان بی نقش و بی طرف نیستیم، نه تنها بی طرف نیستیم که بی تقصیر هم نیستیم:
...بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم
نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم
از پا حسین(ع) افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما برجای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفی را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خاییدیم و صبرِ مرگ کردیم
چوبیوگان، ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما (6)
نکته ی حساس و درخور ذکر در این پاره از مثنوی، این است که شاعر به عنوان یک انسان امروز، خود را در این جریان دخیل دانسته و می گوید «من» چنین بودم، و «من» چنان بودم:
من زخم دار تیغ قابیلم، برادر
میراث خوار رنج هابیلم، برادر!
در ابیاتی که پیشتر ارایه شد، این کاربرد صورت اول شخص جمع «ما» نیز به خود می گیرد:
چون بیوگان، ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
شاعر، انسان امروز را از کربلا و واقعه ی عظیم آن رها نمی بیند و تلویحاً یاآور می شود که گویی همه ی حق جویان تاریخ، در برابر پدیده ی عاشورا، تعهد و مسؤولیتی یکسان دارند. حادثه ی کربلا نیز صرفاً آن چیزی نیست که در سال 61 هجری رخ داده است، بلکه رویدادی شکوهمند و جاودانه است؛ البته هر بار و در هر موضع، در جامه و صورتی دیگر.
در ابیاتی که مرور کردیم، این واقعیت پیداست که شاعر از آنانی که سر در گریبان خویش فرو بردند ودر برابر عظمت این واقعه بی تفاوت می باشند، شکایت دارد. اما در این هشدار نیز زاویه ی دید شاعر چون پیش، اغلب همان صورت اول شخص مفرد است و باز یادآور این اصل که گویی ما انسان های امروز نیز در این سکوت رخوت انگیز و خفت بار مقصر هستیم.
مرور ابیات مذکور از مثنوی علی معلم که تا این قسمت ارایه شد، اغلب مربوط به بررس سیر محتوایی این سروده می باشد. در این قسمت بررسی جوانب فنی و صوری این شعر نیز، بایسته به نظر می آید.
مثنوی یاد شده، در کنار محتوای جهت بخش و نسبتاً پربار خود، از هنرمندی های شاعرانه نیز بی بهره نمانده است و آرایه ها و فنون شعر، در آن به خوبی رعایت شده است.
یکی از این آرایه ها؛ تکرارهای زیبایی است که در جای جای مثنوی دیده می شود. به عنوان نمونه در این بیت:
بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم
نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم
همچنین در بیت زیر، تقابل «از پا افتادن» و «بر پای بودن» نیز به نوعی در تقویت آرایه های لفظی به عنوان صنعتِ تضاد تأثیرگذار است:
از پا حسین(ع) افتاد و ما برپای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
از دیگر زیبایی های این شعر، به ویژه در واپسین ابیات آن، تازگی قافیه هایی است که خواننده و شنونده را به شگفتی وامی دارد، قافیه هایی همچون؛ «نطع» با «قطع» و «برگ» با «مرگ».
می دانیم که کاربرد چنین قافیه هایی غریب و تازه، در تکمیل موسیقی کناری شعر بسیار کارگشا و تأثیرگذار است. نیز شاعر در این بیت، گریزی دیگر بار به محتوا می زند؛ او کار جامعه ی بی تفاوت را نوعی همپایی و یاری با یزیدیان می داند. آنان شمشیر گرفتند، ولی اینان نطع شدند و در همین قسمت است، که پرداخت به محتوا با ساختار و آرایه های لفظی پیوند می یابد، زیرا نطع، یکی از ابزار و آلات جلادی می باشد و سفره ای چرمین بوده است که محکومان را بر روی آن گردن می زدند و در قدیم کاربرد بسیار داشته است. بار دیگر این بیت را می خوانیم:
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند
تقابل بین «برگ ریز» و «برگ کردن» نیز زیبا و هنرمندانه است و نشانگر توجه شاعر به این تناسب های زبانی. به تخصیص که «برگِ» دوم، معنی مجازی «اسباب» و «لوازم» و «تجملات» را نیز یادآور می شود و این کلمه دراین معنی سابقه ای خاص داشته است.
عبارت «ساز و برگ» که تا امروز در زبان فارسی باقی مانده است، به همین معنی از «برگ» اشاره دارد. با این معنی از «برگ» شاعر غیرمستقیم عافیت طلبی و دنیاجویی مردمان را یادآور می شود. «صبر مرگ» یک ترکیب محاوره ای زیبا است و به عبارت «جان به مرگ دادن» که امروزه در زبان مردم برخی مناطق رایج است، شباهت دارد:
در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم
بیت آخر شعر بازگشتی است به نخستین بیت آن، و گویی ما در حرکت بر روی یک دایره ی تسلسل وار به نقطه ی نخست رسیده ایم. پس می توان انتظار داشت که این چرخیدن، در ذهن شنونده همچنان ادامه یابد و همچنان او را به اندیشیدن وادارد. این بازگشت، هم از لحاظ انسجام شعر مهم است و هم به زیبایی آن کمک می کند.
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید
این سروده ی مطرح، هم از لحاظ اندیشه و تفکر، هم از لحاظ عاطفی و هم از منظر هنری، جزو اشعار مذهبی ماندگار محسوب می شود.

درنگی بر مجموعه ی عاشورایی «گنجشک و جبرئیل»

کتاب «گنجشک و جبرئیل» سروده ی روان شاد سیدحسن حسینی، شاعر معاصر و انقلابی است. این کتاب از چند منظر یک اثر متمایز و متبارز می باشد؛
نخستین وجه تمایز آن، وحدت موضوع در آن است. به طوری که این کتاب، از معدود مجموعه هایی است که صرفاً به شعرهای آیینی و عمدتاً عاشورایی یک شاعر اختصاص دارد. با این همه، شاعر در کنار وحدت موضوع کلی شعرها (عاشورا)، تا حد بسیاری توانسته تنوع مضامین را نیز حفظ کند و بدین ترتیب، کتاب را به رغم موضوع واحد، از یکنواختی رها کند.
این تنوع در عین وحدت، جذابیتی ویژه به کتاب بخشیده است که سبب ترغیب خواننده به مطالعه ی کتاب تا پایان سروده های آن می گردد.
در نگاه سراینده ی «گنجشک و جبرئیل»، عاشورا واقعه ای صرفاً جانگداز نیست که در یک زمان محدود و خاص روی داده و تمام شده باشد. او تلاش کرده است تا نگرش خویش را از این محدوده فراتر ببرد و همه ی تاریخ و جغرافیای صدر اسلام را، که به راستی در این واقعه مؤثر بوده است به کمک بگیرد.
چنین است که در این کتاب، گاه به وقایع دوره ی حضرت پیامبراکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، برمی خوریم و گاه نیز از امام زادگانی که ادامه دهنده ی راه کربلاییان بوده اند، یاد شده است؛ همچون: محمدبن ابراهیم مشهور به «دیباج اصفر». شاعر در کتاب مذکور، شعری در قالب سپید، و با عنوان «دیباج اصفر» پیرامون شخصیت یاد شده سروده که بخش هایی از آن را می خوانیم:
پیشانی ات
از میان دیوار می درخشد
دیباج!
منصور
از جنوب غربی تاریخ
با بولدوزر
به مصاف صدای صاف تو آمد
وقتی جوانان بنی هاشم
از شرق میهنم
در صورهای سپیده
سرخ دمیدند
منصور
با دست های منفور
از هزار سوی زمین
یاری می شود
اما درهای آسمان
تنها به روی پیشانی تو باز است
دیباج!
به تماشای صدایت
زنجیریان بصره و بغداد
قامت برافراشته اند
دیباج!
و طواف گلویت را
از اقصی نقاط تازیانه و زنجیر
حلقوم های خسته
قصد زمزمه دارند...(7)
«دیباج اصفر، محمدبن ابراهیم بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع)، مادرش کنیزی بود به نام "عالیه"، و محمدبن ابراهیم را به خاطر زیبایی و حسنی که داشت، "دیباج اصفر" (دیبای زرد) می نامیدند.
محمدبن عبدالله عتکی، از محمدبن حسن روایت کرده که گفت:
چون فرزندان حسن را به نزد ابوجعفر منصور بردند، نگاهش به محمدبن ابراهیم افتاد. بدو گفت:
- دیباج اصفر تو هستی؟
گفت:
- آری!
منصور گفت:
- به خدا سوگند به وضعی تو را بکشم که هیچ یک از خاندانت را آن چنان نکشته باشم.
سپس دستور داد جرزی را شکفاتند و محمد را زنده زنده در وسط آن گذاشتند. سپس آن را مرمت کردند... و نیز از زبیربن بکار روایت است که مردم دسته دسته به تماشای محمدبن ابراهیم می آمدند تا زیبایی او را بنگرند.» (8)
علاوه بر حضور این وسعت زمانی و مکانی در کتاب یاد شده، شاعر واقعه ی کربلا را نیز از چشم اندازهای گوناگون نگریسته و به حال و هوای قهرمانان مختلف آن پرداخته است. بدین ترتیب خواننده را با صحنه ها، افراد و جلوه های مختلف فداکاری و ایثار در این کتاب روبه رو می نهد.
شعر «راز رشید» در این مجموعه، از این دست سروده هاست، شعری که در وصف قمربنی هاشم، حضرت عباس(ع) سروده شده است.
شاعر در این شعر، برخلاف روش قدیم، بدون این که نامی از آن حضرت بیاورد و یا از مشک تیر خورده و بریده شدن دست ها، به صراحت سخن بگوید با بیانی هنری و سرشار از ایهام به همه ی موارد یاد شده، اشاره کرده است و در عین حال، رعایت تناسب های زبانی و ظرافت های هنری را نیز رها نکرده است.
شعر را مرور می کنیم:
به گونه ی ماه، نامت زبانزد آسمان ها بود؛
و پیمان برادری ات
با جبل نور
چون آیه های جهاد، محکم!
تو آن راز رشیدی،
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد،
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی،
و باد
تو را با مشام خیمه گاه
در میان نهاد؛
و انتظار در بهت کودکانه ی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی،
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو کوه از کمر شکست!(9)
ویژگی مهم دیگر کتاب عاشورایی «گنجشک و جبرئیل» بیان هنری، غیرمستقیم و بسیار تصویری در آن است، گرچه این اصل در غالب سروده ها و حتی شعر پیش، مشهود است، اما در سروده ای که از این پس آن را مرور خواهیم کرد، نمود ویژه ای دارد.
به طور کلی شاعر در این کتاب با مهارت بسیار توانسته از صراحت و شعار پردازی رایج در شعرهای مذهبی- به ویژه سروده های عاشورایی- بپرهیزد و در عین حال شعرها را آن قدر هم از دسترس فهم و درک خوانندگان عادی دور نکند.
به عنوان نمونه یکی از رموز موفقیت شاعر بیان غیرمستقیم، استفاده ی هنرمندانه ی ایهام و جوانب گوناگون معنای کلمات است.
در این قسمت، بخشی از شعر سپید عاشورایی را که مؤلفه های مذکور در آن مطرح و مشهود می باشد، می خوانیم:
...و با سه شعله،
گلوگاه راه شیری شکافت
و آرام آرام
از کارگاه پلکی روشن تراش،
سرنوشت مجهول آسمان
آفتابی شد (10)
شاعر در این بخش کوتاه از شعر، بدون یاد کرد نام کودک شیرخواره ی امام حسین(ع) توانسته ایهام موجود در «راه شیری» را به خدمت بگیرد و با زیبایی ویژه و ظرافتی درخور از شهادت حضرت علی اصغر(ع)، در قالب شعر سخن بگوید.
شعر عاشورایی را تا همین حد، در این قسمت به پایان می رسانیم و شرح کامل تر آن را با شواهد شعری، در فرصتی که به لحاظ تاریخی جایگاه آن در نظر گرفته شود، ارایه خواهیم داد. آن چه در این قسمت مرور شد، صرفاً به جهت اشتراکات معنوی و پیوند دو فرهنگ عاشورا و انقلاب اسلامی بود.

پی نوشت ها :

1. محمدعلی معلم، همان کتاب، ص77 .
2. همان کتاب، ص77 .
3. همان کتاب، ص78 .
4. علی شریعتی، حسین وارث آدم، انتشارات قلم، چاپ چهارم، تهران، 1369.
5. همان کتاب، صص79-78 .
6. همان کتاب، صص80-79 .
7. سید حسن حسینی، گنجشک و جبرئیل، انتشارات افق، چاپ اول، تهران، 1371، صص40-39 .
8. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات صدوق، چاپ اول، تهران، 1349، ص193 .
9. سید حسن حسینی، همان کتاب، صص38-37 .
10. همان کتاب، ص14 .

منبع مقاله :
محدثی خراسانی، زهرا؛ (1388)، شعر آیینی و تأثیر انقلاب اسلامی بر آن، تهران: مجتمع فرهنگی عاشورا



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.